برچسب: ایران

4 روز قبل - 72 بازدید

اسدالله تنها چهار سال داشت که حادثه‌ی تلخی همه چیز را از او گرفت. پدرش که در شهر مشهد به‌عنوان کارگر ساختمان کار می‌کرد، روزی هنگام بازگشت از کار، در یک چهارراه شلوغ، با موتری تصادف کرد و در جاه جان داد. آن روز، خانه ساده‌ای که در حاشیه شهر برای اجاره گرفته بودند، به خانه ماتم تبدیل شد. جسد پدر را تنها با یک تکه لباس که از بدنش باقی‌مانده بود، دفن کردند. مادرش تا چند روز نه نان خورد، نه حرف زد. بعدتر درحالی‌که چادرش را محکم به سر بسته بود، با چشمانی ورم کرده از گریه  بیرون رفت و سراغ کار رفت؛ از خانه‌ای به خانه دیگر، از آشپزخانه‌ها تا حیاط‌های پر از خاک، در دست‌هایش آبله می‌زد، کمرش خم می‌شد اما هیچ‌گاه شکایت نکرد. زیرا سه طفل در خانه داشت: اسدالله و دو خواهر کوچکش. سال‌ها گذشت اسدالله بزرگ‌تر شد، اما مثل هم‌سالانش نه به مکتب رفت نه دنیای کودکی را تجربه کرد. از 9 ‌سالگی همراه مادرش کار می‌کرد. ابتدا در بازارها دست‌فروشی می‌کرد، بعد که کمی قد کشید، خودش در چهارراه‌ها گل می‌فروخت. یک بکس دستی کوچک داشت، با چند شاخه گل مصنوعی و چند گل تازه که اول صبح آن‌ها را از میدان گل‌فروشی می‌خرید و تا شب در خیابان‌ها می‌گشت کسی به او رحم نمی‌کرد گاه مردم با بی‌احساسی از کنارش می‌گذشتند، گاهی او را می‌راندند و گاه فریاد می‌زدند که به همان جایی که آمده است بازگردد. با تمام این تحقیرها، او هر روز گل می‌فروخت. زیرا در دلش آرزو داشت که بتواند روزی مادرش را از کارهای شاق نجات دهد. شب‌ها، وقتی خسته و زخمی به خانه می‌رسید نان خشک را با خواهرانش قسمت می‌کرد، دستان مادر را با مهربانی می‌گرفت و در دلش دعا می‌خواند. اما یک روز، همه چیز فروریخت. در میدان ونک، نزدیک یک رستوران که همیشه مشتری زیاد داشت، نیروهای انتظامی از موترهایشان پیاده شدند و شروع به گرفتن دست‌فروشان و کودکان مهاجر کردند. اسدالله وقتی چشمش به آنان افتاد، گل‌ها را محکم گرفت و فرار کرد اما کفش‌هایش کهنه و پاره بودند چند قدم بیشتر ندویده بود که زمین خورد یکی از مأموران او را از پشت گرفت. گل‌ها از بکس افتادند روی جاده پهن شدند موترها از رویشان رد شدند و آن رنگ سرخ به رنگ خاک یکسان شد؛ دستانش را محکم بستند یکی از مأموران گفت: «این هم یکی دیگر از همان‌هاست. بدون کارت، بدون مدرک، باید دیپورت شود.» او را به مرکز نگهداری مهاجران انتقال دادند یک ساختمان سرد با اتاق‌هایی پر از مهاجر، گریه کودکان، فریاد زنان، و سکوت مردان ناامید، هیچ‌کس به حرف اسدالله گوش نداد. چند بار نام مادرش را صدا زد. گفت که او مریض است خواهرانش منتظر نان‌اند. اما کسی نه دل‌سوزی داشت و نه گوش شنوا،  ده روز در آنجا ماند بی‌کسی کشید، بی‌خوابی، گرسنگی، و اشک. بعد با دسته‌ای دیگر از مهاجران، سوار بر موترهای نظامی، به مرز اسلام قلعه انتقال داده شد. بی ‌کارت، بی‌لباس، نا‌امید. با همان کفش‌های پاره و پیراهن نازک، به خاک افغانستان انداخته شد. در مرز، هیچ‌کس منتظرش نبود. هیچ نامی از خانواده‌اش در سیستم نبود. تنها یک مأمور افغان که مسئول تحویل مهاجران بود، پرسید: «نامت چیست؟ از کجایی؟ کی را داری اینجا؟» او با صدایی لرزان جواب داد: «اسدالله هستم، پدرم ده سال پیش مرده، مادرم در تهران مانده... کاکایم در هرات زندگی می‌کند، اما دقیق نمی‌دانم کجاست.» مأمور دستی به سرش کشید، آهی کشید و گفت: «بچه جان، به اینجا تعلق نداری، اما باید بسازی.» او را با چند مهاجر دیگر به شهر هرات فرستادند. با تلاش بسیار، یکی از کاکاهای دورش پیدا شد. مردی که خودش هشت طفل داشت، با زنی مریض و خانه‌ای که سقفش چکه می‌کرد. کاکایش ابتدا او را پذیرفت، اما چند روز بعد، فشار زندگی او را خسته کرد. فریاد می‌زد، دشنام می‌داد، و می‌گفت: «چرا این طفل را بر ما بار کردند؟ خودمان هم نان نداریم.» اسدالله ساکت بود؛ لب باز نمی‌کرد؛ به کنج اتاق می‌رفت، زانوهایش را بغل می‌گرفت و به دیوار نگاه می‌کرد. وقتی صدای خواهران کاکایش را می‌شنید که می‌خندیدند، لبخندی کم‌رنگ بر لبانش می‌آمد، اما زود خاموش می‌شد. هر شب، با چشمان باز می‌خوابید. کابوس می‌دید، صدای ماشین‌های پلیس، فریاد مردم، بوی گل‌های له‌شده، صدای مادرش که صدا می‌زد: «اسد، کجایی بچیم؟» یکی از همسایه‌ها که زن مهربانی بود، متوجه حال خراب اسدالله شد، یک روز برایش مقداری شوربا آورد و پرسید: «بچه جان، چرا گپ نمی‌زنی؟» او فقط نگاهش کرد و گفت: «تهران بودم، گل می‌فروختم، اما گل‌ها مردند، من هم مردم.» زن فهمید که این کودک دیگر کودک نیست، در عمر کوتاهش بیشتر از یک مرد درد دیده بود. او را نزد یک دکتر برد، دکتر تشخیص داد که او دچار افسردگی شدید و سوءتغذیه است. اگر زودتر تحت مراقبت قرار نگیرد، شاید حتی نتواند زنده بماند. اما هیچ‌کس پول دارو نداشت، هیچ نهاد خیریه‌ای نبود، هیچ حکومتی، هیچ نهادی، هیچ مسئولی. روزهای بعد، اسدالله را به زباله‌گردی واداشتند. صبح‌ها او را با کیسه‌ای بیرون می‌فرستادند تا پلاستیک جمع کند. اما توانش نبود. چند بار از حال رفت، سرفه می‌کرد، تب داشت. شبی در اتاق تبش بالا رفت، دستانش داغ، بدنش لرزان، با صدایی ضعیف گفت: «مادرم کجاست؟ خواهرهایم گرسنه‌اند، دلم تنگ است، کاش فقط یک گل دیگر می‌فروختم فقط یک گل.» چشمانش بسته شد زن همسایه دوباره آمد با دستان لرزان تب‌سنج را برداشت، پیشانی‌اش را لمس کرد و اشک ریخت. اسدالله هنوز زنده است اما دیگر آن کودک گل‌فروش نیست، دیگر نه خواب دارد نه رویا در خانه‌ای تاریک در هرات، در میان خاک و درد، هر شب با خودش می‌گوید: تهران، سرک‌های پر دود، مادرم، گل سرخ، گل سرخ. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


5 روز قبل - 164 بازدید

زنان معترض و اعضای جنبش اعتراضی زنان عدالت‌خواه افغانستان از اخراج گسترده‌ی مهاجران افغانستان از ایران به شدت انتقاد کرده و اخراج پناه‌جویان به‌ویژه زنان و کودکان را اقدامی غیرانسانی عنوان کردند. جنبش زنان عدالت‌خواه افغانستان با نشر اعلامیه‌ای نوشته است که شهروندان افغانستان برای یافتن امنیت به ایران پناه برده و اخراج آن‌ها، «ناعادلانه و مغایر با اصول بنیادین حقوق بشر و تعهدات بین‌المللی» می‌باشد. در اعلامیه آمده است: «زنان، کودکان و مردانی که تنها جرم‌‌شان تلاش برای «زنده ماندن» بوده است، امروز در کوچه‌ها و خیابان‌های ایران با تحقیر، خشونت و بازداشت‌های گروهی روبه‌رو می‌شوند.» در اعلامیه‌ی جنبش اعتراضی زنان عدالت‌خواه آمده است که مهاجران افغانستانی به اجبار به سرزمینی بازگردانده می‌شوند که در آن، تهدید و ترس وجود دارد. اعضای این جنبش اعتراضی خواستار توقف رفتار غیرانسانی با مهاجران افغانستانی شده و از نهادهای بین‌المللی، سازمان ملل و کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان خواسته‌اند تا در برابر این بی‌عدالتی خاموش نباشند. زنان معترض سکوت در برابر اخراج مهاجران افغانستانی از ایران را همراهی با ظلم عنوان کردند. آن‌ها از ادامه‌ی روند اخراج مهاجران افغانستانی از ایران هشدار داده و گفته‌اند که ادامه‌ی این روند، زخم عمیقی بر پیکر همبستگی انسانی بر جا خواهد گذاشت. این در حالی است که چند روز پیش کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل هشدار داده و گفته بود که اخراج اجباری مهاجران افغانستان، منطقه و فراتر از آن را بی‌ثبات می‌کند. این نهاد نوشت که بیش از ۱.۲ میلیون شهروند افغانستان در سال ۲۰۲۵ میلادی از ایران و پاکستان مجبور به بازگشت به افغانستان شده‌‌اند که این امر بحران بشری موجود در داخل افغانستان را بیشتر تشدید کرده است.

ادامه مطلب


6 روز قبل - 93 بازدید

داکتر تاج‌الدین اویوالی، نماینده‌ی یونیسف یا صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد برای افغانستان می‌گوید که یک چهارم مهاجران اخراج شده از ایران، کودکان هستند. آقای اویوالی با نشر پیامی در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که بسیاری از کودکان اخراج شده از ایران، «بدون همراه» و از خانواده‌های‌شان جدا هستند. وی در ادامه تاکید کرد که در ماه جون سال جاری میلادی، بیش از ۱۶۰ هزار مهاجر اهل افغانستان از طریق مرز اسلام قلعه‌ی هرات به افغانستان بازگردانده شده‌اند. همچنین سنجی ویجیسکرا، مدیر منطقه‌ای صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد نیز در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که از مرز اسلام قلعه دیدن کرده است. او در ادامه افزوده است: «کودکان زیادی اینجا هستند که با فجایع غیرقابل تصوری روبرو شده‌اند و به حمایت ما نیاز دارند.» مدیر منطقه‌ای صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل می‌گوید که در مرز اسلام قلعه با پسر جوانی دیدار کرده که «بزرگترین نگرانی» او این بوده که با دست خالی به خانه باز گشته است. سنجی ویجیسکرا گفته است که یونیسف و شرکای بین‌المللی‌اش در حال ارائه‌ی خدمات حیاتی صحی، تغذیه‌ای، حفاظتی در مرز هستند، اما نیازها بسیار زیاد است. مدیر منطقه‌ای صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل از جامعه جهانی خواستار حمایت از کودکان به‌ویژه کودکان اخراج شده از ایران شده است. ایران پس از برقراری آتش‌بس با اسراییل، روند اخراج مهاجران افغانستان را شدت بخشیده است. براساس آمارهای منتشر شده از سوی حکومت سرپرست، در روزهای اوایل بعد از آتش‌بس روزانه بین ۲۰ تا ۳۰ هزار مهاجر تنها از ایران وارد کشور می‌شود.

ادامه مطلب


1 هفته قبل - 120 بازدید

همزمان با افزایش اخراج مهاجران افغانستان از ایران، کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان می‌گوید، زنان و دخترانی که به کشورشان باز می‌گردند، از این وضعیت نگران هستند. کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان با نشر گزارشی نوشته است که ایران در هفته‌های اخیر اخراج مهاجران را تشدید کرده و روزانه هزاران تن به افغانستان بازگشت داده می‌شوند. عرفات جمال، رییس دفتر کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در افغانستان که از مرز اسلام‌قعله در ولایت هرات بازدید کرده، گفته است که بسیاری از افغانستانی‌ها «وحشت‌زده و نگران» هستند که به کشورشان باز می‌گردند. آقای جمال در بخش از سخنانش تاکید کرده است که این نگرانی‌ها در میان زنان به مراتب بیشتر است؛ زیرا زنان به کشوری بازگردانده می‌شوند که از ابتدایی‌ترین حقوق شان حتا آزادی گشت‌وگذار نیز محروم شده‌اند. رییس دفتر کمیسار عالی سازمان ملل گفته: «من درست در مرز بین ایران و افغانستان بودم، جایی که هزاران افغانستانی تحت شرایط نامساعدی در حال بازگشت هستند. خانواده‌های افغانستانی بار دیگر آواره می‌شوند، با وسایل اندک، خسته، گرسنه و وحشت‌زده از آن‌چه در کشوری که بسیاری از آنان هرگز حتا قدم به آن نگذاشته‌اند در انتظارشان است، می‌رسند. زنان و دختران به ویژه نگران هستند؛ زیرا از محدودیت‌های آزادی رفت‌وآمد و حقوق اساسی مانند آموزش و اشتغال می‌ترسند.» بر اساس داده‌های سازمان ملل، در یک هفته‌ی گذشته، ایران بیش از ۸۸ هزار مهاجر افغانستانی را از این کشور اخراج کرده است. ایران در حالی مهاجر افغانستانی را اخراج می‌کند که بیش‌تر خانواده‎‌ها به دلیل ممنوعیت آموزش و کار زنان به آن کشور پناه برده بودند. ایران از دهه‌ها به این سو میزبان بیش‌ترین مهاجران افغانستانی است.

ادامه مطلب


1 هفته قبل - 131 بازدید

رسانه‌های ایرانی درتازه‌ترین مورد گزارش داده‌اند که فرماندهی انتظامی این کشور دستور اخراج تمام مهاجران غیرقانونی اهل افغانستان را صادر کرده است. خبرگزاری مهر امروز (جمعه، ۶ سرطان) با نشر گزارشی گفته است که احمدعلی گودرزی، فرمانده مرزبانی فراجا، دستور اخراج مهاجران اهل افغانستان از ایران را خواست مردم عنوان کرده است. در ادامه آمده است که طبق دستور، هرگونه منزل و ملکی که به شهروندان‌های افغانستان اجاره داده شود، قول‌نامه آن باطل خواهد بود. این در حالی است که ایران در دو روز گذشته بیش از ۶۰ هزار مهاجر اهل افغانستان را از طریق مرزهای هرات اخراج کرده است. دفتر والی در هرات اعلام کرده است که روز (‏پنج‌شنبه، ۵ سرطان)، برای دومین روز متوالی بیش از ۳۰ ‏هزار مهاجر از طریق مرز اسلام قلعه به کشور بازگشته‌اند.‏ روز چهارشنبه نیز بیش از ۳۰ هزار نفر وارد هرات شده بودند. در خبرنامه‌ی دفتر والی در هرات آمده است که کمیته ‏امور مهاجران در مرز، برای رسیدگی به بازگشت‌کنندگان ‏تدابیر لازم و ضروری را روی ‌دست گرفته است.‏ به گفته‌ی این دفتر، بازگشت‌کنندگان پس از دریافت خدمات ‏ابتدایی به مناطق اصلی‌شان انتقال داده می‌شوند‎.‎ چندی پیش، مقام‌های ایرانی تاکید کرده بودند که روند اخراج مهاجران افغان در روزهای اخیر چهار برابر افزایش یافته است. در همین حال، مهاجران به‌ویژه زنان و فعالان حقوق بشر از اخراج گسترده ابراز نگرانی کرده و خواهان حمایت نهادهای بین‌المللی شده‌اند. براساس گزارش‌ها، پولیس ایران تلفن‌های همراه مهاجران افغان را به اتهام جاسوسی بررسی می‌کند.

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 124 بازدید

محمد صادق معتمدیان، والی تهران ایران درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که عملیات جمع‌آوری و اخراج مهاجران «غیرمجاز» افغانستان، تشدید یافته است. خبرگزاری مهر گزارش داده است که والی تهران روز (شنبه، ۳۱ جوزا) در بازدید از اردوگاه عسکرآباد این موضوع مطرح کرده و گفته است: «برخورد با حضور غیرقانونی اتباع خارجی در کشور، یک ضرورت امنیتی و اجتماعی است.» وی در ادامه تاکید کرده است که نیروی انتظامی، شهرداری‌ها، مرکز امور اتباع و سایر نهادها، فرآیند شناسایی، جمع‌آوری، انتقال و خروج اتباع غیرمجاز را با سرعت و دقت انجام می‌دهند. محمد صادق معتمدیان افزوده است که شرکت اتوبوس‌رانی ایران این مهاجران را تا مرز افغانستان منتقل می‌کنند. این در حالی است که پس از آغاز جنگ ایران و اسرائیل، گزارش شده است که این کشور مانع خروج شماری از مهاجران افغانستان از جمله دارندگان کارت سرشماری و برگه خروج شده است. شماری از مهاجران افغانستان می‌گویند که به آنان با وجود داشتن برگه‌ی خروج، اجازه خروج از ایران داده نشده است. قابل ذکر است که مقام‌های ایرانی تا اکنون در مورد ممانعت از خروج مهاجران دارای برگه‌ی سرشماری و کارت خروج اظهارنظر نکرده‌اند. باید گفت که ایران در سال جاری خورشیدی برگه سرشماری حدود دو میلیون مهاجر افغانستانی را که به‌عنوان مدرک اقامت قانونی محسوب می‌شد، باطل کرد و به این ترتیب آنان به مهاجران غیرقانونی در آن کشور تبدیل شدند. دولت ایران به این مهاجران پس از دوبار مراجعه به دفترهای موسوم به «دفتر کفالت» برگه خروج از ایران می‌دهد و به آنان هشدار می‌دهد که اگر مطابق مهلت تعیین شده در این برگه خارج نشوند، جریمه و به اجبار اخراج می‌شوند.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 184 بازدید

«نی» یا نهاد حمایت‌کننده از رسانه‌های آزاد افغانستان درتازه‌ترین مورد از وضعیت خبرنگاران افغانستانی گیرمانده در ایران ابراز نگرانی کرده و خواهان انتقال آنان به یک کشور سوم شده است. این نهاد با نشر اعلامیه‌ای گفته است که علاوه بر تهدیدات موشکی اسرائیل، موجی از گفتمان‌ها بر ضد شهروندان افغانستان در ایران در حال شکل‌گیری است. نهاد نی از دفاتر سازمان ملل متحد و نهادهای حقوق بشری خواسته است که زمینه انتقال امن خبرنگاران افغانستانی به یک کشور دیگر را فراهم کنند. نهاد حمایت‌کننده از رسانه‌های آزاد افغانستان همچنان خاطرنشان کرده است که بازگشت خبرنگاران به افغانستان با تهدیدات همراه خواهد بود. همچنین براساس معلومات موجود، دست‌کم سه شهروند افغانستان در پی حملات هوایی اسراییل بر ایران کشته شده‌اند. قابل ذکر است که پس از تسلط مجدد حکومت سرپرست بر افغانستان، شماری از خبرنگاران از ترس انتقام‌گیری به کشورهای همسایه به ویژه به ایران و پاکستان پناه برده‌اند.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 159 بازدید

سازمان حمایت از خبرنگاران افغانستان در تازه‌ترین مورد اعلام کرده است که در پی افزایش درگیری‌ها بین اسراییل و ایران، خبرنگاران افغانستان در ایران با موج تازه‌ای از خشونت، تعقیب و بی‌سرنوشتی روبرو شدند. اين سازمان امروز (سه‌شنبه، ۲۷جوزا) با نشر اعلامیه‌ای گفته است که فضای سیاسی، امنیتی و اجتماعی برای پناه‌جویان و خبرنگاران افغانستان در ایران به‌شدت تنگ‌تر شده است. در اعلامیه آمده است که خبرنگاران که به دلایل تهدیدات امنیتی و فشارهای سیاسی به ایران پناه آورده‌اند، اکنون نه‌تنها با خطر بازداشت و اخراج مواجه‌اند، بلکه حتا جان‌شان نیز در حملات دو طرف تهدید می‌شود. سازمان حمایت از خبرنگاران در بخشی از اعلامیه‌اش، از نهادها و سازمان‌های بین‌المللی حامی خبرنگاران خواسته است که هرچه عاجل‌تر زمینه‌ی انتقال، اسکان مجدد و حفاظت فوری خبرنگاران افغانستان ساکن در ایران را فراهم سازند. همچنین در بخش از اعلامیه آمده است که نهاد حامی خبرنگاران از جامعه‌ی جهانی خواستار اقدام فوری و عملی برای نجات جان خبرنگاران افغانستان در ایران شده‌ است. این در حالی است که ایران در سال جاری خورشیدی اخراج مهاجران افغانستانی را به‌صورت چشم‌گیر افزایش داده و مدارک اقامتی میلیون‌ها مهاجر را باطل کرده است. جمهوری اسلامی ایران «برگه سرشماری» حدود دو میلیون مهاجر افغانستانی را باطل اعلام کرده و به این افراد پس از دو بار مراجعه به دفاتر موسوم به «دفتر کفالت» کارت خروج می‌دهد. اخراج مهاجران افغانستانی از ایران در یک ماه اخیر شدت بیشتری گرفته است و اکثر اخراج‌شدگان خانواده‌هایی هستند که سال‌ها در ایران زندگی کرده‌اند.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 93 بازدید

نادر یاراحمدی، رییس مرکز امور اتباع و مهاجرین خارجی جمهوری اسلامی اعلام کرد که در سال ۱۴۰۳ خورشیدی، یک هزار و ۵۷۹ کودک اتباع به همراه خانواده خود از ایران اخراج شدند. آقای یاراحمدی گفته است که اقدامات رد مرز برای کودکان کار افغانستانی، امسال هم انجام خواهد شد. وی تاکید کرده است که از ۹۳۷ کودک کار اتباع که مجاز بودند به همراه خانواده خود در ایران زندگی کنند، تعهد گرفته شده که دیگر برای انجام تکدی گری در خیابان حضور پیدا نکنند. مقام‌های جمهوری اسلامی اغلب برای مهاجران افغانستانی ساکن ایران از واژه «اتباع خارجی» استفاده می‌کنند. علی کاظمی، دبیر مرجع ملی حقوق کودک ایران سال گذشته اعلام کرد که ۹۵ درصد از کودکان کار در تهران شهروندان افغانستانی هستند. افزایش چشمگیر موج بازگشت مهاجران افغانستانی از ایران، همزمان با شدت‌ گرفتن روند اخراج‌های اجباری از پاکستان، چالش‌های نگران‌کننده‌ای را برای افغانستان ایجاد کرده است. با این حال، حکومت فعلی با حکومت ایران در مورد اخراج و بازگشت مهاجران افغانستانی همکاری می‌کند.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 192 بازدید

حمید وقتی چشمانش را گشود، هنوز شب بود. تنها نور کم‌جانی از لامپی ضعیف که در اتاق کوچک‌شان آویزان بود، فضای سرد و تنگ را روشن می‌کرد. او بی‌حرکت دراز کشیده بود و فکرهایش چون موج‌های خروشان در ذهنش می‌چرخیدند. باید می‌رفت؛ باید دوباره به افغانستان بازمی‌گشت، سرزمینی که سال‌ها پیش، وقتی هنوز نوجوانی بیش نبود، به اجبار ترک کرده بود. اما حالا، پس از بیش از بیست سال زندگی در ایران، بازگشت به آنجا برایش مانند سفر به ناکجاآباد بود. حمید هنوز آن لحظه را به یاد دارد، آن روزی که خانواده‌اش ناچار شدند خانه و شهرشان، کابل، را رها کنند. آن زمان او نوجوانی پرشور و پر از آرزوهای بزرگ بود؛ آرزوی زندگی در سرزمینی امن و پر از امید. اما هیچ‌کس آن روز نمی‌دانست این آرزو چقدر دور و دست‌نیافتنی است. کودکی در میان جنگ و ناامنی کودکی حمید در کابل پر از صدای انفجار و تیراندازی بود. هر بامداد که از خواب برمی‌خاست، نمی‌دانست آیا شهرش مثل دیروز زنده خواهد ماند یا نه. خانه‌شان نزدیک محله‌ای بود که هر هفته چند انفجار در آن رخ می‌داد. خانواده‌اش همیشه نگران بودند، اما چاره‌ای جز تحمل نداشتند. پدر، که پیر و ناتوان شده بود، با دلی شکسته به آینده می‌نگریست و مادر، با چشمانی پر از اشک، برای بچه‌ها غذا می‌آورد و آرامشان می‌کرد. سال ۱۳۷۵، وقتی طالبان روزبه‌روز قدرت بیشتری می‌یافتند و جنگ و خونریزی فزونی می‌گرفت، حمید و خانواده‌اش تصمیم گرفتند کشور را ترک کنند. تصمیمی که شاید آن روز تنها راه نجات بود، اما درهای جدیدی از رنج و سختی را به رویشان گشود. مهاجرت به ایران، سرزمینی بیگانه وقتی به ایران رسیدند، نخستین حس حمید ترس و سرگشتگی بود. هیچ‌چیز برایشان آشنا نبود؛ نه زبان، نه فرهنگ، نه آداب و رسوم، و از همه مهم‌تر، نه پذیرشی. آنها مهاجرانی بودند که به رسمیت شناخته نمی‌شدند. حمید زود فهمید که باید خودش را بسیار تغییر دهد تا بتواند دوام بیاورد. یافتن کار دشوار بود، به‌ویژه برای نوجوانی که حتی اجازه رسمی کار نداشت. او به همراه پدر و برادر بزرگ‌ترش در کارگاه‌های ساختمانی کار می‌کردند. سحرگاه از خواب برمی‌خاست و تا غروب زیر آفتاب سوزان یا سرمای زمستان کار می‌کرد. دستمزدشان اندک بود و همیشه ترس از دست دادن شغل داشتند. تعلیم و تلاش برای زندگی با این همه حمید هرگز امیدش را از دست نداد. او می‌خواست زندگی بهتری برای خانواده‌اش بسازد. کوشید زبان پارسی را خوب بیاموزد، حتی به‌صورت پنهانی در صنف‌های شبانه نام‌نویسی کرد. فرزندانش به مکتب رفتند و در همین شهر کوچک، خانواده‌شان را به‌سختی سرپا نگه داشتند. اما با تمام این‌ها، هرگز حس نکردند که اینجا خانه‌شان است. بچه‌ها همیشه می‌گفتند: "کاش می‌تونستیم تو وطن خودمون باشیم، با همه سختی‌ها، ولی کنار فامیل و آشناها." ولی آن سرزمین دیگر برایشان جایی نداشت، به‌ویژه برای حمید که همیشه ترس از اخراج اجباری داشت. نگاه‌های سرد و تحقیر زندگی در ایران برای مهاجران افغانستانی پر از نگاه‌های سرد و گاه تحقیرآمیز بود. حمید هرگز فراموش نمی‌کرد وقتی برای گرفتن یک مدرک ساده به اداره‌ای می‌رفت، با بی‌توجهی و تحقیر روبه‌رو می‌شد. در محل کار، همکاران ایرانی، و گاهی حتی مدیران، رفتار سرد و بی‌رحمانه‌ای داشتند. همیشه این هراس بود که نکند یک روز بدون هشدار اخراج شوند. این فشارهای روحی و جسمی، از حمید مردی ساخته بود که هرگز نایستاد، اما زیر بار سختی‌ها خم شده بود. خانواده؛ پناه و رنج هم‌زمان در خانه اما حمید می‌کوشید مردی قوی و امیدوار باشد. همسرش، مریم، همیشه پشتیبانش بود، اما خودش هم‌بارها به‌خاطر زندگی سخت و نبود امنیت در خواب گریه کرده بود. فرزندان حمید، به‌ویژه فرزاد، پسر بزرگ‌تر، روزبه‌روز به آینده ناامیدتر می‌شدند. فرزاد عاشق مهندسی بود، اما هیچ تضمینی نبود که بتواند به دانشگاه راه یابد یا شغلی مناسب پیدا کند. دخترانش، نسیم و نازنین که باهوش و پرتلاش بودند، هر روز با موانع تازه‌ای روبه‌رو می‌شدند؛ موانعی که حتی بسیاری از جوانان ایرانی تجربه نمی‌کردند. خبر بازگشت اجباری و نابودی امید چند ماه پیش، خبر تلخی رسید. دولت ایران تصمیم گرفته بود که بسیاری از مهاجران افغان را به اجبار به افغانستان بازگرداند. حمید آن روز وقتی به خانه آمد، نتوانست جلوی اشک‌هایش را بگیرد. این خبر برایش مانند حکم مرگ بود. همسرش را دید که روی زمین نشسته و گریه می‌کند، و بچه‌ها در سکوتی غم‌بار غرق شده بودند. او می‌دانست که بازگشت به افغانستان یعنی بازگشت به سرزمینی پر از جنگ، فقر و ناامنی؛ جایی که حتی بودنش ممکن بود به معنای زندگی زیر سایه ترس و تهدید باشد. بازگشت به کابل؛ سرزمینی غریب وقتی به کابل رسیدند، همه چیز دگرگون شده بود. ساختمان‌ها نیمه‌ویران بودند، کوچه‌ها پر از خاک و زباله، و صدای آژیرها هر چند دقیقه قطع و وصل می‌شد. حمید سخت می‌کوشید خانواده‌اش را در این شهر غریب و ترسناک محافظت کند، اما خودش هم هر روز بیشتر در هراس و ناامیدی فرو می‌رفت. شغل یافتن دشوار بود و درآمد ناچیز. بچه‌ها به مکتب می‌رفتند، اما مکاتب بسته و کم‌کیفیت بودند و امنیت‌شان همیشه در خطر بود. هر روز حمید دعا می‌کرد که شاید روزی اوضاع بهتر شود، اما می‌دانست که این دعاها شاید سال‌ها طول بکشد. دلتنگی برای وطن دوم هر شب حمید به عکس‌های دوران جوانی‌اش در ایران نگاه می‌کرد. عکس‌هایی که خانواده‌اش را کنار هم نشان می‌داد، در کوچه‌های تهران، در مراسم‌های کوچک و شادی‌های ساده. او می‌دانست که دیگر هرگز نمی‌تواند به آن روزها بازگردد، اما دلتنگی آن روزهای آرام، زخمی عمیق بر دلش گذاشته بود. حمید که سال‌ها به ایران به‌عنوان خانه دومش می‌نگریست، حالا مردی بود که هیچ‌جای این جهان برایش امن نبود. امیدی که هنوز زنده است با همه این رنج‌ها، حمید هنوز امید داشت. امید به اینکه روزی بتواند برای فرزندانش زندگی بهتری فراهم کند. شاید در سرزمینی دیگر، شاید در آینده‌ای دور. او می‌دانست که زندگی برای مهاجران افغان دشوار است، اما نمی‌خواست ناامید شود. با هر سختی، با هر دشواری، با هر روزی که به پایان می‌رسید، تصمیم داشت که بایستد و مبارزه کند، حتی اگر سخت‌ترین شرایط پیش رویش باشد. حمید اکنون در این اتاق کوچک کابلی نشسته است، نگاهش به پنجره‌ای است که از آن دنیایی بهتر می‌خواهد. او مردی است که رنج‌های دو وطن را کشیده و حالا باید راهی بسازد برای فردایی که شاید هیچ‌کس نتواند تضمینش کند. اما این تنها داستان یک مرد نیست؛ داستان هزاران مهاجر است که میان دو وطن سرگردان‌اند، با قلب‌هایی پر از درد، اما با امیدی که هرگز نمی‌میرد. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب