برچسب: #خانواده

1 روز قبل - 123 بازدید

اسمش مهتاب بود؛ دختر هجده‌ساله‌ای از یک قریه‌ی خاکی در اطراف مزارشریف. خانه‌شان گِلی بود، سقف‌شان از ترکه‌های خشک، و دل‌های‌شان پُر از خاموشی. مهتاب نه زیاد گپ می‌زد، نه خنده می‌کرد، اما چشمانش همیشه چیزهایی می‌گفت که زبانش یارای گفتن‌شان را نداشت. دختری که دلش را سال‌ها پیش به پسر کاکایش، فرهاد، داده بود؛ اما هیچ‌کس دلش را جدی نگرفت. فرهاد، یک پسر ساده‌دل بود؛ بچه‌ی کاکای مهتاب. با هم کلان شده بودند. از کودکی تا نوجوانی، همه‌چیز باهم بود: از بازی‌های خاکی گرفته تا کمک به مادرها برای آوردن آب از سر چشمه. آن روزها، هیچ‌کس باور نمی‌کرد که این دو نفر روزی عاشق شوند؛ اما عشق، مثل بوی باران، بی‌خبر می‌آید و آرام در دل می‌نشیند. فرهاد وقتی به سن کار رسید، هر روز به شهر می‌رفت تا در ساختمان‌ها کار کند. دستانش پر از پینه شد، اما دلش هنوز نرم بود. هر بار که مهتاب را می‌دید، نگاهش پر از اشتیاق می‌شد. مهتاب هم دل‌بسته بود، اما خاموش؛ فقط شب‌ها زیر چادری، به ستاره‌ها نگاه می‌کرد و آه می‌کشید. فرهاد به پدرش گفته بود که می‌خواهد مهتاب را بگیرد، اما کاکایش ـ پدر مهتاب ـ با قاطعیت گفت: «او بچه هیچی نداره. ما دختر خوده به یک نفر نادار نمی‌تیم.» فرهاد گفت که کار می‌کنه، خانه می‌سازه، وقت می‌گذره، اما اجازه نداده بودند. پدر مهتاب دلش با پول بود، نه با عشق. در همین میان، حاجی‌ای از هرات آمد که خانه، موتر و دو زن داشت؛ اما دلش زن سومی هم می‌خواست. دختر جوانی از ولایت بلخ برایش جذاب بود. گفتند که حاجی نیک است، خانه دارد، خرج دارد، و مهربان است. اما هیچ‌کس از مهتاب نپرسید که آیا می‌خواهد یا نه. وقتی پدرش خبر خواستگاری را آورد، مهتاب تا سه شب نخوابید. دلش به لرزه افتاده بود. به مادرش گفت که دلش پیش فرهاد است، اما مادرش فقط سر تکان داد و گفت: «پدرت تصمیم خوده گرفته، ما چاره نداریم.» مهتاب تلاش کرد. گریه کرد، حتی پیش پای پدرش افتاد؛ اما پدرش با یک سیلی چنان زد که گوشش تا سه روز صدا می‌داد. گفت: «تو دختر استی، نه قاضی! خموش باش و عروس شو.» روز عروسی، چادر سفید مهتاب خیس از اشک بود. هیچ دل‌خوشی نداشت. فرهاد آن روز گم شد. هیچ‌کس او را ندید، اما شنیده بودند که تا صبح در قبرستان گریه کرده و به مادر مرده‌اش شکایت برده بود. مهتاب را مثل یک کالا در موتر انداختند و از مزارشریف به هرات بردند، به خانه‌ی مردی که پدرش می‌گفت "آینده‌ی روشن" است. خانه‌ی شوهرش، حاجی کریم، پر از سردی و خاموشی بود. زن اولش، سیاه‌چهره و حسود، با چشمانی پر از نفرت نگاهش می‌کرد. زن دوم، جوان‌تر اما بدطینت، هر روز دنبال بهانه‌ای تازه. حاجی کریم شب‌ها دیر می‌آمد، بوی شراب می‌داد و وقتی عصبانی می‌شد، فریاد می‌زد و حتی لت‌وکوب می‌کرد. مهتاب روزها را در آشپزخانه و اتاق تاریک می‌گذراند؛ تنها، بی‌دوست، بی‌پناه. وقتی برای اولین‌بار او را زدند، فقط به‌خاطر این بود که چای داغ‌تر از معمول بود. گفتند: «زن باید یاد بگیره»، اما مهتاب گریه نکرد. به خودش وعده داد که شاید اگر طفل بیاید، دل‌ها نرم شود؛ شاید شوهرش پدر خوبی شود؛ شاید زن‌های خانه قبولش کنند. وقتی باردار شد، دلش کمی گرم شد. طفلش را در دل حس می‌کرد و شب‌ها با او حرف می‌زد. می‌گفت: «تو می‌آیی و مادرت ره نجات می‌تی.» اما وقتی طفل تولد شد و دختر بود، حاجی کریم با صدای بلند گفت: «لعنت به تو که دختر آوردی!» و با پشت دست، سیلی به رویش زد. بعد از آن، هیچ روز خوش ندید. دخترش که دو ساله شد، خشونت‌ها بیشتر شد. بهانه‌ها زیادتر. زن‌های خانه هر روز زهر می‌ریختند و شوهرش هر شب مست‌تر و بی‌رحم‌تر برمی‌گشت. یک شب که مهتاب برای دفاع از خود گفت: «دیگه تحمل ندارم»، حاجی با چوب آشپزخانه چنان زد که دنده‌اش شکست. سه روز در بستر افتاد. کسی دوا نداد، کسی دلداری نداد. در آن شب تار، وقتی دخترک‌اش در بغلش خواب بود و خود از درد به خود می‌پیچید، تصمیم گرفت فرار کند. نیم‌شب، پای برهنه، طفل را در چادری پیچید و از خانه بیرون شد. از کوچه‌های تنگ و تاریک، خود را به ترمینال رساند. تا صبح لرزید، اما با اولین موتر، به مزار رفت؛ به خانه‌ی پدرش. اما پدرش، به‌جای آغوش، با خشونت گفت: «تو عزت ما ره بردی! مردم چه می‌گن؟» مهتاب با صدای لرزان گفت: «پدر جان، مرده بودم، آمدم که زنده شوم.» اما هیچ‌کس باور نکرد. مادرش گریه کرد، اما خاموش. دو هفته بعد، پدرش بدون مشوره، او را دوباره به هرات فرستاد. «برو و زندگی‌ات ره بکش، ما دیگه دخالت نمی‌کنیم.» مهتاب برگشت؛ بی‌امیدتر از پیش. چند سال دیگر گذشت. دخترش مکتب رفت، اما مهتاب هنوز زندانی بود. دیگر نه جوان بود، نه زیبا. چهره‌اش پر از زخم‌های پنهان، روحش شکسته. فرهاد را شنیده بودند که به ترکیه رفته و در دریا غرق شده یا شاید زنده‌ست؛ کسی نمی‌دانست. مهتاب در دلش سوگوار همه‌چیز بود: عشقش، جوانی‌اش، عزتش، و صدای خودش. آخرین روز، هیچ‌کس ندید چه شد. صبح، وقتی دروازه‌ی اتاق باز نشد، دخترک در زد، صدا نزد. شوهرش آمد، با فریاد دروازه را شکست، و مهتاب را دید که کنار طاقچه افتاده بود؛ با چهره‌ی سفید و لب‌های کبود. کنار دستش شیشه‌ی مرگ موش بود، و در کنارش یک کاغذ مچاله: «من دیگه طاقت نداشتم. نه از خانه‌گی، نه از شوهر، نه از قضاوت پدرم. رفتم، تا شاید در آن دنیا کمی آرام باشم. طفلکم، مرا ببخش. عاشق بودم، اما نفرین شدم.» همه دیر فهمیدند. پدرش با خبر شد، سرش را پایین انداخت، و گفت هیچ‌کس نباید گریه کند. شوهرش گفت جنازه‌اش را بی‌صدا دفن کنند. اما در دل خاک، زنی خوابیده بود که فقط خواسته بود دوست داشته شود؛ فقط خواسته بود انتخاب کند؛ اما تمام عمر، دیگران برایش تصمیم گرفتند. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


3 روز قبل - 98 بازدید

مسوولان محلی حکومت سرپرست در ولایت غزنی می‌گویند که افراد مسلح پنج عضو یک خانواده به شمول زنان و کودکان را در ولسوالی قره‌باغ این ولایت تیرباران کرده‌اند. خالد سرحدی، سخنگوی فرماندهی پولیس غزنی به رسانه‌ها گفته است که این رویداد (یکشنبه‌شب، ۲۲ سرطان) در روستای «تولاخیل» از مربوطات ولسوالی قره‌باغ رخ داده است. آقای سرحدی تاکید کرده است که افراد مسلح پس از وارد شدن به یک خانه‌‌ی مسکونی، تمامی اعضای این خانواده را به شکل فجیع و با شلیک گلوله به قتل رسانده‌اند. سخنگوی فرماندهی پولیس غزنی افزوده است که در این رویداد، پنج عضو یک خانواده به‌شمول یک مرد، یک زن و سه کودک جان‌های‌شان‌ را از دست داده‌اند. وی در مورد هویت و سن قربانیان این رویداد چیزی نگفته است. دلیل وقوع این رویداد دشمنی‌های شخصی میان دو خانواده گفته شده است. خالد سرحدی در ادامه گفته است که دو نفر در پیوند به این رویداد بازداشت شده و افراد بازداشت شده به جرم‌شان اعتراف کرده‌اند. همچنین شماری از رسانه‌های محلی گزارش داده‌اند که قربانیان این رویداد شامل یونس، ۴۵ ساله، بی‌بی مهرو، ۳۵ ساله، حضرت‌ غنی ۹ ساله؛ ساجده ۷ ساله و جاوید ۵ ساله هستند. در گزارش آمده است که در این رویداد، یک دختر ۶ ساله به نام حسنا نیز زخمی شده‌است. این رویداد در حالی رخ داده است که در هفته‌های اخیر، موارد سرقت، اختطاف و سایر جرایم جنایی در برخی ولایت‌های کشور افزایش یافته است. پس از تسلط دوباره‌ی حکومت سرپرست بر افغانستان، قتل‌های مرموز زنان، کودکان و جوان در در سراسر کشور افزایش کم‌پیشینه یافته است. بیماری‌های روانی، خصومت شخصی، ازدواج‌های اجباری، خشونت خانوادگی و فشار‎های روحی ناشی از فقر و بیکاری عوامل اصلی این قتل‌ها بیان شده است.

ادامه مطلب


6 روز قبل - 131 بازدید

در سال‌های اخیر، والدین با یک دوگانگی مهم در تربیت فرزندان خود روبه‌رو شده‌اند: آیا باید با فرزندان خود مانند یک دوست رفتار کنند یا در جایگاه یک مرجع قدرتمند و هدایت‌گر قرار بگیرند؟ این پرسش، یکی از بحث‌برانگیزترین موضوعات در روان‌شناسی کودک و تربیت والدین است. پاسخ اما سیاه‌وسفید نیست؛ بلکه نیازمند درک عمیق‌تری از مفهوم «رابطه‌ی سالم» است. دوست بودن با کودک به چه معناست؟ وقتی از دوستی با کودک صحبت می‌کنیم، منظور این نیست که والدین باید تمامی مرزها را کنار بگذارند و نقش راهنمایی و هدایت‌گری خود را رها کنند؛ بلکه این نوع دوستی به‌معنای ایجاد رابطه‌ای صمیمی، باز و قابل‌اعتماد است که در آن کودک احساس امنیت کند تا بتواند افکار، احساسات و ترس‌هایش را بدون نگرانی از سرزنش شدن بیان کند. در چنین رابطه‌ای، والد در کنار کودک است نه در مقابل او؛ گوش می‌دهد، همراهی می‌کند، به احساسات او احترام می‌گذارد و او را همان‌گونه که هست می‌پذیرد. کودکانی که رابطه‌ای دوستانه و عاطفی با والدین خود دارند، در بسیاری از موارد از اعتمادبه‌نفس بالاتری برخوردارند و مشکلات خود را راحت‌تر با خانواده در میان می‌گذارند. نقش مرجع قدرت بودن از سوی دیگر، والدین نه‌تنها همراه کودک، بلکه راهنمای اصلی او در زندگی هستند. کودکان برای رشد سالم به چهارچوب، مرزهای مشخص، قوانین روشن و قابل درک و راهنمایی نیاز دارند. در غیاب این مرزها، احساس سردرگمی، اضطراب و ناامنی در کودک افزایش می‌یابد. یک مرجع قدرت سالم، کسی است که باثبات، پیش‌بینی‌پذیر، حمایت‌گر و مهربان باشد؛ نه کنترل‌گر یا سخت‌گیر. مرجع قدرت بودن به‌معنای توانایی هدایت کودک به‌سوی رفتارهای درست، بدون تحقیر، تهدید یا تنبیه شدید است. کودکان نیاز دارند احساس کنند والدین‌شان قدرت تصمیم‌گیری مفید دارند، به شرایط مسلط هستند و می‌توانند از آن‌ها در موقعیت‌های دشوار محافظت کنند. خطرات افراط در هر یک از نقش‌ها اگر والدین بیش‌ازحد در نقش دوست فرو بروند، ممکن است اقتدار خود را به‌طور کامل از دست بدهند و کودک دچار سردرگمی شود. در این حالت، کودک تصور می‌کند که مسئولیت تمام تصمیم‌گیری‌ها با خود اوست، بدون آن‌که آمادگی ذهنی و روانی لازم را داشته باشد. این وضعیت می‌تواند به مشکلات رفتاری، لجبازی، بی‌توجهی به قوانین خانواده و کاهش احترام نسبت به والدین منجر شود. در مقابل، اگر والدین صرفاً در نقش یک مرجع قدرت با قواعد و قوانین خشک و سخت‌گیرانه باقی بمانند، ممکن است کودک از آن‌ها فاصله بگیرد، احساس ترس و بی‌اعتمادی در رابطه شکل بگیرد و از بیان مشکلات و احساسات خود خودداری کند. چنین کودکانی ممکن است به‌ظاهر فرمان‌بردار باشند، اما در درون خود پر از خشم‌های سرکوب‌شده یا اضطراب باشند. رهبری گرم و قاطع روان‌شناسان توصیه می‌کنند والدین به‌جای انتخاب مطلق بین دوست بودن و مرجع قدرت بودن، رویکردی به نام «رهبری گرم و قاطع» را در پیش بگیرند. در این مدل، والد همدل و شنواست، احساسات کودک را جدی می‌گیرد و درعین‌حال با قاطعیت و ثبات، قوانین خانواده را اجرا می‌کند. برای مثال، اگر کودک رفتار نادرستی داشته باشد، والد می‌تواند با حفظ آرامش و احترام، به او توضیح دهد که چرا آن رفتار قابل‌قبول نیست و چه پیامدی دارد. این یعنی نه فریاد و تهدید، و نه چشم‌پوشی از اشتباه؛ بلکه واکنشی تربیتی، متعادل و مؤثر. اعتماد؛ کلید رابطه‌ی موفق رابطه‌ای که در آن هم محبت وجود دارد و هم چهارچوب، بهترین نوع رابطه میان والد و کودک است. در چنین رابطه‌ای، کودک هم احساس دوست‌داشته شدن می‌کند و هم احترام می‌گذارد. او می‌داند که می‌تواند در موقعیت‌های دشوار به والد خود اعتماد کند و درعین‌حال در قبال رعایت قوانین خانه، مسئولیت دارد. همچنین این احساس را دارد که نظراتش شنیده می‌شوند و در صورت درست بودن، حتی به آن‌ها عمل نیز خواهد شد. اعتماد صرفاً از طریق محبت یا کنترل به‌دست نمی‌آید؛ بلکه نتیجه‌ی یک رابطه‌ی پایدار، گفت‌وگوهای سالم، گوش دادن‌های فعال و ثبات رفتاری والدین است. مراحل رشد و نیازهای متفاوت نکته‌ی مهم آن است که نیازهای کودک در هر دوره‌ی رشد در حال تغییر است. در دوران خردسالی، کودک بیش‌تر به مرزبندی، حمایت‌های فیزیکی و ابراز محبت‌های ملموس و قابل مشاهده نیاز دارد؛ در حالی که در سال‌های میانی و نوجوانی، نیاز به استقلال، دیده شدن و اعتماد افزایش می‌یابد. بنابراین، والدین باید با آگاهی از این تفاوت‌ها، انعطاف‌پذیر باشند و سبک رابطه و تربیت خود را متناسب با سن کودک تنظیم کنند. والدین سالم کسانی‌اند که کودک بتواند به آن‌ها اعتماد کند، به آن‌ها تکیه کند و درعین‌حال از آن‌ها حساب ببرد و بداند که تسلط والدین بر زندگی‌اش واقعی است. ایجاد چنین رابطه‌ای نیازمند آگاهی، تمرین، تجربهٔ خطا و گاه اصلاح مسیر است. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 110 بازدید

رابطه میان والدین و فرزندان یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین روابط در زندگی هر فرد است. این رابطه نه‌تنها بر رشد عاطفی، اجتماعی و روانی فرزندان اثر می‌گذارد، بلکه بر کیفیت زندگی والدین نیز تأثیر عمیقی دارد. در دنیای پرشتاب امروزی، که چالش‌های مختلفی مانند فشارهای اقتصادی، فناوری‌های جدید و تغییرات فرهنگی وجود دارند، حفظ و تقویت این رابطه بیش از پیش اهمیت یافته است. در این مقاله، به بررسی روش‌های عملی و مؤثر برای تقویت روابط میان والدین و فرزندان می‌پردازیم. این روش‌ها شامل ایجاد ارتباط مؤثر، گذراندن زمان باکیفیت، تقویت اعتماد متقابل، و مدیریت چالش‌های رایج است. اهمیت روابط والدین و فرزندان رابطه سالم میان والدین و فرزندان پایه‌ای برای رشد سالم کودکان است. مطالعات روان‌شناسی نشان می‌دهند که کودکانی که رابطه‌ای قوی و مثبت با والدین خود دارند، از اعتمادبه‌نفس بالاتر، مهارت‌های اجتماعی بهتر و توانایی بیشتری در مدیریت استرس برخوردارند. این رابطه همچنین به والدین کمک می‌کند تا احساس رضایت و معنا در نقش والدگری خود داشته باشند. در مقابل، روابط ضعیف یا پرتنش می‌توانند به مشکلات عاطفی، رفتاری و حتی جسمانی در فرزندان منجر شوند. برای مثال، کودکانی که احساس می‌کنند والدینشان به آن‌ها توجه کافی ندارند، ممکن است به رفتارهای پرخاشگرانه یا انزواطلبی روی بیاورند. بنابراین، سرمایه‌گذاری در این رابطه نه‌تنها یک انتخاب، بلکه یک ضرورت است. روش‌های تقویت روابط والدین و فرزندان ایجاد ارتباط مؤثر ارتباط مؤثر سنگ بنای هر رابطه‌ای است. برای تقویت رابطه با فرزندان، والدین باید مهارت‌های ارتباطی خود را تقویت کنند. این شامل موارد زیر است: گوش دادن فعال: به جای اینکه فقط به حرف‌های فرزندتان گوش دهید، نشان دهید که واقعاً به او توجه دارید. این کار می‌تواند با تماس چشمی، تأیید کلامی (مانند «می‌فهمم» یا «جالب است، ادامه بده») و پرسیدن سؤالات باز انجام شود. بیان احساسات: والدین باید به فرزندان خود نشان دهند که صحبت کردن درباره احساساتشان طبیعی است. برای مثال، به جای گفتن «گریه نکن»، می‌توانید بگویید: «می‌بینم که ناراحتی، می‌خوای درباره‌اش صحبت کنیم؟» اجتناب از قضاوت: فرزندان باید احساس کنند که می‌توانند بدون ترس از سرزنش یا انتقاد با والدین خود صحبت کنند. این فضا به آن‌ها اعتمادبه‌نفس می‌دهد تا در آینده نیز مشکلاتشان را با شما در میان بگذارند. گذراندن زمان باکیفیت یکی از بهترین راه‌ها برای تقویت رابطه، گذراندن زمان باکیفیت با فرزندان است. این زمان نیازی به فعالیت‌های پیچیده یا گران‌قیمت ندارد. چند ایده برای این کار عبارت‌اند از: فعالیت‌های مشترک: انجام فعالیت‌هایی که هر دو طرف از آن لذت می‌برند، مانند آشپزی، ورزش، یا بازی‌های تخته‌ای، می‌تواند به ایجاد خاطرات مشترک و تقویت پیوند عاطفی کمک کند. ایجاد سنت‌های خانوادگی: داشتن سنت‌هایی مانند شام خانوادگی هفتگی، تماشای فیلم در آخر هفته، یا سفرهای کوتاه خانوادگی می‌تواند حس تعلق و امنیت را در فرزندان تقویت کند. حضور در لحظه: هنگام وقت‌گذرانی با فرزندان، از حواس‌پرتی‌هایی مانند تلفن همراه دوری کنید. این کار نشان می‌دهد که فرزندتان برای شما اولویت دارد. تقویت اعتماد متقابل اعتماد پایه هر رابطه‌ای است. برای ایجاد اعتماد در رابطه والدین و فرزندان: صداقت: والدین باید در رفتار و گفتار خود صادق باشند. اگر قولی می‌دهید، به آن عمل کنید. این کار به فرزندان می‌آموزد که می‌توانند به شما تکیه کنند. احترام به حریم خصوصی: به‌ویژه در مورد نوجوانان، احترام به حریم خصوصی آن‌ها (مانند نخواندن پیام‌هایشان بدون اجازه) می‌تواند اعتماد را تقویت کند. پذیرش اشتباهات: اگر والدین اشتباه خود را بپذیرند و عذرخواهی کنند، این رفتار به فرزندان می‌آموزد که خطاکردن طبیعی است و می‌توان از آن درس گرفت. مدیریت تعارضات تعارضات در هر رابطه‌ای اجتناب‌ناپذیرند، اما نحوه مدیریت آن‌ها می‌تواند رابطه را تقویت یا تضعیف کند. برخی راهکارها عبارت‌اند از: حفظ آرامش: در هنگام بحث، والدین باید آرامش خود را حفظ کنند و از فریاد زدن یا استفاده از کلمات توهین‌آمیز خودداری کنند. تمرکز بر راه‌حل: به جای تمرکز بر مقصر، با فرزند خود همکاری کنید تا راه‌حلی برای مشکل پیدا کنید. آموزش مهارت‌های حل مسئله: به فرزندان خود بیاموزید که چگونه مشکلات خود را به‌صورت منطقی حل کنند. این کار به آن‌ها کمک می‌کند تا در آینده روابط بهتری داشته باشند. توجه به نیازهای عاطفی فرزندان هر کودکی نیازهای عاطفی متفاوتی دارد. والدین باید به این نیازها حساس باشند و به آن‌ها پاسخ دهند. برای مثال: تأیید و تشویق: فرزندان نیاز دارند که تلاش‌ها و موفقیت‌هایشان دیده و تأیید شود. حتی تشویق‌های کوچک می‌توانند تأثیر بزرگی داشته باشند. حمایت در زمان‌های سخت: وقتی فرزندان با چالش‌هایی مانند شکست تحصیلی یا مشکلات اجتماعی مواجه می‌شوند، حضور والدین به‌عنوان یک حامی می‌تواند اعتمادبه‌نفس آن‌ها را تقویت کند. شناخت شخصیت فرزند: هر کودکی منحصربه‌فرد است. برخی کودکان برون‌گرا هستند و برخی دیگر درون‌گرا. شناخت شخصیت فرزند به والدین کمک می‌کند تا رویکرد مناسبی در ارتباط با او داشته باشند. استفاده از فناوری به‌صورت متعادل در دنیای دیجیتال امروز، فناوری می‌تواند هم فرصت باشد و هم چالش. والدین می‌توانند از فناوری برای تقویت رابطه استفاده کنند، مثلاً: بازی‌های آنلاین مشترک: بازی‌های آنلاین می‌توانند راهی برای ارتباط با فرزندان، به‌ویژه نوجوانان، باشند. آموزش استفاده مسئولانه از فناوری: به جای ممنوع کردن استفاده از گوشی یا اینترنت، به فرزندان خود بیاموزید که چگونه از فناوری به‌صورت متعادل و مسئولانه استفاده کنند. محدودیت‌های معقول: قوانین روشنی برای استفاده از فناوری وضع کنید، اما این قوانین باید منصفانه و قابل‌اجرا باشند. الگوسازی رفتار مثبت فرزندان از والدین خود یاد می‌گیرند. بنابراین، والدین باید رفتارهایی را که می‌خواهند فرزندانشان داشته باشند، خودشان به نمایش بگذارند. این شامل: مدیریت خشم: نشان دادن اینکه چگونه می‌توان خشم را به‌صورت سالم مدیریت کرد. احترام به دیگران: رفتار محترمانه با دیگران، از جمله همسر، دوستان و حتی غریبه‌ها، به فرزندان می‌آموزد که چگونه با دیگران تعامل کنند. مسئولیت‌پذیری: نشان دادن تعهد به وظایف و مسئولیت‌ها به فرزندان می‌آموزد که چگونه افراد مسئولیت‌پذیری باشند. حمایت از استقلال فرزندان یکی از اهداف والدگری، آماده‌سازی فرزندان برای زندگی مستقل است. برای این منظور: دادن مسئولیت‌های متناسب با سن: به فرزندان وظایفی مانند مرتب کردن اتاق یا کمک در کارهای خانه بدهید تا حس مسئولیت‌پذیری در آن‌ها تقویت شود. اجازه دادن به تصمیم‌گیری: به فرزندان اجازه دهید در مورد مسائل کوچک تصمیم بگیرند. این کار به آن‌ها اعتمادبه‌نفس می‌دهد. حمایت از علایق آن‌ها: اگر فرزندتان به فعالیتی مانند موسیقی یا ورزش علاقه دارد، او را تشویق کنید و در این مسیر حمایت کنید. چالش‌های رایج و راه‌حل‌ها کمبود وقت بسیاری از والدین به دلیل مشغله‌های کاری احساس می‌کنند که وقت کافی برای فرزندانشان ندارند. برای غلبه بر این مشکل: از زمان‌های کوتاه استفاده کنید. حتی 10 دقیقه گفت‌وگو یا بازی می‌تواند تأثیر بزرگی داشته باشد. برنامه‌ریزی کنید. زمانی خاص در هفته را به فرزندان اختصاص دهید و آن را مانند یک قرار مهم در نظر بگیرید. تفاوت‌های نسلی گاهی اوقات تفاوت‌های نسلی باعث ایجاد فاصله میان والدین و فرزندان می‌شود. برای کاهش این فاصله: به علایق فرزندان خود علاقه نشان دهید. مثلاً اگر فرزندتان به موسیقی خاصی علاقه دارد، درباره آن با او صحبت کنید. به‌روز باشید. کمی با فناوری‌ها و روندهای جدید آشنا شوید تا بتوانید با فرزندتان ارتباط بهتری برقرار کنید. مشکلات رفتاری برخی فرزندان ممکن است رفتارهای چالش‌برانگیزی داشته باشند. در این موارد: به جای تنبیه، به دنبال دلیل رفتار باشید. شاید فرزندتان به توجه بیشتری نیاز دارد. از متخصصان کمک بگیرید. اگر مشکلات رفتاری ادامه‌دار هستند، مشاوره با روان‌شناس کودک می‌تواند مفید باشد. تقویت رابطه میان والدین و فرزندان یک فرایند مداوم است که نیاز به صبر، تعهد و آگاهی دارد. با استفاده از روش‌هایی مانند ارتباط مؤثر، گذراندن زمان باکیفیت، تقویت اعتماد و مدیریت تعارضات، والدین می‌توانند رابطه‌ای عمیق و پایدار با فرزندان خود ایجاد کنند. این رابطه نه‌تنها به رشد سالم فرزندان کمک می‌کند، بلکه به والدین نیز حس رضایت و خوشبختی می‌بخشد. در نهایت، سرمایه‌گذاری در این رابطه یکی از ارزشمندترین کارهایی است که والدین می‌توانند برای آینده فرزندانشان انجام دهند.

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 108 بازدید

مادر بودن یکی از عمیق‌ترین و تأثیرگذارترین تجربه‌های زندگی انسانی است؛ تجربه‌ای آمیخته با عشق، تعهد، رشد و البته فشار. در بسیاری از فرهنگ‌ها، مادر بودن با مفاهیمی همچون ایثار، صبوری بی‌‌پایان، فداکاری مطلق و حتی قهرمانی تعریف می‌شود. اما این تصویر قهرمانانه که در ظاهر زیبا و افتخارآمیز است، در واقع می‌تواند بار سنگینی را برای روان یک زن ایجاد کند، چرا که جایی برای اشتباه، خستگی و حتی نیازهای شخصی باقی نمی‌گذارد. مادر کامل؛ افسانه‌ای ناتمام جامعه، رسانه‌ها و حتی دیگر زنان، انتظارات بسیار بالایی از مادران دارند. یک مادر خوب باید همیشه صبور باشد، هیچ‌وقت صدایش را بالا نبرد، خسته نشود، از خواسته‌هایش بگذرد، غذاهای سالم درست کند، آموزش فرزندپروری ببیند، فرزندانش را با مهر بزرگ کند، از همسرش حمایت کند و شاید حتی شغل بیرون از خانه هم داشته باشد. همه این نقش‌ها و وظایف بدون اینکه لحظه‌ای زمان برای خودش داشته باشد. این تصویر از مادر کامل نه تنها ناتوان‌کننده است، بلکه عملاً غیرممکن نیز است. هیچ انسانی نمی‌تواند در همه نقش‌ها همیشه در اوج بماند. اما بسیاری از زنان در تلاش برای رسیدن به این تصویر، خود را سرزنش می‌کنند، دچار احساس گناه می‌شوند و آرام آرام فرسودگی روانی را تجربه می‌کنند. مادر خسته اما بی‌اجازه برای بروز خستگی فرسودگی روانی مادران، پدیده‌ای فراگیر و کمتر صحبت‌ شده است. این نوع فرسودگی، ترکیبی از خستگی جسمی، عاطفی و ذهنی ناشی از فشارهای مداوم مراقبت از کودک است. در بسیاری از جوامع، مادر بودن به‌عنوان وظیفه در نظر گرفته می‌شود، نه یک نقش انسانی که نیاز به مراقبت و حمایت دارد. مادری که از خستگی حرف بزند ممکن است متهم به ناسپاسی، بی‌لیاقتی و کم‌عشقی شود. این تابو باعث می‌شود زنان به منظور طرد نشدن و برچسب نخوردن، احساسات واقعی‌شان را پنهان کنند و به‌تنهایی با بار روانی‌شان در جدالی نابرابر قرار بگیرند. در روانشناسی گفته می‌شود فرسودگی زمانی رخ می‌دهد که فرد مدت طولانی تحت استرس مزمن باشد، بدون اینکه حمایت کافی، استراحت یا پاداش کافی دریافت کند. حال تصور کنید مادری که شب‌ها بیدار است، تمام روز به دنبال نیازهای فرزند و رسیدگی به آن‌ها است و در این میان کمترین زمانی برای رسیدگی به نیازهای شخصی خودش ندارد و اختصاص زمان به خودش به او احساس گناه و اضطراب می‌دهد؛ این وضعیت او را مستعد فروپاشی روانی، افسردگی و فرسودگی می‌کند. فانتزی خودگذشتگی؛ یا مرگ خاموش خود زن در بسیاری از فرهنگ‌ها، فداکاری مادران نه تنها تشویق، بلکه بسیار تحسین می‌شود و جزئی جدایی‌ناپذیر از شخصیت و وجود مادر به حساب می‌آید. «مادری که برای بچه‌هایش از همه‌چیز می‌گذرد» الگویی است که بسیار زیاد به گوشمان خورده است، اما این ازخودگذشتگی گاه به قیمت فراموش‌شدن هویت زنانه تمام می‌شود. بسیاری از زنان پس از مادر شدن با بحران هویت مواجه می‌شوند: «من چه کسی هستم به‌جز یک مادر؟» «آیا هنوز حق این را دارم که برای خودم نیز چیزی را بخواهم؟» زنی که تنها با عنوان مادر دیده شود، کم‌کم ارتباطش را با خودش از دست می‌دهد. نیازهای عاطفی، علایق، شغل، رابطه با دوستان و حتی بدن خودش نیز به حاشیه رانده می‌شود. این فراموشی تدریجی خود، زمینه‌ساز خشم پنهان، احساس تنهایی و کاهش میزان رضایت از زندگی می‌شود. راهی برای بازگشت به خود مادر بودن با وجود همه زیبایی‌ها و سختی‌هایش نباید به معنای پایان یافتن زندگی خود زن باشد. زنان حق دارند در کنار مادر بودن، انسان هم باقی بمانند؛ انسانی با نیاز به خواب، استراحت، تفریح، تنهایی، رشد فردی و رضایت از زندگی شخصی. برخی راهکارها برای کاهش فشارهای ناشی از نقش «مادر ایده‌آل بودن کاذب» در ادامه آورده شده است: * درخواست حمایت: مادر بودن نباید به معنای مراقبت تنهایی از فرزندان و به دوش کشیدن بار همه مسئولیت‌ها به‌تنهایی باشد؛ در این میان حمایت و مشارکت سایرین، به‌خصوص همسر، ضروری است. * مراقبت از خود: داشتن حتی وقفه‌های کوتاه و زمان اندک برای خلوت با خود و تنهایی می‌تواند به بازیابی انرژی شما کمک کند تا در این میان به انجام آنچه علاقه دارید بپردازید. * جرئت بیان نیازها: «نه گفتن»، درخواست کمک، بیان احساسات منفی و احساس خستگی از جمله طبیعی‌ترین حقوق است. * بازگشت به هویت شخصی: حفظ علایق، ادامه تحصیل یا کار، و ارتباط با دوستان بخشی از مراقبت‌های روانی مادر است. * درمان و مشاوره: هرگونه احساس افسردگی، اضطراب یا فرسودگی شدید نیازمند بررسی حرفه‌ای است. مراجعه به روانشناس یا مشاورین خانواده نشانه ضعف نبوده، بلکه قدمی برای تحکیم خانواده و بازگشت به خود است. سخن پایانی مادر بودن یک نقش ارزشمند است، اما نباید به قفسی برای زن تبدیل شود. جامعه‌ای سالم، مادری شاد و توانمند را می‌خواهد، نه مادری خسته و نادیده گرفته‌شده. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


4 هفته قبل - 170 بازدید

مسوولان حکومت سرپرست در ولایت بدخشان می‌گویند که در پی ریزش سقف یک خانه در ولسوالی شهر بزرگ این ولایت، دو عضو یک خانواده جان باختند و یک کودک دیگر زخمی شد. محمد اکرم اکبری، رییس مبارزه با حوادث طبیعی بدخشان گفته است که این رویداد حوالی ساعت ۱۰:۰۰ دوشنبه‌شب (۲ سرطان) در روستای «خاسار» از مربوطات ولسوالی شهر بزرگ رخ داده است. آقای اکبری تاکید کرد که در نتیجه‌ی این حادثه، یک دختر ۱۷ ساله و یک پسر ۱۴ ساله جان خود را از دست داده‌اند و یک کودک ۱۰ ساله به‌گونه‌ی سطحی زخمی شده است. رییس مبارزه با حوادث طبیعی بدخشان افزوده است که تمامی قربانیان این رویداد از اعضای یک خانواده بوده‌اند. مسوولان محلی در ولایت بدخشان علت وقوع این رویداد را «فرسودگی ساختمان و بارندگی‌های اخیر» اعلام کرده‌اند. قابل ذکر است که در گذشته نیز رویدادهای مشابهی به دلیل فرسودگی ساختمان‌ها در شماری از ولایت‌های کشور به وقوع پیوسته که در آن‌ها شماری از شهروندان، به‌ویژه زنان و کودکان، جان باخته‌اند.

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 147 بازدید

فرماندهی پولیس ولایت فاریاب اعلام کرده است که در نتیجه‌ی انفجار یک بمب دستی در ولسوالی دولت‌آباد این ولایت، دو کودک جان باخته و یک مرد و یک پسر دیگر زخمی شدند. فرماندهی پولیس فاریاب با نشر اعلامیه‌ای گفته است که این رویداد حوالی ساعت ۲:۳۰ بامداد (روز پنج‌شنبه، ۲۲جوزا) در روستای جغتای از مربوطات ولسوالی دولت‌آباد این ولایت رخ داده است. در اعلامیه‌ی فرماندهی پولیس فاریاب تاکید کرده است که این بمب دستی در یک منزل مسکونی در « زیر لحاف» نگهداری می‌شده که به‌طور ناگهانی منفجر شده است. در اعلامیه آمده است که در نتیجه‌ی انفجار این بمب دستی، دو کودک به نام‌های منصور و هارون جان باخته و یک مرد و یک پسر به ‌‌شدت زخمی شده‌اند. فرماندهی پولیس ولایت فاریاب در مورد سن و هویت این کودکان چیزی ننوشته است. در ادامه آمده است که زخمی‌های این رویداد برای درمان به شفاخانه ولایتی فاریاب منتقل شده‌اند و از وضعیت سلامتی آن‌ها معلوماتی داده نشده است. این در حالی است که اداره‌ی ملی مبارزه با حوادث حکومت سرپرست، اواخر ماه حمل سال جاری اعلام کرد که در هر ماه ۵۰ تن به‌ویژه کودکان در سراسر کشور بر اثر انفجار ماین‌ها کشته و زخمی می‌شوند. همچنین براساس آمار کمیته بین‌المللی صلیب سرخ، در سال ۲۰۲۴ میلادی، دست‌کم ۵۶۴ نفر به‌شمول ۴۳۴ کودک در کشور بر اثر انفجار ماین جان باختند. بر اساس گزارش سازمان ملل متحد، حدود ۳.۳ میلیون نفر در افغانستان در شعاع یک کیلومتری از مناطق آلوده به ماین و مواد منفجره زندگی می‌کنند. انفجار ماین‌‌ها و مهمات منفجرنشده‌ی باقی مانده از دوران جنگ‌های گذشته، سالانه جان ده‌ها تن به‌ویژه زنان و کودکان را می‌گیرد.

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 114 بازدید

عزت نفس، که به‌عنوان درک و احساسی که فرد از ارزش و لیاقت خود دارد تعریف می‌شود، یکی از مهم‌ترین عوامل در سلامت روانی و موفقیت زندگی افراد است. این ویژگی از کودکی شکل می‌گیرد و تحت تأثیر عوامل متعددی از جمله محیط خانوادگی، تعاملات اجتماعی و تجربیات شخصی قرار دارد. در این میان، پدر و مادر به‌عنوان اولین و تأثیرگذارترین الگوها در زندگی فرزندان، نقش کلیدی در شکل‌گیری عزت نفس آن‌ها ایفا می‌کنند. این مقاله به بررسی اهمیت عزت نفس، نقش مثبت و منفی والدین در این فرآیند، و راهکارهای مؤثر برای تقویت آن در فرزندان می‌پردازد. اهمیت عزت نفس در زندگی فرزندان عزت نفس پایه‌ای برای اعتماد به نفس، تصمیم‌گیری، و روابط اجتماعی سالم است. کودکانی که از عزت نفس بالایی برخوردارند، معمولاً از توانایی بیشتری برای مقابله با چالش‌ها، پذیرش شکست‌ها، و ایجاد روابط مثبت با دیگران برخوردارند. برعکس، کمبود عزت نفس می‌تواند به مشکلات عاطفی مانند اضطراب، افسردگی، و انزوای اجتماعی منجر شود. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که عزت نفس در سنین اولیه زندگی، تأثیرات ماندگاری بر عملکرد تحصیلی، انتخاب شغل، و حتی سلامت جسمی در بزرگسالی دارد. بنابراین، والدین نقش حیاتی در ایجاد این پایه محکم دارند. نقش مثبت والدین در شکل‌گیری عزت نفس والدین از طریق رفتار، گفتار و تعاملات روزانه خود می‌توانند عزت نفس فرزندان را تقویت کنند. یکی از مهم‌ترین راه‌ها، پذیرش بی‌قید و شرط است. هنگامی که والدین به فرزندان خود عشق و حمایت نشان می‌دهند، بدون اینکه این حمایت به موفقیت یا عملکرد آن‌ها وابسته باشد، کودک احساس ارزشمندی می‌کند. برای مثال، تشویق یک کودک پس از تلاشش برای انجام یک کار، حتی اگر نتیجه ایده‌آل نباشد، به او می‌آموزد که ارزشش به تلاشش بستگی دارد، نه فقط به نتیجه. الگوسازی نیز نقش مهمی دارد. کودکان از رفتار والدین خود تقلید می‌کنند. اگر والدین از خودشان با اطمینان و احترام صحبت کنند و با دیگران به‌صورت محترمانه رفتار کنند، فرزندان این الگو را درونی می‌کنند. برای نمونه، والدی که با اعتماد به نفس مشکلات را حل می‌کند، به فرزندش می‌آموزد که به توانایی‌های خود اعتماد داشته باشد. تشویق و بازخورد سازنده از دیگر عوامل کلیدی است. والدین می‌توانند با دادن بازخورد مثبت و مشخص، مانند "تو امروز خیلی خوب تلاش کردی تا نقاشی‌ات را بهتر کنی"، به فرزندشان حس موفقیت و شایستگی القا کنند. این نوع تشویق، برخلاف تعریف‌های کلی مانند "تو عالی هستی"، به کودک کمک می‌کند تا نقاط قوت خود را بشناسد و بر آن‌ها تکیه کند. نقش منفی والدین در کاهش عزت نفس از سوی دیگر، رفتارهای ناسالم والدین می‌تواند عزت نفس فرزندان را تضعیف کند. انتقاد بیش از حد یکی از عوامل مخرب است. اگر والدین مدام بر اشتباهات فرزند تأکید کنند یا او را با دیگران مقایسه کنند ("چرا مثل برادرت نیستی؟")، کودک ممکن است احساس ناکافی بودن کند. این مقایسه‌ها می‌تواند به کاهش اعتماد به نفس و خودباوری منجر شود. بی‌توجهی یا طرد عاطفی نیز تأثیر منفی دارد. کودکانی که احساس می‌کنند والدینشان به نیازهای عاطفی آن‌ها توجه نمی‌کنند، ممکن است خود را بی‌ارزش احساس کنند. برای مثال، عدم حضور والدین در رویدادهای مهم زندگی کودک، مانند مسابقه مدرسه، می‌تواند پیامدهای عاطفی طولانی‌مدت داشته باشد. انتظارات غیرواقعی نیز می‌تواند به فشار روانی منجر شود. وقتی والدین از فرزندان انتظاراتی فراتر از توانایی‌هایشان داشته باشند، کودک ممکن است احساس شکست دائمی کند. این وضعیت به‌ویژه در فرهنگ‌هایی که موفقیت تحصیلی یا حرفه‌ای بیش از حد مورد تأکید است، مانند ایران، شایع است و می‌تواند به اضطراب و کاهش عزت نفس منجر شود. عوامل تأثیرگذار در نقش والدین چندین عامل بر توانایی والدین در شکل‌گیری عزت نفس فرزندان تأثیر می‌گذارند. سلامت روان والدین نقش مهمی دارد. والدینی که با استرس، افسردگی یا اضطراب دست‌وپنجه نرم می‌کنند، ممکن است کمتر بتوانند حمایت عاطفی لازم را ارائه دهند. برای مثال، یک والد مضطرب ممکن است ناخواسته خشم خود را به کودک منتقل کند و این امر به کاهش عزت نفس او منجر شود. زمان کیفی با فرزندان نیز حیاتی است. در دنیای مدرن که والدین اغلب شاغل‌اند، کمبود وقت می‌تواند تعاملات معنادار را کاهش دهد. با این حال، حتی زمان‌های کوتاه اما باکیفیت، مانند بازی یا گفت‌وگو، می‌تواند تأثیر مثبتی داشته باشد. فرهنگ و جامعه نیز بر این نقش اثر می‌گذارد. در برخی فرهنگ‌ها، تأکید بر انضباط سخت‌گیرانه ممکن است به کاهش عزت نفس منجر شود، در حالی که فرهنگ‌هایی که بر تشویق و حمایت تمرکز دارند، نتایج بهتری به دنبال دارند. راهکارهای مؤثر برای تقویت عزت نفس فرزندان برای اینکه والدین بتوانند عزت نفس فرزندان خود را تقویت کنند، می‌توانند از راهکارهای زیر استفاده کنند: ایجاد محیط حمایت‌گر: والدین باید فضایی فراهم کنند که در آن کودک احساس امنیت و پذیرش کند. گوش دادن فعال به حرف‌های فرزند و نشان دادن همدلی می‌تواند این حس را تقویت کند. تمرکز بر تلاش نه نتیجه: تشویق کودک به خاطر تلاشش، نه فقط موفقیتش، به او می‌آموزد که ارزشش به عملکردش محدود نمی‌شود. برای مثال، تحسین پشتکار یک کودک در حل یک پازل، حتی اگر کامل نشود، مفید است. آموزش مهارت‌های حل مسئله: کمک به فرزند برای یادگیری چگونگی مواجهه با مشکلات، اعتماد به نفس او را افزایش می‌دهد. والدین می‌توانند با راهنمایی به جای انجام کار برای کودک، این مهارت را پرورش دهند. حد و مرزهای مشخص: تعیین قوانین وحدود با مهربانی و انصاف به کودک کمک می‌کند تا احساس امنیت کند و مسئولیت‌پذیری را بیاموزد، که هر دو برای عزت نفس ضروری هستند. مراقبت از خود والدین: والدین باید به سلامت روان و جسم خود توجه کنند تا بتوانند به‌عنوان الگوی مثبت عمل کنند. شرکت در فعالیت‌های آرامش‌بخش یا مشاوره در صورت نیاز، می‌تواند به آن‌ها کمک کند. نقش جامعه و نهادها مدارس، رسانه‌ها و نهادهای اجتماعی نیز می‌توانند در تقویت عزت نفس کودکان نقش مکمل داشته باشند. برنامه‌های آموزشی برای والدین، فعالیت‌های گروهی که مشارکت کودکان را تشویق می‌کند، و محتوای رسانه‌ای مثبت می‌توانند این فرآیند را پشتیبانی کنند. در ایران، تقویت آموزش‌های خانوادگی در مدارس و ترویج فرهنگ حمایت‌گر می‌تواند به این هدف کمک کند. نقش پدر و مادر در شکل‌گیری عزت نفس فرزندان غیرقابل‌انکار است. با ارائه حمایت بی‌قید و شرط، الگوسازی مثبت، و تشویق سازنده، والدین می‌توانند پایه‌ای محکم برای اعتماد به نفس و خودباوری فرزندانشان بسازند. از سوی دیگر، انتقاد بیش از حد، بی‌توجهی، و انتظارات غیرواقعی می‌توانند این فرآیند را مختل کنند. با آگاهی از این تأثیرات و استفاده از راهکارهایی مانند ایجاد محیط حمایت‌گر، آموزش مهارت‌ها، و مراقبت از خود، والدین می‌توانند به فرزندانشان کمک کنند تا با عزت نفس بالا و ذهنیت مثبت به زندگی ادامه دهند. این سرمایه‌گذاری عاطفی نه‌تنها به نفع فرزندان، بلکه به نفع کل جامعه خواهد بود.

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 152 بازدید

یونیسف یا دفتر صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد درتازه‌ترین مورد اعلام کرده است که در ایران برای حمایت از کودکان و زنان مهاجر اهل افغانستان با اداره‌ی امور اتباع و مهاجرین خارجی وزارت داخله‌ی این کشور تفاهم‌نامه‌ی همکاری امضا کرد. خبرگزاری ایسنا با نشر گزارشی گفته است که نادر یاراحمدی، رییس مرکز امور اتباع و مهاجرین خارجی وزارت داخله‌ی ایران این تفاهم‌نامه را گامی مهم در راستای ارتقای شرایط زندگی و فراهم آوردن فرصت‌های بهتر برای کودکان و زنان مهاجر افغانستانی خوانده است. آقای یاراحمدی وضعیت کودکان پناهنده را «بسیار نگران‌کننده» عنوان کرده و تاکید کرده است که زنان در خانواده‌های افغانستانی به‌خاطر جمعیت زیاد تحت فشار هستند. همچنین خبرگزاری ایسنا به نقل از مونیکا اولدزکا نیلسن، نماینده‌ی موقت یونیسف نوشته است که تفاهم‌نامه‌ی مورد نظر ظرفیت‌های مشترک را در حوزه‌های آموزش، بهداشت، حمایت از کودکان و آمادگی در برابر شرایط اضطراری در میان پناهندگان و جامعه‌ی میزبان، تقویت می‌کند. وی در ادامه ابراز امیدواری کرده است که دفتر صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد و مرکز امور اتباع و مهاجرین خارجی وزارت داخله‌ی ایران بتوانند با همکاری یک‌دیگر تضمین کنند که هر کودک در ایران، صرف‌نظر از مبدأ و محل تولدش، فرصت زندگی و بالندگی داشته باشد. خانم نیلسن ادامه داد: «این توافق ظرفیت‌های مشترک ما را در حوزه‌هایی از قبیل آموزش، ارتقاء بهداشت، حمایت از کودکان و آمادگی در برابر شرایط اضطراری برای پاسخگویی به نیازهای فزاینده کودکان و خانواده‌های آنان، چه در میان جامعه پناهندگان و چه در میان جامعه میزبان، تقویت می‌کند.» او افزود که یونیسف در همکاری با مرکز امور اتباع و مهاجرین خارجی و سایر نهادهای ملی همکار، خود را متعهد به تداوم حمایت از اقدامات بشردوستانه دولت ایران می‌داند. در حالی این تفاهم‌نامه امضاء می‌شود که ایران از چند دهه به این‌طرف میزبان میلیون‌ها مهاجر افغانستانی است. مهاجران، به‌ویژه کودکان با محرومیت‌ها و محدودیت‌هایی مواجه‌ هستند. این در حالی است که ایران در سال جاری خورشیدی اخراج مهاجران افغانستانی را به‌صورت چشم‌گیر افزایش داده و مدارک اقامتی میلیون‌ها مهاجر را باطل کرده است. جمهوری اسلامی ایران «برگه سرشماری» حدود دو میلیون مهاجر افغانستانی را باطل اعلام کرده و به این افراد پس از دو بار مراجعه به دفاتر موسوم به «دفتر کفالت» کارت خروج می‌دهد. اخراج مهاجران افغانستانی از ایران در یک ماه اخیر شدت بیشتری گرفته است و اکثر اخراج‌شدگان خانواده‌هایی هستند که سال‌ها در ایران زندگی کرده‌اند.

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 242 بازدید

در دنیای پرشتاب و مدرن امروزی، یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌های افراد، یافتن تعادل بین کار و زندگی خانوادگی است. این موضوع به‌ویژه در جوامعی که فشارهای اقتصادی و اجتماعی رو به افزایش است، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. کار، به‌عنوان بخشی ضروری از زندگی، تأمین‌کننده نیازهای مالی و رشد حرفه‌ای است، اما اگر به‌درستی مدیریت نشود، می‌تواند به قیمت از دست رفتن آرامش خانوادگی و روابط انسانی تمام شود. از سوی دیگر، خانواده به‌عنوان هسته اصلی جامعه، نیازمند توجه، وقت و انرژی است تا بتواند نقش خود را در پرورش افراد سالم و متعادل ایفا کند. در این مقاله، به بررسی چالش‌های موجود در ایجاد تعادل بین کار و زندگی خانوادگی و ارائه راه‌حل‌های عملی برای غلبه بر این چالش‌ها می‌پردازیم. چالش‌های تعادل بین کار و زندگی خانوادگی یکی از مهم‌ترین چالش‌ها در این زمینه، فشار زمانی است. بسیاری از افراد، به‌ویژه در شهرهای بزرگ، ساعت‌های طولانی را در محل کار سپری می‌کنند. اضافه‌کاری، جلسات غیرمنتظره و مسئولیت‌های شغلی گاهی اوقات فرصت کافی برای حضور در کنار خانواده را از بین می‌برند. این موضوع می‌تواند به احساس دوری و انزوا در میان اعضای خانواده منجر شود. برای مثال، والدینی که به دلیل مشغله کاری نمی‌توانند در فعالیت‌های روزمره فرزندانشان مانند کمک به تکالیف یا شرکت در مراسم مدرسه حضور داشته باشند، ممکن است به‌تدریج ارتباط عاطفی خود را با فرزندانشان از دست بدهند. چالش دیگر، فشار روانی ناشی از انتظارات دوگانه است. افراد اغلب در محل کار با انتظاراتی مانند بهره‌وری بالا و تعهد کامل مواجه هستند، در حالی که در خانه نیز باید نقش همسر، والد یا فرزند مسئول را ایفا کنند. این دوگانگی می‌تواند به استرس، خستگی و حتی فرسودگی شغلی منجر شود. به‌ویژه زنان که در بسیاری از جوامع هنوز بار اصلی مسئولیت‌های خانه‌داری را بر دوش دارند، با این چالش به‌صورت مضاعف روبه‌رو می‌شوند. آن‌ها باید بین وظایف حرفه‌ای و خانوادگی تعادلی برقرار کنند که گاهی به قیمت سلامت جسمی و روانی‌شان تمام می‌شود. تأثیر فناوری نیز یکی دیگر از چالش‌های مهم است. در حالی که ابزارهای دیجیتال مانند تلفن‌های هوشمند و لپ‌تاپ‌ها امکان کار از راه دور را فراهم کرده‌اند، این موضوع گاهی مرز بین کار و زندگی شخصی را محو می‌کند. پاسخ دادن به ایمیل‌های کاری در نیمه‌شب یا شرکت در تماس‌های شغلی در حین صرف شام خانوادگی، نمونه‌هایی از این تداخل هستند. این وضعیت نه‌تنها کیفیت زمان حضور در کنار خانواده را کاهش می‌دهد، بلکه می‌تواند به ایجاد تنش و سوءتفاهم در روابط خانوادگی منجر شود. عدم حمایت اجتماعی و سازمانی نیز از دیگر موانع است. در بسیاری از محیط‌های کاری، فرهنگ سازمانی به گونه‌ای است که کارمندان تشویق به اولویت دادن به شغل خود می‌شوند و کمتر به نیازهای خانوادگی آن‌ها توجه می‌شود. مرخصی‌های محدود، عدم انعطاف در ساعات کاری و نبود برنامه‌های حمایتی مانند مهدکودک در محل کار، همگی می‌توانند تعادل بین کار و زندگی را دشوارتر کنند. پیامدهای عدم تعادل عدم تعادل بین کار و زندگی خانوادگی پیامدهای جدی به دنبال دارد. در سطح فردی، این وضعیت می‌تواند به مشکلات جسمی مانند بی‌خوابی، سردرد و ضعف سیستم ایمنی منجر شود. از نظر روانی نیز، افزایش اضطراب، افسردگی و احساس ناکامی از شایع‌ترین نتایج است. در سطح خانوادگی، روابط بین همسران ممکن است به دلیل کمبود وقت و توجه دچار سردی شود. فرزندان نیز که نیازمند حضور فعال والدین هستند، ممکن است احساس طردشدگی کنند یا در معرض مشکلات رفتاری و عاطفی قرار گیرند. در نهایت، این عدم تعادل می‌تواند به جامعه نیز آسیب برساند؛ زیرا خانواده‌های ناسالم، پایه‌های جامعه‌ای شکننده را تشکیل می‌دهند. راه‌حل‌های عملی برای ایجاد تعادل برای غلبه بر این چالش‌ها، راه‌حل‌هایی در سطوح فردی، خانوادگی و سازمانی وجود دارد که می‌توانند به بهبود کیفیت زندگی کمک کنند. مدیریت زمان و اولویت‌بندی یکی از اولین گام‌ها برای ایجاد تعادل، مدیریت مؤثر زمان است. افراد می‌توانند با برنامه‌ریزی دقیق، زمانی مشخص را به کار و زمانی دیگر را به خانواده اختصاص دهند. استفاده از ابزارهایی مانند تقویم‌های دیجیتال یا فهرست وظایف روزانه می‌تواند به اولویت‌بندی کمک کند. برای مثال، تعیین ساعتی مشخص برای پایان کار و خاموش کردن اعلان‌های کاری پس از آن، به فرد اجازه می‌دهد تا با ذهن آزاد در کنار خانواده حضور داشته باشد. تعیین مرزهای مشخص بین کار و زندگی ایجاد مرزهای شفاف بین زندگی حرفه‌ای و شخصی ضروری است. این کار می‌تواند شامل خودداری از انجام وظایف کاری در خانه یا اختصاص دادن فضایی خاص برای کار در منزل باشد. به‌عنوان مثال، اگر فردی از خانه کار می‌کند، بهتر است اتاقی جداگانه را به دفتر کار اختصاص دهد و پس از اتمام ساعت کاری، آن فضا را ترک کند. این جداسازی فیزیکی و ذهنی به کاهش تداخل کمک می‌کند. تقویت مهارت‌های ارتباطی در خانواده گفت‌وگو و هماهنگی بین اعضای خانواده می‌تواند از بسیاری از سوءتفاهم‌ها جلوگیری کند. اگر یکی از والدین به دلیل شغلش زمان کمتری در خانه است، بهتر است این موضوع با همسر و فرزندان مطرح شود و انتظارات به‌صورت شفاف بیان گردد. برگزاری جلسات خانوادگی کوتاه برای برنامه‌ریزی فعالیت‌های مشترک، مانند سفر یا بازی، نیز می‌تواند به تقویت روابط کمک کند. استفاده هوشمندانه از فناوری فناوری می‌تواند هم مشکل‌ساز باشد و هم راه‌حل. افراد می‌توانند با محدود کردن استفاده از دستگاه‌های دیجیتال در زمان‌های خانوادگی، مانند هنگام غذا خوردن یا قبل از خواب، کیفیت حضور خود را افزایش دهند. از سوی دیگر، ابزارهای آنلاین می‌توانند برای هماهنگی بهتر وظایف خانوادگی، مانند خرید یا برنامه‌ریزی، به کار گرفته شوند. درخواست حمایت از محیط کار کارفرمایان نیز نقش مهمی در این زمینه دارند. کارمندان می‌توانند با مدیران خود درباره نیاز به انعطاف‌پذیری در ساعات کاری یا امکان دورکاری صحبت کنند. سازمان‌ها نیز می‌توانند با ارائه برنامه‌های حمایتی مانند مرخصی‌های خانوادگی، مشاوره روان‌شناختی یا تسهیلات مراقبت از کودکان، به کارکنان کمک کنند تا تعادل بهتری برقرار کنند. توجه به سلامت جسمی و روانی افراد باید به خودشان نیز اهمیت دهند. ورزش منظم، خواب کافی و اختصاص زمانی برای فعالیت‌های مورد علاقه می‌تواند انرژی لازم برای مدیریت همزمان کار و خانواده را فراهم کند. همچنین، در صورت احساس فشار بیش از حد، مراجعه به مشاور یا روان‌شناس می‌تواند راهگشا باشد. نقش فرهنگ و جامعه در کنار تلاش‌های فردی، فرهنگ جامعه نیز باید به سمتی حرکت کند که تعادل بین کار و زندگی را ارزشمند بداند. در برخی کشورها، مانند کشورهای اسکاندیناوی، سیاست‌هایی مانند مرخصی‌های طولانی برای والدین و ساعات کاری کوتاه‌تر به بهبود این تعادل کمک کرده است. در ایران نیز می‌توان با ترویج فرهنگ احترام به زمان خانوادگی و حمایت از سیاست‌های کاری منعطف، گام‌های مثبتی برداشت. تعادل بین کار و زندگی خانوادگی نه‌تنها یک انتخاب شخصی، بلکه یک ضرورت برای سلامت فرد، خانواده و جامعه است. اگرچه چالش‌هایی مانند فشار زمانی، استرس و تأثیرات فناوری این تعادل را تهدید می‌کنند، اما با مدیریت هوشمندانه زمان، تعیین مرزها، تقویت ارتباط خانوادگی و حمایت سازمانی می‌توان بر آن‌ها غلبه کرد. در نهایت، این تعادل به افراد اجازه می‌دهد تا هم در حرفه خود موفق باشند و هم از روابط عمیق و معنادار خانوادگی لذت ببرند. این هدف، نیازمند تعهد مشترک افراد، خانواده‌ها و نهادهای اجتماعی است تا جهانی متعادل‌تر و شادتر بسازیم.

ادامه مطلب