برچسب: خودکشی

4 روز قبل - 63 بازدید

در محله‌ای خاموش در حاشیه‌ی غرب کابل، جایی میان کوچه‌های گِلی و خانه‌های ویران‌شده از بی‌چیزی، زنده‌گی زینب جریان داشت. یا شاید بهتر است بگوییم، سایه‌ای از زنده‌گی. هیچ‌کس نمی‌دانست زینب واقعاً از درون چقدر زنده بود، حتی خودش. زینب دختر دوم یک خانواده‌ی ده‌نفری بود. پدرش روزی در وزارت فواید عامه مامور پایین‌رتبه‌ای بود، اما سال‌ها پیش وظیفه‌اش را از دست داد. مادرش زن ساده‌ای بود با دستان زبر و ترک‌خورده، همیشه در آشپزخانه یا در حال چرخاندن ماشین خیاطی دستی‌شان. زینب با آن‌که در خانه سهمی از هیچ‌چیز نداشت – نه از طعام، نه از لباس نو، نه حتی از محبت – اما در مکتب، پرواز می‌کرد. او نه تنها شاگرد ممتاز صنف خود بود، بلکه همیشه داوطلب برنامه‌های فرهنگی، خطاطی، قصه‌نویسی و اجرای سرود ملی در محافل بود. استادان از او به عنوان "چراغ صنف" یاد می‌کردند. بارها گفته بودند: «اگر روزی در این کشور زنی وزیر شود، زینب خواهد بود.» اما همه‌ی این آرزوها، مانند قصر شیشه‌ای، با اولین لرزه فرو ریختند. تاریخ لعنتی-اسد ۱۴۰۰ روزهای پایانی حکومت پیشین، هر لحظه پر از اضطراب و نگرانی بود. زمزمه‌های بازگشت طالبان، نفس‌ها را در سینه حبس کرده بود. اما در خانه‌ی زینب، چیزی فراتر از ترس وجود داشت: سکوت. سکوتی عمیق و کشنده. زمانی‌که کابل سقوط کرد، زینب در اتاق خود با کتابچه‌ی یادداشتش تنها بود. آن روز نوشت: «مردم از جنگ می‌ترسند. من از فراموش شدن می‌ترسم. می‌ترسم کسی نپرسد: زینب کجاست؟» وقتی اعلام شد مکاتب دخترانه مسدود شده‌اند، زینب اول باور نکرد. چند روزی را صبح‌ها آماده می‌شد، لباس سفید مکتب را می‌پوشید، بکس‌اش را می‌گرفت و کنار دروازه می‌ایستاد. منتظر بازشدن دروازه‌ها. اما دروازه‌ها باز نشدند. در پاسخ، فقط همین را می‌شنید: «به‌خاطر مصونیت‌تان است... فعلاً شرایط مهیا نیست.» خانه‌ای که برای دخترها قفس است در خانه، پدرش دیگر حتی به چشمانش نگاه نمی‌کرد. می‌گفت: «زینب، حالا باید به فکر آینده‌ات باشی. دختر خوب زود شوهر می‌کنه، نه این‌که دنبال کتابچه و قلم بچرخه.» برادر بزرگ‌ترش، قیس، بیشتر وقتش را با دوستانی می‌گذراند که تازه ریش گذاشته و واسکت سفید پوشیده بودند. او دیگر با تحقیر به خواهرش نگاه می‌کرد و در مهمانی‌ها می‌گفت: «اگر مکتب باز هم شود، تو دیگر نمی‌ری. عزت خانواده از مکتب رفتن دختر مهم‌تر است.» زینب در اتاقش پنهان می‌شد، به دیوارها نگاه می‌کرد، به کتاب‌های خاک‌خورده‌اش و به عکس کوچک مادر تریزا که از مجله بریده و به دیوار چسپانده بود. زیر لب زمزمه می‌کرد: «چرا؟ چرا حق من نیست؟ من فقط یک دختر هستم... فقط می‌خواستم تعلیم کنم.» اولین جرقه‌ی مرگ شاید هیچ‌کس نداند که خودکشی از همان روز آغاز می‌شود که آدم دیگر امیدی به تغییر نداشته باشد. وقتی نه صدایی تو را صدا می‌زند، نه نوری از پنجره‌ات می‌تابد. برای زینب، مرگ به‌یک‌باره نیامد. آرام و بی‌صدا خزید. از همان روزی که استاد محبوبش، خانم شریفه، تماس گرفت و گفت: «زینب جان، ببخش که دیگه نمی‌تونم کمکت کنم. خودم هم از کابل می‌رم... دیگر نمی‌تونم دوام بیارم.» از همان شب، زینب دیگر چیزی ننوشته بود. کتابچه‌ی یادداشتش خاموش مانده بود. لبخندهایش محو شده بودند. چای نمی‌نوشید، غذا نمی‌خواست، حتی با خواهر کوچکش – مریم، که همیشه با او بازی می‌کرد – گپ نمی‌زد. مادرش نگران شد. گفت شاید مریض است. او را نزد داکتر بردند. داکتر گفت چیزی نیست، فقط شاید دلش گرفته باشد. اما هیچ‌کس نفهمید که دل گرفته یعنی زخم روان، نه سرفه یا سردرد. یعنی دختری که امیدش کشته شده، اما جسدش هنوز راه می‌رود. خداحافظی خاموش صبح آن روز، زینب لباس مکتبش را به تن کرد. کسی نفهمید چرا. رفت به اتاق پشتی کهنه، همان اتاقی که روزگاری در آن تمرین درسی می‌کرد. روی زمین نشست، کاغذی برداشت و نوشت: «من شکست خوردم. نه از امتحان ریاضی، بلکه از زنده‌گی. نه از کتاب، بلکه از دیوارهایی که جلو روانم را گرفتند. اگر روزی مادری دخترش را به مکتب برد، یادی هم از من کند.» قرص‌ها را در مشت گرفت. یکی‌یکی بلعید. چشمانش را بست. و در ذهنش تنها تصویری که نقش بست، تخته‌ی سیاهی بود که روی آن نوشته شده بود: «به صنف دهم خوش آمدی، زینب!» نور کم‌رنگ زندگی وقتی مادرش صدای افتادن لیوانی را شنید، با عجله به سوی اتاق دوید. زینب روی زمین افتاده بود. صورتش زرد، دهانش کف‌آلود، چشمانش بسته. فریاد مادر در کوچه طنین انداخت: «کمک کنین! دخترم مرد! زینب جان... به خدا چشمایت را باز کن!» همسایه‌ها آمدند. پسرکی با موترسایکل‌ش رساندشان به شفاخانه دولتی. داکترهای بی‌امکانات، در نبود دوا و وسایل، کوشش کردند نجاتش دهند. معده‌اش را شستند. ساعت‌ها در کنار بسترش نشستند. یکی از داکترها گفت: «شانس آوردین که زود رساندین... اما روانش؟ خدا می‌فهمه.» شفاخانه‌ای پر از دردهای خاموش زینب سه روز می‌شود که بستری است. چشم باز نمی‌کند. وقتی هم باز می‌کند، فقط به سقف نگاه می‌نماید. گاهی اشک، بی‌صدا از گوشه‌ی چشمش جاری می‌شود. مادرش یک لحظه هم از کنارش دور نمی‌شود. با هر قطره‌ی سرم، دعا می‌کند که یک لحظه‌ی دیگر، زینب بماند. می‌گوید: «کاش می‌فهمیدم زینب جان... کاش یک‌بار دیگه فقط بگی مامان، من خوبم.» پدرش پشیمان است، اما هنوز غرورش را نشکستانده. فقط در راهرو قدم می‌زند. هنوز هم جرأت ندارد به چشمان دخترش نگاه کند. صدای خاموش یک نسل زینب تنها نیست. در همان شفاخانه، چند دختر دیگر هم بستری‌اند. یکی به‌خاطر لت‌وکوب از سوی خانواده، یکی دیگر به‌خاطر مجبور شدن به ازدواج با مردی که پنج برابر سنش است. و حالا زینب، دختری که فقط می‌خواست استاد شود، حالا روی تخت، در نبرد با مرگ. جامعه این دختران را فراموش کرده است. هیچ رسانه‌یی نمی‌نویسد که چند دختر به‌خاطر بسته بودن مکتب‌ها خودکشی کرده‌اند. هیچ‌کس آماری ندارد از اشک‌هایی که در خاموشی جاری شده‌اند و شاید... روزی باز شود اگر زینب دوباره به زند‌گی بازگردد، شاید روزی خودش داستانش را قصه کند. شاید دختری دیگر، که حالا همین حکایت را می‌خواند، تصمیم بگیرد زنده بماند. شاید استادی، در جایی دور، نام زینب را در یاد داشته باشد و بگوید: «من به‌خاطر او، درس می‌دهم.» اما تا آن روز، ما باید گوش بدهیم. به صدای آن دخترانی که دیگر گپ نمی‌زنند، اما چشمان‌شان هنوز می‌پرسند: «کسی ما را می‌بیند؟» نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 284 بازدید

منابع محلی از کابل می‌گویند که یک زن جوان در غرب کابل خودش را حلق‌آویز کرده و به زندگی‌اش پایان داده است. دست‌کم دو منبع با تایید این رویداد گفته‌اند که این زن حوالی صبح دیروز (شنبه، ۲۴جوزا) در منطقه‌ی کوه چهل دختران از مربوطات ناحیه‌ی سیزدهم شهر کابل خودش را حلق‌آویز کرده است. منبع تاکید کرده است که این زن جوان، عاقله نام داشته و حدود ۳۴ ساله بوده که از وی یک فرزند پسر نیز به جا مانده است. به نقل از منابع، نیروهای حکومت سرپرست جسد این زن را برای بررسی‌ به طب عدلی انتقال داده‌اند. منبع در مورد دلیل و انگیزه‌ی این خودکشی جزییات نداده است. باید گفت که میزان خودکشی زنان و دختران در سراسر افغانستان پس از تسلط حکومت فعلی به‌طور چشم‌گیری افزایش یافته است. بیماری‌های روانی، عدم دسترسی به خدمات صحی، ازدواج‌های اجباری، خشونت خانوادگی و فشار‎های روحی ناشی از فقر و بیکاری عوامل اصلی خودکشی‌ها در بین زنان و جوانان بیان شده است. همچنین با تسلط حکومت سرپرست بر افغانستان اکثریت نهادهای حامی حقوق زنان متوقف شده است. زنان در افغانستان چون گذشته با مراجعه به نهادهای عدلی و قضایی، دیگر نمی‌توانند برای خشونت‌های وارده‌ی شان شکایت کنند و این‌گونه خشونت‌‌ها پایدار باقی مانده و افزایش پیدا می‌کند.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 101 بازدید

منابع محلی از ولایت ننگرهار می‌گویند که یک دختر ۱۹ ساله در ولسوالی کامی این ولایت، با خوردن مرگ‌ موش خودکشی کرده است. دست‌کم دو منبع گفته‌اند که این رویداد روز گذشته (دوشنبه، ۲۲ ثور) در منطقه‌ی «دارکلی» از مربوطات ولسوالی کامی این ولایت رخ داده است. منبع تاکید کرد که این دختر جوان زینب نام داشت و با خوردن مرگ موش یا زهر به زندگی‌اش پایان داده است. منبع افزوده است که دلیل خودکشی این دختر جوان خشونت خانوادگی می‌باشد. همچنین مسوولان محلی حکومت سرپرست در ولایت ننگرهار نیز این رویداد را تایید کرده و گفته‌اند که دلیل این خودکشی روشن نیست. باید گفت که میزان خودکشی زنان و دختران در سراسر افغانستان پس از تسلط حکومت فعلی به‌طور چشم‌گیری افزایش یافته است. بیماری‌های روانی، عدم دسترسی به خدمات صحی، ازدواج‌های اجباری، خشونت خانوادگی و فشار‎های روحی ناشی از فقر و بیکاری عوامل اصلی خودکشی‌ها در بین زنان و جوانان بیان شده است. همچنین با تسلط حکومت سرپرست بر افغانستان اکثریت نهادهای حامی حقوق زنان متوقف شده است. زنان در افغانستان چون گذشته با مراجعه به نهادهای عدلی و قضایی، دیگر نمی‌توانند برای خشونت‌های وارده‌ی شان شکایت کنند و این‌گونه خشونت‌‌ها پایدار باقی مانده و افزایش پیدا می‌کند.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 126 بازدید

مجله فوربز هشدار داده است که در سایه «نظام آپارتاید جنسیتی»، سلامت روانی زنان و دختران افغانستان به مرز فروپاشی رسیده است. این مجله با نشر مطلبی با انتقاد از سکوت در برابر وضعیت زنان و دختران افغانستان گفته است که این بحران نه تنها با سکوت پایان نمی‌یابد، بلکه در سکوت تشدید می‌شود و جان‌های بیشتری خواهد گرفت. مجله فوربز به نقل از سازمان‌های حقوق‌بشری نوشت که در پی وضع محدودیت‌های فزاینده بر زنان و دختران در افغانستان، خودکشی در میان آنان افزایش یافته است. بازگشت حکومت فعلی در آگوست ۲۰۲۱، با سلب تدریجی حقوق زنان و دختران همراه شد. در سه سال گذشته، حکومت فعلی در تمامی عرصه‌های زندگی زنان اعم از آموزش، کار، تردد در فضای عمومی و مشارکت اجتماعی و سیاسی محدودیت‌هایی چشمگیری وضع کرده‌ است. در ادامه آمده است که در تاریخ ۱ می ۲۰۲۵ میلادی، هیأت معاونت سازمان ملل در افغانستان (یوناما) گزارش داد که حکومت فعلی فرامین خود را برای حذف زنان از حیات عمومی و محدود کردن آزادی رفت‌وآمد آن‌ها عملی کرده‌ است. این محدودیت‌ها تاثیر عمیقی بر سلامت جسمی و روانی زنان و دختران در سراسر افغانستان گذاشته‌اند. گزارش بخش زنان سازمان ملل در سال ۲۰۲۴ نشان داد که ۶۸ درصد پاسخ‌دهندگان دست‌کم یک زن یا دختر را می‌شناختند که از اضطراب یا افسردگی رنج می‌برده است و ۸ درصد نیز گفته‌اند که دست‌کم یک زن یا دختر را می‌شناسند که اقدام به خودکشی کرده است. همچنین مرسلینا امین، بنیان‌گذار سازمان «دختران به‌سوی رهبری»، هشدار داده است: «وضعیت آن‌قدر وخیم است که حتی صحبت در مورد آن باعث گریه‌شان می‌شود. آن‌ها در قفس‌اند؛ نه آموزش، نه رفت‌وآمد، نه ابراز وجود.» خانم امین افزود: «دختران تمام رویاهایی که در ذهن خود ساخته بودند، حالا هیچ شده‌اند. حتی واژه‌ای ندارند تا بیان کنند چه می‌گذرد. هر دختری که با او صحبت کرده‌ام، دچار مشکلات روانی است، اما نمی‌تواند درباره‌اش صحبت کند.» با حذف حقوق زنان و دختران و عدم دسترسی ناظران بین‌المللی به کشور، گزارش‌دهی درباره وضعیت افغانستان بسیار دشوار شده است.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 153 بازدید

در ادامه‌ی بی‌سرنوشتی مهاجران اهل افغانستان در پاکستان، رسانه‌ها گزارش داده‌اند که یک دختر پناه‌جوی افغانستانی در این کشور خودکشی کرده است. در گزارش رسانه‌ها آمده است که این دختر جوان شب گذشته (شنبه، ۱۳ ثور) در منطقه «گلبرگ» از مربوطات شهر راولپندی به زند‌گی‌اش پایان داده است. در ادامه آمده است که این دختر جوان از مشکلات روحی و روانی رنج می‌برد و خود را از پنجره یک بلندمنزل پرتاب کرده است. رسانه‌ها در مورد هویت و سن این دختران جوان جزییات بیشتر ارائه نکرده‌اند. این در حالی است که سال گذشته نیز یک دختر به دلیل بی‌سرنوشتی پرونده مهاجرتی‌اش، در اسلام‌آباد خودکشی کرده بود. بی‌توجهی کشورهای مهاجرپذیر و بی‌سرنوشتی پناه‌جویان سبب مشکلات اقتصادی و روحی شده است. قابل ذکر است که موج تازه‌ای بازگشت مهاجران از اوایل اپریل ۲۰۲۵ از پاکستان آغاز شد. بر اساس آمار، حدود ۱۵۰ هزار مهاجر در این ماه از پاکستان وارد افغانستان شده‌اند. پاکستان از اول اپریل اخراج اجباری مهاجران افغانستانی که دارای کارت شهروندی افغانستان (پی‌اوآر) و (آی‌سی‌سی) استند را آغاز کرد. با آغاز این روند نگرانی‌ها از افغانستانی‌ها در معرض خطر نیز افزایش یافته است. به ویژه زنان و دختران که در افغانستان از حقوق ابتدایی خود محروم اند و شماری از آنان پس از حاکمیت حکومت فعلی به دلیل محدودیت‌های موجود بر زنان و دختران به این کشور پناهنده‌ شده‌ بودند. پیش این نیز، شماری از نهادهای حقوق بشری از اخراج اجباری مهاجران افغانستانی از پاکستان و سرنوشت نامعلوم آنان در حاکمیت حکومت سرپرست ابراز نگرانی کرده و از دولت پاکستان خواسته بودند که این روند را متوقف کنند.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 379 بازدید

منابع محلی از ولایت غور می‌گویند که یک دختر ۲۰ ساله در ولسوالی تیوره این ولایت خود را به آتش کشیده و به زندگی‌اش پایان داده است. دست‌کم دو منبع گفته‌اند که این دختر عابده نام داشت و باشنده‌ی روستای درزاب نیلی از مربوطات ولسوالی تیوره ولایت غور بود. عابده روز (یک‌شنبه، ۷ ثور) با پترول و چوب سوخت خودش را به آتش کشیده و جان باخته است. منبع دلیل این اقدام را ازدواج اجباری عنوان کرده است. منبع گفته است که عابده با فردی به نام محمدعظیم حاضر به ازدواج نشده و خودش را به آتش کشیده است. مقام‌های محلی حکومت سرپرست در ولایت غور تا اکنون درباره‌ی این قضیه اظهارنظر نکرده‌اند. باید گفت که میزان خودکشی زنان، دختران و نوجوان در سراسر افغانستان پس از تسلط حکومت فعلی به‌طور چشم‌گیری افزایش یافته است. بیماری‌های روانی، عدم دسترسی به درمان، ازدواج‌های اجباری، خشونت خانوادگی و فشار‎های روحی ناشی از فقر و بیکاری عوامل اصلی خودکشی‌ها بیان شده است. همچنین با تسلط حکومت سرپرست بر افغانستان اکثریت نهادهای حامی حقوق زنان متوقف شده است. زنان در افغانستان چون گذشته با مراجعه به نهادهای عدلی و قضایی، دیگر نمی‌توانند برای خشونت‌های وارده‌ی شان شکایت کنند و این‌گونه خشونت‌‌ها پایدار باقی مانده و افزایش پیدا می‌کند.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 123 بازدید

مسوولان محلی حکومت سرپرست در ولایت ننگرهار می‌گویند یک زن و کودکش پس از پریدن به داخل رودخانه‌ای در شهر جلال‌آباد، مرکز این ولایت جان خود را از دست داده‌اند. سید طیب حماد، سخنگوی فرماندهی ننگرهار گفته است که این رویداد امروز (شنبه، ۶ ثور) در منطقه‌ی «درونته» از مربوطات ناحیه‌ی هفتم شهر جلال‌آباد، مرکز این ولایت رخ داده است. وی تاکید کرده است که این زن به همراه دو فرزندش، خودشان را به رودخانه انداخته بودند، اما یکی از فرزندانش توسط مردم محل نجات یافته است. آقای حماد در ادامه افزوده است که کودک نجات‌یافته برای درمان به شفاخانه‌ی حوزوی ننگرهار منتقل شده است. مسوولان محلی تا اکنون در مورد دلیل اصلی این رویداد جزییات ارائه نکرده است. سخنگوی فرماندهی پولیس ولایت ننگرهار گفته است که تحقیقات در مورد این رویداد آغاز شده است. همچنین منابع محلی در ننگرهار نیز امروز از پیدا شدن جسد یک زن در مرکز این ولایت خبر داده بودند. باید گفت که میزان خودکشی زنان، دختران و نوجوان در سراسر افغانستان پس از تسلط حکومت فعلی به‌طور چشم‌گیری افزایش یافته است. بیماری‌های روانی، عدم دسترسی به درمان، ازدواج‌های اجباری، خشونت خانوادگی و فشار‎های روحی ناشی از فقر و بیکاری عوامل اصلی خودکشی‌ها بیان شده است. همچنین با تسلط حکومت سرپرست بر افغانستان اکثریت نهادهای حامی حقوق زنان متوقف شده است. زنان در افغانستان چون گذشته با مراجعه به نهادهای عدلی و قضایی، دیگر نمی‌توانند برای خشونت‌های وارده‌ی شان شکایت کنند و این‌گونه خشونت‌‌ها پایدار باقی مانده و افزایش پیدا می‌کند.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 145 بازدید

فرشته در یک روستای دورافتاده‌ی بامیان به دنیا آمد؛ جایی که کوه‌ها بلند بودند، ولی سقف آرزوهای دختران کوتاه‌تر از سایه‌ی دیوار خانه‌ها او از همان کودکی متفاوت بود وقتی دختران هم‌سن‌اش عروسک‌های پارچه‌ای می‌دوختند، او از دفترهای باطله‌ی پدرش قلم می‌ساخت و در گوشه‌ای می‌نوشت همیشه ساکت بود، اما نگاهش فریاد می‌زد. مکتب‌اش ساده بود؛ دیواری ترک‌خورده، نیمکت‌هایی شکسته، و معلمی با چهره‌ی خسته اما برای فرشته، آن کلاس کوچک، دروازه‌ای بود به دنیایی بزرگ‌تر نمره‌هایش همیشه اول بود معلم‌ها از او به‌عنوان "چراغ کلاس" یاد می‌کردند. او شب‌ها، وقتی مادر از کار خانه فارغ می‌شد، در نور کم چراغ تیل، برایش می‌خواند: "مادر، امروز درباره‌ی زنانی درس خواندیم که در کشورهای دیگر وزیر و رئیس‌جمهور شدند " مادر فقط لبخند محوی می‌زد، اما در دلش چیزی می‌لرزید می‌دانست این حرف‌ها در این خانه خریدار ندارد فرشته، با کمک همان معلم‌ها، امتحان کانکور را داد با رتبه‌ی عالی قبول شد؛ دانشگاه کابل، رشته‌ی ادبیات روزی که جواب آمد، با دو دستش دهانش را گرفت که جیغ نزند که خوشحالی‌اش کسی را ناراحت نکند اما آن شادی چندان دوام نداشت پدر با بی‌میلی گفت: "فقط دو سال بعدش دیگر وقت شوهر کرد است" فرشته راهی کابل شد خوابگاه، غذاهای ساده، روزهای پر استرس، اما دلش گرم بود هر روز یادداشت برمی‌داشت، در کتابخانه می‌نشست، در بحث‌ها شرکت می‌کرد استادها از درخشش‌اش متعجب بودند یکی از آن‌ها یک روز کنار او نشست و گفت: "فرشته، اگر بخواهی، بورسیه هم می‌گیری راه‌ات خیلی بازه" او آن شب خواب بورسیه دید؛ خواب شهری که در آن دختران با صدای بلند می‌خندیدند و کسی آن‌ها را قضاوت نمی‌کرد اما چند هفته بعد، پدر دوباره تماس گرفت "یکی از قوم آمده خواستگاری پسر نیست، مرد است؛ اما مال‌دار است ده تا گاو داده، زمین هم می‌دهد" فرشته نفس‌اش گرفت گفت: "من دانشگاه دارم، بابا چرا حالا؟ هنوز زوده" ولی پدر حرفش را برید: "ما با زن ‌مشوره کنیم؟ تو دختر هستی، تصمیم را ما می‌گیریم" او برگشت، با دل شکسته هنوز دلش خوش بود که شاید وقتی حقیقت را بگوید، شاید اشک بریزد، پدر دلش نرم شود؛ اما وقتی شب در اتاق با مادرش صحبت کرد، مادر فقط گفت: "فرشته جان! زندگی ما همیشه همین بوده؛ تو هم  فرق نداری، بهتر است با واقعیت کنار بیایی". نامزدی انجام شد داماد مردی چهل و پنج‌ساله، بی‌سواد، اما صاحب زمین، روز عروسی فرشته سکوت کرده بود صدای دف، خنده‌ی زنان، و طنین آواز، برای او مانند آوای مرگ بود. شب عروسی، وقتی در اتاق تنها شد، فقط یک چیز را با خود آورده بود: دفترچه‌ی یادداشت‌های دانشگاه گوشه‌ای از آن، به خط خودش نوشته بود: "این پایان نیست حتی اگر من خاموش شوم، این کلمات خواهند ماند" سال‌ها گذشت فرشته مادر شد زندگی‌اش شد پختن، دوختن و فرشته دیگر آن دختر پرشور روزهای دانشگاه نبود حالا زنی بود با چشمانی همیشه خسته که لبخند زدن را فراموش کرده بود شوهرش که بیشتر صاحبش بود تا همسر، مردی خشن و عبوس بود؛ نه‌تنها توجهی به حال و احساس او نداشت، بلکه کوچک‌ترین مخالفتی را با توهین و تحقیر پاسخ می‌داد روزها به کارهای خانه می‌گذشت، شب‌ها به خواب‌های آشفته تنها دلخوشی‌اش دختر کوچکش بود که گاهی با صدای خنده‌اش، دل فرشته اندکی گرم می‌شد؛ اما حتی مادر بودن هم نتوانست زخم‌های او را التیام دهد در تنهایی‌های شب، فرشته بارهاوبارها دفترچه قدیمی‌اش را ورق زد دفترچه‌ای که روزی پر از نکات درسی و نقل‌قول‌های امیدبخش بود، حالا پر از جمله‌های غم‌انگیز شده بود: «چه فایده دارد زنده‌بودن، وقتی زندگی‌ات دست تو نیست؟» «من گم شدم، میان دیوارهایی که با اجبار ساخته شدند» «کاش فقط یک‌بار، کسی صدایم را شنیده بود» بارها تلاش کرد دوباره از نو شروع کند، نامه‌ای نوشت به دانشگاه، بعد پاره‌اش کرد خواست با شوهرش حرف بزند، اما صدایش در گلو خفه شد با مادرش درد دل کرد، و تنها پاسخی که شنید این بود: "قسمتت همین بوده، تحمل کن" تحمل کلمه‌ای که مثل طناب، دور گردنش پیچیده بود. یک شب سرد زمستانی، وقتی همه خواب بودند، فرشته در سکوت برخاست دخترش در اتاق کناری خوابیده بود، دست‌های کوچکش دور عروسک پارچه‌ای‌اش حلقه شده بود فرشته خم شد، آخرین بار بوسه‌ای بر پیشانی‌اش زد. بعد به همان دفترچه برگشت آخرین صفحه را باز کرد قلم برداشت و نوشت: «برای کسی که همه چیزش را گرفتند، مرگ همیشه یک پناه است من دیگر نمی‌خواهم فقط زنده بمانم؛ می‌خواهم آزاد شوم، حتی اگر در آغوش خاک». ساعتی بعد، فرشته دیگر نفس نمی‌کشید. صبح، همسایه‌ها صدای جیغ شوهرش را شنیدند همه دویدند دفترچه‌اش را دیدند، بازمانده، کنار پنجره کسی جرئت نکرد بخواند اما یک نفر، بی‌صدا، صفحه آخر را برداشت، و آن جمله را در دلش نگه داشت و شاید روزی آن را بلند بخواند، برای دختری دیگر که هنوز زنده است، اما دارد می‌میرد. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 122 بازدید

منابع محلی از ولایت بدخشان می‌گویند که دو دختر جوان و نوجوان در ولسوالی شغنان و مرکز این ولایت با خوردن «مرگ موش» و انداختن خودش به دریا، خودکشی کرده‌اند. فرماندهی پولیس بدخشان گفته است که در رویداد اولی روز (چهارشنبه، ۳ ثور) یک دختر نوجوان در ولسوالی شغنان با خوردن «مرگ موش» به زندگی‌اش پایان داده است. فرماندهی پولیس تاکید کرده است که علت خودکشی این دختر جوان روشن نیست و تحقیقات در مورد آن آغاز شده است. همچنین در رویداد دومی، منابع می‌گویند که عصر روز (چهارشنبه، ۳ ثور) یک دختر نوجوان در شهر فیض‌آباد، مرکز ولایت بدخشان خودش را به رودخانه انداخته و جان باخته است. منبع افزوده است که این دختر خودش را از پل جوزون به رودخانه کوکچه انداخته است. منبع گفته است که جسد این دختر از زیر پل ربانی از آب بیرون کشیده شده است. اطلاعات بیشتر درباره‌ی هویت این دختر و عوامل خودکشی او در دست نیست. این سومین مورد خودکشی است که در دو روز اخیر در کشور گزارش می‌شود. دو روز قبل نیز منابع محلی گزارش داده بودند که یک پسر ۱۵ ساله در بامیان خود را حلق‌آویز کرده و به زندگی‌اش پایان داده است. باید گفت که میزان خودکشی زنان، دختران و نوجوان در سراسر افغانستان پس از تسلط حکومت فعلی به‌طور چشم‌گیری افزایش یافته است. بیماری‌های روانی، عدم دسترسی به درمان، ازدواج‌های اجباری، خشونت خانوادگی و فشار‎های روحی ناشی از فقر و بیکاری عوامل اصلی خودکشی‌ها بیان شده است. همچنین با تسلط حکومت سرپرست بر افغانستان اکثریت نهادهای حامی حقوق زنان متوقف شده است. زنان در افغانستان چون گذشته با مراجعه به نهادهای عدلی و قضایی، دیگر نمی‌توانند برای خشونت‌های وارده‌ی شان شکایت کنند و این‌گونه خشونت‌‌ها پایدار باقی مانده و افزایش پیدا می‌کند.

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 118 بازدید

منابع محلی از ولایت قندوز می‌گویند که یک دختر ۱۷ ساله در قندوز خود را حلق‌آویز کرده و به زندگی‌اش پایان داده است. دست‌کم دو منبع به رسانه گوهرشاد گفته‌اند که این رویداد شام روز گذشته (جمعه، ۱۵ حمل) در منطقه‌ی «دوبلوله» از مربوطات ناحیه دوم شهر قندوز رخ داده است. منبع تاکید کرد که این دختر پس از وقوع رویداد به شفاخانه ولایتی قندوز منتقل شده است؛ اما پیش از رسیدن به شفاخانه جان باخته است. منبع در مورد دلیل و انگیزه‌ی خودکشی این دختر ۱۷ ساله معلومات ارئه نکرده است. این رویداد در حالی رُخ داده است که پیش‌تر نیز یک مورد مشابه از خودکشی یک زن جوان در تخار گزارش شده بود. باید گفت که میزان خودکشی زنان و دختران در سراسر افغانستان پس از تسلط حکومت فعلی به‌طور چشم‌گیری افزایش یافته است. بیماری‌های روانی، عدم دسترسی به درمان، ازدواج‌های اجباری، خشونت خانوادگی و فشار‎های روحی ناشی از فقر و بیکاری عوامل اصلی خودکشی‌ها بیان شده است. همچنین با تسلط حکومت سرپرست بر افغانستان اکثریت نهادهای حامی حقوق زنان متوقف شده است. زنان در افغانستان چون گذشته با مراجعه به نهادهای عدلی و قضایی، دیگر نمی‌توانند برای خشونت‌های وارده‌ی شان شکایت کنند و این‌گونه خشونت‌‌ها پایدار باقی مانده و افزایش پیدا می‌کند.

ادامه مطلب