برچسب: زنان و ادبیات

6 روز قبل - 47 بازدید

کتاب بازی آخر بانو نوشته‌ی بلقیس سلیمانی درباره‌ی شخصیت‌ها و مکان‌هایی است که در طول سال‌های دهه‌ی شصت متاثر از وقایع سیاسی و اجتماعی بودند. لازم به ذکر است که این رمان در سال ۱۳۸۵ برنده‌ی جایزه‌ی ادبی مهرگان شده است. در سال‌های گذشته ادبیات بیش از هر چیز به رویدادهای اجتماعی و سیاسی واکنش نشان داده است. نویسندگان معاصر با در نظر گرفتن اهمیت زندگی افراد جامعه در دل وقایع سیاسی و به‌خصوص تاثیری که نوسان‌های اجتماعی بر خانواده‌ها می‌گذارند، به نگارش داستان‌های مختلف پرداخته و تلاش می‌کنند با طراحی موقعیت‌های داستانی و شخصیت‌های متنوع، دیدگاه خود را نیز بیان کنند. کتاب بازی آخر بانو نوشته‌ی بلقیس سلیمانی از جمله کتاب‌هایی است که با شرح وقایع اجتماعی و سیاسی دهه‌ی شصت، مخاطب امروز را با خاطراتی تلخ و شیرین از آن دوران مواجه می‌سازد. این کتاب با محوریت قرار دادن شخصیت زنی رنج‌کشیده به خلق موقعیت‌های متنوع داستانی می‌پردازد. در شرایطی که افراد جامعه با مشکلات متعدد روبه‌رو هستند، انتخاب راهی درست برای رسیدن به آرزوها و دست‌یابی به موقعیتی متعادل، تبدیل به موضوعی ارزشمند گشته و تلاش افراد برای ادامه‌ی زندگی متاثر از تصمیم‌های مختلف ارزیابی می‌شود. در این راستا داشتن روحیه‌ی سالم و قدرت مبارزه با مشکلات اهمیت می‌یابد. این موضوع در ادبیات داستانی و به‌خصوص داستان‌هایی که به توصیف رویدادهای واقعی از زندگی شخصیت‌ها می‌پردازند، مطرح شده و آثار متعددی در این زمینه به نگارش در آمده‌اند. کتاب بازی آخر بانو با لحنی ساده و توصیف‌های واقع‌گرایانه، فراز و نشیب زندگی زنی را بازگو می‌کند که از روستا به شهر نقل مکان کرده و با مشکلاتی روبه‌رو می‌شود. بلقیس سلیمانی در این کتاب از روایتی ساده استفاده کرده و با نگاهی به شرایط زندگی زنان در دهه‌ی شصت، به شرح رویدادهایی خواندنی می‌پردازد. "بازی آخر بانو" روایت داستان زندگی دختری به نام گل بانو است که در روستا زندگی می‌کند و موانع زیادی جلوی پایش قرار می‌گیرد. گل بانو قصد دارد به دانشگاه برود و سرنوشتی را که جامعه، روستا و مادر سرایدار مدرسه و مرده‌شویش برای او پیش‌بینی می‌کنند، تغییر دهد. او در طی زندگی خود عاشق می‌شود، خواستگارانش را رد می‌کند، تن به ازدواجی می‌دهد که منجر به طلاق می‌شود و کودکش توسط شوهر سابقش ربوده می‌شود و تجربه‌های گوناگونی را پشت سر می‌گذارد. در رمان بازی آخر بانو تیپ‌های مختلف دهه ۱۳۶۰ نقش دارند: مبارز سیاسی چپ، روشنفکر، حاجی بازاری، جوانان خلاق و علاقمند به ادبیات، کارگزار سیاسی دولت و زن بی‌پناه سرگردان. بلقیس سلیمانی در رمان بازی آخر بانو شگردی به کار برده است تا آزادی گفتار بیشتری بدست آورد. در پایان کتاب، خواننده متوجه می‌شود که داستان ساخته و پرداخته‌ی یکی از شاگردان کارگاه نویسندگی راوی است و حاصل جستجوهایی که در مسیر زندگی گل بانو کرده است. بنا براین با وارد کردن عنصر بازی و شک در ماهیت و مسیر تحول پرسناژها، نویسنده فضایی از خیال و حدس در ذهن بوجود می‌آورد که در آن جوهر رمان نمایان می‌شود. رفتن گل بانو از روستا و وارد شدن به شهری شلوغ همچون تهران زندگی عجیبی را برای او رقم می‌زند. بلقیس سلیمانی با طراحی شخصیت گل بانو زندگی زنانی را توصیف می‌کند که در دهه‌ی شصت با مشکلات زیادی روبه‌رو بودند. در کتاب بازی آخر بانو علاوه بر شخصیت‌پردازی و توصیف موقعیت‌های داستانی، شرح درونیات شخصیت اصلی نیز به روایت اضافه شده که این ویژگی باعث همراهی بیشتر مخاطب با موضوع اصلی کتاب و همچنین ایجاد همذات‌پنداری مناسب با دشواری‌های زندگی زنی همچون گل بانو می‌شود. بلقیس سلیمانی در کتاب حاضر مکان‌ها و شخصیت‌های پیرامون گل بانو را نیز با نگاهی واقع‌گرایانه به روایت اضافه کرده تا تصویری روشن از شرایط اجتماعی و سیاسی دهه‌ی شصت به مخاطب ارائه شود. کتاب بازی آخر بانو شامل گفت‌وگوهای جذابی است که بازخوانی وقایع را با هیجان همراه می‌سازد. از طرفی حضور شخصیت‌های مختلف در طول روایت باعث ایجاد تنوع در موقعیت‌های داستانی شده و شنیدن نظریات مختلف درباره‌ی وقایع اجتماعی دهه‌ی شصت را ممکن می‌سازد. شخصیت گل بانو طی سفر به تهران با افراد مختلفی مواجه شده و با روحیات آن‌ها آشنا می‌شود. بلقیس سلیمانی با طراحی این موقعیت‌های داستانی تلاش می‌کند رفتار آدم‌ها و افراد مختلفی را بازگو کند که در شرایط اجتماعی و سیاسی دهه‌ی شصت به فعالیت‌های متعددی مشغول بودند. جوایز و افتخارات کتاب بازی آخر بانو جایزه ادبی مهرگان در سال ۱۳۸۵ جایزه ادبی اصفهان در سال ۱۳۸۵ اعطای نشان درجه یک هنری در سال ۱۳۹۵ این کتاب برای علاقه‌مندان به داستان‌های فارسی مناسب است. در بخشی از کتاب بازی آخر بانو می‌خوانیم: گوشت پاش تو دستم وارفت، مى‌بریمش خونه ما، روم سیاه آقاى محمدجانى، کباب نمى‌خوام، به مرده‌ها چه کار داشتین، مردم مسلمان، خان کمک مى‌خوام دس تنهام، بچه‌ام جنى شده، دختر جوون که، ببندین به بازوش، پیام داستان، چگونه فولاد آبدیده شد، خرمگس، گودش کن، موهاش از کفن بیرون زده، مى‌آرمشون توى باغ خانم سلطان، امیر آقا ناهار حاضره، چطورى خوشگله، خان این نرینه است باید مرد بسپرتش، پول، پول، مى‌خوام یه دوکون باز کنم، مرده‌ها از قبرها اومده بودن بیرون، قرصاتو بخور، منیر خانم دسته گلم، مرده‌ها راه افتادن، همه مى‌خوان برن تو باغچه‌ها، تقدیرم بود، برق گرفتش، برق آسمون، حریق گندمزاران، الله، محمد، لباساى اختر برا گل بانو، حمله هوایى، ننه نترس، شونه چپشو بگیر، دستام بوى لاش مى‌دن، قبر خدا بیامرز همگل زن داراب اشکافتم، مرده‌ها راه مى‌رن، عباسجان با کفنش سوار خرش شده، اى همه مرده، بابام، زیر درخت انار خوابیده با کفنش، چهار تا از یک خونواده تو یه سال، حتما کفنشِ گاز گرفته، اینا چى مى‌خونن، مرگ را چنان، مى‌جستیم، شاعر قافیه را، کودکان آدینه را، رو به قبله، گوشت پاشنه‌اش ور اومد، مى‌برمش بیمارستان، فقط بلدن شعر بخونن، دو تا عورتِ دس تنها، داغ به دلشون مى‌ذارم، نمک پرورده‌ایم خان، دفن مى‌کنم، گرومپ، گرومپ، گرومپ، اگه از سنگ حرف در بیاد، خدایا دختران نباید خاموش بمانند، از ترسشون مى‌خونن، قبر همگلِ شکافتم، کفنشِ از لاى دندوناش درآوردم، گل بانو خیلى خوشگلى‌ها، امیر آقا خانم سلطان کارتون داره، گل بانو یه ماچ مى‌دى، خان نرینه رو نباید زن بسپره، گل بانو چرا در میرى، امیر آقا ببخشید مى‌خوام اتاقتون جارو بزنم، معصیت داره، ماشاالله به این تن و بدن، شما فقط بلدین شعر و بیت بخونین، بعد از این روزت بدین تارى مباد، نیومدى گل بانو، کتاب‌ها رو بذارین تو پلاستیک نپوسن، چه باید کرد، خان خاطر جمع، بو، بو مى‌دم، سرمایه، پسر عمو، گل بانو حرف بزن، حرف بزن، اختر رو از قبر بیرون آوردیم. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


3 هفته قبل - 81 بازدید

گلی ترقی نویسنده‌ی مشهور ایرانی است که در فرانسه زندگی می‌کند. او در روایتگری و خاطره‌نویسی استاد است و در آثارش از مسائلی که دغدغه‌ی مردم است، به ویژه مهاجرت، صحبت می‌کند. کتاب‌های «دو دنیا» و «خاطره‌های پراکنده» از بهترین آثار گلی ترقی است. گلی ترقی در ۱۷ مهر ۱۳۱۸ در تهران به دنیا آمد. خانه‌ی آن‌ها در خیابان خوشبختی تهران قرار داشت و او در شمیران به مدرسه رفت. پدرش، لطف‌الله ترقی، مجله‌ی ترقی را منتشر می‌کرد. مادرش نیز داستان‌هایی عاشقانه و رمانتیک می‌نوشت که البته از دست فرزندانش دور نگاهشان می‌داشت. اما به‌هرحال، گلی آن‌ها را می‌خواند. به این ترتیب، گلی ترقی در خانواده‌ای بزرگ شد که اهل اندیشه بودند و اندیشه‌هایشان را با قلم به روی کاغذ می‌آوردند. او در سن نوجوانی به آمریکا مهاجرت کرد تا در رشته‌ی فلسفه تحصیل کند. اما زندگی در آمریکا را دوست نداشت، بنابراین به ایران بازگشت. گلی ترقی این بار در رشته‌ی شناخت اساطیر و نمادهای آغازین مشغول به تحصیل شد. در همان سال‌ها نیز با هژیر داریوش، کارگردان و فیلم‌ساز، آشنا شد و ازدواج کرد. ازدواج او با داریوش سبب شد تا پایش به محافل ادبی آن روزگار باز شود. رفت‌وآمد به خانه‌ی ابراهیم گلستان سبب شد تا با فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، صادق چوبک، پری صابری و هنرمندان دیگری آشنا شود. گلی ترقی در یکی از خاطراتش تعریف می‌کند که فروغ فرخزاد او را ترغیب کرد تا داستان‌هایش را منتشر کند. گلی ترقی اولین داستانش را به نام «میعاد» در نشریه‌ی دانشگاهی چاپ کرد. همین داستان که با تشویق‌های فروغ منتشر شده بود سبب شد تا فروغ به او بگوید: «نگفتم تو نویسنده‌ای؟» این حرف برای همیشه در ذهنش ماند. گلی ترقی از سال ۱۳۴۸ کتاب‌هایش را منتشر کرد و همان‌طور که خودش هم می‌گوید، سیر و روند پیشرفتش در نوشتن از داستان‌های اولیه‌اش تا حالا مشخص است. گلی ترقی در اوایل دهه‌ی پنجاه به فرانسه رفت و در حال حاضر در آنجا زندگی می‌کند و به ایران سفر می‌کند تا دوباره ایده‌هایی برای نوشتن داستان‌های جدید داشته باشد. گلی ترقی داستان‌های خود را در سبک رئالیسم می‌نویسد و سعی دارد حوادث روزمره و زندگی معمولی مردم را به تصویر بکشد. او با زبانی ساده و لحنی صمیمی از تجربه‌های زیسته‌ی خود کمک می‌گیرد تا کشمکش‌های درونی افراد مختلف را در داستان‌هایش روایت کند. بیشتر اوقات از جملات کوتاه برای بیان مقصود خود کمک می‌گیرد و از ادبیات عامیانه نیز در نوشته‌هایش استفاده می‌کند؛ مسئله‌ای که باعث شده است داستان‌هایش نثری روان داشته باشد و مخاطب را به دنبال خود بکشاند. او از دغدغه‌های زنان صحبت می‌کند و نسبت به اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه نیز بی‌تفاوت نیست. در موضوع کار و آثار گلی ترقی قبل و بعد از مهاجرت تفاوت‌هایی اساسی دیده می‌شود. او قبل از مهاجرت در داستان‌های خود راوی ترس از گذشتن زمان، تنهایی، حسرت، خمودگی، مرگ و... بود و بعد از مهاجرت کم‌کم از آن دنیای تاریک فاصله گرفت و به نمایش تقابل سنت و مدرنیته، مشکلات مهاجران و سختی‌های دوری از وطن مشغول شد و کوشید حس نوستالژی را در درون خود زنده کند و به خاطرات خوش گذشته پناه ببرد. کتاب من هم چه‌گوارا هستم اولین کتاب گلی ترقی است که در سال ۱۳۴۸ منتشر شده است. این کتاب روایتگر داستان زندگی آقای حیدری است. مردی که گرفتار ناامیدی، دلزدگی و روزمرگی شده است. نویسنده با انتخاب زاویه‌ی دید سوم‌ شخص، از دغدغه‌ها و مسائل زندگی خودش صحبت کرده است. کتاب خواب زمستانی در سال ۱۳۵۴ منتشر شد. این کتاب داستان زندگی چند دوست است که در اوایل جوانی باهم عهد می‌بندند هرگز از هم جدا نشوند، اما بازی‌های روزگار نقشه‌ی دیگری برایشان چیده است. کتاب خاطره‌های پراکنده در سال ۱۳۷۳ انتشار یافت. این کتاب دربردارنده‌ی هشت داستان‌ کوتاه است. گلی ترقی در این داستان‌ها هم مانند آثار دیگرش، از احساس تعلق و تنهایی می‌گوید و خاطره‌بازی می‌کند. کتاب دو دنیا در سال ۱۳۸۱ چاپ شد. این کتاب را شاید بتوان ادامه‌ی کتاب خاطره‌های پراکنده دانست. در این کتاب نیز هفت داستان کوتاه داریم که از یکدیگر مستقل‌اند و در عین‌ حال، در کنار یکدیگر وحدت موضوعی و مفهومی دارند. مجموعه داستان جایی دیگر در سال 1379 منتشر شد. این کتاب 6 داستان کوتاه به نام‌های بازی ناتمام، اناربانو و پسرهایش، درخت گلابی، بزرگ‌بانوی روح من، سفر بزرگ امینه و جایی دیگر دارد که در عین استقلال، در مفاهیمی مانند تنهایی، انزوا و دوری از جامعه و ناامیدی اشتراک‌هایی دارند. در سال 1985 داستان بزرگ‌بانوی روح من از این مجموعه به‌عنوان بهترین داستان سال فرانسه انتخاب شده است. گلی ترقی در کتاب خود داستان‌های عجیب‌وغریبی تعریف نمی‌کند و شاید بسیاری از این داستان‌ها را در اطرافمان دیده یا شنیده باشیم. داستان زنی که در هواپیما دوست دوران دبیرستانش را می‌بیند و خاطرات گذشته برایش زنده می‌شود، خدمتکاری که در کشورهای مختلف کار می‌کند و مجبور است درآمد خود را برای همسرش بفرستد و یا پیرزنی بی‌سواد که می‌خواهد به دیدن پسرهایش در خارج از کشور برود و از یک مسافر دیگر کمک می‌خواهد و با او درددل می‌کند. هنر نویسنده درواقع استفاده از زبان شیوا و روان و خلق شخصیت‌هایی به‌یادماندنی است که می‌تواند مخاطب را تا انتهای داستان با خود همراه کند. از میان داستان‌ها و کتاب‌هایی که گلی ترقی تابه‌حال منتشر کرده است، بسیاری از آن‌ها افتخاراتی را از آن خود کرده‌اند: داستان‌های «گل‌های شیراز» و «آن سوی دیوار» که در کتاب دو دنیا منتشر شده‌اند، در سومین دوره‌ی جایزه‌ی هوشنگ گلشیری، به عنوان داستان برگزیده شناخته شدند. داستان «بزرگ بانوی روح من» به زبان فرانسوی ترجمه شده است و در همان سال، به عنوان داستان برتر سال فرانسه، انتخاب شد. در سال ۱۳۸۰، سه داستان از کتاب «جایی دیگر» عنوان داستان‌های برجسته را از سوی هیئت داوران جایزه‌‌ی هوشنگ گلشیری از آن خود کردند. حسن میرعابدینی، داستان‌نویس و منتقد ادبی اهل ایران، آثار گلی ترقی را عرفانی می‌داند. او معتقد است: «این داستان‌ها خاطره نیستند، خاطراتی نیستند که روایت می‌شوند، بلکه داستان‌های خاطره‌ای هستند. راوی داستان‌ها، خود گلی ترقی نیست؛ بلکه نویسنده‌ای ذهنی است که نقش نویسنده را برعهده گرفته است. به این ترتیب است که او پشت نقاب شخصیت‌ها پنهان می‌شود.» او همچنین درباره‌ی قالب و سبک داستان‌نویسی گلی ترقی این‌طور گفته است: «او داستان‌هایش را در چارچوب معیارهای شناخته‌شده‌ی داستان‌های واقع‌گرا می‌نویسد؛ این داستان‌ها موضوع مهمی دارند، طرح و پیرنگی قوی دارند و شخصیت‌پردازی‌هایشان با دقت انجام شده است.» درتا سوآپا، نویسنده، مترجم و منتقد اهل لهستان، نقطه‌ی پررنگ و پراهمیت را در داستان‌های گلی ترقی حس زندگی می‌داند؛ برای او این جست‌وجوی به دنبال جواب برای سؤال‌هایی مربوط به معنا و مکان زندگی انسانی اهمیت دارد. اقتباس‌های سینمایی از آثار گلی ترقی فیلمنامه‌ی فیلم بیتا که هژیر داریوش در سال ۱۳۵۱ ساخت از گلی ترقی است. در این فیلم، هنرمندانی مانند فائقه آتشین، عزت‌الله انتظامی و مهین شهابی به ایفای نقش پرداختند. فیلمنامه‌ی فیلم درخت گلابی اثر داریوش مهرجویی اثری از گلی ترقی است. این فیلم در سال ۱۳۷۶ و بر اساس یکی از داستان‌های کتاب جایی دیگر ساخته شد. هنرمندانی مانند همایون ارشادی و گلشیفته فراهانی در این فیلم بازی کردند. قسمتی از کتاب جایی دیگر: «سرتان را درد آوردم. نگذاشتم بخوابید. خواستم ببینید بچه چه به روز آدم می‌آورد. ده سال است توی خواب و بیداری با این پسرها حرف می‌زنم. می‌ترسیدم نسیان بیاورم و پسرها را فراموش کنم. شوهرم گفت:"نسیان برکت است. رحمت است. کاش عشق این پسرها از دلمان می‌رفت. کاش سرمان را می‌گذاشتیم زمین و می‌مردیم." من قسم خوردم تا بچه‌هایم را نبینم، سرم را زمین نگذارم. نماز که می‌خواندم اسم پسرهایم را بلندبلند به زبان می‌آوردم. آنقدر گفتم تا صدایم به گوششان رسید. برایم بلیت دادند. از یزد آمدم تهران. رفتم منزل مهندس، برادر سهیلا خانم. آقای مهندس کمک کرد و من را آورد فرودگاه. گفتند:"سوئد بادمجان نیست." چند کیلو با خودم آورده‌ام. کاش شما هم می‌آمدید به سوئد. همین امشب می‌خواهم خورشت بادمجان درست کنم. بعد هم خورشت فسنجان. هر شب یک‌جور غذای ایرانی برای این پسرهای نامهربان درست می‌کنم تا هوای یزد به سرشان بزند. سوئد کدام جهنم‌دره‌ای‌ست؟ سهیلا خانم گفت:"آب توی دهان یخ می‌زند. اشک توی چشم مثل خرده‌شیشه می‌شود. آدم را درجا کور می‌کند." گفتم:"ای‌خدا، نکند بچه‌هام کور شده باشند؟ خدا می‌داند این مدت چی خورده‌اند؟" شوهرم گفت:"این‌ها گوشت خوک می‌خورند. واسه همین است که شکل زن‌ها شده‌اند."» نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


4 هفته قبل - 86 بازدید

جویس کارول اوتس نویسنده و شاعر برجسته‌ی آمریکایی‌ است. او از سال ۱۹۶۳ تاکنون به نوشتن مشغول است و جوایز بسیاری را از آن خود کرده. از بهترین آثار جویس کارول اوتس می‌توان به کتاب‌های «عشق تابستانی»، «شوهر عزیزم» و «دختر ذرت» اشاره کرد. جویس کارول اوتس (Joyce Carol Oates) در تاریخ ۱۶ ژوئن سال ۱۹۳۸ در نیویورک آمریکا به‌ دنیا آمد. جویس کارول اوتس اغلب روزهای کودکی خود را در مزرعه‌ی خانوادگی‌شان در خارج از شهر گذراند و بهره‌ی زیادی از هم‌صحبتی با مادربزرگش برد. به‌طوری که بخشی از مهارت خود را در نوشتن مدیون داستان‌های او می‌داند. جویس کارول اوتس بزرگ‌ترین فرزند خانواده بود و مادرش زنی مجارستانی‌تبار و خانه‌دار بود و پدرش ابزار طراحی می‌کرد. جویس کارول اوتس از سنین پایین علاقه‌ی زیادی به خواندن و نوشتن داشت و این علاقه‌ی او زمانی که مادربزرگش کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» را به او هدیه داد دوچندان شد. در اوایل دوران نوجوانی، جویس کارول اوتس زمان زیادی را به خواندن اختصاص می‌داد و آثار نویسندگانی چون شارلوت برونته، امیلی برونته، فئودور داستایوفسکی، ویلیام فاکنر، ارنست همینگوی، و هنری دیوید ثورو را با دقت زیادی مطالعه می‌کرد. آغاز نویسندگی جویس کارول اوتس نیز به تشویق مادربزرگش و در ۱۴سالگی بود؛ زمانی که یک ماشین‌تحریر به اوتس هدیه داد. تا پایان دوران دبیرستان، جویس کارول اوتس چندین مدرسه عوض کرد و سرانجام در سال ۱۹۵۶ از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد. او در دوران نوجوانی و پیش از فارغ‌التحصیلی، مهارت خود را در نوشتن به نمایش گذاشت و توانست برنده‌ی جوایز ادبی نیز بشود. پس از فارغ‌التحصیلی و ورود به دانشگاه، جویس کارول اوتس بیشتر از پیش با جهان نویسندگی آشنا شد و در این دوران، اغلب آثار خود را به رشته‌ی تحریر درآورد که هر یک از آن‌ها با استقبال زیادی از سوی مخاطبان روبه‌رو شده‌اند. جویس کارول اوتس تاکنون جوایز بسیاری را از آن خود کرده است که از آن میان می‌توان به جایزه‌ی هنری  او در سال ۱۹۶۷، مدال ملی علوم انسانی در سال ۲۰۱۰، و جایزه‌ی سنگ برای یک عمر دستاورد ادبی که در سال ۲۰۱۲ به او تعلق گرفت اشاره کرد. جویس کارول اوتس جوایز ادبی بسیاری را از آن خود کرده و در میان مخاطبان، نویسنده‌ای شناخته‌شده است. سبک خاصِ قلم او موجب شده که هر یک از آثارش مخاطبان مخصوص‌به‌خود را داشته باشد. در ادامه، به معرفی فهرستی از بهترین کتاب‌های جویس کارول اوتس می‌پردازیم: کتاب قربانی (The Sacrifice) یکی از شناخته‌شده‌ترین آثار جویس کارول اوتس است. این کتاب بر مبنای یک پرونده‌ی جنایی واقعی در سال ۱۹۸۷ نوشته شده و در آن به موضوعاتی مانند نژاد پرستی، خشونت و بی‌رحمی پرداخته شده است. داستان کتاب قربانی روایت دختر چهارده‌ساله‌ی سیاه‌پوستی است که مورد تجاوز و آزار قرار می‌گیرد و در تلاش است تا آزارگران خود را که مردانی پرقدرت و سفیدپوست هستند، رسوا و از آن‌ها شکایت کند. کتاب شوهر عزیزم (Dear Husband) یکی دیگر از آثار شناخته‌شده‌ی جویس کرول اوتس و یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز است. این کتاب با جمله‌ای تکان‌دهنده آغاز می‌شود: «شوهر عزیز، باید بگویم که من بچه‌ها را کُشته‌ام.» جویس کارول اوتس در این کتاب، ده روایت نوآرگونه را گرد هم می‌آورد، روایت‌هایی که در هر یک از آن‌ها واقعیت و خیال آن‌چنان به‌هم پیچیده‌اند که تشخیص آن‌ها از یکدیگر کار دشواری برای مخاطب است. کتاب عشق تابستانی (A Fair Maiden) نام اثر دیگری از جویس کارول اوتس است. این کتاب را می‌توان از جهاتی با سایر آثار اوتس متفاوت دانست. نویسنده در این کتاب با نگاهی اسطوره‌ای و کمی شرقی، به مسئله‌ی جنسیت و خشونت پرداخته است. این کتاب داستان دختر نوجوانی به‌ نام کاتیا اسپیواک را روایت می‌کند که با یک نویسنده و تصویرگر کتاب که اختلاف سنی زیادی با خودش دارد آشنا می‌شود. این دو پس از آشنایی و در ابتدای مسیر، روزگاری خوش را با هم سپری می‌کنند، اما رفته رفته این زندگی شاد روی دیگر خود را نشان می‌دهد و کاتیا خود را در برابر مسیری می‌یابد که هیچ‌گاه تصور آن را نیز نمی‌کرده است. کتاب دختر ذرت (The Corn Maiden and Other Nightmares) در واقع اثری در خصوص آسیب‌شناسی جامعه‌ی کنونی آمریکاست. این کتاب با خط سِیری نامنظم و از سه زاویه دید متفاوت روایت می‌شود. داستان دختر ذرت در واقع بلندترین داستان از مجموعه‌ داستان‌های کتاب دختر ذرت و دیگر کابوس‌ها است که در سال ۲۰۱۱ به چاپ رسید. این کتاب جایزه‌ی برام استوکر را برای جویس کارول اوتس به ارمغان آورد. برخی دیگر از مهم‌ترین آثار جویس کارول اوتس: رمان‌ها: آنها: رمانی برنده جایزه ملی که به بررسی زندگی یک خانواده در جامعه‌ای خشن می‌پردازد. بلوند: رمانی پرفروش و تحسین‌شده که زندگی مریلین مونرو را از زاویه‌ای متفاوت روایت می‌کند. سیاهاب:  رمانی که به ماجرای سقوط زنی جوان به نام کلی کلره در یک مهمانی می‌پردازد و به خاطر تصویرسازی قوی‌اش شناخته می‌شود. ما مولوانی‌ها بودیم: داستانی درباره فروپاشی یک خانواده موفق در پی یک تراژدی. شب. بخواب. مرگ ستاره‌ها:  یکی از آثار جدیدتر او. داستان‌های کوتاه: چرخ عشق:  مجموعه‌ای که اوتس را به شهرت رساند و به عنوان یکی از بهترین مجموعه‌های داستان کوتاه آمریکایی شناخته می‌شود. شب‌های وحشی:  مجموعه‌ای تخیلی که به روزهای پایانی زندگی نویسندگان بزرگی چون پو، دیکنسون و همینگوی می‌پردازد. جایزه بگیر:  داستانی پرتنش و تکان‌دهنده درباره تأثیر خشونت و فقدان بر روان انسان. دیگر آثار: طریقت نویسنده : مجموعه‌ای از مقالات درباره زندگی، مهارت و هنر نویسندگی.   اغلب آثار جویس کرول اوتس فضایی رمزآلود و هیجانی دارند. او در آثارش فضای کنونی جامعه‌ی آمریکا و دورافتادگی انسان‌ها از انسانیتشان را روایت می‌کند و در این مسیر، واقعیت و خیال را به‌گونه‌ای به یکدیگر پیوند می‌دهد که تشخیص آن‌ها از هم کار دشواری می‌شود. در اغلب داستان‌های جویس کارول اوتس می‌توانیم شخصیت‌های بی‌گناهی را ببینیم که مورد تجاوز، آزار و نابرابری در جامعه‌ای پرهرج‌ومرج قرار می‌گیرند، و نکته‌ی جالب توجه اینکه این شخصیت‌ها هر بار تلاش می‌کنند قدرت خود را بازیابند و علیه استبداد و سلطه، هر چقدر هم سخت و غیرممکن، بشورند. همان‌طور که جویس کارول اوتس در مصاحبه‌ای گفته است، مادربزرگ او نقش پررنگی در نویسندگی‌اش داشت و می‌توان ردپای داستان‌های خیال‌انگیز و گاه اسطوره‌ای نسل‌های پیشین را در آثار امروز اوتس مشاهده کرد. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 122 بازدید

در دل خاطرات بوی منتو و گرمای بولانی، طوبا آدینه، نویسنده‌ی افغان-امریکایی، دنیای ویژه‌ای را برای فرزندان خودش و کودکان مهاجر افغان در سراسر جهان خلق کرده است؛ دنیایی که از دل آشپزخانه، قصه‌گویی، محبت و فرهنگ افغانستان می‌جوشد و به صفحاتی شاد، شاعرانه و آموزنده تبدیل می‌شود. طوبا آدینه جاو، متولد کابل، پایتخت افغانستان است و کودکی‌هایش را در ایالت کالیفرنیای امریکا در شهر آلامیدا سپری کرده. او دانش‌آموخته‌ی رشته‌ ارتباطات و روابط عامه‌ی دانشگاه دولتی کالیفرنیای است و در حال حاضر در شرکت داروسازی «جننتک/روش» در بخش سرطان‌شناسی و خون‌شناسی وظیفه اجرا می‌کند. پدر و مادرش، ابراهیم محمد آدینه و انیسه آدینه، ۴۵ سال پیش از امروز در سال ۱۹۸۰ میلادی افغانستان را ترک کردند و به ایالات متحده سفر کردند؛ سفری که مسیر زندگی طوبا را از ریشه‌های سنتی به جهان چندفرهنگی و مدرن پیوند زد. اما آن چه طوبا را از دیگران متمایز می‌سازد، نه تنها سواد و کار حرفه‌ای اوست؛ بلکه صداقت و علاقه‌ی صمیمانه‌ای‌ است که در قصه‌های کودکانه‌اش جاری است. او نویسنده‌ی دو کتاب موفق برای کودکان با نام‌های «من، مامان و منتو» و «من، مامان و بولانی» است. این کتاب‌ها نه تنها روش آماده‌سازی غذای افغانی را بازتاب می‌دهند؛ بلکه دریچه‌ای‌ هستند به قلب یک خانواده‌ی مهاجر افغان و بهانه‌ای برای بازآفرینی گرما و فرهنگ وطن. طوبا آدینه جاو در صحبت با افغانستان آینده، ریشه‌ی این دو اثر فرهنگی را چنین شرح می‌دهد: «ایده از دل یک خواست عمیق برای آگاه‌سازی مثبت درباره‌ی کشورم، فرهنگم و قصه‌ها و بوی‌های دوران کودکی و خانه‌ام آمد. می‌خواستم بخشی شاد و سرشار از عشق از افغانستان را برای فرزندانم حفظ کنم.» او این کتاب‌ها را نه ‌تنها برای فرزندان خودش؛ بلکه برای همه‌ی کودکان افغان در مهاجرت نوشته است؛ کودکانی که در لابه‌لای فرهنگ‌ها گم می‌شوند و نیاز دارند خانه، زبان و طعم وطن را دوباره پیدا کنند: «کتاب‌هایم برای کودکانی‌ است که می‌خواهند زیبایی یک فرهنگ متفاوت را از زاویه‌ی آشپزی و غذا ببینند.» طوبا بدون هیچ نقشه‌‌ی راه قبلی، قدم در دنیای نشر مستقل گذاشت و با چالش‌هایی چون تردید درونی و خطاهای ناشی از ناآگاهی از فرایند نشر روبه‌رو شد، اما او همه‌ی این اشتباهات را به تجربه و قدرت تبدیل کرد: «هر اشتباهی برایم به درسی تبدیل شد، ولی همه‌اش ارزشش را داشت.» آن‌چه کتاب‌های او را غنی‌تر می‌سازد، بهره‌گیری از خاطرات واقعی اوست. تجربه‌های او در کودکی با مادرش در آشپزخانه، اکنون در شکل رابطه‌اش با فرزندانش ادامه دارد. لحظه‌هایی مانند پاک‌کردن چکه از صورت پسر، خواندن دعا با خانواده، یا ذکر آیات قرآن در کتاب، همه نمادهایی‌اند از پیوند او با گذشته و حافظه‌ی فرهنگی: «این لحظه‌ها برای من سنگین‌ترین بار عاطفی را دارند. مرا به یاد همه ‌چیزهایی می‌اندازند که با خود از گذشته حمل می‌کنم.» طوبا از نوشتن به ‌عنوان ابزاری برای مقاومت یاد می‌کند: «نوشتن یعنی به ‌یادسپردن، یعنی ایستادگی در برابر حذف‌شدن. وقتی داستان‌های‌ خود را روایت می‌کنیم، به ‌ویژه به ‌عنوان زنان، قدرت را دوباره به ‌دست می‌گیریم.» او باور دارد که ادبیات زنان افغان با وجود سانسور، تبعید و سکوت اجباری، در حال احیا و صعود است: «ادبیات زنان افغان از خاکستر برخاسته است… صدای ما راهش را به صفحه پیدا کرده و جهان دارد گوش می‌دهد.» طوبا آدینه جاو زن افغان‌تبار بزرگ‌شده در امریکا، توانسته از تضاد دو جهان برای خلق روایت‌هایی استفاده کند که هم برای کودک افغان در تبعید الهام‌بخش است و هم برای خواننده‌ی جهانی پنجره‌ای‌ است به زندگی و امید یک ملت. او می‌گوید: «این‌جا آزادی نوشتن، حرف‌زدن و فعال‌بودن را دارم؛ آزادی‌هایی که می‌دانم بسیاری از خواهران افغانم در وطن هنوز برای‌شان مبارزه می‌کنند.» فرزندانش بزرگ‌ترین مشوق‌های زندگی او هستند. در نخستین مراسم رونمایی از کتابش، فرزندانش تابلویی را با دست‌ خود ساخته و برای مادرشان هدیه دادند، حالا طوبا آدینه این تابلو را در همه‌ی برنامه‌هایش باخود می‌برد: «آن تابلو از هر چیزی برایم باارزش‌تر است.» او اکنون مشغول نگارش کتاب سوم است؛ وعده‌ای که به کوچک‌ترین پسرش داده و در آن نیز بازهم فرهنگ افغانستان نقش مرکزی دارد. طوبا آدینه جاو برای زنانی که در آغاز راه نویسندگی قرار دارند پیام ساده‌ای دارد: «از هیچ شروع کنید، حتی یک جمله هم می‌تواند آغاز باشد. صدای شما بیش از آن‌چه تصور می‌کنید، اهمیت دارد. قلم را بردارید و به خودتان باور داشته باشید.» او همچنان خطاب به کودکان افغان و خوانندگانش می‌گوید: «هیچ‌گاه از خواندن دست نکشید و رویاهای بزرگ ببینید.» افغانستان، سرزمینی با پیشینه‌ای غنی از فرهنگ، زبان و هنر، در دهه‌های اخیر بیشتر با جنگ، مهاجرت و ویرانی در جهان شناخته شده است. میلیون‌ها افغان، به ‌ویژه پس از اشغال شوروی سابق در سال ۱۹۷۹ میلادی، مجبور به ترک وطن شدند و در گوشه‌وکنار جهان زندگی تازه‌ای را آغاز کردند. با این حال، در دل این مهاجرت اجباری، تلاش‌هایی برای حفظ هویت، زبان و فرهنگ همچنان زنده مانده است؛ تلاش‌هایی که گاه در سکوت خانه‌های مهاجران و گاه در قالب هنر، ادبیات و قصه‌گویی شکوفا شده‌اند. طوبا آدینه جاو، یکی از هزاران کودک افغان متولد کابل است که پس از مهاجرت خانواده‌اش به ایالات متحده در دهه‌ی ۱۹۸۰، در امریکای شمالی بزرگ شده است. او نماینده‌ی نسلی ا‌ست که در میان دو جهان پرورش یافته؛ با ریشه‌هایی عمیق در فرهنگ افغانستان و زیست در جامعه‌ای غربی. این دوگانگی فرهنگی، نه ‌تنها هویت پیچیده‌ای برای او رقم زده؛ بلکه برای او به منبع الهام جهت نوشتن نیز تبدیل شده است. در سال‌هایی که رسانه‌های جهانی افغانستان را تنها از دریچه‌ی خشونت، فقر و تبعیض روایت کرده‌اند، طوبا آدینه با خلق کتاب‌های کودکانه‌ای همچون «من، مامان و منتو» و «من، مامان و بولانی» کوشیده تصویر تازه، لطیف و انسانی از افغانستان و خانواده‌های مهاجر افغان ارایه کند. آثار او نه تنها بازتاب یک خاطره یا دستور آشپزی؛ بلکه تلاشی برای ثبت فرهنگی‌ است که در خطر فراموشی قرار دارد. طوبا بخشی از موج تازه‌ای از زنان نویسنده‌ی افغان است که با وجود محدودیت‌ها، تبعید یا سانسور، صدای خود را بر کاغذ می‌آورند و در برابر خاموشی مقاومت می‌کنند. در دورانی که صدای زنان افغان در داخل کشور هر روز خاموش‌تر می‌شود، نویسندگانی چون طوبا آدینه جاو، بار روایت، حافظه و امید این زنان را بر دوش گرفته‌اند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 130 بازدید

دوریس لسینگ نویسنده‌ی بریتانیایی است که در سال ۲۰۰۷ توانست به جایزه‌ی نوبل ادبی دست یابد. او در رمان‌های خود از مضامین و فضای صوفی‌گرایانه استفاده می‌کرد. از بهترین کتاب‌های دوریس لسینگ می‌توان به عناوینی چون «زیر پوست من» و «زمستان در ماه جولای» اشاره کرد. دوریس لسینگ (Doris Lessing)، با نام کامل دوریس می لسینگ، در ۲۲ اکتبر ۱۹۱۹ در کرمانشاه از پدر و مادری بریتانیایی چشم به جهان گشود. پدر او که از مجروحان جنگ جهانی اول بود، در بانک شاهنشاهی ایران کار می‌کرد و مادرش پرستار بود. خانواده‌ی دوریس لسینگ در سال ۱۰۲۵ به زیمباوه مهاجرت کردند که در آن زمان یکی از مستعمرات بریتانیا به حساب می‌آمد. هرچند پدر و مادر دوریس لسینگ کاتولیک نبودند، او را برای تحصیلات ابتدایی به یک مدرسه‌ی کاتولیک فرستادند. دوریس لسینگ در ۱۳سالگی مدرسه را رها کرد و تحصیلاتش را به‌صورت شخصی ادامه داد. در ۱۵سالگی نیز از خانه خارج شد و برای امرار معاش، به عنوان پرستار کودک کار کرد. در همین برهه، از طریق یکی از خانه‌هایی که در آن به پرستاری مشغول بود، با کتاب‌های سیاسی و اجتماعی آشنا شد و مطالعه‌ی این قبیل کتاب‌ها را آغاز و شروع به نوشتن کرد. دوریس لسینگ در سال ۱۹۳۷ به جنوب انگلیس رفت و در آنجا به عنوان اپراتور تلفن کار کرد. او در محل کار خود با شوهر اولش آشنا شد و با او ازدواج کرد و چند سال بعد، در سال ۱۹۴۳، از او جدا شد. دوریس لسینگ پس از مدتی، جذب یک باشگاه کتاب‌خوانی شد که گرایش سیاسی داشت و نامش «باشگاه کتاب سوسیالیستی» بود. در اینجا بود که دوریس لسینگ با گوتفرید لسینگ زندگی مشترک جدیدی را آغاز کرد. او در سال ۱۹۴۹ از گوتفرید لسینگ نیز جدا شد و به همراه تنها فرزند خود به لندن رفت. در همین سال، اولین رمان خود را با عنوان «علف‌ها آواز می‌خوانند» منتشر کرد. دوریس لسینگ تا سال ۱۹۵۶ در نوشته‌های خود گرایشی کمونیستی داشت، اما از زمانی که رژیم شوروی مردم چکسلواکی را سرکوب کرد، از دیدگاه‌های خود برگشت و نظریاتی ضدکمونیستی پیدا کرد، و درون‌مایه‌های علمی تخیلی و همین‌طور رازآلود در نوشته‌های او برجسته شدند. کتاب‌ها و نوشته‌های دوریس لسینگ مورد استقبال مخاطبان و منتقدان بسیاری قرار گرفت. (من همه ی جوایز اروپا را برده ام، تک تک این لعنتی ها را، پس خوشحالم که کلکسیونم کامل می شود.( این ها سخنان دوریس لسینگ، نویسنده ی انگلیسی، پس از گرفتن جایزه ی نوبل ادبیات در سال ۲۰۰۷ است. ویدیوی این صحبت های او، غوغایی در اینترنت به پا کرد و کتاب دوستان نوجوان، همگی از نوع صحبت کردن متفاوت این نویسنده به وجد آمدند. اما لسینگ برای «باحال» جلوه کردن در نظر نوجوانان این گونه سخن نمی گفت. برای او واقعاً اهمیتی نداشت که دنیا چه فکری درباره اش می کند. دوریس لسینگ در سال ۲۰۱۳ در لندن درگذشت. دوریس لسینگ در برخی از کتاب‌های خود، به فرهنگ ایران و صوفی‌گری اشاره کرده است. در این بخش، به بهترین کتاب‌های دوریس لسینگ خواهیم پرداخت: کتاب خاطرات یک بازمانده (The Memoirs of a Survivor): دوریس لسینگ در این کتاب سرزمینی را به تصویر می‌کشد که در آن حکومتی فاسد بر کار است. شخصیت اصلی این رمان علمی و تخیلی که برای اولین بار در سال ۱۹۷۵ منتشر شد، زنی است که دختری به نام امیلی را به خانه‌ی خود راه می‌دهد. کتاب شیرین‌ترین رؤیاها (The Sweetest Dream): دوریس لسینگ در این کتاب به زندگی زنی می‌پردازد که از شوهرش جدا شده و به همراه مادر و فرزندانش روزگار می‌گذراند. این کتاب برای نخستین بار در سال ۲۰۰۱ به دست دوست‌داران و مخاطبان رسید. کتاب زیر پوست من (Under My Skin): دوریس لسینگ در کتاب زیر پوست من، زندگی خود را از دوران کودکی با همه‌ی فرازها و فرودهایش روایت می‌کند. او در این کتاب به این موضوع اشاره می‌کند که زندگی در کردستان بر عقاید او تأثیر بسیاری گذاشته است. کتاب زمستان در ماه جولای (Winter in July): این کتاب مجموعه داستان‌های کوتاه دوریس لسینگ است که برای اولین بار در سال ۱۹۶۶ منتشر شد. داستان‌های این مجموعه در آفریقا، و به‌خصوص در فضای کشور زیمباوه، رخ می‌دهند. دوریس لسینگ در این کتاب تأثیر استعمار را در این منطقه از جهان به تصویر می‌کشد. کتاب فرزند پنجم (The Fifth Child): دوریس لسینگ در این کتاب زندگی زوج خوشبختی را روایت می‌کند که فرزند پنجم آن‌ها معلول به دنیا می‌آید و این زوج وارد چالش‌های جدیدی می‌شوند. حوادث این رمان در دهه‌ی ۶۰ میلادی در انگلیس می‌گذرد. کتاب‌هایی که در اینجا معرفی کردیم از بهترین آثار دوریس لسینگ به شمار می‌روند. دوریس لسینگ کتاب‌های دیگری نیز دارد که از آن‌ها می‌توان به «بِن در جهان» (Ben in the World) اشاره کرد. به دلیل محبوبیت و شهرت آثار دوریس لسینگ در سراسر جهان، اقتباس‌های سینمایی بسیاری از کتاب‌های او ساخته شده است. در این بخش، به این آثار اقتباسی خواهیم پرداخت: فیلم عشق‌ ورزیدن (Adore): این فیلم به کارگردانی آن فونتن و با اقتباس از یکی از رمان‌های دوریس لسینگ به نام «مادربزرگ‌ها» (The Grandmothers) ساخته شد. فیلم عشق‌ ورزیدن که در سال ۲۰۱۳ اکران شد، داستان دو زن را روایت می‌کند که از کودکی با هم دوست بوده‌اند. از بازیگران این فیلم می‌توان به نائومی واتس و رابین رایت اشاره کرد. فیلم علف‌ها آواز می‌خوانند (The Grass Is Singing): این فیلم که از روی رمانی به همین نام نوشته‌ی دوریس لسینگ اقتباس شده، در سال ۱۹۸۱ در سینماها به نمایش درآمد. شخصیت اصلی این فیلم دختری است که به مزرعه‌ی پدری خود در آفریقا می‌رود. کرن بلک و جان کانی از بازیگران سرشناس این فیلم هستند. این فیلم با عنوان Killing Heat نیز شناخته می‌شود. فیلم خاطرات یک بازمانده (Memoirs of a Survivor): این فیلم را که برای اولین بار در جشنواره‌ی کن و در سال ۱۹۸۱ به نمایش درآمد، دیوید گلدول کارگردانی کرده است. حوادث فیلم خاطرات یک بازمانده در آینده‌ای تاریک را روایت می‌کند. او همیشه دیدگاهی باز نسبت به تغییر داشت و تنها به خلق کاراکترها برای به وجود آوردن نمادهای ادبی بسنده نمی کرد، بلکه خودش نیز نوعی نماد بود و با چرخش قلم بر روی کاغذ، به شکل سحرآمیزی آینده را به تصویر می کشید. مخاطبین این نویسنده دائماً تغییر می کردند و همین موضوع، پویایی شگفت انگیزی به آثار لسینگ بخشیده است. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 224 بازدید

جنی نوردبرگ در مقطع کارشناسی در رشته‌ی حقوق و روزنامه‌نگاری مشغول و از دانشگاه استکهلم فارغ‌التحصیل شد. وی به دلیل علاقه به فضای مطبوعاتی، تحصیلات تکمیلی خود را در رشته‌ی روزنامه‌نگاری ادامه داد. جنی، خبرنگاری مشهور و جنجالی محسوب می‌شود و به خاطر نگارش کتاب دختران زیرزمینی کابل شهرت بسیاری به دست آورده است. کتاب دختران زیرزمینی کابل زندگی پنهان دختران افغانستان در پوشش پسرانه نوشته‌ی جنی نوردبرگ که افتخارات و جوایز بسیاری برای خالقش به ارمغان آورده است به زندگی زنان افغانستانی‌ای می‌پردازد که برای داشتن زندگی راحت‌تر مجبور هستند جنسیت خود را انکار کنند و مانند مردان لباس بپوشند و رفتار کنند. *جنی نوردبرگ* (Jenny Nordberg) روزنامه‌نگار و نویسنده سوئدی است که بیشتر برای کتاب مشهور خود، *«دختران زیرزمینی کابل»* شناخته می‌شود. او در سوئد به دنیا آمد و در خانواده‌ای اهل روزنامه‌نگاری بزرگ شد، جایی که علاقه‌اش به روایت داستان‌های واقعی و تحقیق میدانی از کودکی شکل گرفت. تحصیلات او شامل رشته‌های حقوق و روزنامه‌نگاری است. او ابتدا در دانشگاه استکهلم تحصیل کرد و سپس برای تکمیل مهارت‌های روزنامه‌نگاری‌اش، به دانشگاه کلمبیا در نیویورک رفت و مدرک کارشناسی ارشد روزنامه‌نگاری را دریافت کرد. این تحصیلات به او کمک کرد تا مهارت‌های حرفه‌ای در تحقیق‌های عمیق و گزارش‌های مستند کسب کند. فعالیت حرفه‌ای جنی نوردبرگ از اوایل دهه ۲۰۰۰ آغاز شد و او بیشتر روی مسائل حقوق بشر، زنان و کودکان در مناطق بحران‌زده تمرکز کرده است. او سال‌ها در افغانستان زندگی و کار کرده و گزارش‌های زیادی درباره وضعیت زنان و دختران افغان نوشته است. در کتاب «دختران زیرزمینی کابل»، نوردبرگ پدیده‌ای نادر اما مهم را به تصویر می‌کشد که در آن دختران جوان به شکل پسران تربیت می‌شوند تا در جامعه مردسالار افغانستان بتوانند آزادی‌ها و فرصت‌هایی را تجربه کنند که برای دختران واقعی بسیار محدود است. این کتاب حاصل سال‌ها تحقیق، مصاحبه و زندگی نزدیک با این خانواده‌ها و دختران است که صدای خاموش آن‌ها را به جهان معرفی کرد. او برای روزنامه سوئدی «Svenska Dagbladet» کار کرده و گزارش‌هایش در نشریاتی چون *Th New York Time* ،The Atlanta، The Guardian و غیره منتشر شده‌اند. کتاب دختران زیرزمینی کابل (The Underground Girls of Kabul) که به شرح چالش‌های این سبک زندگی می‌پردازد، شخصیت‌های زنده و قابل توجهی دارد که به کتاب جان می‌دهند. به عنوان مثال، آزیتا که خود نماینده‌ی مجلس محسوب می‌شود به ناچار بر دختر چهارم خود، نام مهران را می‌گذارد و مانند پسرها بزرگش می‌کند. زهرا نیز نوجوانی است که با مشکلات بلوغ دست و پنجه نرم می‌کند و حاضر نیست مانند دختران زندگی کند. شکریه بیست سال مانند مردان زندگی کرده است و اکنون سه فرزند دارد و ... . اگر دوست دارید روایت‌های واقعی از زندگی زنان در افغانستان بخوانید، اگر به مطالعات جامعه‌شناسی و حقوق زنان علاقه‌مندید، کتاب دختران زیرزمینی کابل یک گزینه‌ی عالی برای شما است. افتخارات کتاب دختران زیرزمینی کابل: - بهترین کتاب سال ۲۰۱۴ به انتخاب پابلیشرز ویکلی - نامزد بهترین کتاب ناداستان سال ۲۰۱۴ به انتخاب گودریدز - برنده جایزه کتاب آنتونی لوکاس در سال ۲۰۱۵ - یکی از بهترین کتاب‌های غیرداستانی بازفید در سال ۲۰۱۴ - بهترین کتاب بیزینس اینسایدر در سال ۲۰۱۴ - بهترین کتاب کلمبوس دیسپچ در سال ۲۰۱۴ - بهترین کتاب هفته‌نامه‌ی ناشران در سال ۲۰۱۴ - بهترین کتاب پاپ مترز در سال ۲۰۱۴ بخشی از کتاب دختران زیرزمینی کابل «برادرِ ما در اصل یک دختر است.» یکی از دوقلوها با نگاه مشتاقش سر تکان می‌دهد تا بر درستی حرف‌هایش دوباره تأکید کند، سپس به‌سمت خواهرش برمی‌گردد، او هم موافق است. بله، درست است. او هم این مطلب را تأیید می‌کند. آنها دوقلوهای همسان ده‌ساله‌ای هستند با موهای مشکی، چشم‌هایی شبیه سنجاب و مختصری کک‌ومَک روی صورت. لحظاتی قبل، هنگامی‌که منتظر مادرشان بودیم تا مکالمه‌اش در اتاق دیگر تمام شود، با آهنگ‌های آی‌پاد من رقصیدیم و هدفون را بین خودمان ردوبدل کردیم تا بهترین رقصمان را به هم نشان دهیم، اگرچه من موفق نشدم با چرخش ماهرانهٔ کمرهایشان هماهنگ شوم - بخش‌هایی از این رقص مشترک می‌توانست قابل‌تحسین باشد. در پیچ‌وخم ساختمان‌های سیمانی و راهروهای سرد و مثلِ یخِ آپارتمان‌های به سبک اتحاد جماهیر شوروی، هر صدایی منعکس می‌شود؛ خانه‌هایی که اکنون آشیانه‌ی خانواده‌هایی از طبقه‌ی متوسط مردم کابل شده‌اند. حالا روی مبلمان طلادوزی‌شده‌ای نشسته‌ایم که دوقلوها سرویس چای‌خوری را مقابل آن چیده‌اند؛ لیوان‌های شیشه‌ای و فلاسک چای در یک سینی با روکش نقره. مهمان‌خانه آراسته‌ترین اتاق تجملاتی در خانه‌های افغان‌هاست، البته برای نشان‌دادنِ ثروت و شخصیت اخلاقی صاحبش. نوارهای کاستِ آیات قرآن و گل‌های پارچه‌ای به رنگ زرد و قرمز روی میزی در کُنج اتاق دیده می‌شوند؛ تَرَکِ میز هم با چسب ترمیم شده است. خواهران دوقلو درحالی‌که پاهایشان را زیر مبل پنهان کرده‌اند، کمی از عدم واکنش من نسبت به حضور پُررنگشان دلخورند. دوقلوی شمار‌ه‌ی دو به جلو خم می‌شود و می‌گوید: «درست است، آن پسر، خواهر کوچک‌تر ماست.» به آنها لبخند می‌زنم، دوباره سر تکان می‌دهم و می‌گویم: «بله، قطعاً.» عکسِ قاب‌شده‌ی روی میز کناری عکس برادرشان است با یک پیراهن یقه‌هفت و کراوات به‌همراه پدر سبیلو و خندانشان. این تنها عکسِ در معرض دید در نشیمنِ خانه است. دختران بزرگ‌تر کم‌وبیش به زبان انگلیسی آشنا هستند و با اشتیاق صحبت می‌کنند. انگلیسی را از کتاب‌های درسی و شبکه‌های ماهواره‌ای که دیش آن در بالکن دیده می‌شود یاد گرفته‌اند. اینجا شاید تنها مانعِ ما زبان باشد. برای اینکه صمیمی‌تر و مهربان‌تر باشم می‌گویم: «بسیارخب بچه‌ها، فهمیدم؛ آن پسر، خواهرتان است. حالا بنفشه تو به من بگو که رنگ موردِعلاقه‌ات چیست؟» کمی عقب‌وجلو می‌رود، خجالت می‌کشد، سرخ‌وسفید می‌شود و سؤال را به خواهر دیگرش هم منتقل می‌کند تا بیشتر روی آن فکر کنند. دوقلوها ژاکت پشمی نارنجی و شلوارک سبزرنگی پوشیده‌اند. به‌نظر می‌رسد با این لباس‌ها همه‌کاری می‌کنند تا هم‌زمان سیمایی کاملاً دخترانه هم داشته باشند. هر دو دختر، کِش‌های پُرزرق‌وبرقی به موهایشان بسته‌اند و حرف که می‌زنند، مُدام سرشان را تکان می‌دهند؛ کِشِ سرشان فقط زمانی از حرکت می‌ایستد که آن دیگری شروع به حرف‌زدن می‌کند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 131 بازدید

آلیس مونرو، نویسنده‌ی مطرح کانادایی، را به دلیل سبک خاص نویسندگی‌اش با آنتون چخوف مقایسه می‌کنند. نویسنده‌ی کتاب‌های «عشق زن خوب» و «زندگی عزیز» که از او با لقب «ملکه‌ی سرزمین داستان‌های کوتاه» نیز یاد می‌شود، در سال ۲۰۱۳ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات شد. آلیس مونرو (Alice Munro)، با نام اصلی آلیس آن لیدلو، در دهمین روز از ژوئیه‌ی سال ۱۹۳۱ در شهر وینگهام در ایالت انتاریوی کانادا به دنیا آمد. اجدادش اصالتاً ایرلندی و اسکاتلندی بودند. مادرش در مدرسه تدریس می‌کرد و پدرش به کشاورزی مشغول بود. مادرش ۳۰ساله بود که به بیماری پارکینسون مبتلا شد و آلیس مونرو در۱۳سالگی وظیفه‌ی مراقبت از مادر و انجام کارهای خانه را بر عهده گرفت. آلیس مونرو قبل از اینکه نویسندگی را به صورت حرفه‌ای آغاز کند، برای گذران زندگی به پیشخدمتی مشغول شد و مدتی نیز در کتابخانه و مزارع تنباکو کار کرد. آلیس مونرو که از نوجوانی شروع به نوشتن کرده بود، بالاخره در سال ۱۹۵۰ و زمانی که در دانشگاه مشغول تحصیل بود، توانست نخستین داستانش را با نام «ابعاد سایه» (The Dimensions of a Shadow) به چاپ برساند. سال ۱۹۵۱ میلادی بود که آلیس مونرو تصمیم به ازدواج با همکلاسی‌اش گرفت و تحصیل در دانشگاه را نیمه‌کاره رها کرد. ازدواج او با جیمز مونرو سبب شد نام خانوادگی وی به «مونرو» تغییر یابد؛ نامی که همراهش ماند و بر روی کتاب‌هایش نقش بست. در سال ۱۹۶۳، بعد از نقل مکان این زوج به ویکتوریا، آن‌ها کتاب‌فروشی «مونرو» را افتتاح کردند. اشتیاق آلیس مونرو به نوشتن و البته پشتکار و استعدادش سبب شد در سال ۱۹۷۱ برنده‌ی مهم‌ترین جایزه‌ی ادبی کانادا شود. آلیس مونرو و همسرش در سال ۱۹۷۲ از هم جدا شدند. او در سال ۱۹۷۶ با یک نقشه‌بردار و جغرافی‌دان ازدواج کرد و به همراه همسرش، یک مزرعه در خارج از شهر را برای زندگی برگزید. آلیس مونرو که در آن سال‌ها به شهرت رسیده بود، از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۲ به کشورهای مختلفی مانند استرالیا، چین و برخی کشورهای اسکاندیناوی سفر کرد. آلیس مونرو در سال ۲۹۱۳ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات شد و فهرست افتخارات این نویسنده‌ی ادبیات کانادا روز به روز در حال تکمیل شدن است. آلیس مونرو را با عنوان استاد داستان کوتاه می‌شناسند؛ نویسنده‌ای که می‌گوید قصدش این نبوده که همه‌ی داستان‌هایش را در قالب داستان کوتاه بنویسد، اما آن‌قدر از نوشتن در این قالب به لذت و موفقیت رسید که نامش به عنوان نویسنده‌ی چیره‌دست داستان کوتاه ماندگار شد. از آلیس مونرو ۱۴ مجموعه‌ داستان مستقل به چاپ رسیده‌ و این نویسنده‌ی کانادایی چندین جایزه‌ی بین‌المللی ادبی را نیز به دست آورده است. کتاب زندگی عزیز (Dear Life) مجموعه‌ داستانی از آلیس مونرو است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد، یعنی یک سال پیش از اعطای جایزه‌ی نوبل ادبی به این نویسنده‌ی کانادایی. مضمون مشترک بین اغلب این داستان‌ها تغییری است که در زندگی انسان‌ها رخ می‌دهد و مسیر افراد را تغییر می‌دهد. شخصیت‌های این داستان‌ها در زندگی با لحظه‌ای غیرمنتظره روبه‌رو می‌شوند و سرنوشتْ آن‌ها را به سویی می‌برد که هیچ‌گاه گمان نمی‌کردند. کتاب عشق زن خوب (The Love of a Good Woman) مجموعه‌ داستان‌های کوتاهی از آلیس مونرو است که در سال ۱۹۹۸ منتشر شد. نسخه‌ی اصلی این کتاب شامل هشت داستان کوتاه است که پنج داستان را در بر می‌گیرد. داستان‌های این مجموعه روایتی است از زندگی زنانی که بدرفتاری می‌کنند، محدودیت‌های زندگی را کنار می‌زنند، همسر و فرزندشان را رها می‌کنند یا افکار عجیب و ترسناکی به ذهنشان خطور می‌کند. این کتاب آلیس مونرو برنده‌ی جایزه‌ی گیلر و جایزه‌ی ملی حلقه‌ی منتقدان کتاب شده است. کتاب‌های بعدی آلیس مونرو عبارتند از: می‎‌خواستم چیزی بهت بگم (۱۹۷۴)، قمرهای مشتری (۱۹۸۲)، دوست جوانی من (۱۹۹۰)، ایستگاه برهوت (۱۹۹۴) و عشق یک زن خوب (۱۹۹۸) هستند. سبک داستان‌نویسی آلیس مونرو واقع‌گرایانه است. او از دریچه‌ی زندگی روزمره، شرایط و روابط انسانی را روایت می‌کند. آلیس مونرو مبدع سبکی نو در زمینه‌ی داستان کوتاه است و داستان‌هایی ملموس و نزدیک به دغدغه‌های روزمره‌ی انسان‌ها می‌نویسد. در داستان‌های آلیس مونرو هیچ چیز هدر نمی‌رود. هیچ چیز بی‌ربط نیست و هر کلمه می‌درخشد. مونرو قادر است شکل و حالت و طعم یک زندگی را در ۳۰ صفحه به تصویر بکشد. او کاملاً بدون کلیشه است. آلیس مونرو بیش از هر نویسنده‌ی زنده‌ی دیگری تلاش کرده تا نشان دهد که داستان کوتاه یک شکل هنری است و نه حالتی ضعیف از یک رمان. آلیس مونرو با سبکی بدون تکلف و پیچیدگی، داستان‌هایش را بیان می‌کند و مشکلات عاطفی و احساسات متناقض انسان‌ها، به ویژه زنان، را مورد بررسی قرار می‌دهد. حتی می‌توان گفت شخصیت‌های زن در داستان‌های مونرو پیچیده‌تر از مردان هستند. یکی از نقاط مشترک بسیاری از داستان‌‌های آلیس مونرو مکان وقوع حوادث داستانی است. اغلب داستان‌های این نویسنده در شهر هیورن در انتاریو شکل می‌گیرند. مونرو معمولاً برای بیان داستان‌هایش از راوی دانای کل کمک می‌گیرد و شخصیت‌هایی خلق می‌کند که با آداب و رسوم و سنت‌های ریشه‌دار دست‌وپنجه نرم می‌کنند. آلیس مونرو در شهری کوچک در کانادا به دنیا آمد، اما به نویسنده‌ای بین‌المللی تبدیل شد. او یکی از مطرح‌ترین و موفق‌ترین نویسندگان معاصر جهان است و برخی او را با آنتون چخوف مقایسه می‌کنند. آلیس مونرو در سال‌های فعالیت حرفه‌ای خود، ۲۲ جایزه‌ی ادبی را از آنِ خود کرد که مهم‌ترین آن‌ها جایزه‌ی نوبل ادبیات بود. او در سال ۲۰۱۳ موفق به دریافت نوبل شد و در سخنرانی پیش از اهدای این جایزه، با لقب «نویسنده‌ی موشکاف» مورد خطاب قرار گرفت. یکی از جوایز مهم دیگری که آلیس مونرو کسب کرد جایزه‌ی بین‌المللی من بوکر سال ۲۰۰۹ است. نوبل و من‌ بوکر تنها جوایزی نبودند که آلیس مونرو به خود اختصاص داد؛ ماجرای افتخارات این نویسنده‌ی کانادایی به سال‌ها قبل از قرار گرفتن نامش در میان برگزیدگان نوبل برمی‌گردد. آلیس مونرو نخستین مجموعه‌ داستان تحسین‌شده‌اش را با نام «رقص سایه‌های شاد» (Dance of the Happy Shades) در سال ۱۹۶۸ به چاپ رساند که چهار داستان آن در مجموعه‌ای با نام «خانه‌های درخشان» به فارسی ترجمه و منتشر شده است. او با این کتاب توانست جایزه‌ی ادبی گاورنر جنرال (Governor General's Literary Award) را که مهم‌ترین جایزه‌ی ادبی کانادا محسوب می‌شود، به خود اختصاص دهد. موفقیت‌های آلیس مونرو به همین‌جا ختم نشد. مجموعه‌‌ی داستانی او با نام «سرنوشت زنان و دختران» (Lives of Girls and Women) در سال ۱۹۷۱ و کتاب «فکر می‌کنی چه کسی هستی؟» (Who Do You Think You Are) در سال ۱۹۷۸ منتشر شدند. او با انتشار کتاب فکر می‌کنی چه کسی هستی؟ برای دومین بار برنده‌ی جایزه‌ی گاورنر جنرال شد. آلیس مونرو سه بار جایزه‌ی فرماندار کل کانادا، دو بار جایزه‌ی تریلیوم، و یک بار جایزه‌ی حلقه‌ی منتقدان کتاب ملی آمریکا را نیز به دست آورده است. داستان کوتاه خرس به کوهستان آمد که درباره‌ی فرسایش زندگی بر اثر آلزایمر است و در کتاب نفرت، دوستی، خواستگاری، عشق، ازدواج (۲۰۰۱) منتشر شده است، به فیلم تحسین‌شده‌ی دور از او (۲۰۰۶) تبدیل شد. این فیلم به کارگردانی سارا پولی و با بازی جولی کریستی و مایکل مورفی است. دیگر اقتباس سینمایی از نوشته‌های او فیلم جولیتا (۲۰۱۶) از پدرو آلمودوار است که یک درام معمایی با الهام از چندین داستان کتاب فرار است. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 264 بازدید

زهرا حسین‌زاده، یا به گفته هم‌ولایتی‌هایش «جواهر»، در ولسوالی لعل و سرجنگل از توابع ولایت غور در بیست و یکم دلو سال ۱۳۵۸ دیده به جهان گشود. یک‌ساله بود که به‌دلیل جنگ داخلی در افغانستان، همراه خانواده‌اش مجبور به مهاجرت به ایران و زندگی در شهر مشهد گردید. وی در حال حاضر به‌عنوان مهاجر در شهر مشهد سکونت دارد. زهرا حسین‌زاده در رشته علوم تجربی دیپلم گرفت و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد فلسفه و کلام ادامه داد. از سال ۱۳۷۸ به طور جدی به ادبیات رو آورد و طبع خود را در قالب‌های مختلف ادبی آزمود. حسین‌زاده بیش از دو دهه است که شعر می‌نویسد و ادبیات را راهی برای به اشتراک گذاشتن احساسات خود به‌عنوان یک زن مهاجر انتخاب کرده است. او یکی از مدافعان حقوق زن و فعالان مدنی نیز به شمار می‌رود. آثار ادبی زهرا حسین‌زاده در مطبوعات ایران و افغانستان و در کتاب‌های مختلف به چاپ رسیده است. وی در مقالات خود اغلب به موضوعات مربوط به حقوق زنان پرداخته است. تاکنون دو مجموعه از اشعار او تحت عنوان‌های «نامه‌ای از لالۀ کوهی» و «پلنگ در پرانتز» منتشر شده است. همچنین مجموعه شعر «جان پدر، کجاستی؟...» که یادمان شهدای واقعه تروریستی دانشگاه کابل است، با تلاش زهرا حسین‌زاده گردآوری و روانه بازار شده است. گزیده اشعار سعادت‌ملوک تابش نیز در کتاب «خانه بغض کوچکی است» به انتخاب او به چاپ رسیده است. کتاب «دوپاره شمایل در پوست گوزن» عنوان جدیدترین اثر زهرا حسین‌زاده، از شاعران جوان افغانستان، است که در دست انتشار قرار دارد. در این مجموعه، گزیده‌ای از جدیدترین اشعار او در قالب‌های مختلف غزل، رباعی، دوبیتی و سپید گردآوری و منتشر خواهد شد. اگرچه حسین‌زاده در این مجموعه سروده‌هایی در قالب‌های مختلف ارائه کرده، اما عمده شهرت او در غزل‌سرایی است. غزلیات حسین‌زاده عموماً با زبانی ساده و به دور از تکلف سروده شده و موضوعات متنوعی را شامل می‌شود، به‌ویژه در زمینه‌های آیینی و مهاجرت. او در اشعار مهاجرت، همچون دیگر شاعران افغان، به بیان مشکلات و رنج‌هایی می‌پردازد که هم‌وطنانش طی سال‌های طولانی بی‌پناهی در کشورهای مختلف تجربه کرده‌اند. در برخی بخش‌های این اشعار، می‌توان شاعر را به عنوان شخصیت اصلی دید که از زبان دیگری به روایت این دردها می‌پردازد.   از جمله این اشعار، می‌توان به غزل زیر اشاره کرد:   «بیست سال است به دامان شما چنگ زده در دوراهی جهان دخترک جنگ‌زده   بیست سال است به دنبال خودم می‌گردم آی همسایه! کمک کن، نفسم زنگ زده   نذرتان باد دو چشمی که «هزاره» است، که شب قسمتش را به سیاهی خودش رنگ زده...» یکی از بخش‌های خواندنی کتاب جدید زهرا حسین‌زاده، شعرهای مقاومت و پایداری اوست که در قالب سپید سروده شده‌اند. در این بخش، شاعر دردهای هم‌وطنانش در افغانستان را به تصویر می‌کشد و بخشی از اشعارش به رزمندگانی اختصاص دارد که در راه آزادی و دفاع از میهن شهید شده‌اند. حسین‌زاده بیش از همه در غزل‌سرایی شناخته شده و عضو چند انجمن معتبر شاعران و نویسندگان در ایران از جمله مؤسسه «دُر دری» می‌باشد. او تاکنون در بیش از صد رقابت و جشنواره علمی، فرهنگی و هنری جوایز متعددی کسب کرده است. محمدکاظم کاظمی، شاعر و پژوهش‌گر افغانستان، درباره زهرا حسین‌زاده چنین گفته است:  «ما، حسین‌زاده و هم‌نسلان او را حاصل یک رنسانس کوچک ادبی می‌دانیم که در گلشهر مشهد رخ داده و به این منطقه مهاجرنشین هویتی ادبی و هنری بخشیده است. از خیزش شگفت‌انگیز جوانان ما در این جزیره رنج، بیش از این نمی‌گویم و تنها می‌توانم بشارت دهم که کتابی به این زیبایی، تنها یکی از بارقه‌های این انفجار نور است. صبح دولت از این پس خواهد بود.» زهرا حسین ‌زاده برای کمک به جامعه مهاجر افغان در ایران، در حوزه‌های علمیه و مدارس خودگردان مهاجرین افغان به‌عنوان معلم فعالیت کرده است. با توجه به دستاوردهای چشمگیرش در عرصه ادبیات و شعرنویسی در ایران، برخی از شاعران و نویسندگان ایرانی و افغان به بررسی و نقد شخصیت و آثار او پرداخته‌اند. همچنین، او به‌عنوان داور در چندین رقابت ادبی نقش‌آفرینی کرده است. در نشستی ادبی که با حضور تعدادی از شاعران ایرانی و مقام معظم رهبری ایران برگزار شد، زهرا حسین‌زاده شعری درباره رنج مهاجرین افغان دکلمه کرد. در واکنش به این شعر، آیت‌الله خامنه‌ای از جنبش ادبی افغانستان تمجید و حمایت نمودند. ایشان در مسئولیت‌های مختلفی خدمت کرده‌اند که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از: - ریاست بنیاد رهبر شهید در مشهد در سال‌های ۷۴ تا ۷۶ - مدیریت مدرسه فاطمه‌الزهرا (س) در سال‌های ۷۵ تا ۷۶ - ریاست انجمن شاعران و نویسندگان جوان در دفتر هنر و ادبیات مقاومت افغانستان در سال‌های ۷۸ تا ۸۲ - عضویت در موسسه «دُر دری» و تحریریه مجله خط سوم از سال ۸۲ تاکنون - عضویت در تحریریه مجله حکایت و دیگر مجلات حسین‌زاده در بیش از صد مسابقه و جشنواره علمی، فرهنگی و هنری رتبه‌های برتر کسب کرده است که برخی از آن‌ها در حوزه ادبیات عبارتند از: - مقام اول شعر در دومین جشنواره ادبی قند پارسی - مقام سوم شعر در سومین جشنواره ادبی قند پارسی - مقام دوم شعر در چهارمین جشنواره ادبی قند پارسی - مقام اول شعر در پنجمین جشنواره ادبی قند پارسی - مقام اول شعر در جشنواره فرهنگی – تبلیغی طوبی در اردیبهشت ۱۳۷۸ مقام‌ها و تقدیرهای ایشان به شرح زیر است: - مقام اول شعر در جشنواره فرهنگی – تبلیغی طوبی در اسفند ۱۳۸۸ - رتبه برتر شعر آزاد در چهارمین جشنواره شعر رضوی مشهد در آبان ۱۳۸۵ - رتبه برتر شعر آزاد در پنجمین جشنواره شعر رضوی مشهد در آبان ۱۳۸۶ - رتبه برتر شعر رضوی در ششمین جشنواره شعر رضوی مشهد در ۱۳۸۷ - رتبه برتر شعر رضوی در هفتمین جشنواره شعر رضوی مشهد در ۱۳۸۸ - رتبه برتر شعر رضوی در نهمین جشنواره شعر رضوی مشهد در ۱۳۹۰ - مقام اول شعر در نخستین کنگره سید جمال در دانشگاه بین‌المللی امام خمینی - مقام اول شعر در جشنواره هنر متعالی در ۱۳۸۸ - تقدیر شده در هفتمین کنگره شعر و داستان بندرعباس در آذر ۱۳۸۶ - تقدیر شده در هفتمین جشنواره شب‌های شهریور - برنده جشنواره شعر عاشورایی حوزه در اسفند ۱۳۸۴ - مقام دوم شعر در همایش دانشجویی ادبیات عاشورایی در ۱۳۹۰ - مقام دوم داستان در چهارمین جشنواره نشریات تجربی در پاییز ۱۳۸۳ - برگزیده در شب شعر کوثر در تیرماه ۱۳۸۷ - مقام دوم شعر در مسابقات بزرگ شمیم رحمت - برنده خاطره‌نویسی در اولین جشنواره سراسری اعتکاف در ۱۳۹۱ - تقدیر شده در جایزه صلح سیمرغ در ۱۳۹۱ متن شعر زهرا حسین‌زاده : --- به چهار میخ ستم می‌کشد تو را بدنم‌ پرنده جان! نفست را رها کن از دهنم‌   دلت جدا نشد از من، اسیر هم شده‌ایم‌ برون شو از مژه‌هایم اگر بهانه منم‌   پرنده جان! غم نان حل نمی‌شود، بنویس‌ دوشنبه دوم دی ماه پسته می‌شکنم‌   رگان عاقلی‌ام را به تیغ‌ها بسپار دوباره ساعت... باید به کوه‌ها بزنم‌   عجب مسافر بن‌بست را خبرداری‌ ترک ترک شده این روزها سفال تنم‌   به هفت رود مقدس برو دعایم کن‌ گم است خانة بودا میان پیرهنم‌   درخت رابطه‌اش با بشر اساطیری است‌ هزار برگ سپیدار می‌شود کفنم‌ نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 271 بازدید

نازی صفوی یکی از رمان‌‌نویسان محبوب و پرطرفدار اما کم‌کار ایرانی است که با نوشتن کتاب «دالان بهشت»، راهش را به دنیای رمان‌های عامه‌پسند ایرانی باز کرد. کتابی که به سرعت توانست جایش را در میان مخاطبان رمان‌های عاشقانه پیدا کند و تا به امروز نیز در میان پرفروش‌ها باقی بماند. نازی صفوی متولد سال ۱۴۴۶ ه.ش در تهران است. رشته دانشگاهی وی ادبیات است و تا به حال دو رمان منتشر کرده است که از استقبال بسیاری نیز برخوردار بوده است. اولین کتاب نازی صفوی به نام “دالان بهشت” در سال ۱۳۷۸ به صورت رسمی منتشر شد. این کتاب از جمله محبوب‌ترین کتاب‌ها در بین خوانندگان شناخته شده است و مطابق اطلاعات و نظر سنجی‌های ۱۴ سال اخیر، دالان بهشت پس از “بامداد خمار” و “چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم” سومین کتاب پرطرفدار برای مخاطبان ایرانی به شمار می‌رود. کتاب بعدی نازی صفوی که در سال ۱۳۸۳ شمسی در بازار منتشر شد، “برزخ اما بهشت” نام دارد که پس از گذشت ۵ سال از ورود رسمی این نویسنده به بازار کتاب و ادبیات زیر چاپ انبوه رفت. صفوی نویسنده‌ای کم‌سخن است ولی با توجه به مصاحبه‌های که اخیراً از او گرفته شده است مشخص شده که او در حال نگارش همزمان دو رمان دیگر است که موضوع اصلی هر دوی آن دو نیز همچون دیگر کتاب‌هایش مربوط به زنان و آزادی است. نازی صفوی یک بار ایران را به قصد مهاجرت همیشگی ترک کرد و به آلمان رفت، اما به زودی به کشورش بازگشت. نازی صفوی یک دختر دارد. و دلیلی که او را به سوی نوشتن سوق داد وجود دخترش است. نازی صفوی در میان نویسندگانی که رمان‌های عامه‌پسند می‌نویسند قرار می‌گیرد و کتاب‌‌های او، به ویژه دالان بهشت، بسیار محبوب ‌است. این کتاب در یک فاصله‌ی ده‌ساله از چاپ اولش در سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۸ سی‌وسه بار تجدید چاپ شده است. کتاب دالان بهشت: دالان بهشت رمانی است که توسط نازی صفوی تالیف و نگاشته شد. فضای فکری کلی و عمومی کتاب‌های این نویسنده اغلب واقع‌گرایانه بوده و با وضعیت زندگی بانوان در این روزها در ارتباط تنگاتنگی است. به عبارت دیگر زنان و زندگی آن‌ها مهم‌ترین موضوعات در کتاب‌های نازی صفوی است. کتاب دالان بهشت از دید منتقدین برای اولین اثر انتشاری یک نویسنده زن میتوانست کتابی ضعیف و ناپخته باشد؛ اما صفوی با انتخاب موضوعی تکراری و کلیشه‌ای و روایت و شخصیت پردازی غیر تکراری و حرفه‌ای خود توانست نظر بسیاری از منتقدین را جلب کند. ماجرای کتاب، زندگی دختری به نام مهناز را روایت می‌کند که در خانواده ای بازاری، با سطح ثروت بالا و نسبتاً مرفه و در عین حال مذهبی به دنیا آمده است. او در سن پایین ۱۷ سالگی اسیر احساسات و عشق خود شده و وارد رابطه‌ای عاشقانه با پسری از همسایه‌های خود با نام محمد می‌شود. محمد برخلاف مهناز سن بیشتری داشته و از لحاظ عقلی در حالت پخته‌تری قرار دارد و همین موضوع باعث می‌شود تا او با بسیاری از کم‌طاقتی‌ها یا رفتار های غلط مهناز کنار بیاید و زندگی خود را در کنار هم ادامه دهند. این زوج در اوایل زندگی مشترک خود با شادی و خوشی زندگی را طی می‌کنند اما با گذشت زمان به علت سن پایین مهناز و تجربیات و درک کمتر او از زندگی، رفتار هایی ناشیانه و خامی از او سر میزند که نتیجه ای جز طلاق برای آن‌ها ندارد. محمد پس از طلاق گرفتن از مهناز به خارج از کشور مسافرت می کند و این سفر حدود هشت سال به طول می‌انجامد. این مدت زمان برای مهناز زمانی کافی و نسبتاً زیاد است تا بتواند با واکاوی و بررسی رفتارهایش در رابطه احساسی اش عیوب و ایرادات خود را پیدا کند. انتهای این رمان پایان خوشی دارد. محمد از سفر دور و دراز خود بازمی‌گردد و با مهناز دیدار میکند. این دو نفر پس از دیدار با یکدیگر پس از ۸ سال متوجه می‌شوند که هنوز هم با وجود گذشت سال‌های متمادی همچون روزهای ابتدای زندگی مشترکشان هم دیگر را دوست دارند. کتاب برزخ اما بهشت: در سال ۱۳۸۳ منتشر شد. این کتاب داستان زندگی زنی به نام ماهنوش است که بعد از پایان دادن به زندگی مشترکش، روزهای سختی را پشت‌سر می‌گذارد. با آمدن دخترخاله‌اش، رعنا، زندگی قرار نیست روی خوشی به او نشان دهد. نازی صفوی نویسنده‌ای کم‌کار است که البته به گفته‌ی خودش، نوشتن را شغل نمی‌داند، بلکه برای او نوشتن عشق و وسیله‌ای است که به واسطه‌ی آن می‌تواند با مردم ارتباط برقرار کند. کتاب‌های نازی صفوی در دسته‌ی ادبیات عامه‌پسند قرار می‌گیرند، یعنی کتاب‌هایی که میان مردم عامه محبوب‌اند. بخشی از کتاب دالان بهشت: از درمانگاه که بیرون آمدم باخودم گفتم حالا که مادر نیست، بهتر است به خانه‌ی امیر بروم. از گرما و ضعف داشت حالم به هم می‌خورد، مثل آدم‌های گرسنه از درون می‌لرزیدم، دلم مالش می‌رفت و چشم‌هایم سیاهی. اصلا فکر نمی‌کردم مسمومیتی ساده آدم را این طور از پا در بیاورد. چند بار پشت سر هم زنگ زدم. ثریا که در را باز کرد کیفم را انداختم توی بغلش و با بی‌حوصلگی گفتم: در عمارت را هم این قدر طول نمی‌دهند تا باز کنند، واسه باز کردنِ در این آپارتمان فسقلی یک ساعت منو توی آفتاب نگه داشتی؟! ثریا که با تعجب و سراسیمگی نگاه می‌کرد گفت: این وقت روز اینجا چه کار می‌کنی؟! قرار بود شب بیایی. با دلخوری گفتم: اون از در باز کردنت، این هم از خوشامد گفتنت. از کنار ثریا که هنوز جلوی در ایستاده بود به زحمت گذشتم. داشتم از گرما خفه می‌شدم، با یک دست موهایم را جمع کردم و با دست دیگر تقلا می‌کردم که دکمه‌های لباسم را بازکنم. ثریا دستپاچه، مثل کسی که می‌خواهدجلوی دیگری را بگیرد، عقب عقب راه می‌رفت و با عجله می‌گفت: ببین مهناز جون چند دقیقه صبر کن. ولی دیگر دیر شده بود، وارد هال شدم و مثل برق‌گرفته‌ها یک‌دفعه خشکم زد. فکر کردم اشتباه می‌کنم، نمی‌توانستم باور کنم که درست می‌بینم. محمد روی مبل، روبروی برادرم امیر نشسته بود و روی مبل کناری‌اش هم یک خانم. امیر با صدای بلند گفت: «سلام. چه عجب از این طرف‌ها؟» و با قدم‌های بلند سمت من آمد. انگار همه‌ی صداها و صورت ها را، جز صورت محمد، از پشت مه غلیظی می‌دیدم. هرکاری می‌کردم نمی‌توانستم خودم را جمع‌وجور کنم. دهانم خشک شده بود و چشم‌هایم، بی‌آنکه مژه بزنم، خیره در چشم های محمد، که حالا سرپا ایستاده بود، مانده بود. با فشار دست امیر به زور تکانی به خود دادم و در جواب سلام محمد، با صدایی که به گوش خودم هم عجیب بود، فقط گفتم: «سلام» نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


4 ماه قبل - 331 بازدید

سیده تکتم حسینی، شاعر مهاجر افغانستانی اصالتاً از ولایت بلخ افغانستان و اکنون مقیم ایران و متولد ۱۳۶۶ است که هم‌اکنون در شهر قم سکونت دارد. از آثار مهم او می‌توان به اشعار و کتاب‌های زیر اشاره کرد: مجموعه شعر «لیلت» مجموعه شعر «دوشنبه‌های کوهی» مجموعه شعر «نارنج مویه‌ها» مجموعه غزل «رشمه‌ی صدا» مجموعه‌ غزل «تناهی» کتاب «فصد اشیا» مجموعه شعر «گذر از کوچه زلف» گرداوری اشعار محمدانور بسمل کتاب «دوشنبه‌های کوهی» که توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسید، در جشنواره شعر فجر برگزیده شد و کتاب دومش «نارنج مویه‌ها» از برگزیده‌های «جایزه کتاب قیصر امین پور» بود. تا حال در جشنواره‌های مختلفی مثل «علوی و شعر‌های آیینی»، «جشنواره نیاوران»، «جشنواره هرمزگان»، «جشنواره شعر فاطمی» و ... اشتراک کرده است و سال های ۹۵ و ۹۶ از پرکارترین سال‌های فعالیتش بود. کتاب بعدی‌اش با همکاری انتشارات تاک افغاستان به چاپ رسید که گزیده اشعار شاعر فقید افغانستانی « محمدانور بسمل» با عنوان «گذر از کوچه زلف» بود. تکتم حسینی در زمینه شهرت خود در سال‌های اخیر بیان می‌دارد که: فکر می‌کنم به دلیل اینکه زیادتر سعی کردم در اشعارم خودم باشم و اینکه مهم‌ترین مولفه‌ی برای من در شعر، عاطفه شعر است و در واقع عاطفه چیزیست که تمام افراد با آن در ارتباط اند و نمی‌شود از انسان‌ها گرفت. بیشترین تاثیری که اشعارم بر روی مخاطبان می‌گذارد در واقع همان عاطفه شعر من هست، البته دلایل دیگری هم وجود دارد که یکی از آنها هم ذات‌پنداری است، بیشتر شعرهایم موضوع اجتماعی دارند و در مورد مهاجرت هستند که این موضوع باعث همذات‌پنداری بیشتر با اشعار بنده بوده است. سیده تکتم حسینی، گفته است: شعر گفتن را از شهریور سال ۸۹ شروع کردم، در آن زمان چون عزادار بودیم چند ماهی بود که از خانه بیرون نرفته بودم، خواهرم فوت کرده بود. یک روز با خواهرم از خیابان رد می‌شدیم که دیدیم روی یک بنر نوشته شده بود، «شعرخوانی» نمی‌دانستم که اصلاً شعرخوانی وجود دارد. به‌طور کلی، ورود من به دنیای انجمن و آشنایی با شاعران از شهریور شروع شد. اواخر سال بود که با انجمن «عوالم احساس» آشنا شدم و دو ماهی جمعه‌ها به شعرخوانی می‌رفتم و از همان ابتدا شعر را جدی گرفتم و بعد مرا معرفی کردند گفتند برو به انجمن قم، آنجا شاعران زیادی هستند و از سال ۹۰ وارد انجمن قم شدم. سیده تکتم حسینی، پس از اینکه دوره‌های تخصصی شعرخوانی را در شهر قم گذراند، به رشد و مباهات رسید و در اولین کنگره شعرعاشورایی در کشور افغانستان جشنواره شعر فجر و جشنواره کتاب قیصر امین پور برگزیده شد. تکتم حسینی شعر را چنین تعریف می‌کند: همچو اسب سرکش دست نیافتنی است اما در عین حال زیباست، این تعریفی که اکنون به ذهنم می‌رسد شاید اگر بیشتر فکر کنم قطعاً تعریف متفاوتی بیان می کردم. وطن در اکثر شعر‌هایش موج می‌زند و تعلق خاطر ویژه‌ای به آن دارد. فضای غزل‌هایش فوق‌العاده عاطفی است و مشکلات مردم افغانستان در اشعارش بسیار مورد توجه قرار گرفته است. این مهربان سوخته‌جان، کابل من است / سیده تکتم حسینی این زخم داس خورده ی پرپر، گل من است این مهربان سوخته جان، کابل من است   این خون پایمال به ناحق روان شده شمشاد و لاله و سمن و سنبل من است   در دست بادهای مخالف چه می کند؟ این بیشه زار سبز که چون کابل من است   در حسرت دوباره ی آواز و آسمان پاسوزِ ناله های قفس، بلبل من است   گرگی لباس میش به تن کرده سال هاست بر پنجه اش ببین پر قرقاول من است   با دیو لامروت وحشی بگو بترس زین اسب زین نهاده که در آغل من است تکتم حسینی درمورد وضعیت فرهنگی خانواده خود گفته: ”البته خانواده من شاعرند؛ خواهر و برادرم شاعر هستند. مریم‌سادات حسینی خواهرم شاعر خوبی است. به نظرم افرادی که در این‌طور خانواده‌ها هستند؛ تاثیر پذیری‌شان زیاد است ولی اشعارشان تحت‌تاثیر هم نیست. پدرم قصه‌های شاهنامه و مولوی می‌خواند. قصه‌های عاشقانه نیز می‌گفت‌. این قصه‌ها بی‌تاثیر نبوده‌اند. عمویم بداهه‌گوی معروفی است. دختر عموهایم هم شاعرند.” تکتم حسینی چندین بار نیز در مجالس شعر خوانی با حضور رهبر جمهوری اسلامی شعر خوانده؛ او در رابطه با تاثیر دیدار‌هایش با ایشان در شعرهایش گفت: ”بعد از آن قضیه سعی کردم جدی‌‌تر بنویسم“. این شاعر نام‌آشنا و جوان افغانستانی در جشنواره‌های مختلفی از جمله جشنواره «علوی و شعر‌های آیینی»، جشنواره «نیاوران»، «هرمزگان»، «شعر فاطمی» شرکت نموده و خوش درخشیده است. سیده تکتم حسینی، شاعر جوان اهل افغانستان و مقیم قم است که بعد از شعرخوانی‌ او در محضر رهبری، اهل شعر بیشتر او را با غزل زیبای «خدا را شکر اگر امروز غم هست، حرم هست و حرم هست و حرم هست» می‌شناسند. این شاعر خوش‌ذوق به‌تازگی اعلام کرده است قصد چاپ مجموعه شعری را دارد که شامل اشعار عاشقانه، آیینی و اشعاری با موضوع مهاجرت است. گفتنی‎ست ایشان به تازگی در اولین کنگره‌ی شعر عاشورایی افغانستان، با غزل «آسمان است این که در گودال مقتل گم شده / یا که دنیای زنی آشفته بر تل گم شده؟» موفق به کسب رتبه‌ی اول شد. شعر زیر از این شاعر جوان، به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرای مرضیه : بی‎ نگاهت، بی نگاهت مرده بودم بارها ای كه چشمانت گره وا می‌كند از كارها مهر تو جاری شده در سينه‌ی دريا و رود دور دستاس تو می‌چرخند گندم‌زارها بازهم چيزی به جز نان و نمک در خانه نيست با تو شيرین است امّا سفره‌ی افطارها باغ غمگين است، لبخندی بزن تا بشكفند ياس‌ها، آلاله‌ها، گل پونه‌ها، گل‌نارها برگ‌های نازكت را مرهمی  جز زخم نيست دورت ای گل ، سر برآوردند از بس خارها بعد تو دارد مدينه غربتی بی حدّ و مرز خانه‌های شهر، درها، كوچه ها، ديوارها نخل‌های بی‌شماری نيمه‌شب‌ها ديده‌اند سر به چاهِ درد برده کوه صبری، بارها نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب