بخش زنان سازمان ملل متحد اعلام کرده است که آلیسون داویدیان، نماینده این نهاد برای افغانستان، با شماری از بازرگانان و روزنامهنگاران زن در شهر جلالآباد، مرکز ولایت ننگرهار دیدار کرده و بر حمایت از زنان بازرگان تاکید کرده است. بخش زنان ملل متحد با نشر خبرنامهای در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که این زنان خواستار حمایت از فعالیتهایشان شدند. در خبرنامه آمده است که بازرگانان زن از این سازمان خواستند که از کسبوکارهای تحت رهبری زنان و دسترسی بهتر آنها به بازارها حمایت مالی و فنی کند. در ادامه آمده است که خانم دایویدیان همچنان با رزونامهنگاران در جلالآباد درباره راههای حمایت از فعالیتهای آنها در شرایط کنونی گفتگو کرده است. این در حالی است که در بیش از دو سال گذشته، حکومت سرپرست محدودیتهای گستردهای بر اشتغال زنان وضع کرده است. همچنین حکومت سرپرست با صدور فرمانهایی روزنامهنگاران زن و رسانهها را محدود کرده که این امر منجر شده تعداد زیادی از آنها از این شغل دست بکشند. در کنار آن حکومت فعلی نزدیک به سه سال گذشته، محدودیتهای شدیدی علیه دختران و زنان وضع کرده است. در حال حاضر دختران و زنان به مکتب و دانشگاه نمیتوانند. این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیونها دانشآموز دختر از آموزش باز بماند.

برچسب: افغانستان

خانم فاطمه اختر درسال ۱۳۴۴هجری شمسی درشهر کهنه هرات چشم گشوده است، دورهی کودکیش را در هرات و بادغیس سپری کرد. قبل از شروع مکتب تا ختم صنف چهارم نظر به رسم اجدادیش به مسجد خانهگی رفت و خواندن زبان دری و قرائت قرآن و دیگر کتب مذهبی و کتب شعر، از جمله، دیوان حافظ وهم چنان خطاطی را در آنجا فراگرفت. نخستین چیزی که تحیر او را برانگیخت، شعر بود. روزیکه درسی از پنج کتاب را فراگرفت: این سطر، (کریما ببخشای برحال ما) او را مجذوب و شیفتهی نظم و قافیه ساخت. از همان آوان کودکی سرگرم دنیای عجیب شعر شد. چنانچه این اشتغال ذهنی را تا امروز با خود دارد و از همهچیز برایش بیشتر لذتبخش است. پس از گذراندن صنف چهارم ابتدایی به کابل کوچیدند و تا خروج از کشور درسال ۱۳۶۳هجری شمسی در شهر کابل زندگی کرد. بلند پردازی و اشتیاق در فعالیتهای اجتماعی برایش به عنوان «زن» این زمینه را برایش میسر ساخت تا خلاقیت هنری در سن هژده سالگی در وی جوانه زند. آغاز کار شاعری او بعد از فراغت ازدورهی لیسه بود که جسته وگریخته نوشتههایش در نشرات آن زمان در کابل به چاپ میرسید. خانم فاطمه اختر در سال ۱۳۵۱ خورشیدی در اولین و آخرین مسابقهی دختران شایستهی افغان که از طرف مجله ژوندون به ابتکار خانم شکریه رعد طرح و برگذار گردید، اشتراک کرد و دریافت که حضور در صحنه زندگی اجتماعی کاری است که جرأت و درایت میخواهد. این موضوع به او نیروی دیگری بخشید، ساحهی دید وی گسترش بیشتری پیدا کرد و به کمک دوستان به آثار نویسندگان و شاعران آشنایی بیشتر حاصل نمود. یکنوع استقلال در ابراز خویشتن و بیان عواطف در وی پدیدار گشت، گرچه مصروفیتهای زندگی خصوصی مجال زیادی برایش نمیداد که در کار شاعری پیگیری لازم را داشتهباشد ولی در هر زمانیکه نوشته است، یک نوع رنج را بازگو کرده است، با گوشت و پوست خود آن را احساس نموده است و بدین باورمند گردید که شعر ابزار نیرومند و درعین حال اثر بخشی است که توسط آن میتوان در فضای بیکرانهی تخیل و تفکر جولان کرد و از این راه دامنهی آزادی و انسانیت انسان را گسترش بخشید. در درازای تاریخ ادبیات پارسی_دری زنان زیادی در راه سرایش شعر طبع آزمودهاند، ولی احساس نمیشود که شاعران زن به مثابهی یک روند، هویت مستقل خویش را ثبت برگهای تاریخ کرده باشند. درحالیکه تخیل زنانه شعر را رنگ و لطف دیگری میبخشد و میدانیم که زن دنیای بیرون را طوری دیگر میبیند. در زمان کنونی و در آینده چیزی که در شعر تازگی خواهد داشت، ایناست که زنان شاعر ما، آنچه را که خود احساس و قضاوت میکنند، بنویسند؛ یعنیکه شعر زنانه، شعری است که توأم باشد با قوت کلام و آزادگی در ابراز اندیشهها و برداشتهای امروزین. شاعر امروز علاوه برقدرت بیان و پختگی کلام باید القاگر اندیشه هم باشد به نظر فاطمه اختر کلام اگر در خدمت اندیشه و زیبایشناسی نو قرار نگیرد، راه به جای نخواهد برد. ما در دور فروریزی قالبها و اسلوبهای کهن زندگی میکنیم. به گمان وی در این مرحله است که کارنامهها و کارمایههای ما پلی خواهد شد و سخن آیندگان از آن عبور خواهد کرد. پس چه بهتر که این پل از نگاه لفظ و معنا هرچه استوارتر وسزاوازتر ساخته شود. او در زمینهی سرایش چنین بیان میدارد: من از پیدایش تجارب نوین و نحوهی سرایش متفاوت هراس ندارم و میدانم که تنها ممارست و کار مداوم است که اثر هنری را به پختگی میرساند. انکار زن و حقوق مساوی او با مرد انکار زیبایی و حیات وطبیعت است. ازچندین نگاه حضور زن و مرد تعادل را در خلقت به بار میآورد که خودش نظم است، خودش شعر است. پس اگر زنان شاعر ما عطوفت زنانه و تفکر اکنونی خویش را مضمون اشعار خود میسازد، خودبخود در مسیر توسعهی آزادی و انسان، که هر دو منبع روشن زیبای اند، گام برداشته اند. خانم فاطمه اختر خود را شاعر کم کار معرفی میدارد که در کارهای هنریاش فاصلههای طولانی وجود دارد و علت آن را هم زن بودنش تلقی نموده است و او اکنون در یک جامعه با پیشینه شرقی و سرپرستی سه طفل در جهان پر از آوارگی، مسوولیتهای بزرگی را روی شانههایش احساس مینماید. روی همین دلیل از کارهای هنری فاصله میگیرد ولی عشقی بزرگ به شعر دارد و همیشه به آن رجوع میکند. بخش کارهای اولی که خانم اختر در کابل داشت متاسفانه به علت جنگها از بین رفت، که تجارب اولش در شعر بوده است. در دوران هجرت و اقامت وی در هند نوشتههایش در مطبوعات آن زمان افغانهای مهاجر در هند به نشر رسید؛ همچنان کتاب تحت نام از «خطبه تا خروج» که کار مشترکی از فاطمه و دیگر شاعران میباشد به چاپ رسیده است . مجموعهی دوبیتیهای وی بهنام «شفق ازموج دریا میزند سر» و مجموعه دیگر بهنام «کاکل کوه» مشترکاً با شاعر هموطن «افغان» از طرف کانون فرهنگ مجاهد در هندوستان به همان سالهای آوارگی به چاپ رسیده است. خانم فاطمه اختر در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی از رشتهای حقوق وعلوم سیاسی از دانشگاه کابل فارغ گردید و تا خروج از کشور در ارگانهای عدلی و قضایی کابل مشغول به کار بود. او پس از سپری کردن سختیها و مشکلات نخستین، آوارگی در کشورهای پاکستان، ایران و هند اکنون با خانوادهاش در کانادا بسر میبرد، او در همهی این مدتها به آرزوی این بسر میبرد که روزی بتواند به شکل مداوم تمام وقتش را صرف احساس و اندیشه در دنیای شورانگیز شعر نماید. او به تفاوتها احترام گذاشته و به شعر عشق ميورزد. ممارست و كار مداوم را يگانه وسيله برای به پختگي رسيدن كار هنري ميداند. خانم اختر میگوید که کتله بشری از دردهای مشابه رنج میبرند، سفر به من آموخت که درد انسان درد مشترک است که به اشکال گوناگون به انسان رو مینماید. زن اگر در جامعه ما از حقوق خود جبراً به وسیله طبقه حاکم محروم ساخته شده است، در جوامع پیشرفته نیز نظام سرمایهداری این محرومیت را بر آنان تحمیل میکند. ولی بهخاطر بهتر بودن زیست در این جوامع ، زشتی آن با بیحقوقی زن جامعه ما اصلاً قابل مقایسه نیست. خوب میدانم که در این برهه زمانی زن بودن مسووولیت خطیری است و شاعر زن بودن مسوولیت خطیرتری؛ که آرزو میکنم بتوانم از عهده آن برآیم. فاطمه اختر افتخار مديريت و رياست «كانون فرهنگي يسنا» یا «كاروان شعر تورانتو» را از چندين سال به اینسو دارد. كاروان شعر كه نمادی است از عشق به فرهنگ و ادب ، مثالی از همدلی و همت و پايداری و ستون پايداری است كه چتری استوار براي دور هم جمع شدن شاعران و نويسندگان دور از ديار را فراهم آورده است. در مجموع وی دارای ۳۰ مجموعهی شعر است که چند مجموعه آن مانند «موج دریا» و «کاکل کوه» در هندوستان چاپ و چندین مجموعهی دیگر در کانادا به چاپ رسیدهاست. و همچنین فاطمه اختر مقالات و نوشتههای زيادی در زمينهی معرفی، بررسی و نقد شعر دارد، كه بيشتر در نشستهای كاروان شعر به خوانش گرفته است. فاطمه اختر چنانكه در اشعارش پيدا است به قوت كلام و آزادگی در ابراز انديشه و برداشت های نو باورمند است . نمونهی از اشعار خانم اختر : عمر کوتاه سنگینی حادثه را از زمین برگیرید که علف قد بکشد بگذارید بغض زمین بترکد و آتش بازی گلها رنگین کمانی زیبا بیآفریند کوتاهی زندگی را با بلندای رنج اندازه گرفتم ای وای چقدر به اندوه بدهکاریم شعلهی قامت جذبهی تار و شرنگ زنگ بود دل نوار آميزش هر رنگ بود گردش چشم و خرام گردنش چون طلسم عود و سحر چنگ بود شعلهی قامت زده نقبی به شب لرزشی در پيکرش ز آهنگ بود بر گشودن بازوان دلفريب بر شگفتن غنچهی دل تنگ بود قلب سنگی زمين در زير پايش ذوب آن ضرب پر از آهنگ بود با نسيم دلکش چنگ و رباب ساقهی اندام او اونگ بود چرخش مويش گذار رود ابر از رخ خورشيدی بی آژنگ بود موج موج دامن رنگينه اش جوشش چشمه ز قلب سنگ بود نویسنده: قدسیه امینی

احمد وحیدی، وزیر داخله ایران میگوید بیشتر کودکان کار در خیابانهای ایران، اتباع خارجی هستند. اکثر آنها مهاجران «غیرمجاز» اهل افغانستان هستند و باید به کشورشان برگردند. آقای وحیدی در نشستی گفته است: «تصمیم قطعی ما این است که کودکان کار و گداها را جمعآوری کنیم.» او تاکید کرد که ادارههای دولتی جمهوری اسلامی، برای جمعآوری کودکان کار با مشکلات گستردهای روبرو هستند. وی افزود: «اکثر کودکان کار، مهاجران غیرقانونی افغان هستند و تعدادی از این کودکان خردسالاند که جمعآوری و نگهداری از آنان برای اداره بهزیستی کار دشواری است.» به گفتهی این مقام ایرانی، ادارههای شهرداری و بهزیستی ایران مسوول جمعآوری و نگهداری کودکان کار هستند. او افزود که اداره بهزیستی وظیفه دارد کودکان کار را از خیابانها جمعآوری کند، اما این اداره به تنهایی نمیتواند این کار را انجام دهد. بنابرین از همه شهرداریها خواسته شده در جمعآوری کودکان کار کمک کنند. باید گفت که پیش از این رییس سازمان ملی مهاجر ایران اعلام کرده بود که کودکان کار افغان جمعآوری و به کشورشان بازگردانده خواهند شد. هرچند آمار دقیق از کودکان کار افغان در ایران وجود ندارد، اما پیشتر، باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از یک عضو شورای شهر تهران گزارش داده بود که تنها در تهران حدود ۷۰ هزار کودک کار وجود دارد که ۸۰ درصد آنها اتباع خارجی هستند.
سازمان حفاظت از کودکان (Save the Children) اعلام کرده است که حدود ۶.۵ میلیون کودک یا تقریباً از هر ۱۰ کودک، سه کودک در سال ۲۰۲۴ در افغانستان با سطوح اضطراری گرسنگی روبرو هستند. این سازمان با نشر گزارشی گفته است که رویدادهای طبیعی از جمله سیلابهای اخیر، اثرات طولانیمدت خشکسالی و بازگشت مهاجران از پاکستان و ایران بحران گرسنگی در افغانستان را تشدید کرده است. این گزارش با استناد به یافتههای سازمان جهانی نظارت بر گرسنگی نشر شده است. در گزارش آمده است که حدود ۲۸ درصد از جمعیت افغانستان که حدود ۱۲.۴ میلیون نفر هستند، تا قبل از اکتبر سال جاری با ناامنی غذایی حاد مواجه خواهند شد که از این میان، نزدیک به ۲.۴ میلیون نفر سطوح اضطراری گرسنگی را تجربه خواهند کرد که یک سطح زیر قحطی است. سازمان حفاظت از کودکان تاکید کرد که تخمین زده میشود که در سال ۲۰۲۴ حدود ۲.۹ میلیون کودک زیر پنج سال از سوءتغذیه حاد رنج ببرند. براساس گفتههای سازمان حفاظت از کودکان، این نهاد از آغاز سال ۲۰۲۴، در سراسر افغانستان بیش از هفت هزار کودک مبتلا به سوءتغذیه را درمان کرده است. در ادامه آمده است: «این اعداد نشانهای از نیاز شدید به حمایت مستمر از خانوادهها است، زیرا آنها شوک پشتسرهم را تجربه میکنند.» همچنین در گزارش آمده است که بارانها و سیلابهای ناگهانی در ماه می سال جاری در شمال افغانستان بیش از ۴۰۰ نفر را کشته، هزاران خانه را تخریب و زمینهای کشاورزی را از بین برده است. در ادامه آمده است که کودکان در مناطق سیلابزده دسترسی محدودی به آب آشامیدنی دارند و برخی بیماریهای ناشی از نوشیدن آبهای غیرصحی نیز تشخیص شده است. پیش از این هم، نهادهای کمکرسان فعال در افغانستان از وضعیت اضطراری بشری در کشور هشدار داده و خواستار افزایش کمکهای بشردوستانه به افغانستان شده بودند. اوچا یا دفتر هماهنگکنندهی کمکهای بشردوستانهی سازمان ملل متحد گفته بود که به دلیل کمبود بودجه، ۱۷۳ مرکز تغذیه و سلامت سیار در افغانستان در معرض بسته شدن قرار دارد.

نویسنده: مهدی مظفری مسئلهی تکریم زن در افغانستان همیشه با چالشها و موانعی روبهرو بوده است. بدون شک این موانع ریشه در سنت و فرهنگ جامعه افغانستان دارد. در شمارهی یک این مقاله دو مانع بزرگ فرهنگی تکریم زنان افغانستان را نام گرفتیم. آنجا سخن رفت که «مردسالاری» یکی از سنتها و باورهای افراطی است که در فرهنگ جامعه افغانستان ریشه دوانده و بزرگترین مانع کرامت زنان در این جامعه شده است. همچنین، برداشتهای سطحی و ناصحیح رهبران دینی و برخی مبلّغان افغان از شریعت اسلامی، یکی از بزرگترین موانع تکریم زنان در افغانستان قلمداد شد. البته اکثر سنتها و عرفهای مردم افغانستان که مغایر با کرامت زنان است، تنها ناشی از برداشتهای ناقص و ناصحیح علمای افغان از دین اسلام نیست؛ بلکه بیشتر این سنتها ریشه در فرهنگ به شدت سنتی قبیلوی افغانها دارد. در این شمارهی مقاله، برخی باورها و تلقیهای جنسیتی و فرهنگی مردم افغانستان را پی میگیریم که مغایر با تکریم زنان این کشور است. زنان در متلهای افغانی؛ قرائتهای تحقیرآمیز از زنان متلها یا ضربالمثلها به عنوان آینه فرهنگ و باورهای یک جامعه، میتوانند بازتابی از جایگاه و ارزش زن در آن جامعه باشند. در افغانستان، ضربالمثلهای متعددی وجود دارد که به زنان میپردازند، اما متاسفانه بسیاری از این ضربالمثلها تصویری تحقیرآمیز و فرودست از زن ارائه میدهند. برخی از این ضربالمثلها، زنان را به موجوداتی ضعیف و وابسته به مردان تقلیل میدهند. به عنوان مثال، ضربالمثل «زن در خانه، مرد در میدان» نشاندهنده تفکیک جنسیتی عمیق در جامعه افغانستان است که وظایف زن را به امور خانهداری و مراقبت از فرزندان محدود میکند و جایگاه مرد را در عرصههای اجتماعی و سیاسی میداند. متلهای دیگری نیز وجود دارند که خشونت علیه زنان را توجیه میکنند. به عنوان مثال، ضربالمثل «زن را باید کتک زد تا حرف گوشکن شود.» نشاندهنده پذیرش خشونت خانگی به عنوان ابزاری برای کنترل زنان است. این ضربالمثلها نه تنها تصویری نادرست از زنان ارائه میدهند، بلکه میتوانند به تداوم نابرابری جنسیتی و خشونت علیه زنان در افغانستان کمک کنند. در ادامه دو متل مشهور افغانی را توضیح میدهیم. «دختر مال مردم است.» اینکه «دختر مال مردم است.» برداشت و باور عام در بین مردم افغانستان است. این برداشت آنقدر عمومیت یافته که شامل بدیهیات فکری و عقل سلیم افراد جامعه شده است. تصورِ زن، مرد و حتی خودِ دختر این است که دختر مال مردم است. معنای جمله واضح است: دختر برای خود نه، برای مردم است. بنابراین، هویت فردی و استقلال شخصیتی ندارد، زیرا متعلق به همسر (شوهر) میشود. بنا به این برداشت، خانوادهها برای آموزش و ظرفیتسازی دختران خود سرمایهگذاری نمیکنند. در دید نخست، شاید متلهای مشابه این ساده بهنظر برسند، اما واقعیت این است که اینگونه متلها ذهنیت و باور افراد جامعه را شکل دادهاند. اینگونه متلها شامل مجموعهای از متلها میشوند که عقاید مردم را دربارهی آینده و سرنوشت دختران و زنان تشکیل میدهند: «دختر سنگ پلخمان است»، «دختر خانۀ بخت خود رفت» و... منظور از سنگ پلخمان این است: طوریکه معلوم نیست سنگ پلخمان (فلاخن) کجا میافتد و پرتاپ میشود، سرنوشت دختر نیز مانند سنگ پلخمان است که کجا پرتاپ میشود و کجا میافتد، معلوم نیست. بر اساس مناسبات اجتماعی و فرهنگی در افغانستان، واقعیت همین است که سرنوشت دختر با ازدواج معلوم میشود. معمولاً ازدواج تصادفی است. دختر که جوان شد، خانوادهها منتظرند یکی پیدا شود که دختر را به او بدهند. یکی پیدا میشود، دختر را به او میدهند. سرنوشت دختر معلوم میشود که «زن چهکسی شد و متعلق به کدام خانواده شد.» بهطور مشخص، هیچ برنامهریزیای در خانوادهها برای زندگیِ آیندهی دختران وجود ندارد. بدتر از همه، این است که این سخنان قصار و متلها شخصیت و انسانیت دختر و زن را زیر سؤال میبرند و این ذهنیت را در جامعه ایجاد و تقویت میکنند که دختر و زن، شخصیت و هویت مستقل انسانی ندارد. چرا؟ برای اینکه «مال مردم است.» مال هویتِ مستقل ندارد، زیرا مال متاع و کالا است. مال هویتِ خود را از صاحب خود میگیرد. گفتنِ اینکه «دختر مال مردم است» فقط به این معنا نیست که دختر با مردی ازدواج میکند و از این خانه میرود؛ بنابراین سرمایهگذاری برای دختر درست نیست. بیشتر به این معناست که دختر «جنس، شی و چیز» است. «زنِ مرد صفت» در فرهنگِ جامعهی مردسالار افغانستان، انواع برچسبها، توهین، تحقیر و تمسخر بر زنان وارد میشود. بدیِ این برچسبها در این است که توهین، تحقیر و تمسخر به حساب نمیروند، بلکه بهعنوان امر فرهنگیِ جا افتاده و پذیرفته شده و نهادینه میشوند. زنان نیز میپذیرند که زن همان چیزی است که فرهنگِ غالبِ مردسالار دربارهٔ آنها میگویند. «زنِ مرد صفت» یک اصطلاح فرهنگیِ جامعهی مردسالار است. این اصطلاح [...] در اینگونه جوامع برای زن بهعنوان صفت مطرح میشود. موقعیکه مردان میخواهند به زنی امتیاز بدهند یا زنی را تحسین کنند، میگویند فلانی زنِ مردواری است و زنِ مرد صفت است. به زنی که در جامعهی مردسالار چنین برچسبی زده میشود آن زن این را برچسب نمیداند؛ به این برچسب افتخار میکند و میبالد که او مردمانند یا مرد صفت است. اینکه به این برچسب میبالد دلیلهای زیاد اجتماعی و فرهنگی دارد. برای اینکه در فرهنگِ جامعهی مردسالار هرچه که متعلق به زنان است بد، زشت، ناپسند و محقر دانسته میشود؛ برخلاف، هرچه که به مردان نسبت دارد عالی، خوب، پسندیده و باشکوه است. اگر به معنا و ژرفساخت معرفتیِ اصطلاح «زنِ مرد صفت» دقت کنیم، متوجه میشویم که در این اصطلاح، توهین و تحقیر نهفته است و زنستیزانه است. در صورتیکه به جنبه معرفتیِ این اصطلاح بیشتر توجه نکنیم، از ظاهر آن چندان متوجه نمیشویم که زنستیزانه باشد و برچسبی برای تحقیر زنان باشد. با توجه به جنبه معرفتیِ این اصطلاح پی میبریم که در این اصطلاح زن بهصورت هستیشناسانه توهین و تحقیر شده است. شاید پرسیده شود به اعتبار هستی و وجود زن چگونه در این اصطلاح توهین شده است؟ نخست این اصطلاح ارزش وجودی و هستیشناسانهٔ زن را زیر سؤال میبرد و نفی میکند. در این نفی، زن فاقد ارزش وجودی و اعتبار هستیشناسانه میشود. گویا زن هیچ صفت و ارزشی ندارد. اگر زنی ارزش و صفتی دارد، آن ارزش و صفت این است که برچسب اوصاف مردانه به آنها زده شود. بنابراین معنای اصطلاح این است که زن اعتبار، صفت و ارزش ندارد؛ ضدارزش و ضداعتبار است. هرچه بیارزشی و بیاعتباری است در وجود زن جمع است. پس زنی که نسبتاً از این بیاعتباریها دور میشود، از خوی و کردار مردان تأثیر میپذیرد. زن با این تأثیرپذیری مرد صفت میشود. برای حذف متلهای جنسیتزده چه باید کرد؟ برای ایجاد تحول مثبت در ذهنیت جامعه جنسیتزده در مورد دختران و زنان، باید به نقد متلها و سخنان قصاری بپردازیم که پایه و اساس این ذهنیت، باورها و برداشتها را تشکیل میدهند. ذهنیت هر جامعهای بر اساس پیشفرضهای معرفتی بنا میشود که به عنوان بدیهیات و عقل سلیم در میان افراد آن جامعه پذیرفته میشوند. این پیشفرضها، ناخودآگاه در ذهن افراد شکل میگیرند و بر نحوه تفکر و رفتار آنها در مورد مسائل مختلف، از جمله جایگاه زنان در جامعه، تأثیر میگذارند. جامعه مردسالار و جنسیتزده، زن را موجودی ضعیفتر و تابع مرد میداند. این ذهنیت از طریق متلها و سخنان قصاری که نسل به نسل منتقل میشوند، به افراد القا میشود. این جملات کوتاه و به ظاهر ساده، تصویری از زن به عنوان موجودی مطیع، خانهدار و فاقد تواناییهای فکری و اجتماعی ارائه میدهند. برای تغییر این ذهنیت، باید این متلها و سخنان قصار را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. این نقد باید از منظر معرفتی انجام شود، یعنی به چالش کشیدن پیشفرضهایی که در این جملات نهفتهاند. با نقد و شالودهشکنی این جملات، میتوانیم ذهنیت پدرسالاری و مردسالاری را که بر پایهی آنها بنا شده است، مورد تردید قرار دهیم. این امر، گامی اساسی در جهت ایجاد تحول مثبت در نگرش جامعه به زنان و دختران است.
براساس آمار ارائه شده از سوی نهادهای بریتانیایی فعال در حوزه مهاجرت در یک سال گذشته حدود پنج هزار و حدود ۶۶۲ تن با عبور از کانال مانش وارد بریتانیا شدهاند که در این میان دستکم ۷۵۸ کودک نیز شامل هستند. وزارت داخله بریتانیا میگوید ۳۵۰ افغان هم در همین دوره از طریق پرواز بدون داشتن اسناد معتبر مهاجرت به بریتانیا رسیدهاند. در ادامه آمده است که از این میان تا اکنون یک هزار و ۸۵۴ نفر تحت حمایت طرح ویژه اسکان مجدد افغانها قرار گرفتهاند. در ادامه آمده است که در همین دوره یک ساله، شش هزار و ۴۲ افغان از طریق برنامههای اسکان مجدد این کشور به بریتانیا منتقل شدند. سازمانهای فعال در حوزه مهاجرت در بریتانیا میگویند بیشتر کودکانی که از مسیر پرخطر مانش وارد بریتانیا شدهاند، کسانی هستند که خانوادههایشان در روند تخلیه به بریتانیا منتقل شدند. این کودکان به دلیل قوانین سختگیرانه الحاق خانواده در بریتانیا، مجبور به پذیرفتن مهاجرت از مسیرهای پرخطر شدهاند. دولت بریتانیا قبلاً متعهد شده بود برای خانوادههای که کودکان شان را در روزهای نخست پروسه تخلیه جا گذاشتهاند، راههای قانونی فراهم کند تا با هم الحاق شوند. اما سازمانهای مدافع حقوق پناهندگان میگویند دولت بریتانیا تاکنون پیشنهاد مشخصی برای الحاق کودکان افغان نداده است. واندا وایچورسکا، مدیر اجرایی نهادی موسوم به «دهلیز بینالمللی مصئون» گفت زندگی کودکان افغان جدا افتاده از خانواده به مسیرهایی بستگی دارد که آنها را به خانوادههایشان وصل میکند.

یک فیلمساز شناخته شده افغانستان، جایزه جهانی «بنیاد اکثریت فمینیستی» را در ایالات متحده آمریکا دریافت کرد. صحرا مانی بهخاطر به تصویرکشیدن مقاومت زنان و دختران افغانستان در برابر حکومت فعلی در فیلم مستند «نان و گلهای سرخ» مستحق این جایزه شناخته شده است. بنیاد اکثریت فمینیستی با نشر اعلامیهای گفته است که هفته گذشته میزبان شانزدهمین مراسم سالانه جوایز حقوق زنان در لس آنجلس آمریکا بود. در اعلامیه آمده است که در این مراسم، جایزه مِویس لنو برای حقوق جهانی زنان به صحرا مانی و تیم مستند «نان و گلهای سرخ» اهدا شد. این جایزه توسط جی لنو، مجری سرشناس سابق تلویزیون در آمریکا و همسرش مِویس لنو، عضو هیأت مدیره بنیاد، و دکتر سیما سمر، رییس سابق کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان به صحرا مانی اهدا شد. خانم مانی در حساب کاربری ایکس خود نوشته است که با مستند «نان و گلهای سرخ»، هدفم این بود که مبارزه زنان کشورم را برای نسل بعدی انتقال دهم. او ابراز امیدواری کرد که بتواند صدای زنان افغانستان را منعکس کند و بخشی از تغییر در این کشور باشد. باید گفت که مستند «نان و گلهای سرخ» نگاهی است از درون به مقاومت زنان افغانستان در برابر حکومت فعلی در کابل. این فیلم داستان سه زن افغان را روایت میکند و نشان میدهد چگونه زندگیشان پس از تصرف حکومت فعلیتغییر کرده و چگونه با شجاعت در مقابل «آپارتاید جنسیتی» ایستادگی میکنند. نان و گلهای سرخ در سال ۱۴۰۲ در هفتاد و ششمین دوره جشنواره بینالمللی کن نمایش ویژه داشت. در کنار خانم مانی، کارولین مالونی، نماینده سابق کانگرس آمریکا و دکتر آستین دنارد، پزشک زنان مستحق جوایز بنیاد اکثریت فمینستی شناخته شدند. جایزه جهانی حقوق زنان بنیاد اکثریت فمینیستی هر ساله به تعداد محدودی از افرادی اهدا میشود که به طور چشمگیری در پیشبرد حقوق زنان و دختران و افزایش آگاهی از بیعدالتیهایی که زنان به دلیل جنسیت خود با آن مواجه هستند، کمک کردهاند.
نثاراحمد مصدق، رییس اتحادیهی داکتران ولایت هرات به ادامهی ممنوعیت آموزش دختران بالاتر از صنف ششم واکنش نشان داده و میگوید که حکومت سرپرست باید دروازه مکاتب و دانشگاهها را به روی تمام دختران افغانستان باز کند. آقای مصدق این اظهارات را روز گذشته (سهشنبه، ۱ جوزا) در مراسم تحت عنوان «ارسال اولین محموله دوایی تولید افغانستان به کشورهای عربی، گامی دیگر به سوی خودکفایی تولیدات داخلی» مطرح کرده و گفت که حکومت فعلی «برای پاک شدن دیده پر اشک دختران دروازههای مکاتب و دانشگاهها را باز کنید.» وی تاکید کرد: قبلاً در خانههای مردم به دلیل اختطاف و دزدی غم و اندو وجود داشت، اما اکنون به دلیل ادامهی محرومیت دختران از حق آموزش در خانههای مردم افغانستان غم و اندو وجود دارد. پس فرق این و آن چی شد؟» او خطاب به حکومت فعلی گفت: «در چوک تازه تاسیس معارف هرات نوشته کردید « اقراء» یعنی بخوان، اما به دختران میگوید که نخوان.» رییس اتحادیه داکتران ولایت هرات با استناد به دو حدیث پیامبر اسلام به جایگاه تحصیل زنان در اسلام میگوید در اسلام برای فراگیری آموزش تبعیض جنسیتی وجود ندارد. او میگوید: «پیامبر اسلام میفرماید تعلیم برای هر مومن و مومنه فرض است و در حدیث دیگر میگوید که برای کسب تعلیم به چین بروید. به کجا حضرت محمد(ص) گفت که مرد نرود و زن برود و زن برود و مرد نرود؟» آقای مصدق تاکید کرد که حضرت محمد (ص) اولین فرد بود که برای زنان حق زندگی، آزادی و مبارزه داده است و زنان در جامعه اسلامی میتوانند بهعنوان وزیر، رییس ادارات دولتی و موسسات خصوصی، وکیل و شهردار کار کنند. زیرا زنان مانند مردان میتوان نهی از منکر کنند و کار کنند. وی از حکومت فعلی خواسته بهخاطر مصلحت، خواست جامعه و حفظ خون شهدا دروازههای مکاتب و دانشگاهها را بروی دختران را باز کنند. همچنین او در مراسم گفت که ۹۰ درصد نیروهای حکومت فعلی طرفدار باز شدن دروازههای مکاتب و دانشگاهها هستند و برای پاکشدن « دیده پر اشک دختران»، ۱۰ فیصد باقیمانده را برای رفع ممنوعیت قناعت داده شود. آقای مصدق میگوید که برای از میان برداشتن مشکلات افغانستان باید کار به اهل کار سپرده شود. باید اعضای حکومت سرپرست منطق پذیر شوند و اجازه بده که کار به اهل او سپرده شود. این مراسم به مناسبت ارسال اولین محمولهی دوایی به خارج از کشور در هرات برگزار شده بود و مقامات اداره محلی و شماری از داکتران و تجار حضور داشتند.
برنامه جهانی غذا درتازهترین مورد اعلام کرده است که ۳۰۹ میلیون تن در سال جاری میلادی در سراسر جهان با «ناامنی حاد غذایی» مواجه هستند. این نهاد با نشر گزارشی گفته است که ۴۲ میلیون تن در ۴۵ کشور جهان در «وضعیت اضطراری یا بدتر از گرسنگی» قرار دارند. اما برنامه جهانی غذا از این کشورها نام نبرده است. برنامه جهانی غذا تاکید کرد که تغییرات اقلیمی، درگیریها، نابرابری، فقر و پیامدهای بیماری کرونا از عوامل گرسنگی این افراد در جهان است. در گزارش برنامه جهانی غذا آمده است: «این عوامل با سوق دادن میلیونها انسان آسیبپذیر به ناامنی غذایی، هزینههای دسترسی افراد نیازمند را افزایش داده است. برنامه جهانی غذا فعالیتهایی را برای جستجو راهحلهایی برای رفع گرسنگی انجام میدهد.» بربنیاد آمار سازمان ملل متحد، ۶۰ درصد مردم گرسنه در مناطقی زندگی میکنند که تحت تأثیر درگیریها قرار دارند. در حالی این نهاد این گزارش را نشر میکند که پیش از این سازمان جهانی غذا (WFP) اعلام کرده بود که تقریباً نیمی از جمعیت افغانستان، یعنی ۱۹.۷ میلیون تن با گرسنگی حاد مواجهاند.
نویسنده: مهدی مظفری موانع تکریم و کرامت زنان در افغانستان موضوعی پیچیده و چند وجهی است که ریشه در تاریخ، فرهنگ، سیاست و ساختارهای اجتماعی این کشور دارد. در طول دهههای گذشته، زنان افغانستان با چالشهای متعددی برای دستیابی به حقوق و کرامت انسانی خود روبرو بودهاند. مقالهی حاضر، به واکاوی موانع تکریم و کرامت زنان در افغانستان میپردازد. موانعی که ریشه در تار و پود فرهنگ و سیاست و اجتماع این سرزمین دارد. ازدواج اجباری، خشونت خانگی، محرومیت از تحصیل و فرصت های شغلی، و نگاه ابزاری به زن، تنها گوشهای از این موانع ستمگرانه هستند. در سلسله شمارگان این مقاله، تلاش خواهیم کرد تا زوایای پنهان این معضل را به تصویر کشیده و راهکارهایی برای عبور از این سایۀ ظلمانی ارائه دهیم. هدف ما، نه تنها به تصویر کشیدن رنج زنان افغانستان، بلکه بیدار کردن وجدان جامعه و تلاش برای ایجاد تغییری بنیادین در اینگونه نگرشها و ساختارهای ستمگرانه است. ما به دنبال آیندهای روشن هستیم که در آن زنان افغانستان، در سایهی صلح و احترام، طعم شیرین کرامت انسانی را بچشند. موانع فرهنگی تکریم زن در افغانستان تکریم زن در افغانستان با موانع فرهنگی متعددی روبرو است که ریشه در تاریخ، سنت و باورهای جامعه دارد. برخی از این موانع عبارتند از: مردسالاری «مردسالاری» یکی از اصلیترین موانع فرهنگی تکریم و کرامت زنان در افغانستان است. مردسالاری به معنای دادن اولویت و اهمیت بیشتر به نقش و حقوق مردان در خانواده و اجتماع و سیاست نسبت به زنان است. در این چارچوب، زن از حقوق فردی و اجتماعی کمتری نسبت به مردان برخوردار است. همچنین زنان در اجتماع مردسالارانه با نگاههای نازلی روبروست. مردسالاری به صورت حادّ آن به شکلهای مختلفی مانند تبعیض در حقوق قانونی، محدودیت در دسترسی به تحصیلات و کار، تبعیض در حقوق و آزادیها، خشونت خانگی و اجتماعی علیه زنان و... بروز میدهد. در بسیاری از مناطق افغانستان، فرهنگ مردسالاری حاکم است و مردان در سطوح مختلف جامعه از جمله خانواده، سیاست و اقتصاد قدرت و نفوذ بیشتری دارند. این فرهنگ در افغانستان باعث شده است که اکثر شهروندان این کشور حتی بسیاری از زنان افغان، زنان را به عنوان موجوداتی ضعیف و وابسته به مردان ببینند و نقش آنها را در خانه و خانواده محدود کنند. بررسی قوانین و نقش زنان در اجتماع و سیاست افغانستان، به روشنی نشان میدهد که زنان هیچ سهمی در اجتماع و سیاست کشور ندارند و «مردسالاری» به معنای واقعی آن در افغانستان ریشه دوانده است. اینکه این نگاه به شدت تبعیضآمیز چگونه در فرهنگ و سنت افغانستان ریشه دوانده است، دلایل و عوامل گوناگونی دارد. امّا دو عامل میتواند سهم بیشتری در این فرایند داشته باشد. ۱. ساختار قبیلهای: افغانستان جامعهای قبیلهای است و در بسیاری از قبایل، مردان از قدرت و نفوذ بیشتری نسبت به زنان برخورداراند. بدون شک این عامل، حتما قویترین محرکی است که نگاه جنسیتی مردسالاری را در فرهنگ افغانستان تقویت بخشیده است. ۲. دین: اسلام، دین اکثریت مردم افغانستان است. مبلّغان مسلمان افغان با تأثیرپذیری از ساختار قبیلهای، قرائتی به شدت جنسیتی از اسلام به مردم ارائه داده اند. به عنوان مثال، این مبلّغان از وظایف زنان بیشتر سخن رانده اند تا وظایف دینی مردان و در اکثر سخنرانیهای تبلیغیشان زنان را بیشتر مورد خطابت قرار داده تا مردان. اینگونه تبلیغ دینی که تنها زن مورد تخاطب قرار میگیرد؛ باعث شده است که حقوق زنان در فرهنگ و اجتماع افغانستان نادیده گرفته شود. برای کمرنگ کردن نگاه جنسیتی در افغانستان، بر مبلّغان دینی و فعالان فرهنگی لازم است به حقوق دینی و مدنی زنان بپردازند و از وظایف مردان در قبال زنان بیشتر سخن بگویند. تفاسیر نادرست مذهبی برخی برداشتهای غلط از متون مذهبی، به توجیه فرودستی زنان و محدودیتهای آنان در زمینههای مختلف مانند آموزش، اشتغال و مشارکت اجتماعی میپردازند. این تفاسیر نادرست، که مغایر با آموزههای حقیقی دین هستند، مانع بزرگی بر سر راه توانمندسازی زنان و نیل به برابری جنسیتی محسوب میشوند. در افغانستان، تفسیرهای نادرست و انحرافی از آموزههای دین اسلام نقشی مخرب در به چالش کشیدن کرامت و حقوق زنان داشته است. این تفاسیر غلط که اغلب توسط مردان قدرتمند و مبلّغان دینی ترویج میشوند، به عنوان توجیهی برای سرکوب زنان، محدود کردن آزادیهای آنها و انکار حقوق اساسی آنها به کار میرود. پیامدها و تأثیرات مخرّب برداشتهای برخی رهبران و مروجان دین از اسلام –در افغانستان- بسیار زیاد است. امّا مهمترین آنها از این قرار اند: محدودیتهای تحرک و آزادی: رهبران حکومت فعلی افغانستان و برخی از مروجان دین، تفسیر نادرستی از اسلام در این کشور ارائه میدهند که زنان را به انزوا و محدودیت در تحرک و آزادیهای اجتماعی سوق میدهد. این تفسیر غلط، زنان را از حق تحصیل، کار، و مشارکت در جامعه محروم میکند و آنها را در خانهها حبس میکند. خشونت و تبعیض: زنان افغان تحت حاکمیت حکومت خودخوانده اسلامی و در جوامعی که تحت تأثیر تفاسیر نادرست از دین قرار دارند، با خشونت خانگی، آزار جنسی، و تبعیض جنسیتی روبرو هستند. این خشونت و تبعیض، کرامت و عزت نفس زنان را لگدمال میکند و آنها را در معرض آسیبهای روحی و جسمی قرار میدهد. ازدواج اجباری و کودکهمسری: متأسفانه برخی از مروجان دین، ازدواج اجباری و کودکهمسری را ترویج میکنند که این امر البته به نفع دختران و زنان نیست. این رسم غلط که نتیجه برداشت ناقص و ناصحیح از دین اسلام است، آینده تحصیلی و شغلی دختران را به خطر جدّی میاندازند و آنها را در معرض خطر بارداری زودهنگام و مشکلات سلامتی قرار میدهد. محرومیت از حقوق اساسی: زنان افغان در بسیاری از موارد از حقوق اساسی مانند حق مالکیت، حق طلاق، و حق حضانت فرزندان محروم هستند. این محرومیتها، استقلال و قدرت تصمیمگیری زنان را سلب میکند و آنها را در موقعیتهای آسیبپذیر قرار میدهد. این قوانین البته برداشت ناصحیح برخی مروجان دینی از اسلام است. امّا، بسیاری از نواندیشان دینی و کسانی که تحقیق علمی از متون دینی میکنند، دریافتهاند که زنان از منظر اسلام حقیقی دارای حقوق مالکیت هستند و همچنین ایشان میتوانند با شرایطی حق طلاق را بدست آورند. نادیده گرفتن نقش زنان در جامعه: برداشت ناقص و ناصحیح از اسلام، نقش زنان در جامعه را نادیده میگیرد و آنها را به موجوداتی ضعیف و ناتوان تقلیل میدهد. این طرز تفکر، ارزش و تواناییهای زنان را انکار میکند و مانع مشارکت کامل آنها در پیشرفت جامعه میشود. در کنار این موارد، لازم به ذکر است که از دید اسلامشناسان و محققان مسلمان و رهبران به حق مسلمان، اسلام حقیقی همانا دین رحمت و کرامت است و هیچگاه زن را موجودی ضعیف و ناتوان نمیداند. اسلام به زنان حقوق و آزادیهای بسیاری اعطا کرده و آنها را تشویق به تحصیل، کار، و مشارکت در جامعه میکند. برداشت ناقص و ناصحیح از اسلام توسط رهبران حکومت فعلی افغانستان و برخی از مروجان دین، نه تنها مسبب ظلم به زنان است، بلکه به کل جامعه و به دین اسلام نیز آسیب میرساند.