برچسب: اجتماع

1 ماه قبل - 92 بازدید

نویسنده: مهدی مظفری مادر، نخستین و مهم‌ترین آموزگار هر کودکی است. از نخستین لحظات زندگی، کودک در آغوش گرم مادر آرامش یافته و مفاهیم اولیه زندگی را از او فرا می‌گیرد. رفتارها، واکنش‌ها و تعاملات مادر با کودک، به طور مستقیم بر شکل‌گیری شخصیت، ارزش‌ها و باورهای او تأثیرگذار است. از طریق مادر، کودک با دنیای پیرامون خود آشنا شده و آداب و رسوم اجتماعی را می‌آموزد. چگونگی برخورد مادر با کودک، الگوی برای او در تعاملات آینده خواهد بود. به همین دلیل، کارشناسان تربیت بر نقش بی‌بدیل مادر در شکل‌گیری شخصیت کودک تأکید فراوان دارند. محیط خانه به عنوان اولین مدرسه کودک، تحت تأثیر مستقیم رفتارها و نگرش‌های مادر است و الگوهای رفتاری اولیه کودک در همین محیط شکل می‌گیرد. الف) تربیت جسمانی: در سخنان بزرگان اسلام، فرزند به «گل» تشبیه شده است. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «الولد الصالح ریحانة من ریاحین الجنّة»؛ «فرزند صالح گلی است از گل‌های بهشت». این تشبیه، ظرافت و آسیب‌پذیری کودک، به‌ویژه در سال‌های نخست زندگی را به خوبی نمایان می‌سازد. نوزاد، همچون گلی نورسته، جسمی لطیف و روحی حساس و تازه دارد و نیازمند مراقبت ویژه است. غفلت از این مراقبت، می‌تواند به پژمردگی و آسیب‌های جسمی و روانی او منجر شود. متأسفانه، در دنیای امروز شاهد کودکانی هستیم که به دلیل بی‌توجهی والدین، از رشد کمی و کیفی بازمانده و دچار نارسایی‌های گوناگون می‌شوند. از این رو، توجه جدی به تربیت فرزند و تأمین نیازهای او، هم از منظر شرع و وجدان و هم از دیدگاه عرف، امری ضروری و اجتناب‌ناپذیر است. در این میان، مادر نقشی بی‌بدیل ایفا می‌کند. او به دلیل نزدیکی و شناختی که از فرزند خود دارد، بهترین پاسخگو به نیازهای جسمی و روحی اوست. مهر، محبت و رأفت مادرانه، همچون حصاری امن، کودک را در برابر آسیب‌ها حفظ می‌کند و او را از آلودگی‌ها پاک می‌سازد. نوازش دستان مادر و لالایی‌های او، آرامشی بی‌نظیر به کودک می‌بخشد. مراقبت‌های طاقت‌فرسای سال‌های اولیه زندگی، تنها با عشق و صبوری مادرانه قابل انجام است. تربیت جسمانی، رکن مهمی از تربیت کودک است و نباید از آن غافل شد. جملهٔ «عقل سالم در بدن سالم است» به خوبی اهمیت سلامت جسم را در رشد و تکامل ابعاد دیگر وجود انسان نشان می‌دهد. جسمی که به درستی رشد نکرده و از سلامت کافی برخوردار نباشد، می‌تواند مانع رشد روحی و روانی فرد شود. نقش مادر در تأمین سلامت و رشد جسمانی کودک، بسیار حیاتی است و مادران باید با حساسیت و آگاهی، شرایط لازم برای این امر را فراهم آورند. البته پدر و نقش سرپرست خانه در فراهم‌آوری پیش‌نیازهای رشد جسمی کودکان کم‌تر از نقش مادر نیست. تأمین نیازهای مالی خانواده، ایجاد محیطی امن و آرام در خانه، مشارکت در مراقبت از کودک و حمایت عاطفی از مادر، همگی از جمله وظایف پدر است که به طور مستقیم بر رشد و سلامت کودک تأثیرگذارند. ب) تربیت دینی و معنوی: تربیت دینی، از منظر اسلام و قرآن، اهمیتی بنیادین دارد و توجه به آن باید از بدو شکل‌گیری نطفه و حتی پیش از آن، در تشکیل خانواده، مورد توجه قرار گیرد. این تربیت، فرآیندی مستمر و پویاست که در مراحل مختلف زندگی فرد، از جنینی تا بزرگسالی، ادامه دارد. نقش مادر در این میان، نقشی محوری و بی‌بدیل است. مادر، به عنوان اولین مربی و الگوی کودک، تأثیری شگرف بر شکل‌گیری باورها، ارزش‌ها و رفتارهای دینی او دارد. این تأثیرگذاری، نه تنها پس از تولد، بلکه از دوران جنینی آغاز می‌شود؛ حالات روحی، تغذیه و حتی نیات مادر در این دوران، می‌تواند بر شکل‌گیری شخصیت دینی و معنوی جنین مؤثر باشد. پس از تولد، مادر با لالایی‌ها، نوازش‌ها و رفتارهای خود، مفاهیم اولیه دینی را به کودک منتقل می‌کند. او با بیان داستان‌های قرآنی، قصص پیامبران و اهل بیت (علیهم‌السلام)، بذرهای ایمان و محبت به خداوند و اولیای او را در دل کودک می‌کارد. در دوران کودکی، مادر با صبر و حوصله، اصول و فروع دین، مانند نماز، روزه و تلاوت قرآن را به کودک آموزش می‌دهد و با ایجاد فضایی معنوی در خانه، زمینه را برای رشد و تعالی دینی او فراهم می‌سازد. در دوران نوجوانی و جوانی که فرد با چالش‌ها و سؤالات بیشتری در زمینه مسائل دینی مواجه می‌شود، مادر می‌تواند با گفتگوی صمیمانه، پاسخگویی به شبهات و ارائه الگوهای رفتاری مناسب، او را در مسیر درست هدایت کند. مادر با دعای خیر، حمایت عاطفی و ایجاد ارتباطی قوی و مبتنی بر اعتماد، می‌تواند فرزند خود را در برابر انحرافات و آسیب‌های اجتماعی مصون نگه دارد و او را در مسیر رشد و کمال دینی یاری رساند. به این ترتیب، نقش مادر در تربیت دینی و معنوی فرزند، نقشی چند بعدی و پیوسته است که از پیش از تولد آغاز شده و تا بزرگسالی ادامه می‌یابد و سنگ بنای یک زندگی ایمانی و سعادتمند را برای فرزند فراهم می‌آورد. ج) تربیت عاطفی: مادر به عنوان سرچشمه‌ی مهر و محبت، نقش بی‌بدیلی در تربیت عاطفی فرزند ایفا می‌کند. ساختار وجودی زن، او را به موجودی حساس و مهربان بدل کرده است که توانایی بالایی در برقراری ارتباط عاطفی صمیمانه دارد. این ویژگی ذاتی مادران، بستری مناسب برای ایجاد پیوند عاطفی قوی بین مادر و فرزند فراهم می‌آورد و در شکل‌گیری شخصیت کودک تأثیر بسزایی دارد. اسلام نیز به اهمیت نقش مادر در تربیت عاطفی فرزند تأکید فراوان کرده است. پیامبر اکرم (ص) با بیان این جمله که «خداوند به زنان و مادران مهربان‌تر از مردان است»، بر جایگاه ویژه مادر در خانواده و جامعه تأکید نموده‌اند. مادران با پرورش عواطف مثبت در فرزندان خود، می‌توانند به آن‌ها کمک کنند تا به افرادی سالم و شاداب تبدیل شوند. بی‌توجهی عاطفی مادر به کودک، عواقب جبران‌ناپذیری همچون افسردگی، اضطراب و مشکلات رفتاری را به دنبال خواهد داشت. د) تربیت اخلاقی: نقش مادر در تربیت اخلاقی فرزند بر همگان روشن است و نیازی به تبیین ندارد؛ چرا که مادر الگوی رفتاری و اخلاقی برای فرزند است. هر عمل کوچک و بزرگی که او انجام دهد، در منش و نحوه رفتار فرزند با دیگران تأثیر می‌گذارد. مادر با رفتار الگویی خود، انسانی پرورش می‌دهد که از ناپاکی‌ها، حسادت‌ها، کینه‌ها و رذایل اخلاقی دوری می‌کند و در دلش مهر، صفا و خیراندیشی نسبت به همنوعان پدید می‌آورد. او سرچشمه فضیلت‌ها و خوبی‌هاست و در محیط خانه می‌تواند درس تقوا و خداترسی به فرزند بیاموزد و از کودکی ضعیف و ناتوان، شخصیتی بزرگ علمی و اخلاقی بسازد و به جامعه تحویل دهد. در مقابل، اگر مادر به وظیفه خویش عمل نکند و در برابر چشمان کودک دست به رفتارهای نامناسب و ناشایست بزند، طبیعی است که کودک از او تبعیت می‌کند و در نتیجه، پست و منحرف تربیت خواهد شد. یکی از بزرگان و رهبران دینی در این زمینه می‌فرماید: «مادرِ خوب، بچه خوب تربیت می‌کند و خدای نخواسته اگر مادر منحرف باشد، بچه از همان دامن مادر منحرف بیرون می‌آید؛ و چون بچه‌ها آن علاقه‌ای که به مادر دارند به هیچ کس ندارند و در دامن مادر که هستند، تمام چیزهای که دارند، آرزوهایی که دارند، خلاصه می‌شود در مادر و همه چیز را در مادر می‌بینند.» بنابراین، مادران باید با آگاهی از تأثیر رفتار و گفتار خود بر فرزندان، در جهت تقویت ارزش‌های اخلاقی و دینی در خانواده بکوشند. آن‌ها می‌توانند با ایجاد محیطی سرشار از محبت، صداقت و احترام، زمینه‌ساز رشد شخصیتی سالم و متعادل در فرزندان خود باشند. همچنین، با پرهیز از رفتارهای ناپسند و آموزش عملی فضایل اخلاقی، می‌توانند نسلی مسئولیت‌پذیر و بااخلاق تربیت کنند که در آینده جامعه‌ای سالم و پویا را رقم بزنند.

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 70 بازدید

یکی از مشکلات درونگرایی افراد که با آن روبه‌رو هستند وجود درک نادرست از درون‌گرایی در جامعه است. درون‌گرایی به ‌اشتباه خجالتی ‌بودن یا حتی از نظر اجتماعی ناهنجاربودن در نظر گرفته می‌شود. اما این‌طور نیست، این‌ها ربطی به درون‌گرایی ندارند؛ افراد برون‌گرا هم ممکن است خجالتی یا از نظر اجتماعی عجیب باشند. درون‌گرایی ویژگی شخصیتی است که تنهایی، درون‌نگری و تفکر عمیق را ترجیح می‌دهد. مهم‌ترین نکته این است که فرد انرژی خود را از کجا می‌گیرد؟ تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که تفاوت‌های منحصربه‌فردی بین مغز افراد درون‌گرا و برون‌گرا وجود دارد. در بدن انسان، دو انتقال‌دهنده‌ی عصبی برای فرمان‌دادن مغز به اعصاب وجود دارد: دوپامین و استیل‌کولین. درون‌گراها بیشتر به استیل‌کولین متکی‌اند و برون‌گرایان به دوپامین. درحالی‌که دوپامین باعث ایجاد هیجان و شادی می‌شود، استیل‌کولین به درون‌گراها آرامش و خرسندی می‌دهد. استیل‌کولین نیز باعث شادی و لذت می‌شود، اما به روشی متفاوت از دوپامین. بنابراین، درون‌گرابودن به‌هیچ‌وجه نقص نیست. مهم چالش‌های است که درون‌گرایان ممکن است در برخورد با برون‌گرایان با آنها مواجه شوند. در این مقاله، به برخی از آنها و راه‌حل‌های‌شان اشاره شده است. انتظارات اجتماعی در بسیاری از فرهنگ‌ها برون‌گرابودن و اجتماعی‌بودن مطلوب تلقی می‌شوند و برخی ویژگی‌های درون‌گراها ضعف در نظر گرفته می‌شوند. این نگرش باعث فشار اجتماعی بر درون‌گراها می‌شود تا برون‌گراتر شوند که ممکن است برای آنها ناراحت‌کننده و خسته‌کننده باشد. شبکه‌سازی شبکه‌سازی، که یکی از مؤلفه‌های مهم و اصلی موفقیت حرفه‌ای در نظر گرفته می‌شود، برای افراد درون‌گرا ممکن است دلهره‌آور یا خسته‌کننده باشد. ممکن است برای آنها نزدیک‌شدن به غریبه‌ها یا شرکت در رویدادهای گروهی بزرگ مشکل باشد. به این خاطر، افراد درون‌گرا رویدادهای شبکه‌ای و اجتماعی را طاقت‌فرسا و خسته‌کننده می‌دانند. فشار برای ایجاد روابط اجتماعی ممکن است باعث اضطراب شود، به‌خصوص زمانی که با جمعیت زیاد و محیط‌های پرسروصدا همراه باشد. صحبت‌کردن درون‌گراها برای اثبات خود مخصوصاً هنگام صحبت‌کردن در محیط‌های پرجمعیت ممکن است با مشکل مواجه شوند. این مسئله ممکن است ابراز ایده‌ها و نظرهای‌شان را با مشکل روبه‌رو کند. مصاحبه‌های شغلی در مصاحبه‌های شغلی، ویژگی‌های برون‌گرایی مانند اشتیاق‌داشتن و کاریزماتیک‌بودن اغلب موردتوجه قرار می‌گیرند، درحالی‌که تمایلات درون‌گرایی مثل تفکر عمیق و ارزیابی دقیق مسائل ممکن است نادیده گرفته شوند. این مسئله درون‌گراها را هنگام رقابت‌های شغلی در موقعیت دشوارتری قرار می‌دهد. کار گروهی بسیاری از محیط‌های شغلی بر کار گروهی و همکاری تأکید دارند، اما درون‌گراها ممکن است ترجیح دهند مستقل یا در گروه‌های کوچک‌تر کار کنند. این ممکن است احساس ارزشمند بودن و مشارکت در برخی کارها را برای آنها دشوار کند. افراد درون‌گرا ممکن است کار گروهی را دشوار بدانند، به‌خصوص کار با افرادی که به‌خوبی نمی‌شناسند. آنها ممکن است ترجیح دهند به‌تنهایی یا در گروه‌های کوچک‌تر کار کنند. صحبت‌های سطحی صحبت‌های سطحی برای درون‌گراها اغلب بی‌معنی و دشوار است. آنها ممکن است به سختی وارد مکالماتی شوند که هدف و نتیجه‌ی مشخصی ندارند. سخنرانی در جمع درحالی‌که صحبت‌کردن در جلسات کوچک ممکن است برای افراد درون‌گرا دشوار باشد، صحبت‌کردن در جمع برای آنها چالش‌برانگیز است. افراد درون‌گرا از قرارداشتن در مرکز توجه احساس ناراحتی می‌کنند. ممکن است در بلند صحبت‌کردن در جمع و برقراری ارتباط مؤثر مشکل داشته باشند. درک‌نشدن درون‌گراها ممکن است احساس کنند دیگران نیازشان به سکوت و تنهایی را درک نمی‌کنند و آن را با بی‌توجهی و بی‌ادبی اشتباه می‌گیرند. آنها ممکن است خجالتی، گوشه‌گیر یا بی‌علاقه تلقی شوند، درحالی‌که درواقع به صرف زمان برای تمدید انرژی مجدد نیاز دارند. تحریک بیش‌ازحد درون‌گراها در محیط‌های پرسروصدا یا شلوغ ممکن است بیش‌ازحد تحریک و عصبی شوند. این محیط‌ها به خستگی، اضطراب و عدم‌تمرکز در افراد درون‌گرا منجر می‌شود. احساس کم‌ارزش‌شدن درون‌گراها ممکن است احساس کنند که کم‌ارزش می‌شوند یا نادیده گرفته می‌شوند. آنها نیاز دارند برای اثبات خود و شنیده‌ شدن ایده‌های‌شان در محیطی گروهی تلاش زیادی بکنند. چند راهکار پیشنهادی برای غلبه بر چالش‌های گفته‌شده انتظارات اجتماعی با خودتان رو راست باشید. برای رسیدن به انتظارات اجتماعی سعی نکنید خودتان را تغییر دهید. مراقب نیازهای طبیعی خود باشید. با این کار از تحریک بیش‌ازحد و خستگی خود جلوگیری کنید. فعالیت‌های اجتماعی پیدا کنید که با علایق و ارزش‌های شما منطبق باشند. شبکه‌سازی شبکه‌سازی کوچک‌تر ولی با روابط عمیق‌تری برای کار و ارتباطات خود بسازید. برای آسان‌شدن مدیریت و هدایت گفت‌وگو نکات یا پرسش‌های مرتبط را ازقبل آماده کنید. به‌جای کمیت، روی کیفیت روابط اجتماعی تمرکز کنید، ارتباطات کم، اما قوی. صحبت‌کردن تمرین کنید که در گروه‌های کوچک یا با افراد نزدیک مثل خانواده و دوستان بیشتر صحبت کنید. برای احساس اطمینان و آمادگی بیشتر، نکات صحبت یا پرسش‌ها را ازقبل آماده کنید. به دنبال فرصت‌های مناسب و راحت برای به‌اشتراک‌گذاشتن تخصص یا ایده‌های خود باشید. مصاحبه‌های شغلی با تحقیق درباره‌ی شرکت و تمرین پرسش‌های احتمالی مصاحبه، از قبل برای مصاحبه آماده شوید. روی نقاط قوت خود تمرکز کنید و مهارت‌ها و تجربیات خود را برجسته کنید. درباره‌ی شخصیت و سبک کاری خود و این‌که چگونه می‌توانید برای شرکت مفید باشید صحبت کنید. کار گروهی تعادلی بین کار گروهی و انفرادی پیدا کنید تا نقاط قوت خود را به حداکثر برسانید. نیازها و سبک کاری خود را با اعضای گروه در میان بگذارید تا از سوء‌تفاهم جلوگیری شود. به دنبال اعضای گروه‌ی حمایت‌کننده باشید. کسانی که از نقاط قوت شما قدردانی کنند و به رشد شما در زمینه‌های که مشکل دارید کمک کنند. برای صحبت‌های سطحی تمرین کنید درحالی‌که افراد درون‌گرا ممکن است از صحبت‌های سطحی فراری باشند، این‌ صحبت‌ها بخشی ضروری از ایجاد روابط اجتماعی‌اند. تمرین خوش‌و‌بش‌کردن و صحبت‌کردن درباره‌ی امور روزمره با خانواده و دوستان باعث می‌شود راحت‌تر به مکالمه‌های این‌چنینی بپردازید. نقطه‌ی تعادل بین کار گروهی و انفرادی را پیدا کنید زمانی که به افراد درون‌گرا فرصت کار به‌تنهایی یا در گروه‌های کوچک‌تر داده شود پیشرفت می‌کنند. بااین‌حال، یافتن تعادل بین کار فردی و گروهی برای توسعه‌ی مهارت‌های اجتماعی مهم است. برای سخنرانی در جمع آماده شوید ازقبل تمرین‌کردن برای سخنرانی در جمع باعث اعتمادبه‌نفس و راحتی بیشتر حین سخنرانی می‌شود. همچنین، تمرکز بر پیامِ در حال انتقال، به‌جای تمرکز بر مخاطب، نیز باعث کاهش اضطراب می‌شود. قبل از شرکت در رویدادهای اجتماعی هدف خود را مشخص کنید قبل از شرکت در رویدادی شبکه‌ای و اجتماعی (مثل برگزاری جلسه و میتینگ) اهداف و مقاصد خود را در گفت‌وگو تعیین کنید. این کار باعث می‌شود که تمرکز بیشتری داشته باشید و کمتر تحت فشار قرار بگیرید. به دیگران درخصوص درون‌گرایی آموزش دهید با آموزش دیگران درباره‌ی درون‌گرایی و نیازهای آنها به تنهایی و سکوت به اطرافیان کمک کنید شما را درک کنند و از سوءتفاهم جلوگیری کنید. زمانی که بیش‌ازحد تحریک می‌شوید، استراحت کنید استراحت‌کردن شامل بیرون‌رفتن برای هوای تازه یا یافتن فضایی آرام برای استراحت و تمرکز مجدد می‌شود. از خودتان دفاع کنید در جایگاه فردی درون‌گرا بهتر است ایده‌ها و نظرهای خود را در محیط‌های گروهی بیان کنید و بدین‌ترتیب خود را ابراز کنید. همچنین، یافتن همراه یا دوستی که از نظر شما پشتیبانی و آن را تقویت کند مفید است. سخن پایانی: درون‌گراها در زندگی با چالش‌هایی روبه‌رو هستند. برخی از آنها احساس می‌کنند در دنیایی که گویا برای برون‌گراها درست شده وضعیت مناسبی ندارند. راهبرد‌های ساده‌ی بالا می‌توانند باری را که بسیاری از درون‌گراها روی دوش خود احساس می‌کنند سبک کند. افراد درون‌گرا این توانایی را دارند که با چالش‌های طبیعی مانند انتظارات اجتماعی، شبکه‌سازی، مصاحبه‌های شغلی، جلسات گروهی و سخنرانی‌های عمومی بااعتمادبه‌نفس و موفقیت بیشتری روبه‌رو شوند. زمانی که از این راهکارها استفاده کردند و هم‌زمان به نوع خلق‌وخوی درون‌گرای خود پایبند مانده اند، می‌توانند با سهولت بیشتری به فعالیت اجتماعی مناسب خودشان بپردازند. موفقیت آنها با کمک‌گرفتن از مشاور متخصص بیشتر و چشم‌گیرتر خواهد شد. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 78 بازدید

انگیزه‌ها به‌طور کلی به دو دسته اصلی درونی و بیرونی تقسیم می‌شوند و این دو دسته تمام محرک‌های انگیزشی را در بر می‌گیرند. انگیزه درونی یعنی هر انگیزه‌ای که محرک آن نوعی پاداش درونی است و هر انگیزه‌ای که محرک آن نوعی پاداش بیرونی باشد، انگیزه بیرونی نام می‌گیرد. هریک از این دو دسته وسیع به شاخه‌های متعدد ریزانگیزه تجزیه می‌شوند که عوامل انگیزشی خاصی را مشخص می‌کنند. خیلی مهم است که پاداش‌های کلی درونی و بیرونی را بشناسیم، اما شناخت انواع انگیزشی‌ای که زیرمجموعه این دو گروه وسیع درونی و بیرونی قرار می‌گیرند، پاداش‌ها و مشوق‌های ایجادکننده انگیزه را بهتر مشخص می‌کنند. بنابراین در ابتدا به دسته‌های اصلی انواع انگیزه می‌پردازیم و سپس به‌سراغ انواع مختلف آن می‌رویم. انواع اصلی انگیزه ۱. انگیزه درونی هر چیزی که بر اساس پاداش‌های درونی مانند رشد فردی یا کمک به دوستی نیازمند به شما انگیزه بدهد، انگیزه‌ای درونی است. مثلاً ممکن است مهارت‌های ارزشمندی یاد بگیرید و این مهارت‌ها انگیزه‌ای باشند برای اینکه بخواهید به ترفیع رتبه فکر بکنید. برعکس ممکن است هدفتان این باشد که روی زندگی اطرافیانتان اثر مثبت بگذارید و این هدف به شما انگیزه‌ای برای موفق‌شدن بدهد. محرک‌های انگیزه درونی همیشه مثبت نیستند و گاهی هم منفی‌اند. مثلاً به خودتان انگیزه می‌دهید که چیز‌های جدیدی یاد بگیرید، چون در غیر این صورت احساس ناکامی می‌کنید. در این حالت، نتیجه اقداماتتان مثبت است اما آن انگیزه خاصی که از آن استفاده کرده‌اید، به‌جای تمرکز بر ایجاد نتیجه‌ای مثبت، روی متوقف‌کردن نتیجه‌ای منفی تأکید داشته است. از‌این‌رو کم نیستند انگیزه‌های درونی‌ای که به پاداش یا محرک انگیزشی خاصی وابسته‌اند. انگیزه درونی، چه مثبت باشد و چه منفی، معمولاً از انگیزه بیرونی پایدارتر است زیرا بیشتر روی محرک‌های مثبت و نوع‌دوستانه‌ای متمرکز است که در حیطه اختیار شما قرار دارند. از طرف دیگر، انگیزه بیرونی اغلب به محرک‌هایی وابسته است که آن‌ها را از شخص دیگری گرفته‌اید، بنابراین کنترل مستقیمی روی این انگیزه ندارید. ۲. انگیزه بیرونی هر چیزی که بر اساس پاداش‌هایی بیرونی مانند پول یا تمجید به شما انگیزه بدهد، انگیزه‌ای بیرونی است. انگیزه‌های بیرونی در مقایسه با انگیزه‌های درونی رایج‌ترند و اغلب به عاملی بیرونی مانند یک مشوق، ترس یا انتظار وابسته‌اند. مثلاً فرد به‌امید افزایش حقوق تلاش می‌کند که ترفیع بگیرد. انگیزه بیرونی نیز مانند انگیزه درونی گاهی منفی است. مثلاً ترس از اخراج‌شدن انگیزه‌ای است برای اینکه کار خود را بهتر انجام بدهید. پس می‌توان گفت که انگیزه بیرونی، همچون انگیزه درونی، انواع انگیزشی متعددی دارد که به محرک انگیزشی بیرونی خاصی وابسته است، محرکی که نقش مهمی در آن انگیزش دارد. همان‌طور که می‌بینید، انگیزه خیلی پیچیده‌تر از آن است که بخواهیم آن را صرفاً به دو دسته انگیزه درونی و بیرونی تقسیم کنیم. بنابراین در ادامه، انواع دیگری از آن را نیز معرفی می‌کنیم. انواع انگیزش درونی ۱. انگیزه شایستگی یا آموختن انگیزه شایستگی یا انگیزش آموختن یعنی فرد انگیزه اصلی را از فرایند انجام کار به دست می‌آورد، نه از پاداش پایان کار. دلیلش این است که افرادی که تحت‌تأثیر انگیزه شایستگی هستند، در طول مسیر دستیابی به اهدافشان، به‌جای مقصد، از فرایند یادگیری یا بهتر‌شدن انگیزه می‌گیرند. اگر با هدف یادگیری مهارت‌های ارزشمند و نه افزایش دستمزد برای گرفتن ترفیع تلاش می‌کنید، انگیزه شما از نوع انگیزه شایستگی است. این نوع محرک بسیار کارساز است و باید از آن در همه راهبرد‌های انگیزشی استفاده شود، چراکه مهارت‌های جدید و باارزش اغلب حتی از پول هم مهم‌ترند و برخلاف چیز‌های مادی، دارایی‌هایی هستند که هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌ها را از شما بگیرد. ۲. انگیزش نگرش این نوع انگیزش از تمایل شما به تغییر نگرش یا احساستان نشئت می‌گیرد و تا حدی شبیه انگیزه اجتماعی بیرونی است. افرادی که از این انگیزه نیرو می‌گیرند، در کنش‌ها و تعاملاتشان آشکارا خواستار این هستند که حال خود و اطرافیانشان را به شیوه‌ای مثبت و شوق‌انگیز بهتر کنند. مثلاً اگر علاقه‌مند به کار‌کردن در یک مؤسسه خیریه یا نوانخانه هستید و دلیلتان از انجام این کار این است که دادن حال خوب به دیگران حال خودتان را بهتر می‌کند، این تمایل به تغییر نگرش است که به شما انگیزه داده است. یا اگر مدیر شرکتی هستید و از اینکه به رشد و پیشرفت زیردستان خود کمک کنید احساس رضایت می‌کنید، تحت‌تأثیر انگیزه نگرش هستید. ۳. انگیزش دستیابی در این انگیزش، محرک اصلی فرد تمایل او به دنبال‌کردن و دستیابی به اهدافش است. کسانی که چنین انگیزه‌ای دارند معمولاً روی خودِ کار یا هدفشان متمرکزند، نه پاداش مربوط به آن. مثلاً کارآفرینی را در نظر بگیرید که کسب‌و‌کارش را با هدف ایجاد یک شرکت جهانی راه‌اندازی می‌کند نه لزوماً به این دلیل که پول خوبی در این کار است. اگر نیروی محرکه شما انگیزه دستیابی است، شما فردی خودانگیخته و فرایند‌گرا هستید، یعنی فرایند بهتر‌شدن بیشتر از نتیجه نهایی برایتان ارزش دارد. شاید دستیابی به هدف مانند پاداشی بیرونی به نظر برسد، اما این انگیزه تا حد زیادی درونی است. دلیل این امر این است که شما شیفته زرق‌و‌برق پاداشی مانند پول نیستید، بلکه بیشتر عاشق احساس موفقیت برخاسته از به پایان‌رساندن کاری ارزشمندید. ۴. انگیزه خلاق گاهی آنچه فرد را به حرکت وامی‌دارد، خلاقیت یا محرکی درونی برای ابراز خلاقانه است. وقتی دلتان می‌خواهد خودتان را ابراز کنید، تحت‌تأثیر انگیزه خلاق قرار دارید. مثل وقت‌هایی که احساس می‌کنید باید چیزی خلق کنید. انگیزه نوشتن کتاب، بازی در فیلم، نواختن گیتار، ساخت یک محصول یا راه‌اندازی یک کسب‌و‌کار همگی از نوع انگیزه خلاق‌اند. وقتی در درون خود احساس می‌کنید که حرفی برای گفتن دارید و باید آن را ابراز کنید، این انگیزه خلاق است که شما را ترغیب می‌کند. هر اثری که خلق می‌کنید، چه عده معدودی آن را ببینند چه تمام جهان، تلاشی برای ابراز خود است که از انگیزه خلاق نیرو می‌گیرد؛ حال فرقی نمی‌کند چیزی که خلق کرده‌اید ملموس باشد یا ناملموس و زودگذر. ۵. انگیزه فیزیولوژیکی گاهی احساس می‌کنید که نوعی نیروی درونی وصف‌ناپذیر شما را هدایت می‌کند. مثل وقت‌هایی که نیروی عشق شما را به‌سوی کسی یا چیزی می‌کشاند. هرقدر هم که مقاومت کنیم، اعمال ما تحت‌تأثیر احساسات عمیق فیزیولوژیکی قرار دارند، احساساتی که بنیادین و انکارناپذیرند. این احساسات همان عوامل انگیزشی فیزیولوژیکی هستند که هم درونی‌اند و هم مهارنشدنی. هرم سلسله‌مراتب نیاز‌های مازلو را در نظر بگیرید. انگیزه نیاز‌های اساسی مانند غذا و سرپناه و همچنین نیاز‌های والاتر روان‌شناختی و نیاز به خودشکوفایی همواره ترغیب‌کننده همه انسان‌ها بوده‌اند. این نیاز‌ها در درون همه ما وجود دارند و ما از درون ترغیب می‌شویم که برای دستیابی به آن‌ها هر کاری انجام دهیم. انواع انگیزه بیرونی ۱. انگیزه پاداش در انگیزه پاداش، برخلاف انگیزه دستیابی، نیروی محرکه فرد بیشتر پاداش عمل است نه دستیابی به هدفی خاص. کسانی که علاقه‌مند به پاداش‌ها هستند با انگیزه رسیدن به پاداش مدنظرشان (که اغلب پاداشی خاص است) دست به عمل می‌زنند. مثلاً اگر هدفتان از ترفیع شغلی افزایش حقوق و دستمزد است و نه احساس رضایت ناشی از مسئولیتی جدید، انگیزه شما بیشتر از نوع پاداش است تا دستیابی. با وجود این، انگیزه پاداش چیز بدی نیست. درست است که این انگیزه نقطه مقابل انگیزه دستیابی است، اما ممکن است هر دو با هم استفاده شوند. بیایید فرض کنیم که می‌خواهید ترفیع شغلی بگیرید. حال انگیزه شما از این ترفیع ممکن است هم حقوق بیشتر باشد و هم وظیفه‌ای پیچیده‌تر و رضایت‌بخش‌تر. چنین سناریویی دو سر برد است، چون علاوه‌بر پاداش بیرونی، از احساس رضایت درونی نیز برخوردار می‌شوید. بنابراین پیرو اهداف یا وظایفی باشید که هم پاداش دارند و هم عناصر انگیزه دستیابی. ۲. انگیزه ترس انگیزه ترس انگیزه‌ای است که فرد را با استفاده از عواقب و پیامد‌ها به انجام کاری ترغیب می‌کند. می‌توان گفت که این انگیزه نوعی محرک منفی است، چون این بار آنچه به شما انگیزه می‌دهد، به‌جای پاداش، اجتناب از درد یا عواقب ناگوار است. انگیزه ترس کاری با محرک‌های مثبت ندارد و ابزارش تنبیه و محرک‌های منفی است مثل ترس از اخراج‌شدن. در واقع انگیزه ترس با استفاده از محرک‌های منفی شما را به‌سوی اهداف یا وظایف خاصی سوق می‌دهد. انگیزه ترس بد به نظر می‌رسد، اما می‌توان از آن استفاده مثبت کرد. مثلاً اگر می‌خواهید خوش‌اندام‌تر باشید، می‌توانید ترسِ بدهیکل به‌نظررسیدن در مهمانی‌ها را بهانه‌ای برای پایبند‌بودن به باشگاه و رژیم غذایی‌تان قرار بدهید. انگیزه ترس را نوعی عامل استرس‌زای مثبت یا محدودیتی مثبت در نظیر بگیرید و به‌کمک آن خودتان را بالا ببرید، بر عادات بدتان غلبه کنید و همان‌طوری زندگی کنید که می‌خواهید. ۳. انگیزه قدرت انگیزه قدرت نوعی عامل انگیزشی است که به‌سبب آن فرد تمایل دارد زندگی خود و دیگران را کنترل کند. هیچ‌کس از انتخاب‌های فراوان بدش نمی‌آید و مردم اغلب انگیزه دارند که انتخاب‌های کلی زندگی‌شان را افزایش بدهند و محیط اطرافشان را کنترل کنند. به همین دلیل انگیزه قدرت در تمایل به تأثیرگذاری بر مسیر زندگی خود و اطرافیانمان ظاهر می‌شود. وحشت‌های دنیای واقعی مانند آلمان نازی و دیگر سناریو‌هایی که در آن‌ها عطش کنترل دیگران از هر اصول و الزام اخلاقی‌ای پیشی می‌گیرد، تجلی‌ای از انگیزه قدرت هستند؛ انگیزه‌ای که امروزه به اوج خودش رسیده است. با‌این‌حال اگر این انگیزه در حد اعتدال باشد، مثبت است. مثلاً کنترل‌کردن دیگران کار خوبی نیست، اما تلاش برای کنترل‌کردن زندگی خود خیلی هم خوب است. بنابراین این انگیزه شما را ترغیب می‌کند که به اعمال و افکارتان آگاه باشید تا بتوانید به زندگی‌ای دست یابید که آرزویش را دارید. ۴. انگیزه اجتماعی یا انگیزه وابستگی انسان‌ها موجوداتی اجتماعی‌اند و طبق انگیزه اجتماعی که انگیزه وابستگی نیز نامیده می‌شود، این تعلق و پذیرش است که انسان‌ها را به برقراری ارتباط ترغیب می‌کند. انسان‌ها ذاتاً تمایل دارند که با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و انگیزه اجتماعی سبب می‌شود که این ارتباط را با پیوستن به گروه‌های اجتماعی جست‌و‌جو کنند. این انگیزه شاید درونی به نظر برسد، اما عامل انگیزشی پذیرش چیزی نیست که شما بتوانید آن را با پیوستن به یک گروه اجتماعی در اختیار خودتان قرار بدهید. بر اساس روان‌شناسی تکاملی، این عوامل اجتماعی نیروی محرکه همه انسان‌ها هستند. از این رو مهم است که فرد علاوه‌بر تقویت ارتباطات فعلی‌اش، مایل به ایجاد روابط جدید باشد. اگر با کسانی ارتباط برقرار کنید که دوستتان دارند و شما را همان‌طور که هستید می‌پذیرند، این انگیزه را پیدا می‌کنید که به قله‌های بلندتری برسید و شادی واقعی را احساس کنید. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


4 ماه قبل - 104 بازدید

الیف شافاک، نویسنده‌ی ترک است که در ۲۵ اکتبر ۱۹۷۱ در استراسبورگ فرانسه از والدینی ترک و بریتانیایی به دنیا آمد. او بعد از جدایی والدینش به همراه مادرش به ترکیه بازگشت و در دانشگاه فنی خاورمیانه در آنکارا لیسانس روابط بین‌الملل و فوق لیسانس مطالعات زنان و دکتری علوم سیاسی گرفت. اولین کتاب داستانش را در سال ۱۹۹۴ هنگامی که در حال تحصیل بود نوشت و بعد از اتمام دوره‌ی دکتری به استانبول برگشت. مادرش دیپلمات بود و به همین دلیل او توانست در شهرهای مختلف جهان زندگی کند. او در سال ۱۹۹۸ با رمان «پنهان» برنده‌ی جایزه‌ی «رومی» که برای بهترین اثر عرفانی ترکیه در نظر گرفته می‌شود و برنده‌ی جایزه‌ی «مولانا» شد و نشان شوالیه را که یکی از مدال‌های افتخار کشور فرانسه است دریافت کرد. شافاک در سال ۲۰۰۰ میلادی با نوشتن کتاب «محرم» جایزه‌ی بهترین کتاب سال را از طرف کانون نویسندگان ترکیه دریافت کرد. همچنین بارها در جوایز جهانی داستانی ادبیات، از جمله «زنان اورنج»، زنان آسیایی، ایمپک دوبلین، ادبیات داستانی مستقل بریتانیا، جوایز روزنامه‌نگاری و... شرکت کرده و در لیست نامزدها قرار گرفته است. از جمله آثار او می‌توان به «آینه‌های شهر» که روایت زندگی یک شهر و مردم‌اش با دین‌های مختلف است، کتاب «ملت عشق» که در سال ۲۰۱۰ به دو زبان ترکی و انگلیسی منتشر شد و به روایت دو داستان موازی زن خانه‌دار آمریکایی و داستانی کاملاً شرقی از شمس تبریزی پرداخته است، اشاره کرد. یکی دیگر از کتاب‌های او «شرافت» است که به جست‌وجوی نگاه مردسالارانه جامعه‌ی ترکی نسبت به موضوعاتی مانند عشق، زن، خانواده و فرزندان می‌پردازد. کتاب سه دختر حوا همانند کتاب مشهور دیگر شافاک، «ملت عشق»، بسیار محبوب و گسترده شد. این داستان که در سال ۲۰۱۶ به چاپ رسید وارد بازار شد و با استقبال زیاد رو‌برو شد. این کتاب در نشریات متعددی به چاپ رسیده است. کتاب سه دختر حوا (Three Daughters of Eve) نوشته‌ی نویسنده‌ی ترکی الیف شافاک است که در سال ۲۰۱۶ انتشار یافت. این داستان، زندگی زن خانه‌دار ثروتمندی به نام پری (Peri) را حکایت می‌کند که در استانبول دوران کودکی‌اش را گذراند و بعد در دانشگاه آکسفورد عاشق یک استاد فلسفه شد. او به استانبول برگشت و بعد از اینکه اتفاقی برایش افتاد داستان گذشته‌اش را دوباره پیش روی چشمش دید. «سه دختر حوا» پانزدهمین اثر الیف شافاک است که توسط نشر نون به چاپ رسیده است.  به‌خاطر اشاره به نسل‌کشی ارمنیان در رمان دومش به نام «ناپاک‌زاده‌ی استانبول» از سوی دادگاه‌های ترکیه به جرم اهانت به ترک بودن متهم شد. پرونده او در ژوئن ۲۰۰۶ بسته شد ولی در ژوئیه همان سال بازگشوده و وی با احتمال سه سال زندان روبرو شد. مترجم و ناشر او هم با همین تعداد سال حبس روبرو شدند. در ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۶ بخاطر کمبود مدرک پرونده او از نو بسته شد. در دنیای پر پیچ و خم امروز علی‌رغم وجود شرایط دموکراتیک برای ابراز عقاید و نظرات، شاید گفت‌و‌گو بین آدم‌ها در مورد برخی مسائل همچنان تا حدی دشوار باشد. مسائلی که از دوران کودکی با آن‌ها بزرگ شده‌ایم و هنگامی سر باز می‌کنند که ما با آدم‌های متفاوتی زیست کنیم. مسائلی مانند دین و مذهب و عقاید مذهبی که وقتی در دوران کودکی با آن‌ها زندگی می‌کنیم، بیشتر به محیط خانه و زیستی که در آن داریم وابسته است و شاید حتی زندگی کردن با عقاید دیگر برایمان هیچ‌وقت مسئله نباشد. این مسئله هنگامی اتفاق می‌افتد که ما وارد محیطی می‌شویم که مجبوریم با آدم‌های متفاوت زندگی کنیم و سازگار شویم. تفاوت چه در سبک زندگی و نوع رفتار و چه در مسائل دینی و اعتقادات مذهبی. حال سوال اساسی آن است که ما چطور باید با آن برخورد کنیم و چطور می‌توانیم زندگی‌های متفاوت را ببینیم و یا با آن‌ها گفت‌وگو کنیم؟ کتاب سه دختر حوا که از نویسنده‌ی مشهور ترکی الیف شافاک به انتشار رسیده، به همین موضوع اشاره دارد. این داستان در فضای استانبول کنونی رقم می‌خورد و به مسائلی می‌پردازد که در این کشور در جریان هستند، چند راهی بین شرق و غرب، مذهبی و سکولار، ثروت و فقر. از آنجایی که حوزه‌ی فعالیت الیف شافاک بیشتر در زمینه‌ی برخورد زنان جوامع جهان سوم با موضوعات دموکراتیک مدرن است، از جمله برخورد آنان با مقوله‌ی دین، مذهب و آداب و رسوم، طبیعتاً این کتاب می‌تواند برای کسانی که علاقه‌مند به این فضا هستند مناسب باشد. چیزی که امروزه شاید دغدغه‌ی بسیاری از مشرق زمینی‌ها باشد. خواندن کتاب سه دختر حوا به ما کمک می‌کند که علی‌رغم شیوه‌ای که زندگی می‌کنیم بتوانیم دیگران را نیز بهتر دیده و شیوه‌ی زندگی آن‌ها را بهتر درک کنیم. شخصیت اصلی داستان سه دختر حوا «پری» (Peri)، زن ثروتمند و زیبای ترکی است که هنگام رفتن به یک مهمانی در عمارتی ساحلی در شهر استانبول اتفاقی برایش می‌افتد که باعث می‌شود تا دوباره با گذشته‌ای که از سر گذرانده بود، مواجه شود. گدایی کیف دستی‌اش را می‌دزدد و وقتی که برای پس گرفتن کیفش تلاش می‌کند، یک عکس قدیمی را از سه زن جوان و استاد دانشگاه آن‌ها پیدا می‌کند. کتاب سه دختر حوا شرح حال و گذشته‌ی زندگی پری است. او دو برادر دارد که با او شباهتی ندارند و پدر و مادری که با هم بسیار متفاوت‌اند. پدرش هرگز به دین اهمیتی نمی‌داد و مادرش یک مسلمان مؤمن بود. به همین جهت پری در مورد مسائل دینی سردرگم شد و در دانشگاه آکسفورد نیز با موضوعات مرتبط با خدا و دین دست‌وپنجه نرم می‌کرد. در آن‌جا با دوستانی که در عکس آن‌ها را یادآوری کرده بود آشنا شد، «شیرین» که یک دختر ایرانی ماجراجو و جذاب بود و خود را بدون دین می‌دانست و «مونا» که یک دختر مذهبی آمریکایی مصری بود. بحث‌هایی که آن‌ها در مورد اسلام و فمینیسم می‌کردند برای استاد الهیاتشان پروفسور آزور «Azur»، جذاب بود و او از این طریق الهیات را به صورت غیر متعارف آموزش می‌داد. در بخشی از کتاب سه دختران حوا می‌خوانیم: ادوارد هر روز صبح زود هنگامی که هوا هنوز کاملاً روشن نشده بود، برای پیاده‌روی از خانه بیرون می‌رفت. او طول مسیری طولانی که حدوداً شامل پنج تا هفت کیلومتر می‌شد را با پاهای پیاده طی می‌کرد؛ از میان راه عبورهایی که بخش عظیمی از تاریخ آکسفورد را در برمی‌گرفتند، زمین‌های جنگلی و پردرختی که روزگارشان به دوران کهن باز می‌گشت و از کنار مزرعه‌های همواری که پیکرشان را در دو طرف گذرگاه‌ها گسترانیده بودند، گذر می‌کرد. او معتقد بود که اگر کسی با اراده و نیّتی نیک و سنجیده در طبیعت و هوای باز قدم بزند، و در عین حال هیچگونه مقصدی خاص در سر نداشته باشد، قوّه‌ی حافظه و فهم و درک او به طرز چشمگیری ارتقاء پیدا می‌کند. اگر پرفسور ادوارد در همهِ عمرش یک اعتقاد راسخ و تزلزل ناپذیر داشته است، آن اعتقاد این بوده است که ذهن آدمی درست همانند یک آفتاب پرست است؛ بنابراین حتّا این توانایی را دارد که خودش را با شرم فضاحت و رسوایی هم وفق داده و سازگار کند. او به وسیله تأمّل و ژرف‌اندیشی و گمانه زنی به این باور نرسیده بود، بلکه این باوری بود که از تجربه‌ی شخصی او نشأت می‌گرفت. او باری به شدّت خجالت زده و شرمسار شده بود. او سیه رو و رسوا شده بود. اگر آن زمانی که او به عنوان جوانی با اعتماد به نفس و بلند پرواز داشت پلّه‌های ترّقی را هم در زمینه‌ی تحصیل و هم در زمینه‌ی مقام و رتبه‌ی اجتماعی می‌پیمود، به او می‌گفت که او روزی از عرش آسمان به زیر فرش سقوط خواهد کرد فقط به این دلیل که او بیش از حد به خورشید نزدیک شده است احتمالاً باور این واقعیت برایش امکانپذیر نمی‌بود. در حقیقت، احتمالاً این پرفسور جوان‌تر و پایبند به اصول و عقاید می‌گفت که بهتر است بمیرد، تا با چنین بی‌آبرویی و ننگی به زندگی کردن ادامه بدهد. اکنون از آن ننگ و رسوایی بیشتر از یک دهه می‌گذشت، امّا ادوارد هنوز زنده، پابرجا و از درون کاملاً پر شور و انرژی بود. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


6 ماه قبل - 183 بازدید

انسان‌ها به عنوان موجوداتی اجتماعی دارای یک سری نیازهای بنیادی و فطری هستند. داشتن یک رابطه‌ی عاطفی بخشی از این نیازهاست. در حقیقت انسان فطرتا به دنبال برقراری ارتباط است زیرا تنهایی و انزوا به مدت طولانی در او منجر به خلق احساسات منفی می‌شود. بخشی از تلاش ما در زندگی صرف جست‌وجوی روابط خصوصی می‌شود به ویژه پیدا کردن یک شریک عاطفی مناسب؛ اما شاید کمتر پیش آمده باشد که در پی شناخت ویژگی‌های یک شریک عاطفی خوب باشیم. انتخاب شریک عاطفی که بتوانید روزهای خوبی را در کنار او سپری کنید به ویژگی‌های مثبت او بستگی دارد که متاسفانه اغلب مردم بدون توجه به این موضوع، وارد روابط عاطفی نامناسبی می‌شوند که یا به ضرر هر دو طرف رابطه تمام می‌شود یا اینکه یکی از طرفین با چالش‌های جدی مواجه شده و آسیب می‌بیند. حقیقت همین است که انتخاب شریک عاطفی سخت‌تر از آن چیزی است که در ذهن دارید، اگر از ویژگی‌های شریک عاطفی که خوب است، مطلع نباشند. ممکن بگویید تاکنون به این ویژگی‌ها فکر کرده اید و بلافاصله لیستی از خصوصات فردی شریک عاطفی‌تان را ارائه دهید. اما در اکثر مواقع این ویژگی‌ها به قدری عمومی و ناواضح هستند که اگر از خودتان خواسته شود که در توضیحش چیزی بگویید، سکوت می‌کنید و یا توضیح قناعت بخشی ارائه نمی‌دهید. ممکن تلخ اما حقیقت این است که اکثر انسان‌ها زمانی به درک نسبی از رابطه، ویژگی‌های فردی و حتی خواسته‌های خود دست پیدا می‌کنند که چند رابطه‌ی ناموفقی را سپری کرده باشند، آسیب دیده باشند و یا به فرد یا افرادی خواسته یا ناخواسته آسیب زده باشند. با این حال، ما در این مطلب به مهم‌ترین ویژگی‌های یک شریک عاطفی خوب می‌پردازیم. شناخت این ویژگی‌ها به انتخاب صحیح شریک عاطفی و افزایش سطح رضایت از روابط، کمک بسیار مهمی می‌کند. یک شریک عاطفی شما را در همه موقعیت‌ها درک می‌کند. وارد شدن به یک رابطه عاطفی به معنای تعطیل شدن کار، ورزش، تفریح، درس و به طور کلی تعطیل شدن زندگی فعلی نیست. متاسفانه کم نیستند تعداد کسانی که به این موضوع توجه نداشته و شریک عاطفی خود را درک نمی‌کنند. چنین کسانی توقع دارند مخاطب‌شان تحت هر شرایطی و هر لحظه‌ای که آن‌ها اراده کنند؛ گوش به فرمان‌شان باشند. بدون شک چنین روابط عاطفی؛ موفق، لذت بخش و پایدار نیستند. امکان پذیر بودن فراموش کردن مادیات به طور کلی؛ یک دروغ بزرگ است و در شرایط امروزی که در آن زندگی می‌کنیم، نشدنی است. پول و مادیات هم به اندازه خودشان بر زندگی و روابط عاطفی تاثیرگذار هستند، ولی نباید در توجه کردن به آن‌ها افراطی برخورد کرد. یک شریک عاطفی خوب انتظار فراهم کردن شرایطی بسیار متفاوت‌تر از آنچه که در آن قرار دارید را از شما ندارد. البته فراموش نکنید توجه به مادیات و فراهم کردن شرایط مالی جدید در رابطه مختص خانم‌ها نیست، بلکه بسیاری از آقایان هم انتظاراتی را از پارتنر خود دارند و به همین علت در کمترین زمان ممکن به روابطی که شکل داده اند ولی مطابق با نظرشان نیست، پایان می‌دهند. یک شریک عاطفی خوب در غم و شادی شما شریک است و شما را در اوج مشکلات و چالش‌های زندگی تنها نمی‌گذارد. شروع و برقراری یک رابطه عاطفی به معنای فراهم شدن شرایط جهت خوش گذارنی نیست، زمانی که اسم رابطه عاطفی را بر معاشرت‌های خود با یک فرد خاص می‌گذارید باید به فکر توجه به همه جوانب آن نیز باشید. بهتر است بدانید وجود ذره‌ای حسادت، نه سوءظن در رابطه نشان دهنده علاقه طرفین آن به یکدیگر است. در غیر این صورت بی‌تفاوت بودن افراد نسبت به یکدیگر؛ شیرینی رابطه را از بین می‌برد. متاسفانه کم نیستند تعداد کسانی که به این حسادت کوچک و شیرین، پر و بال داده و آن را تبدیل به یک مشکل بزرگ می‌کنند. یک شریک عاطفی خوب نه تنها حسادت را مشکل ساز نمی‌کند، بلکه زمینه ایجاد چنین مشکلی را نیز با رفتارها و کارهای اشتباه فراهم نخواهد کرد. ابراز احساسات به موقع نیازمند تقویت هوش عاطفی یا هیجانی است و اتفاقا برای پیشرفت در زندگی و پایداری روابط مختلف اعم از عاطفی، کاری، اجتماعی، دوستانه و غیره ضروری محسوب می‌شود. یک شریک عاطفی خوب احساسات خود و مخاطبش را به خوبی می‌شناسد و با کنترل احساسات و ابراز به موقع، سنجیده و به اندازه آن‌ها باعث رفع نیازهای عاطفی مخاطب و در نتیجه پایداری رابطه می‌شود. بدون شک هر فردی در طول زندگی بارها و بارها در موقعیت‌هایی قرار می‌گیرد که باعث ناراحتی، عصبانیت، به هم خوردن نظم زندگی می‌شوند. هر یک از ما در این شرایط به همدلی دیگران نیاز داریم و با بودن اطرافیان‌مان در کنار خود، حس بهتری پیدا می‌کنیم. شریک عاطفی خوب می‌داند در چه شرایطی باید با پارتنر خود همدلی کند و او را تنها نگذارد. استقلال فکری یکی از موارد مهمی است که برای پیشرفت در زندگی شخصی یا به عبارتی زندگی فردی، ضروری محسوب می‌شود و یک شریک عاطفی خوب باید بتواند به موقع و به تنهایی فکر کند، به دیگران وابسته نباشد و رابطه را به خاطر وابستگی فکری به دیگران، دچار چالش نکند. وارد شدن به یک رابطه عاطفی و حفظ آن نیازمند درک یکسری شرایط است. یک شریک عاطفی خوب نباید با بهانه جویی انتظار داشته باشد مخاطب او از زندگی قبلی‌اش به طور کلی فاصله بگیرد. از طرفی باید درک کند که شکل گیری رابطه عاطفی باعث به وجود آمدن یکسری شرایط جدید در زندگی می‌شود. بنابراین، باید حد تعادل را رعایت کرده و هم به کارهای فردی خود و پارتنرش و هم به شرایط رابطه مشترک، توجه داشته باشد.

ادامه مطلب


1 سال قبل - 304 بازدید

خانواده‌ی ما با شما فرق دارد، در خانواده‌ی ما تصمیم‌ها از سوی همه گرفته می‌شود، چه جالب در خانواده‌ی ما فقط یک نفر حرف آخر را می‌زند، من تنها با پدرم زندگی می‌کنم، خانواده‌ی ما به نسبت خانواده‌ی شما بسیار کوچک است، من بدون اجازه‌ی خانواده حق هیچ کاری را ندارم حتی آب خوردن، چه جالب! خانواده‌‌ی من در برخی کارها از من مشورت هم می‌گیرند و... شما در زندگی‌تان با ده‌ها جمله از این دست حتما برخورده‌اید؛ جملاتی که شاید به سادگی بیان شوند اما قطعا رازهای بزرگ و عمیقی در پس آن نهفته است. آگاهی از انواع خانواده و دانش لازم در این بخش به شما این توان‌مندی را می‌دهد که از مکالمات روزانه‌ی افراد به این امر مهم پی ببرید که در چه نوع خانواده‌ای و با چه اصول و چهارچوب‌هایی بزرگ شده‌اند. این آگاهی به شما کمک می‌کند که در رفتار با افراد بهتر عمل کنید، بیش‌تر درک‌شان کنید و مهم‌تر اینکه بدانید افرادی که در اطراف شما هستند با چه آسیب‌هایی پرورش یافتند، چه استعداد و توانمندی‌هایی دارند و بهترین شیوه‌ی تعامل با این افراد چیست. در مقالات قبلی به شکل گسترده به چیستی خانواده، اهمیت آن و شاخص‌هایی که موفق بودن و نبودن یک خانواده را توصیف می‌کرد، پرداختیم. در این مقاله و مقالات بعدی به انواع خانواده از جهات متفاوت خواهیم پرداخت تا ذهنیت آگاه و دانش لازم را در مورد خانواده به‌دست آورید. با دنبال کردن این سلسله مقالات شما نه‌تنها از انواع خانواده آگاهی حاصل خواهید کرد؛ بلکه به شما این زمینه را فراهم می‌سازد تا درنگی به زندگی شخصی خود کرده و با یک بررسی کوتاه یا عمیق، نوعیت خانواده خود را تشخیص دهید. ممکن است به این بیندیشید که دانستن نوعیت خانواده‌ای که در آن پرورش یافته و اکنون نیز در آن زندگی می‌کنید، هیچ فایده‌ای در پی نداشته باشد؛ اما حقیقت در روی دیگر سکه نهفته است؛ با دانستن این موضوع شما با تمام آسیب‌ها، توانمندی‌ها، خلاهایی که بارها آن را درک کرده اما چرایی آن را نمی‌دانستید و مهم‌تر آسیب‌شناسی و سپس رفع مشکل، مواردی است که به آن‌ها پی خواهید برد. این آگاهی چیزی نیست که ساده از کنارش بگذرید؛ زیرا به قول همان جمله‌ی معروف که چیزهای باارزش آسان به‌دست نمی‌آیند. این امر نیز مطالعه‌ی بیش‌تر، هزینه‌ی زمان و انرژی را می‌طلبد. دودمان خانواده در طول تاریخ بارها از جهت‌های متفاوت مورد بررسی و کنکاش قرار گرفته و به دسته‌بندی‌های متنوعی تقسیم شده است. هر یک از این دسته‌بندی‌ها زیرمجموعه‌های خاص خودش را دارد که نیاز است به شکل مشرح به آن پرداخته شود. ابتدا بهتر است این دو مفهوم (خانواده و خانوار) که از قضای روزگار بسیار هم شنیده‌ایم را تعریف کرده و سپس به سراغ انواع خانواده برویم. آگاهان بر این باورند که خانواده با خانوار تعریفی متفاوت از هم دارند. در تعریف خانواده گفته می‌شود که خانواده براساس روابطى تعريف مى‌شود که از عمل توالد و تناسل نشأت مى‌گيرد و قانون يا رسومى ناظر آن است. روابط اصلى خانواده رابطه‌هایى هستند که بين زن و شوهر از يک ‌سو و والدين و فرزندان از سوى ديگر برقرار مى‌شود. در تعريف خانواده گفته مى‌شود که «نخستين سلول يا واحد زندگى اجتماعى و يکی از اساسى‌ترين نهادهاى جامعه است، مرکب از زن و مرد که ممکن است کودکانى هم داشته باشند. روابط زناشویى و خويشاوندى معينى که مورد قبول جامعه است و حقوق و تکاليف افراد نسبت به يکديگر از ويژگى‌هاى خانواده شمرده مى‌شود». اما در تعریف خانوار، خانوار را يک مفهوم جمعيت‌شناختى دانسته در حالى‌که خانواده را مفهومى جامعه‌شناختی خوانده‌اند، در تعريف خانوار شرط خويشاوندى وجود ندارد اما اساسى‌ترين عنصر تعريف خانواده وجود گونه‌اى خويشاوندى ميان اعضاى آن است، از سویی يک نفر به‌ تنهایى مى‌تواند به‌عنوان خانوار مستقل در نظر گرفته شود در صورتى‌که صحبت از خانواده‌ی يک نفرى درست نيست، اگرچه در مطالعات جمعيتى مربوط به خانواده تسامحاً خانوار يک نفرى را به‌جاى خانواده‌ی يک نفرى قرار مى‌دهند، با این حال هر خانواده‌ای یک خانوار محسوب می‌شود درصورتی‌که الزاما هر خانواری نمی‌تواند خانواده باشد. مطالعه در تاريخ تحول خانواده و انواع و اشکال آن در جوامع معاصر جهان، نشان مى‌دهد که خانواده از نظر کارکرد، ساخت، روابط اعضا، شيوه‌ی معيشت و اقتدار، تربیت، انواع مختلفى به خود ديده و به اشکال متنوعى درآمده است. ۱-  خانواده از منظر کاربردی به دو صورت دسته‌بندی می‌شود: زیستی: گروهی که از پدر و مادر و فرزندان تشکیل شده است. آماری: افرادی که در زیر یک سقف کنار هم زندگی می‌کنند. اهداف و اقتصاد مشترک دارند و دور یک سفره غذا می‌خورند. ۲-  از منظر کارکردی نیز به دو دسته تقسیم می‌شود: جهت‌یابی: خانواده‌ای که فرزند در آن متولد می‌شود، رشد می‌کند، عقاید و گرایش‌های خود را از والدین کسب می‌کند، به دنبال اهداف و آرزوها خودش می‌رود. فرزندآوری: این نوع خانواده از زن و شوهر تشکیل شده است و کارکرد اصلی آن‌ها تولید مثل است. ۳- از نظر نحوه زندگی و نوع معیشت: خانواده به سه دسته شهری، روستایی، عشایری نام‌گذاری می‌شود. این ۳ شکل از نوع معیشت در کنار تشبیهات فراوان، تفاوت‌هایی را هم دارا هستند که وجه تمایز آن‌ها محسوب می‌شود. شناخت خانواده شهری و روستایی ممکن است بسیار دشوار نباشد. زیرا در افغانستان شمار زیادی از خانواده تجربه‌ی تشکیل یک خانواده هم در روستا و هم در شهر را دارند. ساخت یک خانواده در هر یک این دو منطقه، نیازهای خاص خودش را می‌طلبد که بسیاری با آن آگاه هستند. یکی از تفاوت‌های اساسی خانواده شهری با روستایی کارکرد اقتصادی آن است. بدین معنی که خانواده روستایی داراى کارکرد اقتصادى است و از اين حيث با خانواده شهرى که عمدتاً بدون کارکرد اقتصادى است و به‌عنوان يک واحد اجتماعى مصرف‌کننده مطرح مى‌شود، کاملاً فرق دارد. خانواده عشايرى، مرکب است از مرد و زن و تعدادى فرزندان که براساس يک سلسله روابط و مناسبات عاطفي، اجتماعى و اقتصادى (مادى و معنوي) در سکونت‌گاه مشترکى کنار هم زندگى مى‌کنند و معاش خود را از طريق فعاليت‌‌های اقتصادى مشترک تحت سرپرستى رئيس خانواده تأمين مى‌نمايند. سکونت‌گاه‌ خانواده عشايرى ممکن است برحسب وضعيت کوچ يا اسکان چادر، ساختمان خشت و گلى يا هر دو نوع باشد. به طور کلی عشایر به افراد کوچ‌نشین که برای تأمین معاش و دام‌پروری در طول سال جابه‌جا می‌شوند، گفته می‌شود. با تغییر فصول، عشایر معمولاً برای یافتن مراتع مناسب برای حیوانات خود محل زندگی خود را تغییر می‌دهند. در افغانستان تعداد زیادی از خانواده‌ها به شکل عشایر یا کوچ‌نشین زندگی می‌کنند. خانواده انواع دیگری نیز دارد که در مقالات بعدی به شکل مشرح به آن خواهیم پرداخت. توجه داشته باشید که خانواده یک مبحث گسترده است که هرچه در این مبحث بخوانید، باز نیاز به مطالعه و آگاهی بیش‌تر احساس می‌کنید.

ادامه مطلب