برچسب: سرکوب

1 روز قبل - 75 بازدید

نهاد «دادگاه مردمی افغانستان» درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که جلسات محکمه مردمی برای زنان افغانستان امروز (چهارشنبه، ۱۶ میزان) تا ساعت دیگر در شهر مادرید اسپانیا برگزار می‌شود. شهرزاد اکبر، رییس پیشین کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان و از برگزارکنند‌گان این دادگاه در پیامی در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که امروز روز نخست دادگاه مردمی برای زنان افغانستان است. خانم اکبر در ادامه تاکید کرده است: «این یک گام نخستین است و ما برگزارکنند‌گان بیش از همه مدیون زنان شجاعی استیم که روایت‌های تلخ سرکوب را جهانی ساختند و‌ شجاعانه صدای حقیقت شدند.» در این نشست، دادستان‌ها، قربانیان و قضات درباره‌ جنایات و نقض‌های حقوق بشر علیه زنان و دختران افغانستان صحبت خواهند کرد. به‌گفته برگزار کننده‌گان، در طول سه روز، یک گروه مستقل از قاضیان به صحبت‌ها و شهادت‌های دختران و زنان افغانستان گوش می‌دهد و شواهد را بررسی می‌کند. این محکمه‌ی مردمی را چهار نهاد مدنی و حقوق‌‌ بشری «رواداری»، ‌‏«مؤسسه حقوق‌‌ بشر و دموکراسی افغانستان»، «نهاد پژوهش و ‏توسعه» و «مجمع مدافعان حقوق‌ بشر» برگزار می‌کنند.‏ هدف این بررسی، نشان دادن این است که سیاست‌ها و اقدامات حکومت سرپرست افغانستان چگونه می‌تواند مصداق «آزار و تعقیب جنسیتی» باشد، رفتاری که بر اساس قوانین بین‌المللی، جنایت علیه بشریت محسوب می‌شود.

ادامه مطلب


2 روز قبل - 123 بازدید

سیما باهوس، مدیر اجرایی بخش زنان سازمان ملل متحد در تازه‌ترین مورد اعلام کرده است که زنان و دختران افغانستان با ظلم و محدودیت، هنوز امیدوارند روزی به آرزوهای خود دست یابند. خانم باهوس این اظهارات را در نشست شورای امنیت سازمان ملل مطرح کرده و گفته است که بررسی‌های آن‌ها نشان می‌دهد ۹۲ درصد مردم افغانستان به آموزش زنان و دختران اهمیت می‌دهند. وی در بخشی از صحبت‌هایش تاکید کرده است که زنان افغانستان و دختران زیر ستم، رنج فراوانی را تحمل می‌کنند. قابل ذکر است که در چهار سال گذشته علی‌رغم درخواست شهروندان افغانستان و فشار ‏جهانی، حکومت فعلی از مواضع خود در قبال زنان و دختران کوتاه نیامده‌اند.‏ حکومت سرپرست با وضع محدودیت‌های شدید، زنان و دختران از کار، آموزش و ‏گشت‌وگذار آزادانه محروم کرده‌‌‎ است.‏ این در حالی است که شورای حقوق بشر سازمان ملل، روز گذشته میکانیسم مستقل پاسخگویی در افغانستان را ایجاد کرد که براساس آن، موارد نقض حقوق بشر توسط طالبان مورد بررسی قرار می‌گیرد. این میکانیسم طی قطعنامه‌ای با حمایت اتحادیه اروپا و بیش‌تر کشورها، بدون رأی‌گیری، به تصویب رسیده است.

ادامه مطلب


1 هفته قبل - 51 بازدید

نمایندگان ویژه کشورهای عضو گروه «جی۷» و اتحادیه اروپا در بیانیه‌ای مشترک از محدودیت‌ها بر زنان و دختران افغانستان انتقاد کرده و گفته‌اند که حکومت سرپرست با سلب حقوق اساسی شهروندان، از جمله حق آموزش، کار، خدمات صحی و مشارکت در زند‌گی اجتماعی، خلاف تعهدات بین‌المللی خود عمل می‌کند. آنان روز (چهارشنبه، ۹ میزان) با نشر بیانیه‌ای مشترک ضمن تاکید بر ادامه حمایت جامعه‌ی جهانی از مردم افغانستان و ضرورت شکل‌گیری یک روند سیاسی فراگیر، گفته‌اند که ممنوعیت ورود کارمند زنان در افغانستان به دفاتر سازمان ملل متحد نگران‌کننده است. نمایندگان ویژه کشورهای عضو گروه «جی ۷» ضمن تاکید بر اهمیت قطع‌نامه‌های شورای امنیت درباره افغانستان، تعهد خود را برای پشتیبانی از مردم افغانستان در شرایط دشوار انسانی، اقتصادی و سیاسی اعلام کرده‌اند. در بیانیه آمده است که کمک‌های بین‌المللی باید به آسیب‌پذیرترین قشر جامعه اهل افغانستان برسد. نماینده‌گان کشورهای «جی۷» از تهدیدهای مداوم تروریستی و چالش‌های امنیتی مهاجرت فرامرزی ناشی از افغانستان ابراز نگرانی کرده و نقش بازیگران منطقه‌ای را در مبارزه با این تهدیدها مهم خوانده‌اند. همچنین آنان در بخشی از بیانیه‌ی‌شان قطع خدمات اینترنت توسط حکومت فعلی را محکوم کرده و گفته‌اند که این اقدام بر دسترسی افغان‌ها به جهان بیرون، رساندن کمک‌های حیاتی و وضعیت اقتصادی کشور آسیب جدی وارد می‌کند. آنان خواستار بازگرداندن کامل اینترنت در سراسر افغانستان شدند. اشتراک‌کنندگان «رویکرد جامع» سازمان ملل در قبال افغانستان را بررسی کرده و خواهان هماهنگی بیش‌تر در درون نظام ملل متحد شدند. گروه جی۷‌ و اتحادیه اروپا تأکید کردند که تنها یک روند فراگیر بین‌الافغانی می‌تواند به موفقیت واقعی افغانستان منجر شود. به باور آنان، بدون کثرت‌گرایی سیاسی و حکومت‌داری فراگیر، آینده افغانستان همچنان با چالش‌های جدی مواجه خواهد بود. قابل ذکر است که حکومت فعلی پس از تسلط دوباره بر افغانستان، بارهای از سوی جامعه‌ی جهانی متهم به نقض حقوق بشر شده‌ است.

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 150 بازدید

سازمان حمایت از رسانه‌های افغانستان (امسو) درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که ۹۲ درصد خبرنگاران زن در کشور مجبور به تغییر یا سانسور در گزارش‌های خود شده‌اند. سازمان امسو امروز (دوشنبه، ۳۱ سنبله) با نشر گزارشی گفته است که ۸۰ درصد خبرنگاران در سال گذشته هیچ‌گونه حمایتی دریافت نکرده‌اند. سازمان حمایت از رسانه‌های افغانستان در ادامه تاکید کرده است که نیمی از خبرنگاران در کشور امید خود را برای ادامه کار در سال آینده از دست داده‌اند. این سازمان با نشر گزارشی افزوده است که از میان خبرنگاران زن، تنها ۶.۹ درصد اجازه فعالیت در افغانستان را دارند. سازمان امسو تصریح کرد که ۵۵ درصد خبرنگاران تهدید شده‌اند و ۱۵ درصد دیگر، از طریق رسانه‌های‌شان تهدید دریافت کرده‌اند. همچنین در بخشی از گزارش آمده است که ۵۵.۴ درصد از خبرنگاران شغل خود را از دست داده‌ و ۵۰.۵ درصد دیگر مجبور به سانسور گزارش‌های خود شده‌اند و افزون بر این، ۴۶ درصد از خبرنگاران زن اجازه مصاحبه با مردان را نداشته‌اند و ۲۳ درصد آنان گفته‌اند که مجبور به داشتن محرم هنگام کار بوده‌اند. سازمان حمایت از رسانه‌های افغانستان می‌گوید که این آمار را از طریق یک سروی در میان خبرنگاران زن، در ماه‌های جولای و آگوست، جمع‌آوری کرده است. باید گفت که پس از تسلط حکومت سرپرست بر افغانستان، شمار زیادی از رسانه‌ها تعطیل شده و هزاران خبرنگار به‌ویژه زنان کار خود را از دست داده‌اند یا به دلیل‌های امنیتی مجبور به ترک کشورشان شده‌اند. حکومت سرپرست به تدریج محدودیت‌ها بر رسانه‌ها، خبرنگاران به ویژه خبرنگاران زن را افزایش داده است. در برخی ولایت‌ها، نشر تصاویر زنده از رسانه‌ها ممنوع شده که در نتیجه آن، شماری از تلویزیون‌های محلی فعالیت خود را متوقف کردند.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 144 بازدید

دیدبان حقوق بشر، از ادامه‌ی ممنوعیت آموزش دختران در افغانستان ابراز نگرانی کرده و اعلام کرده است که این وضعیت «ظالمانه، مضر و غیرقانونی» است. این سازمان گفته است که با بسته شدن درِ مکتب بر روی دختران از ۱۲ ‌سالگی، حکومت سرپرست عملاً رؤیاها و فرصت‌های میلیون‌ها کودک را نابود کرده و آینده کشور را به چرخه‌ای عمیق‌تر از فقر و نابرابری سوق داده است. سحر فطرت، پژوهشگر بخش حقوق زنان دیدبان حقوق بشر، در ادامه تاکید کرده است که این ممنوعیت نه‌تنها دختران، بلکه کل جامعه افغانستان را درگیر بحران کرده و امکان ساختن یک جامعه سالم‌تر و عادلانه‌تر را از بین برده است. در بخشی از مقاله آمده: «بدون آموزش، دختران به ازدواج زودهنگام سوق داده می‌شوند، از فرصت‌های شغلی محروم می‌شوند و دیگر قادر به شکل‌دادن آینده‌ی‌شان نیستند. این ممنوعیت صدای دختران افغانستانی را خفه می‌کند، امیدهای آنان را می‌دزدد و تخیل و پتانسیل آنان را نیز خفه می‌کند.» در ادامه آمده است که با این اقدام نه تنها که رویاهای میلیون‌ها دختر را نابود شده است؛ بلکه جامعه‌ی افغانستان را در چرخه‌ای عمیق‌تر از نابرابری، فقر و ظلم ریشه‌دار گرفتار می‌کنند. سحر فطرت در ادامه از عمل‌کرد جامعه‌ی جهانی در برابر این وضعیت نیز، انتقاد کرده و گفته که جهان به اندازه‌ی کافی برای محافظت از آموزش دختران افغانستانی تلاش نکرده است. ناتوانی یا عدم تمایل دولت‌ها برای اقدام، این پیام را می‌فرستد که کودکان افغانستانی اهمیتی ندارند یا به نوعی درجه دو هستند. دید‌بان حقوق بشر، با اشاره به موضع‌گیری جهانی در برابر وضعیت زنان و دختران افغانستانی به‌ویژه در بخش آموزش، تاکید کرده است: «این سکوت در برابر چنین بی‌عدالتی فقط ستم‌گران را توان‌مند و نابرابری را عادی می‌کند.» سحر فطرت، در بخشی از این مقاله، نوشته که آموزش یک امتیاز نیست؛ بلکه حقی برای همه، از جمله دختران افغانستانی است. این واکنش‌ها، هم‌زمان با چهارمین سال بسته‌شدن مکتب‌های دخترانه در افغانستان مطرح شده است. حکومت سرپرست در آگوست ۲۰۲۱ میلادی، زمانی که قدرت را به دست گرفت، با صادرکردن فرمانی، آموزش دختران بالاتر از صنف ششم را ممنوع کرد.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 173 بازدید

در دل یکی از خشک‌ترین و دورافتاده‌ترین نقاط کشور، جایی میان کوه‌های خاموش خاکستری و زمین‌های ترک‌خورده از عطش، روستایی کوچک سال‌هاست که بی‌صدا و دور از چشم جهان، زندگی می‌کند. در این روستا نه خبری از برق پایدار است، نه اینترنتی که پنجره‌ای به بیرون بگشاید، و نه مدارسی که آینده‌ای روشن را نوید دهند. زندگی سال‌هاست که در میان خاک، فقر و سنت جریان دارد، و تنها صدای متفاوتی که گاه‌به‌گاه به گوش می‌رسد، زنگ مدرسه‌ای فرسوده است؛ مدرسه‌ای که آموزش در آن، تنها تا کلاس ششم ادامه دارد. در همین روستا، حدود بیست‌وچند سال پیش، دختری به دنیا آمد که نامش را ریحانه گذاشتند. پدرش کشاورزی خسته‌دل بود که جز چند هکتار زمین بایر و چند درخت نیم‌جان، سرمایه‌ای نداشت. مادرش زنی ساده اما پرتوان بود که با چرخ خیاطی سنگین روسی‌اش، لباس‌های کهنه‌ی خانواده را وصله می‌زد و با دلی قانع، به زندگی ادامه می‌داد. ریحانه در خانواده‌ای پرجمعیت و تهیدست بزرگ شد، جایی که هر تکه نان باید بین چند دهان تقسیم می‌شد، و هر لباسی، پیش از آن‌که به تن او برسد، از تن چند خواهر دیگر گذشته بود. ریحانه از همان کودکی باهوش بود. چشمانش همیشه دنبال چیزهایی می‌گشت که دیگران نمی‌دیدند. وقتی بچه‌ها توی خاک بازی می‌کردند، او می‌نشست و با برگ‌های خشک، الگوهایی برای لباس طراحی می‌کرد. ذهنش پر از تخیل بود، اما تخیلی دقیق و هدفمند. از همان سال‌های اول مدرسه، معلم‌ها فهمیدند که این دختر با بقیه فرق دارد. سریع یاد می‌گرفت، با دقت گوش می‌داد، و نکاتی را درک می‌کرد که دیگران به‌سادگی از کنارشان می‌گذشتند. اما در همان کلاس ششم، همه‌چیز تمام شد. نه معلمی ماند، نه مدرسه‌ای، و نه خانواده‌ای که حاضر باشد برای ادامه‌ی تحصیلِ ریحانه، قدمی به سوی شهر بردارد. ریحانه هیچ‌وقت نفهمید چرا. چرا باید کتاب‌هایش بسته شود، فقط چون دختر است؟ چرا نباید حق انتخاب داشته باشد؟ چرا باید پشت درهای بسته‌ی خانه، استعدادش خاموش شود، فقط چون مدرسه‌ای در کار نبود؟ پدرش گفته بود: «دختر باید پای سفره‌ی خودش بزرگ شه، نه در شهر غریبه.» و مادرش فقط سکوت کرده بود. اما برای ریحانه، همان سکوتِ مادر بلندترین فریاد دنیا بود. چیزی در درون ریحانه شکست، اما نه آن‌گونه که آدمی فروبریزد. او شکست، تا دوباره ساخته شود؛ مثل کوزه‌ای ترک‌خورده که تصمیم می‌گیرد از میان شکاف‌هایش نور عبور دهد. روزهای بسیاری را با اشک گذراند، شب‌هایی را با کتاب‌های قدیمی خواهرش تا سحر بیدار ماند، و در خلوت خود، به رؤیایی چنگ زد که شاید برای بسیاری از هم‌سن‌وسال‌هایش، مدت‌ها بود که مرده بود: رؤیای مفید بودن. مفید برای خودش، خانواده‌اش، و مهم‌تر از همه، برای دخترانی مثل خودش. روزی که برای اولین‌بار پشت چرخ خیاطی سنگین مادرش نشست، هیچ‌کس او را جدی نگرفت. نه پاهایش به پدال می‌رسید، نه دست‌های کوچکش بلد بودند نخ را درست از سوزن رد کنند. اما ریحانه دست نکشید. بارها پارچه‌ها را کج و ناصاف برید، بارها دوخت‌هایش پاره شد یا باز ماند، اما هر بار چیزی آموخت. شب‌ها کنار چراغ نفتی می‌نشست، برای خودش دفتری از الگوها درست می‌کرد و اسم لباس‌ها را با خودکار آبی تمرین می‌نوشت. شاید هر کسی جز او، در آن فضای خاکستری و بی‌امید، دل می‌داد و می‌رفت پی سرنوشت؛ اما ریحانه از آن روح‌هایی بود که آتش درونشان را هیچ تاریکی‌ای نمی‌تواند خاموش کند. سال‌ها گذشت و ریحانه توانست از دل همان اتاق تاریک و آن چرخ خیاطی خسته، مسیر تازه‌ای برای خودش بسازد. لباس‌هایی که می‌دوخت، کم‌کم به چشم آمدند؛ اول همسایه‌ها، بعد اقوام، و سپس زنانی از روستاهای دیگر برایش سفارش می‌دادند. با اولین پولی که پس‌انداز کرد، نه طلا خرید و نه لباس نو برای خودش. راهی بازار شهر شد و یک چرخ خیاطی دست‌دوم خرید. کمی بعد، چرخی دیگر و میز بزرگ‌تری به خانه آورد. کارگاهش را در یکی از اتاق‌های متروکه‌ی خانه‌ی پدری راه انداخت. دیوارهای گِلی را سفید کرد، پنجره‌ها را شست، پارچه‌ها را با دقت تا زد و چرخ‌ها را ردیف کنار هم چید. اما این کارگاه فقط برای خودش نبود. اولین کاری که کرد، این بود که چند دختر روستا را که ترک تحصیل کرده بودند، دور خودش جمع کرد؛ دخترانی که مثل خودش جایی برای رفتن نداشتند، دلشان می‌خواست مفید باشند، اما کسی به آن‌ها باور نداشت. ریحانه به آن‌ها خیاطی یاد داد، اما بیشتر از آن، برایشان «باور» دوخت. به آن‌ها یاد داد چطور قیچی به دست بگیرند، چطور الگو بخوانند، چطور مشتری جذب کنند، و از همه مهم‌تر، چطور به‌جای نشستن و منتظر ماندن برای معجزه، خودشان معجزه‌گر زندگی‌شان باشند. او همیشه می‌گفت: «اگه قرار بود صبر کنیم کسی نجات‌مان بدهد، باید تا ابد زیر خاک می‌ماندیم. حالا وقت‌ش است خودمان، خودمان رو از خاک دربیاریم.» کارگاه کوچک ریحانه، کم‌کم تبدیل شد به پناهگاهی برای دختران روستا. جایی که نه‌تنها مهارت یاد می‌گرفتند، بلکه از زندگی حرف می‌زدند، از آرزوها، از رؤیاهایی که هنوز زیر غبار نرفته بودند. بعضی‌ها لباس عروس دوختند، بعضی‌ها مانتو طراحی کردند، و یکی از شاگردهایش، با همان اینترنت محدود، فروش آنلاین را یاد گرفت. حالا محصولاتشان را به مشتریانی در شهرهای بزرگ می‌فروشند. با گذشت سال‌ها، کارگاه ریحانه دیگر فقط یک اتاق نبود. تبدیل شده بود به امید. امیدی که در کوچه‌های خاکی روستا می‌پیچید، در چشمان دخترانی دیده می‌شد که حالا درآمد دارند، در خانواده‌هایی که یاد گرفته‌اند دختر هم می‌تواند مستقل باشد، و در جامعه‌ای که کم‌کم می‌فهمد آموزش فقط به معنای مدرسه رفتن نیست؛ آموزش یعنی زنده نگه‌داشتن میل به رشد، حتی در سخت‌ترین شرایط. ریحانه هنوز همان دختر ساده و بی‌ادعاست. هنوز هر روز صبح، خودش چرخ‌ها را بررسی می‌کند، دفتر حساب را با همان خودکار آبی پر می‌کند، و با پارچه‌ها مثل جواهر رفتار می‌کند. اما حالا دیگر تنها نیست. حالا ده‌ها دختر هستند که از او آموخته‌اند چگونه نخ را از سوزن رد کنند—نه فقط برای دوختن لباس، بلکه برای دوختن زندگی. او همیشه می‌گوید: «من دانشگاه نرفتم، اما تمام زندگی، کلاس درس من بود. هیچ‌وقت اجازه ندادم بی‌تحصیلی‌ام بهانه‌ای برای عقب‌ماندنم باشد. چون یاد گرفتم دانستن فقط از مدرسه نمی‌آید. گاهی از دل همین خاک و فقر، می‌شود چیزهایی آموخت که در هیچ کتابی پیدا نمی‌شود.» اکنون ریحانه رؤیای بزرگ‌تری در سر دارد: ایجاد یک مرکز آموزشی در دل روستا؛ جایی که دختران نه‌فقط خیاطی، بلکه مهارت‌هایی مانند حسابداری، طراحی لباس، کار با نرم‌افزار، بازاریابی و حتی تولید محتوای دیجیتال بیاموزند. رؤیایی که شاید روزی، مسیر تازه‌ای برای هزاران «ریحانه‌ی دیگر» باز کند. ریحانه نه معلم رسمی است، نه استاد دانشگاه، و نه کارآفرینی با مدرک‌های پرزرق‌وبرق. اما در نگاه دخترانی که از او آموخته‌اند، او چراغی است که در تاریکی روشن مانده؛ نوری که از میان نخ‌ها، پارچه‌ها، و امیدهای دوخته‌شده عبور می‌کند و به قلب‌ها می‌تابد. و شاید این، کامل‌ترین شکل آموزش باشد؛ آموزشی که نه از پشت میز و تخته، بلکه از دل زندگی می‌جوشد و زخم را به زیستن بدل می‌کند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 191 بازدید

رزا اوتونبایوا، رییس یوناما و نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل برای افغانستان اعلام کرده است که محرومیت دختران و زنان از آموزش، هزینه‌ای بلندمدت و سنگین برای افغانستان دارد. خانم اوتونبایوا در پایان ماموریت و آخرین گزارش خود به شورای امنیت سازمان ملل متحد گفته است که بسته‌ بودن مکاتب دخترانه بالاتر از صنف ششم در افغانستان، یک نسل را در معرض خطر جدی نابودی قرار داده است. وی به محدودیت‌ آموزشی دختران بالاتر از صنف ششم در افغانستان اشاره کرده و گفته است که این محدودیت سبب نگرانی و ناامیدی عظیم در میان جامعه‌ی افغانستان شده است. رزا اوتونبایوا در ادامه تاکید کرده است که بر اساس نظرسنجی بخش زنان سازمان ملل، اکثریت شهروندان افغانستان مخالف ممنوعیت آموزش دختران هستند. همچنین او در بخشی از گزارشش افزوده است که بانک جهانی برآورد کرده است که محدودیت‌های حکومت فعلی علیه آموزش دختران بالاتر از صنف ششم، سالانه ۱.۴ میلیارد دالر برای اقتصاد کشور هزینه دارد. وی تصریح کرد که افغانستان شاهد کاهش چشمگیر درگیری‌های گسترده و خشونت بوده، اما تا هنوز حضور گروه‌های افراطی، فقر بشری و اقتصادی و نگرانی‌های حقوق بشری همچنان پابرجاست. خانم اوتونبایوا می‌گوید که محدودیت‌های رو به افزایش علیه مردان، زنان، دختران و اقلیت‌ها توسط نیروهای امر به معروف حکومت سرپرست باعث نارضایتی فزاینده مردم شده است. در حالی نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل برای افغانستان از حقوق دختران افغانستان دفاع می‌کند که حکومت فعلی پس از تسلط بر افغانستان، زنان و دختران را از آموزش و ‏تحصیل محروم کرده است. حکومت فعلی در آخرین محدودیت خود، ‏دروازه‌های انستیتوت‌های طبی را به‌روی دختران بست، در حالی که ‏بخش صحت افغانستان با کمبود پرسنل مواجه است.‏ این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 178 بازدید

سازمان ملل متحد درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که بیش از دو میلیون دختر در افغانستان به‌دلیل ممنوعیت تحصیل بالاتر از سطح ابتدایی از رفتن به مکتب محروم هستند. این سازمان امروز (چهارشنبه، ۲۶ سنبله) با نشر گزارشی گفته است که حدود هفت میلیون کودک در افغانستان به دلیل ممنوعیت‌ها و محدودیت‌های دیگر، در صنف‌های درسی حضور ندارند. سازمان ملل متحد در بخشی از گزارشش وضعیت نظام آموزشی افغانستان را نگران کننده خوانده و می‌گوید بحران آموزش دختران همچنان ادامه دارد. در گزارش آمده است که سازمان‌های ملل و شرکای آن، ممنوعیت آموزش دختران در افغانستان را محکوم کرده و از جامعه‌ی جهانی خواسته‌اند تا برای تضمین حق تحصیل تمام دختران و زنان اقدام کند. محدودیت‌ها در برابر تحصیل دختران در حالی ادامه دارد که مکاتب و دانشگاه‌ها چهار سال است بسته‌اند. این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند.

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 214 بازدید

کارشناسان سازمان ملل درتازه‌ترین مورد نسبت به اخراج قریب‌الوقوع پناه‌جویان افغانستانی از پاکستان هشدار داده و می‌گویند که زنان و دختران در میان آسیب‌پذیرترین گروه‌هایی‌اند که با بازگشت اجباری به افغانستان با خطرهای جدی رو‌برو خواهند شد. این کارشناسان، با نشر اعلامیه‌ای نوشته است که در حالی میلیون‌ها افغانستانی در آستانه‌ی اخراج از پاکستان قرار دارند که افغانستان با بحران‌های شدیدی دست‌وپنجه نرم می‌کند و آماده‌ی پذیرش این موج بازگشت‌کنندگان نیست. در اعلامیه آمده است که میلیون‌ها افغانستانی در پاکستان در معرض بازگردانده شدن به کشوری اند که با بحران انسانی شدید دست‌وپنجه نرم می‌کند و جایی که زنان و دختران از ابتدایی‌ترین حقوق خود، از جمله آزادی رفت‌وآمد، آموزش و اشتغال، محروم هستند. آنان در بخشی از اعلامیه‌اش هشدار داده‌اند که اخراج گسترده از پاکستان، آموزش هزاران کودک و نوجوان افغانستانی را متوقف خواهد کرد؛ به‌ویژه دخترانی که در افغانستان از آموزش بالاتر از صنف ششم محروم ‌اند. کارشناسان ملل متحد در ادامه افزوده‌اند که زنان سرپرست خانوار و آنانی که محرم مرد ندارند، در صورت اخراج در شرایط دشوارتری قرار خواهند گرفت، زیرا نه پناه‌گاه مطمین دارند و نه شبکه‌های حمایتی که بتواند امنیت و معیشت آنان را تضمین کند. کارشناسان سازمان ملل می‌گویند که اصل «عدم بازگردانی» یک تعهد قطعی در حقوق بین‌الملل است و هیچ کشوری حق ندارد فردی را به جایی بازگرداند که جان یا آزادی‌شان در خطر باشد. آنان از دولت پاکستان خواستند که فوراً این برنامه را متوقف کرده و به تعهدات بین‌المللی‌اش پایبند بماند. همچنین در بخشی از اعلامیه تاکید شده است که زنان و دختران افغانستانی به دلیل محدودیت‌های حکومت فعلی با خطر محرومیت مضاعف روبرو هستند و اخراج آنان، زندگی و آینده‌ی‌شان را بیش از پیش در معرض تهدید قرار می‌دهد. کارشناسان ضمن قدردانی از میزبانی طولانی‌مدت پاکستان از میلیون‌ها پناه‌جو، از جامعه‌ی جهانی خواستند تا حمایت خود را از زنان و دختران افغانستانی افزایش داده و در اسکان مجدد آنان سهم بیش‌تری بر عهده بگیرند. باید گفت که دولت پاکستان، در ۳۱ جولای اعلام کرد که بر اساس «طرح بازگرداندن غیرقانونی اتباع خارجی» تمامی افغانستانی‌ها، حتا دارندگان کارت پی‌اوآر، باید تا اول سپتمبر این کشور را ترک کنند.

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 177 بازدید

در کوچه‌های خاکی شهر، پشت دروازه‌ی زنگ‌زده‌ی یک خانه‌ی کرایی، زنی زند‌گی می‌کند که روزی با هزاران امید و آرزو قدم به دانشگاه طب گذاشته بود. زینب در خانواده‌ای متوسط در کابل به دنیا آمده بود. پدرش کارمند ساده‌ی دولت و مادرش زن خانه‌دار بود. از همان کودکی، زینب با هم‌سن‌وسالانش فرق داشت. وقتی دختران کوچک همسایه سرگرم عروسک‌بازی بودند، او با یک جعبه‌ی کمک‌های اولیه که از یک داکتر همسایه گرفته بود، زانوهای زخمی بچه‌های کوچه را پانسمان می‌کرد. هرگاه کسی در خانه مریض می‌شد، نخستین کسی که دست‌پاچه دماسنج می‌آورد و پتویی نازک روی مریض می‌انداخت، زینب بود. در ذهنش، خود را در روپوش سفید داکتری تجسم می‌کرد که در شفاخانه‌ای بزرگ کار می‌کند؛ همان داکتر مهربانی که همه با امید سراغش می‌آیند. در مکتب، بهترین شاگرد بود. همیشه نمراتش از همه بالاتر بود و در مضامینی چون بیولوژی و کیمیا، ممتازترین. معلم‌هایش می‌گفتند: «این دختر اگر همین‌طور ادامه بدهد، روزی داکتر می‌شود.» همین جمله‌ها، آتشی از انگیزه در درون زینب شعله‌ور می‌کرد. شب‌ها زیر چراغ کم‌نور نفتی می‌نشست و تا نیمه‌شب درس می‌خواند. گاهی مادرش از او می‌خواست که بخوابد، اما او با اصرار جواب می‌داد: «مادر جان، من باید بخوانم. من باید داکتر شوم.» سال‌های دشوار مکتب گذشت و او در کانکور کامیاب شد. وقتی خبر رسید که در رشته‌ی طب دانشگاه قبول شده، چنان خوشحالی فضای خانه‌شان را پر کرد که مادرش از خوشی گریه کرد و پدرش، برای نخستین بار در زندگی، یک دست لباس نو برای دخترش خرید. زینب احساس می‌کرد دیگر فاصله‌ای میان او و رؤیای دیرینه‌اش نمانده است. روزهای دانشگاه برایش پرمشغله، اما شیرین بود. صبح‌ها زود از خانه بیرون می‌زد، در صنف‌هایی پر از دانشجو می‌نشست و با شوق، سخنان استادان درباره‌ی تشریح و فیزیولوژی را یادداشت می‌کرد. در لابراتوار، وقتی اسکلت مصنوعی را لمس می‌کرد یا قلب پلاستیکی را در دست می‌گرفت، نوری از شوق در دلش می‌درخشید. او حتی در شفاخانه‌ی آموزشی، در کنار داکتران واقعی ایستاده بود، فشار خون مریضان را گرفته، تاریخچه‌ی بیماری نوشته و گوش به توصیه‌های پزشکی سپرده بود. در آن روزها، خودش را به‌روشنی در آینده می‌دید؛ با روپوش سفید، در اتاق معاینه‌ای که بیماران با اعتماد در آن صف کشیده‌اند. اما همان سال چهارم، ورق زندگی‌اش برگشت. پدر و مادرش با صدایی آرام اما قاطع گفتند که وقت ازدواجش رسیده است. زینب مات و مبهوت ماند. گریه کرد، التماس کرد که بگذارند تحصیلش را تمام کند. اما در خانواده‌های سنتی، کمتر صدای دختر شنیده می‌شود. آن‌ها گفتند: «دختر جان، تحصیل همیشه هست، اما نصیب اگر آمد، نباید رد کرد. شوهر خوب پیدا شده، رنگ‌مال است، زحمت‌کش است، با تو خوش خواهد بود.» زینب دل‌شکسته بود. شب‌های زیادی را در سکوت گریه کرد، بی‌آن‌که به هم‌صنفی‌هایش بگوید چه در دل دارد. عاقبت، ازدواج کرد. شوهرش – جاوید – مردی آرام، خاموش و زحمت‌کش بود. در آغاز، جاوید او را تشویق می‌کرد که درسش را ادامه دهد، اما زندگی همیشه آن‌طور که آدم انتظار دارد پیش نمی‌رود. تنها چند ماه بعد، زینب باردار شد. این خبر، همه‌چیز را تغییر داد. روزهای بارداری برایش سخت و طاقت‌فرسا بود. صبح‌ها نمی‌توانست به صنف برود و شب‌ها از تهوع و بی‌خوابی رنج می‌برد. استادان دانشگاه سخت‌گیر بودند و غیبت‌ها را به‌راحتی نمی‌پذیرفتند. هم‌صنفی‌هایش پیش می‌رفتند، اما او جا ماند. هر بار که تصمیم می‌گرفت بازگردد، صدای گریه‌ی طفل کوچکش مانع می‌شد. مادر شدن، او را در مسیری انداخت که بازگشتی از آن ممکن نبود. سال‌های بعد، زینب مادر دو کودک شد: پسری سه‌ساله و دختری هجده‌ماهه. زندگی‌اش پر از گریه‌های نیمه‌شب، بی‌خوابی، و دل‌نگرانی بابت شیر خشک، دوا و کرایه‌ی خانه بود. در خانه‌ی کوچک کرایی‌شان، هر روز می‌نشستند و حساب‌وکتاب می‌کردند که آیا معاش جاوید کفایت می‌کند یا نه. جاوید، صبح‌ها زود از خانه بیرون می‌رفت، با قلم‌مو و دبه‌های رنگ، تا دیوارها و دروازه‌های خانه‌های مردم را رنگ بزند. عصرها با شانه‌های خمیده و لباس‌هایی چرک‌آلود برمی‌گشت. دست‌هایش همیشه بوی رنگ و تینر می‌داد، پوستش ترک‌خورده و زبر شده بود. زینب بارها دیده بود که شوهرش، خسته از روزگار، سرش را به دیوار تکیه می‌داد و آه می‌کشید. دلش برای جاوید می‌سوخت، اما می‌دانست که رنگ‌مالی، کاری پرزحمت با درآمدی اندک است و نمی‌تواند تمامی هزینه‌های زندگی را تأمین کند. همین شد که زینب به صنایع دستی روی آورد. ابتدا با نخ‌ها و پارچه‌هایی که از جهازش باقی مانده بود، گلدوزی می‌کرد. یک روز، همسایه‌اش کار او را دید و خواست یکی برایش بدوزد. وقتی زینب در ازای آن کار، مبلغ اندکی دریافت کرد، دلش از امید لبریز شد. پس از آن، شروع کرد به ساختن کیف‌های کوچک، دستمال‌های گلدوزی‌شده و زیورآلات دستی. شب‌ها، وقتی کودکانش به خواب می‌رفتند، چراغ کوچک اتاق را روشن می‌کرد و پشت میز کار می‌نشست. گاهی تا نیمه‌شب می‌دوخت؛ چشمانش سرخ می‌شد، اما وقتی صبح حاصل کار شبانه‌اش را می‌دید، خستگی از تنش بیرون می‌رفت. رفته‌رفته، زنان دیگر محله نیز به او پیوستند. کنار هم می‌نشستند، کار می‌کردند و درد دل می‌گفتند. زینب به آن‌ها یاد می‌داد که چگونه با نخ و پارچه چیزی زیبا بیافرینند. می‌گفت: «اگر نمی‌توانیم بیرون از خانه کار کنیم، حداقل می‌توانیم در خانه دست‌ساخته تولید کنیم. نباید دست خالی بمانیم.» صنایع دستی، برای زینب فقط وسیله‌ای برای تأمین نان نبود؛ بلکه مایه‌ی عزت و امید شده بود. او امروز در دو دنیا زندگی می‌کند؛ دنیای حسرت و دنیای امید. حسرتِ آن‌چه از دست داده، و امید به آن‌چه شاید روزی دوباره به دست بیاورد. زینب می‌گوید: «اگر نتوانستم داکتر باشم، دست‌کم داکتر خانواده‌ام هستم. من باید داکتر دردهای کودکانم باشم، داکتر زندگی خودم باشم.» همین اندیشه است که او را سر پا نگه می‌دارد. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب