نویسنده: مهدی مظفری در ادامه بررسی موانع تکریم زنان در افغانستان، به موضوع وابستگی اقتصادی آنان میپردازیم. همانطور که در شمارههای پیشین این سلسله مقالات اشاره شد، عوامل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی متعددی مانع از دستیابی زنان افغان به جایگاه شایسته خود در جامعه شدهاند. در این میان، وابستگی اقتصادی زنان یا عدم مشارکت آنان در فعالیتهای اقتصادی، نقشی کلیدی در تشدید این موانع دارد. وابستگی اقتصادی زنان به معنای اتکای کامل یا بخشی از معیشت آنان به حمایت مالی مردان، اعم از همسر، پدر یا برادر است. این وابستگی ریشه در باورهای سنتی و ساختارهای مردسالارانه جامعه افغانستان دارد که نقش زنان را به امور خانهداری و مراقبت از فرزندان محدود میکند. ارتباط مشارکت اقتصادی زنان با کرامت ایشان و توسعه کشور مشاركت اقتصادي جزء لاينفك توسعه اقتصادي است و عدم بسترسازي براي مشاركت، علاوه بر نظام اقتصادي، نظام اجتماعي را نيز به چالش ميكشد. از حيث كاركردي، مشاركت اقتصادي را ساز و كاري براي بقا، توسعه و تعالي نظام اجتماعي ميدانند. از اينرو، امروزه كمتر نوشتهاي را در ادبيات توسعه ميتوان يافت كه از مشاركت و به صورت خاص مشاركت اقتصادي به عنوان موتور محركة توسعه، بحثي به ميان نياورده باشد. در اين ارتباط، جايگاه زنان به عنوان نيمي از جمعيت جوامع، سرمايه انساني نيروي كار و كنشهاي اقتصادي آنان مهم است. تا به حدي كه در دنياي امروز يكي از نشانههاي توسعه يافتگي جوامع، مشاركت زنان در نظام اقتصادي بوده و دسترسي آنان به فرصتهاي اقتصادي و اشتغال، بيان كننده موقعيت اجتماعي زنان در كشورهاي مختلف است. علاوه بر اينكه از حيث كاركردي، مشاركت زنان در بازار كار نقش كليدي در توسعه دارد، از حيث شهروندي و اين يک حق است؛ حقي كه استقلال، رفاه، سلامت رواني، اعتماد به نفس، بهبود كيفيت زندگي و... را براي ايشان به ارمغان ميآورد و در سطح كلان، رشد و توسعه اقتصادي، سلامت اقتصادي، كاهش هزينههاي اجتماعي، جلوگيري از تضاد و... را به دنبال دارد. محرومیت تاریخی زنان از حقوق مالی و طلوع عدالت با اسلام در اعصار گذشته، زن در بسیاری از جوامع از حقوق مالی اولیه محروم بود. این ستم نه تنها او را از بهرهمندی از دستاوردهای اقتصادی باز میداشت، بلکه او را به عنوان "مِلک" یا "کالایی" در اختیار دیگران قرار میداد. زن نه تنها از ارث و مهریه سهمی نداشت، بلکه حتی حاصل دسترنج خود نیز متعلق به او نبود. این باور نادرست و فرهنگ تبعیضآمیز، ریشه در تار و پود جوامع داشت و قرنها بر سرنوشت زنان سایه افکنده بود. گویی زنان از حقوق انسانی اولیه، از جمله استقلال اقتصادی، محروم بودند. اما اسلام با طلوع خود، انقلابی در جایگاه و حقوق زن ایجاد کرد. اسلام از همان ابتدا، با ردّ قاطعانهی باورهای غلط و رسوم ظالمانه، سیمای حقیقی زن را به تصویر کشید و غبار اوهام و خرافات را از چهره او زدود. اسلام، کرامت و منزلت زن را به رسمیت شناخت و استقلال اقتصادی او را به عنوان حقی مسلم تأیید کرد. با احکام و تعالیم روشن اسلام، زن نه تنها از حقوق مالی مانند ارث و مهریه برخوردار شد، بلکه حق مالکیت مطلق بر دسترنج و اموال خود را نیز به دست آورد. «وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ مَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بِهِۦ بَعۡضَكُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبُوا وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبۡنَ وَسۡـَٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا»؛ و آنچه را كه خدا به وسيلۀ آن برخى از شما را بر برخى ديگر برترى داده است آرزو نكنيد.[زيرا] براى مردان از آنچه به دست آوردهاند بهرهاى است و براى زنان [نيز] از آنچه به دست آورده اند بهرهاى است، و از فضل [بيكران] خدا درخواست كنيد؛ زيرا خدا به هر چيزى داناست. (نساء،۳۲) اسلام با اعطای این حقوق، زن را از قیدوبند وابستگیهای مالی رها ساخت و به او قدرت انتخاب و اختیار در مسیر زندگیاش عطا کرد. زن مسلمان با اتکای به تواناییهای خود و با بهرهمندی از حقوق اقتصادی، میتوانست در عرصههای مختلف جامعه حضور یابد و نقشآفرینی کند. این تحول عظیم، گامی بلند در جهت عدالت و انصاف بود و زمینهای را برای شکوفایی استعدادها و تواناییهای زنان فراهم کرد. نظام فعلی و طرد زنان از اقتصاد افغانستان؛ زخمی بر پیکر کرامت انسانی حکومتداران فعلی افغانستان با قدرتیافتن دوباره در سال ۲۰۲۱ بار دیگر نیمی از جمعیت انسانی افغانستان را به محدودیت کشاند و دریچههای مشارکت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و از همه حائز اهمیتتر دریچه مشارکت اقتصادی را به روی زنان در افغانستان بست. این اقدام نه تنها معیشت و استقلال مالی زنان را هدف قرار داد، بلکه تار و پود زندگی میلیونها زن را از هم گسست و توهینی آشکار به کرامت انسانی آنان نمود. زنان افغانستان در سالهای اخیر، با تلاش و پشتکار، گامهای بلندی در عرصه اقتصاد برداشته بودند. آنها کارآفرینان موفقی شده بودند، مهارتهای خود را ارتقا داده بودند و در زمینههای مختلف اقتصادی فعالیت میکردند. اما با سقوط نظام جمهویت و روی کار آمدن نظام فعلی، همه این دستاوردها از بین رفت. ممنوعیت کار زنان در بسیاری از مشاغل، محدودیتهای شدید برای فعالیتهای اقتصادی آنها و فضای خفقانآور حاکم بر جامعه، زنان را از عرصه اقتصاد رانده است. این امر، فقر و ناامیدی را در میان خانوادهها گسترش داده و آیندهای تاریک را برای زنان افغانستان رقم زده است. طرد زنان از نظام اقتصادی افغانستان، پیامدهای ناگوار و جبرانناپذیری به همراه دارد: از دست رفتن فرصتهای شغلی و افزایش بیکاری در میان زنان وابستگی مالی زنان به مردان و از بین رفتن استقلال آنها فقر و گرسنگی در خانوادهها، به ویژه کودکان محروم شدن جامعه از نیمی از نیروی کار و استعدادهای زنان سرکوب خلاقیت و نوآوری و ایجاد رکود اقتصادی نظام فعلی با طرد زنان از اقتصاد کشور، نه تنها حقوق اولیه آنها را نقض کرده است، بلکه به کرامت انسانی آنها نیز توهین کرده است. زنان افغانستان، حق دارند در انتخاب مسیر زندگی خود آزاد باشند، استعدادهای خود را شکوفا کنند و در پیشرفت جامعه خود سهیم باشند. جامعه جهانی، فرهنگیان و... باید در قبال این ظلم سکوت نکنند و برای احقاق حقوق زنان افغانستان و حمایت از مشارکت آنها در اقتصاد تلاش کنند. آزادی و استقلال زنان، پایه و اساس یک افغانستان توسعهیافته و صلحآمیز است.
برچسب: تکریم
نویسنده: مهدی مظفری در سرزمینی که زخم کهنهی تاریخ بر پیشانیاش نقش بسته، در سرزمینی که فریادهای آزادی در نایِ نغمههایش جاریست، در سرزمینی که لالههای سرخِ رشادت، دشتِ دغدغههایش را رنگین کرده، هنوز هم، نغمهی غمانگیزِ بیاحترامی به زن، در گوش جانِ انسان طنین انداز است. افغانستان، مهد تمدنها و گهوارهی فرهنگ، در پیچ و تابِ تار و پودِ تاریخ، شاهدِ ظلمهایی بس ناگوار بوده است. در این میان، زنان این سرزمین، همواره طعم تلخِ بیعدالتی و ناعدالتی را چشیدهاند. ما در سلسله مقالات «موانع تکریم زنان در افغانستان» موانعی را پی میگیریم که مغایر با کرامت زنان افغانستان اند، موانعی که متأسفانه ریشه در اعماقِ تاریکیِ جهل و سنتهای متحجر در افغانستان دارد. در سه شماره قبل این سلسله، به موانع فرهنگی و اجتماعی پرداختیم؛ مفصل بحث کردیم که مسائل بیشمار فرهنگی و اجتماعی در جامعه سنتی افغانستان وجود دارد که با کرامت زنان در تضاد است. در این شماره به آن موانع تکریم زنان افغان میپردازیم که قانون و سیاست آنرا حمایت میکند. موانع قانونی و سیاسی تکریم زن در افغانستان حکومت فعلی پس از به قدرت رسیدن در افغانستان، قوانین و محدودیتهای متعددی را علیه زنان وضع کردهاند که نقض آشکار کرامت و حقوق اساسی آنان محسوب میشود. این قوانین ظالمانه، تار و پود زندگی زنان افغان را درهم تنیده و آنان را از حقوق اولیه انسانی، آزادیهای مدنی و فرصتهای برابر محروم ساخته است. در ادامه، به برخی از بارزترین قوانین مغایر با کرامت انسانی حکومت فعلی میپردازیم: محدودیت حق آموزش: حکومت فعلی از زمان به قدرت رسیدن تا کنون، دختران بالاتر از کلاس ششم را از رفتن به مکتب منع کردهاند. این اقدام، برعلاوه اینکه نسل آینده زنان افغانستان را از حق آموزش و دانشآموزی محروم میکند و آینده آنان را به تاریکی میکشاند، کشور را نیز به ورطه سقوط رهنمون میسازد. محدودیت حق کار: زنان افغان در بسیاری از ادارات دولتی و بخش خصوصی از کار کردن منع شدهاند. این امر آنان را از استقلال مالی و توانایی مشارکت در اقتصاد جامعه باز میدارد و به وابستگی اقتصادی زنان دامن میزند. این وابستگی مخصوصا برای زنانی که قبلا کارمند بودهاند، متضاد با کرامت ایشان است. محدودیت حق آزادی رفت و آمد: سیاستگذاران حکومت فعلی بارها و بارها تأکید کردهاند که زنان بدون همراه مرد محرم حق ندارند از خانه خارج شوند. این محدودیت، زنان را در قفسی از محدودیتها اسیر کرده و سادهترین حقوق انسانی آنان مانند آزادی رفت و آمد را نقض میکند. اجبار به پوشیدن برقع: سیاستگذاران حکومت فعلی افغانستان با تعریف و نگاه خاص و افراطی که نسبت به حجاب دارند، پوشیدن برقع را برای زنان در برخی از مناطق افغانستان اجباری کردهاند. چادر برقع طوری است که همۀ اعضای بدن انسان حتی صورت را که نشان از هویت انسان دارد، میپوشاند. این نوع پوشش(پوشش برقع نه چادری)، هویت و شخصیت زنان را نادیده میگیرد و آنان را به انسانهایی فاقد هویت و استقلال و بدون حق انتخاب تبدیل میکند. محدودیت حق آزادی بیان: یکی دیگر از تصریحات سردمداران حکومت فعلی افغانستان در مورد زنان افغان است: «زنان افغان حق ندارند آزادانه نظرات خود را بیان کنند و در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی مشارکت داشته باشند.» این امر که صدای زنان را خاموش کرده و آنان را از عرصههای عمومی و تصمیمگیریها حذف میکند؛ بدون شک کاملا مغایر با کرامت زنان است. قوانین ضد زن حکومت فعلی افغانستان نه تنها حقوق اساسی زنان افغان را نقض میکند، بلکه مغایر با آموزههای واقعی دین اسلام و کرامت ذاتی انسانها است. زنان نیمی از جامعه افغانستان را تشکیل میدهند و بدون مشارکت و حضور فعال آنان، هیچ جامعهای نمیتواند به صلح، ثبات و توسعه پایدار دست یابد. نه تنها فرهنگیان افغانستان، بلکه جهان نباید در برابر این ظلم آشکار سکوت کند. جامعه جهانی باید با تمام توان برای احقاق حقوق زنان افغان و لغو قوانین ضد زن قانونگذاران فعلی حکومت افغانستان تلاش کند. به یاد داشته باشیم که کرامت و ارزش انسانها، فارغ از جنسیت، نژاد و قومیت، امری ذاتی و خدشهناپذیر است. دفاع از حقوق زنان افغان، دفاع از حقوق بشر و کرامت انسانی است؛ بدون شک.
نویسنده: مهدی مظفری مسئلهی تکریم زن در افغانستان همیشه با چالشها و موانعی روبهرو بوده است. بدون شک این موانع ریشه در سنت و فرهنگ جامعه افغانستان دارد. در شمارهی یک این مقاله دو مانع بزرگ فرهنگی تکریم زنان افغانستان را نام گرفتیم. آنجا سخن رفت که «مردسالاری» یکی از سنتها و باورهای افراطی است که در فرهنگ جامعه افغانستان ریشه دوانده و بزرگترین مانع کرامت زنان در این جامعه شده است. همچنین، برداشتهای سطحی و ناصحیح رهبران دینی و برخی مبلّغان افغان از شریعت اسلامی، یکی از بزرگترین موانع تکریم زنان در افغانستان قلمداد شد. البته اکثر سنتها و عرفهای مردم افغانستان که مغایر با کرامت زنان است، تنها ناشی از برداشتهای ناقص و ناصحیح علمای افغان از دین اسلام نیست؛ بلکه بیشتر این سنتها ریشه در فرهنگ به شدت سنتی قبیلوی افغانها دارد. در این شمارهی مقاله، برخی باورها و تلقیهای جنسیتی و فرهنگی مردم افغانستان را پی میگیریم که مغایر با تکریم زنان این کشور است. زنان در متلهای افغانی؛ قرائتهای تحقیرآمیز از زنان متلها یا ضربالمثلها به عنوان آینه فرهنگ و باورهای یک جامعه، میتوانند بازتابی از جایگاه و ارزش زن در آن جامعه باشند. در افغانستان، ضربالمثلهای متعددی وجود دارد که به زنان میپردازند، اما متاسفانه بسیاری از این ضربالمثلها تصویری تحقیرآمیز و فرودست از زن ارائه میدهند. برخی از این ضربالمثلها، زنان را به موجوداتی ضعیف و وابسته به مردان تقلیل میدهند. به عنوان مثال، ضربالمثل «زن در خانه، مرد در میدان» نشاندهنده تفکیک جنسیتی عمیق در جامعه افغانستان است که وظایف زن را به امور خانهداری و مراقبت از فرزندان محدود میکند و جایگاه مرد را در عرصههای اجتماعی و سیاسی میداند. متلهای دیگری نیز وجود دارند که خشونت علیه زنان را توجیه میکنند. به عنوان مثال، ضربالمثل «زن را باید کتک زد تا حرف گوشکن شود.» نشاندهنده پذیرش خشونت خانگی به عنوان ابزاری برای کنترل زنان است. این ضربالمثلها نه تنها تصویری نادرست از زنان ارائه میدهند، بلکه میتوانند به تداوم نابرابری جنسیتی و خشونت علیه زنان در افغانستان کمک کنند. در ادامه دو متل مشهور افغانی را توضیح میدهیم. «دختر مال مردم است.» اینکه «دختر مال مردم است.» برداشت و باور عام در بین مردم افغانستان است. این برداشت آنقدر عمومیت یافته که شامل بدیهیات فکری و عقل سلیم افراد جامعه شده است. تصورِ زن، مرد و حتی خودِ دختر این است که دختر مال مردم است. معنای جمله واضح است: دختر برای خود نه، برای مردم است. بنابراین، هویت فردی و استقلال شخصیتی ندارد، زیرا متعلق به همسر (شوهر) میشود. بنا به این برداشت، خانوادهها برای آموزش و ظرفیتسازی دختران خود سرمایهگذاری نمیکنند. در دید نخست، شاید متلهای مشابه این ساده بهنظر برسند، اما واقعیت این است که اینگونه متلها ذهنیت و باور افراد جامعه را شکل دادهاند. اینگونه متلها شامل مجموعهای از متلها میشوند که عقاید مردم را دربارهی آینده و سرنوشت دختران و زنان تشکیل میدهند: «دختر سنگ پلخمان است»، «دختر خانۀ بخت خود رفت» و... منظور از سنگ پلخمان این است: طوریکه معلوم نیست سنگ پلخمان (فلاخن) کجا میافتد و پرتاپ میشود، سرنوشت دختر نیز مانند سنگ پلخمان است که کجا پرتاپ میشود و کجا میافتد، معلوم نیست. بر اساس مناسبات اجتماعی و فرهنگی در افغانستان، واقعیت همین است که سرنوشت دختر با ازدواج معلوم میشود. معمولاً ازدواج تصادفی است. دختر که جوان شد، خانوادهها منتظرند یکی پیدا شود که دختر را به او بدهند. یکی پیدا میشود، دختر را به او میدهند. سرنوشت دختر معلوم میشود که «زن چهکسی شد و متعلق به کدام خانواده شد.» بهطور مشخص، هیچ برنامهریزیای در خانوادهها برای زندگیِ آیندهی دختران وجود ندارد. بدتر از همه، این است که این سخنان قصار و متلها شخصیت و انسانیت دختر و زن را زیر سؤال میبرند و این ذهنیت را در جامعه ایجاد و تقویت میکنند که دختر و زن، شخصیت و هویت مستقل انسانی ندارد. چرا؟ برای اینکه «مال مردم است.» مال هویتِ مستقل ندارد، زیرا مال متاع و کالا است. مال هویتِ خود را از صاحب خود میگیرد. گفتنِ اینکه «دختر مال مردم است» فقط به این معنا نیست که دختر با مردی ازدواج میکند و از این خانه میرود؛ بنابراین سرمایهگذاری برای دختر درست نیست. بیشتر به این معناست که دختر «جنس، شی و چیز» است. «زنِ مرد صفت» در فرهنگِ جامعهی مردسالار افغانستان، انواع برچسبها، توهین، تحقیر و تمسخر بر زنان وارد میشود. بدیِ این برچسبها در این است که توهین، تحقیر و تمسخر به حساب نمیروند، بلکه بهعنوان امر فرهنگیِ جا افتاده و پذیرفته شده و نهادینه میشوند. زنان نیز میپذیرند که زن همان چیزی است که فرهنگِ غالبِ مردسالار دربارهٔ آنها میگویند. «زنِ مرد صفت» یک اصطلاح فرهنگیِ جامعهی مردسالار است. این اصطلاح [...] در اینگونه جوامع برای زن بهعنوان صفت مطرح میشود. موقعیکه مردان میخواهند به زنی امتیاز بدهند یا زنی را تحسین کنند، میگویند فلانی زنِ مردواری است و زنِ مرد صفت است. به زنی که در جامعهی مردسالار چنین برچسبی زده میشود آن زن این را برچسب نمیداند؛ به این برچسب افتخار میکند و میبالد که او مردمانند یا مرد صفت است. اینکه به این برچسب میبالد دلیلهای زیاد اجتماعی و فرهنگی دارد. برای اینکه در فرهنگِ جامعهی مردسالار هرچه که متعلق به زنان است بد، زشت، ناپسند و محقر دانسته میشود؛ برخلاف، هرچه که به مردان نسبت دارد عالی، خوب، پسندیده و باشکوه است. اگر به معنا و ژرفساخت معرفتیِ اصطلاح «زنِ مرد صفت» دقت کنیم، متوجه میشویم که در این اصطلاح، توهین و تحقیر نهفته است و زنستیزانه است. در صورتیکه به جنبه معرفتیِ این اصطلاح بیشتر توجه نکنیم، از ظاهر آن چندان متوجه نمیشویم که زنستیزانه باشد و برچسبی برای تحقیر زنان باشد. با توجه به جنبه معرفتیِ این اصطلاح پی میبریم که در این اصطلاح زن بهصورت هستیشناسانه توهین و تحقیر شده است. شاید پرسیده شود به اعتبار هستی و وجود زن چگونه در این اصطلاح توهین شده است؟ نخست این اصطلاح ارزش وجودی و هستیشناسانهٔ زن را زیر سؤال میبرد و نفی میکند. در این نفی، زن فاقد ارزش وجودی و اعتبار هستیشناسانه میشود. گویا زن هیچ صفت و ارزشی ندارد. اگر زنی ارزش و صفتی دارد، آن ارزش و صفت این است که برچسب اوصاف مردانه به آنها زده شود. بنابراین معنای اصطلاح این است که زن اعتبار، صفت و ارزش ندارد؛ ضدارزش و ضداعتبار است. هرچه بیارزشی و بیاعتباری است در وجود زن جمع است. پس زنی که نسبتاً از این بیاعتباریها دور میشود، از خوی و کردار مردان تأثیر میپذیرد. زن با این تأثیرپذیری مرد صفت میشود. برای حذف متلهای جنسیتزده چه باید کرد؟ برای ایجاد تحول مثبت در ذهنیت جامعه جنسیتزده در مورد دختران و زنان، باید به نقد متلها و سخنان قصاری بپردازیم که پایه و اساس این ذهنیت، باورها و برداشتها را تشکیل میدهند. ذهنیت هر جامعهای بر اساس پیشفرضهای معرفتی بنا میشود که به عنوان بدیهیات و عقل سلیم در میان افراد آن جامعه پذیرفته میشوند. این پیشفرضها، ناخودآگاه در ذهن افراد شکل میگیرند و بر نحوه تفکر و رفتار آنها در مورد مسائل مختلف، از جمله جایگاه زنان در جامعه، تأثیر میگذارند. جامعه مردسالار و جنسیتزده، زن را موجودی ضعیفتر و تابع مرد میداند. این ذهنیت از طریق متلها و سخنان قصاری که نسل به نسل منتقل میشوند، به افراد القا میشود. این جملات کوتاه و به ظاهر ساده، تصویری از زن به عنوان موجودی مطیع، خانهدار و فاقد تواناییهای فکری و اجتماعی ارائه میدهند. برای تغییر این ذهنیت، باید این متلها و سخنان قصار را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. این نقد باید از منظر معرفتی انجام شود، یعنی به چالش کشیدن پیشفرضهایی که در این جملات نهفتهاند. با نقد و شالودهشکنی این جملات، میتوانیم ذهنیت پدرسالاری و مردسالاری را که بر پایهی آنها بنا شده است، مورد تردید قرار دهیم. این امر، گامی اساسی در جهت ایجاد تحول مثبت در نگرش جامعه به زنان و دختران است.
نویسنده: مهدی مظفری موانع تکریم و کرامت زنان در افغانستان موضوعی پیچیده و چند وجهی است که ریشه در تاریخ، فرهنگ، سیاست و ساختارهای اجتماعی این کشور دارد. در طول دهههای گذشته، زنان افغانستان با چالشهای متعددی برای دستیابی به حقوق و کرامت انسانی خود روبرو بودهاند. مقالهی حاضر، به واکاوی موانع تکریم و کرامت زنان در افغانستان میپردازد. موانعی که ریشه در تار و پود فرهنگ و سیاست و اجتماع این سرزمین دارد. ازدواج اجباری، خشونت خانگی، محرومیت از تحصیل و فرصت های شغلی، و نگاه ابزاری به زن، تنها گوشهای از این موانع ستمگرانه هستند. در سلسله شمارگان این مقاله، تلاش خواهیم کرد تا زوایای پنهان این معضل را به تصویر کشیده و راهکارهایی برای عبور از این سایۀ ظلمانی ارائه دهیم. هدف ما، نه تنها به تصویر کشیدن رنج زنان افغانستان، بلکه بیدار کردن وجدان جامعه و تلاش برای ایجاد تغییری بنیادین در اینگونه نگرشها و ساختارهای ستمگرانه است. ما به دنبال آیندهای روشن هستیم که در آن زنان افغانستان، در سایهی صلح و احترام، طعم شیرین کرامت انسانی را بچشند. موانع فرهنگی تکریم زن در افغانستان تکریم زن در افغانستان با موانع فرهنگی متعددی روبرو است که ریشه در تاریخ، سنت و باورهای جامعه دارد. برخی از این موانع عبارتند از: مردسالاری «مردسالاری» یکی از اصلیترین موانع فرهنگی تکریم و کرامت زنان در افغانستان است. مردسالاری به معنای دادن اولویت و اهمیت بیشتر به نقش و حقوق مردان در خانواده و اجتماع و سیاست نسبت به زنان است. در این چارچوب، زن از حقوق فردی و اجتماعی کمتری نسبت به مردان برخوردار است. همچنین زنان در اجتماع مردسالارانه با نگاههای نازلی روبروست. مردسالاری به صورت حادّ آن به شکلهای مختلفی مانند تبعیض در حقوق قانونی، محدودیت در دسترسی به تحصیلات و کار، تبعیض در حقوق و آزادیها، خشونت خانگی و اجتماعی علیه زنان و... بروز میدهد. در بسیاری از مناطق افغانستان، فرهنگ مردسالاری حاکم است و مردان در سطوح مختلف جامعه از جمله خانواده، سیاست و اقتصاد قدرت و نفوذ بیشتری دارند. این فرهنگ در افغانستان باعث شده است که اکثر شهروندان این کشور حتی بسیاری از زنان افغان، زنان را به عنوان موجوداتی ضعیف و وابسته به مردان ببینند و نقش آنها را در خانه و خانواده محدود کنند. بررسی قوانین و نقش زنان در اجتماع و سیاست افغانستان، به روشنی نشان میدهد که زنان هیچ سهمی در اجتماع و سیاست کشور ندارند و «مردسالاری» به معنای واقعی آن در افغانستان ریشه دوانده است. اینکه این نگاه به شدت تبعیضآمیز چگونه در فرهنگ و سنت افغانستان ریشه دوانده است، دلایل و عوامل گوناگونی دارد. امّا دو عامل میتواند سهم بیشتری در این فرایند داشته باشد. ۱. ساختار قبیلهای: افغانستان جامعهای قبیلهای است و در بسیاری از قبایل، مردان از قدرت و نفوذ بیشتری نسبت به زنان برخورداراند. بدون شک این عامل، حتما قویترین محرکی است که نگاه جنسیتی مردسالاری را در فرهنگ افغانستان تقویت بخشیده است. ۲. دین: اسلام، دین اکثریت مردم افغانستان است. مبلّغان مسلمان افغان با تأثیرپذیری از ساختار قبیلهای، قرائتی به شدت جنسیتی از اسلام به مردم ارائه داده اند. به عنوان مثال، این مبلّغان از وظایف زنان بیشتر سخن رانده اند تا وظایف دینی مردان و در اکثر سخنرانیهای تبلیغیشان زنان را بیشتر مورد خطابت قرار داده تا مردان. اینگونه تبلیغ دینی که تنها زن مورد تخاطب قرار میگیرد؛ باعث شده است که حقوق زنان در فرهنگ و اجتماع افغانستان نادیده گرفته شود. برای کمرنگ کردن نگاه جنسیتی در افغانستان، بر مبلّغان دینی و فعالان فرهنگی لازم است به حقوق دینی و مدنی زنان بپردازند و از وظایف مردان در قبال زنان بیشتر سخن بگویند. تفاسیر نادرست مذهبی برخی برداشتهای غلط از متون مذهبی، به توجیه فرودستی زنان و محدودیتهای آنان در زمینههای مختلف مانند آموزش، اشتغال و مشارکت اجتماعی میپردازند. این تفاسیر نادرست، که مغایر با آموزههای حقیقی دین هستند، مانع بزرگی بر سر راه توانمندسازی زنان و نیل به برابری جنسیتی محسوب میشوند. در افغانستان، تفسیرهای نادرست و انحرافی از آموزههای دین اسلام نقشی مخرب در به چالش کشیدن کرامت و حقوق زنان داشته است. این تفاسیر غلط که اغلب توسط مردان قدرتمند و مبلّغان دینی ترویج میشوند، به عنوان توجیهی برای سرکوب زنان، محدود کردن آزادیهای آنها و انکار حقوق اساسی آنها به کار میرود. پیامدها و تأثیرات مخرّب برداشتهای برخی رهبران و مروجان دین از اسلام –در افغانستان- بسیار زیاد است. امّا مهمترین آنها از این قرار اند: محدودیتهای تحرک و آزادی: رهبران حکومت فعلی افغانستان و برخی از مروجان دین، تفسیر نادرستی از اسلام در این کشور ارائه میدهند که زنان را به انزوا و محدودیت در تحرک و آزادیهای اجتماعی سوق میدهد. این تفسیر غلط، زنان را از حق تحصیل، کار، و مشارکت در جامعه محروم میکند و آنها را در خانهها حبس میکند. خشونت و تبعیض: زنان افغان تحت حاکمیت حکومت خودخوانده اسلامی و در جوامعی که تحت تأثیر تفاسیر نادرست از دین قرار دارند، با خشونت خانگی، آزار جنسی، و تبعیض جنسیتی روبرو هستند. این خشونت و تبعیض، کرامت و عزت نفس زنان را لگدمال میکند و آنها را در معرض آسیبهای روحی و جسمی قرار میدهد. ازدواج اجباری و کودکهمسری: متأسفانه برخی از مروجان دین، ازدواج اجباری و کودکهمسری را ترویج میکنند که این امر البته به نفع دختران و زنان نیست. این رسم غلط که نتیجه برداشت ناقص و ناصحیح از دین اسلام است، آینده تحصیلی و شغلی دختران را به خطر جدّی میاندازند و آنها را در معرض خطر بارداری زودهنگام و مشکلات سلامتی قرار میدهد. محرومیت از حقوق اساسی: زنان افغان در بسیاری از موارد از حقوق اساسی مانند حق مالکیت، حق طلاق، و حق حضانت فرزندان محروم هستند. این محرومیتها، استقلال و قدرت تصمیمگیری زنان را سلب میکند و آنها را در موقعیتهای آسیبپذیر قرار میدهد. این قوانین البته برداشت ناصحیح برخی مروجان دینی از اسلام است. امّا، بسیاری از نواندیشان دینی و کسانی که تحقیق علمی از متون دینی میکنند، دریافتهاند که زنان از منظر اسلام حقیقی دارای حقوق مالکیت هستند و همچنین ایشان میتوانند با شرایطی حق طلاق را بدست آورند. نادیده گرفتن نقش زنان در جامعه: برداشت ناقص و ناصحیح از اسلام، نقش زنان در جامعه را نادیده میگیرد و آنها را به موجوداتی ضعیف و ناتوان تقلیل میدهد. این طرز تفکر، ارزش و تواناییهای زنان را انکار میکند و مانع مشارکت کامل آنها در پیشرفت جامعه میشود. در کنار این موارد، لازم به ذکر است که از دید اسلامشناسان و محققان مسلمان و رهبران به حق مسلمان، اسلام حقیقی همانا دین رحمت و کرامت است و هیچگاه زن را موجودی ضعیف و ناتوان نمیداند. اسلام به زنان حقوق و آزادیهای بسیاری اعطا کرده و آنها را تشویق به تحصیل، کار، و مشارکت در جامعه میکند. برداشت ناقص و ناصحیح از اسلام توسط رهبران حکومت فعلی افغانستان و برخی از مروجان دین، نه تنها مسبب ظلم به زنان است، بلکه به کل جامعه و به دین اسلام نیز آسیب میرساند.