برچسب: سلامت روان

1 هفته قبل - 91 بازدید

در زندگی روزمره، بسیاری از زنان احساس می‌کنند باید آرامش دیگران را حفظ کنند. آن‌ها می‌کوشند ناراحتی اطرافیان را کاهش دهند، اختلاف‌ها را حل کنند و کاری کنند که کسی دلگیر نشود. این رفتار در ظاهر نشانه‌ی مهربانی و مسوولیت‌پذیری‌ست، اما اگر به‌صورت افراطی تکرار شود، می‌تواند به فرسودگی روانی و تضعیف سلامت روان منجر شود. در روان‌شناسی، از این وضعیت با عنوان «درمان‌گری هیجانی» یا «مراقبت عاطفی افراطی» یاد می‌شود؛ حالتی که در آن فرد بیش‌ازحد درگیر تنظیم احساسات دیگران می‌شود و در این میان، احساسات خود را نادیده می‌گیرد. ریشه‌ی این رفتار را باید در تربیت و فرهنگ جست‌وجو کرد. از کودکی به دختران یاد داده می‌شود مهربان، صبور و گذشت‌کار باشند. آن‌ها می‌آموزند گریه نکنند، خشم خود را فرو ببرند و به‌جای ابراز ناراحتی، سکوت کنند تا مبادا کسی را برنجانند. همین آموزش‌ها باعث می‌شود بسیاری از زنان در بزرگسالی نقش مراقبتگر عاطفی را به عهده بگیرند؛ در خانواده، محیط کار یا روابط عاطفی. همیشه آن‌ها هستند که تلاش می‌کنند فضا را آرام کنند، حرف‌ها را نرم‌تر بزنند و احساسات دیگران را مدیریت کنند – حتی اگر خودشان در درون، رنج بکشند. تفاوت مهمی میان همدلی سالم و مراقبت عاطفی افراطی وجود دارد. در همدلی، فرد احساسات دیگران را درک می‌کند اما مرزهای روانی خود را حفظ می‌نماید. اما در مراقبت افراطی، این مرزها از بین می‌رود و فرد خود را مسوول آرامش و شادی دیگران می‌داند. چنین وضعیتی باعث می‌شود که فرد به تدریج از نیازها و هیجانات خود غافل شود و در نتیجه دچار فشار روانی و فرسودگی شود. زنانی که به‌طور افراطی مراقب احساسات اطرافیان هستند، معمولاً ویژگی‌های مشترکی دارند: اگر باعث ناراحتی کسی شوند، احساس گناه می‌کنند، در گفتن «نه» دچار مشکل‌اند و برای رضایت دیگران، از خواسته‌ها و نیازهای خود می‌گذرند. تعارض برایشان دشوار است و اغلب از بحث و مخالفت پرهیز می‌کنند. در ظاهر آرام، مهربان و سازگار به نظر می‌رسند، اما در درون، با خستگی مزمن، اضطراب و احساس تهی‌شدگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. این وضعیت می‌تواند پیامدهای روانی و جسمی گسترده‌ای داشته باشد. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که استرس مزمن ناشی از مراقبت افراطی از دیگران، سطح هورمون‌های استرس مانند کورتیزول را در بدن بالا نگه می‌دارد. این افزایش مداوم می‌تواند خواب را مختل کند، تمرکز را کاهش دهد، و حتی سیستم ایمنی بدن را تضعیف نماید. از نظر روانی نیز فرد ممکن است دچار خشم فروخورده، اضطراب، افسردگی خفیف یا احساس بی‌انگیزگی شود. گاه این هیجانات سرکوب‌شده به‌صورت دردهای جسمی یا اختلالات روان‌تنی بروز می‌کنند. از دیدگاه روان‌شناسی عمقی، این الگو اغلب در دوران کودکی شکل می‌گیرد. کودکانی که در خانواده‌های پرتنش یا آشفته رشد می‌کنند، یاد می‌گیرند برای جلوگیری از تنش و درگیری، احساسات خود را پنهان کنند و مسوول آرام نگه داشتن محیط باشند. این الگو در بزرگ‌سالی نیز ادامه می‌یابد و فرد ناخودآگاه نقش «مراقب عاطفی» را در روابط مختلف زندگی بر عهده می‌گیرد. همچنین بر اساس نظریه دلبستگی، افرادی با سبک دلبستگی اضطرابی بیشتر تمایل دارند احساسات خود را سرکوب کنند تا مبادا باعث ناراحتی، طرد یا فاصله گرفتن شریک عاطفی‌شان شوند. برای رهایی از این چرخه، نخستین گام آگاهی است؛ آگاهی از اینکه چنین الگویی در زندگی ما حضور دارد. بسیاری از زنان تا زمانی که دچار خستگی شدید، دل‌زدگی از روابط یا احساس تهی شدن نمی‌شوند، متوجه نمی‌شوند که سال‌هاست بار عاطفی دیگران را بر دوش کشیده‌اند. مرحله‌ی بعد، تمرین مرزگذاری است؛ یعنی پذیرفتن اینکه هرکس مسوول احساسات خودش است. می‌توان مهربان بود، بدون آنکه فراموش کرد خود نیز نیاز به آرامش و فضا داریم. «نه» گفتن، هرچند در آغاز دشوار است، اما یکی از نشانه‌های مهم احترام به خود و دیگران است. مراقبت از خود نیز نقشی کلیدی در بازسازی تعادل روانی دارد. وقت گذراندن با خود، استراحت، پرداختن به فعالیت‌های لذت‌بخش، ورزش، یا نوشتن احساسات، به بازیابی انرژی ذهنی کمک می‌کند. همچنین گفتگو با یک روان‌درمانگر می‌تواند به فرد کمک کند تا ریشه‌های این الگو را بهتر بشناسد و به‌تدریج روابطی سالم‌تر و متعادل‌تر بسازد. البته بار تغییر تنها بر دوش فرد نیست. جامعه نیز باید در بازتعریف نقش‌های عاطفی زنان سهم بگیرد. باید این باور نادرست کنار گذاشته شود که زن همیشه باید قوی، آرام و بی‌نقص باشد. زنان حق دارند خسته شوند، ناراحت باشند و احساسات خود را بدون ترس از قضاوت بیان کنند. مردان و سایر اعضای خانواده نیز باید بیاموزند که هر فرد مسوول احساسات خود است و نمی‌توان بار هیجانی را به دیگران، به‌ویژه زنان، تحمیل کرد. در نهایت، باید پذیرفت که مراقبت از دیگران رفتاری انسانی و ارزشمند است، اما اگر از حد بگذرد به خودفراموشی منجر می‌شود. زنی که همواره در تلاش است حال دیگران را خوب کند، دیر یا زود خودش از پا می‌افتد و نیازمند مراقبت می‌شود. سلامت روان واقعی در گرو یافتن تعادل است؛ تعادلی میان دلسوزی برای دیگران و شفقت به خود. زن، همان‌قدر که حق دارد دیگران را بفهمد، شایسته‌ی فهمیده شدن است. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


1 هفته قبل - 72 بازدید

یونیسف یا صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد اعلام کرده است که بیش از یک چهارم کودکان جهان با مادرانی زندگی می‌کنند که در سال گذشته مورد آزار جسمی، روانی یا جنسی قرار گرفته‌اند. این نهاد به مناسبت کمپاین ۱۶ روزه محو خشونت علیه زنان با نشر اعلامیه‌ای گفته است که ۶۱۰ میلیون کودک با مادرانی زندگی می‌کنند که قربانی خشونت بوده‌اند. صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد در ادامه تاکید کرده است که این مسأله به‌شدت بر حس امنیت، سلامت و آموزش کودکان تأثیر می‌گذارد و خواستار اقدام فوری برای پایان دادن به خشونت علیه زنان و کودکان شده است. در بخشی از اعلامیه‌ی یونیسف آمده است که در مناطقی مانند اقیانوسیه، آفریقای زیرصحرایی و آسیای مرکزی و جنوبی، سهم خانه‌هایی با خشونت خانوادگی و کودکان متأثر از آن بالاتر از میانگین جهانی است. یونیسف خواهان تقویت خدمات سلامت، حمایت روانی، آموزش و سیاست‌های پیش‌گیرانه خشونت خانه‌گی و برابری جنسیتی شده است. این سازمان در حالی از وضعیت زنان و کودکان در جهان ابراز نگرانی می‌کند که زنان و دختران در افغانستان از تمام حقوق انسانی خود محروم شده‌اند و خشونت‌های خانوادگی به‌دلیل لغو نهادها و قوانین حمایتی افزایش یافته است. همچنین حکومت فعلی پس از تسلط بر افغانستان، زنان و دختران را از آموزش و ‏تحصیل محروم کرده است. همچنان در آخرین محدودیت خود، ‏دروازه‌های انستیتوت‌های طبی را به‌روی دختران و زنان بست، در حالی که ‏بخش صحت سراسر افغانستان با کمبود پرسنل مواجه است.‏ این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش و تحصیل باز بمانند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند.

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 45 بازدید

در بسیاری از جوامع، از کودکی به دختران آموخته می‌شود که احساسات خود را کنترل کنند. به آن‌ها گفته می‌شود گریه نشانه‌ی ضعف است، خشم زننده است و زن باید همیشه صبور و آرام باشد. این آموزش‌های فرهنگی باعث می‌شود بسیاری از زنان به‌تدریج یاد بگیرند احساسات واقعی خود را پنهان کنند تا پذیرفته شوند یا نرنجانند. در ظاهر، این رفتار ممکن است نشانه‌ی پختگی یا کنترل هیجان باشد، اما در واقع نوعی سرکوب احساسات است که به‌مرور سلامت روان و حتی جسم را تهدید می‌کند. سرکوب احساسات یعنی نپذیرفتن یا بیان نکردن احساسات طبیعی. وقتی زنی ناراحت است اما لبخند می‌زند تا دیگران ناراحت نشوند، یا وقتی از ترس قضاوت، سکوت می‌کند، در حال سرکوب احساسات خود است. در کوتاه‌مدت شاید این رفتار به حفظ روابط یا آرامش ظاهری کمک کند، اما بدن و ذهن دروغ را باور نمی‌کنند. احساسی که بیان نمی‌شود، از بین نمی‌رود؛ بلکه در بدن انباشته شده و به استرس مزمن تبدیل می‌شود — چیزی که می‌تواند به اختلالات گوارشی، سردردهای مکرر، تنش عضلانی، و حتی بیماری‌های قلبی منجر شود. بدن انسان به‌گونه‌ای طراحی شده که احساسات را از طریق واکنش‌های فیزیولوژیکی مدیریت کند. برای مثال، هنگام عصبانیت، ضربان قلب افزایش می‌یابد و هورمون آدرنالین ترشح می‌شود تا بدن برای دفاع یا واکنش آماده شود. اما زمانی که این خشم اجازه‌ی بروز پیدا نکند، بدن همچنان در حالت آماده‌باش باقی می‌ماند—و این حالت مزمن می‌تواند به سلامت آسیب برساند. آماده‌باش دائمی سیستم عصبی باعث افزایش فشار خون، تضعیف سیستم ایمنی، اختلالات گوارشی، و خستگی مزمن می‌شود. در این شرایط، هم ذهن و هم بدن دچار فرسودگی می‌شوند. پژوهش‌های روان‌شناسی سلامت نشان داده‌اند که سرکوب احساسات، فعالیت محور استرس بدن را تشدید می‌کند؛ محوری که شامل ارتباط مغز با ترشح هورمون کورتیزول است. بالا بودن مداوم سطح کورتیزول موجب التهاب در بدن و تضعیف کارکرد ایمنی می‌شود. به همین دلیل، زنانی که به‌طور مداوم احساسات خود را پنهان می‌کنند، بیشتر از علائمی مثل سردرد، دردهای عضلانی، ناراحتی‌های گوارشی و بی‌خوابی رنج می‌برند. در کنار اثرات جسمی، پیامدهای روانی سرکوب احساسات نیز قابل‌توجه است. احساساتی که بیان نمی‌شوند، مانند انرژی حبس‌شده در ذهن باقی می‌مانند. خشم فروخورده ممکن است به اضطراب تبدیل شود، غم نادیده‌گرفته‌شده به افسردگی، و ترس سرکوب‌شده به بی‌قراری یا وسواس‌های فکری. بسیاری از زنانی که از بی‌انگیزگی یا خستگی روانی شکایت دارند، در واقع سال‌هاست به خود اجازه‌ی تجربه یا بروز احساسات‌شان را نداده‌اند. آن‌ها ممکن است در ظاهر آرام و قوی باشند، اما در درون، احساس پوچی یا بی‌احساسی کنند. یکی از دلایل گسترش این الگو در میان زنان، نقش‌های اجتماعی و انتظارات فرهنگی است. در بسیاری از خانواده‌ها از زنان انتظار می‌رود که مراقب دیگران باشند، ناراحتی‌ها را تحمل کنند و محیط را آرام نگه دارند. حتی در محیط‌های کاری، اگر زنی احساسات خود را بیان کند، ممکن است با برچسب‌هایی چون «احساسی» یا «غیرحرفه‌ای» مواجه شود. در نتیجه، برای دوری از قضاوت یا طرد شدن، بسیاری از زنان ترجیح می‌دهند سکوت کنند و احساساتشان را درونی نگه دارند. این چرخه به مرور به یک عادت رفتاری تبدیل می‌شود؛ عادتی که باعث می‌شود فرد به‌تدریج از خودِ واقعی‌اش فاصله بگیرد، بی‌آن‌که متوجه شود چرا این‌قدر احساس سنگینی، بی‌حسی یا خستگی دارد. اما بدن هرگز فریب نمی‌خورد. زمانی‌که هیجان‌ها سرکوب و بیان نشوند، بدن شروع به ارسال نشانه‌هایی می‌کند تا توجه فرد را جلب کند. دردهای مبهم، تنگی نفس، مشکلات گوارشی یا خستگی‌های مداوم، گاه پیام‌هایی‌اند که بدن از طریق آن‌ها فریاد می‌زند: «احساساتت را ببین!» در چنین شرایطی، درمان‌های صرفاً جسمی معمولاً فقط نقش تسکین موقت دارند، چون ریشهٔ اصلی مشکل در نادیده‌گرفتن هیجانات نهفته است. برای شکستن این چرخه، ضروری‌ست که زنان بیاموزند احساسات خود را بشناسند و بدون شرم یا ترس آن‌ها را بیان کنند. شناخت احساسات یعنی توانایی تشخیص و نام‌گذاری آن‌ها. وقتی کسی بتواند به‌سادگی بگوید «الان عصبانی‌ام» یا «احساس ناامیدی دارم»، در حقیقت در حال پذیرفتن واقعیت درونی خود است—و این نخستین گام به‌سوی سلامت روان است. نوشتن احساسات در دفتر روزانه، صحبت با فردی امن و مورد اعتماد، یا مراجعه به مشاور، از ساده‌ترین و مؤثرترین روش‌ها برای تخلیه هیجانات و بازیابی تعادل روانی هستند. علاوه بر این، یادگیری مهارت جرأت‌ورزی می‌تواند تأثیر چشمگیری در کاهش فشارهای روانی داشته باشد. جرأت‌ورزی یعنی ابراز محترمانه و شفاف احساسات، خواسته‌ها و نیازها، بدون آسیب‌زدن به دیگران. بسیاری از زنان به دلیل ترس از طردشدن، قضاوت یا ایجاد تنش، از گفتن «نه» خودداری می‌کنند. اما همین سکوتِ مداوم، فشار روانی را افزایش می‌دهد. توانایی گفتن «نه»، ابراز ناراحتی یا درخواست کمک، نه‌تنها نشانه‌ی ضعف نیست، بلکه نشانه‌ای از عزت‌نفس و احترام به خود است. با این حال، تنها تلاش فردی کافی نیست. خانواده و جامعه نیز باید در فراهم‌کردن فضایی امن برای ابراز احساسات نقش فعالی ایفا کنند. اگر کودکان از همان سال‌های نخست یاد بگیرند که احساسات‌شان شنیده و درک می‌شود، در بزرگسالی کمتر دچار سرکوب هیجانی می‌شوند. رسانه‌ها، نظام آموزشی و نهادهای فرهنگی نیز می‌توانند با اصلاح باورهای نادرست، ابراز احساسات در زنان را به‌عنوان یک رفتار سالم و انسانی معرفی کنند، نه نشانه‌ای از بی‌ثباتی یا ضعف. در نهایت باید پذیرفت که احساسات بخشی طبیعی و جدایی‌ناپذیر از وجود انسان‌اند. سرکوب آن‌ها شاید در کوتاه‌مدت از بروز تنش جلوگیری کند، اما در بلندمدت می‌تواند آسیب‌های جدی روانی و جسمی به همراه داشته باشد. ذهن و بدن در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند، و نادیده‌گرفتن یکی، به قیمت آسیب دیدن دیگری تمام می‌شود. زنانی که می‌آموزند احساسات خود را شناسایی کرده و به شیوه‌ای سالم بیان کنند، نه‌تنها از سلامت روانی بالاتری برخوردار می‌شوند، بلکه بدنشان نیز آرام‌تر، هماهنگ‌تر و متعادل‌تر عمل می‌کند. احساسات دشمن ما نیستند؛ آن‌ها پیام‌هایی هستند از درون که ما را از نیازها، مرزها و وضعیت واقعی‌مان آگاه می‌سازند. اگر به جای سرکوب یا بی‌توجهی، به این پیام‌ها گوش دهیم و آن‌ها را با آگاهی بپذیریم، نه‌تنها از بسیاری بیماری‌ها پیشگیری می‌کنیم، بلکه به آرامش درونی و سلامت واقعی دست می‌یابیم. سلامت روان و جسم زمانی به‌طور پایدار حاصل می‌شود که احساسات نه سرکوب شوند و نه بی‌محابا بروز کنند، بلکه با احترام، آگاهی و مسئولیت تجربه شوند. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 77 بازدید

گاهی تصور می‌کنیم برای رسیدن به آرامش روان، باید تغییرات بزرگی در زندگی ایجاد کنیم؛ مثل عوض کردن شغل، مهاجرت یا رفتن به دوره‌های درمانی طولانی. هرچند این تغییرها در برخی شرایط ضروری‌اند، اما همیشه در دسترس ما نیستند. در مقابل، چیزی که اغلب نادیده گرفته می‌شود، قدرت عادت‌های کوچک و روزمره است. همین کارهای ساده و ظاهراً کم‌اهمیت، می‌توانند تأثیر چشمگیری بر حال روحی ما بگذارند. سلامت روان، بیش از آنچه فکر می‌کنیم، تحت تأثیر همین جزئیات کوچک است. یکی از نمونه‌های مهم این عادت‌ها، مرتب کردن اتاق یا فضای اطراف بلافاصله بعد از بیدار شدن است. بسیاری این کار را بی‌اهمیت می‌دانند، اما در واقع، این کار پیامی ناخودآگاه به ذهن می‌فرستد: «روزت را با نظم شروع کرده‌ای.» وقتی اولین کار روز را با موفقیت انجام می‌دهیم، احساس کنترل بیشتری بر ادامه روز داریم. همین اقدام ساده می‌تواند حس موفقیت و رضایت کوچکی در ما ایجاد کند که در تمام طول روز همراه‌مان باشد. عادت کوچک مؤثر دیگر، نوشیدن آب کافی است. کم‌آبی نه‌تنها موجب خستگی و سردرد می‌شود، بلکه مستقیماً بر خلق‌وخو تأثیر می‌گذارد. تحقیقات نشان داده‌اند حتی کاهش جزئی سطح آب بدن می‌تواند تمرکز را کاهش دهد، احساس تحریک‌پذیری و اضطراب را افزایش دهد. گاهی ما دلایل ناراحتی یا بی‌حوصلگی‌مان را به عوامل بیرونی نسبت می‌دهیم، در حالی‌که ممکن است تنها نیاز بدن‌مان یک لیوان آب باشد. حرکت کردن در طول روز نیز از آن عادت‌های ساده و کم‌هزینه‌ای است که اثر بزرگی بر سلامت روان دارد. این حرکت لزوماً ورزش سنگین یا رفتن به باشگاه نیست؛ حتی چند دقیقه پیاده‌روی یا انجام حرکات کششی در خانه می‌تواند جریان خون را بهبود دهد و ترشح اندورفین، ماده‌ی شیمیایی شادی‌آور مغز را افزایش دهد. این تغییرات فیزیولوژیکی، تأثیر فوری بر روحیه می‌گذارند. به همین دلیل، متخصصان توصیه می‌کنند حتی اگر زمان یا انرژی کمی دارید، همین فعالیت‌های کوتاه را نیز در برنامه‌ی روزانه‌تان بگنجانید. یکی دیگر از عادت‌های کوچک اما بسیار مؤثر برای آرامش روان، نوشتن است. منظور نوشتن ادبی یا حرفه‌ای نیست؛ بلکه صرفاً نوشتن احساسات، نگرانی‌ها یا حتی فهرست کارهای روزانه می‌تواند ذهن را سبک کند. وقتی افکار در ذهن انباشته می‌شوند، اضطراب افزایش می‌یابد. اما با نوشتن، این افکار از ذهن بیرون می‌آیند و نظم می‌گیرند، و این فرآیند احساس آرامش و تمرکز بیشتر به فرد می‌دهد. تنفس عمیق نیز از آن عادت‌های ساده و کم‌هزینه‌ای‌ست که تأثیر بزرگی بر کاهش اضطراب دارد. در زندگی شلوغ امروز، اغلب بدون اینکه متوجه باشیم، تنفس‌های سطحی و کوتاه داریم. این نوع تنفس، بدن را در حالت استرس نگه می‌دارد. اما اگر روزی چند بار آگاهانه چند نفس عمیق بکشیم، پیام آرامش به مغز و بدن فرستاده می‌شود. این تمرین تنها چند ثانیه طول می‌کشد، اما تأثیر آن می‌تواند ساعت‌ها باقی بماند. داشتن ارتباط کوتاه و مثبت با دیگران نیز یکی از عادت‌های ساده‌ای‌ست که نباید دست‌کم گرفته شود. یک سلام گرم، پیام دوستانه یا چند دقیقه گفت‌وگو با کسی که دوستش داریم، می‌تواند حال و هوای‌مان را تغییر دهد. انسان ذاتاً موجودی اجتماعی است و همین ارتباط‌های کوچک، موجب ترشح هورمون‌هایی می‌شوند که استرس را کاهش داده و حس تعلق و آرامش را افزایش می‌دهند. قرار گرفتن در معرض نور طبیعی هم از آن عادت‌هایی‌ست که اثر بزرگی بر سلامت روان دارد. بسیاری از ما ساعت‌های زیادی را در فضاهای بسته سپری می‌کنیم و از نور آفتاب دور مانده‌ایم. نور طبیعی نقش مهمی در تنظیم ساعت زیستی بدن، کیفیت خواب و سطح انرژی روزانه دارد. حتی ایستادن چند دقیقه در کنار پنجره یا قدم زدن کوتاه در حیاط یا بالکن می‌تواند خلق‌وخو را به‌طور ملموسی بهبود بخشد. شکرگزاری روزانه نیز از عادت‌های ساده اما بسیار تأثیرگذار بر سلامت روان است. کافی‌ست هر شب پیش از خواب، سه مورد از چیزهایی را که بابت‌شان سپاسگزاریم در ذهن مرور کنیم یا روی کاغذ بنویسیم. این تمرین دید ما را از تمرکز بر کمبودها به سمت داشته‌ها تغییر می‌دهد و ذهن را به‌تدریج مثبت‌تر می‌سازد. افرادی که شکرگزاری را به یک عادت همیشگی تبدیل می‌کنند، در بلندمدت احساس شادی و رضایت بیشتری از زندگی تجربه می‌کنند. خواب کافی نیز یکی از پایه‌های اساسی سلامت روان است. شاید عجیب به نظر برسد که خواب به‌عنوان یک عادت کوچک شناخته شود، اما کیفیت آن به رفتارهای کوچکی که پیش از خواب انجام می‌دهیم، وابسته است. خاموش کردن وسایل دیجیتال، آماده کردن محیطی آرام و خوابیدن در ساعت مشخص، به مغز این پیام را می‌دهد که وقت استراحت فرا رسیده است. همین عادت‌های ساده، نقش مهمی در کیفیت خواب و در نتیجه، حال روحی ما دارند. در نهایت، مراقبت‌های کوچک از خود در طول روز نیز نباید نادیده گرفته شوند؛ مثل نوشیدن یک فنجان چای در سکوت، گوش دادن به موسیقی دل‌نشین، یا چند دقیقه وقت گذراندن در فضای باز. این فعالیت‌های کوتاه شاید ساده به نظر برسند، اما مانند سوخت‌گیری مجدد برای ذهن و روان عمل می‌کنند. البته باید یادآور شد که عادت‌های کوچک تنها زمانی اثرگذار می‌شوند که به‌طور مداوم و پیوسته تکرار شوند. انجام یکی‌دو بار این کارها تغییر بزرگی ایجاد نمی‌کند، اما وقتی بخشی از سبک زندگی شوند، اثر جمعی و تدریجی آن‌ها بسیار عمیق و پایدار خواهد بود. درست مانند قطره‌هایی که به مرور یک ظرف را پر می‌کنند، این عادت‌ها هم به‌تدریج ذهن و روان ما را سرشار از آرامش و انرژی مثبت می‌کنند. نکته‌ی مهم دیگر این است که نیازی نیست همه‌ی عادت‌های مفید را به‌صورت هم‌زمان شروع کنیم. کافی‌ست فقط یک یا دو عادت ساده را انتخاب کرده و برای مدتی به آن‌ها متعهد بمانیم. وقتی تأثیر آن‌ها را در زندگی‌مان دیدیم، می‌توانیم به‌تدریج عادت‌های دیگری را نیز اضافه کنیم. این روش آهسته اما مداوم، کلید ایجاد تغییر پایدار در سبک زندگی است. سخن پایانی: سلامت روان، چیزی نیست که تنها در جلسات درمانی یا شرایط خاص به دست بیاید. در بسیاری از موارد، آرامش ذهن و حال خوب از دل همین کارهای ساده و کوچک بیرون می‌آید. هرکدام از ما می‌توانیم با عاداتی مثل نوشیدن آب کافی، قدم زدن کوتاه، نوشتن روزانه، تنفس آگاهانه یا حتی لبخند زدن، گامی مؤثر برای بهبود حال درونی خود برداریم. این عادت‌های کوچک شاید در لحظه بی‌اهمیت به‌نظر برسند، اما در کنار هم قدرتی دارند که می‌توانند حال و حتی مسیر زندگی ما را دگرگون کنند. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 483 بازدید

خانواده به عنوان اصلی‌ترین نهاد اجتماعی، نقشی بی‌بدیل در رشد و پرورش فرد ایفا می‌کند. این نهاد، محیطی را فراهم می‌کند که در آن اعضا از حمایت عاطفی، اجتماعی و روانی برخوردار می‌شوند. اما سلامت روان والدین، که نقش اساسی در مدیریت و هدایت خانواده دارند، به طور مستقیم بر کیفیت روابط خانوادگی تأثیر می‌گذارد. والدینی که از سلامت روان مطلوب برخوردارند، می‌توانند روابط خانوادگی مثبت و پایداری را تقویت کنند، در حالی که مشکلات روانی والدین ممکن است منجر به تنش‌ها و چالش‌های جدی در خانواده شود. این مقاله به بررسی ارتباط میان سلامت روان والدین و کیفیت روابط خانوادگی می‌پردازد و تأثیرات مختلف این رابطه را مورد تحلیل قرار می‌دهد. سلامت روان والدین و تأثیر آن بر نقش‌های خانوادگی سلامت روان والدین بر نحوه انجام نقش‌های آن‌ها در خانواده تأثیر عمیقی دارد. والدینی که از نظر روانی سالم هستند، توانایی بیشتری در مدیریت وظایف روزمره، حمایت عاطفی از فرزندان و ایجاد محیطی امن و مثبت برای خانواده دارند. در مقابل، والدینی که با مشکلات روانی مانند اضطراب، افسردگی یا استرس مزمن دست‌وپنجه نرم می‌کنند، ممکن است در انجام این وظایف دچار مشکل شوند. این مشکلات می‌تواند به ایجاد فاصله عاطفی میان اعضای خانواده و کاهش کیفیت روابط منجر شود. تأثیر سلامت روان بر سبک‌های فرزندپروری سلامت روان والدین تأثیر مستقیمی بر سبک‌های فرزندپروری آن‌ها دارد. والدینی که از سلامت روان خوبی برخوردارند، معمولاً از سبک‌های فرزندپروری مثبت و حمایتی استفاده می‌کنند. آن‌ها به نیازهای عاطفی و روانی فرزندان خود توجه کرده و با برقراری ارتباط مؤثر، به پرورش شخصیتی مستقل و بااعتمادبه‌نفس در فرزندان کمک می‌کنند. در مقابل، والدینی که دچار مشکلات روانی هستند، ممکن است از سبک‌های فرزندپروری نامناسب مانند سخت‌گیری افراطی، بی‌توجهی یا حمایت‌های بیش‌ازحد استفاده کنند که این امر می‌تواند رشد عاطفی و روانی فرزندان را مختل کند. سلامت روان والدین و تأثیر آن بر روابط زناشویی روابط زناشویی یکی از مهم‌ترین جنبه‌های زندگی خانوادگی است که به طور مستقیم تحت تأثیر سلامت روان والدین قرار دارد. زوج‌هایی که از سلامت روان خوبی برخوردارند، معمولاً توانایی بیشتری در حل تعارضات، برقراری ارتباط مؤثر و حمایت عاطفی از یکدیگر دارند. این نوع روابط می‌تواند الگویی مثبت برای فرزندان باشد و به ایجاد محیطی سالم در خانواده کمک کند. اما مشکلات روانی والدین، مانند افسردگی یا استرس شدید، می‌تواند منجر به کاهش رضایت زناشویی، افزایش تعارضات و در نهایت آسیب به روابط خانوادگی شود. تأثیر مشکلات روانی والدین بر سلامت روان فرزندان مشکلات روانی والدین نه تنها بر روابط خانوادگی تأثیر می‌گذارد، بلکه می‌تواند به طور مستقیم بر سلامت روان فرزندان نیز تأثیرگذار باشد. فرزندانی که در خانواده‌هایی با والدین دچار مشکلات روانی زندگی می‌کنند، بیشتر در معرض خطر ابتلا به مشکلات روانی مانند اضطراب، افسردگی و اختلالات رفتاری قرار دارند. این فرزندان ممکن است به دلیل فقدان حمایت عاطفی کافی یا تجربه تعارضات مکرر در خانواده، احساس ناامنی و ناتوانی کنند که این امر می‌تواند رشد عاطفی و اجتماعی آن‌ها را مختل کند. نقش حمایت‌های اجتماعی و درمانی در بهبود سلامت روان والدین حمایت‌های اجتماعی و درمانی می‌تواند نقش مهمی در بهبود سلامت روان والدین و در نتیجه ارتقای کیفیت روابط خانوادگی داشته باشد. دسترسی به خدمات مشاوره و روان‌درمانی، حمایت از والدین در مواجهه با مشکلات روانی و ارائه آموزش‌های لازم برای مدیریت استرس و بهبود مهارت‌های ارتباطی می‌تواند به کاهش تأثیرات منفی مشکلات روانی والدین بر خانواده کمک کند. علاوه بر این، ایجاد شبکه‌های حمایتی اجتماعی، مانند گروه‌های حمایتی والدین، می‌تواند به والدین کمک کند تا احساس تنهایی کمتری داشته باشند و از تجربیات دیگران بهره ببرند. راهکارهای ارتقای سلامت روان والدین افزایش آگاهی: افزایش آگاهی والدین درباره اهمیت سلامت روان و تأثیر آن بر خانواده می‌تواند اولین گام در پیشگیری و مدیریت مشکلات روانی باشد. تشویق به مراقبت از خود: والدین باید یاد بگیرند که به نیازهای خود توجه کنند و زمانی را برای استراحت و تجدید قوا اختصاص دهند. ترویج ارتباط مؤثر: آموزش مهارت‌های ارتباطی به والدین می‌تواند به بهبود روابط خانوادگی و کاهش تعارضات کمک کند. حمایت مالی و اجتماعی: ارائه حمایت‌های مالی و اجتماعی به خانواده‌ها می‌تواند به کاهش استرس‌های مرتبط با مسائل اقتصادی و اجتماعی کمک کند. دسترسی به خدمات روان‌درمانی: والدین باید به خدمات روان‌درمانی و مشاوره دسترسی داشته باشند تا بتوانند مشکلات روانی خود را مدیریت کنند. سلامت روان والدین به عنوان یک عامل کلیدی در کیفیت روابط خانوادگی نقش حیاتی دارد. والدینی که از سلامت روان خوبی برخوردارند، می‌توانند محیطی مثبت و حمایت‌کننده برای خانواده خود ایجاد کنند و به پرورش فرزندانی سالم و موفق کمک کنند. در مقابل، مشکلات روانی والدین می‌تواند تأثیرات منفی عمیقی بر روابط خانوادگی و سلامت روان فرزندان داشته باشد. بنابراین، توجه به سلامت روان والدین و ارائه حمایت‌های لازم برای مدیریت مشکلات روانی آن‌ها، می‌تواند به ایجاد خانواده‌هایی پایدارتر و جامعه‌ای سالم‌تر منجر شود.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 181 بازدید

ریچارد بنت، گزارشگر ویژه سازمان ملل برای افغانستان در روز جهانی «سلامت روان» هشدار داده است که مشکلات روانی در افغانستان به ویژه در میان زنان به‌دلیل بلایای طبیعی، جنگ و بحران‌های ناشی از آن، بسیار گسترده است. آقای بنت در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که خدمات صحی بسیار محدود است، به خصوص برای زنان و دخترانی که با سرکوب شدید روبرو هستند. وی در ادامه بر گسترش خدمات حمایت روانی از زنان و دختران در افغانستان تاکید کرده است. بخش زنان سازمان ملل در ماه اپریل سال جاری در گزارشی اعلام کرد که زنان در افغانستان، غزه، اوکراین و گرجستان با اختلال پس از سانحه، تروما، اضطراب و افسردگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، در حالی‌که دسترسی بسیار اندکی به مراقبت یا حمایت دارند. همچنین الیسون داویدیان، نماینده بخش زنان سازمان ملل برای افغانستان، هشدار داده بود که طی چهار سال محدودیت استقلال زنان و دختران را از بین برده است. وی در ادامه افزوده است که زنان از زندگی عمومی حذف شده‌اند. پیش از این، آژانس پناهندگان سازمان ملل در ماه میزان سال گذشته گزارش داد که قانون امر به معروف و نهی از منکر حکومت سرپرست فشارهای روانی بر زنان و دختران افغانستان را افزایش داده است. این سازمان هشدار داد که در پی محدودیت‌های اعمال‌شده به‌وسیله این قانون، بسیاری از زنان افغان ناامیدی، افسردگی و عصبانیت را تجربه کرده‌اند. مشاوران روانی سازمان ملل در سال گذشته تصریح کردند که بیماری‌های روانی در میان زنان افغانستان در یک سال گذشته ۴۰ تا ۵۰ درصد افزایش داشته است. باید گفت که در تقویم جهانی، دهم اکتوبر برابر با ۱۸ میزان تحت عنوان «روز جهانی سلامت روان» نام‌گذاری شده است. بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی، یک نفر از هر پنج فرد ساکن مناطق بحران‌زده، با مشکلاتی همچون اضطراب، افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه، دست و پنجه نرم می‌کند.

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 226 بازدید

مهاجرت، اگرچه برای بسیاری یک تصمیم حیاتی و گاه تنها راه نجات از جنگ، فقر، تبعیض یا فشارهای سیاسی و اجتماعی است، اما از نظر روانی یکی از پرفشارترین و چالش‌برانگیزترین تجربه‌های زندگی به شمار می‌رود. مهاجران معمولاً از بستری آشنا، حمایتگر و دارای هویت فرهنگی مشترک جدا می‌شوند و وارد فضایی ناشناخته و گاه سرد می‌گردند؛ جایی که زبان، رفتارهای روزمره، ساختار اجتماعی و نظام ارزشی متفاوت است. این جدایی ناگهانی و انتقال به محیط جدید، می‌تواند بر سلامت روان فرد تأثیرات عمیق و ماندگاری بگذارد. بنابراین، لازم است جامعه‌ی میزبان، اطرافیان و نهادهای حمایتی، مهاجرت را نه فقط یک جابه‌جایی جغرافیایی، بلکه یک زلزله‌ درونی برای فرد درک کنند. فشارهای روانی پس از مهاجرت غم غربت و دلتنگی: یکی از اولین و رایج‌ترین احساسات مهاجرین، دلتنگی عمیق برای خانه، خانواده، دوستان و فضای آشناست. حتی اگر مهاجرت با امید به زندگی بهتر باشد، دوری از عزیزان، قطع ارتباط با خاطرات گذشته و نداشتن حس تعلق، باعث افسردگی، بی‌حوصلگی و تنهایی می‌شود. بحران هویت: مهاجران، به‌ویژه در جوامع با فرهنگ بسیار متفاوت، ممکن است بین دوگانگی فرهنگی سردرگم شوند. از یک‌سو در تلاش برای حفظ زبان، باورها و سبک زندگی پیشین خود هستند، و از سوی دیگر، ناچارند برای پذیرفته شدن، با فرهنگ جدید تطبیق یابند. این تعارض هویتی در نوجوانان مهاجر بسیار شدیدتر بروز می‌کند و می‌تواند منجر به انزوا یا سرکشی شود. اضطراب آینده نامعلوم: وضعیت اقامت نامشخص، نبود فرصت‌های شغلی پایدار، محدودیت در دریافت خدمات درمانی یا آموزشی و ترس از بازگشت اجباری، همگی از عواملی‌اند که باعث اضطراب مزمن می‌شوند. این اضطراب ممکن است به اختلالات خواب، بی‌قراری ذهنی، کاهش تمرکز و احساس بی‌ثباتی دائمی منجر می‌شود. تجربه‌ی تبعیض یا طرد: یکی از دردناک‌ترین تجربه‌های روانی مهاجرین، مواجهه با نگاه‌های بیگانه‌ساز، تبعیض‌های نژادی، فرهنگی یا دینی، و احساس طرد شدن از سوی جامعه‌ی میزبان است. این تبعیض‌ها می‌توانند به اشکال مختلفی ظاهر شوند: از نگاه‌های سنگین و رفتارهای سرد گرفته تا محدودیت‌های ناعادلانه در دسترسی به شغل، آموزش یا خدمات اجتماعی. این تجربه‌ها معمولاً با احساس خجالت، بی‌ارزشی، انزوا و در برخی موارد خشمی فروخورده همراه است؛ خشمی که اگر شنیده و پردازش نشود، به مرور زمان به آسیب‌های روانی جدی‌تر مانند افسردگی، اضطراب شدید یا اختلالات روان‌تنی منجر می‌شود. نشانه‌های آسیب روانی در مهاجرین: شناسایی زودهنگام مشکلات روانی در مهاجرین می‌تواند از وخیم‌تر شدن وضعیت جلوگیری کند. برخی از علائم رایج عبارت‌اند از: - تغییرات شدید در خلق‌وخو (از شادی ناگهانی تا فروپاشی احساسی) - گریه‌های مکرر یا بدون دلیل مشخص - کاهش انرژی یا بی‌علاقگی نسبت به فعالیت‌های روزمره - اختلالات خواب (بی‌خوابی یا خواب بیش‌ازحد) - انزواطلبی و دوری از جمع - احساس ناامیدی، بی‌ارزشی یا بی‌هویتی - تحریک‌پذیری یا پرخاشگری، به‌ویژه در محیط‌های اجتماعی در کودکان مهاجر نیز ممکن است این نشانه‌ها به شکل شب‌ادراری، اضطراب جدایی، پرخاشگری یا افت تحصیلی بروز کند. چگونه از مهاجران حمایت کنیم؟ درک و رفتار درست با مهاجرین مستلزم همدلی، احترام و آگاهی فرهنگی است. نکات زیر می‌تواند در بهبود ارتباط با آن‌ها مؤثر باشد: - گوش شنوا باشید، نه قاضی: مهاجرین بیش از هر چیز نیاز دارند شنیده شوند. قضاوت‌نکردن، قطع نکردن صحبت، و دادن فضای امن برای بیان احساسات، پایه‌ی اعتماد است. - فرهنگ‌شان را بشناسید: شناخت عناصر فرهنگی، مذهبی و ارزش‌های اجتماعی مهاجرین به شما کمک می‌کند از سوء‌تفاهم‌های ارتباطی جلوگیری کنید و رابطه‌ای محترمانه بسازید. - حمایت عملی ارائه دهید: گاهی یک راهنمایی ساده برای یافتن مراکز درمانی، کمک در ترجمه‌ی اسناد یا همراهی در جلسات می‌تواند باری بزرگ از دوش مهاجر بردارد. - تشویق به مشاوره و خدمات سلامت روان: بسیاری از مهاجرین، به‌دلایل فرهنگی یا ناآگاهی، از مراجعه به مشاور پرهیز می‌کنند. ایجاد فضایی ایمن، بدون قضاوت و معرفی خدمات مناسب، می‌تواند در مسیر درمان آن‌ها بسیار مؤثر باشد. مهاجرت تنها تغییر مکان نیست، بلکه تغییر زندگی‌ست. جامعه‌ی میزبان نقش بزرگی در سازگاری روانی مهاجرین دارد. هر برخورد همدلانه و آگاهانه، می‌تواند به مهاجری امید بازگرداند و قدمی باشد به‌سوی جامعه‌ای انسانی‌تر. چگونه با مهاجرین رفتار کنیم؟ فضا برای حفظ هویت فراهم کنید: از مهاجران نباید انتظار داشت که فوراً فرهنگ، زبان یا سبک زندگی پیشین خود را کنار بگذارند. اجازه دهید آن‌ها به زبان مادری‌شان صحبت کنند، غذاهای سنتی خود را تهیه کنند، و با عناصر فرهنگی خود در تماس بمانند. فراهم کردن این فضا نه‌تنها به حفظ هویت شخصی کمک می‌کند، بلکه احساس امنیت روانی و تعلق را نیز تقویت می‌نماید. کمک به دسترسی به منابع: بسیاری از مهاجرین با ساختار خدماتی کشور میزبان (اعم از خدمات درمانی، آموزشی، حقوقی یا رفاهی) آشنا نیستند. راهنمایی مؤثر در این زمینه، از جمله معرفی نهادهای حمایتی، پر کردن فرم‌ها یا همراهی در جلسات مهم، می‌تواند بخشی از سردرگمی و اضطراب آن‌ها را کاهش دهد. عادی‌سازی احساسات: باید به مهاجرین یادآور شد که تجربه‌ی احساساتی چون دلتنگی، خستگی روانی، ترس یا حتی افسردگی در این مرحله طبیعی است. این حمایت کلامی می‌تواند به کاهش احساس گناه یا شرم از داشتن این احساسات کمک کند و فرد را از دیدن خود به‌عنوان فردی «ضعیف» باز دارد. احترام به مرزها و سرعت تطبیق: هر فرد با ریتم خاص خود با شرایط جدید سازگار می‌شود. مهاجران نباید برای اجتماعی شدن یا تطبیق فرهنگی تحت فشار قرار گیرند. احترام به مرزهای روانی و فرهنگی آن‌ها و فراهم‌کردن فضا برای پیش‌روی تدریجی، به بازیابی حس کنترل و استقلال آن‌ها کمک خواهد کرد. ترویج ارتباطات اجتماعی سالم: یکی از راه‌های مؤثر در کاهش احساس انزوا، ایجاد فرصت برای برقراری ارتباطات اجتماعی سالم است. معرفی مهاجر به گروه‌هایی که دغدغه‌ها، زبان یا پیشینه‌ی فرهنگی مشترک دارند، می‌تواند به ایجاد حس تعلق کمک کند. همچنین، دعوت تدریجی از او به جمع‌های صمیمی یا رویدادهای اجتماعی، فرصتی برای بازسازی شبکه‌های حمایتی‌ست. اما این روند باید با دقت، احترام و مطابق با تمایل و آمادگی روانی خود فرد انجام گیرد تا فشار ناخواسته‌ای ایجاد نکند. نقش مشاوران و روانشناسان در حمایت از مهاجرین: مشاوران و درمانگران، نقش کلیدی در حمایت از سلامت روان مهاجرین ایفا می‌کنند، اما این نقش زمانی مؤثر خواهد بود که آگاهی بین‌فرهنگی در کارشان وجود داشته باشد. درک تفاوت‌های فرهنگی، باورهای دینی، سبک‌های ارتباطی و تجربه‌های پیشین فرد، برای برقراری یک رابطه‌ی درمانی مؤثر، حیاتی است. ارائه‌ی خدمات روان‌درمانی به زبان مادری یا با کمک مترجمانی که آموزش‌های تخصصی در زمینه‌ی سلامت روان دیده‌اند، می‌تواند احساس امنیت، درک و راحتی را در مراجع مهاجر افزایش دهد. از دیگر رویکردهای مؤثر می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: - برگزاری گروه‌های حمایتی یا درمان گروهی ویژه‌ی مهاجرین - آموزش تکنیک‌های مدیریت استرس، تنفس عمیق، و آرام‌سازی ذهن - تقویت مهارت‌های مقابله‌ای در مواجهه با چالش‌های جدید - تشویق فرد به روایت تجربه‌ی مهاجرت به‌عنوان بخشی از روند بهبودی نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


4 ماه قبل - 232 بازدید

دوستی‌های زنانه، بیش از آن‌چه در نگاه اول به نظر می‌رسد، نقشی حیاتی در سلامت روان و توانایی مقابله با فشارهای زندگی ایفا می‌کنند. در روان‌شناسی، مفهوم «تاب‌آوری» به توانایی فرد برای بازگشت به حالت تعادل پس از تجربه‌ی استرس، بحران یا ناکامی اطلاق می‌شود. هرچند عوامل متعددی بر تاب‌آوری تأثیر می‌گذارند، اما روابط اجتماعی گرم و حمایت‌گر—به‌ویژه دوستی‌های عمیق میان زنان—یکی از نیرومندترین منابع برای حفظ و تقویت این توانایی به شمار می‌روند. از منظر تکاملی، پیوندهای حمایتی میان زنان بخشی از سازوکار بقا بوده‌اند. در مواجهه با تهدیدهای محیطی، زنان با تشکیل شبکه‌های حمایتی توانسته‌اند منابع را با یکدیگر به اشتراک بگذارند، از فرزندان هم مراقبت کنند و در مدیریت خطرات همکاری نمایند. این همکاری نه‌تنها به بقا کمک کرده، بلکه موجب افزایش حس امنیت روانی نیز شده است. امروزه نیز، هرچند شکل این پیوندها دگرگون شده، اما نیاز به آن همچنان پابرجاست. از نظر بیولوژیکی، تعاملات مثبت با دوستان نزدیک باعث ترشح هورمون اکسی‌توسین می‌شود؛ هورمونی که به «هورمون پیوند» شهرت دارد. این ماده شیمیایی سطح استرس را کاهش داده و احساس اعتماد و همدلی را تقویت می‌کند. در لحظات دشوار، حتی یک گفت‌وگوی صمیمی یا یک پیام کوتاه از سوی دوست، می‌تواند فعالیت محور استرس در مغز را کاهش دهد و احساس آرامش ایجاد کند. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که زنان، به دلیل گرایش بیشتر به روابط اجتماعی همدلانه، از این اثر آرام‌بخش بیش از مردان بهره‌مند می‌شوند. در سطح روان‌شناختی نیز، دوستی‌های زنانه منبع مهمی برای بازسازی هویت و عزت‌نفس به شمار می‌روند. زمانی که زنی با بحران‌هایی چون جدایی، مشکلات شغلی یا فشارهای خانوادگی مواجه می‌شود، وجود دوستانی که بدون قضاوت گوش می‌سپارند و حمایت می‌کنند، به او کمک می‌کند تا روایت مثبت‌تری از خود بسازد. این بازسازی روانی، یکی از پایه‌های اصلی تاب‌آوری است. تحقیقات روان‌شناسی اجتماعی نشان داده‌اند زنانی که شبکه‌ای فعال از دوستان نزدیک دارند، کمتر در معرض افسردگی و اضطراب قرار می‌گیرند. این روابط نه‌تنها در شرایط بحرانی، بلکه در زندگی روزمره نیز نقش حفاظتی ایفا می‌کنند. داشتن افرادی که بتوان با آن‌ها شادی‌ها و نگرانی‌ها را در میان گذاشت، احساس انزوا را کاهش داده و حس تعلق را تقویت می‌کند. از سوی دیگر، دوستی‌های زنانه می‌توانند همچون آینه‌ای برای خودشناسی عمل کنند. زمانی که زنی با دوستی صمیمی گفت‌وگو می‌کند، اغلب بازخوردهایی دریافت می‌کند که به او کمک می‌کند نگاهی تازه به مسائل خود داشته باشد. این تبادل دیدگاه‌ها، انعطاف‌پذیری شناختی را افزایش می‌دهد؛ یعنی توانایی دیدن موقعیت‌ها از زوایای مختلف، که یکی از ویژگی‌های کلیدی تاب‌آوری است. در روان‌شناسی مثبت‌گرا، مفهومی با عنوان «سرمایه اجتماعی» مطرح می‌شود که به مجموعه منابعی اشاره دارد که فرد از طریق روابط اجتماعی خود به دست می‌آورد. دوستی‌های زنانه، بخش مهمی از این سرمایه را تشکیل می‌دهند. این منابع می‌توانند در قالب حمایت عاطفی، هم‌فکری، کمک‌های عملی یا حتی ایجاد فرصت‌های شغلی و اجتماعی نمود پیدا کنند. زنان از طریق شبکه‌سازی با دوستان خود، نه‌تنها تاب‌آوری فردی، بلکه تاب‌آوری جمعی را نیز تقویت می‌کنند. البته باید به این نکته توجه داشت که کیفیت دوستی بسیار مهم‌تر از کمیت آن است. روابطی که بر پایه‌ی رقابت ناسالم، قضاوت یا مقایسه مداوم بنا شده‌اند، نه‌تنها کمکی به رشد روانی نمی‌کنند، بلکه می‌توانند منبع استرس و فرسودگی شوند. در مقابل، دوستی‌هایی که بر پایه‌ی پذیرش، اعتماد و حمایت متقابل شکل گرفته‌اند، زمینه‌ساز آرامش روانی و رشد شخصی خواهند بود. روان‌شناسان توصیه می‌کنند که زنان برای حفظ و تقویت دوستی‌های خود به چند نکته کلیدی توجه داشته باشند: اختصاص زمان برای دیدار یا گفت‌وگو، ابراز قدردانی و محبت، و حفظ رازها و حریم خصوصی دوستان. این رفتارها نه‌تنها باعث تعمیق روابط دوستانه می‌شوند، بلکه حس امنیت روانی ایجاد می‌کنند که از پایه‌های اصلی تاب‌آوری به شمار می‌رود. از منظر مکانیسم‌های روانی، حمایت دوستان نزدیک می‌تواند نقشی همچون «تنظیم‌کننده هیجان» ایفا کند. در مواجهه با بحران، واکنش‌های هیجانی شدید مانند ترس یا خشم ممکن است عملکرد شناختی را مختل کند. در چنین شرایطی، حضور یا حتی یادآوری یک دوست قابل اعتماد، می‌تواند سیستم عصبی را آرام ساخته و فرد را در رسیدن به تصمیم‌های منطقی یاری کند. این اثر تنظیمی، نه‌تنها در موقعیت‌های واقعی بلکه در مطالعات آزمایشگاهی روان‌شناسی نیز تأیید شده است. در مجموع، دوستی‌های زنانه، فراتر از یک رابطه اجتماعی ساده، منبعی نیرومند برای بازسازی روانی و افزایش تاب‌آوری در برابر فشارهای زندگی‌اند. زنانی که این پیوندها را پرورش می‌دهند، نه‌تنها در برابر بحران‌ها مقاوم‌تر و انعطاف‌پذیرتر عمل می‌کنند، بلکه در زندگی روزمره نیز احساس شادی، امنیت و معنا بیشتری را تجربه می‌کنند. این روابط یادآور آن‌اند که تاب‌آوری، صرفاً یک ویژگی فردی نیست، بلکه در دل ارتباطات انسانی معنا می‌یابد و رشد می‌کند. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


6 ماه قبل - 260 بازدید

عزت نفس، که به‌عنوان درک و احساسی که فرد از ارزش و لیاقت خود دارد تعریف می‌شود، یکی از مهم‌ترین عوامل در سلامت روانی و موفقیت زندگی افراد است. این ویژگی از کودکی شکل می‌گیرد و تحت تأثیر عوامل متعددی از جمله محیط خانوادگی، تعاملات اجتماعی و تجربیات شخصی قرار دارد. در این میان، پدر و مادر به‌عنوان اولین و تأثیرگذارترین الگوها در زندگی فرزندان، نقش کلیدی در شکل‌گیری عزت نفس آن‌ها ایفا می‌کنند. این مقاله به بررسی اهمیت عزت نفس، نقش مثبت و منفی والدین در این فرآیند، و راهکارهای مؤثر برای تقویت آن در فرزندان می‌پردازد. اهمیت عزت نفس در زندگی فرزندان عزت نفس پایه‌ای برای اعتماد به نفس، تصمیم‌گیری، و روابط اجتماعی سالم است. کودکانی که از عزت نفس بالایی برخوردارند، معمولاً از توانایی بیشتری برای مقابله با چالش‌ها، پذیرش شکست‌ها، و ایجاد روابط مثبت با دیگران برخوردارند. برعکس، کمبود عزت نفس می‌تواند به مشکلات عاطفی مانند اضطراب، افسردگی، و انزوای اجتماعی منجر شود. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که عزت نفس در سنین اولیه زندگی، تأثیرات ماندگاری بر عملکرد تحصیلی، انتخاب شغل، و حتی سلامت جسمی در بزرگسالی دارد. بنابراین، والدین نقش حیاتی در ایجاد این پایه محکم دارند. نقش مثبت والدین در شکل‌گیری عزت نفس والدین از طریق رفتار، گفتار و تعاملات روزانه خود می‌توانند عزت نفس فرزندان را تقویت کنند. یکی از مهم‌ترین راه‌ها، پذیرش بی‌قید و شرط است. هنگامی که والدین به فرزندان خود عشق و حمایت نشان می‌دهند، بدون اینکه این حمایت به موفقیت یا عملکرد آن‌ها وابسته باشد، کودک احساس ارزشمندی می‌کند. برای مثال، تشویق یک کودک پس از تلاشش برای انجام یک کار، حتی اگر نتیجه ایده‌آل نباشد، به او می‌آموزد که ارزشش به تلاشش بستگی دارد، نه فقط به نتیجه. الگوسازی نیز نقش مهمی دارد. کودکان از رفتار والدین خود تقلید می‌کنند. اگر والدین از خودشان با اطمینان و احترام صحبت کنند و با دیگران به‌صورت محترمانه رفتار کنند، فرزندان این الگو را درونی می‌کنند. برای نمونه، والدی که با اعتماد به نفس مشکلات را حل می‌کند، به فرزندش می‌آموزد که به توانایی‌های خود اعتماد داشته باشد. تشویق و بازخورد سازنده از دیگر عوامل کلیدی است. والدین می‌توانند با دادن بازخورد مثبت و مشخص، مانند "تو امروز خیلی خوب تلاش کردی تا نقاشی‌ات را بهتر کنی"، به فرزندشان حس موفقیت و شایستگی القا کنند. این نوع تشویق، برخلاف تعریف‌های کلی مانند "تو عالی هستی"، به کودک کمک می‌کند تا نقاط قوت خود را بشناسد و بر آن‌ها تکیه کند. نقش منفی والدین در کاهش عزت نفس از سوی دیگر، رفتارهای ناسالم والدین می‌تواند عزت نفس فرزندان را تضعیف کند. انتقاد بیش از حد یکی از عوامل مخرب است. اگر والدین مدام بر اشتباهات فرزند تأکید کنند یا او را با دیگران مقایسه کنند ("چرا مثل برادرت نیستی؟")، کودک ممکن است احساس ناکافی بودن کند. این مقایسه‌ها می‌تواند به کاهش اعتماد به نفس و خودباوری منجر شود. بی‌توجهی یا طرد عاطفی نیز تأثیر منفی دارد. کودکانی که احساس می‌کنند والدینشان به نیازهای عاطفی آن‌ها توجه نمی‌کنند، ممکن است خود را بی‌ارزش احساس کنند. برای مثال، عدم حضور والدین در رویدادهای مهم زندگی کودک، مانند مسابقه مدرسه، می‌تواند پیامدهای عاطفی طولانی‌مدت داشته باشد. انتظارات غیرواقعی نیز می‌تواند به فشار روانی منجر شود. وقتی والدین از فرزندان انتظاراتی فراتر از توانایی‌هایشان داشته باشند، کودک ممکن است احساس شکست دائمی کند. این وضعیت به‌ویژه در فرهنگ‌هایی که موفقیت تحصیلی یا حرفه‌ای بیش از حد مورد تأکید است، مانند ایران، شایع است و می‌تواند به اضطراب و کاهش عزت نفس منجر شود. عوامل تأثیرگذار در نقش والدین چندین عامل بر توانایی والدین در شکل‌گیری عزت نفس فرزندان تأثیر می‌گذارند. سلامت روان والدین نقش مهمی دارد. والدینی که با استرس، افسردگی یا اضطراب دست‌وپنجه نرم می‌کنند، ممکن است کمتر بتوانند حمایت عاطفی لازم را ارائه دهند. برای مثال، یک والد مضطرب ممکن است ناخواسته خشم خود را به کودک منتقل کند و این امر به کاهش عزت نفس او منجر شود. زمان کیفی با فرزندان نیز حیاتی است. در دنیای مدرن که والدین اغلب شاغل‌اند، کمبود وقت می‌تواند تعاملات معنادار را کاهش دهد. با این حال، حتی زمان‌های کوتاه اما باکیفیت، مانند بازی یا گفت‌وگو، می‌تواند تأثیر مثبتی داشته باشد. فرهنگ و جامعه نیز بر این نقش اثر می‌گذارد. در برخی فرهنگ‌ها، تأکید بر انضباط سخت‌گیرانه ممکن است به کاهش عزت نفس منجر شود، در حالی که فرهنگ‌هایی که بر تشویق و حمایت تمرکز دارند، نتایج بهتری به دنبال دارند. راهکارهای مؤثر برای تقویت عزت نفس فرزندان برای اینکه والدین بتوانند عزت نفس فرزندان خود را تقویت کنند، می‌توانند از راهکارهای زیر استفاده کنند: ایجاد محیط حمایت‌گر: والدین باید فضایی فراهم کنند که در آن کودک احساس امنیت و پذیرش کند. گوش دادن فعال به حرف‌های فرزند و نشان دادن همدلی می‌تواند این حس را تقویت کند. تمرکز بر تلاش نه نتیجه: تشویق کودک به خاطر تلاشش، نه فقط موفقیتش، به او می‌آموزد که ارزشش به عملکردش محدود نمی‌شود. برای مثال، تحسین پشتکار یک کودک در حل یک پازل، حتی اگر کامل نشود، مفید است. آموزش مهارت‌های حل مسئله: کمک به فرزند برای یادگیری چگونگی مواجهه با مشکلات، اعتماد به نفس او را افزایش می‌دهد. والدین می‌توانند با راهنمایی به جای انجام کار برای کودک، این مهارت را پرورش دهند. حد و مرزهای مشخص: تعیین قوانین وحدود با مهربانی و انصاف به کودک کمک می‌کند تا احساس امنیت کند و مسئولیت‌پذیری را بیاموزد، که هر دو برای عزت نفس ضروری هستند. مراقبت از خود والدین: والدین باید به سلامت روان و جسم خود توجه کنند تا بتوانند به‌عنوان الگوی مثبت عمل کنند. شرکت در فعالیت‌های آرامش‌بخش یا مشاوره در صورت نیاز، می‌تواند به آن‌ها کمک کند. نقش جامعه و نهادها مدارس، رسانه‌ها و نهادهای اجتماعی نیز می‌توانند در تقویت عزت نفس کودکان نقش مکمل داشته باشند. برنامه‌های آموزشی برای والدین، فعالیت‌های گروهی که مشارکت کودکان را تشویق می‌کند، و محتوای رسانه‌ای مثبت می‌توانند این فرآیند را پشتیبانی کنند. در ایران، تقویت آموزش‌های خانوادگی در مدارس و ترویج فرهنگ حمایت‌گر می‌تواند به این هدف کمک کند. نقش پدر و مادر در شکل‌گیری عزت نفس فرزندان غیرقابل‌انکار است. با ارائه حمایت بی‌قید و شرط، الگوسازی مثبت، و تشویق سازنده، والدین می‌توانند پایه‌ای محکم برای اعتماد به نفس و خودباوری فرزندانشان بسازند. از سوی دیگر، انتقاد بیش از حد، بی‌توجهی، و انتظارات غیرواقعی می‌توانند این فرآیند را مختل کنند. با آگاهی از این تأثیرات و استفاده از راهکارهایی مانند ایجاد محیط حمایت‌گر، آموزش مهارت‌ها، و مراقبت از خود، والدین می‌توانند به فرزندانشان کمک کنند تا با عزت نفس بالا و ذهنیت مثبت به زندگی ادامه دهند. این سرمایه‌گذاری عاطفی نه‌تنها به نفع فرزندان، بلکه به نفع کل جامعه خواهد بود.

ادامه مطلب


6 ماه قبل - 458 بازدید

سلامت روان والدین به‌عنوان یکی از عوامل کلیدی در شکل‌گیری فضای خانوادگی، نقش تعیین‌کننده‌ای در کیفیت روابط، رشد کودکان و انسجام کلی خانواده دارد. در سال‌های اخیر، با افزایش آگاهی درباره اهمیت سلامت روان، توجه به این موضوع در حوزه خانواده نیز گسترش یافته است. والدین به‌عنوان الگوهای اصلی برای فرزندان و ستون‌های اصلی خانواده، تأثیر مستقیمی بر جو عاطفی، رفتاری و اجتماعی خانه دارند. این مقاله به بررسی تأثیرات مثبت و منفی سلامت روان والدین بر فضای خانواده، چالش‌های مرتبط با آن و راهکارهای مؤثر برای حفظ و بهبود این سلامت می‌پردازد. اهمیت سلامت روان والدین سلامت روان والدین شامل حالات عاطفی، روانی و اجتماعی آن‌هاست که بر توانایی آن‌ها در مدیریت مسئولیت‌های خانوادگی، حل تعارضات و حمایت از فرزندان تأثیر می‌گذارد. والدینی که از سلامت روان خوبی برخوردارند، معمولاً قادرند محیطی آرام، حمایت‌گر و مثبت در خانه ایجاد کنند. این محیط به نوبه خود به رشد عزت نفس، اعتماد به نفس و مهارت‌های اجتماعی کودکان کمک می‌کند. برعکس، مشکلات روانی مانند اضطراب، افسردگی یا استرس مزمن می‌تواند تعادل خانواده را مختل کرده و اثرات منفی بر همه اعضای آن به‌جای بگذارد. مطالعات روان‌شناختی نشان داده‌اند که سلامت روان والدین با عملکرد تحصیلی، رفتار اجتماعی و سلامت روان فرزندان ارتباط مستقیم دارد. برای مثال، کودکانی که در خانواده‌هایی با والدین دارای افسردگی شدید بزرگ می‌شوند، احتمال بیشتری دارد که خودشان نیز با مشکلات عاطفی مواجه شوند. بنابراین، سلامت روان والدین نه‌تنها به خود آن‌ها مربوط است، بلکه به‌عنوان یک سرمایه جمعی برای کل خانواده عمل می‌کند. تأثیرات مثبت سلامت روان والدین وقتی والدین از سلامت روان خوبی برخوردارند، می‌توانند به‌طور مؤثری نقش‌های خود را ایفا کنند. آن‌ها با داشتن آرامش ذهنی، صبوری بیشتری در برخورد با فرزندان نشان می‌دهند و روابطی مبتنی بر اعتماد و محبت برقرار می‌کنند. این والدین معمولاً در حل مشکلات خانوادگی خلاق‌تر عمل می‌کنند و می‌توانند به فرزندان خود مهارت‌های مقابله با استرس را بیاموزند. برای مثال، والدی که با ذهن باز و مثبت به مسائل نگاه می‌کند، می‌تواند به کودک خود کمک کند تا با ناکامی‌های روزمره مانند شکست در امتحان، به‌صورت سالم و سازنده روبه‌رو شود. همچنین، سلامت روان خوب والدین به ایجاد یک فضای خانوادگی پویا و شاد کمک می‌کند. فعالیت‌های مشترک مانند بازی، گفت‌وگو یا سفرهای خانوادگی در چنین محیطی بیشتر اتفاق می‌افتد، که این امر به تقویت پیوندهای عاطفی منجر می‌شود. این جو مثبت، به‌ویژه در دوران کودکی، تأثیرات طولانی‌مدتی بر شخصیت و آینده فرزندان دارد. تأثیرات منفی مشکلات روانی والدین از سوی دیگر، مشکلات روانی والدین می‌تواند فضای خانواده را به شدت تحت تأثیر قرار دهد. افسردگی یکی از شایع‌ترین اختلالات روانی است که می‌تواند باعث بی‌علاقگی والدین به فعالیت‌های خانوادگی، انزوا و کاهش تعامل با فرزندان شود. این وضعیت ممکن است به احساس طردشدگی در کودکان منجر شود و در بلندمدت به مشکلات رفتاری مانند پرخاشگری یا گوشه‌گیری در آن‌ها بیانجامد. استرس مزمن نیز یکی دیگر از عوامل مخرب است. والدینی که تحت فشار مالی، شغلی یا اجتماعی قرار دارند، ممکن است ناخواسته عصبانیت خود را بر فرزندان یا همسر خالی کنند. این رفتارها می‌تواند به ایجاد یک چرخه منفی از تنش و تعارض در خانواده منجر شود. برای مثال، والدی که به دلیل مشکلات کاری مدام مضطرب است، ممکن است کمتر به نیازهای عاطفی فرزندانش توجه کند، که این امر می‌تواند حس امنیت را در خانه کاهش دهد. اضطراب شدید نیز می‌تواند به والدین در انتقال نگرانی‌های خود به فرزندان منجر شود. کودکانی که والدینشان مدام نگران آینده هستند، ممکن است خودشان نیز به این اضطراب مبتلا شوند و نتوانند دوران کودکی آرام و بی‌دغدغه‌ای داشته باشند. چالش‌های مرتبط با سلامت روان والدین یکی از چالش‌های اصلی، کمبود آگاهی درباره سلامت روان است. در بسیاری از جوامع، به‌ویژه در فرهنگ‌های سنتی، مشکلات روانی هنوز به‌عنوان یک تابو تلقی می‌شوند و افراد از جست‌وجوی کمک حرفه‌ای خودداری می‌کنند. این موضوع می‌تواند وضعیت والدین را بدتر کرده و بر خانواده تأثیر منفی بگذارد. فشارهای زندگی مدرن نیز نقش مهمی دارد. افزایش ساعات کاری، مسئولیت‌های مالی و انتظارات اجتماعی، والدین را در معرض استرس و فرسودگی قرار می‌دهد. در ایران، با توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی، این فشارها به‌ویژه برای والدینی که هر دو شاغل هستند یا از حمایت خانوادگی کمتری برخوردارند، بیشتر احساس می‌شود. عدم تعادل بین کار و زندگی نیز سلامت روان والدین را تهدید می‌کند. وقتی والدین زمان کافی برای استراحت، تفریح یا ارتباط با خانواده ندارند، احتمال بروز مشکلات روانی مانند خستگی مزمن یا افسردگی افزایش می‌یابد. راهکارهای بهبود سلامت روان والدین برای حفظ و ارتقای سلامت روان والدین و در نتیجه بهبود فضای خانوادگی، راهکارهای زیر پیشنهاد می‌شود: مراقبت از خود (Self-Care) والدین باید زمانی را به مراقبت از خود اختصاص دهند. فعالیت‌هایی مانند ورزش، مدیتیشن یا حتی مطالعه می‌توانند به کاهش استرس و افزایش حس خوب کمک کنند. برای مثال، یک پیاده‌روی کوتاه روزانه می‌تواند ذهن والدین را آرام کرده و به آن‌ها انرژی برای تعامل با فرزندان بدهد. حمایت اجتماعی حمایت از سوی خانواده، دوستان یا گروه‌های اجتماعی می‌تواند بار روانی را کاهش دهد. صحبت با یک دوست نزدیک یا شرکت در جلسات گروهی می‌تواند به والدین کمک کند تا احساس انزوا نکنند. در فرهنگ ایرانی، حضور اقوام و شبکه‌های خانوادگی گسترده می‌تواند به‌عنوان یک منبع حمایت عمل کند. مراجعه به متخصص در صورت نیاز، مشاوره با روان‌شناسان یا روان‌پزشکان می‌تواند به مدیریت مشکلات روانی کمک کند. این اقدام نه‌تنها به بهبود حال والدین منجر می‌شود، بلکه از انتقال مشکلات به فرزندان نیز جلوگیری می‌کند. مدیریت زمان خانوادگی ایجاد تعادل بین کار و زندگی با برنامه‌ریزی برای فعالیت‌های خانوادگی می‌تواند به کاهش تنش کمک کند. صرف زمان با کیفیت با فرزندان، مانند بازی یا گفت‌وگو، به والدین حس رضایت و آرامش می‌دهد. آموزش مهارت‌های مقابله‌ای والدین می‌توانند با یادگیری تکنیک‌های مدیریت استرس، مانند تنفس عمیق یا حل مسئله، توانایی خود را برای مقابله با چالش‌ها افزایش دهند. این مهارت‌ها را می‌توان به فرزندان نیز آموخت تا کل خانواده از آن بهره‌مند شود. نقش جامعه و نهادها دولت‌ها و نهادهای اجتماعی نیز می‌توانند با ارائه خدمات مشاوره رایگان، برنامه‌های آموزشی برای والدین و حمایت از تعادل کار و زندگی، به بهبود سلامت روان والدین کمک کنند. در ایران، گسترش مراکز مشاوره در مناطق شهری و روستایی و افزایش آگاهی عمومی از طریق رسانه‌ها می‌تواند تأثیر مثبتی داشته باشد. سلامت روان والدین تأثیر عمیقی بر فضای خانوادگی دارد و می‌تواند به‌عنوان یک عامل تعیین‌کننده در رشد سالم کودکان و انسجام خانواده عمل کند. در حالی که مشکلات روانی مانند افسردگی، استرس و اضطراب می‌توانند به ایجاد تنش و ناسازگاری منجر شوند، سلامت روان خوب به ایجاد محیطی حمایت‌گر و شاد کمک می‌کند. با مراقبت از خود، حمایت اجتماعی، مراجعه به متخصص و مدیریت زمان، والدین می‌توانند این سلامت را حفظ کرده و به نسل بعدی منتقل کنند. در نهایت، جامعه نیز باید با ارائه منابع و آگاهی، از والدین در این مسیر حمایت کند تا خانواده‌هایی قوی‌تر و پایدارتر بسازد.

ادامه مطلب