برچسب: کتاب

1 هفته قبل - 110 بازدید

از کتاب تازه‌ای با عنوان «تا امر ثانی: حقایق ناگفته از مقاومت زنان افغانستان برای آزادی» اثر منیژه رامزی، آموزگار پیشین دانشگاه کابل و فعال حقوق بشر در مرکز نویسندگان ترکیه رونمایی شد. مراسم رونمایی این کتاب روز (دوشنبه، ۲۱ میزان) در مرکز نویسندگان ترکیه برگزار شد و در این اثر وضعیت زنان افغانستان پس از سقوط جمهوریت بررسی شده و بر دادخواهی، آگاهی‌رسانی و مبارزه برای حق آموزش و کار زنان تاکید شده است. منیژه رامزی، نویسنده‌ی این کتاب با نشر اعلامیه‌ای در حساب کاربری ایکس خود نوشته است: «کتاب تا امر ثانی به تمام زنانی تقدیم شده است که با وجود تهدید، فشار و تبعیض، هنوز برای حق آموزش، کار و آزادی در افغانستان می‌جنگند. آنان الهام‌بخش‌ترین چهره‌های مقاومت مدنی در دوران تاریکی کنونی‌اند.» در اعلامیه آمده است که این اثر که به همکاری «شبکه جهانی مبارزه با افراط‌گرایی» تهیه شده، در چهار محور اصلی به بررسی تاریخ مبارزات زنان، دستاوردهای بیست‌ساله، پیامدهای محرومیت از آموزش و کار پس از ۲۰۲۱ و تلاش زنان برای آینده افغانستان پرداخته است. پژوهش انجام‌شده در این کتاب نشان می‌دهد که پس از ۱۵ آگوست ۲۰۲۱ میلادی، بیش از ۲.۲ میلیون دختر از رفتن به مکتب و حدود ۱۰۰ هزار زن از تحصیلات عالی محروم شده‌اند. همچنین یافته‌های این کتاب افزایش فقر، ازدواج اجباری، خودکشی و مشکلات روانی را از پیامدهای مستقیم محدودیت‌های وضع‌شده بر زنان دانسته است. در حالی این کتاب از وضعیت موجود انتقاد می‌کند که حکومت فعلی پس از تسلط بر افغانستان، زنان و دختران را از آموزش و ‏تحصیل محروم کرده است. حکومت فعلی در آخرین محدودیت خود، ‏دروازه‌های انستیتوت‌های طبی را به‌روی دختران بست، در حالی که ‏بخش صحت افغانستان با کمبود پرسنل مواجه است.‏ این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند.

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 162 بازدید

جنی نوردبرگ در مقطع کارشناسی در رشته‌ی حقوق و روزنامه‌نگاری مشغول و از دانشگاه استکهلم فارغ‌التحصیل شد. وی به دلیل علاقه به فضای مطبوعاتی، تحصیلات تکمیلی خود را در رشته‌ی روزنامه‌نگاری ادامه داد. جنی، خبرنگاری مشهور و جنجالی محسوب می‌شود و به خاطر نگارش کتاب دختران زیرزمینی کابل شهرت بسیاری به دست آورده است. کتاب دختران زیرزمینی کابل زندگی پنهان دختران افغانستان در پوشش پسرانه نوشته‌ی جنی نوردبرگ که افتخارات و جوایز بسیاری برای خالقش به ارمغان آورده است به زندگی زنان افغانستانی‌ای می‌پردازد که برای داشتن زندگی راحت‌تر مجبور هستند جنسیت خود را انکار کنند و مانند مردان لباس بپوشند و رفتار کنند. *جنی نوردبرگ* (Jenny Nordberg) روزنامه‌نگار و نویسنده سوئدی است که بیشتر برای کتاب مشهور خود، *«دختران زیرزمینی کابل»* شناخته می‌شود. او در سوئد به دنیا آمد و در خانواده‌ای اهل روزنامه‌نگاری بزرگ شد، جایی که علاقه‌اش به روایت داستان‌های واقعی و تحقیق میدانی از کودکی شکل گرفت. تحصیلات او شامل رشته‌های حقوق و روزنامه‌نگاری است. او ابتدا در دانشگاه استکهلم تحصیل کرد و سپس برای تکمیل مهارت‌های روزنامه‌نگاری‌اش، به دانشگاه کلمبیا در نیویورک رفت و مدرک کارشناسی ارشد روزنامه‌نگاری را دریافت کرد. این تحصیلات به او کمک کرد تا مهارت‌های حرفه‌ای در تحقیق‌های عمیق و گزارش‌های مستند کسب کند. فعالیت حرفه‌ای جنی نوردبرگ از اوایل دهه ۲۰۰۰ آغاز شد و او بیشتر روی مسائل حقوق بشر، زنان و کودکان در مناطق بحران‌زده تمرکز کرده است. او سال‌ها در افغانستان زندگی و کار کرده و گزارش‌های زیادی درباره وضعیت زنان و دختران افغان نوشته است. در کتاب «دختران زیرزمینی کابل»، نوردبرگ پدیده‌ای نادر اما مهم را به تصویر می‌کشد که در آن دختران جوان به شکل پسران تربیت می‌شوند تا در جامعه مردسالار افغانستان بتوانند آزادی‌ها و فرصت‌هایی را تجربه کنند که برای دختران واقعی بسیار محدود است. این کتاب حاصل سال‌ها تحقیق، مصاحبه و زندگی نزدیک با این خانواده‌ها و دختران است که صدای خاموش آن‌ها را به جهان معرفی کرد. او برای روزنامه سوئدی «Svenska Dagbladet» کار کرده و گزارش‌هایش در نشریاتی چون *Th New York Time* ،The Atlanta، The Guardian و غیره منتشر شده‌اند. کتاب دختران زیرزمینی کابل (The Underground Girls of Kabul) که به شرح چالش‌های این سبک زندگی می‌پردازد، شخصیت‌های زنده و قابل توجهی دارد که به کتاب جان می‌دهند. به عنوان مثال، آزیتا که خود نماینده‌ی مجلس محسوب می‌شود به ناچار بر دختر چهارم خود، نام مهران را می‌گذارد و مانند پسرها بزرگش می‌کند. زهرا نیز نوجوانی است که با مشکلات بلوغ دست و پنجه نرم می‌کند و حاضر نیست مانند دختران زندگی کند. شکریه بیست سال مانند مردان زندگی کرده است و اکنون سه فرزند دارد و ... . اگر دوست دارید روایت‌های واقعی از زندگی زنان در افغانستان بخوانید، اگر به مطالعات جامعه‌شناسی و حقوق زنان علاقه‌مندید، کتاب دختران زیرزمینی کابل یک گزینه‌ی عالی برای شما است. افتخارات کتاب دختران زیرزمینی کابل: - بهترین کتاب سال ۲۰۱۴ به انتخاب پابلیشرز ویکلی - نامزد بهترین کتاب ناداستان سال ۲۰۱۴ به انتخاب گودریدز - برنده جایزه کتاب آنتونی لوکاس در سال ۲۰۱۵ - یکی از بهترین کتاب‌های غیرداستانی بازفید در سال ۲۰۱۴ - بهترین کتاب بیزینس اینسایدر در سال ۲۰۱۴ - بهترین کتاب کلمبوس دیسپچ در سال ۲۰۱۴ - بهترین کتاب هفته‌نامه‌ی ناشران در سال ۲۰۱۴ - بهترین کتاب پاپ مترز در سال ۲۰۱۴ بخشی از کتاب دختران زیرزمینی کابل «برادرِ ما در اصل یک دختر است.» یکی از دوقلوها با نگاه مشتاقش سر تکان می‌دهد تا بر درستی حرف‌هایش دوباره تأکید کند، سپس به‌سمت خواهرش برمی‌گردد، او هم موافق است. بله، درست است. او هم این مطلب را تأیید می‌کند. آنها دوقلوهای همسان ده‌ساله‌ای هستند با موهای مشکی، چشم‌هایی شبیه سنجاب و مختصری کک‌ومَک روی صورت. لحظاتی قبل، هنگامی‌که منتظر مادرشان بودیم تا مکالمه‌اش در اتاق دیگر تمام شود، با آهنگ‌های آی‌پاد من رقصیدیم و هدفون را بین خودمان ردوبدل کردیم تا بهترین رقصمان را به هم نشان دهیم، اگرچه من موفق نشدم با چرخش ماهرانهٔ کمرهایشان هماهنگ شوم - بخش‌هایی از این رقص مشترک می‌توانست قابل‌تحسین باشد. در پیچ‌وخم ساختمان‌های سیمانی و راهروهای سرد و مثلِ یخِ آپارتمان‌های به سبک اتحاد جماهیر شوروی، هر صدایی منعکس می‌شود؛ خانه‌هایی که اکنون آشیانه‌ی خانواده‌هایی از طبقه‌ی متوسط مردم کابل شده‌اند. حالا روی مبلمان طلادوزی‌شده‌ای نشسته‌ایم که دوقلوها سرویس چای‌خوری را مقابل آن چیده‌اند؛ لیوان‌های شیشه‌ای و فلاسک چای در یک سینی با روکش نقره. مهمان‌خانه آراسته‌ترین اتاق تجملاتی در خانه‌های افغان‌هاست، البته برای نشان‌دادنِ ثروت و شخصیت اخلاقی صاحبش. نوارهای کاستِ آیات قرآن و گل‌های پارچه‌ای به رنگ زرد و قرمز روی میزی در کُنج اتاق دیده می‌شوند؛ تَرَکِ میز هم با چسب ترمیم شده است. خواهران دوقلو درحالی‌که پاهایشان را زیر مبل پنهان کرده‌اند، کمی از عدم واکنش من نسبت به حضور پُررنگشان دلخورند. دوقلوی شمار‌ه‌ی دو به جلو خم می‌شود و می‌گوید: «درست است، آن پسر، خواهر کوچک‌تر ماست.» به آنها لبخند می‌زنم، دوباره سر تکان می‌دهم و می‌گویم: «بله، قطعاً.» عکسِ قاب‌شده‌ی روی میز کناری عکس برادرشان است با یک پیراهن یقه‌هفت و کراوات به‌همراه پدر سبیلو و خندانشان. این تنها عکسِ در معرض دید در نشیمنِ خانه است. دختران بزرگ‌تر کم‌وبیش به زبان انگلیسی آشنا هستند و با اشتیاق صحبت می‌کنند. انگلیسی را از کتاب‌های درسی و شبکه‌های ماهواره‌ای که دیش آن در بالکن دیده می‌شود یاد گرفته‌اند. اینجا شاید تنها مانعِ ما زبان باشد. برای اینکه صمیمی‌تر و مهربان‌تر باشم می‌گویم: «بسیارخب بچه‌ها، فهمیدم؛ آن پسر، خواهرتان است. حالا بنفشه تو به من بگو که رنگ موردِعلاقه‌ات چیست؟» کمی عقب‌وجلو می‌رود، خجالت می‌کشد، سرخ‌وسفید می‌شود و سؤال را به خواهر دیگرش هم منتقل می‌کند تا بیشتر روی آن فکر کنند. دوقلوها ژاکت پشمی نارنجی و شلوارک سبزرنگی پوشیده‌اند. به‌نظر می‌رسد با این لباس‌ها همه‌کاری می‌کنند تا هم‌زمان سیمایی کاملاً دخترانه هم داشته باشند. هر دو دختر، کِش‌های پُرزرق‌وبرقی به موهایشان بسته‌اند و حرف که می‌زنند، مُدام سرشان را تکان می‌دهند؛ کِشِ سرشان فقط زمانی از حرکت می‌ایستد که آن دیگری شروع به حرف‌زدن می‌کند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 204 بازدید

کتاب دختران‌ تحصیل‌کرده به قلم تارا وستوور، اقدامی شجاعانه و یکی از ۱۰ کتاب برتر سال ۲۰۱۸ و از بهترین و پرفروش‌ترین کتاب‌های اتوبیوگرافی است. این کتاب سرگذشت دختری را روایت می‌کند که با وجود رفتارهای بیمارگونه‌ی پدرش و مشقت‌های بسیاری که در زندگی دارد، راه خود را به سوی آینده‌ای روشن باز می‌کند. تارا وستوور (Tara Westover) تاریخ نگار و نویسنده آمریکایی در کتاب تحصیل‌کرده (Educated) زندگی خود را به زیبایی به رشته تحریر درآورده است و از سختی‌هایی که در زندگی گذرانده سخن می‌گوید. کتابی که بلافاصله او را معروف کرد و به تشخیص بسیاری، از جمله ویراستاران آمازون، نیویورک تایمز، باراک اوباما، بیل گیتس و... در صف بهترین آثار سال ۲۰۱۸ قرار گرفت. تارا سال ۱۹۸۶ در آیداهو و در یک خانواده متعصب پا به دنیا گذاشت. خانواده‌ای که باورهای مذهبی عجیب و غیر متعارف داشتند. پدر تارا به دلیل بی‌اعتمادی‌اش به حکومت، او را از رفتن به مدرسه منع کرد و به کار کردن وا داشت. تارا تا سن نه سالگی شناسنامه نداشت و به اجبار پدرش از ده سالگی شروع به کار در انبار آهن قراضه کرد. با اینکه کودکی بیش نبود اما با رفتار‌های پدرش از دنیای کودکی فاصله گرفت. کتاب «دختر تحصیل‌کرده» نوشته تارا وستور یکی از تکان‌دهنده‌ترین روایت‌های زندگی واقعی‌ست که در دسته‌ زندگی‌نامه و سفرنامه قرار می‌گیرد. این کتاب روایتی از مبارزه یک زن برای کسب دانش، آزادی و هویت مستقل است. اگر به موضوعات مربوط به تحصیلات، خودشناسی و رهایی از محدودیت‌های خانوادگی علاقه دارید، این کتاب شما را غافلگیر خواهد کرد. کتاب دختر تحصیل‌کرده سرشار از نکات شگفت‌انگیز و عجیب درباره‌ی زندگی واقعی تارا وستور است. او تا ۱۷ سالگی هرگز به مدرسه نرفته بود و بدون شناسنامه یا مدارک رسمی، در خانواده‌ای منزوی و مذهبی بزرگ شد که به آموزش رسمی و پزشکی مدرن باور نداشتند. حتی در صورت آسیب‌های جدی، تنها با داروهای گیاهی و درمان‌های خانگی مداوا می‌شدند. تارا همه‌چیز را خودش از صفر یاد گرفت و با تلاش فراوان توانست وارد دانشگاه شود، در حالی‌ که حتی نمی‌دانست "هولوکاست" چیست. پس از انتشار کتاب، برخی اعضای خانواده‌اش روایت او را زیر سؤال بردند، اما تارا تأکید دارد که این خاطرات، بازتاب تجربه‌ی شخصی خودش هستند. او می‌گوید هدفش از نوشتن این کتاب، انتقام یا سرزنش خانواده نبود، بلکه سفری بود برای درک هویت فردی و قدرت تغییر. نوشتن این کتاب برایش بسیار دشوار بود و نزدیک هفت سال طول کشید تا کامل شود. دختر تحصیل‌کرده تنها داستان موفقیت تحصیلی نیست، بلکه سفری است برای کشف خود، آزادی فکری، و قدرت تحول‌آفرین آموزش. این کتاب با تحسین منتقدان روبه‌رو شد و در فهرست بهترین کتاب‌های سال از نگاه نیویورک تایمز، تایم و اکونومیست قرار گرفت. دختر تحصیل‌کرده خاطرات تارا وستور است؛ زنی که در خانواده‌ای بسیار مذهبی و منزوی در ایالت آیداهوی آمریکا بزرگ شد. خانواده‌ی او به شدت با آموزش رسمی، پزشکی مدرن و جامعه‌ی بیرونی مخالف بودند. بیشتر وقتش را با کار در خانه و کارگاه ضایعات پدرش می‌گذراند، در محیطی که گاه با خشونت و آسیب همراه بود. با وجود این محدودیت‌ها، تارا با تلاش فردی شروع به یادگیری کرد و توانست در آزمون ورودی دانشگاه پذیرفته شود. ورود به دانشگاه بریگم یانگ نقطه‌ی عطفی در زندگی‌اش بود؛ جایی که برای نخستین بار با دنیای بیرون، آموزش آکادمیک و روایت‌های متفاوت از حقیقت روبه‌رو شد. بعدها تحصیلاتش را در هاروارد و سپس کمبریج ادامه داد. این کتاب روایت‌گر کشمکش درونی او میان وفاداری به خانواده و تلاش برای یافتن هویت فردی‌اش است. دختر تحصیل‌کرده داستانی الهام‌بخش درباره‌ی قدرت آموزش، رهایی از گذشته، و شکل‌دادن به خود حقیقی‌ است. کتاب دختر تحصیل کرده، شرحی جذاب و هنرمندانه از تلاش یک انسان برای ساخت خویشتنی نو برای خود است. این اثر ۵۷ هفته‌ی متوالی رتبه اول پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز در سال ۲۰۱۸ را به خود اختصاص داده و به ۳۰ زبان دنیا نیز ترجمه شده است، همچنین توانست مقام پرفروش‌ترین کتاب در سایت‌های آمازون و یو‌اس‌ای تودی و جایزه بهترین کتاب سرگذشت‌نامۀ سایت گودریدز را از آن خود کند. این کتاب برای همه‌ی کسانی که به داستان‌های واقعی و انگیزشی علاقه‌مندند، یک تجربه متفاوت خواهد بود، به‌ویژه: دوست‌داران زندگی‌نامه‌های الهام‌بخش، کسانی که به موضوعاتی چون تحصیل، رهایی فردی، نابرابری جنسیتی و فرهنگی علاقه‌مندند، نوجوانان و جوانانی که در مسیر کشف هویت شخصی خود هستند و علاقه‌مندان به تحلیل‌های اجتماعی از دل روایت‌های فردی توصیه می شود. تارا وستور از زبانی ساده، مستقیم و بی‌پرده استفاده می‌کند. لحن روایت او صمیمی اما تلخ است؛ گاه شاعرانه و گاه خشونت‌بار. نثر کتاب در عین روان‌ بودن، بار احساسی شدیدی دارد و خواننده را مستقیماً درگیر فضای سنگین و پرتنش دوران کودکی و نوجوانی‌اش می‌کند. در بسیاری از بخش‌ها، رویکرد او به نوشتار بیشتر شبیه به بازگویی خاطرات است تا تحلیل، و این ویژگی به اصالت روایت می‌افزاید. در بخشی از کتاب تحصیلکرده می‌خوانیم: در روز سال نو، مادر مرا با اتومبیلش به سوی زندگی جدیدم برد. چیزهای زیادی با خودم نبرده بودم: دوازده تا شیشه از هلوهایی که کنسرو کرده بودیم، رختخواب و یک کیسه زباله‌ی پُر از لباس. همچنان که به سرعت در جادّه پیش می‌رفتیم به منظره‌های اطرافم نگاه می‌کردم. از قلّه‌های سیاهِ کوه‌های بِرریور رَد می‌شدیم و به کوه‌های نوک تیز راکی می‌رسیدیم. دانشگاه در قلب کوهستان واساچ قرار داشت. کوهستانی که کوه‌های سفیدش از دل خاک بیرون آمده بودند. همه‌ی این منظره‌ها زیبا بودند، امّا زیبایی آن‌ها در ذهن من تهدید‌آمیز بود و گویی همه‌ی آن زیبایی‌ها به من حمله‌ور شده بودند. آپارتمانی که اجاره کرده بودیم در یک مایلی جنوب دانشگاه واقع شده بود. آشپزخانه، یک اتاق نشیمن و سه اتاق خواب داشت. اتاق خواب‌ها کوچک بودند. دخترهایی که در آن آپارتمان زندگی می‌کردند-می‌دانستم همه‌ی آن‌ها دخترند زیرا در بی وای یو خانه‌های دانشجویانِ پسر و دختر از هم جدا بودند-هنوز از تعطیلات برنگشته بودند. چیزهایی که با خود آورده بودم را از داخل اتومبیل به داخل خانه آوردم. من و مادر چند لحظه با دستپاچگی در آشپزخانه ایستادیم سپس مادر مرا در آغوش گرفت و سوار اتومبیلش شد و به راه افتاد. سه شب را به تنهایی در آن آپارتمانِ ساکت سَر کردم. گرچه کسی به غیر از من در آپارتمان نبود و سکوت بود، امّا صداهای شهر آرامشم را بَر هم می‌زد. قبلاً بیشتر از چند ساعت در شهر نمانده بودم و تقریباً غیرممکن بود که از خودم در برابر صداهای عجیبی که دَم به دقیقه به من حمله‌ور می‌شدند، دفاع کنم. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


4 ماه قبل - 193 بازدید

این روزها نظاره‌گر پدیده‌ای شگفت‌انگیز هستیم؛ بخشی از زنان در سرتاسر جهان راز و رمز موفقیت در زندگی و شغل خود را یافته‌اند و هر روز تعدادشان افزایش می‌یابد. آن‌ها به رمزی جادویی دست پیدا کرده‌اند این زنان مثبت‌اندیش هستند، پشتیبان یکدیگرند و باور دارند که می‌توانند به تمامی خواسته‌هایشان برسند. کتاب راز دختران موفق (Girl Code) درباره‌ی این زنان است. کارا الویل لیبا (Cara Alwill Leyba) در این کتاب به ما نشان می‌دهد که وقتی زنان تفاوت‌ها را کنار می‌گذارند و از یکدیگر حمایت می‌کنند اتفاقی بی‌نظیر رخ می‌دهد. وقتی زنان خودشان را می‌پذیرند و درباره‌ی ترس‌ها، شکست‌ها و ناکامی‌هایشان صحبت می‌کنند قدرتی فوق‌العاده می‌یابند. و از آن مهم‌تر، زمانی که در شادی‌ها، پیروزی‌ها و موفقیت‌های هم سهیم می‌شوند پدیده‌ای شگفت‌انگیز سر برمی‌آورد. کتاب راز دختران موفق با مصاحبه با تعدادی از زنان کارآفرین، متخصص و کسانی که به‌دنبال رؤیاهایشان هستند گویای این است که ما نیز با تغییراتی ساده در نگرش خودمان به زندگی می‌توانیم مانند این زنان زندگی و شغلی شادتر داشته باشیم، و با ایمان آوردن به خودمان، ریشه‌کن کردن حسادت و آموختن قدرت ارتباط می‌توانیم خوشبختی را در زندگی خود احساس کنیم. این کتاب امیدبخش که ازجمله کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز بوده، با استقبال زنان در سراسر جهان مواجه شده است، به‌طوری که شرکت کیت اسپید از لیبا دعوت کرده تا کتاب حاضر را در شرکتشان آموزش دهد، و علاوه بر این، مجله‌ی Inc کتاب راز دختران موفق را از کتاب‌های الهام‌بخشی دانسته که هر زن کارآفرینی باید آن را بخواند. این کتاب به کلیه‌ی زنانی که به‌دنبال زندگی شادتر و موفق‌تر هستند، دنبال انگیزه‌اند، درگیر خودکم‌بینی‌اند، از رقابت زنانه خسته‌اند، می‌خواهند روی پای خود بایستند به دنبال رشد فردی، خودشناسی و خودسازی‌اند پیشنهاد می‌ شوید. موضوعات اصلی کتاب: قدرت خودباوری: - نویسنده تاکید دارد که بزرگ‌ترین رمز موفقیت، ایمان داشتن به خود و قدرت‌های درونی‌ست. به جای اینکه منتظر تأیید دیگران باشی، باید خودت را تأیید کنی. زن‌ها رقیب نیستند، متحدند: - یکی از پیام‌های مهم این کتاب این است که دخترها و زن‌ها به جای رقابت با هم، باید همدیگر را حمایت کنند. موفقیت یک زن، مانع موفقیت دیگری نیست. موفقیت فقط پول و مقام نیست: - موفق بودن یعنی رضایت داشتن از زندگی، شادی درونی، و حس رشد. با خودمراقبتی، عشق به خود، و انتخاب‌های سالم، می‌توان به این موفقیت رسید. سبک زندگی آگاهانه: - نویسنده روی سبک زندگی لوکس و شاد تاکید دارد، اما نه به‌معنای مادی؛ بلکه لوکس بودن از نظر احساس ارزش، نظم ذهنی و مراقبت از خود. شجاعت در برابر شکست: - شکست بخشی از مسیر است و باید از آن درس گرفت، نه اینکه عقب نشست. کارا الویل لیبا، سخنران، مربی سبک زندگی و نویسنده‌ای آمریکایی است که در آثارش زنان را تشویق می کند تا خوشحالی و رضایت خود در زندگی را در اولویت قرار دهند. او با سبک نوشتاری صمیمی، پرانرژی و زن‌محور، به زنان کمک می‌کند اعتماد‌به‌نفس، استقلال، و احساس ارزش شخصی خود را بالا ببرند. او تا به حال پنج کتاب منتشر کرده و در بلاگی محبوب، مطلب می‌نویسد. لیبا قبلاً به عنوان مدیر تبلیغات دیجیتال در شبکه‌ی MTV فعالیت می کرد. نویسنده‌ی کتاب حاضر در حوزه‌ی رسانه‌ی دیجیتال فعالیت می‌کند. او ابتدا کارش را با بازاریابی دیجیتال در صنعت موسیقی آغاز کرد و در طول بیست سال فعالیت خود، با شرکت‌های چندمیلیون‌دلاری همکاری کرده است. کارا الویل لیبا یک وبلاگ پرطرفدار دارد که از محتوای آن ۹ کتاب ازجمله کتاب راز دختران موفق را تألیف کرده است. او همچنین پادکست پرشنونده‌ای دارد و برای سایر زنان کارآفرین، دوره‌های آموزشی برگزار می‌کند. کتاب‌های لیبا به زبان‌های مختلفی ترجمه شده‌اند. کتاب‌های پرفروش کارا: از جمله: - Girl Code (رمز دختران) - The Champagne Diet (رژیم شامپاین) «نترس دختر! غوغا به پا کن»، «دختران پرشروشور» و «خودت را دست‌کم نگیر دختر» از دیگر کتاب‌های لیبا هستند که به فارسی برگردانده شده‌اند. در بخشی از کتاب راز دختران موفق می‌خوانیم: آن‌چه زنان کارآفرین موفق را از زنانی که فقط رویاپردازی می‌کنند، جدا می‌سازد این حقیقت است که زنان موفق وقت را هدر نمی‌دهند. آنان، برای تحقق رویاهایشان، سر از پا نمی‌شناسند. آنان منتظر نمی‌مانند تا فردی پیدا شود و فرصتی برای پیشرفت را کادوپیچ به آنان هدیه دهد. آنان از جایشان بلند می‌شوند و فرصت‌هایی برای خودشان می‌آفرینند. آنان همان ایمیل مهم را ارسال می‌کنند. همان تلفن ضروری را می‌زنند. آنان هزاران‌بار تلاش می‌کنند. به‌جای پذیرش شکست، سخت‌تر می‌کوشند. زمانی که دیگران در خواب‌اند، کار می‌کنند، تعطیلات را نادیده می‌گیرند و تمنای درونی خویش را زندگی و با هر نفس آن را دنبال می‌کنند. زنان موفق منتظر کارت دعوت نیستند. آنان خودشان را به میهانی دعوت می‌کنند. به جرئت می‌گویم که همه‌ی فرصت‌های کاری زندگی‌ام را خودم به وجود آورده‌ام. و اگر همه‌ی آن‌ها را به‌دست خود نساخته باشم، دست کم رابطه‌هایی ایجاد کرده‌ام که به چنین فرصت‌هایی انجامیده است. بخشی عظیم از کارآفرین بودن این است که پیوسته و آگاهانه بذرها را بکارید. کارآفرینی همیشه به معنای شناخته شدن، فروش یا ارتباط سریع و مؤثر نیست. وقتی کارآفرین باشید، همه شما را می‌پایند. پس، بهترین کار این است که گام‌ها را محکم و استوار بردارید. مطالب این کتاب شامل: فصل اول: راز اصلی این است! فصل دوم: به هوش و استعداد برجسته‌ی خود اعتماد کنید. فصل سوم: قدرت ارتباط فصل چهارم: ترس فصل پنجم: گرد و غبارهایتان را بتکانید. فصل ششم: وقتی مشغول ساختن امپراتوری خودت هستی، وقتی برای توجه به مزخرفات نمی‌ماند. فصل هفتم: به دنبال خطوط منقش به الماس باشید. فصل هشتم: چون خانمی موفق است، از او متنفر نباشید فصل نهم: منتظر کارت دعوت نباشید. جملات برگزیده‌ی کتاب راز دختران موفق: - اینکه خطر نمی‌کنید، خود بزرگ‌ترین خطر است. - تفاوت میان افراد موفق و دیگر افراد در مدت زمانی است که صرف تأسف خوردن برای خودشان می‌کنند. - وقتی در جمع‌های عمومی حاضر می‌شوید، باید پوستی کلفت و حافظه‌ای فراموشکار داشته باشید. حتی مادرترزا نیز منتقدان و دشمنانی داشت. - اگر زنی بهترین دوست خودش باشد، زندگی برای او راحت‌تر است. - اگر خودتان دنبال خواسته‌هایتان نروید، هرگز آن‌ها را به دست نخواهید آورد. اگر نپرسید، پاسخ همیشه منفی است. اگر قدمی روبه‌جلو برندارید، همواره درجا خواهید زد. کارا الویل لیبا در کتاب راز دختران موفق ما را به زندگی زنان موفق و تأثیرگذار جهان دعوت می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه با به کار بستن چند توصیه‌ی ساده ما نیز می‌توانیم از زنان موفق محسوب شویم. این اثر حیرت‌انگیز از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز بوده است. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


5 ماه قبل - 362 بازدید

کلاریسا پینکولا استس (Clarissa Pinkola Estés) نویسنده‌ای کتاب زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند، اسطوره‌ها، افسانه‌ها و داستان‌های غنی فرهنگ‌ها و قبایل گوناگون را در این کتاب بازگو می‌کند تا زن امروزی از خلال شنیدن آن‌ها ارتباط خود با دنیای فراموش‌شده‌اش را احیا کند. داستان‌های اسطوره‌ای و افسانه‌های نیاکان ما از دل انسانی‌ترین غرایز بشر پدیدار شدند. زن در این افسانه‌های بدوی، چنانکه نمود آن را در الهه‌ها و شخصیت‌های اسطوره‌ای می‌بینیم، سرشتی مبتنی بر غریزه داشت و در هارمونی و نسبتی تنگاتنگ با طبیعت وحشی پیرامون خود قرار داشت. تصویر درخشانی که عنوان کتاب ترسیم می‌کند نیز اشاره به همین موضوع دارند. زنی که در میان گله‌ای از گرگ‌ها در پهنه‌ی دشت می‌دود. با تنی عریان، گیسوانی رها و سرشتی سرکش و وحشی. درست مانند گرگ‌ها. دکتر پینکولا استنس در کتاب زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند به سراغ تعدادی از افسانه‌ها و قصه‌های اسطوره‌ای پیرامون کهن‌الگوی زن وحشی می‌رود و آن‌ها را برای ما بازگو می‌کند. او با روایت کردن این داستان‌ها، گویی ارواح زنان هزاران نسل پیش را در مقابل ما احضار می‌کند. ارواحی سرکوب‌شده که حالا احتمالاً خشمگین‌تر از گذشته هستند. زنانی که با وجود سرکوب‌های هزاران‌هزار ساله، مادامی که غرایز انسانی وجود دارند زنده‌اند و جایی در اعماق شخصیت ما و در درونی‌ترین لایه‌های نهاد ما زندگی می‌کنند. از جمله جوایز و افتخارات کتاب زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند راه‌ یافتن به فهرست پرفروش‌ترین‌های: نیویورک تایمز هفته‌نامه‌ی ناشران USA Today Library Journal این نویسنده و روانکاو دکترای خود را در رشته‌ی روانشناسی قومی-بالینی دریافت کرد و در این مقطع به مطالعه‌ی الگوهای اجتماعی و روانی در گروه‌های فرهنگی و قبایل گوناگون بشری پرداخت. او نویسنده‌ی کتاب‌های بسیاری در زمینه‌ی سفر روح و کاوش روان و ناخودآگاه است. از سال ۱۹۹۲ تا کنون آثار استس به ۳۷ زبان منتشر شده است و برخی کتاب‌های او از جمله زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند با استقبال قابل توجهی روبه‌رو شده‌اند. در حوزه‌ی نویسندگی، کلاریسا پینکولا استس همکاری با نشریات معتبری همچون هافینگتون پست، واشنگتن پست، هفته‌نامه‌ی ناشران و دنور پست را در کارنامه‌ی حرفه‌ای خود دارد. او از آغاز فعالیت‌های حرفه‌ای خود در زمینه‌ی روانکاوی و نویسندگی، توانست جوایز و افتخارات بسیاری را از آن خود کند. کسب جایزه‌ی حافظ لور، جایزه‌ی گرادیوا از انجمن ملی برای پیشرفت روانکاوی، جایزه‌ی انجمن مطبوعات کاتولیک، جایزه‌ی افتخاری کتاب سال انجمن کتابفروشان آمریکا و جایزه‌ی لیگ نویسندگان کلرادو تعدادی از این افتخارات است. استس همچنین موفق به دریافت مدالی از سوی رئیس‌جمهور برای عدالت اجتماعی شده است. چارچوب پنجره‌هایی که با لایه‌ای از یخ پوشیده شده، چارچوب پنجره‌هایی که با گلبرگ‌های خیس گوشیده شده، چارچوب پنجره‌هایی که با گرده‌های زرد پوشیده شده، چارچوب پنجره‌هایی که صمغ درختی روی آن انباشته شده است. و پوست خود ما هم چرخه‌های خود را داشت. نویسنده معتقد است با گذشت زمان، طبیعت غریزی زنانه غارت و به عقب رانده شده است. اما با حفاری‌های گسترده روانشناختی- باستان‌شناسی در ویرانه‌های جهان زیرین زن، می‌توان سرزندگی و شور حیات را در زنان بازیابی کرد. در آنجاست که ما می توانیم عمیق ترین طبیعت زنان را آشکار کنیم و به قدرتی خلاقه دسترسی پیدا کنیم. کلاریسا با بررسی زندگی گرگ‌ها به این نتیجه رسید که زندگی آنان شباهت زیادی به زندگی زنان دارد. گرگ‌های سالم و زن‌های سالم ویژگی‌های مشابهی از قبیل سرزندگی، هشیاری و تحمل و قدرت بالا دارند و هر دو در معرض مزاحمت و تعقیب قرار گرفته، مرعوب شده و به غلط متصف به خون‌خواری شده‌اند. او که خود متعلق به نسل بعد از جنگ جهانی دوم است که در آن با زنان مثل کودکان رفتار می‌شد می‌گوید زنان با وجود تمام ممنوعیت‌ها و محدودیت‌ها از هر ابزار و فضای موجودی از درختان گرفته تا غارها و جنگل‌ها برای آفرینش استفاده می‌کردند. اما زنان در حین پروسه‌ی اجتماعی شدن ارتباط خود را با کهن الگوی زن وحشی و انسجام درونی خود را از دست می‌دهند. وقتی تماس خود را با روح غریزی‌مان از دست می‌دهیم، حالتی نیمه ویران پیدا می‌کنیم و قدرت‌هایی که وجودشان برای زنانگی طبیعی است، اجازه‌ی رشد و تکامل نمی‌یابند. زن وحشی به معنای سلامت همه‌ی زنان است. بدون او روانشناسی زنان هیچ معنایی ندارد. برخی از نشانه‌های احساسی اختلال در رابطه‌ی زنان به نیروی وحشی روحی احساس خستگی فوق‌العاده، شکنندگی، افسردگی، گیجی، خفگی، فقدان حس نشاط و… است. کلاریسا می‌گوید زن سالم شباهت زیادی با گرگ دارد و برای بررسی این موضوع گاه متوسل به برشمردن صفاتی در زنان می‌شود که از دیدگاه فمینیسم و مطالعات جنس و جنسیت امروز، صفاتی هستند که باید کلیشه‌زدایی شوند. با توجه به زمان نگارش کتاب و هدف آن که تمرین جرات‌ورزی و القای حس قدرتمندی به زنان است از کتاب‌های بسیار مفید در دوره‌ی خود برای کمک به توانمندسازی زنان و شکستن کلیشه‌ها محسوب می‌شود، تا زنان از قالب رایج کلیشه‌های ساکت و محجوب و سربه‌زیر بودن فراروی کنند؛ اما با دیدگاهی امروزی می‌توان برخی از بخش‌های آن را از دیدگاه فمینستی مورد نقد و بررسی قرار داد. در بخشی از کتاب زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند می‌خوانیم: ما یک زمان انسانی داریم و یک زمان وحشی. من وقتی بچه بودم در جنگل‌های شمالی، قبل از این که بیاموزم سال چهار فصل دارد، فکر می‌کردم ده‌ها فصل هست. زمان رعدهای شبانه، زمان روشن کردن اجاق، زمان روشن کردن آتش در جنگل، زمان خون روی برف، زمان درختان یخ‌زده، زمان خمیده، زمان درختان گریان، درختان براق، درختان ریشه‌دار، درختانی که فقط قسمت بالایشان تکان می‌خورد، و زمان درختانی که میوه‌هایشان را می‌ریزند. من فصول برف الماس‌گون، برف مه‌آلود، برف قژقژی و حتی برف کثیف و برف تگرگی را دوست داشتم. زیرا همه‌ی این‌ها بدین معنا بود که زمان شکوفه‌های کنار رودخانه در حال فرارسیدن است. این فصل‌ها همانند مهمانان مهم و مقدسی بودند که هر یک پیشاپیش نشانه‌ی ورود خود را می‌فرستادند. میوه‌های کاجی که باز می‌شود، میوه‌های کاجی که بسته می‌شود، بوی برگی که می‌پوسد، بوی بارانی که می‌آید، موی خشک‌شده، موی سیخ‌شده، موی ضخیم، درهای باز، درهای بسته، درهایی که اصلاً بسته نمی‌شود. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


7 ماه قبل - 397 بازدید

نسیم مرعشی، سال ۱۳۶۲ در اهواز به دنیا آمد. او دوران کودکی و نوجوانی خود را در این شهر گذراند. مرعشی نویسنده‌ی داستان و روزنامه‌نگار است. او حرفه‌ی روزنامه‌نگاری را از ۱۳۸۶ در هفته‌نامه‌ی همشهری جوان آغاز کرد و اولین داستان‌هایش را در آن روزنامه به چاپ رساند. رشته‌ی تحصیلی مرعشی که به‌خاطرش از اهواز به تهران آمد، مهندسی مکانیک بود؛ اما حسب علایق شخصی به دنیای نویسندگی روی آورد و از ۱۳۸۹ داستان‌نویسی را آغاز کرد. اولین داستان تحسین‌شده‌ی خود با نام «رود» را در همشهری نوشت که در نخستین جشنواره‌ی داستان تهران رتبه‌ی نخست را کسب کرد. نسیم مرعشی به‌عنوان نویسنده‌ای جوان، از زمان شروع فعالیت نویسندگی توانسته است تحسین‌ها و جوایز زیادی را به دست آورد. او اولین رمان بلند خود را با نام «پاییز آخرین فصل سال است» را ۱۳۹۳ در نشر چشمه به چاپ رساند. این کتاب توانست توجه مخاطبان را به خود جلب کند تا جایی که خیلی زود به چاپ بعدی رسید و یک سال بعد جایزه‌ی جلال آل احمد را به دست آورد. مرعشی در توضیح اقبال به رمانش علاوه بر تکنیک‌های نویسندگی، شانس را دخیل دانسته است. او می‌گوید آماده شدن کتاب پاییز آخرین فصل سال است، مقارن با رفع توقیف از نشر چشمه و توجه‌ها به این موضوع بود. در این وضعیت وقتی کتابش در آن انتشارات به چاپ رسید توانست بیشتر توجه جلب کند. این کتاب همچنین به‌عنوان یکی از آثار برگزیده‌ی ادبیات فارسی برای انتشار در ایتالیا انتخاب و در این کشور منتشر شد. پس از این موفقیت‌ها بود که او نوشتن را به‌طور حرفه‌ای و در قالب رمان‌های بلند پیش گرفت. در کارنامه‌ی نسیم مرعشی چند رمان و مجموعه داستان به چشم می‌خورد که به معرفی آن‌ها می‌پردازیم. پاییز فصل آخر سال است پاییز فصل آخر سال است، پرفروش ترین رمان نسیم مرعشی است و داستان زندگی سه دختر را روایت می‌کند که هر کدام با چالش‌ها و مسائل متفاوت خود دست‌وپنجه نرم می‌کنند. یکی با مهاجرت درگیر است، یکی با هویت شغلی و اجتماعی و دیگری با روابط عاطفی. چنان‌که خود مرعشی عنوان کرده بن‌مایه‌ی این کتاب را وقایع سال ۸۸ شکل ‌داد. او درباره‌ی داستان گفته است: «کلاژی است از من، دوستانم و تخیل.» در هر کدام از این روایت‌ها می‌توانیم ترس‌ها، دلهره‌ها، تردیدها و کمال‌گرایی دختران دهه‌ی شصتی را ببینیم که دائماً در تلاش هستند چیزی جز آنچه دارند به دست آورند و رؤیاهای معلقشان آن‌ها را راضی نگه نمی‌دارد. نخجیر نخجیر یکی از داستان‌های کوتاه مرعشی است که توانست جایزه‌ی بیهقی را در ۱۳۹۲ دریافت کند. موضوع آن درباره‌ی کودکی است که بعد از اشغال شهر خرمشهر، در مدرسه‌ای جا مانده و سربازی عراقی او را پیدا می‌کند. این سرباز یک تک‌‌تیرانداز تازه‌کار عراقی است که به‌‌دلیل مهارتش در نقطه‌زنی به خرمشهر فرستاده شده است. داستان، درباره‌ی درگیری و رابطه‌ی این افسر با کودک و تلاش او برای بیرون بردن کودک از اردوگاه بدون جلب توجه است. هرس کتاب هرس را در بستر جنگ ایران و عراق روایت می‌شود. یکی از موضوعات مهم این کتاب، پرداختن به تأثیرات جنگ بر افراد گرفتار در آن است. کسانی که از جنگ جان سالم به دربردند؛ اما هرگز زندگی‌شان به قبل بازنگشت و همواره سایه‌ی شوم آن را بر ذهن و روان خود احساس می‌کنند؛ زیرا کشته شدن و از دست دادن تنها یک بعد از جنگ است. مرعشی نوشتن هرس را واکنش خود به مسئله‌ی جنگ می‌داند و این موضوع که جنگ چگونه می‌تواند نسل‌ها را نابود کند. او این رمان را با الهام از جنگ ایران و عراق و جنگ سوریه و بحران پناه‌جویان در ۱۳۹۶ نوشت. شخصیت‌های داستان یک زوج خرمشهری هستند که در پی جنگ و مرگ اولین فرزندشان به زندگی عادی خود بازنگشته‌اند. پیرنگ داستان، مواجهه‌ی متفاوت این دو است با آنچه پشت سر گذاشته‌اند. درباره کشتن کتاب درباره کشتن، چند روايت کوتاه و مستند درباره‌ی موضوع کشتن است. مرعشی در این داستان، خواننده را به دل زندگی روزمره می‌برد؛ یعنی جایی که به‌واسطه‌ی همین روزمرگی و عادت، عمل کشتن در آن خشونت‌زدایی شده است و واژه‌ی مردن جای واژه‌ی کشتن نشسته است. او این عادت روزمره را به‌شکل جنايتی هولناک در روايات وارد می‌کند تا خواننده این بار از زاویه‌ای متفاوت به این عمل بنگرد. عملی چون جنگ گاوها يا سر بريدن احشام. او می‌گوید ما در احاطه‌ی خبرهای کشتن هستیم: تصادف، قتل، اعدام، جنگ. این همه فرصت نمی‌دهد تا در درون آن‌ها تعمق کنیم و تنها از لابه‌لای این کشتن‌ها می‌گذریم. این کتاب دعوتی است برای ایستادن و دوباره دیدن این مفهوم. فیلم‌نامه‌ی بهمن را مرعشی به‌صورت مشترک با مرتضی فرشباف نوشت و داستان زنی به نام هما را روایت می‌کند. هما پرستار است و به‌د‌نبال قرار گرفتن در یک نوبت کاری ده‌شبه گرفتار بی‌خوابی می‌شود. این وضعیت او را گرفتار بحران در ارتباط با خانواده، فرزند و دوستانش می‌کند تا جایی که به مرز فروپاشی می‌رسد. این فیلم در ۱۳۹۳ اکران شد. مرعشی علاوه بر رمان‌های بزرگسال، کتاب‌های ویژه‌ی کودکان نیز نوشته است؛ ازجمله دو کتاب درسا و ماجرای عجیب کلاس دوم و درسا و کلاس سوم پیتزایی که در ۱۴۰۱ منتشر شدند. داستان این دو کتاب درباره‌ی دختربچه‌ای به نام درسا است که در داخل خانه و مدرسه مشکلاتی دارد در حالی که خود او هم به‌شدت حساس است و بنابراین دردسرهای زیادی را تحمل می‌کند. برخی منتقدان کتاب‌های مرعشی را عامه‌پسند می‌دانند. اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، نسیم مرعشی قلم روان دارد، به‌خوبی با رگ خواب مخاطبان خود آشناست و می‌داند درباره‌ی چه موضوعی چطور بنویسد تا مخاطبش را درگیر نگه دارد؛ به‌ویژه که او یک دهه شصتی است و توانایی زیادی در شخصیت‌پردازی و پرداختن به جزئیات آن‌ها دارد. او موضوع داستان‌هایش را از میان دغدغه‌های مردم انتخاب می‌کند. اغلب داستان‌های او از روایت خطی پیروی نمی‌کنند و در زمان‌های مختلف رخ می‌دهد؛ یعنی مدام از زمان حال به گذشته و بالعکس در رفت‌وآمد هستند و در عین حال، این رفت‌وبرگشت‌ها مخاطب را گمراه نمی‌کند. این سبک برای بسیاری مخاطبان می‌تواند جذاب و کم‌دردسر باشد. در اغلب داستان‌های او جنگ و پیامدهای آن، حضور پررنگ دارد. موضوعی که طرفداران خاص خود را دارد. یکی دیگر از ویژگی‌‌های قلم مرعشی قدرت فضاسازی اوست که به‌خوبی می‌تواند داستان را در ذهن خواننده به تصویر بکشد و او را به جغرافیایی ببرد که داستان در آن رخ می‌دهد. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


8 ماه قبل - 232 بازدید

پژوهشگران انگلیسی معتقدند که استفاده دانشجویان از هوش مصنوعی به منزله ناقوس مرگ برای تفکر انتقادی است. دانشگاه‌های انگلستان اخیرا هشدار دادند که ۹۲ درصد دانشجویان از هوش مصنوعی استفاده می‌کنند و این برای دانشگاه‌ها که قرن‌ها خود را مخزن دانش و حقیقت می‌دانستند، ناگوار است. فروپاشی زمانی آغاز شد که دیگر کسی برای کارشناسان ارزش قائل نشد، تفکر انتقادی تضعیف شد و گفتمان عمومی به حالت دوقطبی درآمد. روزنامه گاردین گزارش داده است که منابع سنتی دانش به طور فزاینده‌ای در حال رد شدن هستند. کتاب‌ها، مقالات، مجلات و رسانه‌های قدیمی با پیشرفت‌های صورت‌گرفته در ارائه و بازیابی اطلاعات، به ویژه از طریق اپلیکیشن‌ها و رسانه‌های اجتماعی به چالش کشیده می‌شوند. به عنوان مثال، فهرست‌های مطالعه تنظیم‌شده برای استفاده دانشگاهیان در پژوهش اغلب توسط دانشجویان نادیده گرفته می‌شوند و جستجو در «گوگل» جای آنها را می‌گیرد. اگر دانشجو از آنچه می‌خواند خوشش نیاید، می‌تواند به سادگی به گوگل روی بیاورد. الگوریتم‌ها می‌توانند دانشجویان را به جهت‌های غیرمنتظره بفرستند و اغلب آنها را از سختگیری تحصیلی به سمت منابع غیر دانشگاهی منحرف می‌کنند. دسترسی ۲۴ ساعته دانشجویان به مطالب آموزشی اهمیت دارد اما دانش در حال تبدیل شدن به یک محتوای ساده است. با لمس یک دکمه، اطلاعات به صورت آنلاین در دسترس قرار می‌گیرد و تعداد زیادی خروجی برای انتخاب وجود دارد. ممکن است کمیت وجود داشته باشد اما لزوما با کیفیت همراه نیست. هوش مصنوعی، غذای ساده نهایی است. این موضوع، پرسش‌های اساسی را نه تنها درباره منظور ما از دانش مطرح می‌کند، بلکه نقش آموزش و پرورش و دانشگاهیان در آینده را نیز برجسته می‌سازد. مزایای هوش مصنوعی در حوزه علوم، اقتصاد یا ریاضیات قابل قدردانی هستند زیرا حقایق را اغلب نمی‌توان انکار کرد اما درباره علوم انسانی و حوزه اجتماعی که بسیاری از موضوعات آنها قابل بحث هستند، چطور؟ پروفسور «اندرو موران»(Andrew Moran) استاد «دانشگاه متروپولیتن لندن»(London Met) گفت: ما به سرعت در حال از دست دادن موقعیت خود در برابر تغییرات عمیق اجتماعی هستیم که در صورت عدم واکنش سریع می‌توانند پیامدهای غیر قابل تصوری را برای دانشگاه‌ها داشته باشند. دکتر «بن ویلکینسون»(Ben Wilkinson) استاد «دانشگاه شفیلد»(Sheffield University) گفت: به عنوان یک مدرس دانشگاه در حوزه علوم انسانی که در آن مقالات یک وسیله کلیدی برای ارزیابی هستند، از شنیدن افزایش انفجاری استفاده از هوش مصنوعی تعجب نمی‌کنم. هوش مصنوعی به ‌طور تهاجمی توسط شرکت‌های فناوری به‌ عنوان کالایی برای صرفه‌جویی در زمان تبلیغ می‌شود و گفتمان گسترده‌تر نیز تنها این دیدگاه را بدون زیر سؤال بردن محدودیت‌ها و اخلاق هوش مصنوعی تقویت می‌کند. اگرچه هوش مصنوعی ممکن است در چندین زمینه آکادمیک مانند نوشتن گزارش‌های پایه و انجام دادن تحقیقات اولیه سودمند باشد اما استفاده از آن توسط دانشجویان برای نوشتن مقاله نشان‌دهنده بی‌ارزش کردن موضوعات علوم انسانی و درک نادرست از تفکر انتقادی در رشته‌هایی مانند تاریخ، ادبیات و فلسفه است. وقتی از هوش مصنوعی می‌خواهیم مقاله بنویسد، صرفا کار را برون‌سپاری نمی‌کنیم، بلکه تفکر و توسعه آن را برون‌سپاری می‌کنیم که با گذشت زمان فقط ما را گیج‌تر می‌کند و هوش ما را کاهش می‌دهد. ویلکینسون افزود: در عصر فناوری که ما اغلب نسبت به یک محصول و نه فرآیند تولید آن وسواس داریم، جای تعجب نیست که ارزش واقعی نوشتن نادیده گرفته شود. دانشجویان به سادگی نشانه‌ها را از دنیایی می‌گیرند که ارتباط خود را با ارزش بی‌بدیل خلاقیت و تفکر انتقادی انسانی از دست می‌دهد.

ادامه مطلب


9 ماه قبل - 257 بازدید

زویا پیرزاد، نویسنده و داستان‌نویس معاصر ایرانی، در سال ۱۳۳۱ از مادری ارمنی و پدری روس‌تبار در شهر آبادان به دنیا آمد و دوران تحصیل را نیز در همان شهر گذراند. وی بعدها در پی مهاجرت به تهران، در این شهر ازدواج کرد و از این ازدواج صاحب دو فرزند به نام‌های ساشا و شروین شد. پیرزاد فعالیت‌های ادبی خود را با ترجمه آغاز نمود که از جمله‌ی آثار او در این دوره می‌‌توان به ترجمه‌ی کتاب‌های «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوییس کارول و «آوای جهیدن غوک» اشاره کرد. کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم نوشتهٔ زویا پیرزاد تاکنـون به زبـان‌های آلمانـی، ترکـی، یونـانـی، فرانسـوی، انگلیسی، چینی و نروژی ترجمه و منتشر شده است. موضوع اصلی این داستان یک‌نواختی زندگی یک زن خانه‌دار و خستگی از این روزمرگی‌ها و دل‌بستن به مرد همسایه‌ای است که فکر می‌کند دنیای بهتری برای او به ارمغان خواهد آورد. افتخاراتی که کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم کسب کرده به این شرح است: برنده‌ٔ جایزه‌ٔ بیستمین دوره‌ٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان بهترین رمان - سال ۱۳۸۱ برنده‌ٔ لوح تقدیر نخستین دوره‌ٔ جایزه‌ٔ ادبی یلدا - سال ۱۳۸۱ برنده‌ٔ جایزه‌ٔ مهرگان ادب به‌عنوان بهترین رمان - سال ۱۳۸۱ برنده‌ٔ دومین دوره‌ٔ جایزه‌ٔ بنیاد هوشنگ گلشیری به‌عنوان بهترین رمان - سال ۱۳۸۱ بخشی از کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم: رمان داستان زنی است ارمنی به نام کلاریس که در دههٔ چهل آبادان به همراه خانواده؛ آرتوش همسرش، پسر بزرگش آرمن و دوقلوهای دخترش آرسینه و آرمینه زندگی می‌کند. مادر و خواهرش و دوستان دیگری هم در زندگی او در حال رفت‌وآمدند. زندگی روال عادی خود را دارد، همراه با دل‌مشغولی‌های زنانهٔ کلاریس. تا اینکه همسایه‌ی جدیدی در آن طرف خیابان پیدایش می‌شود و به واسطه‌ی دوستی فرزندان کلاریس با دختر آن‌ها امیلی، رفت‌وآمد خانوادگی هم شکل می‌گیرد و در کنار دیگر مسائل زندگی کلاریس، حالا یک ارتباط عاطفی هم در ذهن او نسبت به پدر امیلی پیدا شده است و روال عادی و روزمرگی کلاریس را تحت شعاع قرار می‌دهد. دیگر زندگی برای او مانند گذشته نیست و رویکردهای جدیدی پیش رویش باز می‌شوند. راوی کلاریس است. زنی که در زندگی معمولی خود غرق شده است. او با آشپزی و گذراندن بیشترین وقت خود در آشپزخانه، با نظافت روزانه‌ی خانه، خیاطی، خرید خانه، درس بچه‌ها، تربیت آن‌ها و مهمانی‌های گاه‌وبی‌گاه زندگی می‌کند. بزرگترین مشکلات کلاریس؛ رابطه با همسرش، مادر بهانه‌گیرش، خواهر مجردش که همیشه دنبال شوهر می‌گردد، درس و مشق بچه‌ها و دعواهایشان و سیاسی‌بازی‌های هرازگاهی همسرش است. اما زندگی برای او با ورود همسایهٔ جدید، وارد مرحلهٔ تازه‌ای می‌شود و آشفتگی‌های جدید و ناشناخته را با خود به زندگی کلاریس سرازیر می‌کند. داستان از زبان کلاریس روایت می‌شود و این اول شخص بودن روایت داستان، باعث می‌شود بیشتر با درونیات او آشنا شویم و به جدال‌های درونی او پی ببریم. مانند زمانی که از کشمکش‌های ورهای چپ و راست درونش برایمان می‌گوید. با اینکه در ظاهر او را مادری آرام می‌بینیم که همه چیز را مدیریت می‌کند، اما روزمرگی‌ها عمق زندگی‌اش را از هم پاشیده است. از اواسط داستان و با ورود امیل سیمونیان به خانواده و همنشینی با او و احساس علاقه‌ای که ایجاد می‌شود (البته این علاقه در ذهن و دل اوست و تا آخر هم پنهان می‌ماند) کلنجارهای درونی برای کلاریس شروع می‌شود. بزرگترینش اینکه حواسش به همه چیز بوده به جز خودش. هوشیاری و اهل ادب و شعر بودن امیل در تضاد با بی‌توجهی آرتوش، برای کلاریس نوعی توجه ویژه محسوب می‌شود. او انگار برای دیگران نامرئی است از بس که همیشه بوده است. ناگهان چشمانش باز شده است، (نمونه‌اش در شبی که مهمانی دارند و هیچ کس متوجه شام نخوردن او نمی شود به جز امیل) این وجود داشتن به او هجوم می‌آورد. حالا می‌خواهد باشد و حتی اگر شده به دنبال خواسته‌هایش هم برود. اما او زنی متاهل است و این شک و تردید تا آخر داستان با او می‌ماند. در میان تقابل عشق و تعهد، نویسنده هشدارهایی می‌دهد؛ مانند وقتی که می‌فهمد دختر همسایه به زور به پسرش آرمن سرکه خورانده، خوابی که می‌بیند و فردای آن برای آرامش به کلیسا می‌رود و یا روز حملهٔ ملخ‌ها. همهٔ این موارد باعث شناخت بیشتر کلاریس از خودش و عشقی که او را درگیر کرده و مسئولیتش در قبال خانواده می‌شود. نویسنده با توانایی بالای خود داستانی بسیار خوش‌خوان خلق کرده است. قصه‌ای ساده اما با جزئی‌نگری‌های زیاد، ظرافت و توصیف دقیق همه چیز؛ خانه، فضا، خیابان، آشپزخانه، راه باریکه، باغچه، در فلزی، مدرسه، فروشگاه‌ها، عشق پس نوجوان به دختر همسایه، اسباب‌بازی بچه‌ها، پوشش‌ها، مدل موها، تل و کش مو، حملهٔ ملخ‌ها، رنگ‌ها و حتی بوها. همه و همه روایت را به نوعی تصویرنگارانه کرده است. کدهایی هم در داستان وجود دارد که به مخاطب برای فهم بیشتر داستان کمک می‌کنند و اطلاعات بیشتری می‌دهند. مانند آشپزخانه، که داستان از آنجا شروع می‌شود و کلاریس بیشتر وقت‌ها آنجاست و به نوعی در آن زندانی است. اما زندانی که برای او احساس امنیت دارد. با اینکه او را در خود بلعیده است. همین‌طور واژهٔ چراغ که بارها در متن به آن اشاره می‌شود. به طور مثال وقت‌هایی که آرتوش متوقعانه می‌پرسد: «چراغ‌ها را تو خاموش می‌کنی یا من؟» جمله‌ای که نشان از زندگی کلاریس در مقام زن خانه‌دار و یک مادر دارد. وقتی با اطمینان می‌گوید «من». و پنجره به عنوان رابطی میان دنیای بیرون و درون خانه. زویا پیرزاد با این رمان ساده اما تاثیرگذار، ما را وارد دنیای زنانگی می‌کند. از زنی می گوید که به قول خانم نورالهی از بسیاری از زنان دیگر جلوتر است و آگاهی‌های زیادی دارد. اما با این‌حال شجاعت رویارویی با مسائلی که برایش پیش می‌آید را ندارد، تا یک شب که همه را رها می‌کند و به خیابان می‌گریزد. در این رمان چندین زن دیگر هم هستند با شخصیت‌های متفاوت که هر کدام را می‌توان به نوعی نمادی از زنان جامعه دانست. نویسنده ما را به دنیای درونی کلاریس و احساسات خصوصی او می‌برد و از میانه‌های داستان جرقه‌هایی از دگرگونی‌های اندیشه و تفکر دربارهٔ هویت زنانه و نقشش در زندگی را نشان می‌دهد. نشانه‌هایی رخ می‌دهد از تلاش او برای اینکه زندگی‌اش را آنگونه که می‌خواهد بسازد. مانند موقعی که در باشگاه به وقت غذا خوردن، دعوت خانم نورالهی را برای شرکت در جلسهٔ حقوق زنان می‌پذیرد. مرد همسایه درست وقتی که کلاریس گمان می‌کند برای ابراز عشق به او به خانه‌اش آمده، از ازدواج با ویولت، دختر خالهٔ گارنیک که از دوستانشان هستند، صحبت می‌کند و در پایان داستان بی‌صدا و اسرارآمیز همان‌گونه که آمده‌اند ناپدید می‌شود و دنیای بهتری که کلاریس گمان می‌کرد با آمدن او برایش مهیا شده هم گم می‌شود. اما دیگر زندگی برای کلاریس با زندگیش قبل از آمدن همسایهٔ جدید فرق کرده است. به نوعی برای همه فرق کرده است؛ آرمن از فکر امیلی بیرون آمده، آرتوش پیشنهاد آمدن مادرش به خانهٔ آن‌ها را می‌دهد و برایش گلدان گل نخودی می‌خرد و از غذایش تعریف می‌کند، خواهرش دیگر پشت سر دیگران حرف نمی‌زند. او به همسرش اعتراض می‌کند و سرش داد می‌زند، کاری که قبل از آن هیچ وقت انجام نداده است. یا لباس‌هایی را می‌پوشد که سال‌ها در کمد مانده بودند. آنقدر فرق کرده که می‌گوید: «مثل باد ملایمی که آمد و برای آن وقت آبادان عجیب بود». «دوروبر را نگاه کردم و  فکر کردم این شهر گرم و ساکت و سبز را دوست دارم». در ۸ آذر ماه ۱۴۰۲ ششمین جلسه آنلاین نقد و بررسی کتاب، راس ساعت ۹ شب آغاز شد. در این جلسه خانم مریم عابدی استادیار قلم زن، ضمن خوش‌آمدگویی به شرکت‌کنندگان، صحبت دربارهٔ نویسنده کتاب، خانم زویا پیرزاد را آغاز کردند و با معرفی کتاب‌ها و جوایزی که ایشان به دست آورده اند، اطلاعاتی را خدمت اعضا ارائه کردند. سپس به پاره‌ای از ویژگی‌های نوشتاری زویا پیرزاد اشاره کردند و از دغدغه‌های ایشان درباره مسائل زنان سخن گفتند. در ادامه هم‌خوانان کتاب نظرات خود را درباره کتاب ارائه کردند. در ادامه و در بخش دوم صحبت‌های خانم عابدی، صحبت دربارهٔ کتاب «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» آغاز شد. ضمن مروری بر داستان کتاب، در ارتباط با مواردی که نویسنده در خلال این داستان درباره مسائل زنان و دل‌مشغولی‌های ایشان مطرح کرده‌اند صحبت شد. و در آخر به نکات آموزشی پرداخته شد که با دقت و تمرکز در این اثر نویسنده می‌توان آموخت.

ادامه مطلب


9 ماه قبل - 357 بازدید

ایزابل آلنده (Isabel Allende) در تاریخ ۲ اوت سال ۱۹۴۲ در کشور پرو در آمریکای جنوبی به دنیا آمد. پدرش، پسرعموی سالوادور آلنده، رئیس‌جمهور شیلی، بود و در آن زمان به‌عنوان سفیر پرو در شیلی فعالیت می‌کرد. در سال ۱۹۴۵، درحالی‌که ایزابل آلنده تنها سه سال داشت، پدرش او و خواهر و مادرش را ترک کرد و برای همیشه از خانه رفت. ایزابل آلنده و خواهرش نیز به‌همراه مادرشان به سانتیاگو، پایتخت شیلی، کوچ کردند. البته این جابه‌جایی آخرین جابه‌جایی خانواده‌ی آن‌ها نبود. چند سال بعد، مادر ایزابل آلنده با یک دیپلمات دیگر ازدواج کرد و آن‌ها ابتدا به کشور بولیوی و سپس به لبنان نقل مکان کردند. ایزابل آلنده در این مدت در مدارس خصوصی بولیوی و بیروت به تحصیل پرداخت و برای ادامه‌ی تحصیل در سال ۱۹۵۴ به شیلی بازگشت. کار ادبی ایزابل با ترجمه‌ی مقالاتی در خصوص زنان آغاز شد و او به انتشار این مقالات در یک مجله‌ی حقوق زنان پرداخت. زمانی که دولت سالوادور آلنده توسط آگوستو پینوشه سرنگون شد، ایزابل آلنده تحت تعقیب قرار گرفت و به ونزوئلا فرار کرد و برای ۱۳ سال در این کشور در تبعید به‌ سر برد. این اتفاق وقفه‌ای در نوشتن او ایجاد کرد، اما این وقفه زمان زیادی به طول نینجامید و ایزابل آلنده پس از مدتی اقدام به نگارش مقالاتی برای نشریات ونزوئلا کرد. ایزابل آلنده در سال ۱۹۸۱، برای پدربزرگ بیمارش نامه‌هایی نوشت و همین نامه‌ها بعدها ایده‌ی اولیه‌ی اولین کتاب او یعنی «خانه‌ی ارواح» را شکل دادند. این کتاب آغازگر شهرت ایزابل آلنده به‌عنوان یک نویسنده بود. از آن زمان تاکنون، کتاب‌های او با استقبال بالایی از سوی مخاطبان روبه‌رو شده‌اند، تا جایی که به بیش از ۳۵ زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده و بیشتر از ۵۷ میلیون نسخه در سرتاسر دنیا فروش داشته‌اند. کتاب‌های ایزابل آلنده در سرتاسر دنیا نیز به زبان فارسی ترجمه‌ شده‌اند و علاقه‌مندان زیادی دارند. در ادامه، فهرستی از بهترین کتاب‌های ایزابل آلنده را معرفی می‌کنیم: کتاب پائولا (Paula) یکی از برجسته‌ترین کتاب‌های ایزابل آلنده است. اغلب کارهای ایزابل آلنده بازتابی از قوه‌ی تخیل بی‌پایان او هستند. با این حال، کتاب پائولا تماماً بر پایه‌ی واقعیت است و از این جهت، اثری منحصربه‌فرد به‌ شمار می‌رود. ایزابل آلنده در این کتاب از زبان یک مادر، به‌ بیان روزهای تلخ بیماری دخترش می‌پردازد و عشق مادر و فرزند را به بهترین نحو به مخاطب خود نشان می‌دهد. در واقع، نویسنده در این کتاب هم‌زمان، غم و امید را در عمیق‌ترین حالت‌هایشان به مخاطب می‌شناساند. کتاب گلبرگی از دریا (A Long Petal of the Sea) اثر شناخته‌شده‌ی دیگری از ایزابل آلنده است. عنوان این کتاب بر اساس شعری از شاعر مشهور شیلی‌تبار، پابلو نرودا، انتخاب شده است که در آن، کشور شیلی را گلبرگی از دریا توصیف می‌کند. وقایع این کتاب در دهه‌ی ۱۹۳۰ در بحبوحه‌ی جنگ داخلی اسپانیا اتفاق می‌افتند. ایزابل آلنده در این کتاب، وقایع تاریخی را در کنار تخیل خود قرار داده و اثری بی‌بدیل ساخته است. کتاب دختر بخت (Daughter of Fortune) یکی از مشهورترین کتاب‌های ایزابل آلنده است. او برای نگارش این کتاب، بیشتر از هفت سال را صرف بررسی و پژوهش کرد و سرانجام توانست آن را در سال ۱۹۹۸ منتشر کند. این کتاب داستان دختری جوان به نام الیزا سامرز را روایت می‌کند که توسط خانواده‌ای ثروتمند در کشور شیلی به سرپرستی گرفته می‌شود. زمانی که الیزا به سنین ابتدای جوانی می‌رسد، دل به یکی از کارگران فردی که او را به سرپرستی گرفته بود می‌بندد و از او باردار می‌شود. این در حالی است که این کارگر که خواکین نام دارد، با شنیدن خبر کشف طلا در تپه‌های کالیفرنیا، تصور می‌کند با مهاجرت به این کشور و جست‌وجوی طلا می‌تواند زندگی آینده‌ی خود و همسر و فرزندش را تأمین کند. بنابراین، همراه الیزا راهی سفری پرمخاطره می‌شوند و اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی و فراوانی را در طول کتاب رقم می‌زنند. کتاب در دل زمستان (In the Midst of Winter) یکی از شاهکارهای ایزابل آلنده است. این کتاب برخلاف سایر آثار ایزابل آلنده، زبانی ساده و روان دارد. در ابتدای داستان، اتوموبیل ریچارد که محققی میانسال در حوزه‌ی حقوق بشر است، با خودرو اِولین که یک مهاجر غیرقانونی گواتمالایی‌ است برخورد می‌کند و همین تصادف ساده این شخصیت‌ها را به دل ماجرایی پیچیده و عمیق می‌برد. ایزابل آلنده در این کتاب، با دقتی مثال‌زدنی، ویژگی‌های هر یک از شخصیت‌ها را برای مخاطب تشریح می‌کند. با مطالعه‌ی این کتاب، گویی سوار بر ماشین زمان به دهه‌ی هفتاد شیلی می‌رویم. کتاب عاشق ژاپنی (The Japanese Lover) یکی از بهترین کتاب‌های ایزابل آلنده است. این کتاب عاشقانه داستان دختری به نام آلما را روایت می‌کند که در دوران جنگ جهانی دوم، همراه عمه و عمویش به سان‌فرانسیسکو می‌رود تا از جنگ در امان باشد. او در این کشور با پسرِ ژاپنی باغبانی به نام ایچیمی فوکودا آشنا می‌شود و عشقی عمیق میان آن‌ها شکل می‌گیرد. هرچند جنگ همواره در طول داستان بر رابطه‌ی عاشقانه‌ی این دو شخصیت سایه می‌اندازد و نمی‌گذارد آن‌ها با آرامش خیال به‌هم برسند. ایزابل آلنده در طول زندگی خود، با اتفاقات ناگوار زیادی روبه‌رو شد. از ترک پدر در دوران کودکی گرفته تا تبعید به کشور ونزوئلا و بیماری دخترش. او در تمام این مسیر، سختی‌ها و اتفاقات ناگوار زندگی را به دستمایه‌ای برای کتاب‌هایش تبدیل کرده است. به‌عنوان مثال، دختر ایزابل آلنده که پائولا نام داشت، به‌دلیل خطای پزشکی و تزریق داروی اشتباه، به کما رفت. ایزابل آلنده نیز در سال ۱۹۹۱ کتاب پائولا را منتشر کرد که در واقع یک نامه‌ی بلند خطاب به دخترش در بستر بیماری است. یکی از نکات برجسته‌ی دیگر در آثار ایزابل آلنده پرداختن او به مسئله‌ی زنان و حقوق آن‌هاست. او در کتاب‌هایش به‌سراغ موضوعاتی در حوزه‌ی زنان می‌رود که کمتر نویسنده‌ای به آن‌ها می‌پردازد. ایزابل آلنده با بازتاب وضعیت زنان در کتاب‌هایش، در تلاش است تا جهان را به‌سمت آزادی و عدالتی بیشتر برای زنان سوق دهد. اغلب رمان‌های ایزابل آلنده در سبک رئالیسم جادویی طبقه‌بندی می‌شوند و او تاکنون برنده‌ی جوایز مهمی همچون جایزه‌ی ملی ادبیات شیلی در سال ۲۰۱۰ و نشان افتخار آزادی رئیس‌جمهور توسط باراک اوباما در سال ۲۰۱۴ شده است. بسیاری از منتقدان ایزابل آلنده را پرمخاطب‌ترین نویسنده‌ی اسپانیایی‌زبان در دنیا می‌دانند. در سال ۱۹۹۳، از کتاب خانه‌ی ارواح اثر وی، فیلمی سینمایی به همین نام (The House of the Spirits) با همکاری مشترک کشورهای آلمان، دانمارک و پرتغال تولید شد. کارگردان دانمارکی، بیله آگوست، کارگردانی این اثر را بر عهده داشت و بازیگرانی همچون جرمی آیرونز، مریل استریپ و گلن کلوز در این اثر به ایفای نقش پرداخته‌اند. در بخشی از کتاب «ایرابل » می‌خوانیم: خانه ما با پرده‌های اعیانی کلفت مخمل قرمز رنگ و مبلمان اسپانیایی ساخته‌شده‌ای که قرار بود یک قرن دوام داشته باشند تزیین شده بود. قاب عکس چهره هولناک درگذشتگان خانواده بر دیوارها و انبوهی از کتاب‌ها در قفسه‌های اتاق بر جا مانده بودند. ورودی خانه باشکوه و مجلل بود. یک نفر اتاق نشیمن، اتاق مطالعه و ناهارخوری را رنگ‌آمیزی کرده بود. اما از این اتاق‌های تمیز و مجلل کمتر استفاده می‌شد. غیر از این اتاق‌ها، بقیه خانه به‌هم‌ریخته و درهم و برهم ما قلمرو اقتدار مادربزرگم بود. ساکنان خانه علاوه بر مادربزرگ، بچه‌هایش – یعنی مادرم و من – و دو سه سگ از نژادهای نه‌چندان مرغوب بودیم. یک گربه نیمه وحشی هم پشت یخچال خانه سکونت اختیار کرده بود و پشت سرهم بچه می‌زایید. آشپزمان گربه‌ها را داخل سطلی می‌گذاشت و در پاسیوی خانه رها می‌کرد. مادربزرگم ناغافل مرد. با مرگ ناگهانی او همه روشنایی‌ها و شادمانی‌ها هم از خانه‌مان رخت بربستند. بچگی من در خوف و تاریکی سر شد. ممکن است بپرسید ترس و خوف من از چه بابت بود. ترس من از این بود که مبادا مادرم هم بمیرد. ما را به یتیم خانه بفرستند و بعد عده‌ای دزد دریایی بیایند و مرا بدزدند. فکر کنم ماهیت ترسم را درک کردید. درست است که دوران کودکی‌ام دوران ناخوشی بود. اما همان دوران خوفناک و ناخوش کودکی مضامین زیادی برای نوشتن در اختیار من قرار داده است. من نمی‌دانم کسانی که کودکی شادی داشته و در خانه و خانواده‌ای معمولی بزرگ شده‌اند چطور می‌توانند قصه‌نویسان قابلی از کار دربیایند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


10 ماه قبل - 254 بازدید

اتوود درست سه ماه بعد از شروع جنگ‌جهانی دوم به‌دنیا آمد. کودکی پرالتهابی را تجربه کرد و در نوجوانی و جوانی شاهد تلاطم جهان بود. او سرگذشت ندیمه را در بهار سال ۱۹۸۴، در برلین غربی و در جوار دیوار برلین نوشت. بنابراین می‌شود گفت آتوود جنگ و دیکتاتوری را خوب می‌شناسد و زیر سایه‌ی اختناق زندگی کرده است. آتوود می‌داند دیکتاتورها چطور تا آخرین ذره‌ی زندگی را می‌بلعند. حکومت توصیف شده در سرگذشت ندیمه را می‌شود برآیندی از تمام حکومت‌های دیکتاتوری دانست. سلب آزادی‌های اجتماعی و فردی افراد، نظارت بر زندگی شخصی آن‌ها، القای این‌ تفکر که تنها راه سعادت همین است، تبعیض‌های جنسیتی، طبقه‌بندی مردم، استفاده از مذهب به‌عنوان ابزار، نابود کردن محیط‌زیست، بهره‌برداری از افراد ضعیف‌تر جامعه و… همه‌و‌همه از ویژگی‌های حکومت‌های دیکتاتور هستند. او به‌خوبی توانسته از پس توصیف این حکومت‌ها بربیاید و اضطراب زیستن در چنین فضایی را برای خواننده ترسیم کند. «سعی می‌کنم زیاد فکر نکنم. حالا دیگر فکر کردن هم باید مثل چیزهای دیگر سهمیه‌بندی شود. خیلی از مسائل ارزش فکر کردن ندارند. فکر کردن فرصت‌های آدم را از بین می‌برد.» این جمله‌ها را می‌توان چکیده‌ی کتاب «سرگذشت ندیمه» و به‌طور کلی آثار پادآرمان‌شهری دانست. شما حق فکر کردن ندارید؛ دیگرانی هستند که خودشان را محق می‌دانند به جای شما فکر کنند، به جای شما تصمیم بگیرند و حتی به جای شما زندگی کنند. پادآرمانشهری به معنای ویران شدن آرمان‌هاست و برای نسل بشر هیچ آرمانی والاتر از آزادی نیست. همه‌چیز از ترور رییس‌جمهوری در ماساچوست شروع می‌شود. گروه ناشناسی با عقاید افراطی مذهبی حکومت را به‌دست می‌گیرند و جمهوری گیلیاد را تشکیل می‌دهند. گیلیاد قاتل زندگی است؛ حکومتی ضد زن، که زن‌ها را تنها ابزاری برای تولید مثل می‌داند. در این حکومت همه‌چیز نابود شده؛ محیط‌زیست، جامعه، روابط و اخلاقیات. در گیلیاد تمام قراردادها و قوانین قبلی از جمله طلاق، سقط جنین و ازدواج مجدد لغو می‌شود و زنان تبدیل به اموال مردان می‌شوند و تمام حقوق مدنی و اجتماعی‌شان از بین می‌رود. ناظرهای حکومت با نام «چشم‌های خدا»، مدام افراد را زیر نظر دارند و خفقان به شدت بر زندگی افراد سایه انداخته است. زن‌ها در این حکومت باید بر اساس طبقه‌شان لباس بپوشند. بالاترین طبقه یعنی همسران فرماندهان لباس سبزآبی بر تن دارند، ندیمه‌ها لباس قرمز، عمه‌ها که مسئول آموزش کلفت‌ها هستند لباس قهوه‌ای، مارتاها (زنان ناباروری که کار و آشپزی می کنند) لباس سبز و… در این بین ندیمه‌ها تنها ابزارهایی برای باروری هستند. زنانی قرمزپوش که حق خواندن و نوشتن و حتی حرف زدن ندارند و برای باروری به خانه‌ی فرماندهان تعیین شده می‌روند چون در این حکومت بسیاری از افراد عقیم شده‌اند. هر فرمانده‌ای که همسرش قادر به فرزندآوری نیست، یک ندیمه دریافت می‌کند و در صورت تولد فرزند ترفیع می‌گیرد؛ ندیمه هم به خانه‌ی دیگری می‌رود تا فرزند دیگری به دنیا بیاورد. داستان از نگاه یکی از همین ندیمه‌ها روایت می‌شود؛ «آفرد»، زنی که قبلاً زندگی خوبی با همسر و دخترش داشته و حالا سعی می‌کند در این فضای وهم‌آلود، هویتش را نگه دارد. آفرد هنوز گذشته را به یاد دارد و نمی‌خواهد فراموش کند، هر چند تمام سعی گیلیاد بر این است که گذشته را از زن‌ها بگیرد و به آن‌ها بقبولاند زندگی همین است که هست! با تمام تلاش سران گیلیاد، جنبش‌هایی برای پس گرفتن زندگی پدید آمده‌اند. سرگذشت ندیمه تلنگری است بر تعصب و ظلم. اگرچه امروزه زن‌ها بسیاری از حقوقشان را به‌دست آورده‌اند و نگاه‌ها به حقوق زن تغییر کرده است، بااین‌حال رمان آتوود هنوز می‌تواند هشداری برای آینده باشد. در ضمن کتاب به‌غیر از مسئله‌ی زنان دغدغه‌ی محیط‌زیستی نیز دارد و در این‌باره هشدار داده است. مارگارت آتوود در اثر مشهورش جهانی را ترسیم کرده که وقوعش چندان هم غیر ممکن به‌نظر نمی‌رسد؛ در واقع رمان آینه‌ای جادویی است که به جامعه‌ی جهانی نشان می‌دهد اگر در مقابل حکومت‌های تمامیت‌خواه، آسیب‌های زیست‌محیطی، نقض حقوق زنان و… سکوت کند، چه چیزهایی در انتظارش است. آتوود استاد پرداختن به جزئیات و استفاده از نمادهاست. همین مهارت باعث شده سرگذشت ندیمه در ذهن مخاطب کاملاً باورپذیر ساخته و پرداخته شود و صرفاً اثری تخیلی به‌شمار نیاید. گیلیاد برگرفته از نام شهری در اردن است و در عهد عتیق از آن یاد شده است. چشم‌های ناظر نماد حکومت‌های تمامیت‌خواهی هستند که در تمام ابعاد زندگی و حتی در ذهن و فکرتان سرک می‌کشند چون از آزادی، از رویاپردازی و از جسارت وحشت دارند و می‌خواهند بال‌های افکار شما را بچینند. عقیم بودن بسیاری از مردم می‌تواند هشداری برای تغذیه‌ی غلط، هوای آلوده، مواد سمی و سبک زندگی ویران‌کننده باشد. ندیمه‌ها و به‌خصوص راوی یعنی آفرد نماد زنان‌اند! زنان ستم‌دیده‌ای که هویت و شخصیتشان را از دست می‌دهند و تنها به مثابه‌ی ابزار تولید مثل و جنس دوم شناخته می‌شوند. با وجود گذشت سال‌ها از زمان انتشار کتاب، هنوز در گوشه‌هایی از دنیا با زنان این‌گونه رفتار می‌شود. در این کتاب ما با این زنان همراه می‌شویم و می‌توانیم رنجشان را به شکل ملموسی درک کنیم. نویسنده هشدار می‌دهد که به بند کشیدن زنان به بند کشیدن زندگی و انسانیت است و نباید در مورد حقوق زنان سکوت کرد و بی‌تفاوت بود. همانطور که گفتیم رنگ‌ها در این شاهکار نویسنده نقش بسیار مهمی دارند. لباس‌های ندیمه‌ها به رنگ قرمز است و نمادی از باروری، قدرت جنسی، شور و اشتیاق و حیات‌بخشی به‌شمار می‌رود. لباس همسرهای فرمانده‌ها سبزآبی است و نشانه‌ی غم و تسلیم‌شدن محسوب می‌شود. عمه‌ها به عنوان محافظان ندیمه‌ها لباس قهوه‌ای به تن دارند که نمادی از قدرت و صلابت است. زنان عقیم، بیوه‌ها، طرد شده‌ها و مجرم‌ها لباس‌های مندرس خاکستری به تن دارند که در واقع نمادی از بی‌اهمیتی و طردشدگی آن‌هاست. و به‌طور کلی سرگذشت ندیمه نماد حکومت‌های دیکتاتور و افراط‌گر است. حکومت‌هایی متعصب و ظالم که دشمن آزادی، رهایی و تمام آرمان‌های بشری هستند. احاطه‌ی این حکومت‌ها بر جهان می‌تواند به ضرر همه‌ی انسان‌ها تمام شود و آینده‌ی بشر را به نابودی و انحطاط بکشاند. طبق بررسی‌ها هر وقت جهان با بحران یا جنگ یا اتفاق سیاسی مهمی روبه‌رو شده، بازار مطالعه‌ی سرگذشت ندیمه هم داغ شده است. در ضمن این کتاب بسیاری از رکوردها را جابه‌جا کرده و چه در دنیای ادبیات و چه در دنیای سینما، مخاطبان بسیار زیادی دارد. این نشان می‌دهد مردم با اهالی گیلیاد هم‌ذات‌پنداری می‌کنند و آتوود توانسته به‌خوبی آینده‌ی حکومت‌های دیکتاتوری را نشان بدهد و در نقش یک هشداردهنده عمل کند. این اثر علاوه‌بر خوانندگان، تحسین و تمجید منتقدان و نشریات را نیز برانگیخت. بسیاری از منتقدان صراحت و جزئیات اثر او را ستودند و از آن به‌عنوان اثری هشداردهنده یاد کردند. در ادامه بعضی از نظرات را با هم مرور می‌کنیم: واشنگتن پست: «سرگذشت ندیمه رمانی است آمیخته با طنز، هراس و هشدار که از تلفیق تاریک سیاست و روابط زن و مرد به‌شکلی هنرمندانه پرده برمی‌دارد. رمان اتوود به لحاظ تخیل آینده‌نگرش، از جهاتی، کتاب ۱۹۸۴ اثر اورول را تداعی می‌کند.» روزنامه هیوستون کرونیکل: «اتوود بسیاری از احتمالات امروزی را انتخاب می‌کند و آن‌ها را به منطق و نتیجه‌گیری‌های دلخراش خود می‌کشاند. رمانی عالی درباره مسیرهایی که زندگی ما در حال حرکت است… تا زمانی که هنوز مجاز است، آن را بخوانید.» آمازون: «خنده دار، غیرمنتظره، هولناک، و در کل قانع کننده، سرگذشت ندیمه در عین حال استفاده از طنز تند، هشداری هولناک است.» نیویورک‌تایمز: «طنز تلخی که نویسنده ماهرانه به کار برده، باعث شده تا اکثر کنش‌های داستانی و گفتگوها هم‌زمان خنده‌‌دار و هرسناک باشند.» استقبال‌های بی‌نظیر از رمان سرگذشت ندیمه و سریال اقتباس شده بر اساس آن نشان می‌دهد رفتن دنیا به سمت تاریکی و دیکتاتوری دغدغه‌ای جمعی است. نشان می‌دهد همه‌ی ما در ناخودآگاهمان می‌دانیم که جهل و عطش قدرت تا چه حد قدرتمندند و می‌تواند تمامی آرمان‌هایی را که نسل بشر با سال‌ها تلاش به دست آورده نابود کنند و انسان‌ها به سال‌ها پیش برگردانند. چنین آثار در واقع تلنگری‌اند بر جهان که هرگز تاریکی و دیکتاتوری را دست‌کم نگیرد و از آن ساده عبور نکند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب