برچسب: #خانواده

3 روز قبل - 117 بازدید

فرماندهی پولیس ولایت فاریاب اعلام کرده است که در نتیجه‌ی انفجار یک بمب دستی در ولسوالی دولت‌آباد این ولایت، دو کودک جان باخته و یک مرد و یک پسر دیگر زخمی شدند. فرماندهی پولیس فاریاب با نشر اعلامیه‌ای گفته است که این رویداد حوالی ساعت ۲:۳۰ بامداد (روز پنج‌شنبه، ۲۲جوزا) در روستای جغتای از مربوطات ولسوالی دولت‌آباد این ولایت رخ داده است. در اعلامیه‌ی فرماندهی پولیس فاریاب تاکید کرده است که این بمب دستی در یک منزل مسکونی در « زیر لحاف» نگهداری می‌شده که به‌طور ناگهانی منفجر شده است. در اعلامیه آمده است که در نتیجه‌ی انفجار این بمب دستی، دو کودک به نام‌های منصور و هارون جان باخته و یک مرد و یک پسر به ‌‌شدت زخمی شده‌اند. فرماندهی پولیس ولایت فاریاب در مورد سن و هویت این کودکان چیزی ننوشته است. در ادامه آمده است که زخمی‌های این رویداد برای درمان به شفاخانه ولایتی فاریاب منتقل شده‌اند و از وضعیت سلامتی آن‌ها معلوماتی داده نشده است. این در حالی است که اداره‌ی ملی مبارزه با حوادث حکومت سرپرست، اواخر ماه حمل سال جاری اعلام کرد که در هر ماه ۵۰ تن به‌ویژه کودکان در سراسر کشور بر اثر انفجار ماین‌ها کشته و زخمی می‌شوند. همچنین براساس آمار کمیته بین‌المللی صلیب سرخ، در سال ۲۰۲۴ میلادی، دست‌کم ۵۶۴ نفر به‌شمول ۴۳۴ کودک در کشور بر اثر انفجار ماین جان باختند. بر اساس گزارش سازمان ملل متحد، حدود ۳.۳ میلیون نفر در افغانستان در شعاع یک کیلومتری از مناطق آلوده به ماین و مواد منفجره زندگی می‌کنند. انفجار ماین‌‌ها و مهمات منفجرنشده‌ی باقی مانده از دوران جنگ‌های گذشته، سالانه جان ده‌ها تن به‌ویژه زنان و کودکان را می‌گیرد.

ادامه مطلب


5 روز قبل - 75 بازدید

عزت نفس، که به‌عنوان درک و احساسی که فرد از ارزش و لیاقت خود دارد تعریف می‌شود، یکی از مهم‌ترین عوامل در سلامت روانی و موفقیت زندگی افراد است. این ویژگی از کودکی شکل می‌گیرد و تحت تأثیر عوامل متعددی از جمله محیط خانوادگی، تعاملات اجتماعی و تجربیات شخصی قرار دارد. در این میان، پدر و مادر به‌عنوان اولین و تأثیرگذارترین الگوها در زندگی فرزندان، نقش کلیدی در شکل‌گیری عزت نفس آن‌ها ایفا می‌کنند. این مقاله به بررسی اهمیت عزت نفس، نقش مثبت و منفی والدین در این فرآیند، و راهکارهای مؤثر برای تقویت آن در فرزندان می‌پردازد. اهمیت عزت نفس در زندگی فرزندان عزت نفس پایه‌ای برای اعتماد به نفس، تصمیم‌گیری، و روابط اجتماعی سالم است. کودکانی که از عزت نفس بالایی برخوردارند، معمولاً از توانایی بیشتری برای مقابله با چالش‌ها، پذیرش شکست‌ها، و ایجاد روابط مثبت با دیگران برخوردارند. برعکس، کمبود عزت نفس می‌تواند به مشکلات عاطفی مانند اضطراب، افسردگی، و انزوای اجتماعی منجر شود. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که عزت نفس در سنین اولیه زندگی، تأثیرات ماندگاری بر عملکرد تحصیلی، انتخاب شغل، و حتی سلامت جسمی در بزرگسالی دارد. بنابراین، والدین نقش حیاتی در ایجاد این پایه محکم دارند. نقش مثبت والدین در شکل‌گیری عزت نفس والدین از طریق رفتار، گفتار و تعاملات روزانه خود می‌توانند عزت نفس فرزندان را تقویت کنند. یکی از مهم‌ترین راه‌ها، پذیرش بی‌قید و شرط است. هنگامی که والدین به فرزندان خود عشق و حمایت نشان می‌دهند، بدون اینکه این حمایت به موفقیت یا عملکرد آن‌ها وابسته باشد، کودک احساس ارزشمندی می‌کند. برای مثال، تشویق یک کودک پس از تلاشش برای انجام یک کار، حتی اگر نتیجه ایده‌آل نباشد، به او می‌آموزد که ارزشش به تلاشش بستگی دارد، نه فقط به نتیجه. الگوسازی نیز نقش مهمی دارد. کودکان از رفتار والدین خود تقلید می‌کنند. اگر والدین از خودشان با اطمینان و احترام صحبت کنند و با دیگران به‌صورت محترمانه رفتار کنند، فرزندان این الگو را درونی می‌کنند. برای نمونه، والدی که با اعتماد به نفس مشکلات را حل می‌کند، به فرزندش می‌آموزد که به توانایی‌های خود اعتماد داشته باشد. تشویق و بازخورد سازنده از دیگر عوامل کلیدی است. والدین می‌توانند با دادن بازخورد مثبت و مشخص، مانند "تو امروز خیلی خوب تلاش کردی تا نقاشی‌ات را بهتر کنی"، به فرزندشان حس موفقیت و شایستگی القا کنند. این نوع تشویق، برخلاف تعریف‌های کلی مانند "تو عالی هستی"، به کودک کمک می‌کند تا نقاط قوت خود را بشناسد و بر آن‌ها تکیه کند. نقش منفی والدین در کاهش عزت نفس از سوی دیگر، رفتارهای ناسالم والدین می‌تواند عزت نفس فرزندان را تضعیف کند. انتقاد بیش از حد یکی از عوامل مخرب است. اگر والدین مدام بر اشتباهات فرزند تأکید کنند یا او را با دیگران مقایسه کنند ("چرا مثل برادرت نیستی؟")، کودک ممکن است احساس ناکافی بودن کند. این مقایسه‌ها می‌تواند به کاهش اعتماد به نفس و خودباوری منجر شود. بی‌توجهی یا طرد عاطفی نیز تأثیر منفی دارد. کودکانی که احساس می‌کنند والدینشان به نیازهای عاطفی آن‌ها توجه نمی‌کنند، ممکن است خود را بی‌ارزش احساس کنند. برای مثال، عدم حضور والدین در رویدادهای مهم زندگی کودک، مانند مسابقه مدرسه، می‌تواند پیامدهای عاطفی طولانی‌مدت داشته باشد. انتظارات غیرواقعی نیز می‌تواند به فشار روانی منجر شود. وقتی والدین از فرزندان انتظاراتی فراتر از توانایی‌هایشان داشته باشند، کودک ممکن است احساس شکست دائمی کند. این وضعیت به‌ویژه در فرهنگ‌هایی که موفقیت تحصیلی یا حرفه‌ای بیش از حد مورد تأکید است، مانند ایران، شایع است و می‌تواند به اضطراب و کاهش عزت نفس منجر شود. عوامل تأثیرگذار در نقش والدین چندین عامل بر توانایی والدین در شکل‌گیری عزت نفس فرزندان تأثیر می‌گذارند. سلامت روان والدین نقش مهمی دارد. والدینی که با استرس، افسردگی یا اضطراب دست‌وپنجه نرم می‌کنند، ممکن است کمتر بتوانند حمایت عاطفی لازم را ارائه دهند. برای مثال، یک والد مضطرب ممکن است ناخواسته خشم خود را به کودک منتقل کند و این امر به کاهش عزت نفس او منجر شود. زمان کیفی با فرزندان نیز حیاتی است. در دنیای مدرن که والدین اغلب شاغل‌اند، کمبود وقت می‌تواند تعاملات معنادار را کاهش دهد. با این حال، حتی زمان‌های کوتاه اما باکیفیت، مانند بازی یا گفت‌وگو، می‌تواند تأثیر مثبتی داشته باشد. فرهنگ و جامعه نیز بر این نقش اثر می‌گذارد. در برخی فرهنگ‌ها، تأکید بر انضباط سخت‌گیرانه ممکن است به کاهش عزت نفس منجر شود، در حالی که فرهنگ‌هایی که بر تشویق و حمایت تمرکز دارند، نتایج بهتری به دنبال دارند. راهکارهای مؤثر برای تقویت عزت نفس فرزندان برای اینکه والدین بتوانند عزت نفس فرزندان خود را تقویت کنند، می‌توانند از راهکارهای زیر استفاده کنند: ایجاد محیط حمایت‌گر: والدین باید فضایی فراهم کنند که در آن کودک احساس امنیت و پذیرش کند. گوش دادن فعال به حرف‌های فرزند و نشان دادن همدلی می‌تواند این حس را تقویت کند. تمرکز بر تلاش نه نتیجه: تشویق کودک به خاطر تلاشش، نه فقط موفقیتش، به او می‌آموزد که ارزشش به عملکردش محدود نمی‌شود. برای مثال، تحسین پشتکار یک کودک در حل یک پازل، حتی اگر کامل نشود، مفید است. آموزش مهارت‌های حل مسئله: کمک به فرزند برای یادگیری چگونگی مواجهه با مشکلات، اعتماد به نفس او را افزایش می‌دهد. والدین می‌توانند با راهنمایی به جای انجام کار برای کودک، این مهارت را پرورش دهند. حد و مرزهای مشخص: تعیین قوانین وحدود با مهربانی و انصاف به کودک کمک می‌کند تا احساس امنیت کند و مسئولیت‌پذیری را بیاموزد، که هر دو برای عزت نفس ضروری هستند. مراقبت از خود والدین: والدین باید به سلامت روان و جسم خود توجه کنند تا بتوانند به‌عنوان الگوی مثبت عمل کنند. شرکت در فعالیت‌های آرامش‌بخش یا مشاوره در صورت نیاز، می‌تواند به آن‌ها کمک کند. نقش جامعه و نهادها مدارس، رسانه‌ها و نهادهای اجتماعی نیز می‌توانند در تقویت عزت نفس کودکان نقش مکمل داشته باشند. برنامه‌های آموزشی برای والدین، فعالیت‌های گروهی که مشارکت کودکان را تشویق می‌کند، و محتوای رسانه‌ای مثبت می‌توانند این فرآیند را پشتیبانی کنند. در ایران، تقویت آموزش‌های خانوادگی در مدارس و ترویج فرهنگ حمایت‌گر می‌تواند به این هدف کمک کند. نقش پدر و مادر در شکل‌گیری عزت نفس فرزندان غیرقابل‌انکار است. با ارائه حمایت بی‌قید و شرط، الگوسازی مثبت، و تشویق سازنده، والدین می‌توانند پایه‌ای محکم برای اعتماد به نفس و خودباوری فرزندانشان بسازند. از سوی دیگر، انتقاد بیش از حد، بی‌توجهی، و انتظارات غیرواقعی می‌توانند این فرآیند را مختل کنند. با آگاهی از این تأثیرات و استفاده از راهکارهایی مانند ایجاد محیط حمایت‌گر، آموزش مهارت‌ها، و مراقبت از خود، والدین می‌توانند به فرزندانشان کمک کنند تا با عزت نفس بالا و ذهنیت مثبت به زندگی ادامه دهند. این سرمایه‌گذاری عاطفی نه‌تنها به نفع فرزندان، بلکه به نفع کل جامعه خواهد بود.

ادامه مطلب


6 روز قبل - 103 بازدید

یونیسف یا دفتر صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که در ایران برای حمایت از کودکان و زنان مهاجر اهل افغانستان با اداره‌ی امور اتباع و مهاجرین خارجی وزارت داخله‌ی این کشور تفاهم‌نامه‌ی همکاری امضا کرد. خبرگزاری ایسنا با نشر گزارشی گفته است که نادر یاراحمدی، رییس مرکز امور اتباع و مهاجرین خارجی وزارت داخله‌ی ایران این تفاهم‌نامه را گامی مهم در راستای ارتقای شرایط زندگی و فراهم آوردن فرصت‌های بهتر برای کودکان و زنان مهاجر افغانستانی خوانده است. آقای یاراحمدی وضعیت کودکان پناهنده را «بسیار نگران‌کننده» عنوان کرده و تاکید کرده است که زنان در خانواده‌های افغانستانی به‌خاطر جمعیت زیاد تحت فشار هستند. همچنین خبرگزاری ایسنا به نقل از مونیکا اولدزکا نیلسن، نماینده‌ی موقت یونیسف نوشته است که تفاهم‌نامه‌ی مورد نظر ظرفیت‌های مشترک را در حوزه‌های آموزش، بهداشت، حمایت از کودکان و آمادگی در برابر شرایط اضطراری در میان پناهندگان و جامعه‌ی میزبان، تقویت می‌کند. وی در ادامه ابراز امیدواری کرده است که دفتر صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد و مرکز امور اتباع و مهاجرین خارجی وزارت داخله‌ی ایران بتوانند با همکاری یک‌دیگر تضمین کنند که هر کودک در ایران، صرف‌نظر از مبدأ و محل تولدش، فرصت زندگی و بالندگی داشته باشد. خانم نیلسن ادامه داد: «این توافق ظرفیت‌های مشترک ما را در حوزه‌هایی از قبیل آموزش، ارتقاء بهداشت، حمایت از کودکان و آمادگی در برابر شرایط اضطراری برای پاسخگویی به نیازهای فزاینده کودکان و خانواده‌های آنان، چه در میان جامعه پناهندگان و چه در میان جامعه میزبان، تقویت می‌کند.» او افزود که یونیسف در همکاری با مرکز امور اتباع و مهاجرین خارجی و سایر نهادهای ملی همکار، خود را متعهد به تداوم حمایت از اقدامات بشردوستانه دولت ایران می‌داند. در حالی این تفاهم‌نامه امضاء می‌شود که ایران از چند دهه به این‌طرف میزبان میلیون‌ها مهاجر افغانستانی است. مهاجران، به‌ویژه کودکان با محرومیت‌ها و محدودیت‌هایی مواجه‌ هستند. این در حالی است که ایران در سال جاری خورشیدی اخراج مهاجران افغانستانی را به‌صورت چشم‌گیر افزایش داده و مدارک اقامتی میلیون‌ها مهاجر را باطل کرده است. جمهوری اسلامی ایران «برگه سرشماری» حدود دو میلیون مهاجر افغانستانی را باطل اعلام کرده و به این افراد پس از دو بار مراجعه به دفاتر موسوم به «دفتر کفالت» کارت خروج می‌دهد. اخراج مهاجران افغانستانی از ایران در یک ماه اخیر شدت بیشتری گرفته است و اکثر اخراج‌شدگان خانواده‌هایی هستند که سال‌ها در ایران زندگی کرده‌اند.

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 189 بازدید

در دنیای پرشتاب و مدرن امروزی، یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌های افراد، یافتن تعادل بین کار و زندگی خانوادگی است. این موضوع به‌ویژه در جوامعی که فشارهای اقتصادی و اجتماعی رو به افزایش است، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. کار، به‌عنوان بخشی ضروری از زندگی، تأمین‌کننده نیازهای مالی و رشد حرفه‌ای است، اما اگر به‌درستی مدیریت نشود، می‌تواند به قیمت از دست رفتن آرامش خانوادگی و روابط انسانی تمام شود. از سوی دیگر، خانواده به‌عنوان هسته اصلی جامعه، نیازمند توجه، وقت و انرژی است تا بتواند نقش خود را در پرورش افراد سالم و متعادل ایفا کند. در این مقاله، به بررسی چالش‌های موجود در ایجاد تعادل بین کار و زندگی خانوادگی و ارائه راه‌حل‌های عملی برای غلبه بر این چالش‌ها می‌پردازیم. چالش‌های تعادل بین کار و زندگی خانوادگی یکی از مهم‌ترین چالش‌ها در این زمینه، فشار زمانی است. بسیاری از افراد، به‌ویژه در شهرهای بزرگ، ساعت‌های طولانی را در محل کار سپری می‌کنند. اضافه‌کاری، جلسات غیرمنتظره و مسئولیت‌های شغلی گاهی اوقات فرصت کافی برای حضور در کنار خانواده را از بین می‌برند. این موضوع می‌تواند به احساس دوری و انزوا در میان اعضای خانواده منجر شود. برای مثال، والدینی که به دلیل مشغله کاری نمی‌توانند در فعالیت‌های روزمره فرزندانشان مانند کمک به تکالیف یا شرکت در مراسم مدرسه حضور داشته باشند، ممکن است به‌تدریج ارتباط عاطفی خود را با فرزندانشان از دست بدهند. چالش دیگر، فشار روانی ناشی از انتظارات دوگانه است. افراد اغلب در محل کار با انتظاراتی مانند بهره‌وری بالا و تعهد کامل مواجه هستند، در حالی که در خانه نیز باید نقش همسر، والد یا فرزند مسئول را ایفا کنند. این دوگانگی می‌تواند به استرس، خستگی و حتی فرسودگی شغلی منجر شود. به‌ویژه زنان که در بسیاری از جوامع هنوز بار اصلی مسئولیت‌های خانه‌داری را بر دوش دارند، با این چالش به‌صورت مضاعف روبه‌رو می‌شوند. آن‌ها باید بین وظایف حرفه‌ای و خانوادگی تعادلی برقرار کنند که گاهی به قیمت سلامت جسمی و روانی‌شان تمام می‌شود. تأثیر فناوری نیز یکی دیگر از چالش‌های مهم است. در حالی که ابزارهای دیجیتال مانند تلفن‌های هوشمند و لپ‌تاپ‌ها امکان کار از راه دور را فراهم کرده‌اند، این موضوع گاهی مرز بین کار و زندگی شخصی را محو می‌کند. پاسخ دادن به ایمیل‌های کاری در نیمه‌شب یا شرکت در تماس‌های شغلی در حین صرف شام خانوادگی، نمونه‌هایی از این تداخل هستند. این وضعیت نه‌تنها کیفیت زمان حضور در کنار خانواده را کاهش می‌دهد، بلکه می‌تواند به ایجاد تنش و سوءتفاهم در روابط خانوادگی منجر شود. عدم حمایت اجتماعی و سازمانی نیز از دیگر موانع است. در بسیاری از محیط‌های کاری، فرهنگ سازمانی به گونه‌ای است که کارمندان تشویق به اولویت دادن به شغل خود می‌شوند و کمتر به نیازهای خانوادگی آن‌ها توجه می‌شود. مرخصی‌های محدود، عدم انعطاف در ساعات کاری و نبود برنامه‌های حمایتی مانند مهدکودک در محل کار، همگی می‌توانند تعادل بین کار و زندگی را دشوارتر کنند. پیامدهای عدم تعادل عدم تعادل بین کار و زندگی خانوادگی پیامدهای جدی به دنبال دارد. در سطح فردی، این وضعیت می‌تواند به مشکلات جسمی مانند بی‌خوابی، سردرد و ضعف سیستم ایمنی منجر شود. از نظر روانی نیز، افزایش اضطراب، افسردگی و احساس ناکامی از شایع‌ترین نتایج است. در سطح خانوادگی، روابط بین همسران ممکن است به دلیل کمبود وقت و توجه دچار سردی شود. فرزندان نیز که نیازمند حضور فعال والدین هستند، ممکن است احساس طردشدگی کنند یا در معرض مشکلات رفتاری و عاطفی قرار گیرند. در نهایت، این عدم تعادل می‌تواند به جامعه نیز آسیب برساند؛ زیرا خانواده‌های ناسالم، پایه‌های جامعه‌ای شکننده را تشکیل می‌دهند. راه‌حل‌های عملی برای ایجاد تعادل برای غلبه بر این چالش‌ها، راه‌حل‌هایی در سطوح فردی، خانوادگی و سازمانی وجود دارد که می‌توانند به بهبود کیفیت زندگی کمک کنند. مدیریت زمان و اولویت‌بندی یکی از اولین گام‌ها برای ایجاد تعادل، مدیریت مؤثر زمان است. افراد می‌توانند با برنامه‌ریزی دقیق، زمانی مشخص را به کار و زمانی دیگر را به خانواده اختصاص دهند. استفاده از ابزارهایی مانند تقویم‌های دیجیتال یا فهرست وظایف روزانه می‌تواند به اولویت‌بندی کمک کند. برای مثال، تعیین ساعتی مشخص برای پایان کار و خاموش کردن اعلان‌های کاری پس از آن، به فرد اجازه می‌دهد تا با ذهن آزاد در کنار خانواده حضور داشته باشد. تعیین مرزهای مشخص بین کار و زندگی ایجاد مرزهای شفاف بین زندگی حرفه‌ای و شخصی ضروری است. این کار می‌تواند شامل خودداری از انجام وظایف کاری در خانه یا اختصاص دادن فضایی خاص برای کار در منزل باشد. به‌عنوان مثال، اگر فردی از خانه کار می‌کند، بهتر است اتاقی جداگانه را به دفتر کار اختصاص دهد و پس از اتمام ساعت کاری، آن فضا را ترک کند. این جداسازی فیزیکی و ذهنی به کاهش تداخل کمک می‌کند. تقویت مهارت‌های ارتباطی در خانواده گفت‌وگو و هماهنگی بین اعضای خانواده می‌تواند از بسیاری از سوءتفاهم‌ها جلوگیری کند. اگر یکی از والدین به دلیل شغلش زمان کمتری در خانه است، بهتر است این موضوع با همسر و فرزندان مطرح شود و انتظارات به‌صورت شفاف بیان گردد. برگزاری جلسات خانوادگی کوتاه برای برنامه‌ریزی فعالیت‌های مشترک، مانند سفر یا بازی، نیز می‌تواند به تقویت روابط کمک کند. استفاده هوشمندانه از فناوری فناوری می‌تواند هم مشکل‌ساز باشد و هم راه‌حل. افراد می‌توانند با محدود کردن استفاده از دستگاه‌های دیجیتال در زمان‌های خانوادگی، مانند هنگام غذا خوردن یا قبل از خواب، کیفیت حضور خود را افزایش دهند. از سوی دیگر، ابزارهای آنلاین می‌توانند برای هماهنگی بهتر وظایف خانوادگی، مانند خرید یا برنامه‌ریزی، به کار گرفته شوند. درخواست حمایت از محیط کار کارفرمایان نیز نقش مهمی در این زمینه دارند. کارمندان می‌توانند با مدیران خود درباره نیاز به انعطاف‌پذیری در ساعات کاری یا امکان دورکاری صحبت کنند. سازمان‌ها نیز می‌توانند با ارائه برنامه‌های حمایتی مانند مرخصی‌های خانوادگی، مشاوره روان‌شناختی یا تسهیلات مراقبت از کودکان، به کارکنان کمک کنند تا تعادل بهتری برقرار کنند. توجه به سلامت جسمی و روانی افراد باید به خودشان نیز اهمیت دهند. ورزش منظم، خواب کافی و اختصاص زمانی برای فعالیت‌های مورد علاقه می‌تواند انرژی لازم برای مدیریت همزمان کار و خانواده را فراهم کند. همچنین، در صورت احساس فشار بیش از حد، مراجعه به مشاور یا روان‌شناس می‌تواند راهگشا باشد. نقش فرهنگ و جامعه در کنار تلاش‌های فردی، فرهنگ جامعه نیز باید به سمتی حرکت کند که تعادل بین کار و زندگی را ارزشمند بداند. در برخی کشورها، مانند کشورهای اسکاندیناوی، سیاست‌هایی مانند مرخصی‌های طولانی برای والدین و ساعات کاری کوتاه‌تر به بهبود این تعادل کمک کرده است. در ایران نیز می‌توان با ترویج فرهنگ احترام به زمان خانوادگی و حمایت از سیاست‌های کاری منعطف، گام‌های مثبتی برداشت. تعادل بین کار و زندگی خانوادگی نه‌تنها یک انتخاب شخصی، بلکه یک ضرورت برای سلامت فرد، خانواده و جامعه است. اگرچه چالش‌هایی مانند فشار زمانی، استرس و تأثیرات فناوری این تعادل را تهدید می‌کنند، اما با مدیریت هوشمندانه زمان، تعیین مرزها، تقویت ارتباط خانوادگی و حمایت سازمانی می‌توان بر آن‌ها غلبه کرد. در نهایت، این تعادل به افراد اجازه می‌دهد تا هم در حرفه خود موفق باشند و هم از روابط عمیق و معنادار خانوادگی لذت ببرند. این هدف، نیازمند تعهد مشترک افراد، خانواده‌ها و نهادهای اجتماعی است تا جهانی متعادل‌تر و شادتر بسازیم.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 119 بازدید

در گوشه‌ای از شهر هرات، جایی میان کوچه‌های نیمه خاکی و دیوارهای فرسوده، خانواده‌ای زندگی می‌کند که هر روزشان با درد آغاز می‌شود و با نگرانی به پایان می‌رسد. مرد خانواده، حسیب‌الله، ۴۰ سال دارد، اما سال‌هاست که دیگر رمقی در تن ندارد. کلیه‌هایش از کار افتاده‌اند، و برای زنده ماندن، باید هر دو روز یک‌بار خود را به مرکز صحی برساند و دیالیز شود. ماشین دیالیز برایش مثل طناب نجاتی‌ست در دریایی متلاطم، اما همین طناب هم هزینه دارد، انرژی می‌برد، و تن رنجورش را هر بار ضعیف‌تر از قبل به خانه برمی‌گرداند. اما دیالیز پایان ماجرا نیست. هر شش ماه، به دلیل پیچیدگی وضعیت کلیوی و عفونت‌های داخلی، باید عمل جراحی انجام دهد. این عملیات نه فقط جسم او را زخمی‌تر می‌کند که جیب خانواده را نیز تهی‌تر از قبل می‌گذارد. هر بار، خانواده مجبور می‌شوند قرض بگیرند، وسایل خانه را بفروشند، یا از خویشاوندان کمک بخواهند؛ و هر بار بازپرداخت این کمک‌ها مانند باری سنگین‌تر بر دوششان می‌نشیند. همسرش، مریم، زنی‌ست ۳۵ ساله، اما خطوط عمیق روی صورتش گویی از زن سالخورده‌ای خبر می‌دهد. روزی نبود که به‌سلامت همسرش فکر نکند. اما از وقتی بیماری حسیب‌الله شدت گرفته، خودش هم به‌شدت بیمار شده است. شکمبه‌پاکی‌های مکرر، جارو و شست‌وشوی خانه‌های مردم، برداشتن سطل‌های آب سنگین، و پاک‌کاری خانه‌های اعیان‌نشین، ریه‌هایش را بیمار کرده. پزشک‌ها گفته‌اند که دچار مشکلات تنفسی مزمن شده، اما وقتی نانی برای خوردن نیست، استراحت و دارو تبدیل به یک رؤیای دور و دراز می‌شود. مریم می‌گوید: «وقتی شوهرم از شفاخانه برمی‌گرده، نیمه‌جان است. من اگر استراحت کنم، کی نان بیاره؟ دخترم ۸ ساله است، هنوز باید درس بخوانه، نه که کمک نفقه بده.» مریم صبح‌ها زود از خانه بیرون می‌زند، با سطل و جارو و پارچه‌های کهنه. در خانه‌های مردم کار می‌کند، و با مزد ناچیز روزانه‌ای که به دست می‌آورد، نانی، بوره‌ای، یا کمی روغن به خانه می‌آورد. اما این درآمد اندک حتی هزینه دوای شوهرش را هم تأمین نمی‌کند. گاهی خویشاوندانشان دست‌به‌دست می‌دهند و چند بوجی آرد یا چند قوطی روغن برای‌شان می‌فرستند. اما شرم این کمک‌ها مریم را در خودش مچاله می‌کند. با صدایی لرزان می‌گوید: «پدرم خدابیامرز همیشه می‌گفت، نان اگر با عرق پیشانی باشه، بوی خوش داره. حالا ما نه عرق داریم، نه پیشانی بلند. فقط دست دراز کرده‌ایم، هر روز.» دخترشان، سمیرا، ۸ ساله است. روزگاری کتاب‌های درسی را با شوروشوق ورق می‌زد، اما حالا بیشتر وقت‌ها باید در خانه بماند تا از پدر مراقبت کند. گاهی وقتی مادرش دیر می‌رسد، اوست که باید برای پدر دارو بیاورد، یا برنج را دم کند. روزهایی هست که حتی نان خالی هم در خانه نیست، و سمیرا تنها با آب‌قند روز را سپری می‌کند. او با لحنی کودکانه اما غمگین می‌گوید: «در مکتب همه دوستایم صنفی‌های نو دارن، کتاب نو، چپنای نو... من دیگه مکتب هم دوست ندارم. معلم همیشه میگه باید غذا بخورین تا یاد بگیرین. من وقتای زیاد گشنه هستم.» خانه‌شان کوچک است، با سقفی چوبی که در زمستان‌ها از سرما نفوذ می‌کند و در تابستان از گرمای خفه‌کننده پر می‌شود. هیچ وسیله‌ای برای راحتی ندارند، تنها یک فرش کهنه، یک بخاری زنگ‌زده، و یک پتوی پاره. در گوشه‌ای از خانه، چند داروی استفاده‌نشده که تاریخ مصرفش گذشته، به یادگار مانده‌اند؛ داروهایی که هیچ‌وقت نتوانستند تهیه‌اش کنند. بارها به نهادهای دولتی و خیریه‌ها مراجعه کرده‌اند. یک‌بار کمکی ناچیز دریافت کردند، اما دیگر هیچ‌کس صدایشان را نشنیده است. مریم می‌گوید: «ما صدای آهسته‌ایم. فقط وقت‌هایی که صدا بلند میشه، مردم می‌بینند. اما ما از فریاد زدن خسته‌ایم، فقط نفس می‌کشیم، با درد.» با وجود همه سختی‌ها، هنوز رشته‌ای از امید در دلشان هست. مریم آرزو دارد روزی شوهرش دوباره توان راه رفتن داشته باشد. سمیرا هنوز بعضی شب‌ها کتاب‌های کهنه‌اش را ورق می‌زند و برای خودش بلند می‌خواند و حسیب‌الله، با لبخند کم‌رنگی که به‌سختی روی لبان خشکیده‌اش می‌نشیند، گاهی می‌گوید: «خدا اگر دردی داده، صبرش را هم می‌دهد.» اما تا آن زمان، این خانواده باید در میان گردباد بیماری، فقر، و رنج، هر روز برای زنده‌ماندن بجنگند و شاید، فقط شاید، روزی کسی صدای آهسته‌شان را بشنود... نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 132 بازدید

منابع محلی از ولایت خوست می‌گویند که پنج تن، به‌شمول دو زن، در پی درگیری میان دو خانواده در این ولایت کشته شده و یک زن دیگر نیز زخمی شده است. دست‌کم دو منبع محلی به رسانه‌ها گفته‌اند روز گذشته (چهارشنبه، ۷ جوزا) این درگیری در ولسوالی «تنی» خوست رخ داده که در نتیجه پنج نفر به شمول دو زن کشته و یک زن دیگر نیز زخمی شدند. منبع تاکید کرده است که چهار عضو یک خانواده به شمول پدر، مادر، خواهر و برادر، از یک طرف در این درگیری کشته شده‌اند. منبع افزوده است که همچنان یک تن از طرف دیگر، در این درگیری نیز جان باخته است. منبع در ادامه گفته است که یک تازه‌عروس نیز در این درگیری به شدت زخمی شده است. منبع گفت که این تازه عروس جهت ادامه‌ی تداوی به مرکز صحی انتقال یافته است. منبع در ادامه خاطر نشان کرده است که این درگیری بر سر جنجال بین کودکان رخ داده است. مسوولان در فرماندهی پولیس ولایت خوست نیز این رویداد را تایید کرد‌ه‌اند، اما در مورد دلیل و انگیزه‌ی این درگیری جزییات ارائه نکردند. قابل ذکر است که پیش از این نیز درگیری‌های خانواد‌گی، اغلب بر سر مسایل مربوط به زمین، در این ولایت رخ داده است. همچنین چند روز پیش نیز در اثر درگیری میان دو خانواده در ولایت کاپیسا یک تن کشته شده و هشت تن دیگر به‌شمول چهار زن زخمی شدند.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 89 بازدید

مسوولان در فرماندهی پولیس ولایت کاپیسا می‌گویند که در پی درگیری بین دو خانواده در ولسوالی کوه‌بند این ولایت، یک تن کشته شده و هشت تن دیگر به‌شمول چهار زن زخمی شدند. عبدالفتاح فایز، سخنگوی فرماندهی پولیس کاپیسا گفته است که این رویداد در روستای منگل خیل از مربوطات ولسوالی کوه‌بند زمانی رخ داده که دو خانواده به‌خاطر «تقسیم راه» باهم درگیر شده بودند. وی تاکید کرد که این درگیری حوالی ساعت ۷:۰۰ دوشنبه‌شب (۵ جوزا) رخ داد و در نتیجه یک تن کشته شده و هشت تن دیگر به‌شمول‌ چهار زن زخمی شده‌اند. سخنگوی فرماندهی پولیس ولایت کاپیسا افزوده است که زخمی‌های این رویداد برای تداوی به شفاخانه منتقل شده‌اند. او در مورد سن و وضعیت صحی زخمی‌های این رویداد چیزی نگفته است. عبدالفتاح فایز می‌گوید که چهار تن را در پیوند به این رویداد بازداشت کرده است. قابل ذکر است که پیش از این نیز در رویدادهای مشابه، چندین تن به‌شمول زنان و کودکان در شماری از ولایت‌ها قربانی مشکلات خانوادگی شده‌اند.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 82 بازدید

صبح زود بود. هنوز صدای اذان از مسجد کوچک محل نیامده بود. فاطمه کنار بخاری نشسته بود، پتو را دور دوش کشیده و به شعله‌هایی خیره مانده بود که مثل جانش ضعیف و لرزان بودند. شوهرش، عبدالخالق، با چهره‌ای گرفته، مقابل رادیو نشسته بود. دست‌هایش می‌لرزید و چشم‌هایش به دوردست‌ها دوخته شده بود. رادیو می‌گفت: حکومت سرپرست وارد کابل شده‌اند. دولت سقوط کرده. رییس‌جمهور فرار کرده است. فاطمه حس کرد انگار دنیا زیر پاهایش فرو ریخت. عبدالخالق کارمند بخش مالی وزارت داخله بود. هیچ‌وقت در خط مقدم نبوده، اما همه می‌دانستند که اعضای حکومت فعلی به دنبال کارمندان دولت هستند. مخصوصاً آن‌هایی که اسم‌شان در فهرست‌ها بوده. عبدالخالق همان شب گفت: «باید فرار کنم. اگر بمانم، کشته می‌شوم. رحمی در کار نیست.» فاطمه هول شد. چطور؟ کجا؟ با چه پولی؟ چهار بچه قدونیم‌قد داشتند. بزرگ‌ترینشان یوسف ده‌ساله بود، کوچک‌ترینشان زهرا، فقط سه سال. اما عبدالخالق تصمیمش را گرفته بود. با پولی که با قرض و زحمت فراهم کردند، خودش را به یک قاچاقچی معرفی کرد. او گفت راهی هست تا از نیمروز به ایران برود. از کوه و بیابان، از مرزهای خشک و خطرناک. اما خطر کمتر از مرگ در کابل نبود. شب آخر، عبدالخالق دخترش زهرا را بغل کرد. پیشانی فاطمه را بوسید و گفت: «من که رسیدم، راهی برای تو و بچه‌ها پیدا می‌کنم. فقط دعا کن.» فاطمه گریه نکرد. نه آن شب. اشکش یخ‌زده بود. دلش پر از ترس و ابهام بود، اما چیزی نگفت. مرزهایی که جان می‌گیرند، نه پناه می‌دهند عبدالخالق رفت. دو هفته گذشت. هر روز فاطمه گوش‌به‌زنگ بود. منتظر تماس، پیام، حتی یک نشانه از زنده‌بودن. اما هیچ خبری نشد. بی‌قراری‌اش بیشتر شد. بچه‌ها می‌پرسیدند بابا کو؟ فاطمه لب گزید و گفت: «رفته برایتان کار پیدا کنه.» اما خودش می‌دانست چیزی درست نیست. روز پانزدهم، شماره ناشناسی تماس گرفت. صدایی غلیظ و خشک گفت: «عبدالخالق را در راه کشتند. سربازهای ایرانی به او شک کردند. مستقیم زدند. در همان بیابان دفنش کردیم.» دست فاطمه از گوشی افتاد. پاهایش سست شد. جهان تار شد. کسی نبود که جسد را بیاورد. نه قبری، نه کفنی، نه نماز میتی. تنها یک جمله: «کشته شد». بازگشت به کابلِ بدون شوهر؛ بازگشت به غربت فاطمه دیگر نمی‌دانست چه کند. پولی نمانده بود. نه حمایت فامیلی، نه پشتوانه‌ای. پدر و مادرش سال‌ها پیش مرده بودند. خانواده شوهر هم خودشان به هزار درد گرفتار بودند. با چهار بچه، به کابل برگشت. خانه‌ای در حاشیه شهر پیدا کرد؛ یک اتاق تاریک، با سقف چوبی پوسیده و دیوارهای نم‌دار. اجاره‌اش کمبود، اما برای کسی که نانی برای شام ندارد، همان هم زیاد است. فاطمه هفته‌ها در شوک بود. حرف نمی‌زد. شب‌ها بچه‌ها می‌خوابیدند و او تا صبح به سقف خیره می‌ماند. گوشه اتاق می‌نشست، دست‌هایش را روی زانو می‌گرفت، و زمزمه می‌کرد: «عبد، چرا رفتی؟ چرا تنهایم گذاشتی؟» شروع رنج؛ با دستانی خالی و دهانی پُر از وعده برای بچه‌ها بچه‌ها غذا می‌خواستند. لباس می‌خواستند. مکتب، دفتر، دوا. اما فاطمه فقط یک چیز داشت: عزم. او تصمیم گرفت هر کاری بکند، جز گدایی. اما در کشوری که کار برای زن بیوه نیست، مخصوصاً با چهار فرزند، چه کاری می‌ماند؟ روزهای اول لباس شست. برای همسایه‌ها، برای چند افغانی. بعد رفت دنبال تمیزکاری. اما زن تنها، وقتی در خانه‌های غریبه می‌رود، نگاه‌ها ترحم‌آمیز نیست، حریص‌اند. تا اینکه یک روز، پسرش یوسف گفت: «مادر، یک بچه‌ در کوچه کفش رنگ می‌زند. روزی سی افغانی می‌گیرد. منم می‌توانم.» فاطمه دلش ریخت. پسرش هنوز بچه بود. دست‌هایش هنوز بوی بازی می‌داد، نه رنگ بوت، اما چاره‌ای نبود. خیابان، خانه دومشان شد با پول قرض، یک جعبه کفش‌کاری خریدند. یوسف سر کوچه نشست. اما وقتی دیدند مردم راحت‌تر به زن مراجعه می‌کنند، فاطمه خودش هم کنار پسرش نشست. از آن روز، خیابان شد جایگاهشان. صبح زود، قبل از طلوع، از خانه بیرون می‌زدند. یک‌گوشه میدان، جایی بین دست‌فروشان و گداها، می‌نشستند. بعضی رهگذران می‌گفتند: «زن که کفش رنگ نمی‌زنه!» اما بعضی کفش‌هایشان را می‌آوردند. پولی می‌دادند. بعضی هیچ پول نمی‌دادند. با پول قرض، یک جعبه کفش‌کاری خریدند. یوسف سر کوچه نشست. اما وقتی دیدند مردم راحت‌تر به زن مراجعه می‌کنند، فاطمه خودش هم کنار پسرش نشست. از آن روز، خیابان شد جایگاهشان. صبح زود، قبل از طلوع، از خانه بیرون می‌زدند. یک‌گوشه میدان، جایی بین دست‌فروشان و گداها، می‌نشستند. بعضی رهگذران می‌گفتند: «زن که کفش رنگ نمی‌زنه!» اما بعضی کفش‌هایشان را می‌آوردند. پولی می‌دادند. بعضی هیچ پول نمی‌دادند. روزهای سرد، دست‌های فاطمه یخ می‌زد. دستکش نداشت. واکس به زخم دست‌هایش می‌نشست. پوستش ترک می‌خورد. شب‌ها از درد نمی‌خوابید. زهرا، کوچک‌ترینشان، اغلب گرسنه گریه می‌کرد. فاطمه او را بغل می‌کرد، نان خشک به دستش می‌داد، و لالایی‌هایی می‌خواند که خودش هم دیگر به آن‌ها باور نداشت. فقر، فراتر از بی‌پولی‌ست؛ فقر، بی‌پناهی‌ست در خانه، وضع بدتر بود. آب نداشتند. برقشان اغلب قطع می‌شد. بخاری نداشتند. شب‌ها با چند پتوی کهنه خود را می‌پوشاندند. باران که می‌آمد، سقف چکه می‌کرد. دیوار نم می‌کشید. بچه‌ها سرفه می‌کردند. دوا نبود. دکتر نبود. فاطمه به هزار درد گرفتار بود. بعضی شب‌ها بچه‌ها از گرسنگی خواب نمی‌رفتند. او هم غذا نداشت، اما لبخند می‌زد و می‌گفت: «ببین، فردا غذاهای خوش‌مزه می‌خوریم.» دروغ می‌گفت. اما دروغی لازم. دروغی که مادرها یاد می‌گیرند وقتی نمی‌توانند گریه کنند. نگاه‌ها، از فقر بدتر بودند کار کفش رنگی فقط سخت نبود، خطرناک هم بود. گاهی مردانی می‌آمدند، کفششان را می‌دادند و بعد نگاهشان را نمی‌بردند. بعضی حرف‌هایی می‌زدند که دل فاطمه را آشوب می‌کرد. یک‌بار مردی گفت: "زن تنها با چهار بچه؟ اگه بخوای، یک راهی هست برایت" فاطمه لرزید. بُغضش ترکید، اما فقط گفت: "نه. نه هیچ‌وقت." اما او می‌دانست، زن تنها در کابل مثل شکار بی‌دفاعی‌ست. نگاه‌ها، ترسناک‌تر از زمستان‌اند. خاطره‌ها؛ مرهمی که بیشتر زخم می‌زنند گاهی شب‌ها که بچه‌ها خواب بودند، فاطمه نامه‌های قدیمی عبدالخالق را می‌خواند. او مردی ساده بود، اما مهربان. اهل شعر نبود، اما یک‌بار در نامه‌ای نوشته بود: "اگر جنگ نبود، با تو می‌رفتم سیر کوه‌ها. اگر فقر نبود، برایت دست‌بند می‌خریدم... " فاطمه آن نامه را روی سینه‌اش می‌گذاشت و گریه می‌کرد. گاهی با صدای بلند. گاهی بی‌صدا، فقط اشک. رؤیایی که دور است، اما خاموش نشده با تمام سختی‌ها، فاطمه هنوز یک آرزو دارد: این‌که بچه‌هایش، مثل او نشوند. یوسف بتواند مکتب برود. زهرا روزی دکتر شود. یا حداقل، کسی شود که مجبور نباشد کفش مردم را برق بیندازد تا زنده بماند. او هنوز امید دارد. امیدی زخمی، اما زنده. چون مادری که امید نداشته باشد، دیگر چیزی ندارد. پایانی که هنوز نیامده فاطمه هنوز زنده است. هنوز هر صبح، قبل از طلوع آفتاب، جعبه کفش کاری‌اش را برمی‌دارد. با بچه‌هایش می‌رود همان میدان همیشگی. می‌نشیند روی زمین سرد. هنوز مردم می‌آیند، گاه با کفش، گاه فقط با نگاه. و هنوز، وقتی شب می‌شود، به عکس بی‌قبر عبدالخالق نگاه می‌کند و آرام زیر لب می‌گوید: "تو رفتی تا ما بمانیم. حالا فقط بمانم... فقط بمانم..." نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


4 هفته قبل - 132 بازدید

خانواده، این هسته‌ی اصلی جامعه، از دیرباز شالوده بقا و پیشرفت بشریت بوده است. اما در دنیای پرشتاب امروز، حفظ پایداری و انسجام خانواده با چالش‌های بسیاری روبروست. از تغییرات اجتماعی و اقتصادی گرفته تا فشارهای روانی و تکنولوژیکی، همه و همه می‌توانند بنیان خانواده را متزلزل کنند. با این حال، دستیابی به یک زندگی مشترک موفق و پایدار نه یک رؤیا، بلکه هدفی دست‌یافتنی است، به شرطی که زوجین با آگاهی، تلاش و تعهد، راهکارهای لازم را به کار گیرند. این مقاله به بررسی عمیق‌تر عوامل مؤثر بر پایداری خانواده و ارائه راهکارهای عملی برای ساختن زندگی مشترکی موفق می‌پردازد. پایه‌های مستحکم: درک عمیق‌تر از ازدواج ازدواج فراتر از یک قرارداد اجتماعی، یک پیمان عمیق و مسئولیت‌آفرین است که نیازمند درک متقابل، احترام و تعهد است. بسیاری از مشکلات در زندگی مشترک از عدم درک صحیح این مفهوم ناشی می‌شوند. قبل از ورود به زندگی مشترک، شناخت کافی از خود، انتظارات، ارزش‌ها و اهداف شخصی ضروری است. هر فردی با کوله‌باری از تجربیات، باورها و الگوهای خانوادگی خود وارد زندگی مشترک می‌شود. درک این تفاوت‌ها و تلاش برای همگرایی و سازگاری، سنگ بنای یک رابطه پایدار است. پذیرش واقع‌بینانه: هیچ زندگی مشترکی بی‌عیب و نقص نیست. پذیرش این واقعیت که هر رابطه‌ای فراز و نشیب‌های خود را دارد و مشکلات جزئی از مسیر هستند، می‌تواند از سرخوردگی‌های بعدی جلوگیری کند. انتظارات غیرواقعی از همسر یا از زندگی مشترک، یکی از عوامل اصلی نارضایتی و فروپاشی روابط است. خودشناسی و خودسازی مداوم: ازدواج فرصتی برای رشد و بلوغ فردی است. هرچه بیشتر خود را بشناسیم و نقاط قوت و ضعفمان را درک کنیم، بهتر می‌توانیم در رابطه با همسرمان نقش‌آفرینی کنیم. کار کردن بر روی نقاط ضعف و تقویت ویژگی‌های مثبت، نه تنها به رشد فردی ما کمک می‌کند بلکه به پایداری رابطه نیز می‌انجامد. کلیدهای طلایی: مهارت‌های ارتباطی مؤثر ارتباط، اکسیژن رابطه است. بدون ارتباط سالم و مؤثر، هیچ زندگی مشترکی نمی‌تواند دوام بیاورد. بسیاری از سوءتفاهم‌ها و کدورت‌ها نتیجه عدم مهارت در برقراری ارتباط هستند. گوش دادن فعال: گوش دادن فعال به معنای شنیدن با تمام وجود است، نه صرفاً منتظر ماندن برای نوبت صحبت کردن. این مهارت شامل توجه به کلمات، لحن صدا و حتی زبان بدن همسر می‌شود و به او این پیام را می‌دهد که شنیده می‌شود و درک می‌شود. بیان شفاف احساسات و نیازها: بسیاری از ما در بیان احساسات و نیازهایمان مشکل داریم. به جای سکوت یا استفاده از کنایه، باید یاد بگیریم که نیازها و احساسات خود را به وضوح و با احترام بیان کنیم. جملاتی مانند "من احساس می‌کنم..." به جای "تو باعث شدی من احساس کنم..." می‌تواند بسیار مؤثرتر باشد. حل مسالمت‌آمیز تعارضات: تعارضات بخشی طبیعی از هر رابطه‌ای هستند. مهم این است که چگونه با آن‌ها برخورد کنیم. درگیری‌های سازنده که در آن‌ها هر دو طرف به دنبال راه‌حل هستند، می‌توانند به عمیق‌تر شدن رابطه کمک کنند. استفاده از تکنیک‌هایی مانند "وقفه‌های کوتاه" در زمان عصبانیت و بازگشت به بحث پس از آرام شدن، می‌تواند از شدت درگیری‌ها بکاهد. بازخورد سازنده: ارائه بازخورد مثبت و منفی به صورت سازنده و محترمانه، به رشد رابطه کمک می‌کند. به جای انتقاد، بر رفتار تمرکز کنید و راهکارهایی برای بهبود ارائه دهید. ساختن مشترک: تعهد و همکاری زندگی مشترک یک پروژه مشترک است که نیازمند تعهد و همکاری مداوم هر دو طرف است. این تعهد صرفاً به وفاداری جسمانی محدود نمی‌شود، بلکه شامل وفاداری عاطفی، فکری و عملی نیز می‌شود. تعهد به رشد مشترک: زوجین باید به رشد و شکوفایی یکدیگر متعهد باشند. حمایت از آرزوها و اهداف همسر، تشویق به یادگیری و پیشرفت، و ایجاد فضایی برای شکوفایی فردی، از نشانه‌های این تعهد است. تقسیم مسئولیت‌ها: مسئولیت‌های زندگی، چه در امور خانه، چه در تربیت فرزندان و چه در مسائل مالی، باید به صورت منصفانه و توافقی تقسیم شوند. این تقسیم مسئولیت نباید لزوماً به معنای نصف به نصف بودن باشد، بلکه به معنای پذیرش نقش و وظیفه هر یک بر اساس توانایی‌ها و توافقات است. مدیریت مالی مشترک: مسائل مالی یکی از ریشه‌های اصلی اختلافات در خانواده‌هاست. برنامه‌ریزی مالی مشترک، شفافیت در هزینه‌ها و درآمدها، و توافق بر سر اهداف مالی، از ضروریات پایداری اقتصادی خانواده است. گذراندن وقت با کیفیت: در دنیای پرمشغله امروز، یافتن زمان برای گذراندن وقت با کیفیت با یکدیگر اهمیت ویژه‌ای دارد. این می‌تواند شامل یک گفتگوی ساده، یک پیاده‌روی، یا یک فعالیت مشترک مورد علاقه باشد. مهم این است که این زمان‌ها به تقویت پیوند عاطفی کمک کنند. حفظ تازگی: مراقبت از رابطه مانند هر موجود زنده‌ای، رابطه نیز برای رشد و شکوفایی نیازمند مراقبت مداوم است. غفلت می‌تواند به تدریج عشق و علاقه را کمرنگ کند. ابراز محبت و قدردانی: کلمات محبت‌آمیز، لمس‌های کوچک، و ابراز قدردانی از تلاش‌های همسر، می‌تواند آتش عشق را شعله‌ور نگه دارد. فراموش نکنید که هر فردی زبان عشق خود را دارد و شناخت آن می‌تواند به ابراز مؤثرتر محبت کمک کند. غافلگیری‌های کوچک: هدایای کوچک، برنامه‌ریزی یک قرار عاشقانه، یا حتی یک یادداشت محبت‌آمیز، می‌تواند شور و هیجان را به رابطه بازگرداند. کشف علایق مشترک جدید: انجام فعالیت‌های جدید با یکدیگر، سفر کردن، یا یادگیری مهارت‌های جدید، می‌تواند به ایجاد خاطرات مشترک و تقویت پیوند کمک کند. بخشایش و گذشت: هیچ انسانی بی‌اشتباه نیست. توانایی بخشیدن اشتباهات یکدیگر و گذشت از کاستی‌ها، از ویژگی‌های روابط پایدار است. نگه داشتن کینه و ناراحتی می‌تواند به مرور زمان رابطه را فرسوده کند. کمک گرفتن از متخصص: در صورت بروز مشکلات جدی و حل‌نشدنی، مشاوره با یک متخصص خانواده یا زوج‌درمانگر می‌تواند راهگشا باشد. کمک گرفتن از بیرون به معنای ضعف نیست، بلکه نشانه‌ای از هوشمندی و تلاش برای حفظ زندگی مشترک است. در نهایت، خانواده پایدار نه یک اتفاق، بلکه نتیجه تلاش، آگاهی و تعهد مستمر زوجین است. این مسیر شاید همیشه هموار نباشد، اما با ابزارها و راهکارهای مناسب، می‌توان بر چالش‌ها فائق آمد و زندگی مشترکی سرشار از عشق، تفاهم و آرامش بنا کرد. ساختن یک خانواده پایدار نه تنها به سعادت زوجین و فرزندانشان می‌انجامد، بلکه به بنیان مستحکم‌تر جامعه نیز کمک شایانی می‌کند.

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 84 بازدید

مسوولان فرماندهی پولیس ولایت غزنی می‌گویند که سه عضو یک خانواده به‌شمول يک زن، یک کودک سه ساله و یک مرد در ولسوالی اجرستان این ولایت پس از غرق شدن در آب، جان باخته‌اند. خالد سرحدی، سخنگوی فرماندهی پولیس غزنی گفته است که این رویداد روز گذشته (چهارشنبه، ۱۷ ثور) در روستای «کلدره» از مربوطات ولسوالی اجرستان رخ داده است. آقای سرحدی تاکید کرده است که این رویداد هنگامی رخ داده است که کودک سه ساله سرگرم آب‌بازی بوده و در آب غرق می‌شود. در ادامه آمده است که پس از غرق شدن این کودک، پدر و مادرش برای نجات او وارد آب شده، اما آنان نیز در نتیجه همراه با فرزندشان غرق شده‌اند. سخنگوی فرماندهی پولیس ولایت غزنی در مورد هویت و سن پدر و مادر این کودک معلومات ارائه نکرده است. جسد این سه تن توسط نیروهای امنیتی از آب بیرون کشیده شده و به خانواده‌شان تحویل داده شده است. این در حالی است که روز شنبه هفته روان در پی غرق شدن یک موتر در بند پاشدان هرات، شش تن به شمول پنج زن و یک دختر خردسال جان باخته‌ بودند. همچنین چندی پیش نیز یک مادر همراه سه فرزند خود در ولسوالی حصارک ولایت ننگرهار در پی سقوط در آب غرق شده و جان باختند. بارش‌ باران‌های شدید فصلی و افزایش سطح آب دریاها در فصل بهار همواره از شهروندان کشور قربانی گرفته است. بی‌احتیاطی و نبود امکانات امداد و نجات در نزدیکی رودخانه‌ها و آب‌ها از عوامل این حوادث مرگ‌بار دانسته می‌شود.

ادامه مطلب