برچسب: ازدواج اجباری

1 هفته قبل - 176 بازدید

اسمش مهتاب بود؛ دختر هجده‌ساله‌ای از یک قریه‌ی خاکی در اطراف مزارشریف. خانه‌شان گِلی بود، سقف‌شان از ترکه‌های خشک، و دل‌های‌شان پُر از خاموشی. مهتاب نه زیاد گپ می‌زد، نه خنده می‌کرد، اما چشمانش همیشه چیزهایی می‌گفت که زبانش یارای گفتن‌شان را نداشت. دختری که دلش را سال‌ها پیش به پسر کاکایش، فرهاد، داده بود؛ اما هیچ‌کس دلش را جدی نگرفت. فرهاد، یک پسر ساده‌دل بود؛ بچه‌ی کاکای مهتاب. با هم کلان شده بودند. از کودکی تا نوجوانی، همه‌چیز باهم بود: از بازی‌های خاکی گرفته تا کمک به مادرها برای آوردن آب از سر چشمه. آن روزها، هیچ‌کس باور نمی‌کرد که این دو نفر روزی عاشق شوند؛ اما عشق، مثل بوی باران، بی‌خبر می‌آید و آرام در دل می‌نشیند. فرهاد وقتی به سن کار رسید، هر روز به شهر می‌رفت تا در ساختمان‌ها کار کند. دستانش پر از پینه شد، اما دلش هنوز نرم بود. هر بار که مهتاب را می‌دید، نگاهش پر از اشتیاق می‌شد. مهتاب هم دل‌بسته بود، اما خاموش؛ فقط شب‌ها زیر چادری، به ستاره‌ها نگاه می‌کرد و آه می‌کشید. فرهاد به پدرش گفته بود که می‌خواهد مهتاب را بگیرد، اما کاکایش ـ پدر مهتاب ـ با قاطعیت گفت: «او بچه هیچی نداره. ما دختر خوده به یک نفر نادار نمی‌تیم.» فرهاد گفت که کار می‌کنه، خانه می‌سازه، وقت می‌گذره، اما اجازه نداده بودند. پدر مهتاب دلش با پول بود، نه با عشق. در همین میان، حاجی‌ای از هرات آمد که خانه، موتر و دو زن داشت؛ اما دلش زن سومی هم می‌خواست. دختر جوانی از ولایت بلخ برایش جذاب بود. گفتند که حاجی نیک است، خانه دارد، خرج دارد، و مهربان است. اما هیچ‌کس از مهتاب نپرسید که آیا می‌خواهد یا نه. وقتی پدرش خبر خواستگاری را آورد، مهتاب تا سه شب نخوابید. دلش به لرزه افتاده بود. به مادرش گفت که دلش پیش فرهاد است، اما مادرش فقط سر تکان داد و گفت: «پدرت تصمیم خوده گرفته، ما چاره نداریم.» مهتاب تلاش کرد. گریه کرد، حتی پیش پای پدرش افتاد؛ اما پدرش با یک سیلی چنان زد که گوشش تا سه روز صدا می‌داد. گفت: «تو دختر استی، نه قاضی! خموش باش و عروس شو.» روز عروسی، چادر سفید مهتاب خیس از اشک بود. هیچ دل‌خوشی نداشت. فرهاد آن روز گم شد. هیچ‌کس او را ندید، اما شنیده بودند که تا صبح در قبرستان گریه کرده و به مادر مرده‌اش شکایت برده بود. مهتاب را مثل یک کالا در موتر انداختند و از مزارشریف به هرات بردند، به خانه‌ی مردی که پدرش می‌گفت "آینده‌ی روشن" است. خانه‌ی شوهرش، حاجی کریم، پر از سردی و خاموشی بود. زن اولش، سیاه‌چهره و حسود، با چشمانی پر از نفرت نگاهش می‌کرد. زن دوم، جوان‌تر اما بدطینت، هر روز دنبال بهانه‌ای تازه. حاجی کریم شب‌ها دیر می‌آمد، بوی شراب می‌داد و وقتی عصبانی می‌شد، فریاد می‌زد و حتی لت‌وکوب می‌کرد. مهتاب روزها را در آشپزخانه و اتاق تاریک می‌گذراند؛ تنها، بی‌دوست، بی‌پناه. وقتی برای اولین‌بار او را زدند، فقط به‌خاطر این بود که چای داغ‌تر از معمول بود. گفتند: «زن باید یاد بگیره»، اما مهتاب گریه نکرد. به خودش وعده داد که شاید اگر طفل بیاید، دل‌ها نرم شود؛ شاید شوهرش پدر خوبی شود؛ شاید زن‌های خانه قبولش کنند. وقتی باردار شد، دلش کمی گرم شد. طفلش را در دل حس می‌کرد و شب‌ها با او حرف می‌زد. می‌گفت: «تو می‌آیی و مادرت ره نجات می‌تی.» اما وقتی طفل تولد شد و دختر بود، حاجی کریم با صدای بلند گفت: «لعنت به تو که دختر آوردی!» و با پشت دست، سیلی به رویش زد. بعد از آن، هیچ روز خوش ندید. دخترش که دو ساله شد، خشونت‌ها بیشتر شد. بهانه‌ها زیادتر. زن‌های خانه هر روز زهر می‌ریختند و شوهرش هر شب مست‌تر و بی‌رحم‌تر برمی‌گشت. یک شب که مهتاب برای دفاع از خود گفت: «دیگه تحمل ندارم»، حاجی با چوب آشپزخانه چنان زد که دنده‌اش شکست. سه روز در بستر افتاد. کسی دوا نداد، کسی دلداری نداد. در آن شب تار، وقتی دخترک‌اش در بغلش خواب بود و خود از درد به خود می‌پیچید، تصمیم گرفت فرار کند. نیم‌شب، پای برهنه، طفل را در چادری پیچید و از خانه بیرون شد. از کوچه‌های تنگ و تاریک، خود را به ترمینال رساند. تا صبح لرزید، اما با اولین موتر، به مزار رفت؛ به خانه‌ی پدرش. اما پدرش، به‌جای آغوش، با خشونت گفت: «تو عزت ما ره بردی! مردم چه می‌گن؟» مهتاب با صدای لرزان گفت: «پدر جان، مرده بودم، آمدم که زنده شوم.» اما هیچ‌کس باور نکرد. مادرش گریه کرد، اما خاموش. دو هفته بعد، پدرش بدون مشوره، او را دوباره به هرات فرستاد. «برو و زندگی‌ات ره بکش، ما دیگه دخالت نمی‌کنیم.» مهتاب برگشت؛ بی‌امیدتر از پیش. چند سال دیگر گذشت. دخترش مکتب رفت، اما مهتاب هنوز زندانی بود. دیگر نه جوان بود، نه زیبا. چهره‌اش پر از زخم‌های پنهان، روحش شکسته. فرهاد را شنیده بودند که به ترکیه رفته و در دریا غرق شده یا شاید زنده‌ست؛ کسی نمی‌دانست. مهتاب در دلش سوگوار همه‌چیز بود: عشقش، جوانی‌اش، عزتش، و صدای خودش. آخرین روز، هیچ‌کس ندید چه شد. صبح، وقتی دروازه‌ی اتاق باز نشد، دخترک در زد، صدا نزد. شوهرش آمد، با فریاد دروازه را شکست، و مهتاب را دید که کنار طاقچه افتاده بود؛ با چهره‌ی سفید و لب‌های کبود. کنار دستش شیشه‌ی مرگ موش بود، و در کنارش یک کاغذ مچاله: «من دیگه طاقت نداشتم. نه از خانه‌گی، نه از شوهر، نه از قضاوت پدرم. رفتم، تا شاید در آن دنیا کمی آرام باشم. طفلکم، مرا ببخش. عاشق بودم، اما نفرین شدم.» همه دیر فهمیدند. پدرش با خبر شد، سرش را پایین انداخت، و گفت هیچ‌کس نباید گریه کند. شوهرش گفت جنازه‌اش را بی‌صدا دفن کنند. اما در دل خاک، زنی خوابیده بود که فقط خواسته بود دوست داشته شود؛ فقط خواسته بود انتخاب کند؛ اما تمام عمر، دیگران برایش تصمیم گرفتند. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 185 بازدید

فرماندهی پولیس ولایت خوست درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که یک مرد را به اتهام اقدام به ازدواج اجباری با یک دختر بازداشت کرده است. این فرماندهی با نشر اعلامیه‌‌ای گفته است که این مرد بر یک دختر جوان شلیک هوایی کرده بود و به این طریق می‌خواست او را «به نامش» کند. در اعلامیه‌ی فرماندهی پولیس ولایت خوست آمده است که این مرد براساس شکایت دختر و توسط پولیس حوزه سوم خوست بازداشت شده است. این فرماندهی افزوده است که هویت فرد بازداشت‌شده و اطلاعات مربوط به محل حادثه را «به‌دلیل حساسیت موضوع» فاش نمی‌کند. قابل ذکر است ه از زمان تسلط دوباره‌ی حکومت سرپرست بر افغانستان، موارد متعددی از ازدواج اجباری زنان و دختران در ولایت‌های مختلف کشور گزارش شده است. گزارش‌هایی از ازدواج اجباری اعضای طالبان با زنان و دختران نیز منتشر شده است. همچنین هبت‌الله آخوندزاده، رهبر حکومت فعلی ازدواج اجباری زنان و رسم‌ورواج‌هایی چون «شلیک هوایی» را ممنوع کرده است. با این وجود چند روز پیش، اوچا یا دفتر هماهنگ‌کننده‌ی کمک‌های بشردوستانه‌ی سازمان ملل متحد برای افغانستان هشدار داده بود که محدودیت‌های شدید علیه زنان و دختران سبب افزایش نرخ ازدواج کودکان، خشونت مبتنی بر جنسیت و کار آنها شده است. اين نهاد با نشر گزارشی در وب‌سایت خود نوشته بود، محدودیت‌های شدید که علیه حقوق زنان و دختران افغانستان اعمال می‌شود، آسیب‌پذیری‌های موجود را بدتر کرده است.

ادامه مطلب


4 هفته قبل - 99 بازدید

مقام‌های محلی حکومت سرپرست در ولایت هلمند از نکاح اجباری یک دختر هفت‌ساله با یک مرد ۴۵ ساله ‏در ولسوالی مارجه این ولایت خبر می‌دهند. سیف خیبر، سخنگوی وزارت امر به معروف و نهی از منکر حکومت فعلی شام روز گذشته (جمعه، ۶ سرطان) در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که این دختر توسط پدرش در ازای پول به نکاح ‏مرد ۴۵ ساله درآمده بود. آقای خیبر تاکید کرده است که کودک دختر از سوی پدرش به مردی که او را نکاح کرده بود ‏تحویل داده شده بود، اما مأموران امر به معروف مداخله کردند و مرد ‌‏۴۵ ساله و پدر دختر را بازداشت کردند‎.‎ او افزوده است که این موضوع به ‏دادگاه در هلمند سپرده شده است‎.‎ همچنین منابع می‌گویند که این مرد که دو همسر دیگر نیز دارد، چند ماه پیش ‏یک کودک دختر را به عقد خود درآورده بود‎.‎ منبع افزوده است که کودک در خانه پدرش بود و مرد مذکور به خانه پدر ‏او رفت‌وآمد داشت‎.‎ اداره امر به معروف و نهی از منکر در ولسوالی مارجه ولایت هلمند نیز ‏گفته است که مأموران این اداره روز (پنج‌شنبه، ۵ سرطان) نکاح ‏این کودک را فسخ کردند‎.‎ براساس گزارش‌های موجود، از زمان به قدرت‌رسیدن دوباره حکومت فعلی در کشور، موارد خشونت علیه ‏زنان و دختران، از جمله ازدواج‌های اجباری، افزایش یافته است‎.‎ سازمان‌های حقوق بشری، از جمله سازمان ملل متحد، بارها اعلام ‏کرده‌اند که کودک‌همسری در میان دختران به دلیل فقر و ممنوعیت ‏آموزش افزایش یافته است‎.‎

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 165 بازدید

اوچا یا دفتر هماهنگ‌کننده‌ی کمک‌های بشردوستانه‌ی سازمان ملل متحد برای افغانستان هشدار داده است که محدودیت‌های شدید علیه زنان و دختران سبب افزایش نرخ ازدواج کودکان، خشونت مبتنی بر جنسیت و کار آنها شده است. اين نهاد با نشر گزارشی در وب‌سایت خود نوشته است، محدودیت‌های شدید که علیه حقوق زنان و دختران افغانستان اعمال می‌شود، آسیب‌پذیری‌های موجود را بدتر کرده است. در گزارش دفتر هماهنگ‌کننده‌ی کمک‌های بشردوستانه‌ی سازمان ملل متحد آمده است که اعمال محدودیت‌ها علیه زنان و دختران در افغانستان، وضعیت را برای کسانی که در حال حاضر بیشترین بحران را متحمل شده‌اند، تشدید کرده است. همچنین این سازمان با اشاره به کاهش بودجه‌ی کمک‌رسانی گفته است که تقريبا در ‏نیمه‌ی سال ۲۰۲۵ میلادی، برنامه نیازهای بشردوستانه و پاسخ‌گویی در افغانستان، تنها ۱۸ ‏درصد تمویل شده است.‏ در گزارش آمده است که در حال حاضر، بیش از ۴۲۰ مرکز صحی در سراسر افغانستان بسته شده است و دسترسی به مراقبت‌های صحی اولیه برای سه میلیون نفر متوقف شده است. این سازمان بین‌المللی نسبت به ادامه‌ی این روند هشدار داده و تاکید کرده است که نزدیک به ۳۰۰ مرکز تغذیه تعطیل شده که با تعطیلی این مراکز، درمان نجات دهنده‌ی ۸۰ هزار کودک و مادر مبتلا به سوءتغذیه نیز قطع شده‌ است. در ادامه آمده است که کاهش بودجه باعث اختلال در ارائه کمک به میلیون‌ها نفر در ‏سراسر کشور، از جمله زنان و دختران، جوامع آواره، کودکان و عودت‌کنندگان و سایر گروه‌های آسیب‌پذیر شده است‎.‎ دفتر هماهنگ‌کننده‌ی کمک‌های بشردوستانه‌ی سازمان ملل افزوده است که خدمات برای ۳.۳ میلیون نفر، از جمله کودکان و افراد دارای ‏معلولیت، دیگر در دسترس نیست. ‏ اوچا از کمک‌کنندگان و تمویل‌کنندگان مالی درخواست کرده تا بودجه انعطاف‌پذیر و به موقع را برای ‏طرح پاسخ‌گویی و نیازهای بشردوستانه در افغانستان افزایش دهند.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 148 بازدید

منابع محلی از ولایت سمنگان می‌گویند که یک زن توسط شوهرش در ولسوالی خلم این ولایت به شکل فجیع به قتل رسیده است. دست‌کم دو منبع با تایید این رویداد گفته‌اند که این زن را (یک‌شنبه‌شب، ۱۱ جوزا) شوهر ۴۷ ساله‌اش خفه کرده و به قتل رسانده است. منبع تاکید کرده است که شوهر این زن توسط نیروهای حکومت سرپرست در ولایت سمنگان بازداشت شده است. همچنین حشمت‌الله رحمانی، سخنگوی فرماندهی پولیس سمنگان قتل این زن را تایید کرده و از بازداشت شوهرش خبر داده است. آقای رحمانی تاکید کرده است که این مرد نیمه‌های شب در خانه‌‌اش همسرش را با دست‌مال خفه کرده و به قتل رسانده است. او دلیل و انگیزه‌ی قتل را مشکلات خانوادگی خوانده اما جزئیات ارائه نکرده است. پس از تسلط دوباره‌ی حکومت سرپرست بر افغانستان، قتل‌های مرموز زنان، کودکان و جوان در در سراسر کشور افزایش کم‌پیشینه یافته است. بیماری‌های روانی، خصومت شخصی، ازدواج‌های اجباری، خشونت خانوادگی و فشار‎های روحی ناشی از فقر و بیکاری عوامل اصلی این قتل‌ها بیان شده است. همچنین با تسلط حکومت سرپرست بر افغانستان اکثریت نهادهای حامی حقوق زنان متوقف شده است. زنان در افغانستان چون گذشته با مراجعه به نهادهای عدلی و قضایی، دیگر نمی‌توانند برای خشونت‌های وارده‌ی شان شکایت کنند و این‌گونه خشونت‌‌ها پایدار باقی مانده و افزایش پیدا می‌کند.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 142 بازدید

تحقیق تازه‌ موسسه «رائول والنبرگ» نشان می‌دهد که بسته شدن خانه‌های امن در افغانستان زنان را به شرایط ناامن، ازدواج‌های اجباری و فشارهای اجتماعی بازگردانده است. این موسسه‌ی سویدنی با نشر تحقیق نوشته است که این وضعیت باعث شده که بسیاری از زنان به جای حمایت دوباره در چرخه خشونت و محدودیت‌های اجتماعی گرفتار شوند. در گزارش آمده است: «با بازگشت حکومت فعلی به قدرت و بسته شدن خانه‌های امن و مراکز حمایت از زنان، آسیب‌پذیری زنان در برابر خشونت‌های مبتنی بر جنسیت به‌طور چشم‌گیری افزایش یافته است.» بر اساس این پژوهش: «این وضعیت صرفا یک شکست انسانی را نشان نمی‌دهد، بلکه بیانگر فرسایش نظام‌مند سازوکارهای حمایتی برای زنان است. مسئله‌ای که ریشه در بی‌ثباتی سیاسی و مقاومت اجتماعی در برابر خودمختاری زنان دارد.» در این تحقیق ۷۴ صفحه‌ای، یکی از کارکنان پیشین خانه‌ امن در ولایت قندوز گفته است که طی چند سال اخیر، بازماندگان خشونت را با خطراتی بی‌سابقه روبرو کرده است. همچنین در بخشی از گزارش آمده است که بسته شدن مراکز حمایت از زنان (WPC) بخشی از الگوی گسترده‌تری در راستای محدودسازی آزادی‌ها و گزینه‌های در دسترس زنان در نظام حکومت فعلی بوده است. مصاحبه‌شوندگان در این گزارش توضیح داده‌اند که چالش‌های فیزیکی و امنیتی پس از بسته شدن این مراکز همچنان ادامه دارد و بازگشت اجباری بسیاری از زنان به خانواده، آنان را در معرض آسیب‌هایی چون ازدواج‌های اجباری قرار داده است. همچنین رنا، پرستاری از یکی از مراکز حمایت از زنان در غرب افغانستان، در یک مصاحبه آنلاین در سال ۲۰۲۴ گفت: «برخی از خانواده‌ها این زنان را پذیرفتند اما خیلی زود آن‌ها را به عقد مردانی درآوردند تا به‌زعم خودشان مشکل را حل کنند.» مصاحبه‌شوندگان تاکید کرده‌اند که این ازدواج‌ها نه‌تنها حمایت‌کننده نبودند بلکه چرخه‌ کنترول و خشونت را تداوم بخشیده‌اند. این تحقیق نشان می‌دهد که وابستگی اقتصادی، فشارهای اجتماعی و فقدان مسیرهای جایگزین، زنان را ناچار به پذیرش تصمیمات خانواده کرده است. موسسه رائول والنبرگ، یک نهاد تحقیقاتی و دانشگاهی است که به نام دیپلمات سویدنی که در پایان جنگ جهانی دوم جان ده‌ها هزار یهودی و دیگر افراد در معرض خطر در مجارستان را نجات داد، نام‌گذاری شده است. این موسسه همزمان با انتشار این گزارش که بر ضرورت فوری بازسازی ساختارهای حمایتی برای زنان افغان تاکید دارد، پژوهش دیگری را نیز با عنوان «زنان پیشگام اوزبیک در روند آموزشی در افغانستان» منتشر کرده است.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 160 بازدید

منابع محلی از ولایت هرات می‌گویند که یک مرد در ولسوالی ادرسکن این ولایت همسرش را به شکل فجیع سربریده، پدر و مادرش را با چاقو به قتل رسانده است. دست‌کم دو منبع امروز (یک‌شنبه، ۴ جوزا) به رسانه گوهرشاد گفته‌اند که این رویداد شب گذشته در روستای «گله‌توت» از مربوطات ولسوالی ادرسکن هرات رخ داده است. منبع تاکید کرد که تا اکنون دلیل و انگیزه‌ی این قتل‌ها روشن نشده است. اما این قتل زمانی صورت گرفته است که زن و شوهر باهم چند ساعت قبلش جنگ لفظی کرده بودند. قابل ذکر است که تاهنوز مشخص نشده است که قاتل بازداشت شده یا از ساحه فرار کرده است. مسوولان در فرماندهی پولیس ولایت هرات نیز تا اکنون در مورد چیزی نگفته‌اند. روز (جمعه، ۲ جوزا) نیز یک زن جوان توسط شوهرش در مرکز هرات به قتل رسیده بود. در حالی این قتل‌ها در هرات صورت می‌گیرد که سفارت بریتانیا در کابل اعلام کرده است که ۴۶ درصد زنان متاهل در افغانستان با خشونت فیزیکی، ۳۴ درصد با خشونت روانی و ۶ درصد با خشونت جنسی مواجه‌اند. پس از تسلط دوباره‌ی حکومت سرپرست بر افغانستان، قتل‌های مرموز زنان، کودکان و جوان در در سراسر کشور افزایش کم‌پیشینه یافته است. بیماری‌های روانی، خصومت شخصی، ازدواج‌های اجباری، خشونت خانوادگی و فشار‎های روحی ناشی از فقر و بیکاری عوامل اصلی این قتل‌ها بیان شده است. همچنین با تسلط حکومت سرپرست بر افغانستان اکثریت نهادهای حامی حقوق زنان متوقف شده است. زنان در افغانستان چون گذشته با مراجعه به نهادهای عدلی و قضایی، دیگر نمی‌توانند برای خشونت‌های وارده‌ی شان شکایت کنند و این‌گونه خشونت‌‌ها پایدار باقی مانده و افزایش پیدا می‌کند.

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 161 بازدید

منابع محلی از ولایت هرات می‌گویند که یک زن جوان در این ولایت از سوی شوهرش به شکل فجیع به قتل رسیده است. دست‌کم دو منبع به رسانه‌ها گفته‌اند که این رویداد روز (جمعه، ۲ جوزا) در مرکز شهر هرات رخ داده است. منبع تاکید کرد که تا اکنون دلیل و انگیزه‌ی این قتل روشن نشده است. مسوولان محلی در ولایت هرات این رویداد را تایید کرده، اما در مورد دلیل و هویت قاتل و مقتول جزییاتی ارائه نکرده‌اند. در حالی این قتل یک زن جوان در هرات صورت می‌گیرد که سفارت بریتانیا در کابل اعلام کرده است که ۴۶ درصد زنان متاهل در افغانستان با خشونت فیزیکی، ۳۴ درصد با خشونت روانی و ۶ درصد با خشونت جنسی مواجه‌اند. پس از تسلط دوباره‌ی حکومت سرپرست بر افغانستان، قتل‌های مرموز زنان، کودکان و جوان در در سراسر کشور افزایش کم‌پیشینه یافته است. بیماری‌های روانی، خصومت شخصی، ازدواج‌های اجباری، خشونت خانوادگی و فشار‎های روحی ناشی از فقر و بیکاری عوامل اصلی این قتل‌ها بیان شده است. همچنین با تسلط حکومت سرپرست بر افغانستان اکثریت نهادهای حامی حقوق زنان متوقف شده است. زنان در افغانستان چون گذشته با مراجعه به نهادهای عدلی و قضایی، دیگر نمی‌توانند برای خشونت‌های وارده‌ی شان شکایت کنند و این‌گونه خشونت‌‌ها پایدار باقی مانده و افزایش پیدا می‌کند.

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 178 بازدید

فرشته در یک روستای دورافتاده‌ی بامیان به دنیا آمد؛ جایی که کوه‌ها بلند بودند، ولی سقف آرزوهای دختران کوتاه‌تر از سایه‌ی دیوار خانه‌ها او از همان کودکی متفاوت بود وقتی دختران هم‌سن‌اش عروسک‌های پارچه‌ای می‌دوختند، او از دفترهای باطله‌ی پدرش قلم می‌ساخت و در گوشه‌ای می‌نوشت همیشه ساکت بود، اما نگاهش فریاد می‌زد. مکتب‌اش ساده بود؛ دیواری ترک‌خورده، نیمکت‌هایی شکسته، و معلمی با چهره‌ی خسته اما برای فرشته، آن کلاس کوچک، دروازه‌ای بود به دنیایی بزرگ‌تر نمره‌هایش همیشه اول بود معلم‌ها از او به‌عنوان "چراغ کلاس" یاد می‌کردند. او شب‌ها، وقتی مادر از کار خانه فارغ می‌شد، در نور کم چراغ تیل، برایش می‌خواند: "مادر، امروز درباره‌ی زنانی درس خواندیم که در کشورهای دیگر وزیر و رئیس‌جمهور شدند " مادر فقط لبخند محوی می‌زد، اما در دلش چیزی می‌لرزید می‌دانست این حرف‌ها در این خانه خریدار ندارد فرشته، با کمک همان معلم‌ها، امتحان کانکور را داد با رتبه‌ی عالی قبول شد؛ دانشگاه کابل، رشته‌ی ادبیات روزی که جواب آمد، با دو دستش دهانش را گرفت که جیغ نزند که خوشحالی‌اش کسی را ناراحت نکند اما آن شادی چندان دوام نداشت پدر با بی‌میلی گفت: "فقط دو سال بعدش دیگر وقت شوهر کرد است" فرشته راهی کابل شد خوابگاه، غذاهای ساده، روزهای پر استرس، اما دلش گرم بود هر روز یادداشت برمی‌داشت، در کتابخانه می‌نشست، در بحث‌ها شرکت می‌کرد استادها از درخشش‌اش متعجب بودند یکی از آن‌ها یک روز کنار او نشست و گفت: "فرشته، اگر بخواهی، بورسیه هم می‌گیری راه‌ات خیلی بازه" او آن شب خواب بورسیه دید؛ خواب شهری که در آن دختران با صدای بلند می‌خندیدند و کسی آن‌ها را قضاوت نمی‌کرد اما چند هفته بعد، پدر دوباره تماس گرفت "یکی از قوم آمده خواستگاری پسر نیست، مرد است؛ اما مال‌دار است ده تا گاو داده، زمین هم می‌دهد" فرشته نفس‌اش گرفت گفت: "من دانشگاه دارم، بابا چرا حالا؟ هنوز زوده" ولی پدر حرفش را برید: "ما با زن ‌مشوره کنیم؟ تو دختر هستی، تصمیم را ما می‌گیریم" او برگشت، با دل شکسته هنوز دلش خوش بود که شاید وقتی حقیقت را بگوید، شاید اشک بریزد، پدر دلش نرم شود؛ اما وقتی شب در اتاق با مادرش صحبت کرد، مادر فقط گفت: "فرشته جان! زندگی ما همیشه همین بوده؛ تو هم  فرق نداری، بهتر است با واقعیت کنار بیایی". نامزدی انجام شد داماد مردی چهل و پنج‌ساله، بی‌سواد، اما صاحب زمین، روز عروسی فرشته سکوت کرده بود صدای دف، خنده‌ی زنان، و طنین آواز، برای او مانند آوای مرگ بود. شب عروسی، وقتی در اتاق تنها شد، فقط یک چیز را با خود آورده بود: دفترچه‌ی یادداشت‌های دانشگاه گوشه‌ای از آن، به خط خودش نوشته بود: "این پایان نیست حتی اگر من خاموش شوم، این کلمات خواهند ماند" سال‌ها گذشت فرشته مادر شد زندگی‌اش شد پختن، دوختن و فرشته دیگر آن دختر پرشور روزهای دانشگاه نبود حالا زنی بود با چشمانی همیشه خسته که لبخند زدن را فراموش کرده بود شوهرش که بیشتر صاحبش بود تا همسر، مردی خشن و عبوس بود؛ نه‌تنها توجهی به حال و احساس او نداشت، بلکه کوچک‌ترین مخالفتی را با توهین و تحقیر پاسخ می‌داد روزها به کارهای خانه می‌گذشت، شب‌ها به خواب‌های آشفته تنها دلخوشی‌اش دختر کوچکش بود که گاهی با صدای خنده‌اش، دل فرشته اندکی گرم می‌شد؛ اما حتی مادر بودن هم نتوانست زخم‌های او را التیام دهد در تنهایی‌های شب، فرشته بارهاوبارها دفترچه قدیمی‌اش را ورق زد دفترچه‌ای که روزی پر از نکات درسی و نقل‌قول‌های امیدبخش بود، حالا پر از جمله‌های غم‌انگیز شده بود: «چه فایده دارد زنده‌بودن، وقتی زندگی‌ات دست تو نیست؟» «من گم شدم، میان دیوارهایی که با اجبار ساخته شدند» «کاش فقط یک‌بار، کسی صدایم را شنیده بود» بارها تلاش کرد دوباره از نو شروع کند، نامه‌ای نوشت به دانشگاه، بعد پاره‌اش کرد خواست با شوهرش حرف بزند، اما صدایش در گلو خفه شد با مادرش درد دل کرد، و تنها پاسخی که شنید این بود: "قسمتت همین بوده، تحمل کن" تحمل کلمه‌ای که مثل طناب، دور گردنش پیچیده بود. یک شب سرد زمستانی، وقتی همه خواب بودند، فرشته در سکوت برخاست دخترش در اتاق کناری خوابیده بود، دست‌های کوچکش دور عروسک پارچه‌ای‌اش حلقه شده بود فرشته خم شد، آخرین بار بوسه‌ای بر پیشانی‌اش زد. بعد به همان دفترچه برگشت آخرین صفحه را باز کرد قلم برداشت و نوشت: «برای کسی که همه چیزش را گرفتند، مرگ همیشه یک پناه است من دیگر نمی‌خواهم فقط زنده بمانم؛ می‌خواهم آزاد شوم، حتی اگر در آغوش خاک». ساعتی بعد، فرشته دیگر نفس نمی‌کشید. صبح، همسایه‌ها صدای جیغ شوهرش را شنیدند همه دویدند دفترچه‌اش را دیدند، بازمانده، کنار پنجره کسی جرئت نکرد بخواند اما یک نفر، بی‌صدا، صفحه آخر را برداشت، و آن جمله را در دلش نگه داشت و شاید روزی آن را بلند بخواند، برای دختری دیگر که هنوز زنده است، اما دارد می‌میرد. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 139 بازدید

اوچا یا دفتر هماهنگ‌کننده کمک‌های بشردوستانه سازمان ملل متحد برای افغانستان می‌گوید که محدودیت‌های حکومت سرپرست سبب شده است تا شماری از خانواده‌ها، آموزش فرزندان‌شان را در اولویت‌های زندگی‌شان قرار ندهند. این نهاد با نشر گزارشی هشدار داده است که تا اکنون ۱.۵ میلیون دختر افغانستانی از آموزش بالاتر از صنف ششم محروم شده‌اند. در بخشی از گزارش اوچا آمده است که این محدودیت‌ها دختران را در معرض خطر بی‌سوادی، ازدواج‌های اجباری و خشونت‌های مبتنی بر جنسیت قرار داده است. دفتر هماهنگ‌کننده کمک‌های بشردوستانه سازمان ملل متحد تاکید کرده است که طبق یک نظرسنجی در سال ۲۰۲۴ میلادی، ۱۱ درصد از خانواده‌ها به دلیل مشکلات مالی، آموزش را از اولویت‌های خود حذف کرده‌اند. همچنین این سازمان بین‌المللی خاطرنشان کرده است که کودکان اخراج‌شده از کشورهای همسایه، در افغانستان با چالش‌های جدی آموزشی روبه‌رو هستند. در این گزارش آمده است که در سال ۲۰۲۴ میلادی، از میان ۱۸۲ هزار کودک بازگشتی، تنها ۲۰ درصد آنان به آموزش دسترسی پیدا کرده‌اند. همچنین یونیسف یا صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد در گزارشی اعلام کرده بود که بیش از دو میلیون دختر در سال ۲۰۲۵ از مکاتب متوسطه در افغانستان محروم شده‌اند. حکومت سرپرست از زمان بازگشت به قدرت در افغانستان، مکاتب دخترانه بالاتر از صنف ششم را بسته‌اند و در سال جدید تعلیمی نیز هیچ نشانه‌ای از تغییر این سیاست دیده نمی‌شود. این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند.

ادامه مطلب