برچسب: فقر و بیکاری

5 ساعت قبل - 11 بازدید

آفتاب تازه به لبِ بام رسیده بود که یاسر کفش‌های کهنه‌ و بی‌جورابش را به پا کرد. بوجی (گونی) بزرگ سفیدی را که چند جایش وصله خورده بود، از گوشه‌ی اتاق برداشت و آرام از در بیرون رفت. نامش یاسر بود، دوازده سال داشت، قدش کوتاه بود اما دلی بزرگ‌تر از سن و سالش داشت. خانه‌شان در حاشیه‌ی شهر هرات، در محله‌ای خاکی و ساکت قرار داشت؛ یک چهاردیواری از خشت خام که سقفش را با پلاس و تکه‌های چادر پوشانده بودند. مادرش که در گوشه‌ای از اتاق نشسته بود، با صدایی نگران گفت: «یاسر، نان خشک یادت نره!» این جمله‌ای بود که مادرش تقریباً هر روز تکرار می‌کرد. یاسر سر تکان داد و با بوجی‌اش راهی کوچه شد. کوچه‌ها پر از خاک و بوی دود موتورسیکلت‌ها بود. یاسر می‌دانست که باید زودتر از بقیه به محل‌های همیشگی برسد، چون کودکان دیگری هم مثل او زباله‌گردی می‌کردند و رقابت برای پیدا کردن چیز بهتر، شدید بود. مسیر هر روزه‌اش مشخص بود: کوچه‌ها و خیابان‌های مختلف، کنار دیوارها، پشت دکان‌ها، نانوایی‌ها و سطل‌های بزرگ زباله. دست‌هایش همیشه بوی بد می‌داد و ناخن‌هایش سیاه بود، اما از این موضوع خجالت نمی‌کشید و می‌گفت: «کار کردن شرم نیست، دزدی شرم است.» با این حال، در دلش رویاهایی هم داشت. گاهی خودش را جای معلمی تصور می‌کرد که به بچه‌ها نوشتن یاد می‌دهد و گاهی در لباس سفید دکتری که زخم فقرا را درمان می‌کند. اما بوی زباله‌ها و نگاه‌های بی‌اعتنای مردم، او را به سرعت به واقعیت برمی‌گرداند. یک بار نزدیک بازار پل ملک، وقتی به دکانی نزدیک شد تا شاید کارتن خالی پیدا کند، صاحب دکان با ترش‌رویی سرش فریاد زد: «برو بچه! گم شو از اینجا! بوی کثافت می‌دهی.» یاسر نگاهش را پایین انداخت. به این برخوردها عادت داشت، اما باز هم در دلش چیزی شکست. با خود فکر کرد: «مگر من انسان نیستم؟ مگر گرسنگی جرم است؟» ظهر که شد، از پولی که جمع کرده بود دو قرص نان خشک خرید. کنار حوض شهرداری نشست تا یکی از نان‌ها را بخورد. همان‌جا پسری هم‌سن‌وسالش که لباس‌های مرتب‌تری داشت، نزدیکش آمد و پرسید: «تو همیشه زباله جمع می‌کنی؟» یاسر سرش را بلند کرد و با لبخندی بی‌رمق گفت: «آره. هر روز.» پسر گفت: «من به مکتب (مدرسه) می‌روم. پدرم دکان دارد. می‌خواهی درس بخوانی؟» دل یاسر لرزید. نگاهی به دستان چرکینش انداخت و گفت: «نمی‌دانم... ما پول نداریم. باید برای خانه نان ببرم.» پسرک گفت: «من یک کتابچه‌ی اضافی دارم. اگر خواستی، عصر بیا پارک شیدایی. به تو خواندن یاد می‌دهم.» یاسر با سر قبول کرد. امید کوچکی در دلش جوانه زد. عصر که به خانه برگشت، مادرش هنوز همان‌جا نشسته بود. نان را به او داد. مادر آهی کشید و گفت: «یاسر جان، خدا چیزی را که لیاقتش را داری نصیبت کند.» شب‌ها، زیر نور کم‌سوی چراغ نفتی، با کتابچه‌ای که از آن پسر گرفته بود، تمرین می‌کرد. صدای زباله‌ها هنوز در گوشش بود، اما حالا صدای دیگری هم در ذهنش جان گرفته بود؛ صدای حروف الفبا. روزها به همین ترتیب گذشت. یاسر صبح‌ها کار می‌کرد و عصرها خودش را به پارک می‌رساند. پسرک بازار با حوصله به او الفبا و خواندن کلمات ساده را یاد می‌داد. یک شب بارانی، وقتی خیس به خانه برگشت، مادرش با نگرانی گفت: «کجا بودی؟ هوا خراب است.» یاسر کتابچه‌اش را نشان داد و با خوشحالی گفت: «یاد گرفتم. حالا می‌توانم بنویسم "نان"، "مادر"، "خانه".» اشک در چشمان مادرش جمع شد و گفت: «خدا تو را حفظ کند.» یاسر هیچ‌وقت زباله‌گردی را ترک نکرد، اما حالا دنیایش فرق کرده بود. او علاوه بر زباله، کلمات را هم جمع می‌کرد و هر کلمه‌ی جدید، چراغی در دلش روشن می‌کرد. روزی یکی از معلمان شهر که از طریق همان پسرک از ماجرای درس خواندن یاسر باخبر شده بود، او را به یک مکتب شبانه معرفی کرد. وقتی یاسر برای اولین بار وارد کلاس شد، قلبش از خوشحالی می‌تپید. نگاهش پر از نور بود. او دیگر فقط یک کودک کار نبود؛ دانش‌آموزی بود با دستان زحمت‌کش و ذهنی روشن. فقر هنوز در خانه‌شان بود، اما یاسر راه نجات را پیدا کرده بود. یک شب به مادرش گفت: «مادر، یک روز دکتر می‌شوم و برای همه‌ی بچه‌هایی که مثل من زباله جمع می‌کنند، کمک می‌کنم.» مادرش لبخند زد. انگار آینده‌ی روشنی را می‌دید که در آن، دیگر خبری از بوی زباله و صدای خرد شدن پلاستیک‌ها نیست. و این‌گونه بود که در زندگی یاسر، صدای ناخوشایند زباله‌ها، کم‌کم جای خود را به صدای امیدبخش کتاب و آینده‌ای روشن‌تر داد. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


4 روز قبل - 106 بازدید

کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که با توجه به کاهش ‏کمک‌های جهانی برای افغانستان، آینده‌ی بازگشت‌کنندگان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.‏ این نهاد با نشر پیامی در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که با بازگشت ۱.۴ میلیون نفر در سال ‏جاری، نیاز به کمک در افغانستان تشدید شده است.‏ کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در ادامه تاکید کرده است که برای شروع دوباره به حمایت ‏نیاز دارد.‏ این روزها اخراج مهاجران از ایران به‌شدت ادامه دارد.‏ براساس آمار، روزانه ده‌ها هزار نفر از مرزهای غربی وارد افغانستان می‌شوند. عمده‌ی ‏بازگشت‌کنندگان خانواده‌های مهاجر هستند.‏ بازگشت مهاجران در وضعیتی است که بحران اقتصادی افغانستان با کاهش ‏کمک‌ها روبه وخامت است.‏ این در حالی‌ است که روزانه شمار زیادی از مهاجران افغانستانی، به‌ویژه زنان و کودکان، از مرز ایران وارد افغانستان می‌شوند. براساس گزارش‌ها، مادران، کودکان، زنان باردار و افراد سالمند از آسیب‌پذیرترین گروه‌ها در میان مهاجران به‌شمار می‌روند که به خدمات بهداشتی، غذا و سرپناه نیاز فوری دارند. قابل ذکر است که پس از جنگ ایران و اسرائيل، جمهوری اسلامی روند اخراج گسترده مهاجران افغانستانی را روی دست گرفته است. تهران می‌گوید که تنها مهاجران افغان بدون مدرک را اخراج می‌کند اما مهاجران گزارش می‌دهند که پولیس مدارک آن‌ها از جمله ویزا و پاسپورت‌شان را پاره کرده و با وجود اسناد قانونی آن‌ها را اخراج کرده‌اند. اسکندر مومنی، وزیر داخله ایران که حدود ۴۰۰ هزار مهاجر افغانستانی از کشور اخراج شده‌اند. او گفت که مصوبه دولت به مجلس ایران ارسال شده تا طرح سامان‌دهی مهاجران اجرایی شود.

ادامه مطلب


4 روز قبل - 157 بازدید

فرماندهی پولیس ولایت خوست درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که یک مرد را به اتهام اقدام به ازدواج اجباری با یک دختر بازداشت کرده است. این فرماندهی با نشر اعلامیه‌‌ای گفته است که این مرد بر یک دختر جوان شلیک هوایی کرده بود و به این طریق می‌خواست او را «به نامش» کند. در اعلامیه‌ی فرماندهی پولیس ولایت خوست آمده است که این مرد براساس شکایت دختر و توسط پولیس حوزه سوم خوست بازداشت شده است. این فرماندهی افزوده است که هویت فرد بازداشت‌شده و اطلاعات مربوط به محل حادثه را «به‌دلیل حساسیت موضوع» فاش نمی‌کند. قابل ذکر است ه از زمان تسلط دوباره‌ی حکومت سرپرست بر افغانستان، موارد متعددی از ازدواج اجباری زنان و دختران در ولایت‌های مختلف کشور گزارش شده است. گزارش‌هایی از ازدواج اجباری اعضای طالبان با زنان و دختران نیز منتشر شده است. همچنین هبت‌الله آخوندزاده، رهبر حکومت فعلی ازدواج اجباری زنان و رسم‌ورواج‌هایی چون «شلیک هوایی» را ممنوع کرده است. با این وجود چند روز پیش، اوچا یا دفتر هماهنگ‌کننده‌ی کمک‌های بشردوستانه‌ی سازمان ملل متحد برای افغانستان هشدار داده بود که محدودیت‌های شدید علیه زنان و دختران سبب افزایش نرخ ازدواج کودکان، خشونت مبتنی بر جنسیت و کار آنها شده است. اين نهاد با نشر گزارشی در وب‌سایت خود نوشته بود، محدودیت‌های شدید که علیه حقوق زنان و دختران افغانستان اعمال می‌شود، آسیب‌پذیری‌های موجود را بدتر کرده است.

ادامه مطلب


4 روز قبل - 68 بازدید

خداوند از او درگذرد. نام «کریم غول» در اوایل دهه‌ی هفتاد لرزه بر تن مهاجرین افغانستان در مشهد می‌انداخت، مأمور خشن و بی‌رحم «افغانی‌بگیر». سپس او در روزهایی که گرفتار سرطان شد، بسیار از مهاجرین حلالیت طلبید. سرطان او را برد اما نام او در تاریخ مناسبات دو کشور ماند. مأمور از قهار عاصی شاعر توانای افغانستان که در دهه‌ی هفتاد به ایران سفر کرده بود، پاسپورت طلب کرد. عاصی پاسپورتش را به او نشان داد که هنوز یک روز ویزا داشت. مأمور به او سیلی زد و در مقابل اعتراض قهار گفت: این سیلی را برای این زدم که بدانی فقط یک روز وقت داری. قهار کشور را ترک کرد و در موشک‌باران‌های کابل کشته شد، در سال ۱۳۷۳. یادم نمی‌رود که در همان ایام رییس اداره‌ی گذرنامه در مشهد باری با چه لحن تند و خشنی با شاعر ما صحبت می‌کرد. اکنون نه قهار عاصی هست و نه کریم غول، ولی این روایت‌ها مانده است. این‌ها رسوب می‌کند و تا این دو کشور باقی هستند، سینه به سینه و صفحه به صفحه می‌چرخد. در جریان اخراج شمار زیادی از مهاجرین در این روزها هم وقایعی از این قبیل دیده شده است. صحنه‌های خشنی از دستگیری اشخاص، وضعیت اسفبار اردوگاه‌های گردآوری اتباع و نیز اوضاع مرز دوغارون در این روزها. این‌ها هیچ وقت پاک نمی‌شود. این‌ها نه قابل انکار است و نه قابل توجیه. اما از سویی دیگر، در همین روزهای سخت بسیاری از اهالی رسانه، فعالان فرهنگی و اجتماعی، دست‌اندرکاران خیریه و تعداد بی‌شماری از مردم ایران، با مهاجرین همدلی کردند، یاری رساندند. وکلایی بودند که داوطلبانه اعلام آمادگی کردند برای وصول مطالبات مردم بابت رهن منزل و... شاعرانی شعر گفتند. نخبگانی به مقامات نامه نوشتند. کسانی حتی اعلام آمادگی کردند برای کمک‌رسانی در این سوی مرز. در آن سوی مرز نیز، مردم هرات نیکنامی بزرگی برای خود خریدند با استقبال و خدمات‌رسانی برای اخراج‌شدگان. گروه گروه و کاروان کاروان کمک و مواد غذایی رساندند برای مردمی که یک روز قبل در این سوی مرز از یک «سایه» بی‌بهره مانده بودند در گرمای طاقت‌سوز تیرماه دوغارون. آن‌ها سینی‌های غذا آوردند برای مردمی که در اردوگاه و در مسیر، گاهی یک بطری آب را به چند برابر قیمت خریده بودند. این‌ها هم می‌ماند و پاک نمی‌شود. مسوولان و دست‌اندرکاران محترم امور. منکر وضعیت جنگی نیستم. منکر خرابکاری‌ها هم نیستم. منکر لزوم ساماندهی و قانونمندسازی امور مهاجرین هم نیستم. تهدیدها البته بسیارند. ولی مسوولان امور می‌توانستند از این تهدیدها یک فرصت بسازند. می‌توانستند با سبک و طرز رفتار خودشان نشان دهند که با مهاجرستیزان فضای مجازی همراه و همسو نیستند. می‌توانستند با این جو ضد مهاجری که عمدتاً‌ هم به شکل یک پروژه از جاهایی تأمین می‌شود، فاصله‌گذاری کنند. این می‌شد فرصتی کم‌نظیر باشد برای خنثی‌کردن ذهنیت‌هایی که در سال‌های اخیر به جامعه تزریق شده است. ولی این کار را نکردند متأسفانه. حتی از این جو مهاجرستیزی به عنوان «پیشران» برنامه‌ها استفاده شد. صدا و سیما می‌توانست راوی صادق وضعیت اردوگاه‌ها و وضعیت دوغارون و برخوردها و دستگیرشدن‌های گاه خشن باشد. می‌توانست شایعات اغراق‌شده‌ی امنیتی را صحت‌سنجی کند و اعلام کند. آنگاه می‌توانست مدعی باشد که با پروژه‌بگیران مهاجرستیز همسو نیست. شاید بگویید شرایط جنگی است و «نمی‌شود». ولی من دیده‌ام که می‌شود. من از برخورد رییس اداره‌ی گذرنامه در سال ۱۳۷۳ گفتم. ولی در همین ایام رییس دیگری از همان اداره‌ی گذرنامه را هم دیده‌ام که در سالن اداره، پشت میزی می‌نشیند و شخصاً‌ مثل یک کارمند معمولی به امور مراجعه‌کنندگان رسیدگی می‌کند، با صبر و حوصله و خُلق خوش و نهایت همکاری ممکن. افزون بر رفتارها، گفتارها هم پاک نمی‌شوند. اشخاص بسیاری به خصوص در فضای مجازی و رسانه‌ای از هر دو جانب نفرت‌آفرینی کردند و تعمیم دادند و حکم کلی صادر کردند. به خاطر چند بزهکاری، ملتی را بزهکار خواندند و به خاطر چند نژادگرایی، ملتی را نژادپرست نامیدند. ما آن‌قدر همدلی دوسویه دیده‌ایم که هر حکم کلی و قطعی‌ای را چالش‌پذیر می‌کند. و ما سعی کنیم آنچه از ما می‌ماند خدمت باشد نه دشنام. چون دشنام هم می‌ماند و پاک نمی‌شود. هیچ قیچی‌ای وجود ندارد که دو کشور را از کنار هم بردارد و دو گوشه از این کره‌ی خاکی بچسباند. هیچ پاک‌کنی هم وجود ندارد که وقایعی را که ثبت دفتر تاریخ شده است، پاک کند و دوباره بنویسد. در این میان فرصت‌هایی هست که می‌تواند که با تلخی به هدر برود و صحنه‌هایی ساخته شود که تا دهه‌ها در ذهن و ضمیر همه بماند، یا هم می‌تواند سرشار باشد از خاطرات نیک و درخشان. بستگی به این دارد که تو کدام را بخواهی و کدام را انتخاب کنی. عمل سخت نیست، بلکه فقط انتخاب ما را به کار دارد. به نظرم خیلی‌ها در انتخاب خوب، کامیاب نبودند. نوینسده: محمدکاظم کاظمی

ادامه مطلب


1 هفته قبل - 127 بازدید

سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، تشکل مستقل کارگری در ایران اعلام کرده است که امنیتی‌سازی، نژادپرستی و اخراج مهاجران افغانستان نقض آشکار حقوق انسانی آنان است. این تشکل کارگری امروز (پنج‌شنبه، ۱۲ سرطان) با نشر اعلامیه‌ای گفته است که رفتارهای خشونت‌آمیز علیه مهاجران افغانستانی، محدودیت‌های دولتی بر حقوق اساسی آنان و نژادپرستی ساختاری و فرهنگی علیه آن‌ها، به‌روشنی مستند شده و نشان‌دهنده‌ وخامت اوضاع و نقض آشکار حقوق پایه و انسانی آنان است. در اعلامیه آمده است که اتهاماتی همچون «جاسوسی برای اسرائیل» بدون ارائه‌ اسناد معتبر و روند قضایی شفاف علیه مهاجران افغانستانی، رنگ تبلیغاتی و ابزاری برای سرکوب دارند تا پشتوانه‌ای امنیتی. سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه تاکید کرده است که مهاجران بخشی جدایی‌ناپذیر از طبقه کارگرند و برخوردهای نژادپرستانه به همبستگی اجتماعی آسیب می‌زند. سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، یک تشکل مستقل صنفی است که برای دفاع از حقوق کارگران اتوبوسرانی تهران و حومه تشکیل شده است. این سندیکا یکی از تشکل‌های مهم کارگری مستقل در ایران به شمار می‌رود. در اعلامیه آمده است که «جاسوسان» در درون ساختار حاکمیت ایران نفوذ کرده‌اند و ادعای «جاسوسی» مهاجران افغانستانی که نه به نظام دسترسی دارند و نه هم تمایلی برای همکاری با اسرائيل، ناممکن است. این سندیکا از تمام تشکل‌های کارگری و مدنی ایران خواسته است که تحت هیچ شرایطی تحت تأثیر فضای متعفن مهاجرستیزی و نژادپرستی قرار نگیرند. در اعلامیه آمده است: «حمله به مهاجران، تضعیف همبستگی اجتماعی و طبقاتی است و در خدمت منافع حاکمیت‌ها و نظام سرمایه‌داری‌ست. نژادپرستی و مقصرنمایی مهاجران محکوم است.» قابل ذکر است که پس از جنگ ایران و اسرائيل، جمهوری اسلامی روند اخراج گسترده مهاجران افغانستانی را روی دست گرفته است. تهران می‌گوید که تنها مهاجران افغان بدون مدرک را اخراج می‌کند اما مهاجران گزارش می‌دهند که پولیس مدارک آن‌ها از جمله ویزا و پاسپورت‌شان را پاره کرده و با وجود اسناد قانونی آن‌ها را اخراج کرده‌اند. اسکندر مومنی، وزیر داخله ایران که حدود ۴۰۰ هزار مهاجر افغانستانی از کشور اخراج شده‌اند. او گفت که مصوبه دولت به مجلس ایران ارسال شده تا طرح سامان‌دهی مهاجران اجرایی شود.

ادامه مطلب


1 هفته قبل - 80 بازدید

برنامه جهانی غذا درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که از هر سه خانواده تحت سرپرستی زنان، ‏دو خانواده توانایی خرید مواد غذایی اولیه را ندارند. برنامه جهانی غذا امروز (پنج‌شنبه، ۱۲ سرطان) با نشر پیامی در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که در سال گذشته، به ۱۰ میلیون زن و ‏کودک، کسانی که بیشترین آسیب را از ناامنی غذایی دیده‌اند، ‏کمک‌های غذایی نجات‌بخش ارائه کرده است.‏ برنامه جهانی غذا در بخشی از پیامش نوشته است که نیاز به کمک هنوز هم جدی است و برای بسیاری کمک غذایی تنها راه نجات است.‏ در ادامه آمده است که نیمی از جمعیت افغانستان نیاز به کمک ‏دارند، در حالی که کمک‌های جهانی به این کشور به شدت کاهش یافته ‏است.‏ در همین حال کشورهای همسایه افغانستان مهاجران افغانستان را اخراج ‏می‌کنند که این امر به وخامت وضعیت می‌افزاید.‏ همچنین حکومت سرپرست محدودیت شدیدی بر کار و فعالیت زنان وضع کرده و این ‏محدودیت خانواده‌های تحت سرپرستی زنان را آسیب‌پذیر کرده‌ است. برنامه جهانی غذا همواره از نیاز جدی شهروندان به کمک‌های غذایی هشدار داده است. با این حال، نهادهای سازمان ملل می‌گویند که بیش از ۲۲ میلیون تن در افغانستان در سال ۲۰۲۵ به کمک‌های بشردوستانه هستند. این در حالی است که دونالد ترمپ، ریيس‌جمهور آمریکا با گرفتن سکان قدرت، برنامه‌های کمک‌رسانی از جمله بودجه سازمان توسعه بین‌المللی این کشور را به شدت کاهش داد. ترمپ این کار را در راستای کاهش هزینه‌های غیرضروری انجام داد. بودجه این سازمان در حالی کاهش داده شد که آمریکا بزرگ‌ترین کمک‌کننده کمک‌های بشردوستانه در جهان بود و در سال‌های قبل دست‌کم ۳۸ درصد کمک‌های ارائه شده از سوی سازمان ملل در جهان را تمویل می‌کرد.

ادامه مطلب


1 هفته قبل - 208 بازدید

برنامه اسکان بشر سازمان ملل متحد درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که بیش از ۹ میلیون تن در افغانستان در مکان‌های غیررسمی زند‌گی می‌کنند. این برنامه امروز (چهارشنبه، ۱۱ سرطان) با نشر گزارشی گفته است که بیش‌تر این افراد در سکونت‌گاه‌های آسیب‌پذیر زندگی می‌کنند که دسترسی به آب پاک و خدمات بهداشتی ندارند. همچنین برنامه اسکان بشر سازمان ملل در بخشی از گزارشش به بازگشت گسترده مهاجران اهل افغانستان از کشورهای همسایه اشاره کرده و تاکید کرده است که بازگشت‌کنندگان در مکان‌های غیررسمی زند‌گی می‌کنند. در گزارش آمده است که از هر پنج تن که در شهرها زند‌گی می‌کنند، چهار تن در سکونت‌گاه‌های غیررسمی ساکن هستند. در بخشی از گزارش آمده است که جمعیت شهری در حال حاضر ۳۰ درصد است و پیش‌بینی می‌شود که در سال ۲۰۶۰ میلادی به ۵۰ درصد برسد. با این حال، برنامه اسکان بشر سازمان ملل بر حمایت از آسیب‌پذیرترین افراد، بهبود تاب‌آوری و مقابله با تغییرات اقلیمی تأکید کرده است. این در حالی است که ایران و پاکستان در سال جاری خورشیدی اخراج مهاجران افغانستانی را به‌صورت چشم‌گیر افزایش داده و مدارک اقامتی میلیون‌ها مهاجر را باطل کرده است. جمهوری اسلامی ایران «برگه سرشماری» حدود دو میلیون مهاجر افغانستانی را باطل اعلام کرده و به این افراد پس از دو بار مراجعه به دفاتر موسوم به «دفتر کفالت» کارت خروج می‌دهد. اخراج مهاجران افغانستانی از ایران در یک ماه اخیر شدت بیشتری گرفته است و اکثر اخراج‌شدگان خانواده‌هایی هستند که سال‌ها در ایران زندگی کرده‌اند.

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 81 بازدید

صدای پرندگان در آسمان خاک‌آلود هرات گم شده بود. هوا مانند نفس‌های خفه‌ی انسانی بود که امیدی به زندگی ندارد. رخساره، در آن صبح خاک‌آلود، به دروازه‌ی زنگ‌زده‌ی خانه‌ای مخروبه خیره شده بود که حالا آن را «خانه» می‌نامید؛ نه از آن‌رو که بوی خانه می‌داد، بلکه چون جایی جز آن برای پناه نداشت. سه روز پیش، او را همراه سه فرزندش، نذیر، ملیحه، و یونس، از ایران بازگردانده بودند. شوهرش سال‌ها پیش گم شده بود، در شبی تاریک میان مرزهای شنی و پنهان اسلام قلعه. قاچاق‌بر گفته بود نیروهای مرزی او را گرفته‌اند، اما کسی باور نکرد. شاید غرق شده بود، شاید هم در گوشه‌ای از زندانی در ایران هنوز نفس می‌کشید. اما برای رخساره، او دیگر مرده بود، حتی اگر زنده بود. زندگی در ایران هرگز آسان نبود. رخساره سال‌ها در خانه‌های دیگران کار کرد. کف دست‌هایش ترک برداشت، کمرش خم شد، اما هرگز لب به شکایت نگشود. تنها آرزویش این بود که فرزندانش زنده بمانند: نذیر به مکتب برود، ملیحه هر روز دو تکه نان بخورد، و یونس از گرسنگی شب نخوابد. اما ایران برای آن‌ها وطن نبود. نه مدرکی داشتند، نه پناهی، نه صدایی که از حقوق‌شان دفاع کند. آن‌ها سایه‌هایی بودند که در کوچه‌های پایین‌شهر تهران و کرج می‌لغزیدند، با نگاه‌هایی پر از ترس و دستانی همیشه در کار. تا اینکه روزی، وقتی رخساره برای خرید شربت برای ملیحه به پارک رفته بود، فریاد «اینا افغانن!» به گوشش خورد. چند مأمور با لباس‌های خاکستری آمدند و پیش از آنکه حرفی بزند، ون پلیس او را بلعید. نذیر و یونس را از مکتب آوردند. ملیحه را که در خانه بود، همسایه‌ای به اردوگاه برد. کسی نپرسید این زن کجا زندگی می‌کند، مدرکی دارد یا نه. اردوگاه ورامین قفسی بود که هزاران انسان در آن، در سکوت، اشک می‌ریختند. پس از هفده روز، نام‌شان در فهرست «بازگشتی‌ها» آمد، بی‌هیچ اخطار، بدون بررسی، بدون مشورت. از خاکی که سال‌ها در آن رنج کشیده بودند، اخراج شدند. وقتی به مرز اسلام قلعه رسیدند، رخساره تنها یک بقچه‌ی کوچک داشت: چند پیراهن، کمی دارو و عکسی رنگ‌ورورفته از شوهرش. آغاز زندگی نو؟ یا پایان رویا؟ هرات، جایی که رخساره از آن رفته بود، دیگر همان نبود. خانه‌ی پدری‌اش ویران شده بود. به خویشان دورشان سر زد، اما یا مرده بودند، یا مهاجر، یا مانند او غرق در فقر. ناچار در مخروبه‌ای ساکن شد که سقفش با هر باد می‌لرزید. شب‌ها موش‌ها در گوشه‌های اتاق می‌دویدند و کودکان از ترس به مادرشان می‌چسبیدند. کار نبود. رخساره از صبح تا شام به بازار می‌رفت، با لباس‌های کهنه و چادری پاره بر شانه، به درِ دکان‌ها می‌کوبید: «کاری دارید؟ نظافت؟ ظرف‌شویی؟» بعضی‌ها با تمسخر نگاهش می‌کردند. یکی گفت: «زن برگشتی! از ایران بیرونت کردند، حالا اینجا چه می‌خواهی؟» دیگری گفت: «ما خودمان نان نداریم، تو چه توقع داری؟» بیشتر شب‌ها با دست خالی برمی‌گشت، با خاک بر کفش‌ها و اشک در چشمانش. نذیر اما کوشید کاری پیدا کند. چهارده‌ساله بود و در دکان تایرپنچری شروع به کار کرد، روزی سی افغانی. دست‌هایش تاول زد. یکی از همکارانش روزی پرسید: «چرا مکتب نمی‌روی؟» نذیر پاسخی نداد. دست‌هایش را پشت سرش قفل کرد و به دیوار خیره شد. دلش برای کتاب‌ها، زنگ مکتب، و چوکی‌های فلزی تنگ شده بود که حالا فقط در خواب می‌دید. ملیحه، دخترک هشت‌ساله، دیگر نمی‌خندید. چهره‌اش رنگ‌پریده بود و گاه‌گاه تب می‌کرد. شبی که سرش را روی زانوی مادر گذاشت و پرسید: «مادر، چرا اینجا تلویزیون نداریم؟» رخساره فقط اشک ریخت. پاسخی نداشت. یونس، کوچک‌ترین فرزند، با کفش‌های پاره در کوچه‌ها می‌گشت و از مردم «پول نان» می‌خواست. برخی دل‌رحم بودند و تکه نانی خشک می‌دادند. برخی دیگر اخم می‌کردند و می‌گفتند: «بچه‌گدا، برو!» و آن شب فرا رسید... ملیحه تب شدیدی کرد. رخساره دارویی نداشت. تمام بازار را گشت، حتی کفش‌هایش را فروخت تا شیشه‌ای دارو بخرد، اما دیر شده بود. آن شب، دخترک در آغوش مادر جان داد. نه بیمارستان بود، نه دکتری، نه امیدی. صبح، مردم محل گرد آمدند. یکی از همسایه‌ها کمک کرد تا جنازه را به قبرستان ببرند. ملیحه در تکه زمینی خاک‌آلود، بی‌سنگ، بی‌نام، و بی‌صدا دفن شد. تنها شاخه‌ای خشک‌شده از گل یاس بود که رخساره با دستان لرزان بر خاک گذاشت. رخساره از آن روز دیگر نخندید. کنار قبر دخترش می‌نشست، خاک را با چادر پاک می‌کرد و گاه با او سخن می‌گفت، گویی هنوز باور نداشت مرگ آمده است: «ملیحه جان، مادر را ببخش که نتوانستم برایت دارو بیاورم»؛ «ببخش که تو را به این خاک بی‌پناه آوردم» «خدا کند در آن دنیا آرام باشی، نه مانند اینجا که گرسنگی حتی خوابت را ربود» وطن؟ یا تبعیدگاه؟  در اخبار می‌شنید که می‌گویند: «افغان‌های بازگشتی برای بازسازی کشور مفیدند.» اما او نه خانه داشت، نه آب، نه برق، نه حتی لقمه‌ای نان برای فرزندانش. هیچ مقامی نیامد بپرسد: «از کجا آمدی؟ چه داری؟ چه می‌خواهی؟» نذیر بیمار شد. دست‌هایش از کار مدام زخمی شده بود، اما ناچار به کار ادامه داد. یونس لاغرتر شده بود، چشمانش مانند چراغ‌های خاموش. رخساره هنوز زنده بود، اما با جسم نیمه‌جان و روحی شکسته. گاه از خود می‌پرسید: «اگر در ایران می‌مردم، بدتر بود یا بهتر؟ آنجا دست‌کم بیمارستان بود، دارو بود، همسایه‌ای بود که انسان بود». هر روز کنار جاده‌ای که از اسلام‌قلعه به شهر هرات می‌رفت، می‌نشست و به خودروهای عبوری نگاه می‌کرد. شاید شوهرش بیاید. شاید کسی از ایران بیاید و بگوید: «تو را می‌شناسم، بیا با ما بمان». اما هیچ‌کس نمی‌آمد. شب‌ها، وقتی یونس به خواب می‌رفت و نذیر روی زمین می‌لرزید، رخساره چادر به سر می‌کرد و آرام از خانه بیرون می‌رفت. به قبرستان می‌رفت، جایی که ملیحه آرمیده بود. می‌نشست و ساعت‌ها گریه می‌کرد. او زنده بود، اما زندگی در او مرده بود. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 73 بازدید

برنامه جهانی غذا درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که از هر پنج تن در افغانستان یک تن گرسنه است. این نهاد با نشر پیامی در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که هزاران خانواده در افغانستان روزانه مجبور به بازگشت از ایران به افغانستان می‌شوند. برنامه جهانی غذا تاکید کرده است که در مرزها کمک‌های اضطراری ارائه می‌کند. این سازمان در ادامه افزوده است که برای ادامه حمایت به ۲۵ میلیون دالر نیاز اساسی دارد. این در حالی است که خبرگزاری باختر تحت کنترول حکومت سرپرست گزارش داده است که هزاران مهاجر اهل افغانستان روزانه از ایران به افغانستان برگشته‌اند. گفتنی است که اخراج مهاجران اهل افغانستان پس از تحولات اخیر در ایران افزایش یافته است. به تازگی، اندریکا راتواته، معاون نماینده خاص دبیرکل سازمان ملل متحد در افغانستان و هماهنگ‌کننده امور بشردوستانه، گفته که افغانستان با یک بحران بشری گسترده‌ای روبرو است.

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 96 بازدید

دفتر اتحادیه اروپا برای افغانستان در تازه‌ترین مورد اعلام کرده است که تجارت‌های کوچک، ‏ستون رشد و تاب‌آوری اقتصادی کشور هستند‎.‎ این دفتر این اظهارات را در روز جهانی ‏تجارت‌های کوچک با نشر پیامی در حساب کاربری ایکس خود مطرح کرده و گفته است که اتحادیه اروپا از ‏تجارت‌های کوچک در افغانستان حمایت می‌کند. ‏ نمایندگی دفتر اتحادیه اروپا تاکید کرده است: «با همکاری شریکان خود، ما ‏به این کسب‌وکارها آموزش، سرمایه، ابزار و دسترسی به ‏بازار را ارائه می‌‌کنیم تا رشد فراگیر و بازسازی محلی ‏تقویت شود.»‏ این نمایندگی در ادامه افزوده است که کسب‌وکارهای کوچک ‏به رهبری زنان، برای توسعه‌ فراگیر در افغانستان حیاتی‌اند‎.‎ در نمایندگی اتحادیه اروپا تجارت‌های کوچک را ستون رشد و تاب‌آوری اقتصاد افغانستان عنوان می‌کند که حکومت سرپرست از زمان تسلط دوباره بر افغانستان محدودیت‌های گسترده بر حقوق و آزادی‌های اساسی زنان وضع و آنان را از آموزش و کار محروم کرده‌اند. این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند. اتحادیه اروپا گفته است که با همکاری نهادهای جهانی به ‏زنان افغانستان مهارت می‌آموزد، ابزارهای مالی و حمایت ‏کارآفرینی می‌دهد تا آنان را از نظر اقتصادی توانمند سازند.‏ در اعلامیه آمده است که با نهادهای سازمان ملل متحد، برای ‏کارآفرینی برای بازگشت‌کنندگان و آوارگان نیز کمک ‏می‌کند تا اقتصاد محلی و تاب‌آوری اقتصادی تقویت شود.‏ همزمان با تشدید اخراج مهاجران افغانستان از ایران و ‏پاکستان، ‏دفتر سازمان ملل متحد در کابل هشدار داده است ‏که افغانستان با یک ‏بحران بشری گسترده روبرو است. این ‏دفتر خواستار اقدام فوری ‏جامعه‌ی جهانی برای حمایت از ‏بازگشت‌کنندگان شده است.‏

ادامه مطلب