برچسب: #خانواده

5 روز قبل - 64 بازدید

تربیت جنسی یکی از مهم‌ترین و حساس‌ترین جنبه‌های تربیت فرزندان است که تأثیر عمیقی بر سلامت روان، رفتارهای اجتماعی و رشد عاطفی آن‌ها دارد. در بسیاری از فرهنگ‌ها، به‌ویژه در جوامع سنتی مانند ایران، موضوع تربیت جنسی اغلب با تابوها و محدودیت‌های فرهنگی همراه است. با این حال، والدین به‌عنوان اولین و مهم‌ترین مربیان فرزندان، نقش کلیدی در ارائه آموزش‌های جنسی مناسب، متناسب با سن و فرهنگ، ایفا می‌کنند. این مقاله به بررسی اهمیت نقش والدین در تربیت جنسی فرزندان، چالش‌های موجود، فواید این آموزش‌ها و راهکارهای عملی برای انجام این مسوولیت می‌پردازد. اهمیت تربیت جنسی فرزندان تربیت جنسی فراتر از آموزش مسائل بیولوژیکی مربوط به تولیدمثل است؛ این فرآیند شامل آموزش ارزش‌ها، نگرش‌ها، و رفتارهای سالم در مورد جنسیت، بدن، روابط و احترام به خود و دیگران می‌شود. هدف از تربیت جنسی، توانمندسازی کودکان و نوجوانان برای اتخاذ تصمیمات آگاهانه، محافظت از خود در برابر سوءاستفاده، و ایجاد روابط سالم و محترمانه است. والدین، به‌عنوان افرادی که نزدیک‌ترین رابطه عاطفی را با فرزندان دارند، در موقعیت منحصربه‌فردی برای ارائه این آموزش‌ها قرار دارند. برخلاف منابع غیررسمی مانند اینترنت یا دوستان، والدین می‌توانند اطلاعات دقیق، متناسب با ارزش‌های خانوادگی و فرهنگی، و با لحنی امن و حمایت‌گر ارائه دهند. مطالعات نشان داده‌اند که کودکانی که از والدین خود آموزش جنسی مناسب دریافت می‌کنند، کمتر در معرض رفتارهای پرخطر جنسی، مانند روابط زودهنگام یا بارداری ناخواسته، قرار می‌گیرند (یونسکو، 2018). علاوه بر این، تربیت جنسی به کودکان کمک می‌کند تا درک بهتری از بدن خود داشته باشند، مرزهای شخصی را بشناسند و در برابر سوءاستفاده‌های جنسی از خود محافظت کنند. این آموزش‌ها همچنین به کاهش احساس شرم یا گناه مرتبط با مسائل جنسی کمک می‌کند و اعتمادبه‌نفس کودکان را در مواجهه با تغییرات دوران بلوغ تقویت می‌کند. نقش والدین در تربیت جنسی ارائه اطلاعات دقیق و متناسب با سن یکی از مهم‌ترین وظایف والدین، ارائه اطلاعات جنسی به‌صورت تدریجی و متناسب با سن و سطح درک فرزندان است. برای مثال، کودکان خردسال ممکن است سوالاتی درباره تفاوت‌های جنسیتی یا نحوه به دنیا آمدن نوزادان داشته باشند. در این مرحله، پاسخ‌های ساده و صادقانه، بدون جزئیات پیچیده، کافی است. با ورود به سنین دبستان و نوجوانی، والدین می‌توانند موضوعات پیچیده‌تری مانند بلوغ، روابط عاطفی، و ارزش‌های اخلاقی را مطرح کنند. والدین باید از زبان و لحنی استفاده کنند که برای فرزندان قابل‌فهم و غیرتهدیدآمیز باشد. برای مثال، به‌جای استفاده از اصطلاحات علمی پیچیده، می‌توانند از استعاره‌ها یا داستان‌هایی متناسب با فرهنگ خانواده استفاده کنند. الگوسازی رفتارهای سالم والدین از طریق رفتارها و نگرش‌های خود، الگویی برای فرزندان هستند. نحوه تعامل والدین با یکدیگر، احترام به حریم شخصی، و نگرش آن‌ها نسبت به بدن و جنسیت، به‌طور غیرمستقیم بر نگرش فرزندان تأثیر می‌گذارد. برای مثال، والدینی که به حریم خصوصی فرزندان خود احترام می‌گذارند (مانند敲 زدن قبل از ورود به اتاق)، به آن‌ها می‌آموزند که بدن و حریم شخصی ارزشمند است. ایجاد فضای امن برای گفت‌وگو یکی از چالش‌های اصلی در تربیت جنسی، ایجاد فضایی است که فرزندان احساس راحتی کنند تا سوالات و نگرانی‌های خود را مطرح کنند. والدین باید شنوندگان فعالی باشند و از قضاوت یا سرزنش فرزندان به دلیل کنجکاوی‌های طبیعی آن‌ها خودداری کنند. ایجاد این فضای امن به فرزندان کمک می‌کند تا به‌جای مراجعه به منابع غیرقابل‌اعتماد، مانند اینترنت یا همسالان، به والدین خود اعتماد کنند. آموزش ارزش‌ها و مرزها تربیت جنسی تنها به ارائه اطلاعات علمی محدود نمی‌شود؛ والدین باید ارزش‌های خانوادگی و فرهنگی را نیز به فرزندان منتقل کنند. این ارزش‌ها ممکن است شامل احترام به دیگران، اهمیت رضایت در روابط، و مسوولیت‌پذیری باشد. همچنین، آموزش مرزهای شخصی، مانند حق گفتن "نه" به تماس‌های ناخواسته، از مهم‌ترین جنبه‌های تربیت جنسی است. آماده‌سازی برای دوران بلوغ دوران بلوغ یکی از حساس‌ترین مراحل زندگی است که با تغییرات جسمی، عاطفی و اجتماعی همراه است. والدین می‌توانند با آموزش پیشاپیش درباره این تغییرات، به فرزندان کمک کنند تا با اطمینان و بدون ترس با این مرحله مواجه شوند. برای مثال، صحبت درباره قاعدگی برای دختران یا تغییرات صدای پسران، می‌تواند اضطراب مرتبط با بلوغ را کاهش دهد. چالش‌های والدین در تربیت جنسی با وجود اهمیت تربیت جنسی، والدین با موانع متعددی در این مسیر مواجه می‌شوند: تابوهای فرهنگی در بسیاری از جوامع، از جمله ایران، صحبت درباره مسائل جنسی همچنان تابو محسوب می‌شود. این تابوها می‌توانند باعث شوند والدین از گفت‌وگو درباره این موضوعات اجتناب کنند یا احساس خجالت و ناراحتی داشته باشند. این امر ممکن است فرزندان را به سمت منابع غیرقابل‌اعتماد سوق دهد. کمبود دانش و مهارت بسیاری از والدین خود آموزش جنسی کافی دریافت نکرده‌اند و ممکن است احساس کنند که دانش یا مهارت لازم برای آموزش فرزندان را ندارند. این کمبود اعتمادبه‌نفس می‌تواند مانع از شروع گفت‌وگوهای لازم شود. تأثیر فناوری و رسانه‌ها در دنیای دیجیتال امروز، کودکان و نوجوانان به‌راحتی به اطلاعات جنسی از طریق اینترنت، شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها دسترسی دارند. این اطلاعات اغلب نادرست، غیراخلاقی یا نامتناسب با سن آن‌ها هستند. والدین باید با این رقابت مقابله کنند و اطلاعات صحیح و ارزش‌محور ارائه دهند. مقاومت فرزندان در برخی موارد، به‌ویژه در دوران نوجوانی، فرزندان ممکن است از صحبت با والدین درباره مسائل جنسی احساس ناراحتی کنند یا تمایلی به این گفت‌وگوها نشان ندهند. این مقاومت می‌تواند به دلیل خجالت، ترس از قضاوت، یا تأثیر همسالان باشد. فواید تربیت جنسی توسط والدین کاهش رفتارهای پرخطر مطالعات نشان داده‌اند که آموزش جنسی مناسب توسط والدین می‌تواند خطر رفتارهای پرخطر، مانند روابط جنسی زودهنگام یا ابتلا به بیماری‌های مقاربتی، را کاهش دهد (سیگل و همکاران، 2019). این آموزش‌ها به فرزندان کمک می‌کند تا تصمیمات آگاهانه‌تری بگیرند. تقویت اعتمادبه‌نفس کودکانی که از والدین خود اطلاعات دقیق و حمایت‌گر درباره بدن و جنسیت دریافت می‌کنند، اعتمادبه‌نفس بیشتری در مواجهه با تغییرات جسمی و عاطفی دارند. این اعتمادبه‌نفس به آن‌ها کمک می‌کند تا در روابط اجتماعی خود نیز موفق‌تر عمل کنند. پیشگیری از سوءاستفاده جنسی آموزش مرزهای شخصی و نحوه تشخیص رفتارهای ناامن، به کودکان کمک می‌کند تا در برابر سوءاستفاده‌های جنسی از خود محافظت کنند. والدین می‌توانند به فرزندان بیاموزند که چگونه موقعیت‌های خطرناک را شناسایی کرده و به بزرگسالان مورداعتماد گزارش دهند. بهبود روابط خانوادگی گفت‌وگوهای باز و صادقانه درباره مسائل جنسی می‌تواند اعتماد و صمیمیت بین والدین و فرزندان را افزایش دهد. این ارتباط قوی به فرزندان کمک می‌کند تا در سایر جنبه‌های زندگی نیز به والدین خود اعتماد کنند. راهکارهای عملی برای والدین برای ایفای نقش مؤثر در تربیت جنسی فرزندان، والدین می‌توانند از راهکارهای زیر استفاده کنند: آموزش خود والدین والدین باید دانش خود را درباره مسائل جنسی، مراحل رشد کودکان، و روش‌های آموزش مناسب افزایش دهند. مطالعه کتاب‌های معتبر، شرکت در کارگاه‌های آموزشی، یا مشاوره با متخصصان می‌تواند به آن‌ها کمک کند. شروع زودهنگام و تدریجی تربیت جنسی باید از سنین پایین و به‌صورت تدریجی آغاز شود. پاسخ به سوالات کودکان با صداقت و سادگی، پایه‌ای برای گفت‌وگوهای بعدی ایجاد می‌کند. استفاده از منابع مناسب والدین می‌توانند از کتاب‌ها، فیلم‌های آموزشی، یا منابع معتبر متناسب با سن فرزندان استفاده کنند. این منابع می‌توانند به‌عنوان ابزاری برای شروع گفت‌وگو یا توضیح مفاهیم پیچیده عمل کنند. ایجاد محیطی بدون قضاوت والدین باید فضایی فراهم کنند که فرزندان بدون ترس از سرزنش یا قضاوت، سوالات خود را مطرح کنند. گوش دادن فعال و پاسخ‌های حمایت‌گر کلید این فرآیند است. نظارت بر استفاده از فناوری والدین باید بر محتوای دیجیتال مصرفی فرزندان نظارت داشته باشند و درباره تأثیرات مثبت و منفی رسانه‌ها با آن‌ها گفت‌وگو کنند. آموزش سواد رسانه‌ای نیز می‌تواند به فرزندان کمک کند تا اطلاعات نادرست را تشخیص دهند. نقش والدین در تربیت جنسی فرزندان غیرقابل‌انکار است. آن‌ها با ارائه اطلاعات دقیق، الگوسازی رفتارهای سالم، و ایجاد فضایی امن برای گفت‌وگو، می‌توانند به فرزندان خود کمک کنند تا نگرش‌های مثبتی نسبت به بدن، جنسیت و روابط داشته باشند. اگرچه چالش‌هایی مانند تابوهای فرهنگی و تأثیر فناوری وجود دارند، اما با آموزش، صبر و تعهد، والدین می‌توانند این مسوولیت را به‌خوبی انجام دهند. تربیت جنسی نه تنها به سلامت روان و ایمنی فرزندان کمک می‌کند، بلکه پایه‌ای برای روابط خانوادگی قوی‌تر و جامعه‌ای سالم‌تر فراهم می‌سازد.

ادامه مطلب


1 هفته قبل - 58 بازدید

تشخیص و مدیریت پرخاشگری در نوجوانان یکی از چالش‌های بسیار مهم در مسئله‌ی تربیت و آموزش آنها به شمار می‌رود. در دوره‌ی نوجوانی تغییرات جسمانی و روانی متعددی رخ می‌دهد که ممکن است به بروز رفتارهای پرخاشگرانه منجر شود. این رفتارها می‌توانند به دلیل فشارهای اجتماعی، تغییرات هورمونی یا مشکلات در روابط بین‌فردی و خانوادگی رخ دهد. شناسایی نشانه‌های اولیه پرخاشگری مانند عصبانیت‌های مکرر، تحریک‌پذیری زیاد و رفتارهای تهاجمی به والدین و مربیان کمک می‌کند تا به‌موقع و به‌درستی به این مشکلات واکنش نشان دهند. مدیریت مؤثر این رفتارها نیازمند ایجاد محیطی حمایتی و درک عمیق از نیازهای نوجوانان است. استفاده از تکنیک‌های مشاوره‌ی، گفتگوهای سازنده و ارائه‌ی الگوهای مثبت رفتاری می‌تواند در کاهش و کنترل پرخاشگری مؤثر باشد و به نوجوانان کمک کند تا با چالش‌های خود به شکل سالم‌تری مقابله و برخورد کنند. طبق تعریف پرخاشگری در نوجوانان این موضوع یکی از رفتارهای پیچیده و شایع است که می‌تواند بنا به دلایل مختلفی بروز کند. در دوره‌ی نوجوانی هورمون‌ها و تغییرات فیزیکی می‌توانند بر روی خلق‌وخوی فرد تأثیر بگذارند و او را به سمت رفتارهای پرخاشگرانه سوق دهند. همچنین فشار اجتماعی از جمله فشارهای همسالان و انتظارات خانواده می‌تواند موجب بروز حس ناامنی و استرس در نوجوانان شده که در نهایت به پرخاشگری منجر می‌شود. برخورد مناسب با پرخاشگری در نوجوانان نیازمند ایجاد محیطی حمایتگر و درک‌کننده است که در آن نوجوان بتواند احساسات و مشکلات خود را بدون اینکه ترس از قضاوت‌شدن یا طرد شدن داشته باشد به‌راحتی بیان کند. کمک به این افراد جهت یادگیری مهارت‌های مدیریت هیجان و حل مسئله می‌تواند به کاهش رفتارهای پرخاشگرانه‌شان کمک کند. نحوه‌ی برخورد با نوجوانان پرخاشگر: یکی از موارد مهم در بهبود رفتار نوجوانان پرخاشگر نحوه‌ی برخورد شما با آنها می‌باشد. در این زمینه می‌توانید از راهکارهای زیر استفاده کنید: گوش‌دادن فعال: بادقت به نگرانی‌‌ها و مشکلات نوجوان گوش دهید. این کار نشان می‌دهد که به احساسات و نیازهای او اهمیت می‌دهید و این می‌تواند به کاهش پرخاشگری کمک کند. برقراری ارتباط غیرتنبیهی: از روش‌‌های تنبیهی کمتر استفاده کنید و به‌جای آن به دنبال گفتگو و مشاوره‌‌های  سازنده باشید. برقراری روابط حمایوی و مثبت می‌تواند به کاهش پرخاشگری کمک کند. مدیریت احساسات: به نوجوان کمک کنید تا احساسات خود را به روش‌‌های سالم و سازنده بیان کنند. آموزش روش‌‌های  مدیریت استرس و هیجان می‌تواند مفید باشد. یک الگوی مثبت و کارآمد باشید: رفتارهای خودتان را به‌عنوان الگویی برای نوجوان در نظر بگیرید. نشان دادن احترام و کنترل بر رفتارهای خودتان می‌تواند به نوجوان در یادگیری رفتار مناسب کمک کند. تنظیم قوانین و محدودیت‌ها: قوانینی واضح و معقول برای رفتارها و موقعیت‌‌ها وضع کنید و عواقب مناسبی برای نقض این قوانین مشخص کنید. این قوانین باید منطقی و عادلانه باشد و هیچ نوع عقده و رفتار اضافه‌ی از شما سر نزند. تقویت رفتارهای مثبت: رفتارهای مثبت و تلاش‌‌های خوب نوجوان را تشویق کنید و ببینید. پاداش دادن به‌صورت کنترل شده می‌تواند انگیزه‌ی باشد تا رفتارها ادامه پیدا کنند و تثبیت شوند. درمان پرخاشگری در نوجوانان: روش‌‌های  درمانی متنوعی برای پرخاشگری در افراد نوجوان وجود دارد و شما می‌توانید با توجه به نوع مشکل، وضعیت موجود و میزان دسترسی به منابع محیطتان از موارد پیشنهادی زیر استفاده کنید: مشاوره‌ی فردی یا خانوادگی: مشاوره با روان‌شناس یا مشاور می‌تواند به نوجوان کمک کند تا احساسات و رفتارهای خود را بهتر درک کند و نادرستی رفتارهای خود را از زبان فردی بی‌طرف (به‌جز اعضای خانواده یا والدین) بشوند و بپذیرد و همچنان بتواند برخی راهکارها را برای بهبود و کنترل رفتار خود در پیش بگیرد. آموزش مهارت‌‌های اجتماعی: یادگیری مهارت‌‌های  ارتباطی  و اجتماعی می‌تواند به نوجوان کمک کند تا به شیوه‌ای مناسب‌تر با دیگران تعامل داشته باشد و مشکلاتشان را حل کنند. مدیریت و کنترل خشم: تکنیک‌‌های مثل تنفس عمیق، آرام‌سازی عضلات و استفاده از روش‌‌های  حل مسئله می‌توانند به کاهش بروز خشم در شرایط غیرضروری و کنترل پرخاشگری کمک کنند. تغییر محیط: ایجاد یک محیط حمایتی از سوی خانواده و دوستان می‌تواند تأثیر زیادی بر رفتار نوجوان بگذارد به گونه‌ی که اعضای خانواده و جامعه را نه در مقابل خود بلکه در کنار خود احساس کند و دست از مقاومت و جدال‌‌های واهی با آنها بردارد. فعالیت‌‌های بدنی: ورزش منظم می‌تواند به تخلیه و کاهش انرژی‌‌های  منفی درون ذهن و بدن نوجوانتان کمک کند. دارو درمانی: در برخی موارد که وضعیت فرد غیر قابل کنترل و شدید باشد استفاده از برخی داروها زیر نظر و به تجویز پزشک می‌تواند عامل بهبود و مورد نیاز باشند. برخی توصیه‌‌ها در زمینه‌ی مقابله با نوجوانان پرخاشگر: به آنها فضا و زمان بدهید تا خودشان را آرام کنند و با تنش‌‌های  درونی‌شان کنار بیایند. با آنها درباره‌ی اتفاقاتی که افتاده صحبت کنید. از آنها اجازه بگیرید تا کمکشان کنید و تجربیاتتان را با آنها در میان بگذارید و در صورت لزوم در مورد دوران نوجوانی خودتان و اینکه شرایطی مشابه را پشت سر گذاشته‌اید و درک خوبی از شرایط آنها دارید خود افشایی کنید. خط قرمز‌‌ها و مرزهایتان را به‌وضوح برایشان واضح کنید و در مقابل به حساسیت‌‌ها و مواردی که برای او عامل خشم‌‌های غیر قابل کنترل هستند توجه داشته باشید و یک فضای مراعات کننده‌ی متقابل بین خودتان و او بسازید. با مکتب و فضاهایی که او در آنجاها حضور دارد در ارتباط باشید و در رابطه با بهبود و یا بدتر شدن وضعیت رفتاری نوجوان آگاه شوید. از اعمال هرگونه خشونت علیه نوجوان خودداری کنید؛ زیرا این روش کاملاً نتیجه‌ی منفی به بار خواهد آورد. اگر نوجوانتان با خواست خودش از شما درخواست کمک کرد با نشان دادن اشتیاق برای کمک و ایجاد یک فضای همدلانه بدون درنگ به او کمک کنید و برای انجام کمک‌‌های حرفه‌ای‌تر از یک مشاور وقت بگیرید. پیامد‌‌های  عدم کنترل و درمان پرخاشگری نوجوانان: اختلالات رفتاری و اجتماعی مشکلات تحصیلی مشکلات قانونی و حقوقی مشکلات سلامت روان مشکلات ارتباطی خانوادگی سخن پایانی: تشخیص نشانه‌‌های  پرخاشگری نوجوانان نیازمند دقت و آگاهی است. این نشانه‌‌ها می‌توانند تغییرات در رفتار، روابط اجتماعی و عملکرد تحصیلی باشند. نوجوانانی که به طور مداوم عصبانیت، خشونت‌‌های  کلامی و یا رفتاری از خودشان نشان می‌دهند ممکن است با مشکلات روانی و عاطفی درگیر باشند که شناسایی زودهنگام و اقدام برای بهبود این نشانه‌‌ها می‌تواند اقدامی مؤثر برای پیشگیری از مشکلات در آینده باشد. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 66 بازدید

در دنیای پرسرعت و پرمشغله امروزی، وقت‌گذرانی با خانواده به یکی از چالش‌های اصلی بسیاری از افراد تبدیل شده است. با افزایش فشارهای کاری، تعهدات اجتماعی و نفوذ فناوری در زندگی روزمره، بسیاری از خانواده‌ها فرصت کافی برای ارتباط عمیق و معنادار با یکدیگر ندارند. با این حال، وقت‌گذرانی با خانواده نه تنها برای تقویت پیوندهای عاطفی بلکه برای سلامت روان، رشد کودکان و حتی موفقیت‌های فردی و اجتماعی اعضای خانواده اهمیت بسزایی دارد. این مقاله به بررسی اهمیت وقت‌گذرانی با خانواده، فواید آن، چالش‌های موجود و راهکارهای عملی برای بهبود این جنبه حیاتی از زندگی می‌پردازد. چرا وقت‌گذرانی با خانواده مهم است؟ خانواده به عنوان اولین و مهم‌ترین نهاد اجتماعی، نقش اساسی در شکل‌گیری شخصیت، ارزش‌ها و رفتارهای افراد ایفا می‌کند. وقت‌گذرانی با خانواده فرصتی برای ایجاد ارتباط عمیق، درک متقابل و حمایت عاطفی فراهم می‌کند. این لحظات مشترک به اعضای خانواده کمک می‌کند تا احساس تعلق و امنیت داشته باشند، که به‌ویژه برای کودکان در مراحل رشد بسیار حیاتی است. از منظر روان‌شناختی، ارتباط نزدیک با خانواده می‌تواند استرس را کاهش دهد، اعتمادبه‌نفس را افزایش دهد و حس خوشبختی را تقویت کند. مطالعات نشان داده‌اند که خانواده‌هایی که به‌طور منظم با یکدیگر وقت می‌گذرانند، معمولاً روابط قوی‌تری دارند و در مواجهه با چالش‌های زندگی انعطاف‌پذیرتر هستند. برای مثال، تحقیقی از دانشگاه هاروارد نشان داد که کودکان در خانواده‌هایی که به‌طور منظم وعده‌های غذایی را با هم صرف می‌کنند، از نظر عاطفی و اجتماعی عملکرد بهتری دارند و کمتر در معرض مشکلات رفتاری قرار می‌گیرند. علاوه بر این، وقت‌گذرانی با خانواده به انتقال ارزش‌ها، فرهنگ و سنت‌ها کمک می‌کند. این لحظات فرصتی برای والدین فراهم می‌کند تا درس‌های زندگی را به فرزندان خود منتقل کنند، داستان‌های خانوادگی را به اشتراک بگذارند و هویت فرهنگی و اجتماعی خانواده را تقویت کنند. فواید وقت‌گذرانی با خانواده ۱. تقویت پیوندهای عاطفی وقت‌گذرانی با خانواده به اعضای خانواده اجازه می‌دهد تا یکدیگر را بهتر بشناسند و روابط عاطفی عمیق‌تری ایجاد کنند. فعالیت‌هایی مانند گفت‌وگو، بازی‌های خانوادگی یا حتی تماشای یک فیلم با هم می‌توانند حس نزدیکی و صمیمیت را افزایش دهند. این پیوندهای عاطفی به‌ویژه در زمان‌های بحرانی، مانند مشکلات مالی یا بیماری، به خانواده کمک می‌کند تا با حمایت متقابل از یکدیگر عبور کند. ۲. بهبود سلامت روان ارتباطات خانوادگی قوی می‌توانند به کاهش اضطراب، افسردگی و استرس کمک کنند. وقتی افراد احساس می‌کنند که در خانواده خود شنیده و درک می‌شوند، احتمال بروز مشکلات روانی کاهش می‌یابد. به عنوان مثال، گفت‌وگوهای ساده در مورد روزی که گذشت می‌تواند به افراد کمک کند تا احساسات خود را پردازش کنند و بار روانی خود را سبک‌تر کنند. ۳. رشد و توسعه کودکان برای کودکان، وقت‌گذرانی با والدین و سایر اعضای خانواده نقش کلیدی در رشد عاطفی، اجتماعی و شناختی آن‌ها دارد. فعالیت‌های مشترک مانند خواندن کتاب، بازی یا حتی انجام کارهای روزمره با هم، به کودکان کمک می‌کند تا مهارت‌های اجتماعی مانند همکاری، حل مسئله و احترام به دیگران را بیاموزند. همچنین، حضور والدین در زندگی روزمره کودکان به آن‌ها احساس امنیت و ارزشمندی می‌دهد. ۴. تقویت مهارت‌های ارتباطی وقت‌گذرانی با خانواده فرصتی برای تمرین مهارت‌های ارتباطی مانند گوش دادن فعال، ابراز احساسات و حل تعارضات فراهم می‌کند. این مهارت‌ها نه تنها در روابط خانوادگی بلکه در سایر جنبه‌های زندگی، مانند محیط کار یا روابط دوستانه، نیز مفید هستند. ۵. ایجاد خاطرات ماندگار لحظات مشترک با خانواده اغلب به خاطرات ارزشمندی تبدیل می‌شوند که تا پایان عمر در ذهن افراد باقی می‌مانند. این خاطرات می‌توانند منبع شادی و آرامش در زمان‌های دشوار باشند و به اعضای خانواده کمک کنند تا حس هویت و تعلق خود را حفظ کنند. چالش‌های وقت‌گذرانی با خانواده با وجود اهمیت وقت‌گذرانی با خانواده، موانع متعددی وجود دارند که می‌توانند این امر را دشوار کنند. برخی از این چالش‌ها عبارت‌اند از: ۱. فشارهای کاری و کمبود زمان بسیاری از والدین به دلیل تعهدات کاری و برنامه‌های فشرده، زمان کافی برای گذراندن با خانواده ندارند. اضافه‌کاری، جلسات متعدد و مسئولیت‌های شغلی می‌توانند زمان خانواده را به حداقل برسانند. ۲. تأثیر فناوری فناوری، به‌ویژه گوشی‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی، می‌تواند به مانعی برای ارتباط واقعی در خانواده تبدیل شود. بسیاری از افراد حتی در حضور اعضای خانواده، وقت خود را صرف صفحه‌نمایش می‌کنند، که این امر کیفیت تعاملات خانوادگی را کاهش می‌دهد. ۳. تفاوت‌های نسلی تفاوت‌های سنی و علایق بین اعضای خانواده می‌تواند برنامه‌ریزی فعالیت‌های مشترک را دشوار کند. برای مثال، ممکن است کودکان به بازی‌های ویدئویی علاقه داشته باشند، در حالی که والدین فعالیت‌های سنتی‌تر را ترجیح می‌دهند. ۴. استرس و خستگی استرس ناشی از مشکلات مالی، مسائل خانوادگی یا سایر فشارهای زندگی می‌تواند انرژی و انگیزه افراد برای وقت‌گذرانی با خانواده را کاهش دهد. راهکارهای عملی برای وقت‌گذرانی بیشتر با خانواده برای غلبه بر این چالش‌ها و افزایش وقت‌گذرانی با خانواده، می‌توان از راهکارهای زیر استفاده کرد: ۱. برنامه‌ریزی منظم اختصاص زمان مشخصی در هفته برای فعالیت‌های خانوادگی می‌تواند به ایجاد روال کمک کند. برای مثال، می‌توانید یک شب در هفته را به "شب خانوادگی" اختصاص دهید که در آن همه اعضای خانواده در یک فعالیت مشترک شرکت کنند. ۲ فعال کردن قانون عدم استفاده از فناوری برای افزایش کیفیت وقت‌گذرانی، می‌توانید قوانینی مانند "عدم استفاده از گوشی در زمان غذا" یا "ساعات بدون صفحه‌نمایش" تعیین کنید. این کار به اعضای خانواده کمک می‌کند تا به‌طور کامل در لحظه حضور داشته باشند. ۳. انتخاب فعالیت‌های متنوع برای جلب علاقه همه اعضای خانواده، می‌توانید فعالیت‌های متنوعی مانند پیاده‌روی، آشپزی با هم، بازی‌های رومیزی یا تماشای فیلم را امتحان کنید. تنوع در فعالیت‌ها باعث می‌شود که همه افراد، صرف‌نظر از سن یا علایق، از وقت‌گذرانی لذت ببرند. ۴. استفاده از لحظات روزمره وقت‌گذرانی با خانواده لزوماً نیازی به برنامه‌ریزی پیچیده ندارد. لحظات ساده مانند صرف غذا با هم، انجام کارهای خانه یا گفت‌وگو در مسیر مدرسه می‌توانند فرصت‌های ارزشمندی برای ارتباط باشند. ۵. گوش دادن فعال یکی از مهم‌ترین جنبه‌های وقت‌گذرانی با خانواده، گوش دادن به یکدیگر است. وقتی اعضای خانواده احساس کنند که شنیده و درک می‌شوند، کیفیت روابط بهبود می‌یابد. برای این منظور، سعی کنید در گفت‌وگوها حضور کامل داشته باشید و از قضاوت یا قطع کردن صحبت دیگران خودداری کنید. ۶. ایجاد سنت‌های خانوادگی سنت‌های خانوادگی، مانند جشن گرفتن تعطیلات به شیوه خاص یا برگزاری مراسم سالانه، می‌توانند به تقویت پیوندهای خانوادگی کمک کنند. این سنت‌ها حس هویت و تعلق را در خانواده تقویت می‌کنند.وقت‌گذرانی با خانواده یکی از مهم‌ترین سرمایه‌گذاری‌هایی است که افراد می‌توانند برای سلامت روان، رشد کودکان و تقویت روابط خود انجام دهند. این لحظات نه تنها پیوندهای عاطفی را تقویت می‌کنند، بلکه به انتقال ارزش‌ها، ایجاد خاطرات ماندگار و بهبود مهارت‌های ارتباطی کمک می‌کنند. اگرچه چالش‌هایی مانند فشارهای کاری، فناوری و تفاوت‌های نسلی می‌توانند این امر را دشوار کنند، اما با برنامه‌ریزی، تعهد و خلاقیت می‌توان فرصت‌های ارزشمندی برای ارتباط خانوادگی ایجاد کرد. در نهایت، وقت‌گذرانی با خانواده نه تنها به بهبود کیفیت زندگی افراد کمک می‌کند، بلکه به ساختن جامعه‌ای قوی‌تر و همدل‌تر نیز منجر می‌شود.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 72 بازدید

نویسنده: مهدی مظفری در شماره‌های گذشته این سلسله مقاله، به روش‌های مستقیم تبلیغ دین برای کودکان پرداختیم. در این شماره، نوبت به روش‌های غیرمستقیم می‌رسد. روش‌های مستقیم، همچون آموزش احکام و خواندن دعا، پیام‌رسانی دینی با قصه‌خوانی، تلقین و...، فواید و ضرورت‌های خود را دارند. اما در کنار این روش‌ها، روش‌های غیرمستقیم نیز نقشی کلیدی در نهادینه کردن باورهای دینی در کودکان ایفا می‌کنند. روش‌های غیرمستقیم، به جای القای مستقیم آموزه‌ها، بذر ایمان را در باغ ذهن کودک می‌کارند و به او اجازه می‌دهند تا با فطرت پاک خود، به تدریج به درک مفاهیم عمیق دینی نائل آید. در این شماره و چند شماره بعد، به برخی از این روش‌های غیرمستقیم خواهیم پرداخت. تشویق و تنبیه: دو روی سکه تربیت تشویق در لغت به معنای "به شوق آوردن" است و در تربیت، روشی برای برانگیختن و شکوفایی استعدادهای انسان در جهت کمال مطلق به کار می‌رود. این روش، پاسخ به نیازهای طبیعی و روانی کودک است و به او روحیه، اعتماد به نفس و انگیزه می‌دهد تا با پشتکار به تلاش خود ادامه دهد. تنبیه در مقابل، نوعی ایمن‌سازی در برابر خطا و اشتباه و جلوگیری از سقوط در ورطه تباهی است. هدف از تنبیه، "بیدار کردن، آگاه کردن، هشیار ساختن و ادب کردن" است و نه صرفاً مجازات و تنبیه بدنی. تنبیه زمانی به کار می‌آید که روش‌های دیگر در تربیت کودکان کارساز نباشد و باید به عنوان بازدارنده‌ای از کارهای بد و وادار کننده‌ای به کارهای خوب عمل کند. انسان دارای دو جنبه پیشرو و ایستا است. جنبه پیشرو، نیروی محرکه او برای تکامل و ترقی است، در حالی که جنبه ایستا تمایل دارد در هر جایی که هست بماند و به انجام کارهای تکراری بپردازد. در مواجهه با جنبه ایستا، اندرز و نصیحت به تنهایی کافی نیست و باید از روش‌های دیگری نیز استفاده کرد. یکی از راه‌های مقابله با جنبه ایستا، چشاندن عواقب ایستادن به فرد است. همانطور که یک بیمار با مصرف مداوم یک دارو به آن اعتیاد پیدا می‌کند و به جای درمان، به آن وابسته می‌شود، تنبیه و تشویق نیز اگر به طور مداوم و بدون وقفه استفاده شوند، اثر خود را از دست می‌دهند. مثالی از این موضوع، کودکی است که قصد پریدن از یک ساختمان چند طبقه را دارد. هر قدر به او نصیحت شود، او خطرات این کار را درک نمی‌کند. اما اگر از جایی با ارتفاع کم بپرد و به زمین بخورد، درد ناشی از آن به او می‌فهماند که پریدن از ارتفاع خطرناک است و از تکرار آن خودداری می‌کند. سخنان مبلغ نیز باید مانند قرآن، انسان‌ها را به انجام اعمال نیکو ترغیب و از ارتکاب اعمال زشت برحذر دارد. او باید با بشارت پاداش به انسان‌های پاک و صالح و ترساندن از عذاب الهی برای انسان‌های بدکار، آنها را به مسیر درست هدایت کند. همانطور که در قرآن کریم آمده است: «کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند و نماز به پا داشتند و زکات دادند، پاداش ایشان نزد پروردگارشان است؛ نه ترسی بر آنان است و نه غمگین می‌شوند.» نکات مهم پیرامون تشویق و تنبیه کودکان تشویق: از روش تشویق باید به موقع و بلافاصله کار گرفت. زمانی که کودک رفتار مطلوبی را از خود نشان می‌دهد، بلافاصله او را تشویق کنید. این کار به او کمک می‌کند تا متوجه شود که چه رفتاری مورد تأیید شماست. از تشویق‌های متنوع استفاده کنید. تشویق می‌تواند شامل تمجید کلامی، دادن هدیه، گذراندن وقت با کودک و یا هر چیز دیگری باشد که برای کودک ارزشمند باشد. تشویق را به طور خاص بیان کنید. به جای اینکه به طور کلی به کودک بگویید که "آفرین"، به طور خاص به رفتار او اشاره کنید و توضیح دهید که چرا آن رفتار را دوست دارید. از تشویق‌های مادی به عنوان تنها ابزار تشویق استفاده نکنید. در حالی که هدیه دادن گاهی اوقات می‌تواند یک تشویق مؤثر باشد، اما نباید تنها راه تشویق کودک باشد. تمرکز خود را بر تشویق‌های غیرمادی مانند تمجید و محبت قرار دهید. از تشویق بیش از حد خودداری کنید. اگر کودک را به طور مداوم و بدون دلیل تشویق کنید، ممکن است ارزش تشویق را از دست بدهد و دیگر اثر مثبتی بر او نداشته باشد. تنبیه: تأکید بر تنبیه‌های غیربدنی: اولویت مبلّغ دین باید بر ترویج تنبیه‌های غیربدنی مانند تذکر، محرومیت از امتیازات، و روش‌های تشویقی باشد. تنبیه بدنی نه تنها از نظر شرعی در بسیاری از موارد نادرست است، بلکه آثار مخرب روحی و روانی برای کودک به همراه دارد. لحاظ سن و شرایط کودک: مبلّغ دین باید در تشویق تنبیه، سن و شرایط کودک را در نظر بگیرد. تنبیهی که برای یک کودک خردسال مناسب است، ممکن است برای کودکی بزرگتر یا کودکی با شرایط خاص، نامناسب باشد. هدف تنبیه: هدف از تنبیه باید اصلاح رفتار کودک و آموزش او باشد، نه انتقام‌جویی یا تخلیه خشم. مبلّغ دین باید این نکته را نخست خود در تبلیغ دین در نظر بگیرد و سپس به طور واضح برای دیگران(پدر و مادرها) بیان کند و بر لزوم صبر و حوصله در تربیت کودک تأکید کند. رعایت تناسب: تنبیه باید با شدت جرم متناسب باشد. مبلّغ دین باید از تنبیه‌های شدید و خشن خودداری کند. ارائه راه‌حل‌های جایگزین: مبلّغ دین به جای اینکه صرفاً تنبیه را به عنوان تنها راه تربیت به کار گیرد، باید راه‌حل‌های جایگزین و روش‌های تربیتی مؤثر را نیز برای تربیت و تهذیب کودک در نظر داشته باشد. تأکید بر عشق و محبت: مبلّغ دین باید در کنار تشویق و تنبیه کودکان به آموزه‌های دین، از عشق و محبت به کودک نباید دریغ بورزد. تنبیه بدون عشق و محبت، نه تنها فایده‌ای ندارد، بلکه می‌تواند مضر نیز باشد. بهره‌گیری از سیره تربیتی پیامبر: مبلّغ دین با تعمق به سیره تربیتی پیامبر اکرم (ص) و اهل‌بیت (ع) و بزرگان دین، می‌تواند نحوه صحیح تنبیه و تربیت کودک را فرا بگیرد. پرهیز از افراط و تفریط: مبلّغ دین باید در تشویق و تنبیه، از افراط و تفریط پرهیز کند. نه باید آن را به عنوان تنها راه حل تربیتی بداند و نه باید آن را به طور کامل رد کند. توجه به فرهنگ و عرف جامعه: مبلّغ دین باید در تشویق و تنبیه کودکان، به فرهنگ و عرف جامعه نیز توجه کند. تنبیهی که در یک فرهنگ قابل قبول است، ممکن است در فرهنگ دیگر قابل قبول نباشد. ارائه مشاوره تخصصی: مبلّغ دین در صورت نیاز، باید از متخصصان امر مانند روانشناسان کودک و مشاوران تربیتی در به کار گیری دو روش تشویق و تنبیه در رسالت تبلیغ دین برای کودکان مشورت بگیرد.

ادامه مطلب


4 هفته قبل - 74 بازدید

در دنیای پرشتاب و مدرن امروزی، یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌های افراد، یافتن تعادل بین کار و زندگی خانوادگی است. این موضوع به‌ویژه در جوامعی که فشارهای اقتصادی و اجتماعی رو به افزایش است، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. کار، به‌عنوان بخشی ضروری از زندگی، تأمین‌کننده نیازهای مالی و رشد حرفه‌ای است، اما اگر به‌درستی مدیریت نشود، می‌تواند به قیمت از دست رفتن آرامش خانوادگی و روابط انسانی تمام شود. از سوی دیگر، خانواده به‌عنوان هسته اصلی جامعه، نیازمند توجه، وقت و انرژی است تا بتواند نقش خود را در پرورش افراد سالم و متعادل ایفا کند. در این مقاله، به بررسی چالش‌های موجود در ایجاد تعادل بین کار و زندگی خانوادگی و ارائه راه‌حل‌های عملی برای غلبه بر این چالش‌ها می‌پردازیم. چالش‌های تعادل بین کار و زندگی خانوادگی یکی از مهم‌ترین چالش‌ها در این زمینه، فشار زمانی است. بسیاری از افراد، به‌ویژه در شهرهای بزرگ، ساعت‌های طولانی را در محل کار سپری می‌کنند. اضافه‌کاری، جلسات غیرمنتظره و مسئولیت‌های شغلی گاهی اوقات فرصت کافی برای حضور در کنار خانواده را از بین می‌برند. این موضوع می‌تواند به احساس دوری و انزوا در میان اعضای خانواده منجر شود. برای مثال، والدینی که به دلیل مشغله کاری نمی‌توانند در فعالیت‌های روزمره فرزندانشان مانند کمک به تکالیف یا شرکت در مراسم مدرسه حضور داشته باشند، ممکن است به‌تدریج ارتباط عاطفی خود را با فرزندانشان از دست بدهند. چالش دیگر، فشار روانی ناشی از انتظارات دوگانه است. افراد اغلب در محل کار با انتظاراتی مانند بهره‌وری بالا و تعهد کامل مواجه هستند، در حالی که در خانه نیز باید نقش همسر، والد یا فرزند مسئول را ایفا کنند. این دوگانگی می‌تواند به استرس، خستگی و حتی فرسودگی شغلی منجر شود. به‌ویژه زنان که در بسیاری از جوامع هنوز بار اصلی مسئولیت‌های خانه‌داری را بر دوش دارند، با این چالش به‌صورت مضاعف روبه‌رو می‌شوند. آن‌ها باید بین وظایف حرفه‌ای و خانوادگی تعادلی برقرار کنند که گاهی به قیمت سلامت جسمی و روانی‌شان تمام می‌شود. تأثیر فناوری نیز یکی دیگر از چالش‌های مهم است. در حالی که ابزارهای دیجیتال مانند تلفن‌های هوشمند و لپ‌تاپ‌ها امکان کار از راه دور را فراهم کرده‌اند، این موضوع گاهی مرز بین کار و زندگی شخصی را محو می‌کند. پاسخ دادن به ایمیل‌های کاری در نیمه‌شب یا شرکت در تماس‌های شغلی در حین صرف شام خانوادگی، نمونه‌هایی از این تداخل هستند. این وضعیت نه‌تنها کیفیت زمان حضور در کنار خانواده را کاهش می‌دهد، بلکه می‌تواند به ایجاد تنش و سوءتفاهم در روابط خانوادگی منجر شود. عدم حمایت اجتماعی و سازمانی نیز از دیگر موانع است. در بسیاری از محیط‌های کاری، فرهنگ سازمانی به گونه‌ای است که کارمندان تشویق به اولویت دادن به شغل خود می‌شوند و کمتر به نیازهای خانوادگی آن‌ها توجه می‌شود. مرخصی‌های محدود، عدم انعطاف در ساعات کاری و نبود برنامه‌های حمایتی مانند مهدکودک در محل کار، همگی می‌توانند تعادل بین کار و زندگی را دشوارتر کنند. پیامدهای عدم تعادل عدم تعادل بین کار و زندگی خانوادگی پیامدهای جدی به دنبال دارد. در سطح فردی، این وضعیت می‌تواند به مشکلات جسمی مانند بی‌خوابی، سردرد و ضعف سیستم ایمنی منجر شود. از نظر روانی نیز، افزایش اضطراب، افسردگی و احساس ناکامی از شایع‌ترین نتایج است. در سطح خانوادگی، روابط بین همسران ممکن است به دلیل کمبود وقت و توجه دچار سردی شود. فرزندان نیز که نیازمند حضور فعال والدین هستند، ممکن است احساس طردشدگی کنند یا در معرض مشکلات رفتاری و عاطفی قرار گیرند. در نهایت، این عدم تعادل می‌تواند به جامعه نیز آسیب برساند؛ زیرا خانواده‌های ناسالم، پایه‌های جامعه‌ای شکننده را تشکیل می‌دهند. راه‌حل‌های عملی برای ایجاد تعادل برای غلبه بر این چالش‌ها، راه‌حل‌هایی در سطوح فردی، خانوادگی و سازمانی وجود دارد که می‌توانند به بهبود کیفیت زندگی کمک کنند. مدیریت زمان و اولویت‌بندی یکی از اولین گام‌ها برای ایجاد تعادل، مدیریت مؤثر زمان است. افراد می‌توانند با برنامه‌ریزی دقیق، زمانی مشخص را به کار و زمانی دیگر را به خانواده اختصاص دهند. استفاده از ابزارهایی مانند تقویم‌های دیجیتال یا فهرست وظایف روزانه می‌تواند به اولویت‌بندی کمک کند. برای مثال، تعیین ساعتی مشخص برای پایان کار و خاموش کردن اعلان‌های کاری پس از آن، به فرد اجازه می‌دهد تا با ذهن آزاد در کنار خانواده حضور داشته باشد. تعیین مرزهای مشخص بین کار و زندگی ایجاد مرزهای شفاف بین زندگی حرفه‌ای و شخصی ضروری است. این کار می‌تواند شامل خودداری از انجام وظایف کاری در خانه یا اختصاص دادن فضایی خاص برای کار در منزل باشد. به‌عنوان مثال، اگر فردی از خانه کار می‌کند، بهتر است اتاقی جداگانه را به دفتر کار اختصاص دهد و پس از اتمام ساعت کاری، آن فضا را ترک کند. این جداسازی فیزیکی و ذهنی به کاهش تداخل کمک می‌کند. تقویت مهارت‌های ارتباطی در خانواده گفت‌وگو و هماهنگی بین اعضای خانواده می‌تواند از بسیاری از سوءتفاهم‌ها جلوگیری کند. اگر یکی از والدین به دلیل شغلش زمان کمتری در خانه است، بهتر است این موضوع با همسر و فرزندان مطرح شود و انتظارات به‌صورت شفاف بیان گردد. برگزاری جلسات خانوادگی کوتاه برای برنامه‌ریزی فعالیت‌های مشترک، مانند سفر یا بازی، نیز می‌تواند به تقویت روابط کمک کند. استفاده هوشمندانه از فناوری فناوری می‌تواند هم مشکل‌ساز باشد و هم راه‌حل. افراد می‌توانند با محدود کردن استفاده از دستگاه‌های دیجیتال در زمان‌های خانوادگی، مانند هنگام غذا خوردن یا قبل از خواب، کیفیت حضور خود را افزایش دهند. از سوی دیگر، ابزارهای آنلاین می‌توانند برای هماهنگی بهتر وظایف خانوادگی، مانند خرید یا برنامه‌ریزی، به کار گرفته شوند. درخواست حمایت از محیط کار کارفرمایان نیز نقش مهمی در این زمینه دارند. کارمندان می‌توانند با مدیران خود درباره نیاز به انعطاف‌پذیری در ساعات کاری یا امکان دورکاری صحبت کنند. سازمان‌ها نیز می‌توانند با ارائه برنامه‌های حمایتی مانند مرخصی‌های خانوادگی، مشاوره روان‌شناختی یا تسهیلات مراقبت از کودکان، به کارکنان کمک کنند تا تعادل بهتری برقرار کنند. توجه به سلامت جسمی و روانی افراد باید به خودشان نیز اهمیت دهند. ورزش منظم، خواب کافی و اختصاص زمانی برای فعالیت‌های مورد علاقه می‌تواند انرژی لازم برای مدیریت همزمان کار و خانواده را فراهم کند. همچنین، در صورت احساس فشار بیش از حد، مراجعه به مشاور یا روان‌شناس می‌تواند راهگشا باشد. نقش فرهنگ و جامعه در کنار تلاش‌های فردی، فرهنگ جامعه نیز باید به سمتی حرکت کند که تعادل بین کار و زندگی را ارزشمند بداند. در برخی کشورها، مانند کشورهای اسکاندیناوی، سیاست‌هایی مانند مرخصی‌های طولانی برای والدین و ساعات کاری کوتاه‌تر به بهبود این تعادل کمک کرده است. در ایران نیز می‌توان با ترویج فرهنگ احترام به زمان خانوادگی و حمایت از سیاست‌های کاری منعطف، گام‌های مثبتی برداشت. تعادل بین کار و زندگی خانوادگی نه‌تنها یک انتخاب شخصی، بلکه یک ضرورت برای سلامت فرد، خانواده و جامعه است. اگرچه چالش‌هایی مانند فشار زمانی، استرس و تأثیرات فناوری این تعادل را تهدید می‌کنند، اما با مدیریت هوشمندانه زمان، تعیین مرزها، تقویت ارتباط خانوادگی و حمایت سازمانی می‌توان بر آن‌ها غلبه کرد. در نهایت، این تعادل به افراد اجازه می‌دهد تا هم در حرفه خود موفق باشند و هم از روابط عمیق و معنادار خانوادگی لذت ببرند. این هدف، نیازمند تعهد مشترک افراد، خانواده‌ها و نهادهای اجتماعی است تا جهانی متعادل‌تر و شادتر بسازیم.

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 95 بازدید

مسوولان محلی از ولایت ننگرهار می‌گویند که یک مادر همراه سه فرزند خود در ولسوالی حصارک این ولایت در آب سقوط کرده و جان باخته‌اند. سید طیب حماد، سخنگوی فرماندهی پولیس ننگرهار گفته است که این رویداد روز (چهارشنبه، ۱۳ حمل) در منطقه‌ی چهارتوت از مربوطات ولسوالی حصارک این ولایت رخ داده است. آقای حماد تاکید کرده است که این رویداد هنگامی رخ داده که این مادر و فرزندانش قصد داشتند در مراسم بازگشتِ یکی از بستگانشان از حج عمره شرکت کنند. در ادامه آمده است که این افراد ۵، ۹، ۱۳ و ۴۰ سال بودند. سخنگوی پولیس ننگرهار افزوده است که این افراد شامل دو دختر و یک پسر به همراه مادرشان بوده‌اند. گفته می‌شود که اجساد قربانيان این رویداد از آب بیرون کشیده شده و به خاک سپرده شده است. بارش‌ باران‌های شدید فصلی و افزایش سطح آب دریاها در فصل بهار همواره از شهروندان کشور قربانی گرفته است.

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 88 بازدید

تربیت فرزندان یکی از مهم‌ترین و در عین حال چالش‌برانگیزترین وظایف والدین است. هر پدر و مادری آرزو دارد که فرزندش به فردی موفق، مستقل و خوشبخت تبدیل شود، اما موفقیت در این مسیر نیازمند آگاهی، صبر و استفاده از روش‌های درست تربیتی است. "کلید تربیت فرزندان موفق" نه تنها به معنای دستیابی به دستاوردهای مادی یا تحصیلی نیست، بلکه شامل پرورش انسان‌هایی با اعتماد به نفس، ارزش‌های اخلاقی قوی و توانایی مواجهه با چالش‌های زندگی است. در این مقاله، به بررسی اصول و راهکارهایی می‌پردازیم که می‌تواند به والدین کمک کند تا فرزندان خود را به سوی موفقیت هدایت کنند. اهمیت الگوسازی والدین یکی از مهم‌ترین کلیدهای تربیت فرزندان موفق، رفتار خود والدین است. کودکان از همان سنین پایین، بیشتر از آنکه به حرف‌ها گوش دهند، به اعمال و رفتار بزرگ‌ترها نگاه می‌کنند. اگر می‌خواهید فرزندتان صادق، مهربان یا سخت‌کوش باشد، ابتدا باید این ویژگی‌ها را در خودتان نشان دهید. به عنوان مثال، اگر والدین در حضور فرزندان به طور مداوم از مشکلات شکایت کنند یا با تنبلی با وظایف خود برخورد کنند، نمی‌توانند انتظار داشته باشند که فرزندشان نگرش مثبتی به زندگی یا عادت‌های کاری خوب داشته باشد. الگوسازی به معنای زندگی کردن بر اساس ارزش‌هایی است که می‌خواهید به فرزندتان منتقل کنید. اگر احترام به دیگران برایتان مهم است، این احترام را در تعاملات روزمره‌تان با همسر، دوستان یا حتی غریبه‌ها نشان دهید. کودکان مانند آینه‌ای هستند که رفتار والدین را منعکس می‌کنند؛ بنابراین، اولین قدم در تربیت موفق، اصلاح و بهبود رفتار خودمان است. ایجاد محیطی امن و حمایت‌گر فرزندان برای رشد و شکوفایی به محیطی نیاز دارند که در آن احساس امنیت کنند. این امنیت تنها به معنای تأمین نیازهای جسمی مانند غذا و سرپناه نیست، بلکه شامل امنیت عاطفی نیز می‌شود. والدینی که به فرزندان خود گوش می‌دهند، احساساتشان را درک می‌کنند و بدون قضاوت با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنند، پایه‌ای محکم برای اعتماد به نفس فرزندانشان می‌سازند. به عنوان مثال، اگر کودکی در مدرسه با مشکلی مواجه شده و به خانه می‌آید، واکنش والدین می‌تواند تعیین‌کننده باشد. سرزنش کردن یا بی‌توجهی ممکن است او را از بیان مشکلاتش در آینده بازدارد، اما گوش دادن فعال و ارائه راه‌حل‌های منطقی به او کمک می‌کند تا احساس کند همیشه تکیه‌گاهی دارد. این حس امنیت به فرزندان اجازه می‌دهد تا با شجاعت بیشتری به سوی اهدافشان حرکت کنند و از شکست نترسند. آموزش مسئولیت‌پذیری یکی دیگر از کلیدهای تربیت فرزندان موفق، آموزش مسئولیت‌پذیری از سنین پایین است. کودکانی که یاد می‌گیرند مسئولیت اعمال، تصمیمات و وظایف خود را بپذیرند، در بزرگسالی بهتر می‌توانند با چالش‌ها مواجه شوند. این آموزش می‌تواند از کارهای ساده‌ای مانند مرتب کردن اتاقشان یا کمک در کارهای خانه شروع شود. والدین باید به فرزندان خود اجازه دهند که عواقب طبیعی انتخاب‌هایشان را تجربه کنند. به عنوان مثال، اگر کودکی تکالیفش را انجام ندهد و در مدرسه نمره بدی بگیرد، بهتر است به جای مداخله فوری، به او اجازه دهید که از این تجربه درس بگیرد. البته این به معنای بی‌توجهی نیست؛ بلکه باید تعادلی بین حمایت و استقلال برقرار شود. مسئولیت‌پذیری به فرزندان کمک می‌کند تا خودکنترلی و نظم را در زندگی‌شان نهادینه کنند، دو ویژگی که برای موفقیت ضروری هستند. تشویق به یادگیری و کنجکاوی موفقیت تنها به نمرات بالا یا مدارک تحصیلی وابسته نیست، بلکه به توانایی یادگیری مداوم و انطباق با شرایط جدید بستگی دارد. والدین می‌توانند با تشویق کنجکاوی طبیعی فرزندانشان، آن‌ها را به سوی موفقیت هدایت کنند. این کار می‌تواند از طریق فراهم کردن کتاب، بازی‌های آموزشی یا حتی بحث‌های خانوادگی درباره موضوعات مختلف انجام شود. به جای فشار آوردن به فرزندان برای کسب نمرات عالی، بهتر است بر لذت یادگیری تمرکز کنید. مثلاً اگر فرزندتان به ستاره‌شناسی علاقه دارد، او را به رصد آسمان شب ببرید یا کتاب‌هایی در این زمینه برایش تهیه کنید. این رویکرد نه تنها دانش او را افزایش می‌دهد، بلکه انگیزه درونی‌اش را برای دنبال کردن علایقش تقویت می‌کند. تقویت اعتماد به نفس اعتماد به نفس یکی از ستون‌های اصلی موفقیت است. فرزندانی که به توانایی‌های خود ایمان دارند، شجاعت بیشتری برای امتحان کردن چیزهای جدید و غلبه بر موانع نشان می‌دهند. والدین می‌توانند با تشویق تلاش‌های فرزندان (نه فقط نتایج) و پرهیز از مقایسه آن‌ها با دیگران، این اعتماد را تقویت کنند. به عنوان مثال، اگر فرزندتان در یک مسابقه ورزشی برنده نشد، به جای تمرکز بر شکست، تلاش و پشتکارش را تحسین کنید. جملاتی مانند "من به تلاشت افتخار می‌کنم" یا "مهم اینه که بهترین خودت رو نشون دادی" می‌تواند تأثیر عمیقی بر ذهنیت او بگذارد. اعتماد به نفس به فرزندان کمک می‌کند تا در برابر ناکامی‌ها مقاوم شوند و به جای تسلیم شدن، به دنبال راه‌حل باشند. آموزش مدیریت احساسات موفقیت در زندگی تنها به مهارت‌های شناختی وابسته نیست؛ توانایی مدیریت احساسات نیز نقش کلیدی دارد. کودکانی که یاد می‌گیرند خشم، ترس یا ناراحتی خود را کنترل کنند، در روابط اجتماعی و تصمیم‌گیری‌هایشان موفق‌تر عمل می‌کنند. والدین می‌توانند این مهارت را از طریق گفتگو و تمرین به فرزندانشان بیاموزند. برای مثال، وقتی فرزندتان عصبانی است، به جای سرکوب احساساتش، از او بخواهید که درباره دلیل ناراحتی‌اش صحبت کند و سپس با هم راه‌حلی پیدا کنید. تکنیک‌هایی مانند تنفس عمیق یا نوشتن احساسات نیز می‌تواند به او کمک کند تا آرامش خود را بازیابد. این مهارت‌ها در بزرگسالی به او کمک می‌کند تا در موقعیت‌های استرس‌زا با خونسردی عمل کند. ارزش‌گذاری به تلاش به جای نتیجه در بسیاری از فرهنگ‌ها، موفقیت با نتایج ملموس مانند نمرات بالا یا شغل پردرآمد سنجیده می‌شود. اما تربیت فرزندان موفق نیازمند تغییر این دیدگاه است. والدین باید به فرزندان خود بیاموزند که تلاش و پشتکار ارزشمندتر از نتیجه نهایی است. این نگرش به آن‌ها کمک می‌کند تا از شکست نترسند و آن را به عنوان بخشی از مسیر یادگیری ببینند. به عنوان مثال، اگر فرزندتان در امتحانی نمره پایینی گرفت اما برای آن سخت تلاش کرده بود، به جای سرزنش، به او بگویید که تلاشش قابل تقدیر است و با هم بررسی کنید که چگونه می‌تواند دفعه بعد بهتر عمل کند. این رویکرد به او یاد می‌دهد که موفقیت یک سفر است، نه یک مقصد. ایجاد ارتباط قوی با فرزندان ارتباط صمیمی و باز بین والدین و فرزندان، یکی از مهم‌ترین عوامل در تربیت موفق است. فرزندانی که احساس می‌کنند می‌توانند با والدین خود درباره هر چیزی صحبت کنند، کمتر دچار انحراف یا مشکلات روانی می‌شوند. این ارتباط نیازمند زمان، توجه و صبر است. والدین باید زمانی را برای بودن با فرزندانشان اختصاص دهند، چه از طریق بازی، گفتگو یا فعالیت‌های مشترک. این لحظات نه تنها پیوند خانوادگی را تقویت می‌کند، بلکه به فرزندان احساس ارزشمندی می‌دهد. وقتی فرزندان بدانند که مورد توجه و محبت قرار دارند، انگیزه بیشتری برای رشد و موفقیت پیدا می‌کنند. تربیت فرزندان موفق یک فرآیند پیچیده و چندوجهی است که نیازمند آگاهی، تعهد و عشق بی‌قید و شرط والدین است. کلیدهای موفقیت در این مسیر شامل الگوسازی مثبت، ایجاد محیطی امن، آموزش مسئولیت‌پذیری، تشویق به یادگیری، تقویت اعتماد به نفس، مدیریت احساسات، ارزش‌گذاری به تلاش و برقراری ارتباط قوی با فرزندان است. هیچ فرمول جادویی برای تربیت وجود ندارد، اما با به‌کارگیری این اصول، والدین می‌توانند فرزندان خود را به سوی زندگی‌ای پربار و موفق هدایت کنند. در نهایت، موفقیت واقعی در این است که فرزندانمان نه تنها به اهدافشان برسند، بلکه انسان‌هایی شاد، متعادل و مسئول در جامعه باشند.

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 136 بازدید

در زندگی روزمره، تعارضات بخشی اجتناب‌ناپذیر از روابط انسانی هستند و خانواده‌ها نیز از این قاعده مستثنی نیستند. چه اختلاف‌نظرهای کوچک بر سر مسائل روزمره مانند تقسیم وظایف خانه باشد و چه بحث‌های عمیق‌تر درباره ارزش‌ها، اهداف یا تصمیمات بزرگ زندگی، تعارضات می‌توانند به سرعت فضای خانه را متشنج کنند. با این حال، آنچه یک خانواده را قوی و متحد نگه می‌دارد، نه نبود تعارض، بلکه توانایی مدیریت آن است. در این مقاله، به بررسی مفهوم تعارضات خانوادگی، دلایل بروز آن‌ها، و راهکارهای عملی برای مدیریت و حل این چالش‌ها می‌پردازیم تا خانواده‌ها بتوانند به جای فروپاشی، از این موقعیت‌ها به عنوان فرصتی برای رشد و تقویت روابط استفاده کنند.  تعارض در خانواده چیست؟ تعارض خانوادگی به هر نوع اختلاف، ناسازگاری یا تنش میان اعضای خانواده اشاره دارد که می‌تواند به صورت کلامی، احساسی یا حتی فیزیکی بروز کند. این تعارضات ممکن است بین والدین و فرزندان، همسران، یا حتی میان خواهر و برادرها رخ دهند. برای مثال، ممکن است والدین بر سر روش تربیت فرزند اختلاف‌نظر داشته باشند یا فرزندان بر سر استفاده از وسایل مشترک خانه با هم بحث کنند. نکته مهم این است که تعارض به خودی خود منفی نیست؛ بلکه نحوه برخورد با آن تعیین‌کننده پیامدهایش است. تعارضات خانوادگی گاهی ریشه در تفاوت‌های شخصیتی، انتظارات برآورده‌نشده، فشارهای مالی، یا حتی سوءتفاهم‌های ساده دارند. در دنیای پرسرعت امروز که استرس‌های بیرونی مانند کار، مشکلات اقتصادی و تکنولوژی نیز بر زندگی خانوادگی اثر می‌گذارند، احتمال بروز این تنش‌ها بیش از پیش افزایش یافته است. اما آیا می‌توان این تعارضات را به فرصتی برای بهبود روابط تبدیل کرد؟ پاسخ مثبت است، به شرطی که ابزار و دانش لازم برای مدیریت آن را داشته باشیم.  چرا تعارضات خانوادگی رخ می‌دهند؟ برای مدیریت تعارض، ابتدا باید ریشه‌های آن را بشناسیم. یکی از دلایل اصلی، تفاوت در دیدگاه‌ها و ارزش‌هاست. هر فرد در خانواده با پیشینه، تجربیات و شخصیت منحصربه‌فرد خود وارد روابط می‌شود. برای مثال، ممکن است یکی از والدین به نظم و انضباط سخت‌گیرانه اعتقاد داشته باشد، در حالی که دیگری به آزادی عمل فرزندان اهمیت بیشتری بدهد. این تفاوت‌ها اگر به خوبی مدیریت نشوند، می‌توانند به بحث و جدل منجر شوند. دلیل دیگر، مشکلات ارتباطی است. گاهی اوقات اعضای خانواده به جای بیان واضح احساسات و نیازهای خود، به سکوت، طعنه‌زدن یا انتقاد غیرمستقیم روی می‌آورند. این رفتارها سوءتفاهم را تشدید می‌کنند و زمینه‌ساز تعارضات بزرگ‌تر می‌شوند. علاوه بر این، فشارهای خارجی مانند مشکلات مالی، بیکاری، یا حتی خستگی ناشی از زندگی روزمره می‌توانند تحمل افراد را کاهش دهند و آستانه صبرشان را پایین بیاورند. در نهایت، انتظارات غیرواقعی نیز نقش مهمی ایفا می‌کنند. گاهی اوقات اعضای خانواده از یکدیگر توقعاتی دارند که با واقعیت همخوانی ندارد. مثلاً ممکن است فرزندان از والدین انتظار حمایت بی‌قید و شرط داشته باشند، در حالی که والدین به دلیل محدودیت‌های زمانی یا مالی نتوانند این انتظارات را برآورده کنند. این شکاف میان انتظارات و واقعیت، اغلب به تنش منجر می‌شود.  پیامدهای تعارضات مدیریت‌نشده اگر تعارضات خانوادگی به حال خود رها شوند و راه‌حلی برایشان پیدا نشود، می‌توانند اثرات مخربی بر روابط و سلامت روان افراد داشته باشند. در سطح فردی، این تنش‌ها ممکن است به اضطراب، افسردگی، یا احساس انزوا منجر شوند. کودکان در چنین محیط‌هایی ممکن است اعتمادبه‌نفس پایین‌تری پیدا کنند یا در روابط اجتماعی خود دچار مشکل شوند. برای بزرگسالان نیز، تعارضات مداوم می‌توانند به سردی عاطفی، کاهش صمیمیت، یا حتی جدایی منجر شوند. در سطح خانوادگی، تعارضات حل‌نشده می‌توانند حس همبستگی و اعتماد را از بین ببرند. خانواده‌ای که دائماً درگیر بحث و جدل است، به مرور زمان به محیطی ناامن و پراسترس تبدیل می‌شود که اعضای آن ترجیح می‌دهند از یکدیگر دوری کنند. این وضعیت نه تنها روابط را تضعیف می‌کند، بلکه می‌تواند الگوهای ناسالم را به نسل بعدی منتقل کند.  راهکارهای عملی برای مدیریت تعارضات خانوادگی خوشبختانه، تعارضات خانوادگی با رویکردهای درست قابل مدیریت هستند. در ادامه، چند راهکار عملی و مؤثر ارائه می‌شود که می‌تواند به اعضای خانواده کمک کند تا تنش‌ها را کاهش دهند و به سمت حل مسئله حرکت کنند. تقویت مهارت‌های ارتباطی ارتباط مؤثر، پایه و اساس حل تعارض است. اعضای خانواده باید یاد بگیرند که احساسات و نیازهای خود را به صورت شفاف و محترمانه بیان کنند. به جای استفاده از جملاتی مانند "تو همیشه بی‌مسئولیتی می‌کنی"، بهتر است از عباراتی مانند "من احساس می‌کنم وقتی کارها به موقع انجام نمی‌شن، فشار زیادی بهم وارد می‌شه" استفاده شود. این نوع بیان، به جای سرزنش، بر احساسات شخصی تمرکز دارد و احتمال واکنش دفاعی را کاهش می‌دهد. گوش دادن فعال نیز بخش مهمی از ارتباط است. وقتی یکی از اعضای خانواده صحبت می‌کند، دیگران باید با دقت گوش کنند، بدون اینکه وسط حرفش بپرند یا سریع قضاوت کنند. نشان دادن این که حرف طرف مقابل شنیده و درک شده، می‌تواند تنش را به میزان زیادی کاهش دهد. تعیین زمان برای بحث یکی از اشتباهات رایج این است که افراد در اوج عصبانیت یا خستگی شروع به بحث می‌کنند. این کار معمولاً نتیجه معکوس دارد و به جای حل مشکل، آن را تشدید می‌کند. بهتر است زمانی مشخص برای صحبت درباره مسائل تعیین شود؛ زمانی که همه آرام‌تر هستند و می‌توانند با ذهن باز به موضوع بپردازند. برای مثال، می‌توانید بگویید: "بیا امشب بعد از شام درباره این موضوع حرف بزنیم." پذیرش تفاوت‌ها هیچ دو نفری در یک خانواده کاملاً شبیه هم نیستند و این تفاوت‌ها باید به عنوان بخشی از زیبایی زندگی خانوادگی پذیرفته شوند. به جای تلاش برای تغییر دیگران، بهتر است روی یافتن نقاط مشترک و سازش تمرکز کنیم. مثلاً اگر یکی از والدین طرفدار نظم است و دیگری انعطاف‌پذیرتر، می‌توانند توافق کنند که در برخی مسائل خاص سخت‌گیری اعمال شود و در بقیه موارد آزادی بیشتری به فرزندان داده شود. استفاده از میانجی‌گری در مواردی که تعارضات عمیق‌تر هستند و اعضای خانواده نمی‌توانند به تنهایی آن را حل کنند، کمک گرفتن از یک فرد بی‌طرف مانند یک مشاور خانوادگی یا حتی یک بزرگ‌تر مورد اعتماد در فامیل می‌تواند مفید باشد. این شخص می‌تواند دیدگاه‌های مختلف را بشنود و راه‌حل‌هایی پیشنهاد دهد که برای همه قابل قبول باشد. مدیریت خشم و احساسات خشم یکی از بزرگ‌ترین موانع در حل تعارض است. وقتی احساسات بالا می‌گیرند، افراد ممکن است چیزهایی بگویند یا کارهایی بکنند که بعداً پشیمان شوند. یادگیری تکنیک‌هایی مانند تنفس عمیق، ترک موقت موقعیت (مثلاً چند دقیقه قدم زدن)، یا نوشتن احساسات می‌تواند به کنترل خشم کمک کند. وقتی همه آرام شدند، بحث سازنده‌تر پیش می‌رود. تمرکز بر راه‌حل به جای مشکل یکی از دام‌های رایج در تعارضات خانوادگی، گیر کردن در چرخه سرزنش و مرور گذشته است. به جای اینکه مدام درباره این که "چه کسی اشتباه کرد" بحث کنیم، بهتر است روی این تمرکز کنیم که "چطور می‌توانیم این مشکل را حل کنیم." این رویکرد نه تنها تنش را کاهش می‌دهد، بلکه حس همکاری را در خانواده تقویت می‌کند.  نقش فرهنگ و ارزش‌ها در مدیریت تعارض در جوامعی مانند ایران، فرهنگ و سنت‌ها نقش مهمی در روابط خانوادگی دارند. احترام به بزرگ‌ترها، حفظ حرمت خانواده، و اهمیت جمع‌گرایی از ارزش‌هایی هستند که می‌توانند هم به حل تعارض کمک کنند و هم گاهی آن را پیچیده‌تر کنند. برای مثال، در بسیاری از خانواده‌های ایرانی، صحبت کردن درباره مشکلات شخصی ممکن است به دلیل حفظ "آبروی خانواده" دشوار باشد. در چنین مواردی، ایجاد فضایی امن و بدون قضاوت در خانه ضروری است تا همه بتوانند بدون ترس از سرزنش، حرف خود را بزنند. تعارضات خانوادگی، اگرچه چالش‌برانگیز هستند، اما با مدیریت درست می‌توانند به فرصتی برای رشد، درک بهتر یکدیگر، و تقویت پیوندهای خانوادگی تبدیل شوند. کلید موفقیت در این مسیر، ارتباط شفاف، احترام متقابل، و تمرکز بر راه‌حل است. هر خانواده‌ای منحصربه‌فرد است و ممکن است نیاز به روش‌های خاص خود داشته باشد، اما اصول کلی مانند گوش دادن، صبوری، و پذیرش تفاوت‌ها در همه موارد کاربرد دارند. در نهایت، خانواده‌ای که بتواند تعارضات خود را مدیریت کند، نه تنها از بحران‌ها جان سالم به در می‌برد، بلکه به فضایی امن و آرامش‌بخش برای همه اعضای خود تبدیل می‌شود.

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 118 بازدید

مینا فراز، نویسنده‌ی اهل هرات، متولد ۱۳۷۹ است. وی دانش‌آموخته‌ی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه هرات بوده و در حال حاضر تحصیلات دوره‌ی ماستری خود را به گونه‌ی آنلاین پیش می‌برد. خانم فراز به دلیل مشکلات موجود در افغانستان، به ایران مهاجرت کرد اما مشکلات زندگی مهاجران افغانستانی در ایران او را مجبور به خانه‌نشینی کرده است. مینا فراز دختریست از یک خانواده‌ی مردسالارِ دهاتی. از آن خانواده‌ها که زنانش را چه به درس و مشق؟ زنان باید مالداری و لباس شستن و زنِ زندگی بودن را بلد باشند. از آن‌ها که دختران‌شان را پشت هفت پرده پنهان می‌کنند، دختران آفتاب و مهتاب ندیده. مکتب را که تمام کرد، مادرش خواست دانشگاه برود. دانشگاه رفتن در آن دهِ  برای دختران امری عادی نبود و مینا را با سیلی از مخالفت‌های خانوادگی مواجه کرد. لیسانس را با اصرارهای مادرش که مقابل اقوام پدری ایستاد و گفت:« حداقل برای خودش معلمی شود و فردا روز دستش جلوی مردی دراز نباشد» شروع کرد، و به اتمام رساند. مطالعه همیشه بهترین سرگرمی‌ مینا فراز بوده و رمان‌ها را بیش از هر کتاب دیگری دوست دارد‌.او مطالعه را نه برای سرگرمی که برای فهمیدن شروع کرد و نوشتن شد عاملِ سر پا ماندنش و بعد از آن مهاجرت و دغدغه‌هایش… فراز به عنوان یک نویسنده در مورد تغییر چهارچوب نوشته‌هایش در دیار غربت بیان می‌دارد که: هر چند از مهاجرتم مدت زمانِ زیادی نگذشته، اما افغانستان برایم تبدیل شده به یک واژه، واژه‌ای دور و دست نیافتنی. البته به طور قطع نمی‌توان گفت که تمام ارتباطم با افغانستان قطع شده؛ چون وقتی مهاجر می‌شوی احساس در تبعید بودن داری، به ناگاه تمام جهانت خاکستری می‌شود، جهانت پر از سکوت است. آن زمان دیدار یک دوست، هم‌وطن، افغان، مسکنی می‌شود و ساعتی درد را آرام ‌می‌کند. اینک افغانستان برایم خلاصه شده در مهاجرین. وطن برایم زن افغانی‌ست که شوهرش از داربست افتاده و باید به وطن بازگردد. مردی‌ست که در فروشگاه بار پایین می‌کند و مامورها او را دست‌بند زده و به اردوگاه می‌برند. افغانستان برایم دختر بچه‌ای‌ست که در کارگاه‌ها از صبحِ صادق تا غروب آفتاب کار می‌کند به امید گرفتن دست مزدی کم که بتواند کمک خرج خانواده شود و… انسان همیشه تجربه‌ی زیسته‌اش را واقعی‌تر و ملموس‌تر می‌تواند به تصویر کشد و نشان دهد تا تجربه‌های نزیسته را. قصه‌هایی که پبرامون من دارند زندگی می‌شوند، همین‌هاست. و داستان‌هایم نمی‌توانند چیزی فراتر از روایاتِ مهاجرت و مشکلات پیرامون مهاجرین باشند. فراز برای بیرون آمدن از ممنوعیت و مشکلات برای جوانان و نسل امروز چنین پیشنهادی را ارائه میدهد: امروزه خواندن و نوشتن بهترین سلاح برای به تفکر انداختن جامعه است. جامعه‌ی امروز افغانستان به جوان آگاه نیاز دارد. جوانی که در نهایت، قدرت تحلیل درست از حوادث وحشتناک اطرافش را داشته باشد. نباید فراموش کرد که در برهه‌ای از تاریخ قرار داریم که جهان در حال فروپاشی‌ست، در حال تحول. و تنها کلید بیرون رفت ازین زندان، افزایش آگاهی جمعی‌ست. به چهل سال اخیر و کتاب‌های نوشته شده در افغانستان نگاهی بیاندازیم. ادبیات چقدر توانسته در این چهل سال خالی‌گاه‌هایش را پر کند؟ خیلی کم. خالی‌گاه‌های فراوانی در ادبیات داریم که باید پُر شوند؛ زیرا سرنوشت یک کشور وابسته به کتاب‌هایی‌ست که در آن نوشته و توسط جوان‌ها خوانده می‌شود. کتاب‌ها نشان دهنده‌ی مشکلات و دغدغه‌ی نویسنده در دوره‌ی زیست‌اش است. می‌دانیم که زنان و مردانِ آگاه‌اند که آگاهی می‌آفرینند. معتقدم باید بیش‌ترین تلاش روی آگاه کردن قشر جوان صورت گیرد تا فقر ادبی پر شود. باز هم تاکید می‌کنم، تنها راهی که می‌تواند یک ملت را از تباهی نجات دهد کتاب‌ها و افزایش آگاهی‌ست. در مورد زنان نیز همین‌گونه است. مادرم همیشه می‌گوید:« زنان زیادی با دنیایی از قصه‌ها به گور رفته‌اند.» خاک‌ها پر هستنند از صداهایی که نشنیده خاموش شدند. احساس می‌کنم زمان آن رسیده که زن افغانی به خودش تکیه دهد و بلند شود و بنویسد. در ادامه تکه‌ی از رمان گرباد اثر مینافراز را می‌خوانیم: ساعت ۲ نیمه‌شب رسیدیم. کش چادر را از سرم باز کردم. پاهایم و کوله‌پشتی را به‌دنبالم کشیدم و جنازه‌واری گوشه‌ای افتادم. قاچاق‌بر به امید گفت: «به یک گوشه‌ بشینید، به‌رد شما میایند» و رفت. همه‌‌جا تاریک است؛ ولی در آن تاریکی لشکر میت‌هایی که خودشان را به لب مرز رسانیده‌اند، به وضوح دیده می‌شود. می‌گویم: «یعنی کسی هم به هرات مانده؟» دم‌دمای چاشت، قاچاق‌بر به‌دنبال‌ ما آمد. غوغایی در دکان گرم و بوی‌ناک ـ که پدر در نیمروز اجاره کرده بودـ می‌پیچد. جوراب‌های سیاهم را می‌پوشم و بند کرمچ‌هایم را محکم گره می‌زنم. شال را دور سرم می‌چرخانم و چادر را رویش. قاچاق‌بر فریاد می‌کشد: «زود بالا شوید، یالا!» کوله‌پشتی‌ام را برمی‌دارم و به بیرون می‌دوم. از همان اول کسی جرأت نمی‌کند به قاچاق‌بر چیزی بگوید، به هر سازی که او می‌زند، ما باید برقصیم. پدر که روی دیواره‌ی کوتاه تویوتا می‌نشیند و پشت بندش شانزده نفر دیگر سوار می‌شوند، با حیرت به امید نگاه می‌کنم: «پدر می‌افتد!» قاچاق‌بر به سمت ماشین مرا تیله کرده و جیغ می‌زند: «بالا شو دختر!» ته دلم خالی می‌شود، داخل موتر می‌خزم و پنج زن دیگر کنارم می‌نشینند و دو بچه. امید چوکی جلو می‌نشیند. خواهرم را در بغلش می‌گیرد و رو به قاچاق‌بر می‌گوید: «این همه آدم روی دیوار بادی نشاندی، اگر بیفتند به جمع کی؟» «به جمع خودشان! محکم خود را بگیرند که نیفتند.» جنگ ابر سیاهی در این‌جاست که سال‌ها مرگ از آن باریده، اکنون بیش‌تر. کوچک که بودم دلم می‌خواست فرماندهِ ارتش شوم و مردم را نجات دهم. «بعدها که رمان خواندم و وارد دانشکده‌ی ادبیات شدم احساس کردم ادبیات تنها راه نجات است. این روزها فهمیدم که هر چه‌قدر کتاب‌های خوبی نوشته شود جهان باز در جنگ است ـ جهان اما برای من هرات بود و جاده‌ی ابریشم و خانه‌ی کوچک اجاره‌ای‌مان». در رؤیا فرمانده شده بودم. زنی که موهایش را دُم اسبی بسته، لباس فورم نظامی خوش‌تیپی پوشیده و رنجر سیاهش جلو صف ارتش رنجرهای سیاه در حرکت است. برای سربازانم تفنگ داده بودم و خشاب‌های پر از گلوله که سینه‌ی دشمن را سوراخ کنند. گلوله‌ها از دو طرفِ «دشت تِرِکه» شلیک شد، دشت خالی شد از آدم. رنجرهای سیاه به‌چشم می‌خورد و جسدهای سیاه و سرخ. دشت سیاه می‌زد. رنجر سیاهم رو به جلو رفت و درون گرد و غبار گم شد. نتوانستم چشم‌هایم را ببندم، ترسیدم گم شوم. خاک‌ها پاش خورد در چشم‌هایم، پاش خورد بر رویم. نفسم تنگ شد، به سرفه افتادم. ماسک سیاه را از صورتم پایین کشیدم که نفسم بالا بیاید، بالا نیامد. در چوکی پشت سر قاچاق‌بر که خودش را «جلو رو» می‌خواند، می‌نشینم. چشمم قفل است روی کیلومتر موتر که با سرعت ۱۲۰ کیلومتر در جاده‌ی خاکی می‌راند و هر لحظه سرعتش بیش‌تر می‌شود. هراس به‌جان همه افتاده. هراس از این‌‌که اگر لحظه‌ای ـ در فاصله‌ی یک دم و بازدم ـ حواس راننده پرت شود همه می‌میریم. صبح امید دم گوشم زمزمه کرده بود: «قاچاقی‌بازی مرگ و زندگی است، عزرائیل هر دم جلو چشم‌های ما است». به امید خیره می‌شوم. رنگ به‌رخسار ندارد. فهمیدم در چوکی جلو‌ موتر عزرائیل به آدم نزدیک‌تر است. ثنا را محکم در بغلش می‌فشارد و به مسیری که از شدت خاک باد هیچ چیزش مشخص نیست، با چشم‌های باز خیره مانده است. می‌گوید: «چشم‌‌های خود را بسته کنید که خاک به چشم‌ها شما نرود». خودش اما چشم‌هایش باز است. خاک در چشم‌هایش می‌رود؛ اما نمی‌‌بندد. لابد می‌ترسد مبادا لحظه‌ای غفلت کند و عزرائیل همه را با خودش ببرد. امید همیشه آرزوی خلبان شدن در سر داشت. گفت: «کاش خلبان می‌بودم». ساکت است. در چشم‌هایش طیاره‌ها قیل به هوا می‌رود. در آن طیاره امید خلبان است. ما را سوار طیاره‌اش می‌کند و از بالای ابرها می‌گذراند. بوی خون اما از بالای ابرها هم به‌مشام‌ می‌رسد. آخرین روز که هرات بودیم و وسایل‌ را وسط دهلیز جمع کرده و منتظر سیمساری بودیم؛ مادر چرخ خیاطی را برداشت، چادرهای ما را آورد و همه را کش تنگ انداخت. گفت: «چادر که محکم رو سر شما بشیند، بهتر می‌توانید زیر چِنگ‌هایش پُت شوید». سیمساری که آمد، ثمره‌ی ۲۵ سال زندگی ما را ۲۰ هزار افغانی خرید. آن روز ساعت ۶ عصر باید به ترمینال می‌رفتیم. دردها را همیشه می‌توان از چشم‌ها خواند. به آدم‌هایی که پشت سرم درون حویلی بودند چشم دوختم، آدم‌هایی که همه گریه کرده بودند و تا ثانیه‌ی آخر حرفی نزده بودند. بی‌بی‌ام اشک‌هایش را پاک کرد، دستش را به در تکیه داد ـ می‌خواست سر پا بماند و جلوی پسرش، کمرش نشکند‌ـ و پارچ آب را پشت سرمان ریخت: «خیر به پیش!» پدر سرش را پایین انداخت و جلو شد. هیچ کس خداحافظی نکرد. آن‌جا سینه‌هایی پر از غصه بودند، غصه‌هایی که به گلو نیامدند. کاش انسان می‌توانست صدای سکوت‌های دردناک را بشنود. واژه‌هایی که در سینه‌ها می‌مانند، زخم می‌شوند، عفونت می‌کنند، آن وقت واژه‌های چرکین از گوش‌ و دهن و دماغ سرریز می‌شوند. چشم‌ها اما می‌درخشند. آن‌ها همیشه درد را نشان داده‌اند و آدم‌ها رویش چشم بسته‌اند. پدر تکیت «هرات_نیمروز» گرفته بود. گفت: «فردا ساعت ۱۲ ظهر به نیمروز می‌رسیم». قاچاق‌بر: «این‌جا دشت بکوا است». تا چشم کار می‌کند، آفتاب است و زمین خاکی است و خاک است و گرد و غبار. این‌جا دشت نیست، صحرای محشر است. بوی مرگ و گرمی می‌دهد. مغز سرم از گرمی می‌جوشد. چادر به پیشانی‌ام چسبیده است. دکان هم صفت بهتری نداشت. از صبح که آفتاب در‌می‌آمد تا شام، روی دکان می‌تابید. آفتاب، تمام تلاشش این بود که همه‌ی گرمی‌اش را در نیمروز در آن خیابان که بیش‌تر شبیه پل صراط بود، خالی کند و خیره بود روی سر تک‌‌تک مردم. دکان گرم بود، شُرشُر عرق می‌ریختیم. دکان بوی گوشت گندیده می‌داد و بوی مرگ. پدر که از نانوایی پهلویی نان می‌خرید و از دکان کیک و ویفر، کسی دلش نمی‌آمد بخورد. همه آب می‌خواستیم. پدر گوشه‌ای می‌نشست، لبخند کج و کوله‌ای در صورتش نقش می‌بست، سرش را پایین می‌انداخت و چند دقیقه بعد مثل شن‌های «دشت بکوا» پاش می‌خورد کف دکان. آب کم‌بود. فروشی بود و گران، هر لیوان ده افغانی. ما سیرآب نشدیم. مادر اما به زور نان‌مان می‌داد و می‌گفت: «قاچاقی رفتن بازی مرگ و زندگی است. عزرائیل هر دم جلو چشم‌های ما است. غذا بخورید، من و این پیرمرد را بی‌غم بگذارید». امید از این جمله فکاهی ساخته بود و دم‌به‌دم قاچاقی‌رفتن و عزرائیل را مسخره می‌کرد. مادر عصبانی شده و گفته بود: «خوشی زیر دل‌تان زده، اگر مثل اهل عالم به سرک می‌ماندید، این رقم مستی نمی‌کردید»... نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 129 بازدید

نویسنده: مهدی مظفری کودکان، گویی صفحه‌ای خالی هستند که آموزه‌ها و باورها به آسانی بر آن نقش می‌بندند. این ویژگی، دینداران را بر آن داشته تا از روش‌های مختلفی برای آموزش و تبلیغ دین به کودکان استفاده کنند. در سلسله شماره‌گان قبلی این مقاله، دو روش از شیوه‌های مستقیم تبلیغ دین به کودکان را مورد بحث قرار دادیم. حال با یکی دیگر از این روش‌ها که «تلقین» است، آشنا می‌شویم. اما این روش چه ابعادی دارد و استفاده از آن در تبلیغ دین برای کودکان چه پیامدهایی می‌تواند به همراه داشته باشد؟ تلقین در تبلیغ دین برای کودکان، به معنای انتقال باورها و آموزه‌های دینی به طور مستقیم و بدون تشویق به تفکر انتقادی و پرسشگری است. این روش غالباً از طریق تکرار جملات و عبارات مذهبی، قصه‌گویی‌های دینی و القای فضایی احساسی و معنوی انجام می‌شود. پیامدهای تلقین و تلقین‌پذیری تربیت و هدایت و تبلیغ، در بهترین حالت، بستری را فراهم می‌کنند تا افراد بتوانند استعدادهای ذاتی خود را شکوفا کنند و از آن‌ها در مسیر خیر و صلاح استفاده کنند. اما در مقابل، تلقین به عنوان یک روش آموزشی و تربیتی، نه تنها به شکوفایی این استعدادها کمکی نمی‌کند، بلکه می‌تواند مانعی بر سر راه آن باشد. هنگامی که فردی چیزی را نه به دلیل منطق و درستی آن، بلکه به دلیل ترس یا احترام به گوینده می‌پذیرد، به تلقین روی آورده است. این امر پیامدهای منفی متعددی در ابعاد شخصیتی، فرهنگی و اخلاقی به دنبال دارد. از منظر روان‌شناسان برجسته کودک و آموزش، مانند فریره و فاندز، آموزش تلقینی زمینه‌ای را برای ستم‌پذیری و اطاعت کورکورانه فراهم می‌کند. در این روش آموزشی، مربی یا مبلغ با لحنی جذاب و بدون ایجاد فرصتی برای تفکر و تحلیل، دانش‌آموزان را به حفظ و بازگویی مطالب ترغیب می‌کند. هدف نهایی این نوع آموزش، تبدیل فرد به "ظرفی خالی" است که پذیرای افکار و عقاید مربی باشد. در این فضا، عقل انسان از نوآوری و خلاقیت محروم می‌شود و به مرور، افرادی مطیع و سازگار با شرایط موجود پرورش می‌یابند. چنین افرادی نه تنها تمایلی به یادگیری و حل مشکلات اجتماعی از خود نشان نمی‌دهند، بلکه در برابر ظلم و ستم نیز سکوت می‌کنند. به واقع در الگوی القایی پذیرش كوركورانه نظريات مطرح است و یادگیرنده حالت غیرفعال و دریافت کننده و یا ضبط کننده دارد. او مجبور است که مطالب را  بی‌کم و کاست ضبط و طوطی‌وار قبول و حفظ کند. تلقین‌پذیری هم رشد فرد را متوقف می‌کند و هم او را متعصب بار می‌آورد. فرد تلقین‌پذیر نه تنها آنچه را که قبول کرده ادراک نمی‌کند؛ بلکه از درک چیزهای جدید نیز ناتوان است و نسبت به آنچه فرا گرفته، تعصب دارد. او حاضر به بحث و بررسی درباره آنچه پذیرفته نیست و نمی‌خواهد آنچه را که به او تلقین شده مورد ارزیابی قرار دهد؛ چون افکار او پایه شخصیتش را تشکیل می‌دهند و ارزیابی آنها موجب تزلزل وی خواهد شد. از آثار دیگر تلقین و تلقین‌پذیری دشمنی با آنهایی است که عقاید فرد را مورد تردید و سؤال قرار می‌دهند. این در حالی است که یکی از ویژگی‌های تربیت‌شدگان و هدایت شده‌گان از نظر قرآن برای کسانی است که همواره بهترین قول‌ها را می‌شنوند و به بهترین آن عمل می‌کنند. محدوده کاربرد تلقین با وجود پیامدهای ذکر شده که به لحاظ شخصیتی، فرهنگی و اجتماعی به دنبال به کارگیری تلقین در تبلیغ دین پیدا می‌شود، باید اقرار کرد که نمی‌توان به صورت مطلق به طرد و نامطلوبی این روش حکم داد. حقیقت این است که روش‌های تبلیغی و تربیتی در هر دوره از رشد انسان بر مبانی و اصول مشخصی مبتنی است که امکان و اجازه کاربرد آن روش را فراهم می‌نماید. به طور کلی باید یادآور شد که زمانی امکان خرده گرفتن بر روش تلقین وجود دارد که هدف از آموزش و کاربرد آن یادگیری مفاهیم، نظریه‌ها و آموزه‌ها، بدون استدلال و دلیل باشد یا هنگامی که نتیجه و محصول آموزش باعث  ایجاد ذهن‌های بسته شود. سؤالی در اینجا مطرح می‌شود و آن اینکه تا زمانی که تبلیغ‌شده‌گان از میزان رشد عقلانی لازم برای درک معارف دینی برخوردار نشده‌اند، چگونه می‌توان به آموزش عقلانی و مستدل آموزه‌های دینی پرداخت؟ به احتمال زیاد پاسخ این است؛ تا زمانی که درک شناختی مخاطبان تبلیغ به حد لازم نرسیده نباید از آنها انتظار داشت که استدلال‌ها و توجیه‌های منطقی درباره آموزه‌های دینی را بفهمند چه رسد به اینکه آنها را قبول کنند و مطابق آنها عمل نمایند. نکته اینجاست که برخلاف روش تلقین روش تعقلی و آموزش دین بر مبنای اندیشه برهان و استدلال با تأخیر در روند تربیت دینی وارد می‌شود. به همین دلیل است که در آموزش و تبلیغ دین به کودکان از توصیه‌های رفتاری و تلقینی بیشتر استفاده می‌کنند. همچنان که صاحب نظران تربیت دینی از جمله محقق نراقی کاربرد روشی مانند تلقین در تبلیغ و تربیت دینی را در دوره‌ای که مخاطب تبلیغ به رشد بالای شناختی نرسیده جایز می‌داند و معتقد است که طی این دوره می‌توان با عرضه و تلقین مسائل اعتقادی به صورتی ساده، کودک را با الفاظ و جملات اعتقادی مربوط به دین آشنا کرد و سپس مفاهیم و آموزه‌های اعتقادی را به او تفهیم نمود. بنابر این، در مراحل ابتدایی آموزش دینی، به ویژه در دوران کودکی، تلقین می‌تواند ابزاری کارآمد برای آشنا کردن افراد با مفاهیم و آموزه‌های دینی باشد. در این سنین، قدرت استدلال و تفکر انتقادی هنوز به طور کامل شکل نگرفته و تلقین می‌تواند نقشی حمایتی در نهادینه شدن باورها و ارزش‌های دینی ایفا کند. اما با افزایش سن و ارتقای سطح عقلانی افراد، باید از تلقین به عنوان تنها روش تبلیغ دین پرهیز کرد. در این مراحل، تمرکز بر آموزش‌های مبتنی بر استدلال، ارائه شواهد و تشویق به تفکر نقادانه از اهمیت بالایی برخوردار است. این امر به مخاطبان کمک می‌کند تا با درک عمیق‌تر و آگاهانه‌تر آموزه‌های دینی، به تعهدی پایدار و معنادار نسبت به دین دست یابند. در نهایت، می‌توان گفت که تلقین در تبلیغ دین، ابزاری با کارکرد دوگانه است که می‌تواند هم پیامدهای مثبت و هم منفی به همراه داشته باشد. استفاده از این روش باید با در نظر گرفتن شرایط و ویژگی‌های مخاطب، در کنار سایر روش‌های تبلیغی مانند آموزش‌های مبتنی بر استدلال و گفتگوی آزاد صورت گیرد.

ادامه مطلب