برچسب: افغانستان

3 ساعت قبل - 42 بازدید

کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد(UNHCR)  درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که افغانستان با یک بحران بزرگ انسانی و آوار‌گی روبرو است. این سازمان امروز (سه‌شنبه، ۲۵ سنبله) با نشر گزارشی گفته است که بیش از سه میلیون تن در افغانستان بر اثر درگیری‌ها و بی‌ثباتی‌های اخیر در داخل کشور آواره شده‌ و با آینده نامعلوم روبرو هستند. سازمان ملل متحد در ادامه تاکید کرده است که کمک‌های مالی می‌تواند برای آوارگان داخلی افغانستان کمک‌های نجات‌بخش و حمایت‌های اضطراری فراهم کند. در بخشی از گزارش آمده است که تنها یک فیصد از بودجه کمیساریای عالی پناهندگان از طرف سازمان ملل تأمین می‌شود. همچنین کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد در بخشی از گزارش خود از نهادهای حامی و جامعه بین‌المللی خواسته است تا برای حمایت از نیازمندان و افراد آسیب در افغانستان کمک‌های فوری بشردوستانه انجام دهند. در حالی سازمان ملل برای آوارگان داخلی درخواست کمک می‌کند که یکی از عوامل مهم بی‌جا شدن خانواده‌ها در افغانستان جنگ‌های دو دهه اخیر عنوان شده است. در کنار جنگ‌های داخلی، فقر و بی‌کاری و خشک‌سالی‌های پیهم از دیگر عوامل آوره شدن مردم در افغانستان گفته شده است.

ادامه مطلب


4 ساعت قبل - 66 بازدید

محمدصادق معتمدیان، والی تهران پایتخت ایران درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که فاز دوم اخراج «مهاجران غیرمجاز» به افغانستان به‌زودی اجرا خواهد شد. خبرگزاری مهر گزارش داده است که آقای معتمدیان این اظهارات را در نشستی در شهرستان/ولسوالی پیشوا در تهران مطرح کرده و گفته است که موضوع اخراج مهاجران افغانستان با جدیت دنبال می‌شود. وی به اخراج مهاجران به افغانستان اشاره کرده و تاکید کرده است: «پس از این اقدام «سه هزار کلاس درس آزاد شده و تراکم دانش‌آموزی کاهش یافته است.» همچنین والی تهران در ادامه‌ی صحبت‌هایش مدعی شده است که بخش قابل‌توجهی از مهاجران افغانستانی از «سرانه‌های مردم» استفاده می‌کردند و اخراج آنان باعث کاهش جرم عمومی، کاهش مصرف آرد تا پنج هزار تُن، خلوت‌شدن نانوایی‌ها و بازگشت فرصت‌های شغلی به نیروی کار ایرانی شده است. قابل ذکر است که جمهوری اسلامی ایران در سال جاری خورشیدی «برگه سرشماری» حدود دو میلیون مهاجر افغانستانی را باطل و اخراج آنان را آغاز کرد. براساس آمار حکومت سرپرست افغانستان، این کشور بیش از ۱.۸ میلیون مهاجر را به افغانستان اخراج کرده است و این روند همچنان ادامه دارد. با وجود این‌که والی تهران مدعی شده است که اخراج مهاجران باعث بازگشت فرصت کار به نیروی کار ایرانی شده، اما شماری از رسانه‌های ایرانی از کمبود نیروی کار و تعطیلی کارخانه‌ها در پی اخراج مهاجران افغانستان گزارش داده‌اند. این اخراج‌ها در حالی پس از جنگ ایران و اسراییل شدت یافته است که افغانستان با بحران شدید حقوق بشری و انسانی مواجه ا‌ست و بسیاری از اخراج‌شد‌گان، از جمله زنان، خبرنگاران و مدافعان حقوق بشر در معرض خطر واقعی نقض حقوق بشر قرار دارند.

ادامه مطلب


18 ساعت قبل - 104 بازدید

در یکی از قریه‌های سنگلاخ و دورافتاده‌ی ولایت دایکندی، در خانه‌ای که بیشتر به کلبه‌ی گلی شباهت داشت تا خانه، دختری چشم به جهان گشود. مادرش او را لیلا نامید. کودکی لیلا مثل بیشتر دختران آن ولایت، در سختی و محرومیت گذشت. خانه‌شان پر از صدای گریه‌ی کودکانی بود که شکم‌های خالی‌شان را با نان خشک و آب چشمه سیر می‌کردند. پدرش دهقان ساده‌ای بود که زمین اندک‌شان را با بیل و داس کار می‌کرد، اما محصول ناچیز آن حتی کفاف زمستان سرد کوهستان را نمی‌داد. از همان سال‌های کودکی، لیلا فرق داشت. وقتی هواپیمای دولتی یا خارجی‌ها از بالای کوه‌های دایکندی پرواز می‌کرد، او از بازی با کودکان قریه دست می‌کشید و چشم‌های درشتش را به آسمان می‌دوخت. قلب کوچک او پر از شوق می‌شد. همان‌جا در دلش نهالی کاشته شد: «من روزی خلبان می‌شوم.» اما در جامعه‌ای که دختر را تنها برای آشپزخانه و شوهر دادن می‌شناسند، چنین رویایی جسارت می‌خواست. خانواده‌اش در آغاز به رویای او می‌خندیدند. مادرش می‌گفت: «لیلا جان، دختر خلبان نمی‌شود، برو سواد یاد بگیر، بعد هم عروسی کن، همین کفایت می‌کند.» اما لیلا با سماجت جواب می‌داد: «مادر، اگر مرد می‌تواند، چرا زن نتواند؟» سال‌های مکتب برای او پر از رنج بود. راه مکتب در قریه‌های کوهستانی دایکندی ساعت‌ها طول می‌کشید. او با کفش‌های پاره پاره در برف و خاک می‌دوید تا به صنف برسد. بارها در راه از پسران قریه سنگ خورد، بارها به او گفتند «درس برای دختر عیب است.» اما او گوش نکرد. هر شب کنار چراغ نفتی کتاب‌هایش را ورق می‌زد و با وجود خستگی و سردی، درس می‌خواند. وقتی صنف دوازدهم را به پایان رساند، یک خبر زندگی‌اش را تغییر داد: آکادمی نظامی کابل برای دختران امتحان می‌گرفت. برای لیلا، این خبر مثل دری بود که به روی آسمان باز می‌شد. اما مشکل اینجا بود: رفتن به کابل، شهری که کیلومترها دورتر بود و دختران قریه کمتر پایشان را در آن گذاشته بودند. خانواده‌اش دودل بودند، هم ترس از راه داشتند، هم از حرف مردم. اما لیلا با گریه و اصرار پدرش را قانع کرد. روز امتحان، وقتی قلم را روی کاغذ گذاشت، یاد تمام سال‌های سختی در ذهنش گذشت. او با تمام وجود نوشت، چون می‌دانست این تنها فرصت است. چند هفته بعد، جواب آمد: لیلا کامیاب شده بود. او به آکادمی نظامی راه یافته بود. ورود به کابل برای او مثل ورود به دنیای دیگری بود. دختر ساده‌ی کوهستان حالا در میان ساختمان‌های بزرگ و یونیفورم‌های نظامی ایستاده بود. روزهای اول همه چیز سخت بود: تمرین‌های صبحگاهی، دویدن‌های طاقت‌فرسا، درس‌های سنگین دروس نظامی و نگاه‌های پر از شک مردانی که باور نداشتند زنی می‌تواند هم‌قدم با آن‌ها باشد. بارها شنید: «این‌جا جای زن نیست، برگرد خانه.» اما هر بار لبخند می‌زد و در دل می‌گفت: «من برای جنگیدن آمده‌ام، نه برای تسلیم شدن.» سال‌ها گذشت. لیلا در آکادمی به یکی از شاگردان ممتاز بدل شد. روزی که لباس نظامی پوشید و آرم آکادمی را روی شانه‌اش دید، احساس کرد به بخشی از رویایش رسیده است. او در تمرین‌های پروازی، در کلاس‌های تخنیکی و در میدان‌های آموزشی نشان داد که می‌تواند. هم‌صنفی‌هایش گاهی او را «دختر آسمان» صدا می‌زدند. اما همه‌چیز در یک روز فرو ریخت. تابستان داغ ۱۴۰۰ بود. خبرها یکی پس از دیگری می‌آمد: ولسوالی‌ها سقوط می‌کنند، شهرها یکی یکی دست نیروهای حکومت فعلی می‌افتند. لیلا هر شب با دلهره اخبار را می‌شنید. وقتی نوبت به کابل رسید، او در خوابگاه آکادمی نشسته بود و صدای شلیک گلوله از دور می‌آمد. هم‌صنفی‌هایش گریه می‌کردند. بعضی‌ها وسایل‌شان را جمع می‌کردند تا فرار کنند. لیلا می‌دانست که دیگر هیچ آینده‌ای ندارد. حکومت سرپرست نه‌تنها به او اجازه نخواهند داد خلبان شود، بلکه تنها بودنش در صفوف نظامی کافی بود تا مجازاتش کنند. با هزار ترس و دلهره، او هم مثل هزاران جوان دیگر، با دل خون و دست خالی، کابل را ترک کرد. راهی ایران شد. مرز پر از خطر بود. قاچاقبران شبانه او را با ده‌ها مهاجر دیگر از کوه‌ها و بیابان‌ها گذراندند. روزها بی‌غذا و بی‌آب راه می‌رفتند. در بعضی جاها آن‌قدر خسته می‌شد که به زمین می‌افتاد و با خود می‌گفت: «شاید همین‌جا آخرین سفر من باشد.» اما امید به زنده‌ماندن و رسیدن به جایی امن او را دوباره بلند می‌کرد. وقتی به مشهد رسید، دیگر آن لیلای آکادمی نبود. در چشمانش خستگی و شکست موج می‌زد. نه یونیفورم نظامی داشت، نه جایگاهی، نه احترام. تنها چیزی که داشت، دست‌های جوان و آماده‌ی کار بود. برای زنده ماندن، ناچار شد به کارگاهی خیاطی برود. کارگاه، اتاق تاریک و کوچک پر از صدای ماشین‌های خیاطی بود. زن‌ها و دختران افغان در آن‌جا از صبح تا شب کار می‌کردند. مزدشان اندک بود، آن‌قدر اندک که حتا به زحمت کرایه خانه را می‌پرداختند. لیلا هم مثل آن‌ها پشت ماشین نشست. دستانی که روزی قرار بود فرمان هواپیما را بگیرد، حالا نخ و سوزن را نگه می‌داشت. گاهی وقتی سوزن انگشتش را می‌برید و خون روی پارچه می‌چکید، یاد روزهایی می‌افتاد که در میدان پروازی ایستاده بود. شب‌ها وقتی از کارگاه برمی‌گشت و از پنجره اتاق محقرش به آسمان مشهد نگاه می‌کرد، هواپیماهای مسافربری را می‌دید. اشک در چشمانش جمع می‌شد و آرام می‌گفت: «اگر کشورم سقوط نمی‌کرد، اگر تقدیر چنین نمی‌بود، شاید امروز یکی از همین هواپیماها را من می‌راندم.» با وجود همه‌ی این شکست‌ها، لیلا هنوز در دلش چراغی روشن دارد. او باور دارد که زندگی شاید بار دیگر فرصت دهد. او هنوز هم گاهی شب‌ها خواب می‌بیند که یونیفورم خلبانی پوشیده، در کابین نشسته و از آسمان افغانستان می‌گذرد. وقتی از خواب می‌پرد، اشکش جاری می‌شود، اما همان اشک‌ها به او یادآوری می‌کنند که هرچند روزگار بی‌رحم است، رویاها هیچ‌وقت نمی‌میرند. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


20 ساعت قبل - 96 بازدید

صندوق جمعیت سازمان ملل (UNFPA) درتازه‌ترین مورد اعلام کرده که زنان روستایی در ولایت فاریاب، به‌ویژه در ساعات شب، با مشکلات جدی برای دسترسی به خدمات صحی در هنگام زایمان روبرو هستند. این سازمان با نشر گزارشی گفته است که در ولسوالی قیصار فاریاب، تنها یک مرکز صحی فعال برای زنان باردار وجود دارد که در نبود برق و امکانات مناسب، ارائه خدمات به مادران در شب دشوارتر می‌شود. در ادامه آمده است، این مرکز صحی که با همکاری صندوق جمعیت سازمان ملل و کمک مالی دولت جاپان حمایت می‌شود، ماهانه به ده‌ها مورد زایمان رسیدگی می‌کند. صندوق جمعیت سازمان ملل تاکید کرد که این مرکز توسط یک خانم قابله مدیریت می‌شود و روزانه حدود ۶۰ مراجعه‌کننده برای خدمات عمومی صحی، واکسن کودکان و مراقبت‌های مادران را تحت پوشش قرار می‌دهد. باید گفت که نبود مراکز درمانی عصری، خدمات صحی مورد نیاز و داکتران زن در مناطق دور دست و‌ روستایی افغانستان، باعث بلند رفتن آمار مرگ‌و‌میر مادران و نوزادان در هنگام ولادت شده است. همچنین حکومت فعلی پس از تسلط بر افغانستان، زنان و دختران را از آموزش و ‏تحصیل محروم کرده است. حکومت فعلی در آخرین محدودیت خود، ‏دروازه‌های انستیتوت‌های طبی را به‌روی دختران بست، در حالی که ‏بخش صحت افغانستان با کمبود پرسنل مواجه است.‏ این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند.

ادامه مطلب


1 روز قبل - 64 بازدید

وزارت امر معروف و نهی از منکر حکومت سرپرست درتازه‌ترین مورد، روند اخذ آزمون دینی از آموزگاران ‏و کارمندان مکاتب را آغاز کرده است.‏ این وزارت به وزارت معارف هدایت داده است که از آموزگاران و ‏کارمندان‌ ریاست‌های معارف از نصاب تدریس‌شده، آزمون گرفته شود. در ادامه آمده است که براساس ‏نامه‌ی وزارت امر به معروف و نهی از منکر حکومت فعلی، روند اخذ آزمون از ۱۹ سنبله آغاز شده است.‏ همچنین چندین آموزگار از ولایت هرات به رسان گوهرشاد گفته‌اند که از یک ‏هفته به این‌سو ریاست معارف از آموزگاران و کارمندان مکاتب آزمون دینی ‏می‌گیرند.‏ آنان می‌گویند که وزارت معارف می‌خواهد با این آزمون سویه دینی آموزگاران و کارمندان اداری مکاتب را تعیین کند. یک آموزگار گفت که این امتحان از کتاب‌ و جزوه‌های که قبلاً برای آموزگاران و کارمندان اداری مکاتب توزیع شده بود، اخذ می‌گردد. وزارت امر به معروف و نهی از منکر حکومت سرپرست در این نامه دستور داده است که سالانه دو بار از کارمندان ادارات ‏دولتی آزمون دینی گرفته شوند. حکومت فعلی اکنون در وزارت‌خانه‌ها برای ‏کارمندان آموزش دینی تدریس می‌کنند.‏ حکومت سرپرست در وزارت‌ها و ریاست‌های مستقل تشکیلی تحت عنوان ریاست دعوت و ‏ارشاد ایجاد کرده است. این تشکیل در ادارات واحد دومی نیز افزوده شده است.‏ حکومت فعلی قبلاً نیز از کارمندان وزارت‌ها آزمون دینی اخذ کرده بود.

ادامه مطلب


3 روز قبل - 164 بازدید

مجمع جهانی رهبران جوان درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که سلما نیازی، مدیرمسوول رسانه «افغان‌تایمز»، همراه با دو روزنامه‌نگار دیگر از کشورهای هند و پرو، برنده‌ جایزه‌ی «روزنامه‌نگار جوان سال ۲۰۲۵» این مجمع شده است. مجمع جهانی رهبران جوان با نشر اعلامیه‌ای گفته است که این سه روزنامه‌نگار جوان براساس کارهای تأثیرگذاری که در کشورها و جوامع خود انجام داده‌اند، به‌عنوان برنده انتخاب شدند. در اعلامیه آمده است که فعالیت روزنامه‌نگاری سلما نیازی الهام‌بخش نسل جدیدی از روزنامه‌نگاران افغا‌نستان است و راه نجاتی برای حقیقت، مقاومت و صدای زنان تحت سرکوب ارائه می‌دهد. مجمع جهانی رهبران جوان تاکید کرده است که سلما نیازی پس از تسلط دوباره‌ی حکومت سرپرست بر افغانستان به پاکستان رفت و پس از دو سال «زندگی مخفیانه» در آن کشور، به دوبلین ایرلند منتقل شد. در ادامه آمده است که دختر اهل افغانستان از تبعید به کار خود ادامه داده و با تیمی از خبرنگاران و عکاسانی که در افغانستان مخفیانه کار می‌کنند، همکاری داشته است. همچنین مجمع جهانی رهبران جوان در بخشی از اعلامیه‌اش نوشته است که سلما نیازی در اپریل سال ۲۰۲۴ میلادی پادکست «اوپن مایک» را راه‌اندازی کرد و در آن ۵۰ زن جوان اهل افغانستان داستان‌های شخصی خود از تاب‌آوری را به اشتراک گذاشتند. مجمع جهانی رهبران جوان گفت که سلما نیازی شبکه‌ای از هشت خبرنگار و عکاس جوان را آموزش داده و همچنان با بیش از ۱۰۰ زن جوان همکار در سراسر کشور در ارتباط است. قابل ذکر است که سلما نیازی سومین خبرنگار از افغانستان است که پس از تسلط دوباره‌ی حکومت فعلی بر کشور، برنده جایزه‌ی روزنامه‌نگاری مجمع جهانی رهبران جوان می‌شود. باید گفت که در سال ۲۰۲۲ میلادی، لطف‌الله نجفی‌زاده، مدیرمسوول تلویزیون «آمو» و در سال ۲۰۲۳ میلادی زهرا جویا، مسوول «رسانه رخشانه» برنده این جایزه شده بودند.

ادامه مطلب


3 روز قبل - 122 بازدید

عرفات جمال، نماینده‌ی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد برای افغانستان درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که در پی ممنوعیت کار زنان ‏در دفترهای سازمان ملل توسط حکومت سرپرست، توزیع کمک‌های نقدی برای ‏بازگشت‌کنندگان از پاکستان و ایران متوقف شده است. آقای جمال این اظهارات را در یک نشست خبری در جنوا مطرح کرده و گفته است که توزیع ‏کمک نقدی بدون کارمندان زن ممکن نیست، زیرا دریافت‌کنندگان ‏زن باید ثبت بیومتریک شوند. او در ادامه تاکید کرده است که بدون کارمندان زن، کمیساریای عالی ‏پناهندگان سازمان ملل متحد باید زنان را مجبور کند که اطلاعات ‏بیومتریک خود را توسط مردان ثبت کنند.‏ در ادامه آمده است که به همین دلیل مراکز توزیع کمک نقدی و حمایت از نهم ‏سپتامبر تعطیل شده است. نماینده‌ی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل افزوده است: «این تصمیم برای بسیاری از بازگشت‌کنندگان ‏عواقبی خواهد داشت و این یک تصمیم ‏عملیاتی بود که قصد مجازات افراد یا صدور بیانیه‌ای را نداشت، ‏اما نشان داد که این آژانس در شرایط خاص نمی‌تواند بدون ‏کارمندان زن کار کند.» این در حالی است که حکومت سرپرست قبلاً دستور ممنوعیت کار زنان در نهادهای غیردولتی را ‏صادر کرده بودند، اما کارمندان دفترهای سازمان ملل متحد تا روزهای اخیر ‏می‌توانستند سر کار بروند.‏ حکومت فعلی به‌تازگی در راستای اجرای فرمان خود، در ورودهای ‏دفترهای سازمان ملل متحد نیرو مستقر کرده و مانع ورود زنان به ساحه‌ی کار ‏می‌شود.‏ دفتر سازمان ملل متحد خواستار لغو محدودیت‌ها شده است. قابل ذکر اس که افغانستان در حال حاضر با بحران بازگشت مهاجران و پی‌آمدهای ‏زمین‌لرزه‌ی ویرانگر مواجه است.‏ از آغاز سال میلادی، حدود ۲.۶ میلیون نفر، معادل شش درصد جمعیت، به کشور بازگشته‌اند. این روند همچنان ادامه دارد.‏ سازمان ملل می‌گوید که به همراه ‏شرکای خود، کمک‌های فوری را هم در نقاط مرزی و هم در ‏مناطق بازگشت‌ به بازگشت‌کنندگان ارائه می‌داد تا به خانواده‌ها ‏در شروع بازسازی زندگی شان کمک کند. با توقف این کمک‌ها وضعیت بازگشت‌کنندگان وخیم‌تر خواهد شد.‏

ادامه مطلب


3 روز قبل - 70 بازدید

ریچارد بنت، گزارشگر ویژه‌ی شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد برای افغانستان درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که حکومت سرپرست باید محدودیت‌ها علیه کارکنان زن ملل متحد را لغو کنند. آقای بنت روز (جمعه، ۲۱ سنبله) با نشر پیامی در حساب کاربری ایکس خود، خواستار لغو محدودیت‌ها علیه کارمندان زن سازمان ملل در «سطح ملی» شده است. وی در ادامه تاکید کرده است: «جلوگیری از دسترسی زنان به محل کار یا حمایت از جوامع نیازمند، گواه دیگری است بر اینکه حکومت فعلی تا زمانی که مسیر خود را تغییر ندهند، نباید به وضعیت عادی بازگردند.» او افزوده است: «من قویاً با یوناما همصدا می‌شوم و از حکومت فعلی می‌خواهم که محدودیت‌های اعمال شده بر کارمندان زن در سطح ملی را لغو کنند.» سازمان ملل متحد در افغانستان نیز در اعلامیه‌‌ای خواستار لغو محدودیت‌های حکومت سرپرست علیه کارمندان زن شد. سازمان ملل نوشته است که به تاریخ ۷ سپتامبر سال جاری میلادی، نیروهای دولتی مانع ورود کارمندان و قراردادی‌های زن سازمان ملل به دفاتر این نهاد در کابل شدند. یوناما تصریح کرد که این محدودیت سپس به دفاتر ساحوی سازمان ملل در سراسر کشور گسترش یافت و با اطلاعیه‌های کتبی یا شفاهی از سوی حکومت فعلی اعمال گردید. سازمان ملل با نشر اعلامیه‌ای گفته است که نیروهای حکومتی در ورودی دفاتر سازمان ملل در ولایت‌های کابل، هرات و مزار شریف حضور دارند تا مانع ورود کارمندان زن به دفاتر نهادهای سازمان ملل شوند. سازمان ملل گفته: «این موضوع به‌ویژه با توجه به محدودیت‌های مداوم بر حقوق زنان و دختران در افغانستان، نگران‌کننده است.» سازمان ملل متحد در افغانستان گفته است که این محدودیت‌ها نقض قوانین بین‌المللی مربوط به مصونیت‌ها و امتیازات کارکنان سازمان ملل است و در تلاش است هرچه زودتر این محدودیت‌ها را لغو کند. همچنین حکومت فعلی پس از تسلط بر افغانستان، زنان و دختران را از آموزش و ‏تحصیل محروم کرده است. حکومت فعلی در آخرین محدودیت خود، ‏دروازه‌های انستیتوت‌های طبی را به‌روی دختران بست، در حالی که ‏بخش صحت افغانستان با کمبود پرسنل مواجه است.‏ این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند.

ادامه مطلب


4 روز قبل - 134 بازدید

رسانه‌های بین‌المللی گزارش داده‌اند که عزیزه اکرمی، ‌‎فعال اجتماعی و کارآفرین، به‌عنوان نماینده‌ی جوانان ‏افغانستان در سازمان ملل متحد برای سال ۲۰۲۵ میلادی انتخاب شد.‏ در گزارش‌ها آمده است که برای این مقام، سه زن جوان نامزد بودند که از میان آنان عزیزه ‏اکرمی توسط هیأت داوران مسابقه‌ی سخنرانی، که در لاهه برگزار شد، به‌عنوان نماینده‌ی جوانان افغانستان انتخاب ‏شد‎.‎ در گزارش آمده است که عزیزه اکرمی اکنون در پرتغال زندگی می‌کند و تا سطح کارشناسی ارشد ‏تحصیل کرده است. در ادامه آمده است که او یکی از بنیان‌گذاران و مدیر برنامه‌ی نهاد «حلقه توانمند ‌‏(‏Empowered Circle‏)» است که در سال ۲۰۲۱ میلادی تأسیس شد. عزیزه اکرمی در این نهاداش خدمات ‏درمانی و آموزش سلامت را برای بیش از هشت هزار زن و کودک در ‏جوامع محروم در سراسر افغانستان فراهم کرده است.‏ قابل ذکر است که عزیزه اکرمی پنجمین نماینده‌ی جوانان افغانستان در سازمان ملل متحد است.‏ برنامه‌ی انتخاب نماینده‌ی جوانان افغانستان در سازمان ملل متحد پس از سه ‏سال وقفه از سر گرفته شده است. ‏این برنامه پس از فروپاشی دولت افغانستان در سال ۲۰۲۱ میلادی متوقف شده بود. براساس معلومات سازمان ملل متحد، این برنامه در سال ۲۰۱۸ میلادی براساس قطع‌نامه ۲۲۵۰ شورای امنیت ‏سازمان ملل متحد راه‌اندازی شد.‏ هر سال یک جوان به‌عنوان نماینده‌ی جوانان در سازمان ملل متحد ‏انتخاب می‌شود. رقابت‌های گزینش را «نهاد اندیشه‌وران» به پیش ‏می‌برد. در حالی عزیزه اکرمی به عنوان نماینده‌ی افغانستان در سازمان ملل متحد انتخاب شده است که  حکومت فعلی پس از تسلط بر افغانستان، زنان و دختران را از آموزش و ‏تحصیل محروم کرده است. حکومت فعلی در آخرین محدودیت خود، ‏دروازه‌های انستیتوت‌های طبی را به‌روی دختران بست، در حالی که ‏بخش صحت افغانستان با کمبود پرسنل مواجه است.‏ این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند.

ادامه مطلب


4 روز قبل - 149 بازدید

عبدالرحمن، مردی حدود چهل‌وپنج‌ساله، زاده‌ی یکی از قریه‌های کوهستانی کنر است. در دوران جنگ‌های داخلی، زمانی که هنوز به بیست سالگی نرسیده بود، همراه خانواده‌اش راهی پاکستان شد. آن‌ها هیچ نداشتند جز یک الاغ، چند بوجی گندم و چند ظرف مسی که مادرش برای توشه‌ی راه در یک گونی پیچیده بود. شب‌های تاریک، صدای مهیب توپ‌خانه، و اضطراب راه، همراه‌شان بود تا سرانجام از مرز گذشتند و در یکی از خیمه‌های مهاجرین در خاک پشاور پناه گرفتند. سال‌های نخست مهاجرت، برای عبدالرحمن و خانواده‌اش تلخ و طاقت‌فرسا بود. او، که جوانی خام و بی‌تجربه بود، صبح‌ها در سرک‌های پشاور به دنبال کار می‌گشت، بار می‌کشید، صندوق‌های میوه را از موترها پایین می‌آورد و از بازاری به بازاری می‌برد. شب‌ها با دستان تاول‌زده و پاهای زخمی به خیمه برمی‌گشت. مادرش هر شب به او می‌گفت: «فرزندم، صبر کن، روزی می‌رسد که تو هم صاحب خانه خواهی شد.» و عبدالرحمن، هر شب با شنیدن همین جمله، قطره‌ای امید در دلش شعله‌ور می‌شد؛ نوری کوچک در میان تاریکیِ آن روزهای بی‌پایان. سال‌ها گذشت و عبدالرحمن، با پشت‌کار و امید، توانست با اندک پس‌انداز و کمی قرض از دوستان، یک دکان کوچک پرزه‌جات موتر را در یکی از کوچه‌های پشاور باز کند. همان دکان ساده، نقطه‌ی عطف زندگی‌اش شد. هر صبح زود، دروازه‌ی دکان را باز می‌کرد؛ بوی روغن موتر، آهن زنگ‌زده و صدای پرندگان صبحگاهی در هوا می‌پیچید، و او با دل‌گرمی می‌گفت: «این زنده‌گی ماست، دسترنج ماست.» در همین سال‌ها بود که با «زرگل» ازدواج کرد؛ زنی مهربان، صبور و پر از امید. وقتی به خانه‌ی کوچک کرایی‌شان رفتند، زرگل با دستان خودش خانه را رنگ زد، پرده‌ها را نصب کرد و گوشه‌ای از حیاط را به گل‌کاری اختصاص داد. آن خانه، با دیوارهای خشت خام و سقف چوبی‌اش، برای عبدالرحمن چیزی کمتر از یک قصر نداشت. او همیشه لبخند می‌زد و می‌گفت: «زرگل، این خانه وطن دوم ماست؛ هرچند دور از خاک خود هستیم، اما پر از گرمی دل تو.» با گذر زمان، آن خانه نه فقط پناهگاه جسم‌شان شد، بلکه مأمن عشق، رنج، امید و تلاش مشترک آن‌ها نیز بود. چهار فرزند، یکی پس از دیگری به دنیا آمدند؛ سه دختر و یک پسر. دختران به مکتب پاکستانی رفتند، زبان اردو را آموختند و هر روز با دفترچه‌های رنگی و کتاب‌های درسی در آغوش، از مکتب بازمی‌گشتند. عبدالرحمن با افتخار به آن‌ها نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد: «شما روزی چیزی می‌شوید که پدرتان هیچ‌وقت نتوانست بشود.» پسر کوچکش، هنوز آن‌قدر خردسال بود که بیشتر وقتش را در دکان کنار پدر می‌نشست و مهره‌های آهنی را مثل اسباب‌بازی‌ها به هم می‌چسپاند و می‌خندید. زندگی به سختی، اما با کورسویی از امید می‌گذشت. عبدالرحمن سالی چند بار به افغانستان می‌رفت تا اقاربش را ببیند، اما هر بار با حسرتی سنگین‌تر برمی‌گشت. در دل می‌گفت: «افغانستان جای زنده‌گی نیست. اینجا، در پاکستان، هرچند بیگانه‌ایم، اما یک سقف بالای سر داریم و نانی برای خوردن.» اما همه‌چیز در پاییز ۲۰۲۳ دگرگون شد. حکومت پاکستان اعلام کرد که افغان‌ها باید کشور را ترک کنند. در آغاز، عبدالرحمن این خبر را باور نکرد. در دکانش با دوستانش می‌نشستند و با بی‌اعتنایی می‌گفتند: «این فقط یک تهدید سیاسی‌ست، هیچ‌وقت عملی نمی‌شود. ما سال‌هاست اینجاییم، چطور می‌توانند یک‌شبه همه چیز را از ما بگیرند؟» اما روزها گذشت. گشت‌زنی پولیس در کوچه‌ها بیشتر شد. چهره‌های آشنا دیگر به دکان نمی‌آمدند. خبر رسید که چندین خانواده را نیمه‌شب از خانه‌ها بیرون کشیده‌اند و بی‌صدا به مرز فرستاده‌اند. ترس، بی‌صدا اما سنگین، در دل عبدالرحمن نشست. آرام‌آرام فهمید که چیزی به نام "امنیت" دیگر در این سرزمین بیگانه هم برای او باقی نمانده است. یک روز، وقتی عبدالرحمن مثل همیشه به دکانش رسید، دید چند پولیس در همان کوچه ایستاده‌اند. یکی از آن‌ها نزدیک شد و با صدایی جدی گفت: «عبدالرحمن، وقتت تمام است. آماده شو، باید بروی.» عبدالرحمن که جا خورده بود، با لکنت پاسخ داد: «اما من اینجا خانه دارم، دکان دارم، قرض دارم، وسایل دارم… چطور می‌توانم یک‌شبه همه چیز را ترک کنم؟» پولیس بی‌رحمانه خندید و گفت: «این مشکل تنها از تو نیست. یا خودت برو، یا ما بیرونت می‌کنیم.» آن شب، خانه‌ی عبدالرحمن پر از گریه و اندوه بود. دخترانش کتاب‌های‌شان را بغل کرده بودند، زرگل لباس‌ها را با عجله در یک بوجی انداخته بود، اما همه می‌دانستند که در واقع چیزی با خود نخواهند برد. تنها چیزی که عبدالرحمن توانست با خود بردارد، چند جامه‌ی ساده، مقداری نان خشک، و یک قاب عکس خانوادگی بود. همه‌چیز—خانه، دکان، وسایل، فرش‌ها، حتی سند طلای زرگل—همان‌جا ماند. وقتی به مرز تورخم رسیدند، هزاران خانواده‌ی دیگر در صف‌های طولانی ایستاده بودند. کودکان از سرما می‌لرزیدند، زنان ناله می‌کردند، و مردان با چشمانی پر از اشک و حسرت به پشت سر نگاه می‌کردند. عبدالرحمن در سکوت ایستاده بود و با خود می‌گفت: «اینجا همان جایی‌ست که بیست‌وپنج سال زحمت کشیدم. اینجا همه چیزم ماند… حالا باید به کجا بروم؟» اما آن‌سوی مرز، خبری از آسایش نبود؛ تنها چیزی که انتظارشان را می‌کشید، خاک خشک و خیمه‌های پاره و فرسوده بود. در ننگرهار، آن‌ها را به کمپ مهاجرین فرستادند. وقتی عبدالرحمن به خیمه‌ی کهنه‌ای رسید که حالا باید خانه‌شان می‌شد، دست‌هایش لرزید. زرگل نشست، سرش را میان دستانش گرفت و با صدایی خفه گفت: «خدایا، ما به کجا رسیدیم؟» امروز، عبدالرحمن و خانواده‌اش هنوز در همان خیمه زندگی می‌کنند. شب‌ها، باد سرد از میان درزهای خیمه عبور می‌کند، باران سقف پارچه‌ای را سوراخ می‌کند و زمین خیس و گل‌آلود می‌شود. دخترانش دیگر به مکتب نمی‌روند؛ بیشتر روزهای‌شان در صف نان، آب و مواد سوختی می‌گذرد. پسرش، که روزگاری در دکان با او کار می‌کرد، حالا با پای برهنه از این خیمه به آن خیمه می‌چرخد، دنبال چند تکه چوب خشک برای آتش. زرگل شب‌ها آرام زیر پتو می‌لرزد، اشک می‌ریزد و زیر لب زمزمه می‌کند: «کاش همان‌جا می‌ماندیم… حتی اگر زندان می‌رفتیم. اینجا… هیچ چیز نداریم. هیچ چیز.» عبدالرحمن هر روز به امید پیدا کردن کاری، راهی شهر می‌شود، اما جز بیگاری با مزد اندک، چیزی نصیبش نمی‌گردد. با دستانی پینه‌بسته و چهره‌ای خسته، هر شب به خیمه برمی‌گردد و در دل می‌گوید: «بیست‌وپنج سال زحمت کشیدم، با رنج، یک زندگی ساختم… همه‌اش همان‌جا ماند. حالا دوباره از صفر باید شروع کنم؛ اما این‌بار نه خانه‌ای دارم، نه مکتبی، نه آینده‌ای. ما در میانه‌ی هیچ‌جا مانده‌ایم… نه آنجا ماندیم، نه اینجا رسیدیم.» شب‌ها که باد سرد در خیمه می‌پیچد و زمین از رطوبت یخ می‌زند، روی خاک می‌نشیند، قاب عکس خانوادگی را از میان بوجی بیرون می‌کشد، دستی آرام بر چهره‌های خندان بچه‌هایش در عکس می‌کشد و زیر لب با صدایی بغض‌آلود می‌گوید: «این، همان روزهای خوش ما بود… روزهایی که دیگر هیچ‌وقت برنمی‌گردد.» نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب