برچسب: اخراج اجباری

38 دقیقه قبل - 30 بازدید

کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که با توجه به کاهش ‏کمک‌های جهانی برای افغانستان، آینده‌ی بازگشت‌کنندگان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.‏ این نهاد با نشر پیامی در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که با بازگشت ۱.۴ میلیون نفر در سال ‏جاری، نیاز به کمک در افغانستان تشدید شده است.‏ کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در ادامه تاکید کرده است که برای شروع دوباره به حمایت ‏نیاز دارد.‏ این روزها اخراج مهاجران از ایران به‌شدت ادامه دارد.‏ براساس آمار، روزانه ده‌ها هزار نفر از مرزهای غربی وارد افغانستان می‌شوند. عمده‌ی ‏بازگشت‌کنندگان خانواده‌های مهاجر هستند.‏ بازگشت مهاجران در وضعیتی است که بحران اقتصادی افغانستان با کاهش ‏کمک‌ها روبه وخامت است.‏ این در حالی‌ است که روزانه شمار زیادی از مهاجران افغانستانی، به‌ویژه زنان و کودکان، از مرز ایران وارد افغانستان می‌شوند. براساس گزارش‌ها، مادران، کودکان، زنان باردار و افراد سالمند از آسیب‌پذیرترین گروه‌ها در میان مهاجران به‌شمار می‌روند که به خدمات بهداشتی، غذا و سرپناه نیاز فوری دارند. قابل ذکر است که پس از جنگ ایران و اسرائيل، جمهوری اسلامی روند اخراج گسترده مهاجران افغانستانی را روی دست گرفته است. تهران می‌گوید که تنها مهاجران افغان بدون مدرک را اخراج می‌کند اما مهاجران گزارش می‌دهند که پولیس مدارک آن‌ها از جمله ویزا و پاسپورت‌شان را پاره کرده و با وجود اسناد قانونی آن‌ها را اخراج کرده‌اند. اسکندر مومنی، وزیر داخله ایران که حدود ۴۰۰ هزار مهاجر افغانستانی از کشور اخراج شده‌اند. او گفت که مصوبه دولت به مجلس ایران ارسال شده تا طرح سامان‌دهی مهاجران اجرایی شود.

ادامه مطلب


4 ساعت قبل - 46 بازدید

خداوند از او درگذرد. نام «کریم غول» در اوایل دهه‌ی هفتاد لرزه بر تن مهاجرین افغانستان در مشهد می‌انداخت، مأمور خشن و بی‌رحم «افغانی‌بگیر». سپس او در روزهایی که گرفتار سرطان شد، بسیار از مهاجرین حلالیت طلبید. سرطان او را برد اما نام او در تاریخ مناسبات دو کشور ماند. مأمور از قهار عاصی شاعر توانای افغانستان که در دهه‌ی هفتاد به ایران سفر کرده بود، پاسپورت طلب کرد. عاصی پاسپورتش را به او نشان داد که هنوز یک روز ویزا داشت. مأمور به او سیلی زد و در مقابل اعتراض قهار گفت: این سیلی را برای این زدم که بدانی فقط یک روز وقت داری. قهار کشور را ترک کرد و در موشک‌باران‌های کابل کشته شد، در سال ۱۳۷۳. یادم نمی‌رود که در همان ایام رییس اداره‌ی گذرنامه در مشهد باری با چه لحن تند و خشنی با شاعر ما صحبت می‌کرد. اکنون نه قهار عاصی هست و نه کریم غول، ولی این روایت‌ها مانده است. این‌ها رسوب می‌کند و تا این دو کشور باقی هستند، سینه به سینه و صفحه به صفحه می‌چرخد. در جریان اخراج شمار زیادی از مهاجرین در این روزها هم وقایعی از این قبیل دیده شده است. صحنه‌های خشنی از دستگیری اشخاص، وضعیت اسفبار اردوگاه‌های گردآوری اتباع و نیز اوضاع مرز دوغارون در این روزها. این‌ها هیچ وقت پاک نمی‌شود. این‌ها نه قابل انکار است و نه قابل توجیه. اما از سویی دیگر، در همین روزهای سخت بسیاری از اهالی رسانه، فعالان فرهنگی و اجتماعی، دست‌اندرکاران خیریه و تعداد بی‌شماری از مردم ایران، با مهاجرین همدلی کردند، یاری رساندند. وکلایی بودند که داوطلبانه اعلام آمادگی کردند برای وصول مطالبات مردم بابت رهن منزل و... شاعرانی شعر گفتند. نخبگانی به مقامات نامه نوشتند. کسانی حتی اعلام آمادگی کردند برای کمک‌رسانی در این سوی مرز. در آن سوی مرز نیز، مردم هرات نیکنامی بزرگی برای خود خریدند با استقبال و خدمات‌رسانی برای اخراج‌شدگان. گروه گروه و کاروان کاروان کمک و مواد غذایی رساندند برای مردمی که یک روز قبل در این سوی مرز از یک «سایه» بی‌بهره مانده بودند در گرمای طاقت‌سوز تیرماه دوغارون. آن‌ها سینی‌های غذا آوردند برای مردمی که در اردوگاه و در مسیر، گاهی یک بطری آب را به چند برابر قیمت خریده بودند. این‌ها هم می‌ماند و پاک نمی‌شود. مسوولان و دست‌اندرکاران محترم امور. منکر وضعیت جنگی نیستم. منکر خرابکاری‌ها هم نیستم. منکر لزوم ساماندهی و قانونمندسازی امور مهاجرین هم نیستم. تهدیدها البته بسیارند. ولی مسوولان امور می‌توانستند از این تهدیدها یک فرصت بسازند. می‌توانستند با سبک و طرز رفتار خودشان نشان دهند که با مهاجرستیزان فضای مجازی همراه و همسو نیستند. می‌توانستند با این جو ضد مهاجری که عمدتاً‌ هم به شکل یک پروژه از جاهایی تأمین می‌شود، فاصله‌گذاری کنند. این می‌شد فرصتی کم‌نظیر باشد برای خنثی‌کردن ذهنیت‌هایی که در سال‌های اخیر به جامعه تزریق شده است. ولی این کار را نکردند متأسفانه. حتی از این جو مهاجرستیزی به عنوان «پیشران» برنامه‌ها استفاده شد. صدا و سیما می‌توانست راوی صادق وضعیت اردوگاه‌ها و وضعیت دوغارون و برخوردها و دستگیرشدن‌های گاه خشن باشد. می‌توانست شایعات اغراق‌شده‌ی امنیتی را صحت‌سنجی کند و اعلام کند. آنگاه می‌توانست مدعی باشد که با پروژه‌بگیران مهاجرستیز همسو نیست. شاید بگویید شرایط جنگی است و «نمی‌شود». ولی من دیده‌ام که می‌شود. من از برخورد رییس اداره‌ی گذرنامه در سال ۱۳۷۳ گفتم. ولی در همین ایام رییس دیگری از همان اداره‌ی گذرنامه را هم دیده‌ام که در سالن اداره، پشت میزی می‌نشیند و شخصاً‌ مثل یک کارمند معمولی به امور مراجعه‌کنندگان رسیدگی می‌کند، با صبر و حوصله و خُلق خوش و نهایت همکاری ممکن. افزون بر رفتارها، گفتارها هم پاک نمی‌شوند. اشخاص بسیاری به خصوص در فضای مجازی و رسانه‌ای از هر دو جانب نفرت‌آفرینی کردند و تعمیم دادند و حکم کلی صادر کردند. به خاطر چند بزهکاری، ملتی را بزهکار خواندند و به خاطر چند نژادگرایی، ملتی را نژادپرست نامیدند. ما آن‌قدر همدلی دوسویه دیده‌ایم که هر حکم کلی و قطعی‌ای را چالش‌پذیر می‌کند. و ما سعی کنیم آنچه از ما می‌ماند خدمت باشد نه دشنام. چون دشنام هم می‌ماند و پاک نمی‌شود. هیچ قیچی‌ای وجود ندارد که دو کشور را از کنار هم بردارد و دو گوشه از این کره‌ی خاکی بچسباند. هیچ پاک‌کنی هم وجود ندارد که وقایعی را که ثبت دفتر تاریخ شده است، پاک کند و دوباره بنویسد. در این میان فرصت‌هایی هست که می‌تواند که با تلخی به هدر برود و صحنه‌هایی ساخته شود که تا دهه‌ها در ذهن و ضمیر همه بماند، یا هم می‌تواند سرشار باشد از خاطرات نیک و درخشان. بستگی به این دارد که تو کدام را بخواهی و کدام را انتخاب کنی. عمل سخت نیست، بلکه فقط انتخاب ما را به کار دارد. به نظرم خیلی‌ها در انتخاب خوب، کامیاب نبودند. نوینسده: محمدکاظم کاظمی

ادامه مطلب


4 روز قبل - 114 بازدید

سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، تشکل مستقل کارگری در ایران اعلام کرده است که امنیتی‌سازی، نژادپرستی و اخراج مهاجران افغانستان نقض آشکار حقوق انسانی آنان است. این تشکل کارگری امروز (پنج‌شنبه، ۱۲ سرطان) با نشر اعلامیه‌ای گفته است که رفتارهای خشونت‌آمیز علیه مهاجران افغانستانی، محدودیت‌های دولتی بر حقوق اساسی آنان و نژادپرستی ساختاری و فرهنگی علیه آن‌ها، به‌روشنی مستند شده و نشان‌دهنده‌ وخامت اوضاع و نقض آشکار حقوق پایه و انسانی آنان است. در اعلامیه آمده است که اتهاماتی همچون «جاسوسی برای اسرائیل» بدون ارائه‌ اسناد معتبر و روند قضایی شفاف علیه مهاجران افغانستانی، رنگ تبلیغاتی و ابزاری برای سرکوب دارند تا پشتوانه‌ای امنیتی. سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه تاکید کرده است که مهاجران بخشی جدایی‌ناپذیر از طبقه کارگرند و برخوردهای نژادپرستانه به همبستگی اجتماعی آسیب می‌زند. سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، یک تشکل مستقل صنفی است که برای دفاع از حقوق کارگران اتوبوسرانی تهران و حومه تشکیل شده است. این سندیکا یکی از تشکل‌های مهم کارگری مستقل در ایران به شمار می‌رود. در اعلامیه آمده است که «جاسوسان» در درون ساختار حاکمیت ایران نفوذ کرده‌اند و ادعای «جاسوسی» مهاجران افغانستانی که نه به نظام دسترسی دارند و نه هم تمایلی برای همکاری با اسرائيل، ناممکن است. این سندیکا از تمام تشکل‌های کارگری و مدنی ایران خواسته است که تحت هیچ شرایطی تحت تأثیر فضای متعفن مهاجرستیزی و نژادپرستی قرار نگیرند. در اعلامیه آمده است: «حمله به مهاجران، تضعیف همبستگی اجتماعی و طبقاتی است و در خدمت منافع حاکمیت‌ها و نظام سرمایه‌داری‌ست. نژادپرستی و مقصرنمایی مهاجران محکوم است.» قابل ذکر است که پس از جنگ ایران و اسرائيل، جمهوری اسلامی روند اخراج گسترده مهاجران افغانستانی را روی دست گرفته است. تهران می‌گوید که تنها مهاجران افغان بدون مدرک را اخراج می‌کند اما مهاجران گزارش می‌دهند که پولیس مدارک آن‌ها از جمله ویزا و پاسپورت‌شان را پاره کرده و با وجود اسناد قانونی آن‌ها را اخراج کرده‌اند. اسکندر مومنی، وزیر داخله ایران که حدود ۴۰۰ هزار مهاجر افغانستانی از کشور اخراج شده‌اند. او گفت که مصوبه دولت به مجلس ایران ارسال شده تا طرح سامان‌دهی مهاجران اجرایی شود.

ادامه مطلب


4 روز قبل - 73 بازدید

اسدالله تنها چهار سال داشت که حادثه‌ی تلخی همه چیز را از او گرفت. پدرش که در شهر مشهد به‌عنوان کارگر ساختمان کار می‌کرد، روزی هنگام بازگشت از کار، در یک چهارراه شلوغ، با موتری تصادف کرد و در جاه جان داد. آن روز، خانه ساده‌ای که در حاشیه شهر برای اجاره گرفته بودند، به خانه ماتم تبدیل شد. جسد پدر را تنها با یک تکه لباس که از بدنش باقی‌مانده بود، دفن کردند. مادرش تا چند روز نه نان خورد، نه حرف زد. بعدتر درحالی‌که چادرش را محکم به سر بسته بود، با چشمانی ورم کرده از گریه  بیرون رفت و سراغ کار رفت؛ از خانه‌ای به خانه دیگر، از آشپزخانه‌ها تا حیاط‌های پر از خاک، در دست‌هایش آبله می‌زد، کمرش خم می‌شد اما هیچ‌گاه شکایت نکرد. زیرا سه طفل در خانه داشت: اسدالله و دو خواهر کوچکش. سال‌ها گذشت اسدالله بزرگ‌تر شد، اما مثل هم‌سالانش نه به مکتب رفت نه دنیای کودکی را تجربه کرد. از 9 ‌سالگی همراه مادرش کار می‌کرد. ابتدا در بازارها دست‌فروشی می‌کرد، بعد که کمی قد کشید، خودش در چهارراه‌ها گل می‌فروخت. یک بکس دستی کوچک داشت، با چند شاخه گل مصنوعی و چند گل تازه که اول صبح آن‌ها را از میدان گل‌فروشی می‌خرید و تا شب در خیابان‌ها می‌گشت کسی به او رحم نمی‌کرد گاه مردم با بی‌احساسی از کنارش می‌گذشتند، گاهی او را می‌راندند و گاه فریاد می‌زدند که به همان جایی که آمده است بازگردد. با تمام این تحقیرها، او هر روز گل می‌فروخت. زیرا در دلش آرزو داشت که بتواند روزی مادرش را از کارهای شاق نجات دهد. شب‌ها، وقتی خسته و زخمی به خانه می‌رسید نان خشک را با خواهرانش قسمت می‌کرد، دستان مادر را با مهربانی می‌گرفت و در دلش دعا می‌خواند. اما یک روز، همه چیز فروریخت. در میدان ونک، نزدیک یک رستوران که همیشه مشتری زیاد داشت، نیروهای انتظامی از موترهایشان پیاده شدند و شروع به گرفتن دست‌فروشان و کودکان مهاجر کردند. اسدالله وقتی چشمش به آنان افتاد، گل‌ها را محکم گرفت و فرار کرد اما کفش‌هایش کهنه و پاره بودند چند قدم بیشتر ندویده بود که زمین خورد یکی از مأموران او را از پشت گرفت. گل‌ها از بکس افتادند روی جاده پهن شدند موترها از رویشان رد شدند و آن رنگ سرخ به رنگ خاک یکسان شد؛ دستانش را محکم بستند یکی از مأموران گفت: «این هم یکی دیگر از همان‌هاست. بدون کارت، بدون مدرک، باید دیپورت شود.» او را به مرکز نگهداری مهاجران انتقال دادند یک ساختمان سرد با اتاق‌هایی پر از مهاجر، گریه کودکان، فریاد زنان، و سکوت مردان ناامید، هیچ‌کس به حرف اسدالله گوش نداد. چند بار نام مادرش را صدا زد. گفت که او مریض است خواهرانش منتظر نان‌اند. اما کسی نه دل‌سوزی داشت و نه گوش شنوا،  ده روز در آنجا ماند بی‌کسی کشید، بی‌خوابی، گرسنگی، و اشک. بعد با دسته‌ای دیگر از مهاجران، سوار بر موترهای نظامی، به مرز اسلام قلعه انتقال داده شد. بی ‌کارت، بی‌لباس، نا‌امید. با همان کفش‌های پاره و پیراهن نازک، به خاک افغانستان انداخته شد. در مرز، هیچ‌کس منتظرش نبود. هیچ نامی از خانواده‌اش در سیستم نبود. تنها یک مأمور افغان که مسئول تحویل مهاجران بود، پرسید: «نامت چیست؟ از کجایی؟ کی را داری اینجا؟» او با صدایی لرزان جواب داد: «اسدالله هستم، پدرم ده سال پیش مرده، مادرم در تهران مانده... کاکایم در هرات زندگی می‌کند، اما دقیق نمی‌دانم کجاست.» مأمور دستی به سرش کشید، آهی کشید و گفت: «بچه جان، به اینجا تعلق نداری، اما باید بسازی.» او را با چند مهاجر دیگر به شهر هرات فرستادند. با تلاش بسیار، یکی از کاکاهای دورش پیدا شد. مردی که خودش هشت طفل داشت، با زنی مریض و خانه‌ای که سقفش چکه می‌کرد. کاکایش ابتدا او را پذیرفت، اما چند روز بعد، فشار زندگی او را خسته کرد. فریاد می‌زد، دشنام می‌داد، و می‌گفت: «چرا این طفل را بر ما بار کردند؟ خودمان هم نان نداریم.» اسدالله ساکت بود؛ لب باز نمی‌کرد؛ به کنج اتاق می‌رفت، زانوهایش را بغل می‌گرفت و به دیوار نگاه می‌کرد. وقتی صدای خواهران کاکایش را می‌شنید که می‌خندیدند، لبخندی کم‌رنگ بر لبانش می‌آمد، اما زود خاموش می‌شد. هر شب، با چشمان باز می‌خوابید. کابوس می‌دید، صدای ماشین‌های پلیس، فریاد مردم، بوی گل‌های له‌شده، صدای مادرش که صدا می‌زد: «اسد، کجایی بچیم؟» یکی از همسایه‌ها که زن مهربانی بود، متوجه حال خراب اسدالله شد، یک روز برایش مقداری شوربا آورد و پرسید: «بچه جان، چرا گپ نمی‌زنی؟» او فقط نگاهش کرد و گفت: «تهران بودم، گل می‌فروختم، اما گل‌ها مردند، من هم مردم.» زن فهمید که این کودک دیگر کودک نیست، در عمر کوتاهش بیشتر از یک مرد درد دیده بود. او را نزد یک دکتر برد، دکتر تشخیص داد که او دچار افسردگی شدید و سوءتغذیه است. اگر زودتر تحت مراقبت قرار نگیرد، شاید حتی نتواند زنده بماند. اما هیچ‌کس پول دارو نداشت، هیچ نهاد خیریه‌ای نبود، هیچ حکومتی، هیچ نهادی، هیچ مسئولی. روزهای بعد، اسدالله را به زباله‌گردی واداشتند. صبح‌ها او را با کیسه‌ای بیرون می‌فرستادند تا پلاستیک جمع کند. اما توانش نبود. چند بار از حال رفت، سرفه می‌کرد، تب داشت. شبی در اتاق تبش بالا رفت، دستانش داغ، بدنش لرزان، با صدایی ضعیف گفت: «مادرم کجاست؟ خواهرهایم گرسنه‌اند، دلم تنگ است، کاش فقط یک گل دیگر می‌فروختم فقط یک گل.» چشمانش بسته شد زن همسایه دوباره آمد با دستان لرزان تب‌سنج را برداشت، پیشانی‌اش را لمس کرد و اشک ریخت. اسدالله هنوز زنده است اما دیگر آن کودک گل‌فروش نیست، دیگر نه خواب دارد نه رویا در خانه‌ای تاریک در هرات، در میان خاک و درد، هر شب با خودش می‌گوید: تهران، سرک‌های پر دود، مادرم، گل سرخ، گل سرخ. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


4 روز قبل - 89 بازدید

سازمان بین‌المللی نجات کودکان درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که در ماه جون سال جاری میلادی بیش از ۸۰ هزار کودک اهل افغانستان از ایران به افغانستان بازگشته‌اند. این سازمان با نشر گزارشی گفته است که این آمار در مقایسه با ماه پیش دو برابر افزایش یافته و ساختار خدماتی افغانستان را در آستانه فروپاشی قرار داده است. سازمان بین‌المللی نجات کودکان تاکید کرده است که شش هزار و ۷۰۰ تن از این شمار کودکان بدون همراه بوده‌اند و حدود ۳۹ درصد از این کودکان به اجبار از ایران بازگردانده شده‌اند. در گزارش آمده است ه پس از اعلام آتش‌بس میان ایران و اسرائيل در پنجم سرطان بیش از ۳۶ هزار تن در یک روز از ایران وارد افغانستان شده‌اند. همچنین گزارش به نقل از سمیرا سیدرحمان، مدیر بخش دادخواهی سازمان نجات کودکان، نوشته است که: «بسیاری از خانواده‌ها فقط با چیزهایی که می‌توانند حمل کنند وارد کشور می‌شوند. آن‌ها خسته، ترسیده و نگرانند.» وی در ادامه افزوده است: «جامعه‌ی جهانی نباید از این وضعیت چشم بپوشد. وقت آن است که برای نجات کودکان و خانواده‌های افغان گام‌های جدی برداشته شود.» در بخشی از گزارش آمده است که در واکنش به این وضعیت، دو مرکز حمایتی ویژه کودکان در هرات ایجاد کرده است که خدمات روانی و فضای امن بازی برای کودکان فراهم می‌کند. همچنین به تاز‌گی، سانجی ویجسکرا، مدیر منطقه‌ای یونیسف یا صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد برای جنوب آسیا، نیز گفته است که هزاران کودک هر روز از اسلام‌قلعه وارد افغانستان می‌شوند و آنان به کمک فوری نیاز دارند. این در حالی است که چند روز پیش کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل هشدار داده و گفته بود که اخراج اجباری مهاجران افغانستان، منطقه و فراتر از آن را بی‌ثبات می‌کند. این نهاد نوشت که بیش از ۱.۲ میلیون شهروند افغانستان در سال ۲۰۲۵ میلادی از ایران و پاکستان مجبور به بازگشت به افغانستان شده‌‌اند که این امر بحران بشری موجود در داخل افغانستان را بیشتر تشدید کرده است.

ادامه مطلب


5 روز قبل - 165 بازدید

زنان معترض و اعضای جنبش اعتراضی زنان عدالت‌خواه افغانستان از اخراج گسترده‌ی مهاجران افغانستان از ایران به شدت انتقاد کرده و اخراج پناه‌جویان به‌ویژه زنان و کودکان را اقدامی غیرانسانی عنوان کردند. جنبش زنان عدالت‌خواه افغانستان با نشر اعلامیه‌ای نوشته است که شهروندان افغانستان برای یافتن امنیت به ایران پناه برده و اخراج آن‌ها، «ناعادلانه و مغایر با اصول بنیادین حقوق بشر و تعهدات بین‌المللی» می‌باشد. در اعلامیه آمده است: «زنان، کودکان و مردانی که تنها جرم‌‌شان تلاش برای «زنده ماندن» بوده است، امروز در کوچه‌ها و خیابان‌های ایران با تحقیر، خشونت و بازداشت‌های گروهی روبه‌رو می‌شوند.» در اعلامیه‌ی جنبش اعتراضی زنان عدالت‌خواه آمده است که مهاجران افغانستانی به اجبار به سرزمینی بازگردانده می‌شوند که در آن، تهدید و ترس وجود دارد. اعضای این جنبش اعتراضی خواستار توقف رفتار غیرانسانی با مهاجران افغانستانی شده و از نهادهای بین‌المللی، سازمان ملل و کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان خواسته‌اند تا در برابر این بی‌عدالتی خاموش نباشند. زنان معترض سکوت در برابر اخراج مهاجران افغانستانی از ایران را همراهی با ظلم عنوان کردند. آن‌ها از ادامه‌ی روند اخراج مهاجران افغانستانی از ایران هشدار داده و گفته‌اند که ادامه‌ی این روند، زخم عمیقی بر پیکر همبستگی انسانی بر جا خواهد گذاشت. این در حالی است که چند روز پیش کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل هشدار داده و گفته بود که اخراج اجباری مهاجران افغانستان، منطقه و فراتر از آن را بی‌ثبات می‌کند. این نهاد نوشت که بیش از ۱.۲ میلیون شهروند افغانستان در سال ۲۰۲۵ میلادی از ایران و پاکستان مجبور به بازگشت به افغانستان شده‌‌اند که این امر بحران بشری موجود در داخل افغانستان را بیشتر تشدید کرده است.

ادامه مطلب


6 روز قبل - 93 بازدید

داکتر تاج‌الدین اویوالی، نماینده‌ی یونیسف یا صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد برای افغانستان می‌گوید که یک چهارم مهاجران اخراج شده از ایران، کودکان هستند. آقای اویوالی با نشر پیامی در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که بسیاری از کودکان اخراج شده از ایران، «بدون همراه» و از خانواده‌های‌شان جدا هستند. وی در ادامه تاکید کرد که در ماه جون سال جاری میلادی، بیش از ۱۶۰ هزار مهاجر اهل افغانستان از طریق مرز اسلام قلعه‌ی هرات به افغانستان بازگردانده شده‌اند. همچنین سنجی ویجیسکرا، مدیر منطقه‌ای صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد نیز در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که از مرز اسلام قلعه دیدن کرده است. او در ادامه افزوده است: «کودکان زیادی اینجا هستند که با فجایع غیرقابل تصوری روبرو شده‌اند و به حمایت ما نیاز دارند.» مدیر منطقه‌ای صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل می‌گوید که در مرز اسلام قلعه با پسر جوانی دیدار کرده که «بزرگترین نگرانی» او این بوده که با دست خالی به خانه باز گشته است. سنجی ویجیسکرا گفته است که یونیسف و شرکای بین‌المللی‌اش در حال ارائه‌ی خدمات حیاتی صحی، تغذیه‌ای، حفاظتی در مرز هستند، اما نیازها بسیار زیاد است. مدیر منطقه‌ای صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل از جامعه جهانی خواستار حمایت از کودکان به‌ویژه کودکان اخراج شده از ایران شده است. ایران پس از برقراری آتش‌بس با اسراییل، روند اخراج مهاجران افغانستان را شدت بخشیده است. براساس آمارهای منتشر شده از سوی حکومت سرپرست، در روزهای اوایل بعد از آتش‌بس روزانه بین ۲۰ تا ۳۰ هزار مهاجر تنها از ایران وارد کشور می‌شود.

ادامه مطلب


7 روز قبل - 69 بازدید

صدای پرندگان در آسمان خاک‌آلود هرات گم شده بود. هوا مانند نفس‌های خفه‌ی انسانی بود که امیدی به زندگی ندارد. رخساره، در آن صبح خاک‌آلود، به دروازه‌ی زنگ‌زده‌ی خانه‌ای مخروبه خیره شده بود که حالا آن را «خانه» می‌نامید؛ نه از آن‌رو که بوی خانه می‌داد، بلکه چون جایی جز آن برای پناه نداشت. سه روز پیش، او را همراه سه فرزندش، نذیر، ملیحه، و یونس، از ایران بازگردانده بودند. شوهرش سال‌ها پیش گم شده بود، در شبی تاریک میان مرزهای شنی و پنهان اسلام قلعه. قاچاق‌بر گفته بود نیروهای مرزی او را گرفته‌اند، اما کسی باور نکرد. شاید غرق شده بود، شاید هم در گوشه‌ای از زندانی در ایران هنوز نفس می‌کشید. اما برای رخساره، او دیگر مرده بود، حتی اگر زنده بود. زندگی در ایران هرگز آسان نبود. رخساره سال‌ها در خانه‌های دیگران کار کرد. کف دست‌هایش ترک برداشت، کمرش خم شد، اما هرگز لب به شکایت نگشود. تنها آرزویش این بود که فرزندانش زنده بمانند: نذیر به مکتب برود، ملیحه هر روز دو تکه نان بخورد، و یونس از گرسنگی شب نخوابد. اما ایران برای آن‌ها وطن نبود. نه مدرکی داشتند، نه پناهی، نه صدایی که از حقوق‌شان دفاع کند. آن‌ها سایه‌هایی بودند که در کوچه‌های پایین‌شهر تهران و کرج می‌لغزیدند، با نگاه‌هایی پر از ترس و دستانی همیشه در کار. تا اینکه روزی، وقتی رخساره برای خرید شربت برای ملیحه به پارک رفته بود، فریاد «اینا افغانن!» به گوشش خورد. چند مأمور با لباس‌های خاکستری آمدند و پیش از آنکه حرفی بزند، ون پلیس او را بلعید. نذیر و یونس را از مکتب آوردند. ملیحه را که در خانه بود، همسایه‌ای به اردوگاه برد. کسی نپرسید این زن کجا زندگی می‌کند، مدرکی دارد یا نه. اردوگاه ورامین قفسی بود که هزاران انسان در آن، در سکوت، اشک می‌ریختند. پس از هفده روز، نام‌شان در فهرست «بازگشتی‌ها» آمد، بی‌هیچ اخطار، بدون بررسی، بدون مشورت. از خاکی که سال‌ها در آن رنج کشیده بودند، اخراج شدند. وقتی به مرز اسلام قلعه رسیدند، رخساره تنها یک بقچه‌ی کوچک داشت: چند پیراهن، کمی دارو و عکسی رنگ‌ورورفته از شوهرش. آغاز زندگی نو؟ یا پایان رویا؟ هرات، جایی که رخساره از آن رفته بود، دیگر همان نبود. خانه‌ی پدری‌اش ویران شده بود. به خویشان دورشان سر زد، اما یا مرده بودند، یا مهاجر، یا مانند او غرق در فقر. ناچار در مخروبه‌ای ساکن شد که سقفش با هر باد می‌لرزید. شب‌ها موش‌ها در گوشه‌های اتاق می‌دویدند و کودکان از ترس به مادرشان می‌چسبیدند. کار نبود. رخساره از صبح تا شام به بازار می‌رفت، با لباس‌های کهنه و چادری پاره بر شانه، به درِ دکان‌ها می‌کوبید: «کاری دارید؟ نظافت؟ ظرف‌شویی؟» بعضی‌ها با تمسخر نگاهش می‌کردند. یکی گفت: «زن برگشتی! از ایران بیرونت کردند، حالا اینجا چه می‌خواهی؟» دیگری گفت: «ما خودمان نان نداریم، تو چه توقع داری؟» بیشتر شب‌ها با دست خالی برمی‌گشت، با خاک بر کفش‌ها و اشک در چشمانش. نذیر اما کوشید کاری پیدا کند. چهارده‌ساله بود و در دکان تایرپنچری شروع به کار کرد، روزی سی افغانی. دست‌هایش تاول زد. یکی از همکارانش روزی پرسید: «چرا مکتب نمی‌روی؟» نذیر پاسخی نداد. دست‌هایش را پشت سرش قفل کرد و به دیوار خیره شد. دلش برای کتاب‌ها، زنگ مکتب، و چوکی‌های فلزی تنگ شده بود که حالا فقط در خواب می‌دید. ملیحه، دخترک هشت‌ساله، دیگر نمی‌خندید. چهره‌اش رنگ‌پریده بود و گاه‌گاه تب می‌کرد. شبی که سرش را روی زانوی مادر گذاشت و پرسید: «مادر، چرا اینجا تلویزیون نداریم؟» رخساره فقط اشک ریخت. پاسخی نداشت. یونس، کوچک‌ترین فرزند، با کفش‌های پاره در کوچه‌ها می‌گشت و از مردم «پول نان» می‌خواست. برخی دل‌رحم بودند و تکه نانی خشک می‌دادند. برخی دیگر اخم می‌کردند و می‌گفتند: «بچه‌گدا، برو!» و آن شب فرا رسید... ملیحه تب شدیدی کرد. رخساره دارویی نداشت. تمام بازار را گشت، حتی کفش‌هایش را فروخت تا شیشه‌ای دارو بخرد، اما دیر شده بود. آن شب، دخترک در آغوش مادر جان داد. نه بیمارستان بود، نه دکتری، نه امیدی. صبح، مردم محل گرد آمدند. یکی از همسایه‌ها کمک کرد تا جنازه را به قبرستان ببرند. ملیحه در تکه زمینی خاک‌آلود، بی‌سنگ، بی‌نام، و بی‌صدا دفن شد. تنها شاخه‌ای خشک‌شده از گل یاس بود که رخساره با دستان لرزان بر خاک گذاشت. رخساره از آن روز دیگر نخندید. کنار قبر دخترش می‌نشست، خاک را با چادر پاک می‌کرد و گاه با او سخن می‌گفت، گویی هنوز باور نداشت مرگ آمده است: «ملیحه جان، مادر را ببخش که نتوانستم برایت دارو بیاورم»؛ «ببخش که تو را به این خاک بی‌پناه آوردم» «خدا کند در آن دنیا آرام باشی، نه مانند اینجا که گرسنگی حتی خوابت را ربود» وطن؟ یا تبعیدگاه؟  در اخبار می‌شنید که می‌گویند: «افغان‌های بازگشتی برای بازسازی کشور مفیدند.» اما او نه خانه داشت، نه آب، نه برق، نه حتی لقمه‌ای نان برای فرزندانش. هیچ مقامی نیامد بپرسد: «از کجا آمدی؟ چه داری؟ چه می‌خواهی؟» نذیر بیمار شد. دست‌هایش از کار مدام زخمی شده بود، اما ناچار به کار ادامه داد. یونس لاغرتر شده بود، چشمانش مانند چراغ‌های خاموش. رخساره هنوز زنده بود، اما با جسم نیمه‌جان و روحی شکسته. گاه از خود می‌پرسید: «اگر در ایران می‌مردم، بدتر بود یا بهتر؟ آنجا دست‌کم بیمارستان بود، دارو بود، همسایه‌ای بود که انسان بود». هر روز کنار جاده‌ای که از اسلام‌قلعه به شهر هرات می‌رفت، می‌نشست و به خودروهای عبوری نگاه می‌کرد. شاید شوهرش بیاید. شاید کسی از ایران بیاید و بگوید: «تو را می‌شناسم، بیا با ما بمان». اما هیچ‌کس نمی‌آمد. شب‌ها، وقتی یونس به خواب می‌رفت و نذیر روی زمین می‌لرزید، رخساره چادر به سر می‌کرد و آرام از خانه بیرون می‌رفت. به قبرستان می‌رفت، جایی که ملیحه آرمیده بود. می‌نشست و ساعت‌ها گریه می‌کرد. او زنده بود، اما زندگی در او مرده بود. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


7 روز قبل - 90 بازدید

کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد همزمان با اخراج گسترده‌ی مهاجران افغانستان از ایران و پاکستان هشدار داده است که اخراج اجباری مهاجران افغانستان، منطقه و فراتر از آن را بی‌ثبات می‌کند. اين نهاد با نشر اعلامیه‌ای گفته است که بازگشت به افغانستان باید داوطلبانه، ایمن و با وقار باشد. کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد تاکید کرده است که بیش از ۱.۲ میلیون شهروند افغانستان در سال ۲۰۲۵ میلادی از ایران و پاکستان مجبور به بازگشت به افغانستان شده‌‌اند که این امر بحران بشری موجود در داخل افغانستان را بیشتر تشدید کرده است. این سازمان افزوده است که طی سال جاری میلادی بیش از ۳۶۶ هزار شهروند افغانستان از ایران بازگشته‌اند. کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان از افزایش چشم‌گیر بازگشت شهروندان افغانستان در شرایط دشوار از ایران به افغانستان هشدار داده است. بر اساس برآوردهای سازمان ملل متحد، بیش از نیمی از جمعیت افغانستان برای تامین نیازهای زندگی خود به کمک‌های بشردوستانه وابسته هستند. در اعلامیه آمده است که کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متعهد شده که با شرکای بین‌المللی‌اش به بازگشت‌کنندگان حمایت فوری و طولانی‌مدت ارائه می‌کند. اعلامیه به نقل از عرفات جمال، نماینده کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در افغانستان نوشته است که هزاران شهروند افغانستان تحت شرایط نامطلوب در حال بازگشت به کشور خود هستند. عرفات جمال خواستار «بودجه فوری و قابل توجه برای اطمینان از ادغام مجدد پایدار و جلوگیری از جابجایی چرخه‌ای در داخل کشور و فراتر از مرزها» شده و تاکید کرده است که تا اکنون تنها ۲۳ درصد بودجه‌ی مورد نیاز تامین شده است. بر اساس داده‌های سازمان ملل، در یک هفته‌ی گذشته، ایران بیش از ۸۸ هزار مهاجر افغانستانی را از این کشور اخراج کرده است.

ادامه مطلب


1 هفته قبل - 120 بازدید

همزمان با افزایش اخراج مهاجران افغانستان از ایران، کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان می‌گوید، زنان و دخترانی که به کشورشان باز می‌گردند، از این وضعیت نگران هستند. کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان با نشر گزارشی نوشته است که ایران در هفته‌های اخیر اخراج مهاجران را تشدید کرده و روزانه هزاران تن به افغانستان بازگشت داده می‌شوند. عرفات جمال، رییس دفتر کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در افغانستان که از مرز اسلام‌قعله در ولایت هرات بازدید کرده، گفته است که بسیاری از افغانستانی‌ها «وحشت‌زده و نگران» هستند که به کشورشان باز می‌گردند. آقای جمال در بخش از سخنانش تاکید کرده است که این نگرانی‌ها در میان زنان به مراتب بیشتر است؛ زیرا زنان به کشوری بازگردانده می‌شوند که از ابتدایی‌ترین حقوق شان حتا آزادی گشت‌وگذار نیز محروم شده‌اند. رییس دفتر کمیسار عالی سازمان ملل گفته: «من درست در مرز بین ایران و افغانستان بودم، جایی که هزاران افغانستانی تحت شرایط نامساعدی در حال بازگشت هستند. خانواده‌های افغانستانی بار دیگر آواره می‌شوند، با وسایل اندک، خسته، گرسنه و وحشت‌زده از آن‌چه در کشوری که بسیاری از آنان هرگز حتا قدم به آن نگذاشته‌اند در انتظارشان است، می‌رسند. زنان و دختران به ویژه نگران هستند؛ زیرا از محدودیت‌های آزادی رفت‌وآمد و حقوق اساسی مانند آموزش و اشتغال می‌ترسند.» بر اساس داده‌های سازمان ملل، در یک هفته‌ی گذشته، ایران بیش از ۸۸ هزار مهاجر افغانستانی را از این کشور اخراج کرده است. ایران در حالی مهاجر افغانستانی را اخراج می‌کند که بیش‌تر خانواده‎‌ها به دلیل ممنوعیت آموزش و کار زنان به آن کشور پناه برده بودند. ایران از دهه‌ها به این سو میزبان بیش‌ترین مهاجران افغانستانی است.

ادامه مطلب