برچسب: نویسندگی

11 ماه قبل - 393 بازدید

پروین پژواک در سال ۱۳۴۵خورشیدی در شهر کابل زاده شده است. او داستان‌نویس و شاعر معاصر كشور است. تحصیلات ابتدایی را در لیسه ملالی و تحصیلات عالی را در رشته طب در انستیتیوت ابوعلی سینای بلخی کابل به پایان رسانیده است. پروین پژواک در حال حاضر با همسر و چهار فرزند (دو دختر و دو پسرش) در کانادا زندگی می‌کند. از جمله آثار ادبی پروین پژواک كه در میان ادیبان و خوانندگان از شهرت خوب برخوردار است، میتوان از مجموعه داستان نگینه و ستاره، رومان سلام مرجان و مجموعه شعری مرگ خورشید، نام برد كه همه اقبال چاپ یافته‌اند. پروین پژواک، شاعری است عاطفی كه با زبان ساده و صمیمی شعر می‌سراید و داستان می‌نویسد. او در خانواده بزرگ پژواک که شخصیت‌های بزرگی را در خود داشته، رشد و پرورش یافته است. پروین باورمند به نواندیشی، دگرگونی و پیشرفت است. زنی كه برای کودکان افغان شعر و داستان می‌نویسد، نقاشی می‌کند، فلم و متن‌های تربیتی و آموزشی ارائه می‌دهد. در سال‌های اخیر چندین کتاب پروین پژواک در قالب شعر، داستان و ترجمه، اقبال چاپ یافته و در اختیار کودکان و نوجوانان کشور در مکاتب و نهادهای آموزشی قرار گرفته است. پروین پژواک، اینک به صورت همه وقت در دفتر «انجمن زنان افغان» در شهر میسس آگا، کار می‌کند. او در مورد اولین جرقه‌های شعری اش چنین بیان می‌دارد: من از روزی که به خاطر دارم، دوست داشته‌ام. انسان‌ها را و طبیعت را بی‌حد دوست داشته‌ام. هنگامی که هنوز در صنوف ابتدایی مکتب بودم، در راه رفت و برگشت خود درختان سر راه را در آغوش می‌گرفتم. آن درختان چنار کهن با آن تنه‌های تنومند که دستان من هنگام در آغوش گرفتن شان از دو سو به همدیگر نمی‌رسید، هنگام برگریزان برگ‌های رنگارنگ خود را به من هدیه می‌کردند تا در میان ورقه‌های کتابچه‌ام به عنوان یادگار حفظ کنم. من با پرنده‌ها دوست بودم، من با مورچه‌ها دوست بودم، من با ماهی‌ها دوست بودم، آیا همین را می‌توان سرشت شاعرانه و جرقه‌های شعری نامید؟ نمی دانم! پژواک آغاز کار سرایشش را اینطور حکایت می‌کند: اولین نوشته‌‎ام که به نام شعر نزد من تاریخ خورده است، شعر بلند "مرگ خورشید" است. در آن هنگام من چهارده سال داشتم. این شعر در روزی سرد و غمگین در من انفجار کرد و سرتا پا به یکدم نوشته شد. آن شعر داغ لحظه‌های دلهره آور جنگ بود بر روان نوجوان من. همچون ضربه‌های سخت ژاله بر جوانهء برگ. پروین پژواک یگانه قلم بدست زن افغان است که بیشتر از سه اثر چاپ شده دارد. آثار چاپ شده او از این قرار اند: «دریا در شبنم» مجموعه شعرهای کوتاه عاشقانه، سال ۲۰۰۰ میلادی، چاپ پشاور ترجمه پشتو اشعار «دریا در شبنم» توسط شاعر جوان اجمل اند به پایان رسیده است و در افغانستان آماده چاپ می باشد. «"نگینه و ستاره» مجموعهء داستان کوتاه، سال ۲۰۰۱ میلادی، چاپ کانادا «مرگ خورشید»، مجموعه شعر های میهنی، سال ۲۰۰۲ میلادی، چاپ کانادا «سلام مرجان» رمان، سال ۲۰۰۳ میلادی، چاپ کانادا ترجمه پشتو این رمان توسط خانم شریفه ساپی در کابل به چاپ رسیده است. همچنان ترجمه‌ پشتو آن توسط محترم سید رحمان شینواری، در کانادا آماده چاپ می باشد. ترجمه سویدنی، این اثر را ظاهر افشار، انجام داده است. ترجمه فرانسوی این رمان سال گذشته توسط خانم مهری هاشم در فرانسه به پایان رسیده و ترجمه انگلیسی این اثر در سال جاری به همت محترم شهباز احسانی در کانادا صورت گرفته است. «گنج دری» کتاب آموزش الفبای دری به طریق سرگرمی، سال ۲۰۰۴، چاپ کانادا «ماجراهای آرش» رمان برای اطفال و نوجوانان، سال ۲۰۰۶ میلادی، چاپ افغانستان «پرنده باش» مجموعه اشعار برای اطفال به صورت مصور، سال ۲۰۰۷ میلادی، چاپ افغانستان تازه ترین کتاب های که زیر چاپ اند ترجمه دری و پشتو سلسله کتاب های ادریس شاه نویسندهء فقید افغان در آمریکا است که کار برگردان و تنظیم کتاب را به صورت مشترک پروین و همسرش هژبر شینواری انجام داده‌اند و اولین کتاب آن «شیری که چهرهء خود را در آب دید» از سوی «انتشارات بوستون» در افغانستان به چاپ رسیده و میان شاگردان مکاتب توزیع گردیده است. برعلاوه کتاب‌های چاپ شده پروین پژواک دارای چندین اثر ادبی می‌باشد که از طریق انتشارات انترنتی به نشر رسیده‌اند. از جمله رمان «آبشار نسترن» که ترجمه فرانسوی آن دو سال قبل به همت خانم مهری هاشم در فرانسه به پایان رسیده است. برگردان «سلام مرجان» به همت محترم شهباز احسانی اولین اثر پروین پژواک می باشد که به زبان انگلیسی به چاپ می‌رسد. آثار آماده چاپ عبارتند از: «تو از چشم من» مجموعه شعرهای عاشقانه «ابر، باران، دریا» مجموعه نثرهای عرفانی مجموعه شعر به دری و انگلیسی “The Tree and Me” «زیر آسمان کبود» مجموعه قصه ها برای اطفال «قصه‌های دریا» مجموعه داستان ها برای اطفال «گل اکاسی» مجموعه داستان کوتاه برای نوجوانان و جوانان «گهواره کاغذی» مجموعه داستان های کوتاه «پر عقاب» یا شاید «زمانی برای برای زنده گی، زمانی برای مرگ» رمان بانو پژواک در مورد بعضی آثارش چنین نظری دارد: مجموعه شعری « دریا در شبنم»، كتابی است كه من در هیچ کتابی به قدر آن، پروین نیستم. پروینِ زنده، پروینی که نه تنها در زمان حال، بلکه در لحظه لحظه امروز زندگی می‌کرد و اگر در جامعه خوشبخت می‌زیست، شاید هرگز جز عشق نمی‌سرود و جز عشق نمی‌خواند. حیرت خاموش من در برابر زیبایی و ستایش پایان ناپذیر من در برابر زندگی چنان حقیقی و پرجاذبه بود که من آن را جز در کوتاه ترین جملات نمی‌توانستم بیان کنم. هر شعر «دریا در شبنم» برای من ثبت یک لحظه است، هرچند خاطره آن لحظه به بلندای قصه می‌رسد همچنان «گهواره کاغذی» كه به نحوی دردنامه زنان افغان است. بانو پژواک در زمینه تاثیر گزاری شعر بر رشد ادبیات را این گونه بیان می دارد: شعر تاثیری شگفت بر رشد زبان دارد. همانگونه که کلمات نفس شعر اند، شعر نیز تپش قلب کلمات به شمار می‌آید. تاثیر شعر بر رشد ادبیات شعری ما مثبت است ولی همین ارج گذاری و توجه بسیار به شعر باعث شده است تا تاثیر آن بر رشد ادبیات نثری ما منفی باشد. جایگاه شعر به شیوه کلاسیک در جامعه ما جا افتاده و محترم است. شعر به اوزان نیمایی نیز می‌رود که جای خود را بیابد. برای معرفی و قبول شعر بی وزن باید کار کرد. پروانه پروانه پرواز می کند پرواز می کند پروانه پروانه می کند از فضای باز پژواک در زمینه‌ای روزی که دیگر شعر نگوید احساساتش را اینگونه بیان می‌دارد: من به همان روز رسیده‌ام. می‌توان برای همیشه طبیعت شاعرانه داشت، ولی نمی‌توان برای همیشه جرقه‌های شعری را حفظ نمود. در بهار نوجوانی و جوانی من شب و روز جاری بودم. شعر چون باران در من می‌بارید. همزمان نثرهای کوتاه ادبی در من جوانه زد. آهسته آهسته نوشتن داستان کوتاه در من شگفت. اینک اندیشه‌ام در قالب رمان بهتر میوه می‌دهد. من می‌توانم ننویسم؟ انسان نمی‌تواند همیشه شاعر بماند؛ اما تا هستم، نمی‌توانم ننویسم! تنها من خود را تنها، بسیار تنها من خود را تنهای تنها احساس می‌کنم من تن خود را جدا از ها احساس می‌کنم من متن تن تنهای یک‌تن خود را وطن خود را... نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


12 ماه قبل - 211 بازدید

لوئیز الیزابت گلیک در نیویورک متولد و در لانگ آیلند بزرگ شد. پدرش دانیل گلیک، مهاجری مجارستانی بود که توانست در آمریکا کسب و کار موفقی دست و پا کند. در حالی که در برخی رسانه‌ها از تلفظ «گلوک» برای نام خانوادگی لوییز گلیک استفاده می کنند، ولی اعضای خانواده او، نام خانواد‌گی خود را «گلیک» تلفظ می‌کنند. لوئیز از همان دوران کودکی عمیقاً شیفته زبان و روایت بود، شور و شوقی که والدین او هم آن را به شدت تشویق می‌کردند. او از همان نوجوانی اشعار خود را به جراید و مجلات ادبی می‌فرستاد. لوئیز گلیک در سال ۱۹۶۱ میلادی از دبیرستان هیولت در لانگ آیلند نیویورک فارغ التحصیل شد. گلیک در نوجوانی با مشکلاتی هم‌ دست و پنجه نرم کرد. او در این دوران به اختلال «بی ‌اشتهایی عصبی» مبتلا شد. اختلال روانی در غذا خوردن که باعث شد، لوییز گلیک برای مدت مدیدی علیرغم گرسنگی کشیدن همچنان از خوردن غذا خودداری کند. نهایتا گلیک با روانکاوی بر این بیماری عصبی غلبه کرد. خود گلیک روند درمانی خود را این چنین به یاد می‌آورد: «یکی از تجربیات مهم زندگیم بود. این بیماری کمک کرد تا زندگی کنم و به من فکر کردن را نیز آموخت.» او سپس راهی کالج سارا لارنس و دانشگاه کلمبیا شد. ولی بدون اینکه تحصیلات خود را به پایان برساند، دست از تحصیل کشید. لوییز گلیک در این دوران کلاس‌های شبانه‌ای را در دانشکده مطالعات عمومی کلمبیا با برخی از شاعران به نام آمریکایی همچون لئونی آدامز و استنلی کونیتز گذراند. کسانی که گلیک هم اکنون از آنان به عنوان شاعرانی نام می‌برد که به او کمک کردند «‌صدای خود را در شعر» پیدا کند. لوئیز گلیک در سال ۱۹۶۸ میلادی اولین مجموعه شعر خود به نام «بچه اول» را به چاپ رساند. گلیک در این مجموعه از روایت‌های اول شخصی از زبان چندین شخصیت بهره برده بود که همگی عصبی یا از خودبیگانه بودند. همین لحن تند اشعار، برخی منتقدان و خوانند‌گان را آزرد. با این حال، اکثر منتقدان تحت تأثیر اصالت و قدرت شاعر در به کار بردن شیوه‌های سرایش و آرائه پردازی‌های آن قرار گرفته بودند. اگرچه گلیک چه در گذشته و چه حالا عمدتا از زبانی کاملاً صریح و محاوره ای بهره برده، ولی همواره از اسلوب سنتی همچون قافیه و وزن شعر استفاده کرده است. با موفقیت اولین مجموعه اشعار لوئیز گلیک که برنده‌ی جایزه آکادمی شاعران آمریکا نیز شد، پیشنهادات زیادی برای تدریس در کلاس‌های نویسندگی در دانشکده‌های هنر و ادبیات به او داده شد، ولی گلیک که می‌ترسید تدریس باعث انحراف او از نویسندگی شود، ترجیح داد این پیشنهادات را رد کند. گلیک در این دوران با منشی‌گری معاش خود را تأمین می کرد. ولی پس از چاپ اولین کتاب بود که یک دوره بن بست خلاقه حاد دامن او را گرفت و موجب شد برای مدتی دست از نوشتن بکشد. گلیک در این دوران در شهر پروینستاون در ایالت ماساچوست زندگی می‌کرد، ولی وقتی برای شرکت در گردهمایی نویسندگان در کالج گودارد در ورمونت دعوت شد، تصمیم گرفت برای ملاقات با یکی از شاعران مورد علاقه‌اش، جان بریمن، این دعوت را بپذیرد. گلیک بلافاصله عاشق فضای روستایی ورمونت شد و با تشویق برخی از نویسندگانی که در گردهمایی ملاقات کرد، تصمیم گرفت به کار تدریس بپردازد. خیلی زود مشخص شد، کار تدریس نه تنها جلوی خلاقیت او را نمی‌گیرد، بلکه تجربه‌ای مهیج است که حتی می‌تواند الهام بخش او در سرودن شعر نیز باشد. به این ترتیب، لوئیز گلیک در دهه آتی در تعدادی از کالج‌ها و دانشکده‌های آمریکا از جمله کالج گودارد و دانشگاه آیووا تدریس کرد. دومین کتاب او، « خانه ‌ای در لجن‌ زار» در سال ۱۹۷۵ میلادی به چاپ رسید. لوئیز گلیک همچون اولین دفتر شعر خود در دومین اثر خود نیز از وجود برخی شخصیت‌ها از جمله ژان دارک، قدیس و قهرمانی ملی فرانسه استفاده کرد که از شخصیت‌های مورد علاقه شاعر در دوران کودکی نیز بود. استفاده از برخی شخصیت‌های تاریخی همچون ژان دراک و برخی شخصیت‌های اساطیری به همراه روایت‌هایی از کتاب مقدس و اساطیر باستانی به یکی از ویژگی‌های عمده آثار لوییز گلیک در تمام دوران فعالیت ادبی اش تبدیل شد. لوئیز گلیک در دوران فعالیت ادبی خود فراز و نشیب‌های زیادی را سپری کرد. او گاهی اوقات دوره‌های به شدت پرثمر ادبی را تجربه می کرد، ولی به دنبال آن ممکن بود برای ماه‌ها و حتی سال‌ها دست به خلق اثر تازه‌ای نزند. سومین مجموعه شعر شاعر پرآوازه آمریکایی یک سال پس از مجموعه شعر دوم او با عنوان «باغ» به چاپ رسید. ولی خوانندگان پر وپا قرص اشعار او باید برای کتاب شعر بعدی او «هیبت پایین رونده» تا سال ۱۹۸۰ میلادی انتظار می کشیدند. کتاب شعر بعدی گلیک «پیروزی آشیل» نام داشت که در سال ۱۹۸۵ میلادی به چاپ رسید. او در این مجموعه شعر خود نیز به استفاده از مضامین و شخصیت‌های اساطیری ادامه داد و وحدت موضوعی مشخصی را از ابتدا تا انتهای کتاب خود دنبال کرد. این کتاب با استقبال بسیار خوبی مواجه شد و برنده جایزه ملی حلقه منتقدان کتاب آمریکا نیز شد. «آرارات» اثر بعدی لوئیز گلیک بود که در سال ۱۹۹۰ میلادی به چاپ رسید. شاعر در این اثر تحول قابل توجهی در اشعار خود داشت. او به جای آنکه اشعاری با موضوعات و مناسبت‌های مختلف را در یک دفتر شعر جمع‌آوری کند، این بار سراغ مضمونی واحد با شخصیت‌های مشخص رفته بود. او در این اثر تجارب و احساسات سه زن که با مرگ شوهر و پدر دست و پنجه نرم می‌کردند را دستمایه قرار داده بود. این کتاب شعر لوئیز گلیک نه تنها نقدهای فوق العاده خوبی از منتقدان ادبی گرفت، بلکه برنده جایزه بابیت از کتابخانه کنگره آمریکا نیز شد تا به یکی از تحسین شده ترین آثار او تبدیل شود. به اعتقاد منتقدان دهه ۱۹۹۰ میلادی یکی از تحسین برانگیزترین و پربارترین دوره‌های فعالیت ادبی لوئیز گلیک بود. او در سال ۱۹۹۲ یکی از محبوب ترین کتاب‌های شعر خود با نام «زنبق وحشی» را به چاپ رساند. او ۵۴ شعر این مجموعه را در عرض تنها ده هفته سرود و چند ماه بعدی از بهار تا اواخر تابستان را نیز صرف پیراستن اشعارش کرد. زنبق وحشی به سرعت تحسین منتقدان را در پی داشت و برنده جوایز ارزنده‌ای همچون جایزه پولیتزر در بخش شعر و همچنین جایزه انجمن شعر آمریکا شد. جایزه انجمن شعر آمریکا، جایزه‌ای است که به احترام ویلیام کارلوس ویلیامز، شاعر محبوب گلیک هر ساله به شاعران آمریکایی اهدا می‌شود. کتاب بعدی لوئیز گلیک «مرغزارها» نام داشت که در سال ۱۹۹۶ به چاپ رسید. لوئیز گلاک از جمله چهره‌های ادبی و هنری است که کمتر از زندگی شخصی خود در رسانه‌ها صحبت کرده است. ولی بسیاری از خوانندگان این کتاب او را پاسخی به خاتمه ازدواج دوم شاعر و تاثیر آن بر زندگی او و پسرش دانسته‌اند. لوئیز گلیک در سال ۲۰۰۰ میلادی برنده‌ی جایزه ارزشمند بولینگن شد که هر دو سال یکبار از سوی دانشگاه ییل اهدا می‌شود. گلیک در همین سال دوره سه ساله‌ای را به عنوان مشاور شعر در کتابخانه کنگره آمریکا آغاز کرد. او در این دوران پرثمر ادبی خود همچنان به نوشتن ادامه داد و در سال ۲۰۰۱ کتاب شعر «هفت عصر» را به چاپ رساند. سال ۲۰۰۳ برای گلیک سال مهمی بود. او پس از ۲۰ سال تدریس در کالج ویلیامز، سمت نویسنده و استاد مدعو در دانشگاه ییل را پذیرفت. او در همین سال عنوان ملک ‌الشعرای مشاور کتابخانه کنگره در امر شعر را نیز به دست آورد. در اواخر سال ۲۰۰۳ بود که لوئیز گلیک مجموعه شعر «اکتبر» را به چاپ رساند. لوییز گلیک در سال ۲۰۰۶ میلادی دهمین کتاب شعر خود با عنوان «آوِرنو» را به چاپ رساند. آورنو نام دریاچه‌ای در جنوب ایتالیاست که در اساطیر رومی دروازه جهان مردگان در آن قرار داشته است. او در کتاب «زندگی روستایی» چاپ ۲۰۰۹ به شیوه سنتی زندگی و همگامی با طبیعت ادای احترام کرد. گلیک با این کتاب برخی از بهترین نقدهای دوران ادبی خود را از منتقدان دریافت کرد و توانست جایگاه مستحکم خود به عنوان شاعری اصیل را بیش از پیش تثبیت کند. در این دوران حاصل پنج دهه فعالیت او در مجموعه شعری که دربرگیرنده تمام اشعار او از سال ۱۹۶۲ تا ۲۰۱۲ بود به چاپ رسید. مجموعه شعر بعدی او «شب پاکدامن و وفادار» در سال ۲۰۱۴ برنده جایزه کتاب ملی آمریکا شد. باراک اوباما، رییس جمهور آمریکا در سال ۲۰۱۶ هم نشان ملی علوم انسانی آمریکا را به شاعر خوش قریحه آمریکایی اهدا کرد. سرانجام در سال ۲۰۲۰ بود که لوییز گلیک جایزه یک عمر دستاورد ادبی خود را از سوی آکادمی جایزه نوبل دریافت کرد. آکادمی نوبل سوئد درباره علت اهدای جایزه نوبل ادبیات به این شاعر آمریکایی او را صاحب «صدای شاعرانه متمایزی» دانست که با «زیبایی بی پیرایه‌ای به هستی فرد هویتی جهان‌شمول بخشیده است.» لوئیز گلیک همچنان در کمبریج، ماساچوست اقامت دارد و هنوز هم در دانشگاه ییل تدریس می‌کند. او در طول سال بارها برای سخنرانی در گردهمایی‌ها و کنفرانس‌های ادبی به دانشگاه‌ها و مراکز هنری سرتاسر آمریکا و جهان دعوت می شود. لوییز گلیک همچنین در شعرخوانی‌ها و محافل ادبی خصوصی زیادی که اکثر به همت خوانندگان و طرفدارانش برگزار می شود نیز حضور مستمری دارد. لوییز گلیک شاعری است که در اشعارش توجه خاصی به روابط انسانی به خصوص زنان دارد. برای مثال، او در «ویتا نووا» زندگی زن پس از جدایی از معشوقه را با شاعرانگی بی‌نظیری شرح داده است. لوییز گلیک شاعری است که از اسطوره‌ها و الگوهای کهن بی‌شماری در آثار بهره برده است. نمونه‌ای از کارهای لوییس تحت عنوان (مهاجرت‌های شبانه) این لحظه‌‌ای است که باز توت ‌فرنگی‌‌های سرخ را بر درخت کوهی می‌‌بینی و مهاجرت‌‌های پرندگان شب را در آسمان تاریک. وقتی فکر می‌‌کنم مرده‌‌ها آن ‌ها را نخواهند دید دلم می‌‌گیرد این چیزهایی که ما بهشان وابسته‌‌ایم، این‌‌ها ناپدید می‌شوند. آن وقت روح آدمی برای تسلای خاطر چه خواهد کرد؟ به خودم می‌‌گویم شاید دیگر به این خوشی‌ها احتیاجی نخواهد داشت؛ شاید همان «نبودن» کافی‌ باشد، هر اندازه هم که تصورش دشوار است نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


1 سال قبل - 491 بازدید

فرح ناز مصطفوی فرزند محمدرحیم « حصارمل» در یک خانواده علم دوست در ناحیه سوم شهر فیض‌آباد، مرکز بدخشان در ماه اردیبهشت که دامان چمن پر از لاله‌ها بود، به کاروان زنده‌گان این هستی اضافه شد. پدرش، محمد‌رحیم حصارمل معاون تدریسی پیشین معارف بدخشان، نام این نوزاد را فرح با اضافه‌ای ناز گذاشت؛ شاید می‌خواست تولد بانوی مفرحِ را از آغاز تولدش بشارت دهد. فرح آوان کودکی‌اش را در شهر فیض‌آباد گذرانید. در سن پنج ساله‌گی از شوق مکتب؛ با پای برهنه، خودش را شامل صنف اول ساخت و از لیسه مخفی فارغ گردید. شعرهای آن زمانش به قول خودش کودکانه بودند، بعدها در میان محافل فرهنگی_ادبی بدخشان، فرح! خود را سراینده‌ای یافت و جوهره‌ای شعر را در احساس خودش به بینش گرفت. از درد بانوان میسرایید، از محرومیت سرباز، از عشق عصیانگر و از مهرماهرانه! شعر‌هایش قوام از سپید، نیمایی، غزل و مثنوی است. فرح با انگشتان هنرمندش نگارند‌گی و نوازند‌گی گیتار را به بار تجربه گرفت. برخلاف هنرش او چهارسال را در رشته‌ای سیاست تحصیل کرد و اول نمره‌ای صنف خودش بود و دیپلوم خود را از رشته‌ای حقوق وعلوم سیاسی اخذ کرد. مقطع کارشناسی ارشد را در دانشکده‌ای پنجاب به پایان رسانده و کارشناسی ارشد را در دانشگاه طباطبایی تهران به مراحل نهایی رساند. ( از دور دست‌ها آغاز می‌شوم) اولین مجموعه‌ای شعری و ( تنیده است روی پروانه گی... برای اینکه پرواز کند را و نفس بکشد عشق را!) دومین مجموعه‌ای شعری فرح را تشکیل می‌دهند. فرح در مورد کارکرد‌‌هایش چنین بیان می‌دارد : مراحل بسیار ابتدایی که نوجوان بودم فعالیت‌های اجتماعی را به‌عنوان معلم صلح در همکاری با یکی از موسسات داخل آغاز کردم، تجربه معلم صلح برایم فرصتی بود تا نخست رابطه مستقیم با مردم و جوامع روستایی در بدخشان داشته باشم، سفرهای گاه و بیگاه به ولایات همجوار و کابل آغاز آشنایی با ساختارهای اجتماعی_سنتی افغانستان بیشتر در شمال‌شرق بود. همکاری و برنامه‌های آگاهی‌دهی در زمینه‌ای انتخابات و رای‌دهی که در سال‌های نخست نوع امید برای مردم خسته از جنگ بود. در میان سال‌های 2007 تا 2009 میلادی جمع آمد کوچک از جوانان نویسنده و اهل شعر را در همکاری با دوستان ساختیم که تجربه عالی در زمینه حرکت اجتماعی نوگرا در بدخشان بود. گردانندگی هفته‌نامه‌ای (ابتهاج) که انتشار تمرین‌های نخستین نویسندگان و شعرا ‌جوان بدخشان را نشر می‌کرد. همزمان مسول پروژه میدیوتیک افغانستان در بدخشان بودم که بیشتر معطوف به برنامه‌های صلح اجتماعی بود. بعد از ختم تحصیلات در سال 2019 میلادی، همکاری با میدیوتیک را دوباره به‌عنوان مسوول فرهنگی آغاز کردم و در این دوره مسوولیت سه بخش را بدوش داشتم، نای و نوا که برگذارکننده شب شعر و برنامه‌های فرهنگی در افغانستان بود. سفیران صلح جوان که گروه‌های تبلیغ صلح در ولایات را بدوش داشت و گفتمان فرامرزی و منطقوی که شامل کشورهای پاکستان، تاجیکستان و مرحله بعد ایران می‌شد. ( از دور دست‌ها آغاز می‌شوم) در سال 2020 توسط انتشارات امیری به زیور چاپ آراسته شد. در این مجموعه غزل، دوبیتی، رباعی و تجربه‌هایی هم از سپید و نیمایی موجود است. به روایت تاریخ یک عده از شعرها، بانو فرح دست کم ده سال می‌شود که با سرایش سر و کار دارد و نتیجه این تلاش‌ها مجموعه شعری است که اکنون ما در باره‌اش حرف می زنیم. بانو فرح، در این مجموعه به عنوان انسانی از این جامعه، صاحب دردها و درک‌هایی است که در دل و دنیای هر صاحب درد این سرزمین وجود دارد. او به عنوان یک زن در این مجموعه، حرف‌هایی برای گفتن دارد که تنها از زبان یک زن اندیشمند، شنیدنی است. اندیشه ورزی بارزترین مسأله در این مجموعه است و این مزیت وقتی بیشتر می‌شود که می‌بینید شاعر تلاش دارد تا با امکانات و ظرفیت‌های که در شعر وجود دارد حرفش را بگوید. نکته دیگر این اثر، سبک و زبان منحصر به فرد شاعر است. اگر در این مجموعه غزل است یا شعر سپید، اگر دوبیتی است یا نیمایی، نشان می‌دهد که از یک قلم تراوش کرده است و ریشه و خون مشترک دارند. بسیار اتفاق افتاده که شاعری تمام عمر از سایه‌ای تأثیرپذیری دیگران برون شده نتوانسته ولی هرچه بوده فرح مصطفوی توانسته به این امر مهم دست یابد و این دست‌آورد، کمی در کار و بار شعر نیست. اشعار فرح گاه و بی گاه به دلیل سهل‌انگاری در سرایندگی مورد نقد قرار می‌گیرد و اما خودش عاشقانه و از روی الهامی که به وی بخشیده شده شعر می‌گوید که در ادامه نمونه‌ای از کلام او را در نوشته ذکر می‌کنیم. سخن از غایت تنهایی یک سنگ شود تا کسی همدم یک بیکس دلتنگ شود حال عادت شده چند رنگ نباشی، قطعا زندگی قصد ندارد که هماهنگ شود دیده ای پهلوی یک ابر کسی خنده زند؟ آفتاب ابژهٔ یک کرکم هفت رنگ شود قصه‌ای سرمدِ،آئینه شدن فاجعه است تاکه آیینه شدی دیر و فلک سنگ شود راستی «کوله‌سفر»بسته،محالست جهان سر به فرمان دل آدم یک رنگ شود عشق رسوای غریبست در آن شهرکبود که خدا در وسط سینه‌ای آژنگ شود دیدم از شرطهٔ آن بادیه در نقصانیم لاجرم رسم ریا-لوحه ای ارژنگ شود شرف ات آید و رقصیده و آیینه بدست تخت و بختی زند و بیت شباهنگ شود نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


1 سال قبل - 436 بازدید

فرامنش در سال 1369ﻫجری شمسی در شهر باستانی هرات چشم به جهان گشود. دوره لیسانس‌ خود را در دانشکده‌ای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه هرات و دوره ماستری را در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه یزد ایران به اتمام رسانده است. بانو مژگان در مورد زندگی مشترک‌اش چنین بیان می‌دارد:  «زندگی ادبی-هنری من، از زمانی‌که ازدواج کردم آن هم با کسی که اهل شعر و ادبیات است، رونق بیش‌تری گرفته و در واقع زندگی هنری من، به رشد و بالندگی بسیاری رسیده است. ]تهماسبی خراسانی[ در کنار آن‌که شاعر، نویسنده و باستان‌پژوه است؛ همسر بسیار مهربان و با درکی برای من بوده و هست.» وی در مورد علاقه‌اش به ادب و ادبیات چنین بیان می‌دارد، از زمانی که خودش را شناخته نسبت به شعر و نویسند‌گی اشتیاق و ذوق را احساس نموده است. از دوران مکتب قلم نویسندگی بدست گرفت و داستان کوتاه، متون ادبی و مقاله‌های زیادی نوشته است تا این‌که وی از سال 1388ﻫجری شمسی به صورت جدی روی شعر کار کرده و بیشترین تمرکز وی روی قالب‌های موزون از جمله: غزل و رباعی می‌باشد. مژگان، عشق و شور در نوشتن را دلیل اساسی و الگوی خود، در عالم سرایندگی و نوشتار می‌داند. در مورد سرایش شعرهایش می‌گوید: «اولین شعرم را اتفاقی نوشته بودم، یعنی باور نداشتم که شعر باشد، بعضی تکه‌هایش موزون بود، مدتی بعد راه انجمن ادبی هرات را پیدا کردم و برای اصلاح و نقد شعرهایم می‌رفتم و کم‌کم این اتفاق را جدی گرفتم و تاحالا آن‌ را جدی دنبال می‌‌کنم.» از دیدگاه فرامنش، شعرای کلاسیک به دلیل خلق آثار پرمغزتر اُبهت خاصی دارند. او حافظ را همدم لحظاتش دانسته و بیان می‌دارد که سعدی، صائب تبریزی، مولانا و بیدل جایگاه ویژه‌ای در زند‌گی هنری‌اش دارند. مژگان فرامنش، در مورد وضعیت شعر و ادب به خصوص از حضور و سهم بانوان در افغانستان ابراز نگرانی می‌کند از دید او هنر و ادبیات بنا به دلایل مختلفی از جمله: بحران سیاسی، اقتصادی، فقر و بیکاری در حاشیه قرار گرفته است. در واقع روح این هنر، آسیب شدیدی دیده است؛ اما بازهم هستند کسانی اندک که کار می‌کنند تا این چراغ به‌ کلی خاموش نشود. از مژگان تا کنون چهار اثر ارزنده به زیور چاپ آراسته شده است که عبارت اند از: (اندیشه‌های دردآلود)، (گره‌ی کور)، (نی‌رنج) و (گلوی خراشیده‌ای باد). دستاوردهای مژگان فرامنش در عرصه هنر و ادبیات زیاد است که به چند مورد قابل توجه اشاره می‌نماییم: دریافت مدال دولتی میرغازی بچه‌خان از طرف رییس‌جمهور در سال 1394هجری شمسی، به دلیل آفرینش‌های ادبی و فعالیت‌های فرهنگی. برگزیده‌ شدن کتاب «گرهِ‌کور» در جشنواره‌ی کلک زرّین از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ، در کابل سال 1394هجری شمسی. برگزیده‌شدن به عنوان یکی از ده شاعر برترِ ده سال اخیر کشور، از سوی اتحادیه‌ی نویسندگان افغانستان در سال 1395هجری شمسی. احراز مقام نخست، دومین دور جشنواره‌ی شعر از «نیستان» در 1398هجری شمسی در بلخ. از کارکردهای افتخار آفرین فرامنش می‌توانیم به جمع‌آوری مجموعه اشعار بانو محجوبه هروی اشاره کنیم. فرامنش در این زمینه می‌گوید که قبل از این از محجوبه هروی شعری درست، کامل و بدون اشکلات نوشتاری در دسترس نبود به این دلیل وی اشعار هروی را جمع آوری کرده ومقدمه‌ای طولانی بر این کتاب نوشته است. مژگان با خلق آثار دوستداشتنی، این پیام را برای جوانان دارد که همیشه آنچه را که دوست دارند و به آن علاقه دارند را دنبال کنند و به آن عشق بورزند. در آن راه قدم بگذارند و با تمام نیرو تلاش کنند.   نمونه کلام طاقت بیاور، زندگانی خوب و بد دارد دل‌تنگیِ بسیار، رنجِ بی‌عدد دارد   طاقت بیاور سهم ما گرچه پریشانی‌ست تاریخ اگرچه از غم ما مستند دارد   گاهی طبیعت خاک می‌ریزد به چشمِ‌مان گاهی فلک با ما سرِ مشت و لگد دارد   آغوش ما سیاره‌های رنج پرورده شور و شعف بر سینه‌ی ما دست رد دارد   همواره مرگ و زندگی‌مان روی یک‌ سکه‌ست مانند دریایی که در خود جذر و مد دارد   باید که تاب آورد این آشفته‌گی‌ها را هرچند پایانِ جهان سنگِ لحد دارد نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


1 سال قبل - 424 بازدید

حمیرا قادری، تاسیس کننده‌ی انجمن (سوزن طلایی) در ۳ حوت ۱۳۵۸خورشیدی از یک پدر و مادر هراتی در کابل زاده شد. قادری در مورد فضای خانواده‌اش چنین بیان می‌دارد: «پدرم نزدیک سی سال است معلم است و مادرم همواره زن خانه بوده است. هر دو به عقایدم احترام گذاشته‌اند با وجود تفاوت‌های بسیار. پدرم مردی بسیار روشنی است. معمولاً تمام دختران فامیل برای حل مشکلات‌شان به پدرم زنگ می‌زنند، پدرم هیچگاه با زن به عنوان جنس دوم برخورد نکرده است. یقین دارم مرا از چهار پسرش بیشتر دوست دارد.» قادری در مورد انگیزه‌ی نوشتارش چنین می‌گوید: «بیش از حد عاطفی هستم و احساسی. خیلی دوست داشتم احساساتم را بروز بدهم و در موردشان حرف بزنم. ساعت کلاس‌های انشاء بهترین فرصت بود تا خودی نشان بدهم.  بعد هم کتابخانه کوچک پدرم مرا با دنیای داستان و رمان آشنا کرد. خواندن‌های بسیار و دنیایی احساسی خودم مرا به  داستان نویسی شوق داد. البته در همان دوره‌ای که دخترهای دوره طالبان در هرات خامک دوزی می‌کردند و مادرم هم گلدوز ماهری بود، من تلاش می‌کردم بیشتر بنویسم، تا کم نیاییم. آخر دخترها یخن‌های دوخته شده را به یک عالمه پول می‌فروختند، اما داستان‌های مرا کسی یک پول هم نمی‎‌خرید.» حمیرا از سال۱۳۷۰ قلم نویسندگی به دست گرفت و در پایان داستانش در یکی از جلسات مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در سال ۱۳۷۹ برای ادامه‌ی تحصیل روانه‌ی ایران شد و دوره‌ای کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشته‌ی زبان و ادبیات دری سپری نمود. حمیرا قادری از پایان نامه‌اش تحت عنوان( نقد و بررسی روند داستان نویسی در هرات از ۱۲۹۸تا ۱۳۸۰) به رهنمایی سیروس شمیسا در دانشکده زبان و ادبیات فارسی و زبان‌های خارجی دانشگاه علامه طباطبایی دفاع نمود. دوکتور حمیرا جهت کسب سند دوکتورا وارد دانشگاه تهران شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخ.ت باید یادآور شد که او یکی از محصلین فعال دوکتور شفیع کدکنی بود. او  هنگامی‌ که محصل دوره‌ی دوکتورا بود، توانست سه کتاب خود را که حاصل سه دهه فعالیت‌های او در عرصه‌ی زبان و ادبیات بود را به چاپ برساند. همچنان توانست تحت عنوان مدیر انجمن هنرمندان و فرهنگیان افغان مقیم ایران فعالیت خود را آغازکند. پس از اتمام دوره‌ی دوکتورا به افغانستان بازگشت و به حیث استاد دانشگاه و مشاور وزیر کار و امور اجتماعی ایفای وظیفه نمود. دوکتور حمیرا قادری جهت کسب دوکتورای دوم خود وارد جامعه‌‌ی علمی هند شد و در سال ۲۰۱۴ این دوره را نیز موفقانه به اتمام رسانید. و در هنگام فعالیت در وطن سه کتاب دیگر را به کارنامه‌ی ادبی‌اش افزود. داستان‌های حمیرا قادری در نشریاتی چون روزنامه‌ی اتفاق اسلام، اورنگ هشتم، هفت قلم، هزار و یک شب و مجله‌ هری چاپ شده است. دو داستان بانو حمیرا در کتابی زیر عنوان گنبد کبود که مجموعه‌ای از نوشته‌های داستان نویسان معاصر هرات است به چاپ رسیده است‌. (نقش شکار آهو) اثری دیگر از بانو حمیرا است که در ویژه برنامه‌ی شب‌های کابل که از سویخانه ادبیات افغانستان برگزار شده بود، مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در این جلسه ضیا قاسمی، شاعر و منتقد ادبی و خسرو مانی، نویسنده به نقد از آثار حمیرا قادری پرداختند. حمیرا قادری بیان داشته است که محتوا (نقش شکار آهو) در برگیرنده‌ی مسائل و مشکلات مربوط به زنان بوده که آن را به زبان نامتعارف بیان کرده است. این کتاب مانند دیگر آثار او که در عرصه‌ی ادبیات داستانی داشته به مصایب و مشکلاتی که زنان چه در جوانی و چه در سن بالاتر آنرا تحمل می‌کنند، پرداخته است. در این اثر با دو نسل متفاوت برخور می‌کنیم. یک نسل به عنوان دختر و یک نسل به عنوان مادر که مادر هم قربانی عرف اجتماع است و دختر هم به نوعی قربانی این رسم و عادات می‌باشد. خانم حمیرا قادری در مورد کتابش بیان می‌دارد که این اثر تلاشی بود برای متفاوت نوشتن. زبان معیار و بومی در این نوشته برایم بسیار ارزش داشت همچنین تکنیکی که من در زاویه دید این اثر به کار برده بودم. رقص در مسجد کتاب حمیرا قادری از سوی «یواسای تودی» میان پنج بهترین کتابی معرفی شد که نباید از دست داده شود. نیویارک تایمز آن را در صدر کتاب‌هایی قرار داده که برای ادب‌دوستان سفارش می‌شود. این کتاب به شکل خاطره‌نویسی-یکی از ژانرهای مشهور- نوشته شده است و دارای سیزده فصل می‌باشد. نویسنده تلاش کرده تا با روایت زن‌ستیزی‌های موجود در افغانستان، نگاه دنیا را به سمت این پدیده جلب کند. نامه‌های حمیرا قادری به فرزندش، راوی درد دوری از فرزند و فرهنگ مردسالار افغانستان است. قوانین و سنت‌هایی که او را از دیدن و شنیدن صدای فرزندش سال‌ها محروم ساخت. مانند هر اثر ادبی، این کتاب نیز دارای نکات مثبت و منفی خاص خودش است. اما با نگاهی کلی می‌توان گفت که حمیرا قادری روایت‌گر ماهر و توانمندی است. روایت‌های او شاید برای مخاطب خارجی شبیه فیلم‌های هالیوود باشد. ولی او توانسته با نظم خاص و ماهرانه، گوشه‌های مختلفی از دردهای بانوان کشور و مبارزه آن‌ها برای تغییر را بیان کند. نکته‌ی مهم حضور مردانی چون پدرکلان، پدر و برادر حمیرا است که او را در مقاطع مختلف زندگی حمایت کردند. از مجموعه آثار گهربار دیگر این بانو می‌توانیم به گوشواره‌ی انیس، بررسی روند داستان نویسی افغانستان، نقره دختر دریای کابل، اقلیما، گزیده اشعار معاصر افغانستان و... اشاره کنیم. وی به خاطر داستان (باز باران اگر می‌بارید) موفق به دریافت لوح تقدیر در سومین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی صادق هدایت در سال ۱۳۸۳ شد و به همین خاطر از سوی سید مخدوم رهین وزیر فرهنگ وقت افغانستان مورد تقدیر قرار گرفت. بانو قادری نخستین نویسنده‌ی افغان است که موفق به دریافت این لوح شده است. بانو حمیرا در مورد مشکلات نویسنده‌گی بیان می‌دارد که من به عنوان یک نویسنده و نه یک نویسنده زن، اولین مشکلی را که احساس می کنم، حوزه بسیار خالی از منتقد است. یعنی در جامعه ما منتقد ادبی به صورت تخصصی اصلا وجود ندارد. این مساله عرصه ادبیات داستانی را به شدت رنج می دهد. حالا من یا یک دوست دیگر که به عنوان نویسنده، نقد هم می کنیم، ممکن است به خطا برویم و ممکن است سرنوشت یک نویسنده یا یک اثر را با نقد اشتباه تغییر بدهیم. (سوزن طلایی) انجمن ادبی است که بانو حمیرا قادری موسس آن می‌باشد. که به گونه‌ی آنلاین به دختران و پسران افغان دوره آموزش داستان نویسی و کتاب خوانی را برگزار می‌کند. مستوره مهاجر یکی از اشتراک کننده‌گان انجمن در این زمینه بیان می دارد که: عضویت در انجمن سوزن طلایی تجربه خیلی خیلی خوبی بود. من توانستم مطالب ارزنده‌ی بیاموزم و همچنان آموختم که چه کتاب های بخوانم که روی داستان نوشتنم تاثیر خوبی بگذارد. و اینکه رعایت چه اصولی می‌تواند من را در آینده به یک داستان نویس خیلی موفق تبدیل کند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب