رسانههای اجتماعی، به عنوان ابزاری نوین در زندگی روزمره افراد، تغییرات قابل توجهی را در روابط خانوادگی و زناشویی ایجاد کردهاند. این پلتفرمها، با امکان برقراری ارتباط و اشتراکگذاری لحظات، ارتباطات جهانی را بهطرزی آسانتر و سریعتر کردهاند. با وجود مزایای فراوان این ابزارها، اثرات منفی آنها بر روابط خانوادگی و زناشویی نیز قابل انکار نیست. در این مقاله، به بررسی تاثیرات مثبت و منفی رسانههای اجتماعی بر روابط زناشویی و خانوادگی پرداخته میشود. تاثیرات مثبت رسانههای اجتماعی بر روابط زناشویی و خانوادگی افزایش تعامل و ارتباط رسانههای اجتماعی به افراد امکان میدهند که با همسر و اعضای خانواده خود در ارتباط باشند و لحظات روزمره خود را با هم به اشتراک بگذارند. این ابزارها به ویژه برای زوجینی که به دلیل مشغلههای کاری یا فاصله جغرافیایی نمیتوانند به صورت فیزیکی کنار یکدیگر باشند، بسیار کارآمد هستند. همچنین به والدین و فرزندان اجازه میدهند تا از فعالیتها و پیشرفتهای همدیگر آگاه باشند و همواره در جریان امور روزانه یکدیگر قرار بگیرند. تقویت روابط خانوادگی از طریق شبکههای مشترک حضور در گروهها و صفحات مشترک خانوادگی در پلتفرمهای اجتماعی میتواند باعث افزایش تعاملات و مشارکتهای خانوادگی شود. افراد میتوانند در این گروهها عکسها، ویدئوها و خاطرات خانوادگی را به اشتراک بگذارند و از حال یکدیگر مطلع باشند. این امر به نزدیکی بیشتر اعضای خانواده، بهویژه در خانوادههایی که در مکانهای جغرافیایی متفاوت زندگی میکنند، کمک میکند. افزایش آگاهی و یادگیری رسانههای اجتماعی فرصتهای زیادی برای یادگیری و افزایش دانش فراهم میکنند. والدین میتوانند با دسترسی به محتوای آموزشی درباره تربیت فرزندان، ازدواج و بهبود روابط، اطلاعات بیشتری کسب کنند. این آگاهی به بهبود روابط و کاهش تنشهای خانوادگی کمک میکند و افراد را به سمت درک بهتری از همدیگر سوق میدهد. تاثیرات منفی رسانههای اجتماعی بر روابط زناشویی و خانوادگی ایجاد رقابت و مقایسه ناسالم یکی از مشکلات رایج در استفاده از رسانههای اجتماعی، ایجاد رقابت و مقایسه ناسالم است. برخی از کاربران با مشاهده زندگیهای ایدهآل و شاد دیگران، ممکن است حس کنند که زندگی خانوادگی آنها به خوبی دیگران نیست. این موضوع میتواند باعث نارضایتی و حتی بروز اختلاف در روابط زناشویی شود و منجر به کاهش اعتماد به نفس و ایجاد حس ناکافی بودن در طرفین گردد. کاهش ارتباط حضوری و صمیمیت استفاده بیرویه از رسانههای اجتماعی ممکن است به کاهش ارتباطات حضوری و صمیمیت میان زوجین و اعضای خانواده منجر شود. زمانی که یکی از اعضای خانواده بیشتر وقت خود را در دنیای مجازی میگذراند، ممکن است به نیازهای احساسی و روانی همسر یا فرزندان خود توجه کافی نداشته باشد. این موضوع در بلندمدت میتواند باعث ایجاد فاصله عاطفی میان اعضای خانواده و حتی کاهش رضایت زناشویی شود. نفوذ به حریم خصوصی و ایجاد سوءتفاهم رسانههای اجتماعی، به دلیل خاصیت اشتراکگذاری عمومی محتوا و گستردگی ارتباطات، ممکن است به حریم خصوصی زوجین نفوذ کنند و باعث بروز سوءتفاهمها و اختلافات شوند. زمانی که یکی از زوجین جزئیاتی از زندگی شخصی خود را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارد یا با افراد دیگری تعاملات غیررسمی دارد، ممکن است حس عدم اعتماد و ناامنی را در طرف مقابل ایجاد کند. همچنین، برخی پلتفرمها امکان دسترسی دیگران به اطلاعات و تصاویر شخصی را فراهم میکنند که این موضوع میتواند منجر به حسادت و نگرانی در میان زوجین شود. این سوءتفاهمها میتوانند باعث کاهش اعتماد متقابل شده و حتی در برخی موارد منجر به اختلافات عمیقتری در روابط شوند. برای جلوگیری از چنین چالشهایی، زوجین میتوانند با تعیین مرزهای مشخص و شفافسازی انتظارات خود در زمینه استفاده از رسانههای اجتماعی، اعتماد و امنیت در روابط خود را تقویت کنند. کاهش اعتماد میان زوجین رسانههای اجتماعی بهدلیل ویژگیهای ارتباطی خاص خود میتوانند منجر به کاهش اعتماد میان زوجین شوند. برای مثال، تعاملات مجازی با دوستان قدیمی یا افراد غریبه ممکن است باعث بروز حسادت و شک در یکی از طرفین شود. این موضوع در صورتی که بهطور مداوم رخ دهد، میتواند باعث بیاعتمادی میان زوجین شده و به رابطه زناشویی آسیب برساند. وقتگذرانی بیرویه و ایجاد تنش استفاده زیاد از رسانههای اجتماعی ممکن است منجر به اتلاف وقت و غفلت از مسئولیتهای خانوادگی شود. وقتی اعضای خانواده زمان بیشتری را در دنیای مجازی سپری میکنند، بهطور طبیعی توجه کمتری به وظایف و نیازهای یکدیگر خواهند داشت. این موضوع میتواند باعث بروز تنشهای خانوادگی و نارضایتی دیگر اعضا شود. راهکارهایی برای استفاده بهینه از رسانههای اجتماعی در خانواده تعیین زمان مشخص برای استفاده از رسانههای اجتماعی یکی از راهکارهای موثر برای کاهش تاثیرات منفی، تعیین زمانهای خاصی برای استفاده از رسانههای اجتماعی است. خانوادهها میتوانند قوانینی تعیین کنند که مثلا در زمان صرف غذا یا در ساعات خاصی از شبانهروز، گوشیها و دستگاههای دیجیتال کنار گذاشته شوند تا زمان بیشتری برای تعامل حضوری و صمیمیت میان اعضا فراهم شود. تقویت اعتماد و شفافیت در روابط زوجین میتوانند با ایجاد ارتباط شفاف و اعتماد متقابل، از بروز سوءتفاهمها و حسادتهای ناشی از استفاده از رسانههای اجتماعی جلوگیری کنند. برای مثال، صحبت درباره دوستان مجازی و اشتراکگذاری تجربیات خود با یکدیگر میتواند به افزایش اعتماد و تقویت رابطه کمک کند. آموزش نحوه استفاده درست از رسانههای اجتماعی به فرزندان والدین باید به فرزندان خود نحوه استفاده مسئولانه و ایمن از رسانههای اجتماعی را آموزش دهند. این آموزش شامل مباحثی از قبیل حفظ حریم خصوصی، مدیریت زمان و رعایت اصول اخلاقی در فضای مجازی است. این آموزشها میتواند به فرزندان کمک کند تا از رسانههای اجتماعی به شکل بهینهتری بهرهمند شوند و از اثرات منفی آنها در امان بمانند. تلاش برای تعاملات حضوری بیشتر ایجاد فرصتهایی برای فعالیتهای مشترک خانوادگی میتواند میزان استفاده از رسانههای اجتماعی را کاهش دهد. فعالیتهایی همچون پیادهروی، بازیهای خانوادگی، سفر و یا حتی صحبتهای ساده و روزمره، میتوانند به تقویت روابط خانوادگی و کاهش وابستگی به رسانههای اجتماعی کمک کنند. استفاده از محتوای مثبت و آموزنده بهرهگیری از صفحات و گروههای آموزشی و فرهنگی در رسانههای اجتماعی میتواند به توسعه دانش و بهبود روابط کمک کند. والدین میتوانند با انتخاب محتواهای مفید و آموزنده و همراهی با فرزندان در این مسیر، تأثیرات مثبتی از رسانههای اجتماعی بر روابط خانوادگی خود ایجاد کنند. رسانههای اجتماعی ابزاری موثر و جذاب برای ارتباطات و یادگیری هستند، اما استفاده نادرست و بیرویه از آنها میتواند به روابط زناشویی و خانوادگی آسیب وارد کند. با مدیریت مناسب زمان و توجه به اهمیت ارتباطات حضوری و شفافیت در روابط، میتوان از اثرات منفی رسانههای اجتماعی کاست و در عوض از مزایای آنها برای بهبود زندگی خانوادگی بهرهمند شد. نهایتاً، آگاهی اعضای خانواده از فرصتها و چالشهای استفاده از این ابزارها و تقویت فرهنگ گفتوگو و اعتماد، میتواند زمینهساز تقویت و تعادل در روابط خانوادگی باشد.
برچسب: #خانواده
کودکان وقتی پای ابراز وجودشان در میان است، بسیار صریح هستند. ممکن است در ابراز عشق، نفرت، غم، حسادت یا سایر احساسات تردیدی نداشته باشند. حسادت به طرق مختلف بر کودکان تأثیر میگذارد. بنابراین، وقتی متوجه شدید که فرزندتان حسادت میکند، چه باید بکنید؟ شاید نگران شوید که آیا این موضوع بر طبیعت کودک شما تأثیر منفی خواهد گذاشت یا خیر. این مقاله کمکتان میکند راجعبه حسادت در کودکان و نحوهی برخورد مؤثر با آن بیشتر بدانید. اگر این سوال برایتان پیش آمده که دلیل حسادت در وجود کودکتان چیست؟ لوس کردن بیش از حد اغلب والدین دوست دارند کودکانشان را لوس و ناز پرورده به بار بیآورند اما اگر فرزندتان را بیش از حد ناز و نوازش کنید ممکن است نسبت به دیگران احساس برتری غیر واقعی داشته باشد. بنابراین هرگاه با فرد جدیدی برخورد کند که بهتر از خودش باشد ( در هر زمینهی) یا چیزی بهتر از آنچه خودش دارد را داشته باشد احساس حسادت و نا امنی به او دست میدهد. مقایسه شدن بسیار طبیعی به نظر میرسد که والدین یک کودک را با کودک دیگر یا فرزندان دیگران مقایسه کند. اما تا زمانی که این موضوع در محرمیت خودتان بماند و فرزندتان از آن باخبر نشود اشکالی ندارد ولی فرض کنید که احساسات خودتان درباره ی این مقایسه را به صراحت اعلام میکنید و مدام فرزندتان را با خواهر، برادر یا دوستانش مقایسه میکنید. در این صورت نه تنها باعث ایجاد حس رقابت و پایین آمدن اعتماد به نفس او میشوید بلکه باعث تحریک احساس حسادت او نیز شده اید. والدین نگران و حمایتگر افراطی والدین حمایتگر نگران سلامتی فرزند خود هستند اما گاهی آنها در این کار زیاده روی میکنند و وقتی کودک خود را رها میکنند کودک احساس سردرگمی میکند و نسبت به کودکانی که اعتماد به نفس و استقلالیت بیشتری دارند احساس حسادت میکند. رقابت ناسالم رقابت های سالم برای رشد و یادگیری کودکان ضروری هست اما ایجاد رقابت زمانی که ضروری نیست ممکن است بر شخصیت کودک تأثیر منفی بگذارد و منجر به شکل گیری حس حسادت شود. این اتفاق زمانی رخ میدهد که شما کودکتان را مقایسه میکنید و از او انتظار داشته باشید کاری را انجام دهد که در توانش نیست. برای مثال کودکی را میبینید که خوب صحبت میکند و در عین زمان از کودکتان میخواهید که به خوبی او صحبت کند درحالی که این کار برای کودکتان قابل اجرأ نیست و یا دوست ندارد در آن لحظه صحبت کند. وقتی والدین بیش از حد سخت گیر و کنترلگر باشند و از فرزندانشان انتظار داشته باشند بدون دلیل و توضیح از آنها اطاعت کنند به احتمال زیاد در روان فرزندشان کینه و حسادت را جایگزین میکنند. فرزندان آنها ممکن است نسبت به همسالان شان احساس حقارت کنند زیرا دائماً در محیطی کنترل شده قرار دارند. حسادت های بین خواهر، برادری اغلب دیده میشود که فرزندانی که در یک خانه زندگی میکنند (خواهر و برادر) نسبت به یکدیگر حسادت میکنند. این اتفاق ممکن است زمانی رخ دهد که والدین تمرکز خود را از فرزندان بزرگتر به سمت نوزاد تازه متولد شده معطوف میکنند. شاید از نظر کودک بزرگتر برخورد با این موقعیت چالش برانگیز باشد و نسبت به خواهر یا برادر کوچکتر خود دچار حسادت شود. نشانههای حسادت یک کودک چیست؟ ممکن است بسیار تملک گرا باشد اگر کودک شما حسادت میکند ممکن است در رابطه به همه چیز بسیار تملک گرایانه عمل کند. این دیدگاه صرفا درمورد مسائل مادی نیست بلکه او ممکن است نسبت به خواهر، برادر و یا دوستان خود نیز احساس مالکیت کند. شاید او نخواهد هیچ چیز و یا هیچ یک از افرادی که در زندگی او اهمیت دارند را با دیگری به اشتراک بگذارد و این نگرش باعث بروز افسردگی نیز میتواند در نزد آنها شود. ممکن است داشته هایش را مقایسه کند: کودک حسود مهارتها، وسایل و چیزهای دیگرش را مدام با سایر کودکان مقایسه میکند. اگر کمبود داشته باشد و یا چیزی را نداشته باشد ابراز نارضایتی شدید و عصبانیت در او دیده میشود. درصورتی که فرزند شما نسبت به خواهر و برادرش حسادت میکند ممکن است سعی داشته باشد تا توجه شما را جلب کند. از نظر آنها بهترین راه برای جلب توجه والدین بدرفتاری است و دست به انواع و اقسام کارهای بزند که شما را عصبانی میکند. ممکن است پرخاشگری کند کودک حسود اغلب رفتار پرخاشگرانه و خشن از خود بروز میدهد. او نه تنها با اطرافیان بدرفتاری میکند بلکه ممکن است آنها را مورد آزار و اذیت نیز قرار دهد. در برخی موارد شاید حتی متوجه شوید او به خواهر، برادر و یا دوستانش آسیب میزند. ممکن است احساس ناامنی داشته باشد شاید فرزند شما به دلیل حسادتهایش احساس نا امنی داشته باشد. اغلب این رفتار با ورود نوزاد یا فرزند جدید به خانواده آشکار میشود و کودک شما از نظر احساس نیاز و جلب توجه عاطفی بسیار وابسته خواهد شد و بصورت مدام خواهان توجه بیشتر شما خواهد بود. عواقب حسادت که ممکن است کودکتان با آنها روبرو شود از آنجاییکه حسادت احساسی منفی است بنابراین بر شخصیت کودک شما تاثیر منفی نیز میگذارد که در ادامه برخی از این تاثیرات را ذکر میکنیم. پرخاشگری زورگویی کناره گیری و انزوا طلبی احساس درماندگی عزت نفس پائین اینها از جمله مشکلات و عوارض شخصیتی هستند که درصورت حسادت های مدام و طولانی مدت در نزد فرزندتان ممکن است به نحوههای متفاوت آشکار شوند. ادامه دارد... نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»
مدیریت زمان و تقسیم مسوولیتهای مشترک در خانواده، از جمله موضوعات مهمی است که به ایجاد هماهنگی و ثبات در روابط اعضای خانواده کمک میکند. این موضوع، بهویژه در دنیای امروز که افراد اغلب با برنامههای شلوغ و وظایف مختلف روبرو هستند، اهمیت بیشتری پیدا کرده است. در این مقاله، به بررسی اصول مدیریت زمان در خانواده و چگونگی تقسیم مسوولیتهای مشترک میان اعضا خواهیم پرداخت و همچنین به ارائه راهکارهایی میپردازیم که خانوادهها بتوانند به بهترین شکل از وقت و منابع خود استفاده کنند. اهمیت مدیریت زمان در خانواده مدیریت زمان به خانوادهها کمک میکند تا وظایف روزمره را به شکل مؤثری انجام دهند و در عین حال وقت بیشتری را برای استراحت و فعالیتهای مشترک اختصاص دهند. با برنامهریزی مناسب، اعضای خانواده میتوانند اولویتهای خود را بهتر بشناسند و وظایف خود را به شکلی تقسیم کنند که هر فرد احساس مسوولیت بیشتری نسبت به نقش خود در خانواده داشته باشد. مدیریت زمان به کودکان نیز کمک میکند تا از سنین پایین اهمیت زمانبندی و برنامهریزی را یاد بگیرند و به عنوان افرادی مسئول و منظم تربیت شوند. مسوولیتهای مشترک در خانواده خانوادهها به دلیل داشتن مسوولیتهای متعدد در زندگی روزمره، نیازمند تقسیم مسوولیتها هستند. این مسوولیتها شامل کارهای خانه، رسیدگی به فرزندان، تأمین نیازهای مالی و حتی برنامهریزی برای تعطیلات و تفریحات است. با تقسیم وظایف به شکل عادلانه، هر عضو احساس تعلق و مشارکت بیشتری در امور خانواده خواهد داشت و این امر به تقویت روابط خانوادگی و کاهش تنشهای روزانه کمک میکند. هرچه مسوولیتها بهصورت مشترک انجام شوند، میزان رضایت در خانواده افزایش مییابد و خانواده به یک تیم منسجم و همکار تبدیل میشود. راهکارهایی برای مدیریت زمان در خانواده ۱. برنامهریزی هفتگی: یکی از بهترین روشها برای مدیریت زمان در خانواده، برنامهریزی هفتگی است. با این کار، هر یک از اعضا میدانند که در طول هفته چه وظایفی بر عهده دارند و میتوانند با هماهنگی بیشتری به کارهای روزمره خود بپردازند. ۲. تعیین اولویتها: خانوادهها باید اولویتهای خود را بر اساس نیازها و شرایط خود تعیین کنند. این اولویتها میتوانند شامل رسیدگی به تحصیلات کودکان، توجه به سلامتی اعضای خانواده یا برنامهریزی برای فعالیتهای مشترک باشد. ۳. تفویض مسوولیتها بر اساس تواناییها: در تقسیم مسوولیتها، بهتر است تواناییها و علایق اعضای خانواده مورد توجه قرار گیرد. برای مثال، اگر یکی از والدین توانایی بیشتری در مدیریت مالی دارد، مسوولیتهای مالی میتواند به عهده او گذاشته شود. ۴. استفاده از فناوری برای برنامهریزی: استفاده از اپلیکیشنها و تقویمهای دیجیتال به خانوادهها کمک میکند تا وظایف خود را به راحتی برنامهریزی کنند و به یادآوری وظایف و قرارهای مشترک بپردازند. مسوولیتهای مشترک میان والدین والدین بهعنوان الگوی اصلی در خانواده، نقش مهمی در تقسیم مسوولیتها دارند. تقسیم وظایف میان والدین نهتنها از فشارهای روزمره میکاهد، بلکه به فرزندان نشان میدهد که والدین به همکاری و همفکری اهمیت میدهند. برخی از مسوولیتهای مشترک والدین شامل رسیدگی به تحصیلات و تربیت فرزندان، نظافت و مدیریت خانه، تهیه و آمادهسازی وعدههای غذایی و برنامهریزی مالی است. نقش فرزندان در تقسیم مسوولیتها یکی از راههای تقویت حس مسوولیتپذیری در فرزندان، واگذاری وظایف مناسب به آنان است. فرزندان میتوانند وظایفی مانند تمیز کردن اتاق خود، کمک در کارهای خانه، انجام تکالیف درسی و مراقبت از حیوانات خانگی را بر عهده بگیرند. واگذاری مسوولیت به فرزندان، آنها را برای آینده آماده میکند و مهارتهای مدیریت زمان، تعهد و همکاری را در آنها تقویت میکند. چالشهای مدیریت زمان و مسوولیتهای مشترک یکی از چالشهای اصلی در مدیریت زمان و تقسیم مسوولیتها، هماهنگی برنامههای مختلف اعضای خانواده است. هر یک از اعضا ممکن است برنامهها و اولویتهای متفاوتی داشته باشند که این تفاوت میتواند به چالشهای جدی منجر شود. همچنین، فقدان ارتباط موثر میتواند باعث ایجاد سردرگمی و سوءتفاهم در تقسیم وظایف شود.مدیریت زمان و تقسیم مسوولیتهای مشترک در خانواده نهتنها به بهبود روابط میان اعضا کمک میکند، بلکه به کاهش تنشها و افزایش بهرهوری نیز منجر میشود. با برنامهریزی مناسب، اولویتبندی و توزیع عادلانه وظایف، خانوادهها میتوانند از زمان خود به بهترین شکل استفاده کنند و به تعادل و هماهنگی بیشتری دست یابند. نقش والدین در آموزش و هدایت فرزندان به سوی مسوولیتپذیری و اهمیت مدیریت زمان، از اساسیترین عوامل موفقیت خانوادههای امروزی است.
علت اساسی این است که عزت نفس ارتباط تنگاتنگی با حس رفاه کلی در زندگی ما دارد، هرچقدر از عزت نفس بالاتری برخودار باشیم احساس بهتری نسبت به خود و زندگیمان خواهیم داشت. عزت نفس به این معناست که ما چگونه خود را ارزشگذاری میکنیم، چقدر به خودمان احترام میگذاریم و در مقایسه با دیگران چقدر احساس ارزشمند بودن میکنیم. عزت نفس به نوعی خود ارزیابی و نتیجه احساسی خودساخته است. عزت نفس بر بسیاری از بخش های زندگی ما اثر میگذارد از جمله اینکه چقدر قدرت تصمیم گیری داریم، چگونه خودمان را ابراز میکنیم، به چه میزان تجربیات جدید را تجربه میکنیم و اشتباهاتمان را جبران میکنیم. در نتیجه چگونگی ساخت و پرداخت به افزایش عزت نفس سالم اقدامی اساسی برای محافظت از سلامت روان ماست. چه عواملی باعث کمبود عزت نفس میشود؟ اکثر انسانها در زندگی حداقل یکبار دچار دورهی از کمبود عزت نفس میشوند، برخی مقدار اندک و برخی مقدار شدید یا بصورت دائمی این موضوع را تجربه میکنند. هنگامی که کمبود عزت نفس به موضوعی دائمی و مزمن تبدیل شود ممکن است باعث ایجاد احساس بی ارزشی، ناامیدی و ناتوانی در انجام وظایف شود. برخی پژوهشگران معتقدند که منشاء عزت نفس پائین ممکن است نادیده گرفته شدن، طرد شدن، قربانی سوءاستفاده شدن در دوران کودکی یا مقایسه شدن با استانداردهای غیرواقعی در جامعه باشد. عزت نفس پائین اغلب ناشی از تجربیات و تعاملات منفی در دوران کودکی و نوجوانی است که خود را در ذهن ما تثبیت میکنند. با این حال عزت نفس پائین ممکن است ناشی از تجربیات دوران بزرگسالی نیز باشد از جمله: تجربیات ناخوشآیند از دست دادن عزیزان و سوگ دچار شدن به بیماریهای جدی مشکلات در روابط و جایگاه اجتماعی راههای افزایش عزت نفس: اگر با عزت نفس خود مشکل داشته باشید پس بهتر است به دنبال راهکارهای تثبیت شده برای تقویت و بهبود عزت نفس خود باشید که یکی از بهترین این گزینه ها مشاوره درمانی ها میباشند. مشاوره درمانی برای تغییر افکار، احساسات و رفتارهایی که باعث شکل گیری تصورات ناخوشایند فرد از خودش میشود مفید خواهد بود. با اینحال مشاوره تنها راه برای افزایش عزت نفس نیست بلکه برخی راهکارهای دیگر نیز وجود دارد که در ادامه به معرفی آنها میپردازیم. با خودتان مهربان باشید: مهربانی با خود برای ارتقای تصویر ذهنی فرد از خودش مهم است. هرچند تمرین مهربانی با خود برای هر فرد ممکن است با دیگری متفاوت باشد، مهم ترین نکته ی که شما باید بدانید این است که فقط شما چنین مشکلی ندارید و بسیاری افراد هستند که احساسی مشابه به شما دارند. به عنوان اولین قدم با خودتان به همان طریقی رفتار کنید که با افراد مهم و عزیز زندگیتان رفتار میکنید و با خودتان ملایم تر باشید. افکار منفی را شناسایی کنید و آنها را بپذیرید: همه افراد در طول زندگی چندین بار با آن وجه خود انتقادگر و خود سرزنشگر شان مواجه شده اند که در این متن آن را "منتقد درونی" مینامیم. اگر با منتقد درونی تان مدام در جدال هستید بر اساس تحقیق و تجربیات بهتر است به جای نادیده گرفتن افکارتان آنها را بپذیرید زیرا نادیده گرفتن شان صرفاً باعث تداوم بیشتر آنها در ذهن و افکار شما میشوند. تشخیص دادن افکار به همان صورتی که هستند و سپس شناسایی آنها به عنوان پیام های از طرف منتقد درونی فرآیندی است که ممکن است به تمرین نیاز داشته باشد اما در نهایت باعث میشود به این توانایی برسید که بین افکار منفی و بیهوده و افکار صحیح و مبتنی بر واقعیت تمایز قایل شوید. قضاوت درباره خودتان را اصلاح کنید: اصلاح کردن قضاوت درمورد خودتان به حالتی گفته میشود که شما فکری منفی درمورد خودتان را پیدا میکنید و آن را به فکری مثبت یا خنثی تبدیل میکنید. مرزبندی را تمرین کنید: مرزها، دستورالعمل یا قوانینی هستند که فرد ایجاد میکند و با آنها نشان میدهد که ترجیح میدهد افراد و اطرافیان با او چگونه رفتار کنند و اگر کسی دستورالعمل ها را نادیده بگیرد ممکن است با واکنشی وی مواجه شود. مرزبندی در ابتدا ممکن است با احساس گناه یا ترس همراه باشد اما اگر تمرین کنید که آنچه را نیاز دارید به وضوح، مهربانانه و آرام بیان کنید باعث تقویت " اعتماد به نفس" و "احترام به خود" میشود. فعالیت بدنی را در برنامه های خود قرار دهید: مشخص شده که ورزش و فعالیت بدنی تاثیری مثبت بر عزت نفس و رضایت از زندگی دارد. گنجاندن برنامه ورزشی منظم در روز سبب میشود از نظر جسمی و ذهنی قوی باشید و احساس موفقیت و ارزشمند بودن کنید. طبق گفته ی سازمان بهداشت جهانی، برزگسالان 18 تا 65 ساله باید هر هفته به مدت 150 دقیقه فعالیت بدنی متوسط یا 75 دقیقه فعالیت بدنی شدید داشته باشند. برای افرادی که به باشگاهها و یا سالنهای ورزشی دسترسی ندارند 30 دقیقه پیادهروی در پنج روز از هفته نیز میتواند مفید باشد. وضعیت جسمانی خودتان را بپذیرید: بجز تمرین برای بهبود وضعیت جسمانی، راههای عالی دیگر برای ایجاد اعتماد به نفس این است که یاد بگیرید بدن و ظاهر خودتان را همانطور که هست بپذیرید. هدف این است که از نگاه بیش از حد منفی یا مثبت به بدن خودتان اجتناب کنید و در عوض بدن خود را همانگونه که هست بپذیرید و به آن احترام بگذارید. سخن پایانی: عزت نفس پائین ممکن است با سایر مشکلات سلامت روان مانند افسردگی، سوء مصرف مواد مخدر، اختلالات تغذیه و یا سایر اختلالات روانی مرتبط باشد به همین ترتیب اگر احتمال میدهید که دچار مشکل سلامت روان دیگری هستید بهتر است به متخصصین و مشاورین سلامت روان مراجعه نمایید. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»
نویسنده: مهدی مظفری پس از تسلط حکومت سرپرست بر افغانستان، پدیدهی گدایی و تکدّیگری که پیش از آن نیز در کشور کمو بیش وجود داشت، به یک بحران اجتماعی گسترده تبدیل شد. شهرهای بزرگ، به ویژه کابل، شاهد افزایش بیسابقهی در تعداد گدایان بودند. از کودکان خردسال گرفته تا سالمندان، همه در خیابانها و کوچههای شهر به دنبال لقمهای نان بودند. این وضعیت نه تنها بر چهرهی شهرها تأثیر منفی گذاشت، بلکه نشان دهندهی عمق فقر، بیکاری و ناامنی بود که پس از سقوط دولت پیشین بر افغانستان سایه افکنده است. زنان، کودکان و افراد معتاد به مواد مخدر، به دلیل آسیبپذیری بیشتر، بیشترین جمعیت گدایان را تشکیل میدهد. حضور گستردهٔ کودکان گدا در خیابانها، علاوه بر جنبههای انسانی و اخلاقی، نشان از ناکامی نظام آموزشی و حمایتهای اجتماعی است. با توجه به وخامت اوضاع و افزایش نگرانیها دربارهٔ پیامدهای اجتماعی و اقتصادی این پدیده، حکومت سرپرست در اواسط سال ۱۴۰۲ تصمیم به مقابله جدی با گدایی گرفت. این تصمیم در راستای ایجاد نظم و امنیت در شهرها و همچنین کاهش فشار بر منابع عمومی اتخاذ شد. با دستور مستقیم هبتالله آخوندزاده، رهبر حکومت، برنامهای گسترده برای جمعآوری گدایان از شهر کابل و سپس سایر مناطق کشور آغاز شد. در این برنامه، نیروهای امنیتی با همکاری نهادهای دولتی اقدام به شناسایی و جمعآوری گدایان میکردند. در ادامه، دولت با هدف مقابله ساختاری با پدیدهٔ گدایی، اقدام به تدوین و تصویب «قانون جمعآوری گداها و جلوگیری از گدایی» کرد. این قانون، گدایی را جرم شناخته و برای گدایان حرفهای مجازاتهای سنگینی از جمله زندان در نظر گرفته است. هدف از تصویب این قانون، کاهش انگیزه برای گدایی و سوق دادن افراد به سمت اشتغال و فعالیتهای مولد بود. امّا این قانون و مسائل پیرامون آن یا معضل فقر و تکدیگری و گدایی در کشور را رفع خواهد کرد؟.. بحران تکدّیگری و اقدامات دولت با تسلط مجدد حکومت فعلی، افغانستان با فروپاشی اقتصادی بیسابقهای مواجه شد که میلیونها خانواده را به ورطه فقر کشاند. تحریمهای بینالمللی، خشکسالیهای پیاپی و محدودیتهای شدید اعمالشده بر زنان، از جمله عواملی بودند که به تشدید این بحران دامن زدند. در چنین شرایطی، بسیاری از خانوادهها توانایی تأمین مایحتاج اولیه خود را از دست داده و به ناچار به تکدیگری روی آوردند. افزایش چشمگیر تعداد گداها در خیابانهای شهرهای افغانستان، به ویژه کابل، به صورت نمادین وضعیت اسفبار اقتصادی و اجتماعی این کشور را به نمایش گذاشت. در واکنش به گسترش پدیده تکدیگری، حکومت اقدام به جمعآوری گداها از خیابانها نمود. بر اساس قوانین جدید، گداهایی که به دلیل فقر شدید و نبود منابع درآمدی به این کار روی آورده بودند، به عنوان "گداهای مستحق" شناخته شده و قرار بود از سوی دولت حمایت شوند. این حمایتها شامل پرداخت کمکهای مالی، شناسایی دلایل اصلی روی آوردن افراد به تکدیگری و تلاش برای ایجاد فرصتهای شغلی برای آنها بود. با این حال، گزارشهای منتشر شده نشان میدهد که اجرای این قوانین با مشکلات زیادی مواجه بوده است. آمارهای ارائه شده از سوی دولت حاکی از جمعآوری دهها هزار گدا است، اما جزئیات دقیقی در مورد میزان کمکهای مالی پرداختی به این افراد و همچنین اقدامات انجام شده برای رفع مشکلات ریشهای تکدیگری ارائه نشده است. ریشهها و راهکارها آمارهای منتشر شده از سوی حکومت، تصویری تیره و تار از وضعیت گدایی در افغانستان ترسیم میکند. بر اساس این آمار، گدایی به عنوان یک پدیده اجتماعی گسترده، نه تنها در کابل بلکه در بسیاری از ولایات دیگر از جمله هرات، ننگرهار و... به شدت رواج یافته است. این آمار همچنین نشان میدهد که کودکان بیسرپرست، افراد معتاد و بسیاری دیگر، به دلایل مختلفی از جمله فقر، بیکاری و نبود فرصتهای برابر، به این شغل شرمآور روی آوردهاند. جامعهشناسان، ریشههای اصلی پدیده گدایی را در ناتوانی حکومتها در مدیریت صحیح اقتصاد و مبارزه با فقر جستجو میکنند. در مورد افغانستان، فقر گسترده و بیکاری به عنوان مهمترین عوامل تشدیدکننده این پدیده شناخته میشوند. بسیاری از افراد به دلیل نبود شغل مناسب و درآمد کافی، مجبور به گدایی میشوند تا بتوانند حداقل نیازهای اولیه خود و خانوادههایشان را تأمین کنند. با وجود تلاشهای حکومت سرپرست برای جمعآوری گداها، این اقدامات تاکنون نتایج مؤثری در بر نداشته است. زیرا برخوردهای سوری و مقطعی نمیتواند مشکلی را که ریشه در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی جامعه دارد، حل کند. برای مقابله با پدیده گدایی، نیازمند رویکردی جامع و بلندمدت هستیم که در آن به ریشههای اصلی این مشکل پرداخته شود. این برنامه باید بر اساس مطالعات میدانی و با در نظر گرفتن شرایط خاص افغانستان تدوین شود. برخی از مهمترین اقداماتی که میتوان در این زمینه انجام داد، عبارتند از: توسعه اقتصادی: توسعه اقتصادی افغانستان، کلیدی برای شکوفایی این کشور و بهبود معیشت مردم آن است. ایجاد فرصتهای شغلی پایدار و با درآمد مناسب، از طریق حمایت از بخش خصوصی و سرمایهگذاری در صنایع کوچک و متوسط، میتواند به کاهش نرخ بالای بیکاری و فقر کمک شایانی کند. دولت افغانستان با ایجاد محیطی امن و پایدار برای سرمایهگذاری، میتواند جذب سرمایهگذاران داخلی و خارجی را تسهیل کند. سرمایهگذاری در زیرساختها همچون راهها، انرژی، و ارتباطات، علاوه بر افزایش بهرهوری، به توسعه مناطق روستایی و کاهش نابرابریهای منطقهای نیز کمک خواهد کرد. همچنین، حمایت از کشاورزی و صنایع دستی که از منابع طبیعی افغانستان بهره میبرند، میتواند به ایجاد ارزش افزوده و صادرات کالاهای تولید داخل کمک کند. در نهایت، توسعه آموزشهای فنی و حرفهای و ارتقای سطح مهارت نیروی کار، از دیگر عوامل کلیدی برای دستیابی به رشد اقتصادی پایدار و ایجاد اشتغال در افغانستان به شمار میرود. حمایت از گروههای آسیبپذیر: حمایت از گروههای آسیبپذیر، به ویژه زنان، کودکان، افراد معلول و سالمندان که به دلایل مختلفی از جمله تبعیض جنسیتی، محدودیتهای جسمی، یا افزایش سن، در معرض خطر بیشتری برای فقر و گرسنگی قرار دارند، امری ضروری و انسانی است. ارائه خدمات حمایتی جامع به این گروهها، از جمله کمکهای مالی هدفمند، دسترسی آسان به خدمات بهداشتی و درمانی، آموزشهای حرفهای مناسب با نیازها و تواناییهای فردی، و ایجاد فرصتهای اشتغال، میتواند به بهبود کیفیت زندگی آنها و کاهش میزان تکدیگری به عنوان یکی از تبعات ناگزیر فقر کمک شایانی کند. علاوه بر این، تقویت زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی، مانند تامین مسکن مناسب، دسترسی به آب سالم و بهداشت، و ایجاد شبکههای حمایتی اجتماعی، میتواند به کاهش آسیبپذیری این گروهها در برابر شوکهای اقتصادی و اجتماعی و افزایش تابآوری آنها کمک کند. در نهایت، مشارکت فعال جامعه مدنی و سازمانهای مردمنهاد در کنار دولت، میتواند نقش مهمی در شناسایی دقیق نیازهای این گروهها، طراحی و اجرای برنامههای حمایتی موثر، و نظارت بر اجرای این برنامهها ایفا کند. مبارزه با فساد و توزیع عادلانه منابع: مبارزه جدی با فساد اداری و اقتصادی، کلید بهبود توزیع عادلانه منابع و کاهش شکاف عمیق نابرابریهای اجتماعی است. فساد، همچون آفتي خانمانسوز، ریشه در تمامی لایههای جامعه زده و با ایجاد یک چرخه معیوب، مانع از رشد و توسعهی پایدار میشود. هنگامی که منابع عمومی به جای خدمترسانی به تمامی آحاد جامعه، به جیب عدهای خاص سرازیر میشود، شکاف طبقاتی عمیقتر شده و اعتماد عمومی به نهادهای دولتی به شدت خدشه دار میشود. با شفافسازی فرایندهای اداری، تقویت نظارتهای مردمی و اعمال قوانین سختگیرانه علیه متخلفان، میتوان به تدریج فساد را ریشهکن کرده و زمینه را برای توزیع عادلانهی فرصتها و امکانات فراهم نمود. کاهش فساد، علاوه بر بهبود وضعیت اقتصادی جامعه، به افزایش مشارکت مردمی در امور عمومی، تقویت روحیهی عدالتخواهی و در نهایت، ایجاد یک جامعهی سالم و پویا کمک شایانی میکند.
خانواده، بهعنوان مهمترین نهاد اجتماعی، نقش بسیار حیاتی در شکلدهی شخصیت و سلامت روانی فرزندان ایفا میکند. اختلافات خانوادگی، از جمله درگیریهای بین والدین، میتواند تأثیرات عمیقی بر روحیه و سلامت روان فرزندان بگذارد. این اختلافات، چه کوچک و روزمره باشند و چه مسائل جدی مانند طلاق یا خشونت خانگی، میتوانند به مرور زمان بر روانشناسی فرزندان اثر بگذارند و منجر به مشکلاتی همچون اضطراب، افسردگی و کاهش اعتماد به نفس شوند. فرزندان در این فضا احساس ناامنی میکنند و ممکن است دچار نگرانیهای مداوم درباره آینده خود و خانوادهشان شوند. در بسیاری از خانوادهها، اختلافات به دلیل مشکلات مالی، تفاوتهای فرهنگی یا مشکلات ارتباطی بین اعضا رخ میدهد. این نوع مشکلات ممکن است در ابتدا به صورت سوءتفاهم یا عدم درک متقابل بروز کنند، اما در صورت عدم مدیریت صحیح میتوانند تبدیل به تنشهای جدی شوند. این تنشها بهویژه زمانی که میان والدین یا اعضای نزدیک خانواده رخ میدهد، میتواند فرزندان را بهطور غیرمستقیم تحت تأثیر قرار دهد. فرزندانی که در محیطهای خانوادگی پرتنش زندگی میکنند، معمولاً بهطور ناخودآگاه این الگوهای رفتاری را جذب کرده و ممکن است خود نیز در آینده در روابطشان با دیگران دچار مشکل شوند. علاوه بر این، نوع واکنش والدین به این اختلافات و نحوه مدیریت آنها نیز بسیار مهم است. والدینی که توانایی حل مشکلات خود را بهصورت سازنده دارند، میتوانند اثرات منفی را به حداقل برسانند. در مقابل، والدینی که از روشهای ناسالم مانند پرخاشگری یا سرکوب احساسات استفاده میکنند، ممکن است به شدت فرزندان خود را تحت فشار روانی قرار دهند. در چنین شرایطی، فرزندان احساس میکنند که نمیتوانند به والدین خود اعتماد کنند و این موضوع باعث میشود که بهجای بیان مشکلات خود، آنها را در درون خود نگه دارند. از سوی دیگر، تأثیرات کوتاهمدت اختلافات خانوادگی نیز میتواند به شکلهای مختلفی ظاهر شود. بسیاری از کودکان و نوجوانان که در معرض تنشهای خانوادگی قرار میگیرند، دچار اختلالات خواب، مشکلات تغذیه و کاهش تمرکز میشوند. این مشکلات میتواند بر عملکرد تحصیلی و اجتماعی آنها تأثیر منفی بگذارد. فرزندان در محیطهای پرتنش اغلب با حس ناامنی و استرس دستوپنجه نرم میکنند که این وضعیت بهطور مستقیم بر سلامت جسمانی و روانی آنها اثر میگذارد. همچنین، مشاهده نزاعهای پیدرپی بین والدین میتواند به کاهش اعتماد به نفس و خودباوری فرزندان منجر شود. در بلندمدت، اثرات اختلافات خانوادگی میتواند عمیقتر شود و حتی تا دوران بزرگسالی ادامه یابد. فرزندانی که در محیطهایی بزرگ میشوند که در آنها اختلافات حل نشده و همواره تنش وجود دارد، ممکن است در روابط آینده خود دچار مشکلات ارتباطی شوند. این افراد به دلیل تجربههای منفی گذشته، اغلب از برقراری روابط نزدیک و عاطفی میترسند و ممکن است به دلیل ترس از تکرار الگوهای منفی گذشته، از ایجاد روابط پایدار و سالم دوری کنند. آنها همچنین ممکن است در مدیریت تعارضات در محیط کار یا زندگی شخصی دچار مشکلات جدی شوند. عوامل دیگری نیز میتواند میزان تأثیر اختلافات خانوادگی بر فرزندان را تعیین کند. برای مثال، سن فرزندانی که در معرض این اختلافات هستند، نقش مهمی در نحوه تأثیرگذاری دارد. کودکان خردسال ممکن است درک کمتری از ماهیت اختلافات داشته باشند، اما احساسات آنها به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد. آنها ممکن است احساس کنند که این اختلافات به نوعی به آنها مرتبط است و در نتیجه دچار احساس گناه شوند. نوجوانان نیز با اینکه درک بیشتری از وضعیت دارند، اما ممکن است به دلیل حساسیت بالای دوران نوجوانی، بهطور شدیدتری تحت تأثیر قرار بگیرند. جنسیت نیز میتواند نقش مهمی در نحوه واکنش به اختلافات خانوادگی ایفا کند. برخی تحقیقات نشان میدهد که دختران بیشتر بهطور درونی و افسردهوار به این نوع اختلافات واکنش نشان میدهند، در حالی که پسران ممکن است واکنشهای پرخاشگرانهتری از خود بروز دهند. البته این تفاوتها به شرایط خانوادگی و فردی هر کودک نیز بستگی دارد، اما میتواند بهعنوان یک الگوی کلی در نظر گرفته شود. فرزندان ممکن است با گذر زمان الگوهای رفتاری مختلفی را از والدین خود یاد بگیرند که این الگوها بهطور مستقیم بر شیوه مدیریت مشکلات و تنشها در آینده تأثیر خواهد گذاشت. یکی از مهمترین عواملی که میتواند از بروز اثرات منفی جلوگیری کند، ایجاد محیطی امن و حمایتی برای فرزندان است. والدین باید تلاش کنند تا با مدیریت صحیح اختلافات، فضایی را فراهم کنند که فرزندان در آن احساس امنیت و آرامش کنند. حتی در مواقعی که اختلافات جدی رخ میدهد، والدین میتوانند با استفاده از مهارتهای ارتباطی و حل مسئله، به فرزندان خود نشان دهند که چگونه میتوانند با تعارضات به شکلی سازنده برخورد کنند. این رویکرد نهتنها اثرات منفی اختلافات را کاهش میدهد، بلکه به فرزندان کمک میکند تا در آینده نیز بهطور مستقل و مسئولانه با مشکلات خود برخورد کنند. در نهایت، اگر اختلافات خانوادگی به مرحلهای برسد که بر سلامت روانی و جسمانی فرزندان تأثیر جدی بگذارد، کمک گرفتن از متخصصان میتواند بهترین راهحل باشد. مشاوره خانواده و جلسات درمانی میتواند به اعضای خانواده کمک کند تا به شیوهای صحیحتر با اختلافات خود برخورد کنند و از اثرات منفی آن بر فرزندان جلوگیری کنند. در بسیاری از موارد، والدین با کمک مشاوران میتوانند به درک بهتری از نیازها و نگرانیهای فرزندان خود برسند و از طریق این فرآیند، روابط خود را تقویت کنند. نتیجهگیری اختلافات خانوادگی امری طبیعی است، اما نحوه مدیریت و برخورد با آنها تأثیر عمیقی بر سلامت روان فرزندان دارد. والدین با یادگیری مهارتهای ارتباطی و مدیریت تعارض میتوانند به کاهش اثرات منفی اختلافات بر فرزندان کمک کنند و آنها را به مسیر رشد سالم روانی هدایت کنند. حمایت از فرزندان در مواجهه با تنشها و ایجاد فضایی امن و حمایتی میتواند بهترین راهکار برای مقابله با اثرات مخرب اختلافات خانوادگی باشد.
در نخستین شماره مقاله «زن و کارآفرینی»، به مبانی پژوهش پرداخته شد و مفاهیم بنیادی آن تعریف گردید. همچنین نقش زنان در توسعه ملی توضیح داده شد. بیان داشتیم که کارآفرینی زنان بهمثابه نیرویی قدرتمند و محرکی است که نقشی حیاتی در پیشرفت و آبادانی جوامع ایفا میکند. این امر از طریق مسیرهای گوناگون ابعاد توسعه ملی را تحت تأثیر قرار داده و پیامدهای مثبت و ارزشمندی را به ارمغان میآورد. حال در شماره دوم این مقاله، به عوامل مؤثر در اشتغال زنان میپردازیم. بیان خواهیم کرد که چه مؤلفههایی در اشتراک حداکثری زنان افغان در اشتغال دخیل است و در این خلال برخی موانع کارآفرینی زنان افغان را برخواهیم شمرد. عوامل مؤثر در کارآفرینی زنان را میتوان در چهار بعد فردی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بررسی نمود. بررسی تأثیرات ابعاد فردی (انگیزهها، ویژگیهای شخصیتی و مشخصات جمعیتی) بر اشتغال زنان در بررسی عوامل فردی مؤثر بر اشتغال زنان، توجه به انگیزهها، ویژگیهای شخصیتی و مشخصات جمعیتی آنان حائز اهمیت است. این عوامل در تعامل با یکدیگر، شرایط و بستر لازم برای حضور زنان در عرصه کار را فراهم میکنند یا موانعی را بر سر راه آنان ایجاد میکنند. نقش انگیزهها و ویژگیهای شخصیتی مطالعات نشان دادهاند که بین اعتماد به نفس و پنداشت مثبت از خود با اشتغال زنان و موقعیتهای شغلی آنان، رابطهای مستقیم و مثبت وجود دارد. زنانی که به تواناییهای خود باور دارند و از عزت نفس بالایی برخوردارند، با قاطعیت بیشتری به دنبال فرصتهای شغلی میروند و در محیط کار نیز عملکرد موفقی دارند. زنان افغان با انگیزههای مختلفی سراغ اشتغال میروند. از آن جملهاند: استقلال اقتصادی: برخی زنان افغان به دنبال استقلال اقتصادی هستند تا بتوانند به نیازهای خود و خانوادهشان پاسخ دهند. این امر به ویژه برای زنانی که سرپرست خانوار هستند یا از خانوادههای کمدرآمد میآیند، از اهمیت بالایی برخوردار است. توانمندسازی: اشتغال برای زنان افغان فرصتی برای توانمندسازی و ارتقای جایگاه اجتماعی آنها فراهم میکند. زنان با کسب مهارت و تجربه در محیط کار، اعتماد به نفس و عزت نفس خود را افزایش میدهند و میتوانند در تصمیمگیریهای مربوط به زندگی خود و خانوادهشان نقش فعالتری ایفا کنند. کمک به خانواده: در بسیاری از خانوادههای افغان، زنان نقش مهمی در تأمین معیشت خانواده دارند. اشتغال به زنان این امکان را میدهد تا به درآمد خانواده اضافه کنند و به بهبود وضعیت زندگی خود و فرزندانشان کمک کنند. تأثیر متغیرهای جمعیتی نرخ باروری: مطالعات نشان میدهد که در بسیاری از جوامع، به ویژه در کشورهایی با جمعیت جوان و نرخ بالای باروری، مشارکت زنان در بازار کار به طور قابل توجهی کاهش مییابد. افزایش مسئولیتهای مراقبتی ناشی از فرزندآوری، به عنوان یکی از عوامل اصلی این پدیده شناخته میشود. چالشهای مرتبط با تطبیق تقاضای کار با مسئولیتهای خانوادگی، از جمله محدودیتهای زمانی، هزینههای مراقبت از کودک و نبود زیرساختهای مناسب، از جمله موانع اصلی بر سر راه اشتغال زنان محسوب میشوند. افغانستان با نرخ باروری کل 5.1 کودک به ازای هر زن، یکی از کشورهایی است که با این چالش به شدت روبروست. این نرخ به مراتب بالاتر از میانگین جهانی 2.1 کودک است و نشان از باروری بالای زنان در این کشور دارد. در مقابل، نرخ مشارکت نیروی کار زنان در افغانستان تنها 24 درصد است که پایینترین میزان در منطقه آسیای جنوبی محسوب میشود. این آمار به وضوح نشان میدهد که در افغانستان، ارتباط معکوس قابل توجهی بین نرخ باروری و مشارکت زنان در بازار کار وجود دارد. البته، رابطه بین اشتغال زنان و نرخ باروری یک رابطه ساده و خطی نیست و عوامل متعددی بر این رابطه پیچیده تأثیر میگذارند. علاوه بر عوامل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، سیاستهای دولت، دسترسی به خدمات مراقبت از کودک، فرصتهای شغلی برابر و نگرش جامعه نسبت به نقش زنان در اجتماع نیز بر این رابطه تأثیرگذار هستند. در کل میتوان گفت در افغانستان، نرخ بالای باروری و پایین بودن نرخ مشارکت زنان در بازار کار، نتیجه تلاقی عوامل متعدد فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است. برای افزایش مشارکت زنان در نیروی کار و ارتقای وضعیت اقتصادی و اجتماعی زنان افغان، لازم است سیاستهای جامع و همهجانبهای در نظر گرفته شود که به طور همزمان به کاهش نرخ باروری، بهبود زیرساختهای مراقبت از کودک، ایجاد فرصتهای شغلی برابر و تغییر نگرشهای اجتماعی کمک کند. وضعیت تأهل: در بین بانوان، زنان مجرد در افغانستان به دلیل ساختارهای اجتماعی و اقتصادی حاکم بر این کشور، از آزادی عمل بیشتری در ورود به بازار کار و مشارکت فعال در عرصههای اقتصادی و اجتماعی برخوردارند. در مقابل، خانمهای متأهل با موانع متعددی در این مسیر روبرو هستند که ریشه در هنجارهای سنتی و کمبود زیرساختهای حمایتی دارد. انتظار جامعه از زنان متأهل مبنی بر ایفای نقش اصلی در مراقبت از فرزندان و انجام امور خانهداری، به عنوان یکی از مهمترین دلایل کاهش نرخ مشارکت اقتصادی زنان متأهل در افغانستان محسوب میشود. این امر به ویژه در مناطقی که فرصتهای آموزشی و شغلی محدودی برای زنان وجود دارد، نمود بیشتری دارد. از سوی دیگر، نبود مهدکودکها و مراکز مراقبت از کودکان مقرون به صرفه و همچنین توسعه نیافتگی سیستم حمل و نقل عمومی، چالشهای دیگری را برای زنان شاغل متأهل ایجاد میکند. این زنان مجبورند بین مسئولیتهای خانوادگی و شغلی خود تعادل برقرار کنند که اغلب به قیمت کاهش ساعات کاری یا ترک کامل شغل تمام میشود. در نتیجه، نابرابریهای جنسیتی در بازار کار افغانستان عمیقتر شده و زنان متأهل همچنان در حاشیه این بازار قرار دارند. سطح تحصیلات: آمارهای رسمی نشاندهندهی دستاوردهای چشمگیر افغانستان در زمینهی افزایش نرخ باسوادی و حضور زنان در دانشگاهها تا سال 2021 بود. این دستاوردها که حاصل تلاشهای دهههای گذشته بود، نویدبخش آیندهای روشن برای زنان در افغانستان تلقی میشد. زنان با کسب دانش و مهارتهای لازم، گامهای بلندی در جهت ارتقای جایگاه خود در جامعه و مشارکت در عرصههای مختلف برداشتند. اما متأسفانه، از آن سال به بعد، شاهد سیر نزولی نگرانکنندهای در این زمینه بودهایم. به طوری که آمارها نشاندهندهی کاهش محسوس نرخ باسوادی به خصوص در بین زنان است. این افت ناگهانی، زنگ خطری برای نظام آموزشی کشور به صدا درآورده و بیم آن میرود که دستاوردهای دهههای گذشته به طور کامل از بین برود. این افت نرخ باسوادی برآمده از کاهش حضور زنان در مکاتب و دانشگاهها است (که البته سیاستهای ضدآموزشی کشور چنین وضعیتی را فراهم آورده است). این موضوع میتواند پیامدهای منفی متعددی برای کشور به همراه داشته باشد. از جمله این پیامدها میتوان به کاهش شدید مشارکت زنان در نیروی کار و افت سطح شغلی آنان اشاره کرد. بدیهی است که عدم حضور زنان در عرصههای مختلف، مانعی بزرگ بر سر راه پیشرفت و توسعه کشور خواهد بود. نویسنده: مهدی مظفری
برنامه جهانی غذا بار دیگر از کاهش بودجه برای رسیدگی به نیازمندان در افغانستان ابراز نگرانی کرده و میگوید که به دلیل این مشکل، ۱.۴ میلیون مادر و کودک افغانستانی دیگر قادر به دریافت غذای ویژهی مغذی نیستند. این نهاد با نشر گزارشی گفته است که به دلیل کاهش بودجه، از میان ۱۲ میلیون نفر در افغانستان، تنها میتواند به یک میلیون نفر رسیدگی کند. در گزارش آمده است که در حال حاضر ۱.۴ میلیون مادر و کودک از بیماری سوتغذیه رنج میبرند و آنان به کمک دوامدار به ویژه دریافت غذای ویژهی مغذی نیاز دارند. در ادامه آمده است که با کاهش چشمگیر کمکهای جامعهی جهانی برای رسیدگی به بحران بشری در افغانستان، قادر به رسیدگی به ۱۱ میلیون نفر به شمول مادران و کودکان اهل افغانستان نیست. سازمان ملل متحد در ماههای اخیر، بارها از کاهش بودجه برای رسیدگی به نیازمندان در افغانستان ابراز نگرانی کرده و گفته است که پس از حاکمیت طالبان، بحران اقتصادی در افغانستان افزایش یافته و قطع کمکها، دستآوردها برای فراهم کردن کمکهای غذایی به افغانها را با خطر مواجه خواهد کرد. همزمان با این، برنامه جهانی غذا گفته است که از آغاز سال جاری تا اکنون برای نزدیک به چهار میلیون نفر در افغانستان کمکهای نقدی کرده که نیمی از آنان را زنان تشکیل میدهند. این اداره افزود که کمکهای نقدی، خانوادهها را قادر میسازد تا آنان مطابق به نیازمندی شان، پول مصرف کنند. سازمان ملل متحد برای رسیدگی به نیازمندان در سراسر افغانستان، ۶۱۷ میلیون دالر پول تقاضا کرده و از کشورهای کمککنندهی خواسته است که تا پیش از فصل زمستان این مقدار پول را در اختیار آنان قرار دهند. به گفتهی ملل متحد، علاوه بر کمکهای غذایی، با این مقدار پول به افغانهای نیازمند در نقاط دور دست که در فصل زمستان راههای مواصلاتی شان مسدود میشود، مواد غذایی تهیه خواهد کرد. پیش از این نیز سازمان ملل متحد گفته بود که کاهش کمکهای بشری، جان میلیونها افغانستان را با خطر مواجه خواهد کرد. اوچا یا دفتر هماهنگی امور کمکهای بشری سازمان ملل متحد به تاریخ ۲۶ سپتمبر با نشر گزارشی گفت که در حال حاضر، ۲۳ میلیون نفر در افغانستان به کمکهای بشردوستانه نیاز دارند و هم اکنون این کشور با سطوح بلند ناامنی غذایی، افزایش موارد سوتغذیه، آلودگی گستردهی مهمات انفجاری، شیوع بیماریهای فصلی، حوادث طبیعی و اثرات تغییرات اقلیمی روبرو است.
در دهههای اخیر، تکنولوژی بهطور گستردهای در زندگی انسانها نفوذ کرده و تمامی جنبههای زندگی اجتماعی، اقتصادی و حتی خانوادگی را دستخوش تغییرات بنیادین قرار داده است. امروزه تلفنهای هوشمند، رایانهها، تبلتها و شبکههای اجتماعی به بخش جداییناپذیری از زندگی روزمره تبدیل شدهاند و استفاده از آنها تأثیرات گستردهای بر روابط خانوادگی داشته است. از طرفی، تکنولوژی ارتباطات سریعتر و آسانتر را ممکن ساخته است و از طرف دیگر، گاهی باعث کاهش ارتباطات واقعی و ایجاد فاصله عاطفی میان اعضای خانواده میشود. در این مقاله، به بررسی تأثیرات مثبت و منفی تکنولوژی بر روابط خانوادگی پرداخته و راهکارهایی برای استفاده بهینه از آن در خانوادهها ارائه خواهیم کرد. تکنولوژی و تسهیل ارتباطات خانوادگی یکی از مهمترین مزایای تکنولوژی، تسهیل ارتباطات میان اعضای خانواده است. با استفاده از تلفنهای هوشمند و شبکههای اجتماعی، اعضای خانواده میتوانند بهراحتی و در هر زمانی با یکدیگر در ارتباط باشند. این ویژگی بهویژه برای خانوادههایی که به دلایل مختلفی مانند مهاجرت، مسافرت یا کار در نقاط مختلف جهان زندگی میکنند، بسیار ارزشمند است. با استفاده از تکنولوژیهای ارتباطی مدرن، مانند ویدیوکالها و پیامرسانها، افراد میتوانند فاصلههای جغرافیایی را کاهش داده و ارتباطات عاطفی خود را حفظ کنند. علاوه بر این، تکنولوژی به اعضای خانواده امکان میدهد که لحظات خاص و مهم زندگی خود را از طریق ارسال تصاویر و ویدیوها با یکدیگر به اشتراک بگذارند. از سوی دیگر، والدین میتوانند با استفاده از ابزارهای تکنولوژیک مانند پیامرسانها و برنامههای نظارت والدین، در هر زمانی با فرزندان خود در ارتباط باشند و از موقعیت آنها آگاه شوند. این امر به والدین کمک میکند تا کنترل بیشتری بر فعالیتهای فرزندان خود داشته باشند و از امنیت آنها اطمینان حاصل کنند. برای مثال، والدین میتوانند با استفاده از نرمافزارهای مکانیاب، موقعیت جغرافیایی فرزندان خود را در لحظه بررسی کنند و در مواقع اضطراری به آنها کمک کنند. تأثیر منفی تکنولوژی بر ارتباطات خانوادگی اگرچه تکنولوژی بهطور کلی باعث تسهیل ارتباطات شده است، اما یکی از مهمترین نگرانیهای مربوط به آن، کاهش تعاملات حضوری و واقعی میان اعضای خانواده است. افزایش استفاده از تلفنهای هوشمند و شبکههای اجتماعی گاهی منجر به این میشود که افراد به جای صحبت کردن رودررو و تعامل عاطفی، بیشتر وقت خود را در دنیای مجازی سپری کنند. این پدیده میتواند به تدریج باعث کاهش کیفیت ارتباطات خانوادگی و ایجاد فاصله عاطفی میان اعضای خانواده شود. مطالعات نشان میدهد که استفاده بیش از حد از تکنولوژی، بهویژه در زمانهایی که اعضای خانواده در کنار یکدیگر هستند، میتواند به کاهش همدلی و توجه به نیازهای یکدیگر منجر شود. برای مثال، والدینی که در زمان غذا خوردن یا گذراندن وقت با فرزندان خود مشغول استفاده از تلفن همراه هستند، فرصتهای طلایی برای برقراری ارتباط عمیقتر با فرزندانشان را از دست میدهند. این عدم توجه به نیازهای عاطفی فرزندان میتواند منجر به ایجاد احساس تنهایی و انزوا در آنها شود و به تدریج به اختلال در روابط والدین و فرزندان منجر گردد. علاوه بر این، شبکههای اجتماعی نیز میتوانند باعث ایجاد مقایسههای نادرست و انتظارات غیرواقعی در بین اعضای خانواده شوند. افراد با مشاهده زندگیهای دیگران در فضای مجازی ممکن است احساس کنند که زندگی آنها به اندازه کافی خوب نیست و این موضوع میتواند منجر به نارضایتی و کاهش رضایت از زندگی خانوادگی شود. این نوع مقایسهها بهویژه در نوجوانان و جوانان تأثیرات مخربی دارد و میتواند به اضطراب و افسردگی منجر شود. نقش تکنولوژی در تربیت فرزندان تکنولوژی نه تنها بر روابط میان والدین و فرزندان تأثیر میگذارد، بلکه نقش مهمی در تربیت فرزندان نیز دارد. در دنیای امروز، کودکان و نوجوانان بهطور روزافزونی با تکنولوژی در تعامل هستند و بخش بزرگی از زمان خود را در فضای مجازی و با استفاده از تلفنهای هوشمند و تبلتها میگذرانند. این پدیده چالشهای جدیدی را برای والدین در زمینه تربیت فرزندان به وجود آورده است. والدین باید علاوه بر کنترل زمان استفاده از تکنولوژی، به محتواهایی که فرزندانشان در معرض آنها قرار میگیرند نیز توجه کنند. از سوی دیگر، تکنولوژی میتواند ابزاری مفید در فرآیند تربیتی باشد. والدین میتوانند از برنامههای آموزشی و اپلیکیشنهای مناسب برای تقویت مهارتهای فرزندان خود استفاده کنند. برای مثال، اپلیکیشنهای آموزشی و بازیهای تعاملی میتوانند به کودکان کمک کنند تا مهارتهای علمی و هنری خود را بهبود بخشند. همچنین، والدین میتوانند با استفاده از ابزارهای کنترل والدین، فعالیتهای آنلاین فرزندان خود را مدیریت کرده و از آنها در برابر خطرات فضای مجازی محافظت کنند. راهکارهایی برای مدیریت استفاده از تکنولوژی در خانواده برای بهرهگیری از مزایای تکنولوژی و در عین حال جلوگیری از تأثیرات منفی آن بر روابط خانوادگی، نیاز است که خانوادهها از رویکردی متعادل استفاده کنند. اولین قدم در این راستا، تعیین زمانهای مشخصی برای استفاده از تکنولوژی است. خانوادهها میتوانند زمانهایی را مانند زمان صرف غذا، تماشای فیلم یا انجام فعالیتهای خانوادگی، بدون تلفن همراه و وسایل تکنولوژیک سپری کنند تا فرصت برقراری ارتباطات عمیقتر و افزایش تعاملات حضوری فراهم شود. یکی دیگر از راهکارهای مهم، آموزش فرزندان درباره استفاده صحیح از تکنولوژی و فضای مجازی است. والدین باید به فرزندان خود توضیح دهند که چگونه میتوانند از اینترنت بهعنوان یک ابزار مفید و آموزشی استفاده کنند و در عین حال از محتواهای مخرب دوری کنند. همچنین، آموزش مهارتهای انتقادی به فرزندان میتواند به آنها کمک کند تا محتواهایی که در فضای مجازی با آن مواجه میشوند را بهتر تحلیل کرده و از اطلاعات نادرست و خطرناک پرهیز کنند. از سوی دیگر، والدین باید خود بهعنوان الگو در استفاده از تکنولوژی عمل کنند. اگر والدین زمان زیادی را در فضای مجازی سپری کنند، احتمالاً فرزندان نیز از آنها الگوبرداری خواهند کرد. بنابراین، والدین باید سعی کنند تا با مدیریت زمان استفاده از تلفن همراه و شبکههای اجتماعی، فرهنگ صحیح استفاده از تکنولوژی را به فرزندان خود منتقل کنند. تکنولوژی به عنوان یکی از بزرگترین پیشرفتهای بشری، تأثیرات مثبت و منفی فراوانی بر زندگی خانوادگی داشته است. اگرچه استفاده از تکنولوژی میتواند به تسهیل ارتباطات میان اعضای خانواده کمک کند و امکانات جدیدی برای یادگیری و آموزش فراهم آورد، اما استفاده نادرست و بیش از حد از آن میتواند باعث کاهش تعاملات واقعی و ایجاد فاصله عاطفی در خانوادهها شود. بنابراین، ضروری است که خانوادهها با استفاده از راهکارهای مدیریت صحیح تکنولوژی، از مزایای آن بهرهمند شوند و از تأثیرات منفی آن جلوگیری کنند.
زمانبندی و برنامهریزی از ابزارهای کلیدی برای مدیریت موفقیتآمیز زندگی خانوادگی است. در دنیای امروز که پر از تعهدات شغلی، تحصیلی، اجتماعی و خانوادگی است، داشتن یک برنامهریزی مناسب میتواند به خانوادهها کمک کند تا به تمامی وظایف خود بهطور منظم و بهینه عمل کنند. خانوادهها با برخورداری از یک زمانبندی مشخص میتوانند از استرسهای ناشی از بینظمی جلوگیری کنند و فرصتهای بیشتری برای ارتباطات خانوادگی، استراحت و تفریح فراهم آورند. همچنین، برنامهریزی و زمانبندی در خانواده باعث میشود تا اعضای خانواده بهتر بتوانند مسئولیتهای خود را مدیریت کنند و از روزهای خود بهره بیشتری ببرند. اما چطور میتوان به یک برنامهریزی موثر در خانواده دست یافت؟ و اهمیت زمانبندی و برنامهریزی چگونه در جنبههای مختلف زندگی خانوادگی خود را نشان میدهد؟ در این مقاله، به بررسی اهمیت زمانبندی و برنامهریزی در خانواده و تأثیرات آن بر جنبههای مختلف زندگی خانوادگی میپردازیم. مدیریت وظایف خانوادگی یکی از مهمترین مزایای زمانبندی و برنامهریزی در خانواده، مدیریت بهتر وظایف خانوادگی است. خانوادهها هر روز با مسئولیتها و کارهای متعدد روبرو هستند؛ از رسیدگی به امور خانه گرفته تا مراقبت از فرزندان، کارهای شغلی، تحصیلی و حتی فعالیتهای اجتماعی. با داشتن یک برنامهریزی مشخص، هر یک از اعضای خانواده میداند چه زمانی و چگونه باید وظایف خود را انجام دهد. این باعث میشود تا کارها به موقع و با کیفیت بهتری انجام شوند. به عنوان مثال، یک برنامهریزی روزانه یا هفتگی برای هر عضو خانواده میتواند شامل زمانهای مشخصی برای انجام وظایف شخصی، مانند تکالیف مدرسه یا کارهای خانگی باشد. همچنین، تخصیص وظایف به هر یک از اعضای خانواده بر اساس تواناییها و وقت آزاد آنها میتواند از بینظمی و تأخیر جلوگیری کند. این امر به خانوادهها کمک میکند تا کارهای روزمره را بدون استرس و تنش انجام دهند و به تعادل بیشتری در زندگی خود دست یابند. ایجاد فرصت برای تفریح و استراحت یکی دیگر از مزایای مهم زمانبندی و برنامهریزی در خانواده، ایجاد فرصتهای کافی برای تفریح و استراحت است. با توجه به فشارهای روزمره، بسیاری از خانوادهها ممکن است زمان کافی برای تفریح یا استراحت نداشته باشند. اما با برنامهریزی مناسب، میتوان زمانهایی را برای فعالیتهای تفریحی، خانوادگی و استراحت شخصی اختصاص داد. این نوع برنامهریزی به خانوادهها اجازه میدهد تا نه تنها به وظایف روزانهشان بپردازند، بلکه به خود نیز فرصت بازیابی و شارژ مجدد دهند. همچنین، زمانبندی فعالیتهای تفریحی میتواند ارتباطات میان اعضای خانواده را تقویت کرده و باعث افزایش احساس رضایت و شادی در زندگی خانوادگی شود. برای مثال، برنامهریزی برای رفتن به پارک، سینما یا حتی یک پیکنیک ساده در آخر هفتهها، میتواند فرصتی برای لذت بردن از وقت باهم و فرار از روزمرگیهای استرسزا باشد. 3. تقویت ارتباطات خانوادگی زمانبندی و برنامهریزی نقش مهمی در تقویت ارتباطات خانوادگی ایفا میکند. هنگامی که هر یک از اعضای خانواده وظایف و مسئولیتهای خود را به درستی انجام دهند و از زمانبندی مناسب پیروی کنند، تنشها و سوءتفاهمهای کمتری در خانه به وجود میآید. برنامهریزی مشخص برای برگزاری جلسات خانوادگی، زمانهای گفتگوی روزانه یا حتی وعدههای غذایی مشترک میتواند به تقویت روابط میان اعضای خانواده کمک کند. این جلسات میتوانند فرصتی باشند برای بحث درباره مسائل خانوادگی، حل مشکلات و شنیدن نظرات یکدیگر. علاوه بر این، زمانبندی فعالیتهای مشترک همچون ورزش، بازی یا تماشای فیلم نیز باعث میشود تا اعضای خانواده بیشتر با هم وقت بگذرانند و ارتباطات عمیقتری ایجاد کنند. به همین دلیل، داشتن یک برنامهریزی منظم نه تنها به مدیریت کارها کمک میکند، بلکه بهبود روابط عاطفی و ارتقای همدلی و دوستی در خانواده را نیز به همراه دارد. کاهش استرس و اضطراب یکی از بزرگترین مزایای زمانبندی و برنامهریزی در خانواده، کاهش سطح استرس و اضطراب است. زمانی که کارها بدون برنامه و بدون زمانبندی مشخص انجام میشوند، ممکن است اعضای خانواده دچار سردرگمی و فشارهای روانی شوند. این فشارها بهویژه در شرایطی که مسئولیتها انباشته میشوند و هیچ ساختار مشخصی برای انجام آنها وجود ندارد، افزایش مییابد. اما با یک برنامهریزی دقیق، هر عضو خانواده میداند که چه وظایفی بر عهده دارد و چه زمانی باید آنها را انجام دهد. این نظم و ساختار باعث میشود تا از ایجاد اضطرابهای ناشی از نداشتن برنامه جلوگیری شود. علاوه بر این، برنامهریزی منظم به افراد کمک میکند تا زمان کافی برای استراحت و آرامش داشته باشند، که این نیز به کاهش استرس و بهبود کیفیت زندگی کمک میکند. بهبود عملکرد تحصیلی و شغلی زمانبندی و برنامهریزی مناسب نه تنها در مدیریت وظایف خانگی مؤثر است، بلکه تأثیر مستقیمی بر عملکرد تحصیلی و شغلی اعضای خانواده دارد. کودکان و نوجوانانی که برنامهریزی منظم برای انجام تکالیف و مطالعه درسی دارند، معمولاً موفقیت بیشتری در تحصیل خود تجربه میکنند. برنامهریزی برای والدین نیز میتواند به مدیریت بهتر زمانهای کاری و رسیدگی به وظایف شغلی کمک کند. با داشتن یک برنامه روزانه که به درستی تدوین شده باشد، والدین میتوانند به تعادل میان کار و زندگی خانوادگی دست یابند و از بروز مشکلات ناشی از کمبود زمان جلوگیری کنند. این تعادل باعث میشود که والدین نه تنها در کار خود موفقتر باشند، بلکه وقت بیشتری برای گذراندن با خانواده و تقویت روابط خانوادگی داشته باشند. در نتیجه، هم والدین و هم فرزندان از مزایای داشتن یک زمانبندی منظم در زندگی بهرهمند میشوند. مدیریت بحرانها و شرایط اضطراری زمانبندی و برنامهریزی در خانواده میتواند به مدیریت بهتر بحرانها و شرایط اضطراری کمک کند. در مواقعی که بحرانهای خانوادگی یا اجتماعی مانند بیماری، مشکلات مالی یا بحرانهای غیرمنتظره به وجود میآید، داشتن یک برنامهریزی منظم میتواند به کاهش استرس و کنترل بهتر وضعیت کمک کند. برای مثال، برنامهریزیهای مالی از قبل میتواند در زمان بروز مشکلات اقتصادی به خانواده کمک کند تا منابع خود را به درستی مدیریت کنند و از بحران عبور کنند. همچنین، در زمانهای اضطراری مانند بیماری یا حوادث ناگهانی، برنامهریزیهای پیشگیرانه میتواند به خانواده کمک کند تا بهسرعت به شرایط واکنش نشان دهند و بدون از دست دادن نظم و ترتیب، به مدیریت امور بپردازند. این نوع آمادگی میتواند به خانواده کمک کند تا با مشکلات و چالشها بهتر مقابله کرده و احساس امنیت و اعتماد به نفس بیشتری در مواجهه با شرایط اضطراری داشته باشند. 7. ترویج انضباط شخصی و خانوادگی زمانبندی و برنامهریزی به ترویج انضباط شخصی و خانوادگی کمک میکند. هنگامی که اعضای خانواده به برنامههای خود پایبند باشند و زمانبندی مشخصی برای انجام وظایف خود داشته باشند، این انضباط به زندگی روزمره آنها منتقل میشود. این انضباط نه تنها به انجام بهتر و سریعتر کارها کمک میکند، بلکه به ایجاد عادات مثبت و مداوم در زندگی خانوادگی منجر میشود. بهعنوان مثال، زمانبندی منظم برای خواب و استراحت، تغذیه سالم و انجام فعالیتهای بدنی میتواند به بهبود سلامت عمومی خانواده کمک کند. علاوه بر این، انضباط در مدیریت زمان و مسئولیتها باعث میشود تا اعضای خانواده بهتر بتوانند تصمیمگیری کنند و به تعهدات خود پایبند باشند. این نوع انضباط در خانواده به افزایش بهرهوری و کارایی کمک کرده و به موفقیتهای بلندمدت در زندگی خانوادگی منجر میشود. 8. تقویت احساس مسئولیتپذیری زمانبندی و برنامهریزی در خانواده به تقویت احساس مسئولیتپذیری در میان اعضای خانواده کمک میکند. وقتی هر فرد در خانواده وظایف خود را بهدرستی انجام دهد و به تعهدات خود پایبند باشد، احساس مسئولیتپذیری در او تقویت میشود. این احساس مسئولیت نه تنها به بهبود عملکرد فردی کمک میکند، بلکه باعث میشود که اعضای خانواده نسبت به یکدیگر نیز احساس تعهد و مسئولیت بیشتری داشته باشند. کودکان با مشاهده رفتار والدین در پایبندی به برنامهریزی و انجام وظایف، این مهارت را از آنها یاد میگیرند و در زندگی آینده خود نیز به کار میگیرند. از سوی دیگر، والدین نیز با تقویت این مهارت در خود و فرزندانشان، به بهبود کیفیت زندگی خانوادگی و اجتماعی کمک میکنند. در نهایت، زمانبندی و برنامهریزی در خانواده ابزاری قدرتمند برای بهبود کیفیت زندگی است. این دو مهارت به مدیریت بهتر وظایف، کاهش استرس و افزایش فرصتهای تفریح و استراحت کمک میکنند. با برنامهریزی مناسب، خانوادهها میتوانند به تعادل بیشتری در زندگی دست یابند و روابط خود را تقویت کنند. همچنین، این برنامهریزیها به تقویت احساس مسئولیتپذیری و انضباط شخصی در میان اعضای خانواده منجر میشود و در نهایت، زندگی خانوادگی را بهبود میبخشد.