برچسب: کتاب

3 هفته قبل - 90 بازدید

پژوهشگران انگلیسی معتقدند که استفاده دانشجویان از هوش مصنوعی به منزله ناقوس مرگ برای تفکر انتقادی است. دانشگاه‌های انگلستان اخیرا هشدار دادند که ۹۲ درصد دانشجویان از هوش مصنوعی استفاده می‌کنند و این برای دانشگاه‌ها که قرن‌ها خود را مخزن دانش و حقیقت می‌دانستند، ناگوار است. فروپاشی زمانی آغاز شد که دیگر کسی برای کارشناسان ارزش قائل نشد، تفکر انتقادی تضعیف شد و گفتمان عمومی به حالت دوقطبی درآمد. روزنامه گاردین گزارش داده است که منابع سنتی دانش به طور فزاینده‌ای در حال رد شدن هستند. کتاب‌ها، مقالات، مجلات و رسانه‌های قدیمی با پیشرفت‌های صورت‌گرفته در ارائه و بازیابی اطلاعات، به ویژه از طریق اپلیکیشن‌ها و رسانه‌های اجتماعی به چالش کشیده می‌شوند. به عنوان مثال، فهرست‌های مطالعه تنظیم‌شده برای استفاده دانشگاهیان در پژوهش اغلب توسط دانشجویان نادیده گرفته می‌شوند و جستجو در «گوگل» جای آنها را می‌گیرد. اگر دانشجو از آنچه می‌خواند خوشش نیاید، می‌تواند به سادگی به گوگل روی بیاورد. الگوریتم‌ها می‌توانند دانشجویان را به جهت‌های غیرمنتظره بفرستند و اغلب آنها را از سختگیری تحصیلی به سمت منابع غیر دانشگاهی منحرف می‌کنند. دسترسی ۲۴ ساعته دانشجویان به مطالب آموزشی اهمیت دارد اما دانش در حال تبدیل شدن به یک محتوای ساده است. با لمس یک دکمه، اطلاعات به صورت آنلاین در دسترس قرار می‌گیرد و تعداد زیادی خروجی برای انتخاب وجود دارد. ممکن است کمیت وجود داشته باشد اما لزوما با کیفیت همراه نیست. هوش مصنوعی، غذای ساده نهایی است. این موضوع، پرسش‌های اساسی را نه تنها درباره منظور ما از دانش مطرح می‌کند، بلکه نقش آموزش و پرورش و دانشگاهیان در آینده را نیز برجسته می‌سازد. مزایای هوش مصنوعی در حوزه علوم، اقتصاد یا ریاضیات قابل قدردانی هستند زیرا حقایق را اغلب نمی‌توان انکار کرد اما درباره علوم انسانی و حوزه اجتماعی که بسیاری از موضوعات آنها قابل بحث هستند، چطور؟ پروفسور «اندرو موران»(Andrew Moran) استاد «دانشگاه متروپولیتن لندن»(London Met) گفت: ما به سرعت در حال از دست دادن موقعیت خود در برابر تغییرات عمیق اجتماعی هستیم که در صورت عدم واکنش سریع می‌توانند پیامدهای غیر قابل تصوری را برای دانشگاه‌ها داشته باشند. دکتر «بن ویلکینسون»(Ben Wilkinson) استاد «دانشگاه شفیلد»(Sheffield University) گفت: به عنوان یک مدرس دانشگاه در حوزه علوم انسانی که در آن مقالات یک وسیله کلیدی برای ارزیابی هستند، از شنیدن افزایش انفجاری استفاده از هوش مصنوعی تعجب نمی‌کنم. هوش مصنوعی به ‌طور تهاجمی توسط شرکت‌های فناوری به‌ عنوان کالایی برای صرفه‌جویی در زمان تبلیغ می‌شود و گفتمان گسترده‌تر نیز تنها این دیدگاه را بدون زیر سؤال بردن محدودیت‌ها و اخلاق هوش مصنوعی تقویت می‌کند. اگرچه هوش مصنوعی ممکن است در چندین زمینه آکادمیک مانند نوشتن گزارش‌های پایه و انجام دادن تحقیقات اولیه سودمند باشد اما استفاده از آن توسط دانشجویان برای نوشتن مقاله نشان‌دهنده بی‌ارزش کردن موضوعات علوم انسانی و درک نادرست از تفکر انتقادی در رشته‌هایی مانند تاریخ، ادبیات و فلسفه است. وقتی از هوش مصنوعی می‌خواهیم مقاله بنویسد، صرفا کار را برون‌سپاری نمی‌کنیم، بلکه تفکر و توسعه آن را برون‌سپاری می‌کنیم که با گذشت زمان فقط ما را گیج‌تر می‌کند و هوش ما را کاهش می‌دهد. ویلکینسون افزود: در عصر فناوری که ما اغلب نسبت به یک محصول و نه فرآیند تولید آن وسواس داریم، جای تعجب نیست که ارزش واقعی نوشتن نادیده گرفته شود. دانشجویان به سادگی نشانه‌ها را از دنیایی می‌گیرند که ارتباط خود را با ارزش بی‌بدیل خلاقیت و تفکر انتقادی انسانی از دست می‌دهد.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 104 بازدید

زویا پیرزاد، نویسنده و داستان‌نویس معاصر ایرانی، در سال ۱۳۳۱ از مادری ارمنی و پدری روس‌تبار در شهر آبادان به دنیا آمد و دوران تحصیل را نیز در همان شهر گذراند. وی بعدها در پی مهاجرت به تهران، در این شهر ازدواج کرد و از این ازدواج صاحب دو فرزند به نام‌های ساشا و شروین شد. پیرزاد فعالیت‌های ادبی خود را با ترجمه آغاز نمود که از جمله‌ی آثار او در این دوره می‌‌توان به ترجمه‌ی کتاب‌های «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوییس کارول و «آوای جهیدن غوک» اشاره کرد. کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم نوشتهٔ زویا پیرزاد تاکنـون به زبـان‌های آلمانـی، ترکـی، یونـانـی، فرانسـوی، انگلیسی، چینی و نروژی ترجمه و منتشر شده است. موضوع اصلی این داستان یک‌نواختی زندگی یک زن خانه‌دار و خستگی از این روزمرگی‌ها و دل‌بستن به مرد همسایه‌ای است که فکر می‌کند دنیای بهتری برای او به ارمغان خواهد آورد. افتخاراتی که کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم کسب کرده به این شرح است: برنده‌ٔ جایزه‌ٔ بیستمین دوره‌ٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان بهترین رمان - سال ۱۳۸۱ برنده‌ٔ لوح تقدیر نخستین دوره‌ٔ جایزه‌ٔ ادبی یلدا - سال ۱۳۸۱ برنده‌ٔ جایزه‌ٔ مهرگان ادب به‌عنوان بهترین رمان - سال ۱۳۸۱ برنده‌ٔ دومین دوره‌ٔ جایزه‌ٔ بنیاد هوشنگ گلشیری به‌عنوان بهترین رمان - سال ۱۳۸۱ بخشی از کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم: رمان داستان زنی است ارمنی به نام کلاریس که در دههٔ چهل آبادان به همراه خانواده؛ آرتوش همسرش، پسر بزرگش آرمن و دوقلوهای دخترش آرسینه و آرمینه زندگی می‌کند. مادر و خواهرش و دوستان دیگری هم در زندگی او در حال رفت‌وآمدند. زندگی روال عادی خود را دارد، همراه با دل‌مشغولی‌های زنانهٔ کلاریس. تا اینکه همسایه‌ی جدیدی در آن طرف خیابان پیدایش می‌شود و به واسطه‌ی دوستی فرزندان کلاریس با دختر آن‌ها امیلی، رفت‌وآمد خانوادگی هم شکل می‌گیرد و در کنار دیگر مسائل زندگی کلاریس، حالا یک ارتباط عاطفی هم در ذهن او نسبت به پدر امیلی پیدا شده است و روال عادی و روزمرگی کلاریس را تحت شعاع قرار می‌دهد. دیگر زندگی برای او مانند گذشته نیست و رویکردهای جدیدی پیش رویش باز می‌شوند. راوی کلاریس است. زنی که در زندگی معمولی خود غرق شده است. او با آشپزی و گذراندن بیشترین وقت خود در آشپزخانه، با نظافت روزانه‌ی خانه، خیاطی، خرید خانه، درس بچه‌ها، تربیت آن‌ها و مهمانی‌های گاه‌وبی‌گاه زندگی می‌کند. بزرگترین مشکلات کلاریس؛ رابطه با همسرش، مادر بهانه‌گیرش، خواهر مجردش که همیشه دنبال شوهر می‌گردد، درس و مشق بچه‌ها و دعواهایشان و سیاسی‌بازی‌های هرازگاهی همسرش است. اما زندگی برای او با ورود همسایهٔ جدید، وارد مرحلهٔ تازه‌ای می‌شود و آشفتگی‌های جدید و ناشناخته را با خود به زندگی کلاریس سرازیر می‌کند. داستان از زبان کلاریس روایت می‌شود و این اول شخص بودن روایت داستان، باعث می‌شود بیشتر با درونیات او آشنا شویم و به جدال‌های درونی او پی ببریم. مانند زمانی که از کشمکش‌های ورهای چپ و راست درونش برایمان می‌گوید. با اینکه در ظاهر او را مادری آرام می‌بینیم که همه چیز را مدیریت می‌کند، اما روزمرگی‌ها عمق زندگی‌اش را از هم پاشیده است. از اواسط داستان و با ورود امیل سیمونیان به خانواده و همنشینی با او و احساس علاقه‌ای که ایجاد می‌شود (البته این علاقه در ذهن و دل اوست و تا آخر هم پنهان می‌ماند) کلنجارهای درونی برای کلاریس شروع می‌شود. بزرگترینش اینکه حواسش به همه چیز بوده به جز خودش. هوشیاری و اهل ادب و شعر بودن امیل در تضاد با بی‌توجهی آرتوش، برای کلاریس نوعی توجه ویژه محسوب می‌شود. او انگار برای دیگران نامرئی است از بس که همیشه بوده است. ناگهان چشمانش باز شده است، (نمونه‌اش در شبی که مهمانی دارند و هیچ کس متوجه شام نخوردن او نمی شود به جز امیل) این وجود داشتن به او هجوم می‌آورد. حالا می‌خواهد باشد و حتی اگر شده به دنبال خواسته‌هایش هم برود. اما او زنی متاهل است و این شک و تردید تا آخر داستان با او می‌ماند. در میان تقابل عشق و تعهد، نویسنده هشدارهایی می‌دهد؛ مانند وقتی که می‌فهمد دختر همسایه به زور به پسرش آرمن سرکه خورانده، خوابی که می‌بیند و فردای آن برای آرامش به کلیسا می‌رود و یا روز حملهٔ ملخ‌ها. همهٔ این موارد باعث شناخت بیشتر کلاریس از خودش و عشقی که او را درگیر کرده و مسئولیتش در قبال خانواده می‌شود. نویسنده با توانایی بالای خود داستانی بسیار خوش‌خوان خلق کرده است. قصه‌ای ساده اما با جزئی‌نگری‌های زیاد، ظرافت و توصیف دقیق همه چیز؛ خانه، فضا، خیابان، آشپزخانه، راه باریکه، باغچه، در فلزی، مدرسه، فروشگاه‌ها، عشق پس نوجوان به دختر همسایه، اسباب‌بازی بچه‌ها، پوشش‌ها، مدل موها، تل و کش مو، حملهٔ ملخ‌ها، رنگ‌ها و حتی بوها. همه و همه روایت را به نوعی تصویرنگارانه کرده است. کدهایی هم در داستان وجود دارد که به مخاطب برای فهم بیشتر داستان کمک می‌کنند و اطلاعات بیشتری می‌دهند. مانند آشپزخانه، که داستان از آنجا شروع می‌شود و کلاریس بیشتر وقت‌ها آنجاست و به نوعی در آن زندانی است. اما زندانی که برای او احساس امنیت دارد. با اینکه او را در خود بلعیده است. همین‌طور واژهٔ چراغ که بارها در متن به آن اشاره می‌شود. به طور مثال وقت‌هایی که آرتوش متوقعانه می‌پرسد: «چراغ‌ها را تو خاموش می‌کنی یا من؟» جمله‌ای که نشان از زندگی کلاریس در مقام زن خانه‌دار و یک مادر دارد. وقتی با اطمینان می‌گوید «من». و پنجره به عنوان رابطی میان دنیای بیرون و درون خانه. زویا پیرزاد با این رمان ساده اما تاثیرگذار، ما را وارد دنیای زنانگی می‌کند. از زنی می گوید که به قول خانم نورالهی از بسیاری از زنان دیگر جلوتر است و آگاهی‌های زیادی دارد. اما با این‌حال شجاعت رویارویی با مسائلی که برایش پیش می‌آید را ندارد، تا یک شب که همه را رها می‌کند و به خیابان می‌گریزد. در این رمان چندین زن دیگر هم هستند با شخصیت‌های متفاوت که هر کدام را می‌توان به نوعی نمادی از زنان جامعه دانست. نویسنده ما را به دنیای درونی کلاریس و احساسات خصوصی او می‌برد و از میانه‌های داستان جرقه‌هایی از دگرگونی‌های اندیشه و تفکر دربارهٔ هویت زنانه و نقشش در زندگی را نشان می‌دهد. نشانه‌هایی رخ می‌دهد از تلاش او برای اینکه زندگی‌اش را آنگونه که می‌خواهد بسازد. مانند موقعی که در باشگاه به وقت غذا خوردن، دعوت خانم نورالهی را برای شرکت در جلسهٔ حقوق زنان می‌پذیرد. مرد همسایه درست وقتی که کلاریس گمان می‌کند برای ابراز عشق به او به خانه‌اش آمده، از ازدواج با ویولت، دختر خالهٔ گارنیک که از دوستانشان هستند، صحبت می‌کند و در پایان داستان بی‌صدا و اسرارآمیز همان‌گونه که آمده‌اند ناپدید می‌شود و دنیای بهتری که کلاریس گمان می‌کرد با آمدن او برایش مهیا شده هم گم می‌شود. اما دیگر زندگی برای کلاریس با زندگیش قبل از آمدن همسایهٔ جدید فرق کرده است. به نوعی برای همه فرق کرده است؛ آرمن از فکر امیلی بیرون آمده، آرتوش پیشنهاد آمدن مادرش به خانهٔ آن‌ها را می‌دهد و برایش گلدان گل نخودی می‌خرد و از غذایش تعریف می‌کند، خواهرش دیگر پشت سر دیگران حرف نمی‌زند. او به همسرش اعتراض می‌کند و سرش داد می‌زند، کاری که قبل از آن هیچ وقت انجام نداده است. یا لباس‌هایی را می‌پوشد که سال‌ها در کمد مانده بودند. آنقدر فرق کرده که می‌گوید: «مثل باد ملایمی که آمد و برای آن وقت آبادان عجیب بود». «دوروبر را نگاه کردم و  فکر کردم این شهر گرم و ساکت و سبز را دوست دارم». در ۸ آذر ماه ۱۴۰۲ ششمین جلسه آنلاین نقد و بررسی کتاب، راس ساعت ۹ شب آغاز شد. در این جلسه خانم مریم عابدی استادیار قلم زن، ضمن خوش‌آمدگویی به شرکت‌کنندگان، صحبت دربارهٔ نویسنده کتاب، خانم زویا پیرزاد را آغاز کردند و با معرفی کتاب‌ها و جوایزی که ایشان به دست آورده اند، اطلاعاتی را خدمت اعضا ارائه کردند. سپس به پاره‌ای از ویژگی‌های نوشتاری زویا پیرزاد اشاره کردند و از دغدغه‌های ایشان درباره مسائل زنان سخن گفتند. در ادامه هم‌خوانان کتاب نظرات خود را درباره کتاب ارائه کردند. در ادامه و در بخش دوم صحبت‌های خانم عابدی، صحبت دربارهٔ کتاب «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» آغاز شد. ضمن مروری بر داستان کتاب، در ارتباط با مواردی که نویسنده در خلال این داستان درباره مسائل زنان و دل‌مشغولی‌های ایشان مطرح کرده‌اند صحبت شد. و در آخر به نکات آموزشی پرداخته شد که با دقت و تمرکز در این اثر نویسنده می‌توان آموخت.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 100 بازدید

ایزابل آلنده (Isabel Allende) در تاریخ ۲ اوت سال ۱۹۴۲ در کشور پرو در آمریکای جنوبی به دنیا آمد. پدرش، پسرعموی سالوادور آلنده، رئیس‌جمهور شیلی، بود و در آن زمان به‌عنوان سفیر پرو در شیلی فعالیت می‌کرد. در سال ۱۹۴۵، درحالی‌که ایزابل آلنده تنها سه سال داشت، پدرش او و خواهر و مادرش را ترک کرد و برای همیشه از خانه رفت. ایزابل آلنده و خواهرش نیز به‌همراه مادرشان به سانتیاگو، پایتخت شیلی، کوچ کردند. البته این جابه‌جایی آخرین جابه‌جایی خانواده‌ی آن‌ها نبود. چند سال بعد، مادر ایزابل آلنده با یک دیپلمات دیگر ازدواج کرد و آن‌ها ابتدا به کشور بولیوی و سپس به لبنان نقل مکان کردند. ایزابل آلنده در این مدت در مدارس خصوصی بولیوی و بیروت به تحصیل پرداخت و برای ادامه‌ی تحصیل در سال ۱۹۵۴ به شیلی بازگشت. کار ادبی ایزابل با ترجمه‌ی مقالاتی در خصوص زنان آغاز شد و او به انتشار این مقالات در یک مجله‌ی حقوق زنان پرداخت. زمانی که دولت سالوادور آلنده توسط آگوستو پینوشه سرنگون شد، ایزابل آلنده تحت تعقیب قرار گرفت و به ونزوئلا فرار کرد و برای ۱۳ سال در این کشور در تبعید به‌ سر برد. این اتفاق وقفه‌ای در نوشتن او ایجاد کرد، اما این وقفه زمان زیادی به طول نینجامید و ایزابل آلنده پس از مدتی اقدام به نگارش مقالاتی برای نشریات ونزوئلا کرد. ایزابل آلنده در سال ۱۹۸۱، برای پدربزرگ بیمارش نامه‌هایی نوشت و همین نامه‌ها بعدها ایده‌ی اولیه‌ی اولین کتاب او یعنی «خانه‌ی ارواح» را شکل دادند. این کتاب آغازگر شهرت ایزابل آلنده به‌عنوان یک نویسنده بود. از آن زمان تاکنون، کتاب‌های او با استقبال بالایی از سوی مخاطبان روبه‌رو شده‌اند، تا جایی که به بیش از ۳۵ زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده و بیشتر از ۵۷ میلیون نسخه در سرتاسر دنیا فروش داشته‌اند. کتاب‌های ایزابل آلنده در سرتاسر دنیا نیز به زبان فارسی ترجمه‌ شده‌اند و علاقه‌مندان زیادی دارند. در ادامه، فهرستی از بهترین کتاب‌های ایزابل آلنده را معرفی می‌کنیم: کتاب پائولا (Paula) یکی از برجسته‌ترین کتاب‌های ایزابل آلنده است. اغلب کارهای ایزابل آلنده بازتابی از قوه‌ی تخیل بی‌پایان او هستند. با این حال، کتاب پائولا تماماً بر پایه‌ی واقعیت است و از این جهت، اثری منحصربه‌فرد به‌ شمار می‌رود. ایزابل آلنده در این کتاب از زبان یک مادر، به‌ بیان روزهای تلخ بیماری دخترش می‌پردازد و عشق مادر و فرزند را به بهترین نحو به مخاطب خود نشان می‌دهد. در واقع، نویسنده در این کتاب هم‌زمان، غم و امید را در عمیق‌ترین حالت‌هایشان به مخاطب می‌شناساند. کتاب گلبرگی از دریا (A Long Petal of the Sea) اثر شناخته‌شده‌ی دیگری از ایزابل آلنده است. عنوان این کتاب بر اساس شعری از شاعر مشهور شیلی‌تبار، پابلو نرودا، انتخاب شده است که در آن، کشور شیلی را گلبرگی از دریا توصیف می‌کند. وقایع این کتاب در دهه‌ی ۱۹۳۰ در بحبوحه‌ی جنگ داخلی اسپانیا اتفاق می‌افتند. ایزابل آلنده در این کتاب، وقایع تاریخی را در کنار تخیل خود قرار داده و اثری بی‌بدیل ساخته است. کتاب دختر بخت (Daughter of Fortune) یکی از مشهورترین کتاب‌های ایزابل آلنده است. او برای نگارش این کتاب، بیشتر از هفت سال را صرف بررسی و پژوهش کرد و سرانجام توانست آن را در سال ۱۹۹۸ منتشر کند. این کتاب داستان دختری جوان به نام الیزا سامرز را روایت می‌کند که توسط خانواده‌ای ثروتمند در کشور شیلی به سرپرستی گرفته می‌شود. زمانی که الیزا به سنین ابتدای جوانی می‌رسد، دل به یکی از کارگران فردی که او را به سرپرستی گرفته بود می‌بندد و از او باردار می‌شود. این در حالی است که این کارگر که خواکین نام دارد، با شنیدن خبر کشف طلا در تپه‌های کالیفرنیا، تصور می‌کند با مهاجرت به این کشور و جست‌وجوی طلا می‌تواند زندگی آینده‌ی خود و همسر و فرزندش را تأمین کند. بنابراین، همراه الیزا راهی سفری پرمخاطره می‌شوند و اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی و فراوانی را در طول کتاب رقم می‌زنند. کتاب در دل زمستان (In the Midst of Winter) یکی از شاهکارهای ایزابل آلنده است. این کتاب برخلاف سایر آثار ایزابل آلنده، زبانی ساده و روان دارد. در ابتدای داستان، اتوموبیل ریچارد که محققی میانسال در حوزه‌ی حقوق بشر است، با خودرو اِولین که یک مهاجر غیرقانونی گواتمالایی‌ است برخورد می‌کند و همین تصادف ساده این شخصیت‌ها را به دل ماجرایی پیچیده و عمیق می‌برد. ایزابل آلنده در این کتاب، با دقتی مثال‌زدنی، ویژگی‌های هر یک از شخصیت‌ها را برای مخاطب تشریح می‌کند. با مطالعه‌ی این کتاب، گویی سوار بر ماشین زمان به دهه‌ی هفتاد شیلی می‌رویم. کتاب عاشق ژاپنی (The Japanese Lover) یکی از بهترین کتاب‌های ایزابل آلنده است. این کتاب عاشقانه داستان دختری به نام آلما را روایت می‌کند که در دوران جنگ جهانی دوم، همراه عمه و عمویش به سان‌فرانسیسکو می‌رود تا از جنگ در امان باشد. او در این کشور با پسرِ ژاپنی باغبانی به نام ایچیمی فوکودا آشنا می‌شود و عشقی عمیق میان آن‌ها شکل می‌گیرد. هرچند جنگ همواره در طول داستان بر رابطه‌ی عاشقانه‌ی این دو شخصیت سایه می‌اندازد و نمی‌گذارد آن‌ها با آرامش خیال به‌هم برسند. ایزابل آلنده در طول زندگی خود، با اتفاقات ناگوار زیادی روبه‌رو شد. از ترک پدر در دوران کودکی گرفته تا تبعید به کشور ونزوئلا و بیماری دخترش. او در تمام این مسیر، سختی‌ها و اتفاقات ناگوار زندگی را به دستمایه‌ای برای کتاب‌هایش تبدیل کرده است. به‌عنوان مثال، دختر ایزابل آلنده که پائولا نام داشت، به‌دلیل خطای پزشکی و تزریق داروی اشتباه، به کما رفت. ایزابل آلنده نیز در سال ۱۹۹۱ کتاب پائولا را منتشر کرد که در واقع یک نامه‌ی بلند خطاب به دخترش در بستر بیماری است. یکی از نکات برجسته‌ی دیگر در آثار ایزابل آلنده پرداختن او به مسئله‌ی زنان و حقوق آن‌هاست. او در کتاب‌هایش به‌سراغ موضوعاتی در حوزه‌ی زنان می‌رود که کمتر نویسنده‌ای به آن‌ها می‌پردازد. ایزابل آلنده با بازتاب وضعیت زنان در کتاب‌هایش، در تلاش است تا جهان را به‌سمت آزادی و عدالتی بیشتر برای زنان سوق دهد. اغلب رمان‌های ایزابل آلنده در سبک رئالیسم جادویی طبقه‌بندی می‌شوند و او تاکنون برنده‌ی جوایز مهمی همچون جایزه‌ی ملی ادبیات شیلی در سال ۲۰۱۰ و نشان افتخار آزادی رئیس‌جمهور توسط باراک اوباما در سال ۲۰۱۴ شده است. بسیاری از منتقدان ایزابل آلنده را پرمخاطب‌ترین نویسنده‌ی اسپانیایی‌زبان در دنیا می‌دانند. در سال ۱۹۹۳، از کتاب خانه‌ی ارواح اثر وی، فیلمی سینمایی به همین نام (The House of the Spirits) با همکاری مشترک کشورهای آلمان، دانمارک و پرتغال تولید شد. کارگردان دانمارکی، بیله آگوست، کارگردانی این اثر را بر عهده داشت و بازیگرانی همچون جرمی آیرونز، مریل استریپ و گلن کلوز در این اثر به ایفای نقش پرداخته‌اند. در بخشی از کتاب «ایرابل » می‌خوانیم: خانه ما با پرده‌های اعیانی کلفت مخمل قرمز رنگ و مبلمان اسپانیایی ساخته‌شده‌ای که قرار بود یک قرن دوام داشته باشند تزیین شده بود. قاب عکس چهره هولناک درگذشتگان خانواده بر دیوارها و انبوهی از کتاب‌ها در قفسه‌های اتاق بر جا مانده بودند. ورودی خانه باشکوه و مجلل بود. یک نفر اتاق نشیمن، اتاق مطالعه و ناهارخوری را رنگ‌آمیزی کرده بود. اما از این اتاق‌های تمیز و مجلل کمتر استفاده می‌شد. غیر از این اتاق‌ها، بقیه خانه به‌هم‌ریخته و درهم و برهم ما قلمرو اقتدار مادربزرگم بود. ساکنان خانه علاوه بر مادربزرگ، بچه‌هایش – یعنی مادرم و من – و دو سه سگ از نژادهای نه‌چندان مرغوب بودیم. یک گربه نیمه وحشی هم پشت یخچال خانه سکونت اختیار کرده بود و پشت سرهم بچه می‌زایید. آشپزمان گربه‌ها را داخل سطلی می‌گذاشت و در پاسیوی خانه رها می‌کرد. مادربزرگم ناغافل مرد. با مرگ ناگهانی او همه روشنایی‌ها و شادمانی‌ها هم از خانه‌مان رخت بربستند. بچگی من در خوف و تاریکی سر شد. ممکن است بپرسید ترس و خوف من از چه بابت بود. ترس من از این بود که مبادا مادرم هم بمیرد. ما را به یتیم خانه بفرستند و بعد عده‌ای دزد دریایی بیایند و مرا بدزدند. فکر کنم ماهیت ترسم را درک کردید. درست است که دوران کودکی‌ام دوران ناخوشی بود. اما همان دوران خوفناک و ناخوش کودکی مضامین زیادی برای نوشتن در اختیار من قرار داده است. من نمی‌دانم کسانی که کودکی شادی داشته و در خانه و خانواده‌ای معمولی بزرگ شده‌اند چطور می‌توانند قصه‌نویسان قابلی از کار دربیایند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 121 بازدید

اتوود درست سه ماه بعد از شروع جنگ‌جهانی دوم به‌دنیا آمد. کودکی پرالتهابی را تجربه کرد و در نوجوانی و جوانی شاهد تلاطم جهان بود. او سرگذشت ندیمه را در بهار سال ۱۹۸۴، در برلین غربی و در جوار دیوار برلین نوشت. بنابراین می‌شود گفت آتوود جنگ و دیکتاتوری را خوب می‌شناسد و زیر سایه‌ی اختناق زندگی کرده است. آتوود می‌داند دیکتاتورها چطور تا آخرین ذره‌ی زندگی را می‌بلعند. حکومت توصیف شده در سرگذشت ندیمه را می‌شود برآیندی از تمام حکومت‌های دیکتاتوری دانست. سلب آزادی‌های اجتماعی و فردی افراد، نظارت بر زندگی شخصی آن‌ها، القای این‌ تفکر که تنها راه سعادت همین است، تبعیض‌های جنسیتی، طبقه‌بندی مردم، استفاده از مذهب به‌عنوان ابزار، نابود کردن محیط‌زیست، بهره‌برداری از افراد ضعیف‌تر جامعه و… همه‌و‌همه از ویژگی‌های حکومت‌های دیکتاتور هستند. او به‌خوبی توانسته از پس توصیف این حکومت‌ها بربیاید و اضطراب زیستن در چنین فضایی را برای خواننده ترسیم کند. «سعی می‌کنم زیاد فکر نکنم. حالا دیگر فکر کردن هم باید مثل چیزهای دیگر سهمیه‌بندی شود. خیلی از مسائل ارزش فکر کردن ندارند. فکر کردن فرصت‌های آدم را از بین می‌برد.» این جمله‌ها را می‌توان چکیده‌ی کتاب «سرگذشت ندیمه» و به‌طور کلی آثار پادآرمان‌شهری دانست. شما حق فکر کردن ندارید؛ دیگرانی هستند که خودشان را محق می‌دانند به جای شما فکر کنند، به جای شما تصمیم بگیرند و حتی به جای شما زندگی کنند. پادآرمانشهری به معنای ویران شدن آرمان‌هاست و برای نسل بشر هیچ آرمانی والاتر از آزادی نیست. همه‌چیز از ترور رییس‌جمهوری در ماساچوست شروع می‌شود. گروه ناشناسی با عقاید افراطی مذهبی حکومت را به‌دست می‌گیرند و جمهوری گیلیاد را تشکیل می‌دهند. گیلیاد قاتل زندگی است؛ حکومتی ضد زن، که زن‌ها را تنها ابزاری برای تولید مثل می‌داند. در این حکومت همه‌چیز نابود شده؛ محیط‌زیست، جامعه، روابط و اخلاقیات. در گیلیاد تمام قراردادها و قوانین قبلی از جمله طلاق، سقط جنین و ازدواج مجدد لغو می‌شود و زنان تبدیل به اموال مردان می‌شوند و تمام حقوق مدنی و اجتماعی‌شان از بین می‌رود. ناظرهای حکومت با نام «چشم‌های خدا»، مدام افراد را زیر نظر دارند و خفقان به شدت بر زندگی افراد سایه انداخته است. زن‌ها در این حکومت باید بر اساس طبقه‌شان لباس بپوشند. بالاترین طبقه یعنی همسران فرماندهان لباس سبزآبی بر تن دارند، ندیمه‌ها لباس قرمز، عمه‌ها که مسئول آموزش کلفت‌ها هستند لباس قهوه‌ای، مارتاها (زنان ناباروری که کار و آشپزی می کنند) لباس سبز و… در این بین ندیمه‌ها تنها ابزارهایی برای باروری هستند. زنانی قرمزپوش که حق خواندن و نوشتن و حتی حرف زدن ندارند و برای باروری به خانه‌ی فرماندهان تعیین شده می‌روند چون در این حکومت بسیاری از افراد عقیم شده‌اند. هر فرمانده‌ای که همسرش قادر به فرزندآوری نیست، یک ندیمه دریافت می‌کند و در صورت تولد فرزند ترفیع می‌گیرد؛ ندیمه هم به خانه‌ی دیگری می‌رود تا فرزند دیگری به دنیا بیاورد. داستان از نگاه یکی از همین ندیمه‌ها روایت می‌شود؛ «آفرد»، زنی که قبلاً زندگی خوبی با همسر و دخترش داشته و حالا سعی می‌کند در این فضای وهم‌آلود، هویتش را نگه دارد. آفرد هنوز گذشته را به یاد دارد و نمی‌خواهد فراموش کند، هر چند تمام سعی گیلیاد بر این است که گذشته را از زن‌ها بگیرد و به آن‌ها بقبولاند زندگی همین است که هست! با تمام تلاش سران گیلیاد، جنبش‌هایی برای پس گرفتن زندگی پدید آمده‌اند. سرگذشت ندیمه تلنگری است بر تعصب و ظلم. اگرچه امروزه زن‌ها بسیاری از حقوقشان را به‌دست آورده‌اند و نگاه‌ها به حقوق زن تغییر کرده است، بااین‌حال رمان آتوود هنوز می‌تواند هشداری برای آینده باشد. در ضمن کتاب به‌غیر از مسئله‌ی زنان دغدغه‌ی محیط‌زیستی نیز دارد و در این‌باره هشدار داده است. مارگارت آتوود در اثر مشهورش جهانی را ترسیم کرده که وقوعش چندان هم غیر ممکن به‌نظر نمی‌رسد؛ در واقع رمان آینه‌ای جادویی است که به جامعه‌ی جهانی نشان می‌دهد اگر در مقابل حکومت‌های تمامیت‌خواه، آسیب‌های زیست‌محیطی، نقض حقوق زنان و… سکوت کند، چه چیزهایی در انتظارش است. آتوود استاد پرداختن به جزئیات و استفاده از نمادهاست. همین مهارت باعث شده سرگذشت ندیمه در ذهن مخاطب کاملاً باورپذیر ساخته و پرداخته شود و صرفاً اثری تخیلی به‌شمار نیاید. گیلیاد برگرفته از نام شهری در اردن است و در عهد عتیق از آن یاد شده است. چشم‌های ناظر نماد حکومت‌های تمامیت‌خواهی هستند که در تمام ابعاد زندگی و حتی در ذهن و فکرتان سرک می‌کشند چون از آزادی، از رویاپردازی و از جسارت وحشت دارند و می‌خواهند بال‌های افکار شما را بچینند. عقیم بودن بسیاری از مردم می‌تواند هشداری برای تغذیه‌ی غلط، هوای آلوده، مواد سمی و سبک زندگی ویران‌کننده باشد. ندیمه‌ها و به‌خصوص راوی یعنی آفرد نماد زنان‌اند! زنان ستم‌دیده‌ای که هویت و شخصیتشان را از دست می‌دهند و تنها به مثابه‌ی ابزار تولید مثل و جنس دوم شناخته می‌شوند. با وجود گذشت سال‌ها از زمان انتشار کتاب، هنوز در گوشه‌هایی از دنیا با زنان این‌گونه رفتار می‌شود. در این کتاب ما با این زنان همراه می‌شویم و می‌توانیم رنجشان را به شکل ملموسی درک کنیم. نویسنده هشدار می‌دهد که به بند کشیدن زنان به بند کشیدن زندگی و انسانیت است و نباید در مورد حقوق زنان سکوت کرد و بی‌تفاوت بود. همانطور که گفتیم رنگ‌ها در این شاهکار نویسنده نقش بسیار مهمی دارند. لباس‌های ندیمه‌ها به رنگ قرمز است و نمادی از باروری، قدرت جنسی، شور و اشتیاق و حیات‌بخشی به‌شمار می‌رود. لباس همسرهای فرمانده‌ها سبزآبی است و نشانه‌ی غم و تسلیم‌شدن محسوب می‌شود. عمه‌ها به عنوان محافظان ندیمه‌ها لباس قهوه‌ای به تن دارند که نمادی از قدرت و صلابت است. زنان عقیم، بیوه‌ها، طرد شده‌ها و مجرم‌ها لباس‌های مندرس خاکستری به تن دارند که در واقع نمادی از بی‌اهمیتی و طردشدگی آن‌هاست. و به‌طور کلی سرگذشت ندیمه نماد حکومت‌های دیکتاتور و افراط‌گر است. حکومت‌هایی متعصب و ظالم که دشمن آزادی، رهایی و تمام آرمان‌های بشری هستند. احاطه‌ی این حکومت‌ها بر جهان می‌تواند به ضرر همه‌ی انسان‌ها تمام شود و آینده‌ی بشر را به نابودی و انحطاط بکشاند. طبق بررسی‌ها هر وقت جهان با بحران یا جنگ یا اتفاق سیاسی مهمی روبه‌رو شده، بازار مطالعه‌ی سرگذشت ندیمه هم داغ شده است. در ضمن این کتاب بسیاری از رکوردها را جابه‌جا کرده و چه در دنیای ادبیات و چه در دنیای سینما، مخاطبان بسیار زیادی دارد. این نشان می‌دهد مردم با اهالی گیلیاد هم‌ذات‌پنداری می‌کنند و آتوود توانسته به‌خوبی آینده‌ی حکومت‌های دیکتاتوری را نشان بدهد و در نقش یک هشداردهنده عمل کند. این اثر علاوه‌بر خوانندگان، تحسین و تمجید منتقدان و نشریات را نیز برانگیخت. بسیاری از منتقدان صراحت و جزئیات اثر او را ستودند و از آن به‌عنوان اثری هشداردهنده یاد کردند. در ادامه بعضی از نظرات را با هم مرور می‌کنیم: واشنگتن پست: «سرگذشت ندیمه رمانی است آمیخته با طنز، هراس و هشدار که از تلفیق تاریک سیاست و روابط زن و مرد به‌شکلی هنرمندانه پرده برمی‌دارد. رمان اتوود به لحاظ تخیل آینده‌نگرش، از جهاتی، کتاب ۱۹۸۴ اثر اورول را تداعی می‌کند.» روزنامه هیوستون کرونیکل: «اتوود بسیاری از احتمالات امروزی را انتخاب می‌کند و آن‌ها را به منطق و نتیجه‌گیری‌های دلخراش خود می‌کشاند. رمانی عالی درباره مسیرهایی که زندگی ما در حال حرکت است… تا زمانی که هنوز مجاز است، آن را بخوانید.» آمازون: «خنده دار، غیرمنتظره، هولناک، و در کل قانع کننده، سرگذشت ندیمه در عین حال استفاده از طنز تند، هشداری هولناک است.» نیویورک‌تایمز: «طنز تلخی که نویسنده ماهرانه به کار برده، باعث شده تا اکثر کنش‌های داستانی و گفتگوها هم‌زمان خنده‌‌دار و هرسناک باشند.» استقبال‌های بی‌نظیر از رمان سرگذشت ندیمه و سریال اقتباس شده بر اساس آن نشان می‌دهد رفتن دنیا به سمت تاریکی و دیکتاتوری دغدغه‌ای جمعی است. نشان می‌دهد همه‌ی ما در ناخودآگاهمان می‌دانیم که جهل و عطش قدرت تا چه حد قدرتمندند و می‌تواند تمامی آرمان‌هایی را که نسل بشر با سال‌ها تلاش به دست آورده نابود کنند و انسان‌ها به سال‌ها پیش برگردانند. چنین آثار در واقع تلنگری‌اند بر جهان که هرگز تاریکی و دیکتاتوری را دست‌کم نگیرد و از آن ساده عبور نکند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


8 ماه قبل - 169 بازدید

مسوولان در وزارت اطلاعات و فرهنگ حکومت سرپرست در افغانستان می‌گویند که در دو سال اخیر از چاپ ۱۵۰ عنوان کتاب در کشور جلوگیری کرده‌اند. عبدالعلیم زانواک مفتی‌زاده، رییس انتشارات دولتی بیهقی که اکنون تحت کنترول حکومت فعلی فعالیت دارد به تلویزیون خصوصی طلوع‌نیوز گفته است که این کتاب‌ها «خلاف آموزه‌های دینی» بوده‌اند. آقای مفتی‌زاده تاکید کرد: «کتاب‌هایی که چاپ می‌شوند باید مطابق با پالیسی یک نظام باشد و مخالف اساسات و کلتور ما نباشند.» او در ادامه افزود: «این چنین کتاب‌ها ۱۵۰ جلد کتاب بودند که قابل چاپ نبودند یا از خارج آمده بودند و یا تأثیرات اشغال که آمریکایی‌ها بودند از آن تأثیرات داشتند.» قابل ذکر است که حکومت سرپرست از زمان تسلط دوباره بر افغانستان، محدودیت‌های گسترده‌ای بر چاپ، نشر و فروش کتاب و سایر محصولات فرهنگی در کشور وضع کرده است. حکومت فعلی شماری از کتاب‌ها را از کتاب‌فروشی‌های کابل و ولایت‌ها جمع‌آوری و فروش آن را ممنوع کرده‌ است. همچنین حکومت فعلی بارها کتاب‌فروشی‌ها را مسدود و مسوولان آنان را بازداشت و توقیف کرده‌اند. در کنار آن، نزدیک به سه سال است، حکومت سرپرست دختران بالاتر از صنف ششم را در افغانستان از رفتن به مکتب منع کرده‌ است. وزارت تحصیلات عالی حکومت فعلی، زنان و دختران افغان را از تحصیل در دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی نیز بازداشته است. این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند. علی‌رغم واکنش‌ها و محکومیت‌های جهانی، حکومت سرپرست تا اکنون از تصمیم‌شان درباره‌ی آموزش زنان و دختران عقب‌نشینی نکرده‌اند. حکومت فعلی کار زنان در ادارات دولتی و غیردولتی را نیز منع کرده است.

ادامه مطلب


10 ماه قبل - 207 بازدید

ریچل‌ هالیس در ۹ ژانویه ۱۹۸۳ در کالیفرنیا به دنیا آمد. او در خانواده‌ای کم درآمد بزرگ شد و دوران کودکی پرفراز و نشیبی را تجربه کرد که با طلاق والدینش، ازدواج مجدد مادرش و اعتیاد پدرش به الکل مشخص شد. علیرغم این چالش‌ها، هالیس اخلاق کاری قوی و انگیزه‌ای برای موفقیت ایجاد کرد. او در ۱۴ سالگی شروع به کار کرد و به دانشگاه مرکزی آرکانزاس رفت و در آنجا ادبیات انگلیسی خواند. برادر ریچل خودکشی کرد که این موضوع برای او تلنگری بود تا به زندگی از دریچه‌ی جدیدی نگاه کند. او مدرک کارشناسی خود را در آکادمی هنرهای نمایشی کالیفرنیا گرفت و بعد از گذشت مدت زمانی کوتاه، شرکت خودش را بنیان‌گذاری کرد. ریچل‌هالیس همچنین به‌عنوان یکی از ۳۰ کارآفرین برتر زیر ۳۰ سال رتبه‌بندی شد. ریچل هالیس همچنین یک نویسنده‌ی مشهور است. محبوبیت ریچل‌ هالیس با انتشار «صورتت را بشور، دختر!» اتفاق افتاد، او در این کتاب مانیفستی ارائه داد که خود و هر زن دیگری را برای درو‌غ‌هایی که به خودشان می‌گویند، بازخواست کرد. دروغ‌هایی از جمله: «من به اندازه کافی خوب نیستم»، «من چاق هستم»، «من مادر خوبی نیستم». ریچل ‌هالیس معتقد است زنان بار استانداردهای زیادی را به دوش می‌کشند و جامعه به زنان القا کرده ‌است که باید بی‌نقص باشند. فشار رسانه‌ای برای تلقین کردن مفهوم زیبایی به یک شکل استاندارد، از جمله دغدغه‌های ریچل‌ هالیس است. او در یکی از پست‌های اینستاگرامش عکسی گذاشت که تمام چین و چروک‌های روی شکم و پاهایش مشخص بود و به جای ناراحتی از این موضوع اذعان کرد که از بدن خود به خاطر تحمل سه پسرش، جکسون، سویر و فورد ممنون است و به این خطوط افتخار می‌کند. ریچل با همسرش در ۱۷ سالگی آشنا شد و چند سال بعد ازدواج کرد، او و همسرش دیو ۴۴ ساله، یک برنامه زنده داشتند که در آن، آن‌ها به سوالات پاسخ می دادند و درباره‌ی زندگی خود صحبت می‌کردند. مباحث این اجرای زنده از لاک ناخن گرفته تا چگونگی تحقق یک ایده کسب و کار را شامل می‌شود. پس از کالج، هالیس به لس آنجلس نقل مکان کرد و شروع به کار در صنعت سرگرمی کرد. او در Miramax Films مشغول به کار شد و در آنجا به عنوان برنامه‌ریز رویداد کار کرد و در نهایت به سمت مدیر رویدادهای ویژه رسید. در سال ۲۰۰۴، او شرکت برنامه ریزی رویداد خود را به نام Chic Events تأسیس کرد که به سرعت به موفقیت رسید. او بعداً این تجارت را فروخت تا روی نوشتن و صحبت کردن تمرکز کند. شهرت هالیس در سال ۲۰۱۵ با انتشار اولین کتاب او به نام «دختر مهمانی» آغاز شد. این رمان که بر اساس تجربیات خود او در صنعت برنامه‌ریزی رویداد بنا شده بود، نقدهای متفاوتی دریافت کرد اما در میان زنان جوان طرفدارانی پیدا کرد. هالیس چندین رمان دیگر را دنبال کرد، اما این آثار غیرداستانی او بود که واقعاً او را به شهرت رساند. در سال ۲۰۱۸، هالیس کتابی با عنوان «کتاب خودت باش دختر» منتشر کرد که زنان را تشویق می‌کرد بر دروغ‌هایی که به خود می‌گویند غلبه کنند و کنترل زندگی‌شان را در دست بگیرند. این کتاب به سرعت به پرفروش‌ترین کتاب تبدیل شد. موفقیت «کتاب خودت باش دختر» به فرصت‌های بزرگتری برای هالیس منجر شد. او پادکست Rise را راه اندازی کرد که به یکی از محبوب ترین پادکست های خودیاری تبدیل شد. او همچنین شروع به سخنرانی در کنفرانس‌ها و رویدادها کرد و در آنجا پیام توانمندسازی خود را با هزاران زن به اشتراک گذاشت. فالوورهای او در رسانه‌های اجتماعی همچنان در حال رشد بودند و او تبدیل به یک تأثیرگذار مورد تقاضا برای برندهایی شد که به دنبال دسترسی به زنان جوان بودند. در حالی که موفقیت هالیس غیرقابل توقف به نظر می‌رسید، او با انتقادات و جنجال‌های فزاینده‌ای مواجه شد. یک نقطه عطف بزرگ در مارس ۲۰۲۰ رخ داد، زمانی که او ویدیویی در اینستاگرام منتشر کرد که در آن درباره تأثیر همه‌گیری COVID-۱۹ بر خانواده‌اش بحث می‌کرد. او در این ویدیو، همه‌گیری را با ماندن در خانه با فرزندانش مقایسه کرد و گفت: «من برای هدیه زمان سپاسگزارم، اما واقعاً برای از دست دادن شرایط عادی غمگین هستم… من به بودن عادت کرده‌ام. روی صحنه و هر روز با مردم ارتباط برقرار می‌کنم و الان نیستم.» این ویدیو با واکنش‌های گسترده‌ای مواجه شد و بسیاری هالیس را به بی‌احساسی و عدم ارتباط متهم کردند. منتقدان خاطرنشان کردند که نظرات او این واقعیت را نادیده می‌گیرد که میلیون‌ها نفر از این بیماری همه‌گیر رنج می‌برند، شغل خود و حتی زندگی خود را از دست داده‌اند. هالیس در نهایت بابت این ویدیو عذرخواهی کرد، اما آسیب، وارد شده بود. هالیس در آوریل ۲۰۲۰ با انتقادهای بیشتری روبرو شد، زمانی که او اعلام کرد که او و همسرش در حال طلاق هستند. این اعلامیه برای بسیاری از طرفداران او که به او به عنوان یک الگو برای یک ازدواج موفق و شاد نگاه می‌کردند، شوکه کننده بود. برخی هالیس را به ریاکاری متهم کردند، با توجه به اینکه کتاب‌ها و سخنرانی‌های او بر اهمیت ازدواج و خانواده تاکید داشتند. علاوه بر این جنجال‌ها، هالیس به خاطر فعالیت‌های تجاری‌اش با انتقاداتی مواجه شد. برخی او را متهم کردند که از طریق فروش دوره‌ها و کالاهای گران‌قیمت از زنان آسیب‌پذیر سود می‌برد. دیگران صحت پیام او را زیر سوال بردند، و اشاره کردند که او امپراتوری خود را بر اساس ایده «حرکت» و «سوز کردن» ساخته است، حتی در حالی که از یک زندگی تجملاتی و ممتاز برخوردار بود. علی‌رغم جنجال‌ها و انتقادات، هالیس به ساختن برند خود ادامه داد و کتاب جدیدی به نام «دختر، عذرخواهی نکن» و یک وب‌سایت سبک زندگی به نام The Hollis Co در سال ۲۰۲۰ منتشر کرد. با این حال، به نظر می رسید که پیامدهای ویدیوی COVID-19  و اعلامیه طلاق بر تجارت او تأثیر گذاشته است. در اوایل سال ۲۰۲۱، او با اشاره به نیاز به یک «سفر رشد شخصی» اعلام کرد که از سمت مدیرعاملی شرکت Hollisکناره گیری می‌کند. این اعلامیه شایعات و گمانه‌زنی‌های بیشتری در مورد زندگی شخصی هالیس ایجاد کرده بود. برخی شیوه‌های کسب و کار  او را متهم کردند که از این اطلاعیه به عنوان راهی برای فاصله گرفتن از جنجال‌ها و انتقاداتی که با آن مواجه شده بود، استفاده می‌کند. برخی دیگر حدس زدند که این اقدام یک تصمیم تجاری استراتژیک است که هدف آن تغییر نام تجاری The Hollis و فاصله گرفتن آن از برند شخصی او بود. در ماه‌های بعد، امپراتوری هالیس به فروپاشی ادامه داد. فالوورهای او در شبکه‌های اجتماعی کاهش یافت و مشارکت‌های سخنرانی و فروش کتاب او کاهش یافت. او به دلیل پاسخش به جنبش «زندگی سیاه‌پوستان مهم است» با انتقادات بیشتری مواجه شد و بسیاری او را به عملکردی و عدم صمیمیت در حمایتش متهم کردند. در مارس ۲۰۲۱، هالیس با انتشار ویدیویی در حساب اینستاگرام خود که در آن از ثروت و امتیاز خود دفاع می‌کرد، با بزرگترین جنجال حرفه‌ای خود مواجه شد. او در این ویدیو گفت: «من یک مولتی میلیونر هستم و متاسف نیستم.» او در ادامه گفت که برای موفقیت خود بسیار تلاش کرده است و مردم باید آرزوی دستیابی به ثروت و موفقیت را برای خود داشته باشند. این ویدیو با انتقادات زیادی روبرو شد و بسیاری هالیس را به ناشنوا بودن و بی‌ارتباط بودن متهم کردند. منتقدان خاطرنشان کردند که پیام او در مورد «تحرک و سقوط» موانع و نابرابری‌های سیستمی را نادیده می‌گیرد که بسیاری از مردم، به ویژه زنان و رنگین پوستان را از دستیابی به همان سطح موفقیت باز می‌دارد. عواقب حاصل از این ویدیو قابل توجه بود. هالیس با موجی از واکنش‌ها در شبکه‌های اجتماعی مواجه شد و بسیاری از طرفداران و دنبال کنندگان سابق اعلام کردند که دیگر از او حمایت نمی‌کنند. تعدادی از شرکای تجاری و حامیان مالی او نیز از او فاصله گرفتند. در ماه مه ۲۰۲۱، هالیس اعلام کرد که از رسانه‌های اجتماعی فاصله می‌گیرد و دلیل آن نیاز به «شفا و رشد» است. درس‌های آموخته شده از زندگی ریچل‌ هالیس ظهور و سقوط ریچل‌ هالیس چندین درس برای هر کسی در صنعت خودیاری ارائه می‌دهد. اول از همه، اهمیت اصالت و همدلی را نشان می‌دهد. پیام توانمندسازی و انگیزه هالیس در بسیاری از مردم طنین انداز شد، اما عدم همدلی و درک او در شرایط خاص منجر به سقوط او شد. مهم است که مراقب تأثیر گفتار و اعمال خود باشیم، به ویژه در مواقع بحران و تغییرات اجتماعی. ثانیاً، داستان ریچل هالیس خطرات ایجاد یک نام تجاری شخصی حول یک فرد را برجسته می‌کند. در حالی که مطمئناً چهره و صدای یک برند بودن مزایایی دارد، اما می‌تواند برند را در برابر مبارزات شخصی و حرفه‌ای بنیانگذار آن آسیب‌پذیر کند. مهم است که برندی بسازید که انعطاف‌پذیر و سازگار باشد، با پایه‌ای قوی که بتواند در برابر تغییرات و چالش‌ها مقاومت کند. در نهایت، داستان ریچل هالیس قدرت رسانه‌های اجتماعی و نیاز به استفاده مسوولانه را نشان می‌دهد. هالیس چندین رمان منتشر کرده است، از جمله «دختر مهمانی» و «دختر باهوش»، که هر دو بر اساس تجربیات او در صنعت برنامه‌ریزی رویداد هستند. کتاب پرفروش هالیس به نام «دختر، صورتت را بشور» درسال ۲۰۱۸ منتشر شد و زنان را تشویق می‌کند بر دروغ‌هایی که به خود می‌گویند غلبه کنند و کنترل زندگی خود را در دست بگیرند. هالیس دو بار ازدواج کرده و چهار فرزند دارد. کتاب‌های هالیس دختر مهمانی (۲۰۱۴) دختر شیرین (۲۰۱۵) دختر باهوش (۲۰۱۶) خودت باش دختر (۲۰۱۸) دختر، صورتت را بشور (۲۰۱۸) دست از عذرخواهی بردار دختر (۲۰۱۹) انتظار چنین فاجعه‌ای را نداشتم ( ۲۰۲۰) ... نمونه کوتاهی از نوشته‌های آلیس شاید کاری که می‌کردم از دید شما منطقی نباشه. اگه قایم کردن رویاها براتون عادیه، پس فرض می‌کنم که تا حالا تو موقعیت من قرار نگرفتید و آدم‌های جورواجور تو شبکه‌های اجتماعی مسخره و توهین بارتون نکردن. اجازه بدید صاف و پوست کنده بگم، باید خیلی پوست کلفت باشید که بتونید توهین ها و حرف‌های بی‌ربطی که مردم تو اینترنت میگن بی‌تفاوت باشید و اهمیت ندهید. مثل پینه که رو پوست به وجود میاد و پوست رو کلفت می‌کنه و بعد از چند دفعه ساییدن پوست معلوم می‌شه. برای من چند سال طول کشید تا جسارت صحبت درباره‌ی رویاهام رو پیدا کنم. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


11 ماه قبل - 233 بازدید

نویسنده: مهدی مظفری در عصر حاضر، با نفوذ روزافزون فناوری به تمام جنبه‌های زندگی، عرصه آموزش نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. حتی می‌توان اذعان کرد که آموزش و پژوهش با پیشرفت فناوری، بیشترین تغییرات و تحولات را حس کرده است. یکی از تحولات چشمگیر در این حوزه، ظهور کتاب‌های الکترونیکی و جایگزینی تدریجی آن‌ها با کتاب‌های چاپی سنتی می‌باشد. این موضوع بحث‌های داغی را در میان کارشناسان و اهالی آموزش برانگیخته است. برخی معتقدند که کتاب‌های الکترونیکی مزایای متعددی از جمله دسترسی آسان، قابلیت جستجو، امکان حاشیه‌نویسی و قیمت پایین‌تر را ارائه می‌دهند و می‌توانند جایگزینی مناسب برای کتاب‌های چاپی باشند. در مقابل، عده‌ای دیگر بر این باورند که کتاب‌های چاپی با ایجاد حس لمس و بوی کاغذ، تمرکز و درک مطلب را افزایش می‌دهند و تجربه مطالعه عمیق‌تر و لذت‌بخش‌تری را به ارمغان می‌آورند. در این میان، پژوهشی جالب توجه به مقایسه اثرگذاری این دو نوع کتاب در یادگیری می‌پردازد. مقایسه اثرگذاری کتاب چاپی و الکترونیکی در این پژوهش، دو گروه از افراد یک کتاب را به صورت مجزا مطالعه می‌کنند؛ یک گروه نسخه چاپی و گروه دیگر نسخه الکترونیکی. نکته قابل توجه در نسخه الکترونیکی، وجود لینک‌هایی بر روی برخی کلمات و جملات بود که به منظور مطالعه بیشتر به منابع دیگری ارجاع می‌دادند (شبیه به ویکی‌پدیا). نتایج این پژوهش، که بارها تکرار شده است، نشان‌دهنده برتری قاطع کتاب چاپی در زمینه آموزش است. چرا کتاب چاپی برنده است؟ پاسخ به این سوال در مفهوم «حافظه کارگر» نهفته است. حافظه کارگر، حافظه‌ای موقت است که اطلاعات را برای پردازش و انتقال به حافظه بلندمدت نگه می‌دارد. مطالعات نشان داده است که تمرکز بر روی یک منبع واحد (مانند کتاب چاپی) به حافظه کارگر کمک می‌کند تا اطلاعات را به طور مؤثرتری پردازش و به حافظه بلندمدت منتقل کند. در مقابل، کتاب‌های الکترونیکی با ارائه لینک‌ها و امکانات مختلف، باعث برهم خوردن تمرکز و پراکندگی حواس فرد می‌شوند. این امر، توانایی حافظه کارگر را در پردازش اطلاعات و انتقال آن‌ها به حافظه بلندمدت مختل می‌کند. این مسأله برای بزرگسالان و کودکان هر دو مشترک است؛ اما برای کودکان چالش آن مسأله دیگری نیز هست: کارایی مغز ما بر اساس پیوندهای سیناپسی است که مسیرهای عصبی‌اش را شکل می‌دهد. مسیرهایی که احتمالا تا ۲۰ سالگی به مرور تکمیل می‌شود. مشکل عدم تمرکزی که به واسطه ابزارهای دیجیتالی پدید آمده است، در حقیقت فرصت شکل‌گیری این مسیرهای حیاتی در مغز را کاهش می‌دهد. آزمایش‌های دیگر در آزمایشی دیگر، مقایسه‌ای بین دو نسخه از یک مقاله انجام شد؛ یکی به صورت چاپی و دیگری به صورت الکترونیکی با امکان کلیک بر روی موضوعات مرتبط. فرضیه پژوهشگران این بود که افراد با مطالعه نسخه الکترونیکی به دلیل امکان جستجو و بررسی عمیق‌تر مطالب، درک بهتری از آن خواهند داشت. با این حال، نتایج خلاف انتظار بود! در آزمایش دیگری، علاوه بر متن مقاله، یک فیلم یا فایل صوتی مرتبط نیز ارائه شد. اما افزودن این فایل دیداری یا صوتی، به جای افزایش درک مطلب، باعث کاهش آن شد! مغز ما دارای «بار شناختی» یا ظرفیتی مشخص Cognitive Load)) است که «حافظه کارگر» برای انتقال اطلاعات به «حافظه بلندمدت» از آن استفاده می‌کند. هنگامی که ما دائماً در حال جستجو و کلیک بر روی موضوعات مرتبط هستیم، از متن اصلی دور می‌شویم و این امر بیشتر از «بار شناختی» ما خواهد بود. این موضوع در مورد فیلم‌های آموزشی نیز صدق می‌کند و در نهایت منجر به یادگیری بی‌کیفیت می‌شود. نقش تمرکز در یادگیری همانطور که اشاره شد، تمرکز نقش کلیدی در یادگیری و سپردن اطلاعات به حافظه دارد. کتاب‌های چاپی با حذف عوامل مزاحم و تمرکز بر روی یک منبع واحد، به این امر کمک می‌کنند. در مقابل، کتاب‌های الکترونیکی با ارائه امکانات متعدد و ایجاد حواس‌پرتی، تمرکز را مختل کرده و یادگیری را تحت الشعاع قرار می‌دهند. همانطور که نوشیدن یک فنجان چای ناب به زمانی برای دم کشیدن و رها شدن از دغدغه‌ها نیاز دارد، یادگیری نیز روندی تدریجی است که در گذر زمان و با صبر و حوصله شکل می‌گیرد. ابزارهای متصل به اینترنت، دریچه‌ای نو به دنیای دانش گشوده‌اند و فرصت‌های بی‌شماری برای یادگیری در اختیار دانش‌آموزان قرار داده‌اند. با این حال، این ابزارها به تنهایی قادر به نهادینه کردن دانش در ذهن و جان دانش‌آموزان نیستند. همانطور که طعم گس و تلخ اولیه چای به مرور به طعم لذت‌بخش و دلچسبی تبدیل می‌شود، فهم عمیق مفاهیم نیز نیازمند تأمل و تفکر عمیق است. این تأمل و تفکر در غوغای دنیای دیجیتال و در میان انبوه اطلاعات پراکنده، به ندرت اتفاق می‌افتد. آموزش الکترونیکی، همچون نهالی نوپا، هنوز در حال رشد و تکامل است و برای درک ابعاد کامل آن، نیازمند مراقبت و ظرافت هستیم. در کنار استفاده از ابزارهای دیجیتال، ضروری است که زمانی مشخص در روز را به مطالعه عمیق از طریق کتاب‌های چاپی اختصاص دهیم. کتاب‌ها، با محتوای غنی و ساختار منظم، بستری مناسب برای تمرکز و تعمیق یادگیری فراهم می‌کنند. همانطور که نور شمع، گرمای مطبوعی به فضا می‌بخشد، توجه کامل به مطالب درسی، نوری روشن بر ذهن دانش‌آموز می‌تاباند و مسیر یادگیری را روشن‌تر می‌کند. ابزارهای هوشمند، هرچند یاری‌گر دانش‌آموزان هستند، اما نمی‌توانند جایگزین تمرکز و تعمق حاصل از مطالعه عمیق کتاب‌ها شوند. قابل ذکر است که برای مطالعه بیشتر در خصوص ویژگی‌های مغز و تاثیر آن بر ذهن، کتاب «کم‌عمق‌ها: اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟» نوشته «نیکلاس کار» پیشنهاد می‌شود.

ادامه مطلب


11 ماه قبل - 220 بازدید

نهاد حقوق بشری موسوم به «رواداری» با نشر گزارشی اعلام کرده است که حکومت سرپرست پس از تسلط بر افغانستان، محدودیت‌های گسترده‌ای را بر فعالیت کتاب‌خانه‌ها و موسسات نشراتی در سراسر کشور وضع کرده است. این نهاد در گزارشی تحت عنوان «محدودیت، سرکوب و سانسور؛ وضعیت دسترسی به اطلاعات و آزادی بیان در افغانستان» گفته است که حکومت فعلی توزیع، فروش و در دسترس قراردادن شماری از کتاب‌ها، نشریات و آثار ادبی و هنری را ممنوع و تا کنون تمامی کتاب‌خانه‌های دولتی و خصوصی را در کشور تفتیش کرده است. در گزارش آمده است که حکومت فعلی چاپ، فروش و توزیع کتاب‌های مربوط به شیعیان، کتاب‌های چاپ ایران، به‌ویژه کتاب‌های که درباره نواندیشی دینی نوشته شده است را در شماری از ولایت‌ها ممنوع اعلام کرده است. نهاد رواداری تاکید کرد: «حکومت فعلی چاپ، فروش و توزیع کتاب‌های تاریخ اقوام و ملیت‌های افغانستان، کتاب‌های که درباره رهبران جهادی و مخالفان حکومت نوشته شده است، کتاب‌ها و مقالاتی که علیه حکومت سرپرست و داعش و همچنان کتاب‌ها و مقالاتی که درباره سلفی‌ها نوشته شده است را در سراسر کشور ممنوع کرده است.» در ادامه آمده است که حکومت فعلی پس از به قدرت رسیدن بر افغانستان، به‌طور سیستماتیک و هدفمند آزادی بیان و دسترسی به اطلاعات را در این کشور محدود کرده است. در گزارش آمده است: «لغو و تعلیق قوانین قبلی، اعمال فشار بر نهادهای حامی آزادی بیان و وضع محدودیت‌های غیرموجه بر دسترسی به اطلاعات از مهم‌ترین محدودیت‌های حکومت سرپرست می‌باشد.» به تاز‌گی سفارت و نماینده‌گی دایمی افغانستان در جینوا، گزارش ملی از وضعیت حقوق بشری  افغانستان تحت حاکمیت حکومت فعلی را به شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد ارائه کرده و گفته است که شرط اساسی تعامل جهان با حکومت فعلی باید مشروط بر رعایت حقوق بشر و تشکیل دولت فراگیر مبتنی بر آرای مردم باشد.

ادامه مطلب


1 سال قبل - 346 بازدید

بنیاد کارنگی در تازه‌ترین مورد اعلام کرده است که رمان «دختران تالی» اثر سیامک هروی، به عنوان یکی از ۲۱ کتاب برگزیده‌ی سال ۲۰۲۴ در این بنیاد انتخاب شده است. کتاب رمان «دختران تالی» روایت سه دختر افغانستانی است. بنیاد کارنگی فهرستی از کتاب‌های برگزیده‌ی سال ۲۰۲۴ میلادی را در وب‌سایت خود منتشر کرده که در آن میان رمان «دختران تالی» نیز به چشم می‌خورد. «دختران تالی»، قصه‌ی دخترانی بادغیس است که از اوایل تولد، آن‌ها را «عاجزه» و «سیاسر» می‌دانند. به آنان به چشم طعمه‌ی برای پول‌دار شدن و موجودی برای شهوت‌رانی نگاه می‌کنند. نه تنها در بادغیس؛ بلکه در تمام ولایت‌های افغانستان این‌گونه رخدادها به‌صورت فراوان اتفاق می‌افتد. نویسنده، در این رمان به وضعیت رقت‌بار زندگی مردم ولایت بادغیس پرداخته است. نویسنده تلاش کرده است تا با نمادین ساختن «کوثر»، «گیسو»، «نگین»، «سیمین» و چند زن دیگر، دشت و کوه جوند را بگردد و ظلم ملاها، اربابان و قدرت‌مندان را بیابد و انعکاس بدهد. سیامک هروی، در گفتگو با تلویزیون «افغانستان انترنشنال» نیز می‌گوید که این کتاب نمونه‌ی از روایت زندگی زنان افغانستان است. رمان «دختران تالى» روايت ملموس سيه‌روزى پنهان و خاموش دختران مناطق دور دست كشور است كه در انواع ظلم و ستم مى‌سوزند. لايه‌هاى عمیق اين ستم را هروی ماهرانه و عالى واكاوى و به‌صورتی جذابی در رمانش جای داده‌است. باید گفت که سیامک هروی، در سال ۱۳۴۶ خورشیدی متولد شده است. او با کار خبرنگاری پا به عرصه‌ی نوشتن گذاشته، با سخن‌گویی در ارگ ریاست‌جمهوری شامل دستگاه سیاسی کشور شد. در اواخر دهه‌ی هشتاد از کار دیپلماسی و سیاسی دست کشیده و به طور جدی، به آفرینش‌های ادبی پرداخته است. اکنون هروی یکی از چهره‌های مطرح و پرطرف‌دار حوزه‌ی ادبیات داستانی است و به عنوان یک نویسنده‌ی پرکار، جدی و خلاق در جامعه‌ی ادبی پذیرفته شده است. در حالی این کتاب به عنوان کتاب سال از سوی بنیاد کارنگی شناخته می‌شود که نویسندگان و هنرمندان طی بیش از دو سال گذشته با محدودیت‌های شدید مواجه شده‌اند. حکومت سرپرست برای کتاب‌فروشی دستور داده است که شماری از کتاب‌ها را از لیست فروش‌شان حذف کند.

ادامه مطلب


1 سال قبل - 228 بازدید

رشد و توسعه کودکان وابسته به سه مؤلفه است: خانواده، جامعه و مدرسه. در این محیط‌هاست که شخصیت کودکان شکل میابد. این سه مؤلفه تأثیرگذار هم می‌توانند کودک را در آینده به شکل نسخه از اجتماع دربیاورند و هم قدرت این را دارند که کودک تحت کفالت را به گونه‌ای تربیت و تعلیم کنند که شخصیت منحصر به فرد خود کودک رشد و نمو یابد. به عبارت دیگر، سه مؤلفه مؤثر طوری کودک را به سرپرستی و مصونیت بگیرند که کودک رشد طبیعی خود را طی کند. معمولا بسیاری از خانواده‌ها و جامعه‌ها در قبال رشد طبیعی کودک حساس نیستند و اندیشه قبلی و برنامه خاصی برای رشد و پرورش مناسب کودکان ندارند. مدرسه‌ها نیز آنطوری که دیده‌ایم حساسیت چندانی برای رشد و پرورش مناسب کودکان نشان نمی‌دهند. حال آنکه همان‌ها تنها فضای آموزشی و پرورشی است که سیاست خود را تعلیم و تربیه مناسب نوباوه‌گان قرار داده است. سیاست گذاران آموزشی باید سیاست ها و قواعدهای تعلیم_تربیتی را نظر به نیازهای کودکان بنویسند و مدارس و نظام آموزشی را طوری طراحی کنند که کودکان در آنجا به آرامش و شادابی دست یابند تا شخصیت منحصر به فرد کودک رشد یابد. برخلاف مکاتب موجود در افغانستان و بسیاری از کشورهای دنیا، کودکان، مکتب یا «مدرسۀ رؤیایی» می‌خواهند. جایی که اجازه می‌دهد خود واقعی‌شان به رشد و بالندگی برسد و نسخه‌یی از خودش را تجربه کند و در آن بهترین شرایط برای رشد و پیشرفت داشته باشد. بسیاری از مدارس و نظام‌های آموزشی موجود در دنیا، شخصیت واقعی و انحصاری کودکان را از بین می‌برد و با نظام آموزشی ناکارآمد شخصیت تکراری و از پیش تعریف شدۀ اجتماع را جایگزین آن می‌کنند. مدرسۀ رؤیایی جایی است که یک انسان با ویژگی‌های جدید و منحصر به فرد را تقدیم دنیا می‌کند نه یک انسانی که هزاران نسخه مشابه آن از قبل در جهان وجود داشته است. پس هم برای کودکان و هم برای ترقی و توسعه انسان‌ها خیلی مهم و حیاتی است که کودک‌ها در«مدارس رؤیایی» آموزش ببینند. طوریکه از واژۀ «رؤیایی» فهم می‌شود، «مدرسۀ رؤیایی» وجود خارجی ندارد. اما یک کتاب به همین نام است که از وجود «مدرسهٔ رؤیایی» در دهه‌ها پیش خبر می‌دهد. کتاب مدرسه رؤیایی از مکان آموزش_پرورشی می‌گوید که کودکان آنرا از خانه‌شان بیشتر دوست دارند. در آنجا کودکان در حینی که می‌آموزند، تفریح هم می‌کنند و احساس کودکانشان خُرد نمی‌شود. بگذارید از مدرسه‌ای که کتاب روایت معرفی می‌کند، بیشتر برایتان بگویم تا رؤیایی‌بودن آن برای شما تصویر شود. مدرسه‌ایی که کتاب حکایت می‌کند یک مکان کاملا مناسب برای فراگیری دانش و مهارت و ارزش‌هاست. در آنجا از هر نوع شاگرد با روحیات مختلف وجود داشته است. برعکس اکثر مکاتب و مراکز آموزشی که اگر احیانا روحیات یک کودک متفاوت‌تر از بقیه کودکان باشد، آن را در وهله اول تنبیه و اگر دفعات مکرر از کودک سربزند آن را از مدرسه اخراج خواهد کرد. مدرسه قصه ما، اما اینگونه نبوده است. در این مدرسه با اینکه کودکان استثنایی در آن جمع بوده، ولی هیچ‌وقت کودکی در آنجا دلش آزرده نشده است؛ چه برسد به اینکه پای بحث‌هایی مثل تنبیه و تهدید و اخراج در میان بیاید. مدیر مدرسه فردی به نام «کوبایاشی» خیلی مواظب بوده که آب در دل بچه‌های استثنایی‌‌‌اش تکان نخورد. آن هم بچه‌هایی که دل‌نازک‌تر از تمام شاگردان دیگر مدارس است. مدیر مدرسه رؤیایی تمام تب و تلاشش را می‌کند کودکی که ضعف جسمی دارد، حداقل تا وقتی که در مدرسه است، متوجه درد و رنج جسمانی‌اش نشود؛ و یا کودکی که از مدرسهٔ دیگر به دلیل شوخ‌طبعی و بازی‌گوشی اخراج شده، هیچ وقت دلیل اخراجش را باخبر نشود تا احساس پرشعف کودکانه و آتیش درونش خاموش نشود. مدیر مدرسه رؤیایی روی تمام کودکانش حساب باز کرده است؛ نمی‌خواهد ذره‌یی از انرژی کودکان حیف شود. مدیر، همه و تمام و کمال انرژی کودکان را می‌خواهد صرف ساختن رؤیای خود کودکان شود. آن کودکی که از همان آوان نونهالی آرزوی دانشمندی در علم فیزیک را دارد، مدیر، زمینه و شرایط را فراهم می‌کند و موانع را برمی‌دارد که این کودکش به رؤیایش برسد و آرزوی دانشمندی در دانش فیزیک در دلش نماند. باری، نبشته‌هایی که روی کاغذ آمد، برداشتی از یک کتاب کم‌نظیر و فوق العاده در حوزه آموزش و پرورش است. کتاب «مدرسهٔ رؤیایی» سرگذشت واقعی یک دانش‌آموز به نام توتو‌چان را روایت می‌کند. خالق اثر خود دانش‌آموز است، وقتی که بزرگ و تبدیل به شخصیت جهانی شد، داستان واقعی دوران دانش‌آموزی‌اش در «مدرسهٔ توموا» را می‌نویسد. چون خانم «تتسوکو» دو مدرسه ابتدایی - با متودهای درسی متفاوت از هم - را نقطه عطف زندگی‌اش می‌داند. همچنین حیف‌اش می‌آید که دیگران از کودکی پرشعف و شیرین‌اش در مدرسهٔ رؤیایی توموا باخبر نشوند. من این کتاب را با دقت خوانده‌ام و اکنون به همه کسانی که با کودک سروکار دارند – پدران و مادران، مربیان و معلمان و مدیران و سیاستگذاران – توصیه میکنم که حتماً این کتاب را بخوانند و با «مدرسهٔ رؤیایی» مدرسه مورد علاقه کودکان آشنا شوند. خواهشم از معلمان و مدیران این است که حتی‌المقدور از نکات تعلیمی تربیتی که در کتاب کم‌نیست و با وضاحت گفته شده، در مدارس استفاده کنند. نویسنده: مهدی مظفری برای دانلود این کتاب روی لینک کلیک کنید.

ادامه مطلب