برچسب: آموزش

1 هفته قبل - 59 بازدید

ژیل برتران، نماینده ویژه اتحادیه اروپا برای افغانستان، همزمان با آغاز ماموریتش اعلام کرده است که حمایت از زنان و دختران افغانستانی که با محدودیت‌های بی‌سابقه روبرو هستند، در صدر اولویت‌های کاری او قرار دارد. نمایندگی اتحادیه اروپا با نشر اعلامیه‌ای در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که ماموریت نماینده تازه‌اش بر حمایت از مردم افغانستان، پاسداری از حقوق بشر به‌ویژه حقوق زنان و دختران، تسهیل کمک‌های بشردوستانه، مبارزه با تروریسم و تامین ثبات منطقه‌ای متمرکز خواهد بود. ژیل برتران، نماینده جدید اتحادیه اروپا بر تعامل اصولی با افغانستان تاکید کرد و گفته است: «یکی از اولویت‌های خاص من این خواهد بود که اطمینان حاصل کنم اتحادیه اروپا همچنان حامی قوی مردم افغانستان، به‌ویژه زنان و دختران، باقی بماند.» آقای برتران افزود: «در همکاری نزدیک با کشورهای عضو، شرکا و جامعه‌ی مدنی تلاش خواهم کرد تا مواضع اتحادیه اروپا در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای شنیده و درک شود.» اتحادیه اروپا به تازگی ژیل برتران، دیپلومات فرانسوی و باسابقه خود را به این سمت منصوب کرده است. او قبلا در ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ میلادی به‌عنوان رییس بخش سیاسی نمایندگی اتحادیه اروپا در کابل بود. همچنین برتران سابقه‌ ریاست نمایندگی اتحادیه اروپا در سوریه و کلمبیا را نیز در کارنامه خود دارد. پیش از او، توماس نیکلاسون از سال ۲۰۲۱ تا مارچ ۲۰۲۵ نماینده ویژه اتحادیه اروپا برای افغانستان بود.

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 120 بازدید

ریچارد بنت، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد برای افغانستان درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که محروم‌کردن زنان و دختران از آموزش مصداق افراط‌گرایی است و با تمرکز بر آموزش دینی/جهادی، آینده نسل جوان افغانستان نابود می‌شود. آقای بنت این اظهارات را روز (جمعه، ۴ میزان) در حاشیه نشست سازمان ملل مطرح کرده و گفته است که گزارش‌های مستند از افغانستان برای سوق‌دادن بحث‌های جهانی به‌سوی اقدامات موثر بین‌المللی حیاتی است. وی در ادامه تاکید کرده است که ایجاد بسترهای بیش‌تر برای شنیدن دیدگاه‌های شهروندان افغانستان، به‌ویژه علما و کارشناسان اسلامی، اهمیت دارد و باید به آن توجه شود. گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در این نشست با اشاره به سرکوب جامعه مدنی و خاموش‌ساختن صدای مخالفان افزوده است که با وجود تهدیدها، ارعاب و انتقام‌جویی‌ها، اقدامات این گروه از دید جامعه جهانی پنهان نمانده و همچنان زیر نظارت قرار دارد. ریچارد بنت در حالی از وضعیت زنان و دختران انتقاد می‌کند که حکومت فعلی پس از تسلط بر افغانستان، زنان و دختران را از آموزش و ‏تحصیل محروم کرده است. حکومت فعلی در آخرین محدودیت خود، ‏دروازه‌های انستیتوت‌های طبی را به‌روی دختران بست، در حالی که ‏بخش صحت افغانستان با کمبود پرسنل مواجه است.‏ این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند.

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 89 بازدید

هیچ‌کس دقیقاً نمی‌داند کِی بود؛ چه لحظه‌ای، چه ساعتی، چه روزی که سحر فهمید قرار نیست زندگی‌اش آن‌طور که در خیال‌های نوجوانی‌اش ساخته بود، پیش برود. فقط می‌دانست که امید، بی‌صدا از چشم‌هایش گریخته و جایش را به اضطرابی بی‌نام و نشانی داده بود. اما خوب به خاطر داشت آن لحظه، جایی بعد از آخرین زنگ مدرسه، بعد از آخرین باری که پشت نیمکتش نشست و معلمش نگاهش کرد و گفت: «تو باید بمانی، تو می‌درخشی.» همان روز، با بغضی در گلو و دستانی که سردی دیوارهای راهرو را لمس می‌کردند، از درِ مدرسه بیرون آمد و دیگر هرگز بازنگشت. سحر دختری بود که در سکوت بزرگ شده بود. در خانه‌ای که دیوارهایش سال‌ها صدای فریادهایی را در خود فرو برده بودند؛ فریادهایی که هرگز به گوش همسایه‌ها نرسیدند. مادری که فقط نگاه می‌کرد، با چشمانی خسته، صورت‌ کبود، و دستانی که آن‌قدر ظرف شسته بودند که دیگر نه حسی در آن‌ها مانده بود و نه رمقی. پدری که محبت را نشانه‌ی ضعف می‌دانست، معتقد بود زن باید اطاعت کند و دختر تا وقتی در خانه است، سربار است، و وقتی شوهر می‌کند، «تمام شده» است. سحر هیچ‌وقت کودکی نکرد؛ اسباب‌بازی‌هایش قابلمه‌های پلاستیکی بودند و رؤیاهایش، خواب‌هایی نیمه‌کاره که حتی حرف زدن درباره‌شان هم در خانه ممنوع بود. در خانه‌ای که همه در گذشته گیر کرده بودند، فکر کردن به آینده، گناهی نابخشودنی بود و گفت‌وگو درباره آن، خط قرمز. سحر همیشه در کتاب‌هایش دنبال راهی برای فرار می‌گشت؛ میان جمله‌ها پنهان می‌شد، با شعرها می‌گریست، با قصه‌ها می‌خندید، اما هیچ‌وقت نتوانست حتی یک گام واقعی به سوی آن آزادی لطیف و نامرئی که در دلش جوانه زده بود، بردارد. در پانزده‌سالگی، همان روزی که هنوز گیسوانش بوی کودکی می‌داد و چشم‌هایش به‌دنبال نشانه‌هایی از عشق و لبخند در جهان بود، به اتاقی فراخوانده شد. پدرش، با صدایی خشن و قاطع، گفت: «سحر، خواستگار داری. مرد خوبیه. خانه داره، کار داره. سنش مهم نیست. وقتشه که زن خونه‌ی خودت باشی.» همه وجودش یخ زد. زبانش قفل شد، کلمات گره خوردند، بغضش ترکید اما اشکش نریخت. فقط به مادرش نگاه کرد؛ شاید اعتراضی کند، شاید چیزی بگوید، شاید فقط یک بار، برخلاف همیشه، او را ببیند. اما مادر، مثل تمام سال‌های پیش، با نگاهی خاموش و خسته، شبیه خاکستر، فقط سکوت کرد. مراسم عقد آن‌قدر سریع و بی‌احساس برگزار شد که سحر تا مدت‌ها نمی‌توانست باور کند از این به بعد قرار است همسر مردی باشد که نه او را می‌شناخت، نه درکش می‌کرد، و نه حتی یک بار با نگاهی از جنس مهر و احترام به او چشم دوخته بود. مردی عبوس، خاموش، و کنترل‌گر، که زن را نه هم‌دل و همراه، بلکه وسیله‌ی می‌دید برای تملک؛ باید ساکت می‌بود، کار می‌کرد، اطاعت می‌کرد، و اگر هم روزی محبت می‌دید، لطفی بود از سر بزرگواری، نه حقی از سر عشق. سحر در هفته‌های اول ازدواج، شب‌ها با چشم‌های باز به سقف اتاقی که بوی غربت می‌داد، خیره می‌ماند. زیر لب، بی‌صدا، برای خودش قصه می‌ساخت؛ قصه‌ی دختری که از خانه می‌گریزد، به شهر می‌رسد، در مدرسه‌ای ثبت‌نام می‌کند، درس می‌خواند، کار می‌کند، و روزی به خانه‌ای بازمی‌گردد که پدر، با افتخار، او را در آغوش می‌کشد و می‌گوید: «تو باعث افتخارمی.» اما این فقط یک رؤیای شبانه بود. واقعیت، چیز دیگری بود؛ در دنیای واقعی، هر روز خشونت تکرار می‌شد. شوهرش فریاد می‌کشید، تحقیر می‌کرد، توهین می‌کرد، و گاهی با دستان سنگینش به صورت سحر سیلی می‌زد. و او، فقط نگاه می‌کرد. نه از ترس، بلکه از فراموشیِ گریه. چون مدت‌ها بود گریه‌کردن را از یاد برده بود. در خانه‌ی شوهر، نه کتابی بود، نه موسیقی‌ای، نه گفتگویی که رنگ آرامش داشته باشد؛ فقط روزمرگی بود و ترس و تنهایی. تماس با خانواده تنها با نظارت ممکن بود، بیرون‌رفتن فقط به شرط همراهی، و حتی وقتی مادرش بیمار شد، با هزار خواهش و التماس فقط نیم‌ساعت اجازه یافت به بیمارستان برود. همان‌جا، شوهرش با چشمانی پر از خشم زمزمه کرد: «همین یک بار را به خاطر مادرت می‌بخشمت.» اما درد، آن شب به اوج رسید. شبی که بعد از دعوایی طولانی و سیلی‌ای که لبش را شکافت، سحر در تنهایی و تاریکی اتاق، روی زمین افتاده بود. دردِ جسمی تنها بخشی از رنجش بود؛ آنچه استخوان‌هایش را می‌لرزاند، صدای شکسته‌شده‌ی آینده‌اش بود که در دل سکوت سنگین خانه پژواک می‌یافت. آرام برخاست، به‌سوی کشوی کمد رفت، و قرص‌هایی را که مدت‌ها پیش پنهان کرده بود، یکی‌یکی در دهان گذاشت؛ بی‌صدا، بی‌اشک، بی‌تردید. در دل فقط گفت: «شاید خواب، بهتر از این زندگی‌یه.» اما مرگ هم نیامد. پرستاری مهربان در بیمارستان، آرام رویش خم شد، گونه‌اش را نوازش کرد و گفت: «عزیزم، چرا این کارو کردی؟» و سحر فقط به سقف خیره ماند؛ دیگر واژه‌ای نداشت، نه برای توضیح، نه برای اعتراض، نه حتی برای ناله. او را دوباره به همان خانه بازگرداندند؛ جایی که نه بخششی انتظارش را می‌کشید، نه مهربانی. فقط توبیخ بود و سرزنش، و تهدیدهایی که در گوشش زنگ می‌زد: «اگر یک بار دیگر این غلط را بکنی، می‌فرستمت خانه‌ی پدرت... پدری که تو را نمی خواهد..» و حالا، سحر فقط هفده سال دارد، اما چهره‌اش پرچین‌تر از زن‌های چهل‌ساله است. شب‌ها، وقتی خانه در سکوت خواب فرورفته، گاهی دفتر کهنه‌ای را که از مدرسه پنهانی آورده، از میان لباس‌های قدیمی بیرون می‌کشد، کنار آینه‌ی شکسته‌ای می‌نشیند، کلماتی بی‌صدا می‌نویسد و زیر لب با خودش زمزمه می‌کند: «اگه کسی این را خواند، بداند که  من می‌خواستم زندگی کنم... و نگذاشتند.» و بعد، دوباره آن دفتر را لای لباس‌های کهنه پنهان می‌کند، شبیه دختری که حتی از دیده‌شدن رؤیاهایش هم می‌ترسد. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 160 بازدید

یونیسف یا صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد برای افغانستان بار دیگر بر لزوم بازگشایی مکاتب دخترانه بالاتر از صنف ششم از سوی حکومت سرپرست تاکید کرده است. شیما سن گوپتا، مدیر بخش محافظت از کودکان یونیسف امروز (سه‌شنبه، ۱ میزان) گفته است که آینده افغانستان به آموزش دختران و زنان وابسته است. وی در ادامه تاکید کرده است که آموزش تنها به معنای یادگیری نیست، بلکه نقش مهمی در محافظت از دختران در برابر ازدواج‌های زودهنگام نیز دارد. یونیسف در ادامه افزوده است: « چهار سال از زمانی که دختران افغانستان از کلاس‌های درس بالاتر از کلاس ششم محروم بودند، می‌گذرد. ​​یونیسف از مقامات بالفعل می‌خواهد که این ممنوعیت را لغو کنند و اجازه دهند هر دختری از صنف ششم فراتر آن آموزش ببیند.» صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد پیش‌تر نیز بر بازگشایی مکاتب دخترانه بالاتر از صنف ششم تاکید کرده بود. همچنین حکومت فعلی پس از تسلط بر افغانستان، زنان و دختران را از آموزش و ‏تحصیل محروم کرده است. حکومت فعلی در آخرین محدودیت خود، ‏دروازه‌های انستیتوت‌های طبی را به‌روی دختران بست، در حالی که ‏بخش صحت افغانستان با کمبود پرسنل مواجه است.‏ این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 145 بازدید

دیدبان حقوق بشر، از ادامه‌ی ممنوعیت آموزش دختران در افغانستان ابراز نگرانی کرده و اعلام کرده است که این وضعیت «ظالمانه، مضر و غیرقانونی» است. این سازمان گفته است که با بسته شدن درِ مکتب بر روی دختران از ۱۲ ‌سالگی، حکومت سرپرست عملاً رؤیاها و فرصت‌های میلیون‌ها کودک را نابود کرده و آینده کشور را به چرخه‌ای عمیق‌تر از فقر و نابرابری سوق داده است. سحر فطرت، پژوهشگر بخش حقوق زنان دیدبان حقوق بشر، در ادامه تاکید کرده است که این ممنوعیت نه‌تنها دختران، بلکه کل جامعه افغانستان را درگیر بحران کرده و امکان ساختن یک جامعه سالم‌تر و عادلانه‌تر را از بین برده است. در بخشی از مقاله آمده: «بدون آموزش، دختران به ازدواج زودهنگام سوق داده می‌شوند، از فرصت‌های شغلی محروم می‌شوند و دیگر قادر به شکل‌دادن آینده‌ی‌شان نیستند. این ممنوعیت صدای دختران افغانستانی را خفه می‌کند، امیدهای آنان را می‌دزدد و تخیل و پتانسیل آنان را نیز خفه می‌کند.» در ادامه آمده است که با این اقدام نه تنها که رویاهای میلیون‌ها دختر را نابود شده است؛ بلکه جامعه‌ی افغانستان را در چرخه‌ای عمیق‌تر از نابرابری، فقر و ظلم ریشه‌دار گرفتار می‌کنند. سحر فطرت در ادامه از عمل‌کرد جامعه‌ی جهانی در برابر این وضعیت نیز، انتقاد کرده و گفته که جهان به اندازه‌ی کافی برای محافظت از آموزش دختران افغانستانی تلاش نکرده است. ناتوانی یا عدم تمایل دولت‌ها برای اقدام، این پیام را می‌فرستد که کودکان افغانستانی اهمیتی ندارند یا به نوعی درجه دو هستند. دید‌بان حقوق بشر، با اشاره به موضع‌گیری جهانی در برابر وضعیت زنان و دختران افغانستانی به‌ویژه در بخش آموزش، تاکید کرده است: «این سکوت در برابر چنین بی‌عدالتی فقط ستم‌گران را توان‌مند و نابرابری را عادی می‌کند.» سحر فطرت، در بخشی از این مقاله، نوشته که آموزش یک امتیاز نیست؛ بلکه حقی برای همه، از جمله دختران افغانستانی است. این واکنش‌ها، هم‌زمان با چهارمین سال بسته‌شدن مکتب‌های دخترانه در افغانستان مطرح شده است. حکومت سرپرست در آگوست ۲۰۲۱ میلادی، زمانی که قدرت را به دست گرفت، با صادرکردن فرمانی، آموزش دختران بالاتر از صنف ششم را ممنوع کرد.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 175 بازدید

در دل یکی از خشک‌ترین و دورافتاده‌ترین نقاط کشور، جایی میان کوه‌های خاموش خاکستری و زمین‌های ترک‌خورده از عطش، روستایی کوچک سال‌هاست که بی‌صدا و دور از چشم جهان، زندگی می‌کند. در این روستا نه خبری از برق پایدار است، نه اینترنتی که پنجره‌ای به بیرون بگشاید، و نه مدارسی که آینده‌ای روشن را نوید دهند. زندگی سال‌هاست که در میان خاک، فقر و سنت جریان دارد، و تنها صدای متفاوتی که گاه‌به‌گاه به گوش می‌رسد، زنگ مدرسه‌ای فرسوده است؛ مدرسه‌ای که آموزش در آن، تنها تا کلاس ششم ادامه دارد. در همین روستا، حدود بیست‌وچند سال پیش، دختری به دنیا آمد که نامش را ریحانه گذاشتند. پدرش کشاورزی خسته‌دل بود که جز چند هکتار زمین بایر و چند درخت نیم‌جان، سرمایه‌ای نداشت. مادرش زنی ساده اما پرتوان بود که با چرخ خیاطی سنگین روسی‌اش، لباس‌های کهنه‌ی خانواده را وصله می‌زد و با دلی قانع، به زندگی ادامه می‌داد. ریحانه در خانواده‌ای پرجمعیت و تهیدست بزرگ شد، جایی که هر تکه نان باید بین چند دهان تقسیم می‌شد، و هر لباسی، پیش از آن‌که به تن او برسد، از تن چند خواهر دیگر گذشته بود. ریحانه از همان کودکی باهوش بود. چشمانش همیشه دنبال چیزهایی می‌گشت که دیگران نمی‌دیدند. وقتی بچه‌ها توی خاک بازی می‌کردند، او می‌نشست و با برگ‌های خشک، الگوهایی برای لباس طراحی می‌کرد. ذهنش پر از تخیل بود، اما تخیلی دقیق و هدفمند. از همان سال‌های اول مدرسه، معلم‌ها فهمیدند که این دختر با بقیه فرق دارد. سریع یاد می‌گرفت، با دقت گوش می‌داد، و نکاتی را درک می‌کرد که دیگران به‌سادگی از کنارشان می‌گذشتند. اما در همان کلاس ششم، همه‌چیز تمام شد. نه معلمی ماند، نه مدرسه‌ای، و نه خانواده‌ای که حاضر باشد برای ادامه‌ی تحصیلِ ریحانه، قدمی به سوی شهر بردارد. ریحانه هیچ‌وقت نفهمید چرا. چرا باید کتاب‌هایش بسته شود، فقط چون دختر است؟ چرا نباید حق انتخاب داشته باشد؟ چرا باید پشت درهای بسته‌ی خانه، استعدادش خاموش شود، فقط چون مدرسه‌ای در کار نبود؟ پدرش گفته بود: «دختر باید پای سفره‌ی خودش بزرگ شه، نه در شهر غریبه.» و مادرش فقط سکوت کرده بود. اما برای ریحانه، همان سکوتِ مادر بلندترین فریاد دنیا بود. چیزی در درون ریحانه شکست، اما نه آن‌گونه که آدمی فروبریزد. او شکست، تا دوباره ساخته شود؛ مثل کوزه‌ای ترک‌خورده که تصمیم می‌گیرد از میان شکاف‌هایش نور عبور دهد. روزهای بسیاری را با اشک گذراند، شب‌هایی را با کتاب‌های قدیمی خواهرش تا سحر بیدار ماند، و در خلوت خود، به رؤیایی چنگ زد که شاید برای بسیاری از هم‌سن‌وسال‌هایش، مدت‌ها بود که مرده بود: رؤیای مفید بودن. مفید برای خودش، خانواده‌اش، و مهم‌تر از همه، برای دخترانی مثل خودش. روزی که برای اولین‌بار پشت چرخ خیاطی سنگین مادرش نشست، هیچ‌کس او را جدی نگرفت. نه پاهایش به پدال می‌رسید، نه دست‌های کوچکش بلد بودند نخ را درست از سوزن رد کنند. اما ریحانه دست نکشید. بارها پارچه‌ها را کج و ناصاف برید، بارها دوخت‌هایش پاره شد یا باز ماند، اما هر بار چیزی آموخت. شب‌ها کنار چراغ نفتی می‌نشست، برای خودش دفتری از الگوها درست می‌کرد و اسم لباس‌ها را با خودکار آبی تمرین می‌نوشت. شاید هر کسی جز او، در آن فضای خاکستری و بی‌امید، دل می‌داد و می‌رفت پی سرنوشت؛ اما ریحانه از آن روح‌هایی بود که آتش درونشان را هیچ تاریکی‌ای نمی‌تواند خاموش کند. سال‌ها گذشت و ریحانه توانست از دل همان اتاق تاریک و آن چرخ خیاطی خسته، مسیر تازه‌ای برای خودش بسازد. لباس‌هایی که می‌دوخت، کم‌کم به چشم آمدند؛ اول همسایه‌ها، بعد اقوام، و سپس زنانی از روستاهای دیگر برایش سفارش می‌دادند. با اولین پولی که پس‌انداز کرد، نه طلا خرید و نه لباس نو برای خودش. راهی بازار شهر شد و یک چرخ خیاطی دست‌دوم خرید. کمی بعد، چرخی دیگر و میز بزرگ‌تری به خانه آورد. کارگاهش را در یکی از اتاق‌های متروکه‌ی خانه‌ی پدری راه انداخت. دیوارهای گِلی را سفید کرد، پنجره‌ها را شست، پارچه‌ها را با دقت تا زد و چرخ‌ها را ردیف کنار هم چید. اما این کارگاه فقط برای خودش نبود. اولین کاری که کرد، این بود که چند دختر روستا را که ترک تحصیل کرده بودند، دور خودش جمع کرد؛ دخترانی که مثل خودش جایی برای رفتن نداشتند، دلشان می‌خواست مفید باشند، اما کسی به آن‌ها باور نداشت. ریحانه به آن‌ها خیاطی یاد داد، اما بیشتر از آن، برایشان «باور» دوخت. به آن‌ها یاد داد چطور قیچی به دست بگیرند، چطور الگو بخوانند، چطور مشتری جذب کنند، و از همه مهم‌تر، چطور به‌جای نشستن و منتظر ماندن برای معجزه، خودشان معجزه‌گر زندگی‌شان باشند. او همیشه می‌گفت: «اگه قرار بود صبر کنیم کسی نجات‌مان بدهد، باید تا ابد زیر خاک می‌ماندیم. حالا وقت‌ش است خودمان، خودمان رو از خاک دربیاریم.» کارگاه کوچک ریحانه، کم‌کم تبدیل شد به پناهگاهی برای دختران روستا. جایی که نه‌تنها مهارت یاد می‌گرفتند، بلکه از زندگی حرف می‌زدند، از آرزوها، از رؤیاهایی که هنوز زیر غبار نرفته بودند. بعضی‌ها لباس عروس دوختند، بعضی‌ها مانتو طراحی کردند، و یکی از شاگردهایش، با همان اینترنت محدود، فروش آنلاین را یاد گرفت. حالا محصولاتشان را به مشتریانی در شهرهای بزرگ می‌فروشند. با گذشت سال‌ها، کارگاه ریحانه دیگر فقط یک اتاق نبود. تبدیل شده بود به امید. امیدی که در کوچه‌های خاکی روستا می‌پیچید، در چشمان دخترانی دیده می‌شد که حالا درآمد دارند، در خانواده‌هایی که یاد گرفته‌اند دختر هم می‌تواند مستقل باشد، و در جامعه‌ای که کم‌کم می‌فهمد آموزش فقط به معنای مدرسه رفتن نیست؛ آموزش یعنی زنده نگه‌داشتن میل به رشد، حتی در سخت‌ترین شرایط. ریحانه هنوز همان دختر ساده و بی‌ادعاست. هنوز هر روز صبح، خودش چرخ‌ها را بررسی می‌کند، دفتر حساب را با همان خودکار آبی پر می‌کند، و با پارچه‌ها مثل جواهر رفتار می‌کند. اما حالا دیگر تنها نیست. حالا ده‌ها دختر هستند که از او آموخته‌اند چگونه نخ را از سوزن رد کنند—نه فقط برای دوختن لباس، بلکه برای دوختن زندگی. او همیشه می‌گوید: «من دانشگاه نرفتم، اما تمام زندگی، کلاس درس من بود. هیچ‌وقت اجازه ندادم بی‌تحصیلی‌ام بهانه‌ای برای عقب‌ماندنم باشد. چون یاد گرفتم دانستن فقط از مدرسه نمی‌آید. گاهی از دل همین خاک و فقر، می‌شود چیزهایی آموخت که در هیچ کتابی پیدا نمی‌شود.» اکنون ریحانه رؤیای بزرگ‌تری در سر دارد: ایجاد یک مرکز آموزشی در دل روستا؛ جایی که دختران نه‌فقط خیاطی، بلکه مهارت‌هایی مانند حسابداری، طراحی لباس، کار با نرم‌افزار، بازاریابی و حتی تولید محتوای دیجیتال بیاموزند. رؤیایی که شاید روزی، مسیر تازه‌ای برای هزاران «ریحانه‌ی دیگر» باز کند. ریحانه نه معلم رسمی است، نه استاد دانشگاه، و نه کارآفرینی با مدرک‌های پرزرق‌وبرق. اما در نگاه دخترانی که از او آموخته‌اند، او چراغی است که در تاریکی روشن مانده؛ نوری که از میان نخ‌ها، پارچه‌ها، و امیدهای دوخته‌شده عبور می‌کند و به قلب‌ها می‌تابد. و شاید این، کامل‌ترین شکل آموزش باشد؛ آموزشی که نه از پشت میز و تخته، بلکه از دل زندگی می‌جوشد و زخم را به زیستن بدل می‌کند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 195 بازدید

رزا اوتونبایوا، رییس یوناما و نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل برای افغانستان اعلام کرده است که محرومیت دختران و زنان از آموزش، هزینه‌ای بلندمدت و سنگین برای افغانستان دارد. خانم اوتونبایوا در پایان ماموریت و آخرین گزارش خود به شورای امنیت سازمان ملل متحد گفته است که بسته‌ بودن مکاتب دخترانه بالاتر از صنف ششم در افغانستان، یک نسل را در معرض خطر جدی نابودی قرار داده است. وی به محدودیت‌ آموزشی دختران بالاتر از صنف ششم در افغانستان اشاره کرده و گفته است که این محدودیت سبب نگرانی و ناامیدی عظیم در میان جامعه‌ی افغانستان شده است. رزا اوتونبایوا در ادامه تاکید کرده است که بر اساس نظرسنجی بخش زنان سازمان ملل، اکثریت شهروندان افغانستان مخالف ممنوعیت آموزش دختران هستند. همچنین او در بخشی از گزارشش افزوده است که بانک جهانی برآورد کرده است که محدودیت‌های حکومت فعلی علیه آموزش دختران بالاتر از صنف ششم، سالانه ۱.۴ میلیارد دالر برای اقتصاد کشور هزینه دارد. وی تصریح کرد که افغانستان شاهد کاهش چشمگیر درگیری‌های گسترده و خشونت بوده، اما تا هنوز حضور گروه‌های افراطی، فقر بشری و اقتصادی و نگرانی‌های حقوق بشری همچنان پابرجاست. خانم اوتونبایوا می‌گوید که محدودیت‌های رو به افزایش علیه مردان، زنان، دختران و اقلیت‌ها توسط نیروهای امر به معروف حکومت سرپرست باعث نارضایتی فزاینده مردم شده است. در حالی نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل برای افغانستان از حقوق دختران افغانستان دفاع می‌کند که حکومت فعلی پس از تسلط بر افغانستان، زنان و دختران را از آموزش و ‏تحصیل محروم کرده است. حکومت فعلی در آخرین محدودیت خود، ‏دروازه‌های انستیتوت‌های طبی را به‌روی دختران بست، در حالی که ‏بخش صحت افغانستان با کمبود پرسنل مواجه است.‏ این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 183 بازدید

سازمان ملل متحد درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که بیش از دو میلیون دختر در افغانستان به‌دلیل ممنوعیت تحصیل بالاتر از سطح ابتدایی از رفتن به مکتب محروم هستند. این سازمان امروز (چهارشنبه، ۲۶ سنبله) با نشر گزارشی گفته است که حدود هفت میلیون کودک در افغانستان به دلیل ممنوعیت‌ها و محدودیت‌های دیگر، در صنف‌های درسی حضور ندارند. سازمان ملل متحد در بخشی از گزارشش وضعیت نظام آموزشی افغانستان را نگران کننده خوانده و می‌گوید بحران آموزش دختران همچنان ادامه دارد. در گزارش آمده است که سازمان‌های ملل و شرکای آن، ممنوعیت آموزش دختران در افغانستان را محکوم کرده و از جامعه‌ی جهانی خواسته‌اند تا برای تضمین حق تحصیل تمام دختران و زنان اقدام کند. محدودیت‌ها در برابر تحصیل دختران در حالی ادامه دارد که مکاتب و دانشگاه‌ها چهار سال است بسته‌اند. این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 474 بازدید

خانواده نخستین و مهم‌ترین نهاد اجتماعی است که نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت و تربیت فرزندان ایفا می‌کند. یکی از وظایف اساسی خانواده، آموزش مهارت‌های زندگی به کودکان است که شامل توانایی‌های ارتباطی، مدیریت احساسات، حل مسئله، تصمیم‌گیری و مسئولیت‌پذیری می‌شود. این مهارت‌ها به کودکان کمک می‌کنند تا در مسیر زندگی با چالش‌های گوناگون مواجه شوند و تصمیم‌های درست‌تری اتخاذ کنند. در این مقاله، نقش خانواده در انتقال و تقویت مهارت‌های زندگی مورد بررسی قرار می‌گیرد. ۱. اهمیت آموزش مهارت‌های زندگی در خانواده مهارت‌های زندگی به کودکان کمک می‌کنند تا در روابط اجتماعی موفق‌تر باشند، اعتمادبه‌نفس بیشتری داشته باشند و توانایی مدیریت استرس و مشکلات زندگی را کسب کنند. خانواده به عنوان نخستین محیط آموزشی کودک، تأثیر مستقیمی بر یادگیری این مهارت‌ها دارد. والدینی که مهارت‌های زندگی را به فرزندان خود آموزش می‌دهند، آن‌ها را برای رویارویی با چالش‌های مختلف زندگی آماده می‌کنند. ۲. روش‌های آموزش مهارت‌های زندگی در خانواده ۲.۱. آموزش از طریق الگوهای رفتاری والدین به عنوان الگوی اصلی فرزندان، تأثیر بسزایی بر یادگیری مهارت‌های زندگی دارند. کودکان از رفتارهای والدین الگوبرداری می‌کنند و شیوه برخورد آن‌ها با مشکلات و موقعیت‌های اجتماعی را می‌آموزند. بنابراین، والدینی که خود دارای مهارت‌های زندگی قوی باشند، این مهارت‌ها را به طور ناخودآگاه به فرزندانشان منتقل می‌کنند. ۲.۲. تقویت مهارت‌های ارتباطی یکی از مهارت‌های اساسی زندگی، توانایی برقراری ارتباط مؤثر است. خانواده می‌تواند با تشویق کودکان به بیان احساسات، گوش دادن فعال و استفاده از جملات مؤدبانه، این مهارت را در آن‌ها تقویت کند. گفت‌وگوهای خانوادگی، تشویق به ابراز نظر و احترام به عقاید دیگران، نمونه‌هایی از روش‌های تقویت مهارت‌های ارتباطی هستند. ۲.۳. تشویق به حل مسئله و تصمیم‌گیری والدین می‌توانند با فراهم کردن فرصت‌هایی برای تصمیم‌گیری، فرزندان خود را در این مهارت توانمند سازند. دادن آزادی عمل به کودکان در انتخاب‌های ساده، مانند انتخاب لباس یا فعالیت‌های روزانه، به آن‌ها کمک می‌کند تا در آینده تصمیم‌گیری‌های مهم‌تری را با اطمینان بیشتری انجام دهند. همچنین، آموزش روش‌های حل مسئله و ارائه راهکارهای مختلف برای مشکلات، موجب تقویت قدرت تفکر تحلیلی در کودکان می‌شود. ۲.۴. مسئولیت‌پذیری و مدیریت زمان آموزش مسئولیت‌پذیری یکی از مهارت‌های کلیدی است که کودکان باید از سنین پایین بیاموزند. والدین می‌توانند با محول کردن وظایف مناسب به کودکان، مانند انجام کارهای خانه یا مدیریت تکالیف مدرسه، به آن‌ها بیاموزند که چگونه مسئولیت‌های خود را به درستی انجام دهند. همچنین، آموزش مدیریت زمان و برنامه‌ریزی، به کودکان کمک می‌کند تا فعالیت‌های خود را به نحو بهتری سازماندهی کنند. ۳. تأثیر سبک‌های فرزندپروری بر آموزش مهارت‌های زندگی شیوه تربیتی والدین نقش مهمی در یادگیری مهارت‌های زندگی کودکان دارد. والدینی که از شیوه‌های فرزندپروری مقتدرانه استفاده می‌کنند، به فرزندان خود فرصت می‌دهند تا مهارت‌های زندگی را در محیطی حمایتی و منظم بیاموزند. در مقابل، شیوه‌های تربیتی سخت‌گیرانه یا سهل‌گیرانه ممکن است موجب کاهش اعتمادبه‌نفس و وابستگی بیش از حد کودکان به والدین شوند. ۴. چالش‌های آموزش مهارت‌های زندگی در خانواده با وجود اهمیت آموزش مهارت‌های زندگی، برخی چالش‌ها ممکن است در این مسیر وجود داشته باشند. تغییرات فرهنگی، گسترش فناوری و کاهش تعاملات خانوادگی از جمله عواملی هستند که می‌توانند بر آموزش مهارت‌های زندگی تأثیر منفی بگذارند. والدین باید با آگاهی از این چالش‌ها، راهکارهایی برای افزایش تعاملات خانوادگی و ایجاد محیطی مناسب برای یادگیری مهارت‌های زندگی ارائه دهند. آموزش مهارت‌های زندگی به فرزندان، یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌های خانواده است که تأثیر مستقیمی بر موفقیت و سلامت روانی آن‌ها دارد. والدین با ارائه الگوهای رفتاری مناسب، تشویق به برقراری ارتباط مؤثر، کمک به حل مسائل و تقویت مسئولیت‌پذیری، می‌توانند فرزندان خود را برای زندگی مستقل و موفق آماده کنند. ایجاد محیطی مثبت و حمایتی در خانواده، بهترین راه برای آموزش مهارت‌های زندگی و تضمین آینده‌ای روشن برای کودکان است.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 177 بازدید

کاترین راسل، مدیر اجرایی یونیسف یا صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل در افغانستان، نسبت به افزایش مشکلات روانی و ازدواج‌های زودهنگام دختران ابراز نگرانی کرده و می‌گوید که میلیون‌ها دختر، اثرات مخرب محدودیت‌ها تجربه می‌کنند. یونیسف امروز (چهارشنبه ۲۶ سنبله) به نقل از کاترین گزارش داده است که تا پایان سال جاری میلادی، بیش از ۲.۲ میلیون دختر از رفتن به مکتب محروم خواهد شد و میلیون‌ها دختر، اثرات مخرب محدودیت‌های حکومت فعلی را تجربه می‌کنند. وی در ادامه تاکید کرده است که بازگشت مهاجران اهل افغانستان از ایران و پاکستان، بر شمار دختران محروم از آموزش افزوده است. مدیر اجرایی صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد افزوده است: «در حالی که میلیون‌ها کودک در سراسر جهان در این ماه به صنف‌های درسی بازمی‌گردند تا سال تحصیلی جدید را آغاز کنند، دختران افغانستان از این حق اساسی محروم‌اند. این یکی از بی‌عدالتی‌های تعیین‌کننده دوران ماست.» وی تصریح کرده است که دختران در افغانستان نه‌تنها از تحصیل، بلکه از ارتباط اجتماعی، رشد فردی، فرصت شکل‌دهی به آینده و تحقق ظرفیت‌های بالقوه خود محروم می‌شوند. کاترین راسل در ادامه هشدار داده است: «این ممنوعیت تهدیدی عمیق برای ثبات و پیشرفت بلندمدت کشور است. هیچ ملتی نمی‌تواند شکوفا شود وقتی نیمی از جمعیتش عقب مانده باشد. اگر افغانستان بخواهد به جلو حرکت کند، به مشارکت کامل زنان و مردان نیاز دارد تا نیروی کار مقاوم‌تری را به حرکت درآورد، توسعه اقتصادی را تقویت کند و نیازهای یک ملت در حال رشد را برآورده سازد.» او افزوده است: «یونیسف فوراً از مقامات بالفعل می‌خواهد که این ممنوعیت ویرانگر را لغو کنند و به هر دختر در افغانستان اجازه دهند تا به مدرسه برود، از صنف ششم و فراتر از آن.» چهار سال است که دختران افغانستان توسط حکومت فعلی از رفتن به مکتب و دانشگاه محروم شده‌اند. این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند.

ادامه مطلب