برچسب: #خانواده

10 ساعت قبل - 502 بازدید

همدلی و اعتماد دو ستون اساسی برای ایجاد و حفظ روابط زناشویی موفق هستند. بدون وجود این دو عنصر، زندگی مشترک ممکن است دچار چالش‌های متعددی شود و زوجین نتوانند به احساس امنیت و آرامش برسند. در این مقاله، به بررسی راه‌های تقویت همدلی و اعتماد بین زوجین می‌پردازیم و راهکارهایی عملی برای بهبود این دو عنصر حیاتی ارائه می‌کنیم. اهمیت همدلی در زندگی زناشویی همدلی، به معنای توانایی درک احساسات و تجربیات دیگران از منظر آن‌هاست. همدلی به زوجین کمک می‌کند تا مشکلات یکدیگر را بهتر درک کنند و در برابر چالش‌های زندگی، حامی یکدیگر باشند. وقتی زوجین به یکدیگر گوش می‌دهند و احساسات یکدیگر را درک می‌کنند، پیوند عاطفی آن‌ها قوی‌تر می‌شود و زندگی زناشویی‌شان از ثبات بیشتری برخوردار خواهد بود. راه‌های تقویت همدلی بین زوجین گوش دادن فعال یکی از راه‌های مهم برای تقویت همدلی، گوش دادن فعال است. زمانی که همسر شما صحبت می‌کند، به جای قطع کردن حرف‌های او یا ارائه راه‌حل‌های سریع، به دقت گوش کنید و با او همدردی کنید. این رفتار نشان می‌دهد که شما به او اهمیت می‌دهید و احساساتش برای شما ارزشمند است. ابراز احساسات به شیوه مناسب بسیاری از سوءتفاهم‌ها در زندگی زناشویی ناشی از ابراز نادرست احساسات است. زوجین باید یاد بگیرند که احساسات خود را به شیوه‌ای محترمانه و بدون سرزنش یا انتقاد بیان کنند. این کار باعث می‌شود که همسر شما بتواند احساساتتان را بهتر درک کند و به آن پاسخ مناسبی بدهد. تقویت مهارت‌های گفت‌وگو گفت‌وگوی صمیمانه و بدون قضاوت، پایه همدلی است. زوجین باید زمانی را برای گفت‌وگوهای روزمره و همچنین بحث در مورد مسائل جدی اختصاص دهند. انتخاب زمان و مکان مناسب برای این گفت‌وگوها می‌تواند به درک بهتر و جلوگیری از تنش کمک کند. پذیرش تفاوت‌ها هیچ دو انسانی کاملاً شبیه یکدیگر نیستند. زوجین باید یاد بگیرند که تفاوت‌های یکدیگر را بپذیرند و به جای تلاش برای تغییر همسرشان، بر روی نقاط مشترک تمرکز کنند. این پذیرش، پایه‌ای برای همدلی عمیق‌تر خواهد بود. اهمیت اعتماد در روابط زناشویی اعتماد، بنیانی است که روابط زناشویی بر آن استوار است. بدون اعتماد، احساس امنیت از بین می‌رود و رابطه ممکن است دچار شک و تردید شود. اعتماد به زوجین اجازه می‌دهد تا احساسات و افکار خود را بدون ترس از قضاوت یا انتقاد به اشتراک بگذارند. راه‌های تقویت اعتماد بین زوجین شفافیت در ارتباطات یکی از مهم‌ترین عوامل در تقویت اعتماد، شفافیت در گفتار و رفتار است. زوجین باید اطلاعات مهم و مرتبط با زندگی مشترک خود را با یکدیگر به اشتراک بگذارند و از پنهان‌کاری خودداری کنند. شفافیت باعث می‌شود که احساس امنیت در رابطه افزایش یابد. وفاداری و پایبندی به تعهدات وفاداری به معنای احترام به تعهدات زناشویی است. زوجین باید به تعهدات خود پایبند باشند و در برابر وسوسه‌های خارجی مقاوم بمانند. این رفتار نشان‌دهنده احترام به همسر و ارزش‌گذاری به رابطه است. اجتناب از رفتارهای مشکوک رفتارهایی که باعث ایجاد شک و تردید در همسر می‌شوند، اعتماد را تضعیف می‌کنند. زوجین باید از هر گونه رفتار یا ارتباطی که ممکن است موجب سوءتفاهم شود، خودداری کنند و در صورت بروز شک و تردید، موضوع را با شفافیت توضیح دهند. حمایت در لحظات دشوار زوجین باید در لحظات دشوار و بحرانی کنار یکدیگر باشند و حمایت عاطفی و عملی خود را نشان دهند. این حمایت نه تنها اعتماد را تقویت می‌کند، بلکه به احساس همدلی و نزدیکی بین زوجین نیز کمک می‌کند. تقویت همدلی و اعتماد میان زوجین نیازمند تلاش، صبر و تعهد است. با گوش دادن فعال، پذیرش تفاوت‌ها، شفافیت در ارتباطات و حمایت متقابل، زوجین می‌توانند روابطی قوی‌تر و پایدارتر بسازند. در نهایت، همدلی و اعتماد نه تنها به بهبود کیفیت زندگی زناشویی کمک می‌کنند، بلکه الگوی مناسبی برای فرزندان و نسل‌های آینده نیز خواهند بود.

ادامه مطلب


1 هفته قبل - 581 بازدید

خانواده، به‌عنوان مهم‌ترین نهاد اجتماعی، نقش بسیار حیاتی در شکل‌دهی شخصیت و سلامت روانی فرزندان ایفا می‌کند. اختلافات خانوادگی، از جمله درگیری‌های بین والدین، می‌تواند تأثیرات عمیقی بر روحیه و سلامت روان فرزندان بگذارد. این اختلافات، چه کوچک و روزمره باشند و چه مسائل جدی مانند طلاق یا خشونت خانگی، می‌توانند به مرور زمان بر روانشناسی فرزندان اثر بگذارند و منجر به مشکلاتی همچون اضطراب، افسردگی و کاهش اعتماد به نفس شوند. فرزندان در این فضا احساس ناامنی می‌کنند و ممکن است دچار نگرانی‌های مداوم درباره آینده خود و خانواده‌شان شوند. در بسیاری از خانواده‌ها، اختلافات به دلیل مشکلات مالی، تفاوت‌های فرهنگی یا مشکلات ارتباطی بین اعضا رخ می‌دهد. این نوع مشکلات ممکن است در ابتدا به صورت سوءتفاهم یا عدم درک متقابل بروز کنند، اما در صورت عدم مدیریت صحیح می‌توانند تبدیل به تنش‌های جدی شوند. این تنش‌ها به‌ویژه زمانی که میان والدین یا اعضای نزدیک خانواده رخ می‌دهد، می‌تواند فرزندان را به‌طور غیرمستقیم تحت تأثیر قرار دهد. فرزندانی که در محیط‌های خانوادگی پرتنش زندگی می‌کنند، معمولاً به‌طور ناخودآگاه این الگوهای رفتاری را جذب کرده و ممکن است خود نیز در آینده در روابطشان با دیگران دچار مشکل شوند. علاوه بر این، نوع واکنش والدین به این اختلافات و نحوه مدیریت آن‌ها نیز بسیار مهم است. والدینی که توانایی حل مشکلات خود را به‌صورت سازنده دارند، می‌توانند اثرات منفی را به حداقل برسانند. در مقابل، والدینی که از روش‌های ناسالم مانند پرخاشگری یا سرکوب احساسات استفاده می‌کنند، ممکن است به شدت فرزندان خود را تحت فشار روانی قرار دهند. در چنین شرایطی، فرزندان احساس می‌کنند که نمی‌توانند به والدین خود اعتماد کنند و این موضوع باعث می‌شود که به‌جای بیان مشکلات خود، آن‌ها را در درون خود نگه دارند. از سوی دیگر، تأثیرات کوتاه‌مدت اختلافات خانوادگی نیز می‌تواند به شکل‌های مختلفی ظاهر شود. بسیاری از کودکان و نوجوانان که در معرض تنش‌های خانوادگی قرار می‌گیرند، دچار اختلالات خواب، مشکلات تغذیه و کاهش تمرکز می‌شوند. این مشکلات می‌تواند بر عملکرد تحصیلی و اجتماعی آن‌ها تأثیر منفی بگذارد. فرزندان در محیط‌های پرتنش اغلب با حس ناامنی و استرس دست‌وپنجه نرم می‌کنند که این وضعیت به‌طور مستقیم بر سلامت جسمانی و روانی آن‌ها اثر می‌گذارد. همچنین، مشاهده نزاع‌های پی‌درپی بین والدین می‌تواند به کاهش اعتماد به نفس و خودباوری فرزندان منجر شود. در بلندمدت، اثرات اختلافات خانوادگی می‌تواند عمیق‌تر شود و حتی تا دوران بزرگسالی ادامه یابد. فرزندانی که در محیط‌هایی بزرگ می‌شوند که در آن‌ها اختلافات حل نشده و همواره تنش وجود دارد، ممکن است در روابط آینده خود دچار مشکلات ارتباطی شوند. این افراد به دلیل تجربه‌های منفی گذشته، اغلب از برقراری روابط نزدیک و عاطفی می‌ترسند و ممکن است به دلیل ترس از تکرار الگوهای منفی گذشته، از ایجاد روابط پایدار و سالم دوری کنند. آن‌ها همچنین ممکن است در مدیریت تعارضات در محیط کار یا زندگی شخصی دچار مشکلات جدی شوند. عوامل دیگری نیز می‌تواند میزان تأثیر اختلافات خانوادگی بر فرزندان را تعیین کند. برای مثال، سن فرزندانی که در معرض این اختلافات هستند، نقش مهمی در نحوه تأثیرگذاری دارد. کودکان خردسال ممکن است درک کمتری از ماهیت اختلافات داشته باشند، اما احساسات آن‌ها به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرد. آن‌ها ممکن است احساس کنند که این اختلافات به نوعی به آن‌ها مرتبط است و در نتیجه دچار احساس گناه شوند. نوجوانان نیز با اینکه درک بیشتری از وضعیت دارند، اما ممکن است به دلیل حساسیت بالای دوران نوجوانی، به‌طور شدیدتری تحت تأثیر قرار بگیرند. جنسیت نیز می‌تواند نقش مهمی در نحوه واکنش به اختلافات خانوادگی ایفا کند. برخی تحقیقات نشان می‌دهد که دختران بیشتر به‌طور درونی و افسرده‌وار به این نوع اختلافات واکنش نشان می‌دهند، در حالی که پسران ممکن است واکنش‌های پرخاشگرانه‌تری از خود بروز دهند. البته این تفاوت‌ها به شرایط خانوادگی و فردی هر کودک نیز بستگی دارد، اما می‌تواند به‌عنوان یک الگوی کلی در نظر گرفته شود. فرزندان ممکن است با گذر زمان الگوهای رفتاری مختلفی را از والدین خود یاد بگیرند که این الگوها به‌طور مستقیم بر شیوه مدیریت مشکلات و تنش‌ها در آینده تأثیر خواهد گذاشت. یکی از مهم‌ترین عواملی که می‌تواند از بروز اثرات منفی جلوگیری کند، ایجاد محیطی امن و حمایتی برای فرزندان است. والدین باید تلاش کنند تا با مدیریت صحیح اختلافات، فضایی را فراهم کنند که فرزندان در آن احساس امنیت و آرامش کنند. حتی در مواقعی که اختلافات جدی رخ می‌دهد، والدین می‌توانند با استفاده از مهارت‌های ارتباطی و حل مسئله، به فرزندان خود نشان دهند که چگونه می‌توانند با تعارضات به شکلی سازنده برخورد کنند. این رویکرد نه‌تنها اثرات منفی اختلافات را کاهش می‌دهد، بلکه به فرزندان کمک می‌کند تا در آینده نیز به‌طور مستقل و مسئولانه با مشکلات خود برخورد کنند. در نهایت، اگر اختلافات خانوادگی به مرحله‌ای برسد که بر سلامت روانی و جسمانی فرزندان تأثیر جدی بگذارد، کمک گرفتن از متخصصان می‌تواند بهترین راه‌حل باشد. مشاوره خانواده و جلسات درمانی می‌تواند به اعضای خانواده کمک کند تا به شیوه‌ای صحیح‌تر با اختلافات خود برخورد کنند و از اثرات منفی آن بر فرزندان جلوگیری کنند. در بسیاری از موارد، والدین با کمک مشاوران می‌توانند به درک بهتری از نیازها و نگرانی‌های فرزندان خود برسند و از طریق این فرآیند، روابط خود را تقویت کنند. نتیجه‌گیری اختلافات خانوادگی امری طبیعی است، اما نحوه مدیریت و برخورد با آن‌ها تأثیر عمیقی بر سلامت روان فرزندان دارد. والدین با یادگیری مهارت‌های ارتباطی و مدیریت تعارض می‌توانند به کاهش اثرات منفی اختلافات بر فرزندان کمک کنند و آن‌ها را به مسیر رشد سالم روانی هدایت کنند. حمایت از فرزندان در مواجهه با تنش‌ها و ایجاد فضایی امن و حمایتی می‌تواند بهترین راهکار برای مقابله با اثرات مخرب اختلافات خانوادگی باشد.

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 452 بازدید

خانواده نخستین و مهم‌ترین نهاد اجتماعی است که نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت و تربیت فرزندان ایفا می‌کند. یکی از وظایف اساسی خانواده، آموزش مهارت‌های زندگی به کودکان است که شامل توانایی‌های ارتباطی، مدیریت احساسات، حل مسئله، تصمیم‌گیری و مسئولیت‌پذیری می‌شود. این مهارت‌ها به کودکان کمک می‌کنند تا در مسیر زندگی با چالش‌های گوناگون مواجه شوند و تصمیم‌های درست‌تری اتخاذ کنند. در این مقاله، نقش خانواده در انتقال و تقویت مهارت‌های زندگی مورد بررسی قرار می‌گیرد. ۱. اهمیت آموزش مهارت‌های زندگی در خانواده مهارت‌های زندگی به کودکان کمک می‌کنند تا در روابط اجتماعی موفق‌تر باشند، اعتمادبه‌نفس بیشتری داشته باشند و توانایی مدیریت استرس و مشکلات زندگی را کسب کنند. خانواده به عنوان نخستین محیط آموزشی کودک، تأثیر مستقیمی بر یادگیری این مهارت‌ها دارد. والدینی که مهارت‌های زندگی را به فرزندان خود آموزش می‌دهند، آن‌ها را برای رویارویی با چالش‌های مختلف زندگی آماده می‌کنند. ۲. روش‌های آموزش مهارت‌های زندگی در خانواده ۲.۱. آموزش از طریق الگوهای رفتاری والدین به عنوان الگوی اصلی فرزندان، تأثیر بسزایی بر یادگیری مهارت‌های زندگی دارند. کودکان از رفتارهای والدین الگوبرداری می‌کنند و شیوه برخورد آن‌ها با مشکلات و موقعیت‌های اجتماعی را می‌آموزند. بنابراین، والدینی که خود دارای مهارت‌های زندگی قوی باشند، این مهارت‌ها را به طور ناخودآگاه به فرزندانشان منتقل می‌کنند. ۲.۲. تقویت مهارت‌های ارتباطی یکی از مهارت‌های اساسی زندگی، توانایی برقراری ارتباط مؤثر است. خانواده می‌تواند با تشویق کودکان به بیان احساسات، گوش دادن فعال و استفاده از جملات مؤدبانه، این مهارت را در آن‌ها تقویت کند. گفت‌وگوهای خانوادگی، تشویق به ابراز نظر و احترام به عقاید دیگران، نمونه‌هایی از روش‌های تقویت مهارت‌های ارتباطی هستند. ۲.۳. تشویق به حل مسئله و تصمیم‌گیری والدین می‌توانند با فراهم کردن فرصت‌هایی برای تصمیم‌گیری، فرزندان خود را در این مهارت توانمند سازند. دادن آزادی عمل به کودکان در انتخاب‌های ساده، مانند انتخاب لباس یا فعالیت‌های روزانه، به آن‌ها کمک می‌کند تا در آینده تصمیم‌گیری‌های مهم‌تری را با اطمینان بیشتری انجام دهند. همچنین، آموزش روش‌های حل مسئله و ارائه راهکارهای مختلف برای مشکلات، موجب تقویت قدرت تفکر تحلیلی در کودکان می‌شود. ۲.۴. مسئولیت‌پذیری و مدیریت زمان آموزش مسئولیت‌پذیری یکی از مهارت‌های کلیدی است که کودکان باید از سنین پایین بیاموزند. والدین می‌توانند با محول کردن وظایف مناسب به کودکان، مانند انجام کارهای خانه یا مدیریت تکالیف مدرسه، به آن‌ها بیاموزند که چگونه مسئولیت‌های خود را به درستی انجام دهند. همچنین، آموزش مدیریت زمان و برنامه‌ریزی، به کودکان کمک می‌کند تا فعالیت‌های خود را به نحو بهتری سازماندهی کنند. ۳. تأثیر سبک‌های فرزندپروری بر آموزش مهارت‌های زندگی شیوه تربیتی والدین نقش مهمی در یادگیری مهارت‌های زندگی کودکان دارد. والدینی که از شیوه‌های فرزندپروری مقتدرانه استفاده می‌کنند، به فرزندان خود فرصت می‌دهند تا مهارت‌های زندگی را در محیطی حمایتی و منظم بیاموزند. در مقابل، شیوه‌های تربیتی سخت‌گیرانه یا سهل‌گیرانه ممکن است موجب کاهش اعتمادبه‌نفس و وابستگی بیش از حد کودکان به والدین شوند. ۴. چالش‌های آموزش مهارت‌های زندگی در خانواده با وجود اهمیت آموزش مهارت‌های زندگی، برخی چالش‌ها ممکن است در این مسیر وجود داشته باشند. تغییرات فرهنگی، گسترش فناوری و کاهش تعاملات خانوادگی از جمله عواملی هستند که می‌توانند بر آموزش مهارت‌های زندگی تأثیر منفی بگذارند. والدین باید با آگاهی از این چالش‌ها، راهکارهایی برای افزایش تعاملات خانوادگی و ایجاد محیطی مناسب برای یادگیری مهارت‌های زندگی ارائه دهند. آموزش مهارت‌های زندگی به فرزندان، یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌های خانواده است که تأثیر مستقیمی بر موفقیت و سلامت روانی آن‌ها دارد. والدین با ارائه الگوهای رفتاری مناسب، تشویق به برقراری ارتباط مؤثر، کمک به حل مسائل و تقویت مسئولیت‌پذیری، می‌توانند فرزندان خود را برای زندگی مستقل و موفق آماده کنند. ایجاد محیطی مثبت و حمایتی در خانواده، بهترین راه برای آموزش مهارت‌های زندگی و تضمین آینده‌ای روشن برای کودکان است.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 93 بازدید

یونیسف یا صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که برای رسیدگی به کودکان و خانواده‌های زلزله‌زده در شرق افغانستان به ویژه در ولایت کنر به ۲۲ میلیون دالر بودجه نیاز دارد. این سازمان امروز (چهارشنبه، ۱۹ سنبله) با نشر اعلامیه‌ای گفته است که این بودجه را در یک طرح شش‌ماهه و برای رسیدگی به ۴۰۰ هزار نفر، شامل ۲۱۲ هزار کودک در مناطقی به‌شدت آسیب‌دیده از زمین‌لرزه، از جمله ولسوالی‌های چپه‌دره، نورگل و سوکی نیاز دارد. یونیسف در ادامه تاکید کرده است که این پول را در زمینه‌ی گسترش دسترسی به خدمات صحی اضطراری، تأمین دسترسی به آب پاک، بهبود خدمات صحی محیطی و بهداشت، مبارزه با سوءتغذیه، حمایت روانی اجتماعی و تضمین تداوم آموزش، به مصرف می‌رساند. همچنین صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد افزوده است که به ۱۳ هزار و ۲۰۰ خانواده کمک‌های نقدی اضطراری برای رفع نیازهای فوری‌شان و آمادگی برای زمستان ارائه می‌کند. اعلامیه به نقل از تاج‌الدین اویواله، مسوول دفتر یونیسف در افغانستان نوشته است: «انزوای جغرافیایی، کمبود زیربناها و هنجارهای اجتماعی عمیقا محافظه‌کارانه، وضعیت پس از زمین‌لرزه را به یکی از پیچیده‌ترین پاسخ‌های اضطراری تبدیل کرده است.» آقای اویواله تصریح کرد که یونیسف و همکارانش از همان روز اول در محل حاضر بوده و خدمات صحی، آب آشامیدنی سالم، حمایت روانی-اجتماعی و کمک‌های حیاتی را به خانواده‌ها و کودکان ارائه کرده‌اند، اما نیازها بسیار فراتر از این است. قابل ذکر است که زمین‌لرزه‌ای با شدت شش ریشتر یک شنبه‌شب هفته‌ی گذشته ولایت‌های شرق افغانستان را لرزاند و بیشترین تلفات و خسارات را در ولایت کنر برجای گذاشت. براساس آمار حکومت سرپرست، در این زمین‌لرزه دو هزار و ۲۰۵ نفر جان باخته و سه هزار و ۶۴۰ نفر زخمی شده‌اند. همچنین حکومت اعلام کرده است که براثر این زمین‌لرزه شش هزار و ۷۸۲ خانه نیز ویران شده‌اند.

ادامه مطلب


4 هفته قبل - 405 بازدید

مقدمه خانواده به عنوان اصلی‌ترین نهاد اجتماعی در تحکیم ارزش‌ها و انتقال فرهنگ، نقشی اساسی در پایداری جامعه دارد. اما این نهاد از تحولات اقتصادی و مشکلات مالی تأثیر می‌پذیرد. مشکلات اقتصادی می‌تواند نه تنها پایداری خانواده را تهدید کند، بلکه به تحولات اجتماعی عمیقی منجر شود که تأثیرات آن فراتر از حوزه خانواده گسترش می‌یابد. این مقاله به بررسی اثرات مشکلات اقتصادی بر خانواده، پیامدهای آن و راهکارهایی برای کاهش این تأثیرات می‌پردازد. نقش مشکلات اقتصادی در ایجاد استرس و اضطراب خانواده یکی از بارزترین پیامدهای مشکلات اقتصادی بر خانواده‌ها، استرس و اضطراب ناشی از فشارهای مالی است. والدینی که تحت فشار مالی قرار دارند، معمولاً توانایی کمتری در برآورده کردن نیازهای اساسی فرزندان خود دارند و این مسئله می‌تواند به بروز احساس نارضایتی و ناامیدی در میان اعضای خانواده منجر شود. برای مثال، عدم توانایی در پرداخت هزینه‌های آموزشی یا بهداشتی فرزندان، موجب احساس گناه و استرس در والدین می‌شود. این وضعیت می‌تواند به افزایش اختلافات خانوادگی و کاهش کیفیت روابط بین اعضای خانواده منجر شود. همچنین، استرس مالی می‌تواند تأثیرات جسمی و روانی بلندمدتی بر اعضای خانواده، به ویژه کودکان، داشته باشد. علاوه بر این، مطالعات نشان داده‌اند که استرس ناشی از مشکلات اقتصادی می‌تواند به تغییرات رفتاری مانند پرخاشگری، افسردگی و کاهش اعتماد به نفس منجر شود. این تغییرات رفتاری ممکن است به شدت بر کیفیت زندگی خانوادگی تأثیر بگذارد. برای مثال، والدینی که تحت فشار مالی قرار دارند، ممکن است کمتر از گذشته به نیازهای عاطفی فرزندان خود توجه کنند، که این مسئله می‌تواند به کاهش همبستگی خانوادگی منجر شود. فشارهای مالی و تغییر در نقش‌های خانواده مشکلات اقتصادی می‌توانند منجر به تغییر نقش‌های درون خانواده شوند. در شرایطی که یکی از والدین شغل خود را از دست می‌دهد، ممکن است سایر اعضای خانواده برای کمک به تأمین مخارج، وظایف جدیدی را بر عهده بگیرند. برای مثال، مادرانی که پیش‌تر نقش محوری در مدیریت خانه داشتند، ممکن است مجبور شوند وارد بازار کار شوند. این تغییرات می‌تواند به تغییر در ساختار قدرت و تصمیم‌گیری در خانواده منجر شود و در برخی موارد به تنش‌های جدیدی بین اعضای خانواده دامن بزند. همچنین، در برخی موارد، فرزندان نیز مجبور به ورود به بازار کار می‌شوند تا به اقتصاد خانواده کمک کنند. این مسئله می‌تواند تأثیرات منفی بلندمدتی بر آینده تحصیلی و حرفه‌ای آنان داشته باشد. علاوه بر این، تغییر در نقش‌های خانوادگی ممکن است منجر به کاهش زمان تعامل بین اعضای خانواده شود، که این موضوع می‌تواند کیفیت روابط خانوادگی را کاهش دهد. تأثیر مشکلات اقتصادی بر روابط زوجین روابط زوجین یکی از نخستین جنبه‌هایی است که تحت تأثیر مشکلات اقتصادی قرار می‌گیرد. فشارهای مالی می‌تواند منجر به افزایش مشاجرات و کاهش رضایت زناشویی شود. زوج‌هایی که با مشکلات اقتصادی مواجه هستند، معمولاً زمان و انرژی کمتری برای توجه به نیازهای عاطفی یکدیگر دارند. این وضعیت می‌تواند به افزایش فاصله عاطفی و در نهایت به جدایی یا طلاق منجر شود. برخی از مطالعات نشان داده‌اند که مشکلات اقتصادی می‌تواند تأثیر مستقیمی بر افزایش نرخ طلاق داشته باشد. برای مثال، عدم توانایی در تأمین هزینه‌های زندگی مشترک می‌تواند احساس نارضایتی را در یکی یا هر دو طرف افزایش دهد. علاوه بر این، فشارهای مالی ممکن است به کاهش اعتماد بین زوجین منجر شود، که این موضوع می‌تواند پایداری رابطه را به خطر بیندازد. پیامدهای اقتصادی بر تربیت فرزندان مشکلات اقتصادی می‌توانند به طور مستقیم بر کیفیت تربیت فرزندان تأثیر بگذارند. والدینی که با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می‌کنند، ممکن است زمان و منابع کمتری برای تربیت و آموزش فرزندان خود داشته باشند. این مسئله می‌تواند به کاهش فرصت‌های آموزشی و اجتماعی برای کودکان منجر شود. برای مثال، عدم توانایی در پرداخت هزینه‌های آموزشی یا شرکت در فعالیت‌های فوق‌برنامه می‌تواند بر پیشرفت تحصیلی و اجتماعی کودکان تأثیر منفی بگذارد. علاوه بر این، استرس مالی ممکن است به کاهش کیفیت ارتباطات بین والدین و فرزندان منجر شود. والدینی که با فشارهای مالی مواجه هستند، ممکن است کمتر به نیازهای عاطفی و روانی فرزندان خود توجه کنند. این موضوع می‌تواند به کاهش اعتماد و ارتباطات مؤثر بین والدین و فرزندان منجر شود. [caption id="attachment_18433" align="aligncenter" width="710"] تأثیر مشکلات اقتصادی[/caption] افزایش طلاق و ازهم‌گسیختگی خانواده یکی از پیامدهای جدی مشکلات اقتصادی بر خانواده‌ها، افزایش نرخ طلاق و ازهم‌گسیختگی خانواده است. فشارهای مالی می‌تواند به افزایش تنش‌ها و کاهش رضایت در زندگی مشترک منجر شود. همچنین، عدم توانایی در مدیریت مشکلات اقتصادی می‌تواند به افزایش اختلافات و در نهایت به جدایی منجر شود. طلاق نه تنها بر والدین، بلکه بر فرزندان نیز تأثیرات منفی دارد و می‌تواند به کاهش اعتماد به نفس و ایجاد مشکلات روانی در آنان منجر شود. راهکارهای پیشنهادی برای مقابله با مشکلات اقتصادی تقویت فرهنگ مدیریت مالی آموزش مهارت‌های مدیریت مالی به اعضای خانواده می‌تواند به کاهش تأثیر مشکلات اقتصادی کمک کند. خانواده‌ها باید بیاموزند چگونه درآمد خود را به بهترین نحو مدیریت کنند و از هزینه‌های غیرضروری پرهیز نمایند. این مهارت‌ها می‌توانند به کاهش استرس مالی و افزایش رضایت درون خانواده منجر شوند. توسعه برنامه‌های حمایتی دولتی دولت‌ها می‌توانند با ارائه برنامه‌های حمایتی مانند یارانه‌ها، کمک‌هزینه‌های معیشتی و تسهیلات مالی به خانواده‌های کم‌درآمد، اثرات مشکلات اقتصادی را کاهش دهند. همچنین ایجاد شغل و حمایت از کارآفرینی می‌تواند به کاهش نرخ بیکاری و افزایش درآمد خانواده‌ها منجر شود. ایجاد فرصت‌های شغلی متنوع توسعه بازار کار و ایجاد فرصت‌های شغلی برای افراد در سن کار، به ویژه برای جوانان و زنان، می‌تواند به بهبود وضعیت اقتصادی خانواده‌ها کمک کند. همچنین آموزش مهارت‌های شغلی متناسب با نیازهای بازار، یکی از راهکارهای مؤثر در این زمینه است. تقویت پیوندهای خانوادگی در مواجهه با مشکلات اقتصادی، تقویت ارتباطات درون‌خانوادگی می‌تواند به کاهش تنش‌ها و افزایش همبستگی کمک کند. گفتگوهای صادقانه بین اعضای خانواده درباره چالش‌های مالی و یافتن راه‌حل‌های مشترک، از تأثیرات منفی مشکلات اقتصادی می‌کاهد. سرمایه‌گذاری در آموزش و توانمندسازی آموزش و توسعه مهارت‌های افراد، به ویژه جوانان، نه تنها به بهبود شرایط اقتصادی خانواده‌ها کمک می‌کند، بلکه از چرخه فقر نیز جلوگیری می‌کند. سرمایه‌گذاری در آموزش می‌تواند به آینده اقتصادی پایدارتر منجر شود. مشکلات اقتصادی تأثیرات عمیقی بر خانواده‌ها دارد و می‌تواند به استرس، تغییر نقش‌ها، افزایش نزاعات و حتی طلاق منجر شود. با این حال، با اجرای راهکارهای مناسب مانند تقویت مدیریت مالی، حمایت‌های دولتی، ایجاد فرصت‌های شغلی، تقویت ارتباطات خانوادگی و سرمایه‌گذاری در آموزش، می‌توان اثرات منفی این مشکلات را کاهش داد. خانواده به عنوان پایه اصلی جامعه، نیازمند حمایت و توجه ویژه است تا بتواند در برابر چالش‌های اقتصادی مقاومت کند و نقش حیاتی خود را در جامعه حفظ نماید.

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 127 بازدید

ریاست پاسپورت حکومت سرپرست درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که به کودکان بی‌سرپرست، افراد ممنوع‌الخروج و کسانی که توسط دادگاه دولت مجرم شناخته شده‌اند، پاسپورت صادر نمی‌شود. ریاست پاسپورت امروز (شنبه، ۱ سنبله) با نشر اعلامیه‌ای گفته است، به کودکانی که سرپرست قانونی‌شان مشخص نباشد، پاسپورت صادر نخواهد شد. همچنین در بخشی از اعلامیه آمده است، افرادی که ممنوع‌الخروج بودن‌شان از طریق سیستم‌های «بیف» و بایومتریک تثبیت شده باشد نیز حق دریافت پاسپورت را ندارند. قابل ذکر است که برخی از مهاجران اهل افغانستان که از ایران اخراج شده‌اند شکایت دارند که پاسپورت‌های‌شان توسط پولیس ایران پاره شده و حکومت سرپرست نیز از صدور پاسپورت جدید برای آنان خودداری می‌کنند. گفتنی است که به اساس اکثر قوانین وضعی جرم عمل شخصی بوده برادر و پسر به دلیل جرم برادر و پدر موخذ نمی‌شوند. با روی‌کارآمدن حکومت سرپرست در افغانستان، محدودیت‌های زیاد در گرفتن پاسپورت برای شهروندان کشور وضع شده است.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 183 بازدید

در یکی از کوچه‌های تنگ و خاموش کابل، جایی که بوی خاک نم‌زده و دود چراغ تیل باهم آمیخته، عمره با چهار کودک خردسال و شوهرش در یک خانه نیمه‌ویران زندگی می‌کند. خانه‌ای که نه دروازه‌اش درست بسته می‌شود، نه بامش در برابر باران و برف پناهی دارد. دیوارهای کاه‌گلی‌اش ترک خورده که هر گوشه‌اش حکایت از سال‌ها فرسودگی دارد. کوچه‌ای که عمره و خانواده‌اش در آن زندگی می‌کردند، از آن کوچه‌هایی بود که اگر یک‌بار پای آدم به آن می‌افتاد، دیگر دلش نمی‌خواست دوباره آمدن به آن کوچه را تجربه کند. دیوارهای کاه‌گلی فرسوده، با لکه‌های سیاه دود، و بوی گند فاضلابی که از جوی‌چه باریکی در وسط کوچه جاری بود، هر عابری را بی‌اختیار وادار می‌کرد تا نفسش را حبس کند. خانه‌ها به هم چسبیده بودند، دروازه‌های چوبی پوسیده، و پنجره‌هایی که شیشه نداشت و با پلاستیک یا تخته پوشانده شده بود. خانه‌ی عمره، در آخر همین کوچه قرار داشت؛ خانه‌ای نیمه‌خرابه که روزگاری شاید پناه یک خانواده پرصدا و پرخنده بوده، اما حالا فقط سایه‌ای از زندگی در آن مانده بود. بام خانه سوراخ‌سوراخ بود، و وقتی باران می‌بارید، آب از سقف چکه می‌کرد و روی گلیم کهنه‌ای که سال‌ها پیش از یک همسایه به عنوان وسایل اضافه‌ گرفته بودند، لکه‌های تیره می‌انداخت. پس از تغییر حکومت، روزگار مثل دیواری که ناگهان فرو بریزد، بر سرشان آوار شد. عمره پیش‌تر هر روز صبح، بعد از نماز، چادر را بر سر می‌کرد و به خانه‌های مردم می‌رفت. لباس می‌شست، ظرف پاک می‌کرد، گاهی هم برای‌شان نان می‌پخت یا فرش می‌شست. کار سخت بود، اما دست‌کم شب که به خانه می‌آمد، می‌توانست با پول آن روز، کمی برنج یا آرد بخرد. شوهرش بسم‌الله، در یک دکان ابزارفروشی شاگردی می‌کرد و مزد اندکی می‌گرفت، اما همان اندک، برای سرپا ماندن‌شان کافی بود. حالا اما، همه‌چیز بسته شده بود. دکان‌ها کارگر لازم نداشتند، خانه‌ها خدمتکار نمی‌خواستند، و هر کس فقط به فکر مشکلات خودش بود. یک هفته می‌شد که غذای خانه‌شان فقط نان خشک و آب سرد بود. عمره نان‌ها را از دکان قرض می‌گرفت، گاهی هم با شرمندگی از همسایه‌ها؛ و بعد با آب خیس می‌کرد تا کمی نرم شود. بچه‌ها دورش می‌نشستند، هر کدام نانی در دست، و چشم‌های‌شان گاهی به دیگ خالی وسط اتاق می‌افتاد. کوچک‌ترین‌شان مریم، با صدای نازک و معصومانه می‌پرسید: «مادر، دیگ را چی وقت پخته می‌کنی؟» و عمره، با لبخندی که مثل زخمی تازه روی صورتش بود، می‌گفت: «زود… خدا بزرگ است.» اما خدا در آن روزها، انگار خیلی دور شده بود. شب‌ها، وقتی همه خوابیده بودند، عمره به سقف نم‌زده خانه خیره می‌شد. صدای نفس‌کشیدن بچه‌ها و خرخر خسته شوهرش را می‌شنید، اما در دلش غوغایی برپا بود. حساب می‌کرد که چه چیزی مانده که بتواند بفروشد. طلا؟ نداشت. قالین؟ همان کهنه‌ای که زیرپای‌شان پهن بود و به طرز عجبی کهنه بود. نیمه‌ی یک شب، فکری به سرش زد که حتی خودش هم از ترس لرزید… فروش یکی از اعضای بدنش. کلیه، یا حتی یک چشم… دیگر برایش هیچ چیز فرقی نداشت، مهم این بود که پولی پیدا کند تا بچه‌هایش شکم سیر داشته باشند. وقتی این فکر را با بسم‌الله در میان گذاشت، مرد با صدایی لرزان گفت: «نه… هرگز. این کار را نکن. این یعنی آخر خط… یعنی قبول کنیم که مرده‌ایم.» عمره چیزی نگفت، اما در دلش می‌دانست که گرسنگی مرز نمی‌شناسد. روزها پشت سرهم می‌گذشت، و قرض‌ها روی هم تلنبار می‌شد. صاحب‌خانه برای بار سوم نیز هشدار داده بود که اگر پول ندهند، همین زمستان از خانه بیرون‌شان می‌کند. زمستان کابل، با باد سردی که از کوه‌ها می‌آید، بی‌رحم‌تر از هر دشمنی است. در یکی از شب‌های سرد ماه جدی، وقتی باد از لای دروازه پوسیده به داخل می‌زد و گوشه لحاف را بلند می‌کرد، عمره با شوهرش دوباره حرف زد. این‌بار صدایش آرام بود، مثل کسی که تصمیمش را گرفته: – بسم‌الله… ما نمی‌توانیم همه را زنده نگه داریم. اگر… یکی از فرزندان‌مان را بدهیم به خانواده‌ای که پول دارند، شاید باقی بمانند. بسم‌الله اول با خشم نگاهش کرد، اما بعد سرش را پایین انداخت. سکوتی سنگین بین‌شان افتاد، سکوتی که بوی تسلیم می‌داد. فردا صبح، با دل‌هایی شکسته، تصمیم‌شان را عملی کردند. عمره چادر کهنه‌اش را بر سر کرد، بچه‌ها را آماده کرد، و با بسم‌الله راهی بازار شدند. آنجا، میان صدای فروشنده‌هایی که به زور مشتری می‌کشیدند، آن‌ها دنبال کسی می‌گشتند که بچه بخواهد… یا بهتر بگویم، بخرد. ساعت‌ها گذشت تا مردی میانسال با ریش خاکستری نزدیک شد. از لباس و کفش‌هایش پیدا بود که توان مالی دارد. نگاهش روی مریم، کوچک‌ترین بچه، ثابت ماند. گفت: «ما بچه نداریم. او را می‌خواهیم. اما پول زیادی نمی‌دهیم.» عمره حس کرد زمین زیر پایش خالی شد. شوهرش کمی چانه زد، اما در نهایت، مبلغی گرفتند که برای چند ماه نان و کرایه‌خانه کافی بود. لحظه خداحافظی، مریم دامن مادر را گرفت و گریه کرد. عمره زانو زد، او را بوسید، و گفت: «جان مادر، برو… آنجا برایت نان هست، لباس هست…» اما اشک‌هایش روی صورت کوچک دختر می‌چکید. مرد، مریم را بغل کرد و رفت… صدای گریه‌اش در پیچ کوچه گم شد. آن شب، سفره‌شان پرتر از همیشه بود، اما عمره هیچ لقمه‌ای نخورد. جایش به‌سختی گرم‌تر شده بود، اما دلش یخ کرده بود. نگاهش به جای خالی مریم دوخته شده بود. دعا می‌کرد که دخترش جایی باشد که شکم سیر و پناه امن داشته باشد… اما در اعماق قلبش می‌دانست که چیزی در وجودش برای همیشه مرده است. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 355 بازدید

خانواده به عنوان نخستین و مهم‌ترین نهاد اجتماعی، نقش اساسی در شکل‌گیری شخصیت، باورها و ارزش‌های افراد دارد. محیط خانواده مکانی است که در آن فرزندان می‌آموزند چگونه با چالش‌های زندگی روبرو شوند و رفتارهای مناسب اجتماعی را اتخاذ کنند. والدین به عنوان الگوهای رفتاری، تأثیر مستقیمی بر انتخاب‌ها و تصمیمات فرزندان دارند. علاوه بر این، خانواده بستری مناسب برای آموزش مهارت‌های زندگی، حل مسئله و مدیریت احساسات فراهم می‌کند. در چنین محیطی، فرزندان اعتمادبه‌نفس بیشتری پیدا کرده و می‌توانند در مواجهه با مشکلات اجتماعی، تصمیمات بهتری بگیرند. نقش خانواده در پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی به دلیل تأثیر عمیق و ماندگاری که بر شخصیت افراد دارد، بسیار مهم است. در واقع، بسیاری از رفتارهای ناسالم و گرایش به آسیب‌های اجتماعی ریشه در تجربه‌های ناخوشایند دوران کودکی دارد. کودکان و نوجوانانی که در محیطی مملو از تنش، خشونت یا بی‌توجهی رشد می‌کنند، بیشتر در معرض خطر قرار دارند. در مقابل، خانواده‌هایی که با ایجاد فضای امن و حمایتگر، فرزندان خود را تربیت می‌کنند، زمینه بروز رفتارهای سالم و مسئولانه را فراهم می‌آورند. علاوه بر این، خانواده نقش مهمی در شکل‌دهی ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی ایفا می‌کند. والدین با ارائه الگوهای رفتاری مثبت، تشویق به تعاملات سازنده و ترویج ارزش‌هایی همچون احترام، صداقت و همکاری، فرزندان خود را برای ورود به جامعه آماده می‌سازند. این ارزش‌ها نه‌تنها در پیشگیری از رفتارهای ناهنجار اجتماعی مؤثر هستند، بلکه به ارتقای سلامت روانی و اجتماعی فرزندان نیز کمک می‌کنند. همچنین، ارتباطات باز و مؤثر میان اعضای خانواده یکی دیگر از عوامل مهم در کاهش آسیب‌های اجتماعی است. فرزندانی که در خانواده‌ای با ارتباطات سالم رشد می‌کنند، احساس امنیت بیشتری دارند و راحت‌تر مشکلات خود را با والدین در میان می‌گذارند. والدین نیز با گوش دادن فعال، همدلی و ارائه راهکارهای مناسب می‌توانند از بروز رفتارهای پرخطر جلوگیری کنند. در مقابل، نبود ارتباط مؤثر و عدم درک متقابل میان والدین و فرزندان می‌تواند منجر به احساس تنهایی، ناامیدی و در نهایت گرایش به آسیب‌های اجتماعی شود. در این مقاله به بررسی نقش خانواده در پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی پرداخته و راهکارهایی برای تقویت این نقش ارائه می‌شود. تأثیر خانواده بر شکل‌گیری ارزش‌ها و رفتارها خانواده اولین محیطی است که کودک در آن قرار می‌گیرد و از طریق مشاهده و تعامل با والدین و سایر اعضای خانواده، الگوهای رفتاری و ارزش‌های اجتماعی را فرا می‌گیرد. والدینی که ارزش‌های اخلاقی، مسئولیت‌پذیری و مهارت‌های ارتباطی را در فرزندان خود تقویت می‌کنند، زمینه‌ای مناسب برای پیشگیری از رفتارهای ناهنجار اجتماعی فراهم می‌آورند. برعکس، نبود نظارت و کمبود محبت در خانواده می‌تواند منجر به افزایش احتمال گرایش فرزندان به رفتارهای پرخطر شود. تقویت ارزش‌های اخلاقی از طریق گفت‌وگوهای مستمر و الگوسازی مثبت می‌تواند مسیر رشد سالم فرزندان را هموار کند. علاوه بر این، کودکان در خانواده‌ای که بر پایه احترام متقابل و اعتماد متقابل بنا شده است، به راحتی مفاهیم اخلاقی و اجتماعی را درونی می‌کنند. ارزش‌هایی مانند صداقت، وفاداری، مسئولیت‌پذیری و احترام به دیگران از جمله اصولی هستند که خانواده‌ها می‌توانند در زندگی روزمره به فرزندان خود بیاموزند. در نتیجه، فرزندانی که در چنین محیطی پرورش می‌یابند، تمایل کمتری به رفتارهای پرخطر و ناهنجار خواهند داشت. نقش ارتباطات خانوادگی در کاهش آسیب‌های اجتماعی ارتباطات سالم و مؤثر میان اعضای خانواده، به ویژه بین والدین و فرزندان، یکی از عوامل کلیدی در پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی است. خانواده‌هایی که محیطی صمیمی و امن ایجاد می‌کنند، زمینه‌ای فراهم می‌آورند که در آن فرزندان مشکلات و دغدغه‌های خود را با والدین در میان بگذارند. گوش دادن فعال، ابراز همدلی و ارائه راهنمایی‌های مناسب توسط والدین، نقش مهمی در کاهش تنش‌ها و جلوگیری از گرایش به رفتارهای مخرب دارد. گفت‌وگوی آزاد و ارائه فضایی برای بیان احساسات به فرزندان کمک می‌کند تا بهتر با چالش‌های اجتماعی مواجه شوند. در بسیاری از موارد، والدینی که به صحبت‌های فرزندان خود با دقت گوش می‌دهند و احساسات آن‌ها را تأیید می‌کنند، قادر خواهند بود نشانه‌های اولیه مشکلات رفتاری یا احساسی را شناسایی کنند. این امر به مداخله زودهنگام و پیشگیری از تشدید آسیب‌های اجتماعی منجر می‌شود. علاوه بر این، تقویت مهارت‌های ارتباطی در خانواده باعث می‌شود فرزندان احساس امنیت بیشتری داشته باشند و در مواجهه با مشکلات، به جای پنهان‌کاری یا رفتارهای ناسالم، به دنبال کمک و راهنمایی باشند. تأثیر سبک‌های فرزندپروری بر پیشگیری از آسیب‌ها سبک‌های فرزندپروری نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری رفتارهای اجتماعی فرزندان دارد. والدینی که از سبک فرزندپروری مقتدرانه استفاده می‌کنند، با ایجاد تعادل میان محبت و قاطعیت، زمینه رشد سالم روانی و اجتماعی فرزندان را فراهم می‌آورند. این در حالی است که سبک‌های فرزندپروری مستبدانه یا سهل‌گیرانه می‌توانند موجب افزایش خطر بروز مشکلات رفتاری و اجتماعی شوند. فرزندپروری مقتدرانه با فراهم کردن محیطی منظم و همراه با حمایت عاطفی، باعث ارتقای مهارت‌های اجتماعی و مدیریت هیجانات در فرزندان می‌شود. خانواده به عنوان نخستین و مؤثرترین نهاد تربیتی، نقشی بی‌بدیل در پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی دارد. ارتباطات سالم خانوادگی، آموزش مهارت‌های زندگی، استفاده از سبک‌های فرزندپروری مناسب و ارائه حمایت‌های عاطفی از جمله عواملی هستند که می‌توانند به کاهش رفتارهای پرخطر در جامعه منجر شوند. والدین با شناخت دقیق از نیازهای فرزندان و ارائه راهکارهای مناسب، می‌توانند نقش مؤثری در ایجاد جامعه‌ای سالم و ایمن ایفا کنند. تقویت تعاملات خانوادگی و بهره‌مندی از حمایت‌های اجتماعی از جمله اقداماتی است که مسیر رشد و توسعه فردی و اجتماعی را هموار می‌سازد.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 187 بازدید

سید جواد حسینی، رییس سازمان بهزیستی ایران اعلام کرد که از میان چهار هزار و چهارصد کودک کار شناسایی شده در طرح‌های این سازمان، بیش از ۸۶ درصد آنها اتباع خارجی به ویژه مهاجران اهل افغانستان هستند. آقای حسینی این اظهارات را در گفتگو با تلویزیون ایران مطرح کرده و گفته است که کودکان کار هم در خیابان‌ها و هم در کارگاه‌ها فعالیت دارند که هر دو نوع کار کودک غیرقانونی محسوب می‌شود. در ادبیات رسمی ایران، واژه «اتباع» معمولاً به مهاجران افغانستان اشاره دارد. قابل ذکر است که ایران از امضاکنندگان کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل است که کار کودکان را ممنوع می‌کند، اما فعالان حقوق کودک می‌گویند قوانین داخلی و شرایط اقتصادی باعث شده این پدیده همچنان گسترده باشد. کودکان مهاجر عمدتا مصروف جمع‌آوری زباله هستند. برخی از این کودکان بی‌سرپرست یا از خانواده‌های کم‌‌درآمد هستند. چالش دسترسی کودکان مهاجر به آموزش نیز از عوامل کار این کودکان دانسته می‌شود. قابل ذکر است که تا اکنون آمار دقیقی از تعداد کودکان کار افغان در ایران در دسترس نیست، اما باری عضو شورای شهر تهران اعلام کرد که تنها در تهران حدود ۷۰ هزار کودک کار وجود دارد که ۸۰ درصد آن‌ها افغان هستند. همچنین افزایش چشمگیر موج بازگشت مهاجران افغانستانی از ایران، همزمان با شدت‌ گرفتن روند اخراج‌های اجباری از پاکستان، چالش‌های نگران‌کننده‌ای را برای افغانستان ایجاد کرده است. با این حال، حکومت فعلی با حکومت ایران در مورد اخراج و بازگشت مهاجران افغانستانی همکاری می‌کند.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 299 بازدید

اختلال اضطراب اجتماعی نوعی اختلال است که موجب ترس و اضطراب در هنگام قرار گرفتن در موقعیت‌های اجتماعی مختلف می‌شود. افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی از قضاوت شدن یا تماشای دیگران می‌ترسند و تعاملات روزمره باعث اضطراب، خودآگاهی و خجالت قابل‌توجهی در آن‌ها می‌شود. این افراد می‌ترسند که موردبررسی دقیق یا قضاوت منفی دیگران قرار بگیرند و از همین رو در روابط استرس شدیدی را تجربه می‌کنند و این موضوع می‌تواند بر فعالیت‌ها و زندگی روزمره فرد تأثیر بگذارد. اختلال اضطراب اجتماعی می‌تواند یک بیماری مزمن سلامت روان باشد، اما یادگیری مهارت‌های مقابله‌ای در روان‌درمانی و مصرف داروها می‌تواند به فرد کمک کند تا اعتمادبه‌نفس داشته باشد و توانایی خود را در تعامل با دیگران بهبود ببخشد. در مقالات پیشین توضیحاتی در رابطه به موضوع اختلال اضطراب اجتماعی داشتیم که به‌تفصیل و شرح آن پرداختیم و برخی راهکارهایی را نیز معرفی نمودیم. اما در این مقاله به معرفی راهکارهای بیشتر و جامع‌تری در زمینه‌ی مقابله با این اختلال می‌پردازیم تا با استفاده از آنها به یاری خودتان دست ببرید. افکار منفی را به چالش بکشید شاید به نظر بیاید در برابر علائم اختلال اضطراب اجتماعی یا جمع هراسی کاری از دستتان بر نمی‌اید، اما نکات بسیاری وجود دارد که ممکن است کمک‌کننده باشد. اولین قدم این است که طرز فکر خود را به چالش بکشید؛ زیرا که افراد دچار اضطراب اجتماعی افکار و اعتقاداتی منفی دارند که به ترس و اضطرابشان می‌افزاید. به‌عنوان‌ مثال: من می‌دانم که شبیه به احمق‌ها به نظر می‌رسم مردم فکر می‌کنند من چیزی را نمی‌فهمم چیزی برای گفتن ندارم؛ بنابراین از نظر آنها من نباید اینجا باشم به چالش کشیدن این افکار منفی روش مؤثری برای کاهش علائم اضطراب اجتماعی است. قدم اول: افکار منفی ناخودآگاهی که زمینه‌ساز ترس شما از موقعیت‌های اجتماعی هستند را شناسایی کنید. قدم دوم: این افکار را به چالش بکشید و تحلیل‌شان کنید و شاید اگر درمورد این افکار منفی از خودتان برخی سؤالاتی را بپرسید برایتان کمک‌کننده باشد. از طریق ارزیابی‌های منطقی افکار منفی‌تان می‌توانید به‌تدریج به آنها نگاه واقع‌گرایانه‌تری داشته باشید و دیدگاه‌های مثبت‌تری را به موقعیت‌های اجتماعی محرک اضطراب اضافه و جایگزین کنید. طرز فکرهای غیرمفیدی که اضطراب اجتماعی را افزایش می‌دهند: ذهن‌خوانی: فرض را بر این گذاشتن که می‌دانید مردم درباره‌تان چه فکری می‌کنند و اینکه به شیوه‌ای منفی قضاوت می‌کنند. پیشگویی: پیش‌بینی‌کردن آینده معمولاً در کنار فرض اینکه بدترین اتفاق ممکن رخ خواهد داد. فاجعه پنداری: بزرگ کردن اتفاقات ساده شخصی کردن: فرض را بر این گذاشتن که مردم به شیوه‌ای منفی روی شما تمرکز دارند یا اتفاقاتی که برای آنها رخ می‌دهد به شما ربط دارد. به‌جای تمرکز بر خود، روی دیگران تمرکز کنید وقتی در یک موقعیت اجتماعی هستیم که ما را مضطرب می‌کند بسیاری از ما اغلب در افکار و احساسات اضطراب‌آور خود گیر می‌کنیم. ممکن است با اطمینان زیادی احساس کنید که همه به شما نگاه می‌کنند و در حال قضاوت‌کردنتان هستند. تمرکز شما در آن لحظه روی احساسات بدنی شماست و امید دارید که با دقیق‌تر توجه‌کردن به آنها بهتر بتوانید مهارشان کنید. اما به این توجه افراطی صرفاً باعث می‌شود که بیشتر به میزان اضطرابتان آگاه شوید و حتی باعث افزایش اضطراب می‌شود. این وضعیت همچنان باعث می‌شود نتوانید روی مکالمه‌های اطرافتان یا عملکردتان تمرکز کنید. با ترس‌هایتان روبرو شوید یکی از بهترین راهکارهای غلبه بر اضطراب اجتماعی این است که با ترس‌هایتان روبرو شوید و از آنها اجتناب نکنید. اجتناب فقط باعث ادامه‌یافتن اضطراب شما خواهد شد. با اینکه دوری‌کردن از موقعیت‌های اضطراب‌آور ممکن است در کوتاه‌مدت احساسات بهتری به شما ارائه کند؛ اما این فرصت که در موقعیت‌های اجتماعی احساس بهتری داشته باشید و در درازمدت با آنها کنار بیایید را از بین می‌برد. در واقع هرچه بیشتر از یک موقعیت اجتماعی اجتناب کنید آن موقعیت در نظرتان ترسناک‌تر می‌شود. علاوه بر اینها اجتناب کردن باعث می‌شود از دست‌یابی و دنبال‌ کردن اهدافتان عقب بیفتید. مثلاً ترس از صحبت کردن با صدای بلند ممکن است باعث شود نتوانید در محل کارتان ایده‌هایتان را در جلسات به اشتراک بگذارید، در کلاس‌ها فعالیت کنید و یا در معاشرت‌ها دوستان جدیدی پیدا کنید. شاید غلبه بر موقعیت‌های اجتماعی به‌ظاهر ترسناک غیرممکن به نظر بیاید؛ اما با تلاش به‌تدریج موفق خواهید شد. مهم‌ترین نکته این است که با شرایطی شروع کنید که از عهده‌ی آن برمی‌آیید و رفته، رفته به سراغ شرایط چالش برانگیزتر و سخت‌تر قدم بردارید و در این حین اعتماد به نفس و مهارت‌های ارتباطی خود را نیز افزایش دهید. برای رسیدن به نتایج مطلوب نکات زیر را مدنظر قرار دهید: سعی نکنید بلافاصله با بزرگ‌ترین ترس خود روبرو شوید؛ زیرا این کار مستلزم روندی تدریجی است صبور باشید، غلبه بر اضطراب اجتماعی به تمرین و زمان نیاز دارد و فرایندی مرحله‌ای است. از مهارت‌ها و منابع خود استفاده کنید تا آرام بمانید. سبک زندگی‌تان را تغییر دهید ذهن و بدن با هم مرتبط‌اند و طبق شواهد نحوه‌ی رفتار با جسمتان ممکن است تأثیرات زیادی بر میزان اضطراب و توانایی مهار اضطراب شما و افزایش اعتماد به نفستان داشته باشد. با اینکه تغییر سبک زندگی به‌تنهایی برای غلبه بر اضطراب اجتماعی کافی نیست؛ اما می‌تواند برای پیشرفت روند درمان شما بسیار مفید باشد. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب