برچسب: نویسندگی

1 روز قبل - 53 بازدید

این روزها نظاره‌گر پدیده‌ای شگفت‌انگیز هستیم؛ بخشی از زنان در سرتاسر جهان راز و رمز موفقیت در زندگی و شغل خود را یافته‌اند و هر روز تعدادشان افزایش می‌یابد. آن‌ها به رمزی جادویی دست پیدا کرده‌اند این زنان مثبت‌اندیش هستند، پشتیبان یکدیگرند و باور دارند که می‌توانند به تمامی خواسته‌هایشان برسند. کتاب راز دختران موفق (Girl Code) درباره‌ی این زنان است. کارا الویل لیبا (Cara Alwill Leyba) در این کتاب به ما نشان می‌دهد که وقتی زنان تفاوت‌ها را کنار می‌گذارند و از یکدیگر حمایت می‌کنند اتفاقی بی‌نظیر رخ می‌دهد. وقتی زنان خودشان را می‌پذیرند و درباره‌ی ترس‌ها، شکست‌ها و ناکامی‌هایشان صحبت می‌کنند قدرتی فوق‌العاده می‌یابند. و از آن مهم‌تر، زمانی که در شادی‌ها، پیروزی‌ها و موفقیت‌های هم سهیم می‌شوند پدیده‌ای شگفت‌انگیز سر برمی‌آورد. کتاب راز دختران موفق با مصاحبه با تعدادی از زنان کارآفرین، متخصص و کسانی که به‌دنبال رؤیاهایشان هستند گویای این است که ما نیز با تغییراتی ساده در نگرش خودمان به زندگی می‌توانیم مانند این زنان زندگی و شغلی شادتر داشته باشیم، و با ایمان آوردن به خودمان، ریشه‌کن کردن حسادت و آموختن قدرت ارتباط می‌توانیم خوشبختی را در زندگی خود احساس کنیم. این کتاب امیدبخش که ازجمله کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز بوده، با استقبال زنان در سراسر جهان مواجه شده است، به‌طوری که شرکت کیت اسپید از لیبا دعوت کرده تا کتاب حاضر را در شرکتشان آموزش دهد، و علاوه بر این، مجله‌ی Inc کتاب راز دختران موفق را از کتاب‌های الهام‌بخشی دانسته که هر زن کارآفرینی باید آن را بخواند. این کتاب به کلیه‌ی زنانی که به‌دنبال زندگی شادتر و موفق‌تر هستند، دنبال انگیزه‌اند، درگیر خودکم‌بینی‌اند، از رقابت زنانه خسته‌اند، می‌خواهند روی پای خود بایستند به دنبال رشد فردی، خودشناسی و خودسازی‌اند پیشنهاد می‌ شوید. موضوعات اصلی کتاب: قدرت خودباوری: - نویسنده تاکید دارد که بزرگ‌ترین رمز موفقیت، ایمان داشتن به خود و قدرت‌های درونی‌ست. به جای اینکه منتظر تأیید دیگران باشی، باید خودت را تأیید کنی. زن‌ها رقیب نیستند، متحدند: - یکی از پیام‌های مهم این کتاب این است که دخترها و زن‌ها به جای رقابت با هم، باید همدیگر را حمایت کنند. موفقیت یک زن، مانع موفقیت دیگری نیست. موفقیت فقط پول و مقام نیست: - موفق بودن یعنی رضایت داشتن از زندگی، شادی درونی، و حس رشد. با خودمراقبتی، عشق به خود، و انتخاب‌های سالم، می‌توان به این موفقیت رسید. سبک زندگی آگاهانه: - نویسنده روی سبک زندگی لوکس و شاد تاکید دارد، اما نه به‌معنای مادی؛ بلکه لوکس بودن از نظر احساس ارزش، نظم ذهنی و مراقبت از خود. شجاعت در برابر شکست: - شکست بخشی از مسیر است و باید از آن درس گرفت، نه اینکه عقب نشست. کارا الویل لیبا، سخنران، مربی سبک زندگی و نویسنده‌ای آمریکایی است که در آثارش زنان را تشویق می کند تا خوشحالی و رضایت خود در زندگی را در اولویت قرار دهند. او با سبک نوشتاری صمیمی، پرانرژی و زن‌محور، به زنان کمک می‌کند اعتماد‌به‌نفس، استقلال، و احساس ارزش شخصی خود را بالا ببرند. او تا به حال پنج کتاب منتشر کرده و در بلاگی محبوب، مطلب می‌نویسد. لیبا قبلاً به عنوان مدیر تبلیغات دیجیتال در شبکه‌ی MTV فعالیت می کرد. نویسنده‌ی کتاب حاضر در حوزه‌ی رسانه‌ی دیجیتال فعالیت می‌کند. او ابتدا کارش را با بازاریابی دیجیتال در صنعت موسیقی آغاز کرد و در طول بیست سال فعالیت خود، با شرکت‌های چندمیلیون‌دلاری همکاری کرده است. کارا الویل لیبا یک وبلاگ پرطرفدار دارد که از محتوای آن ۹ کتاب ازجمله کتاب راز دختران موفق را تألیف کرده است. او همچنین پادکست پرشنونده‌ای دارد و برای سایر زنان کارآفرین، دوره‌های آموزشی برگزار می‌کند. کتاب‌های لیبا به زبان‌های مختلفی ترجمه شده‌اند. کتاب‌های پرفروش کارا: از جمله: - Girl Code (رمز دختران) - The Champagne Diet (رژیم شامپاین) «نترس دختر! غوغا به پا کن»، «دختران پرشروشور» و «خودت را دست‌کم نگیر دختر» از دیگر کتاب‌های لیبا هستند که به فارسی برگردانده شده‌اند. در بخشی از کتاب راز دختران موفق می‌خوانیم: آن‌چه زنان کارآفرین موفق را از زنانی که فقط رویاپردازی می‌کنند، جدا می‌سازد این حقیقت است که زنان موفق وقت را هدر نمی‌دهند. آنان، برای تحقق رویاهایشان، سر از پا نمی‌شناسند. آنان منتظر نمی‌مانند تا فردی پیدا شود و فرصتی برای پیشرفت را کادوپیچ به آنان هدیه دهد. آنان از جایشان بلند می‌شوند و فرصت‌هایی برای خودشان می‌آفرینند. آنان همان ایمیل مهم را ارسال می‌کنند. همان تلفن ضروری را می‌زنند. آنان هزاران‌بار تلاش می‌کنند. به‌جای پذیرش شکست، سخت‌تر می‌کوشند. زمانی که دیگران در خواب‌اند، کار می‌کنند، تعطیلات را نادیده می‌گیرند و تمنای درونی خویش را زندگی و با هر نفس آن را دنبال می‌کنند. زنان موفق منتظر کارت دعوت نیستند. آنان خودشان را به میهانی دعوت می‌کنند. به جرئت می‌گویم که همه‌ی فرصت‌های کاری زندگی‌ام را خودم به وجود آورده‌ام. و اگر همه‌ی آن‌ها را به‌دست خود نساخته باشم، دست کم رابطه‌هایی ایجاد کرده‌ام که به چنین فرصت‌هایی انجامیده است. بخشی عظیم از کارآفرین بودن این است که پیوسته و آگاهانه بذرها را بکارید. کارآفرینی همیشه به معنای شناخته شدن، فروش یا ارتباط سریع و مؤثر نیست. وقتی کارآفرین باشید، همه شما را می‌پایند. پس، بهترین کار این است که گام‌ها را محکم و استوار بردارید. مطالب این کتاب شامل: فصل اول: راز اصلی این است! فصل دوم: به هوش و استعداد برجسته‌ی خود اعتماد کنید. فصل سوم: قدرت ارتباط فصل چهارم: ترس فصل پنجم: گرد و غبارهایتان را بتکانید. فصل ششم: وقتی مشغول ساختن امپراتوری خودت هستی، وقتی برای توجه به مزخرفات نمی‌ماند. فصل هفتم: به دنبال خطوط منقش به الماس باشید. فصل هشتم: چون خانمی موفق است، از او متنفر نباشید فصل نهم: منتظر کارت دعوت نباشید. جملات برگزیده‌ی کتاب راز دختران موفق: - اینکه خطر نمی‌کنید، خود بزرگ‌ترین خطر است. - تفاوت میان افراد موفق و دیگر افراد در مدت زمانی است که صرف تأسف خوردن برای خودشان می‌کنند. - وقتی در جمع‌های عمومی حاضر می‌شوید، باید پوستی کلفت و حافظه‌ای فراموشکار داشته باشید. حتی مادرترزا نیز منتقدان و دشمنانی داشت. - اگر زنی بهترین دوست خودش باشد، زندگی برای او راحت‌تر است. - اگر خودتان دنبال خواسته‌هایتان نروید، هرگز آن‌ها را به دست نخواهید آورد. اگر نپرسید، پاسخ همیشه منفی است. اگر قدمی روبه‌جلو برندارید، همواره درجا خواهید زد. کارا الویل لیبا در کتاب راز دختران موفق ما را به زندگی زنان موفق و تأثیرگذار جهان دعوت می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه با به کار بستن چند توصیه‌ی ساده ما نیز می‌توانیم از زنان موفق محسوب شویم. این اثر حیرت‌انگیز از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز بوده است. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


1 هفته قبل - 152 بازدید

غزاله علیزاده (Ghazaleh Alizadeh)، تک‌فرزندِ خانواده‌ای اصیل و ثروتمند، در ۲۷ بهمن ۱۳۲۷ در مشهد به‌ دنیا آمد. اگرچه وقتی چشم باز کرد، خود را با نام فاطمه شناخت؛ فاطمه علیزاده هراتی. دختری که پدرش تاجر بود و خون مادری فرهیخته و اهل ادب در جان و تنش جریان داشت. منیرالسادات سیدی، مادر غزاله علیزاده، از شاعران و نویسندگان توانای زمان خود بود. مادری که ادعا می‌کند غزاله کودکی‌اش را «در خانه‌ای با حوض و باغچه‌ای پر از گل، درختان بید، سرو و درختچه‌های شمشاد» سپری کرده است. هرچند خودِ غزاله علیزاده آن دوران را با بگومگوهای پدر و مادرش و بحث‌هایشان درباره‌ی جدایی به ‌یاد می‌آورد. او در کودکی مدام در خیالاتش غرق می‌شد تا آرامشی را که در خانه پیدا نمی‌کرد در دنیای خیال به‌ دست آوَرَد. رفتاری که مادر غزاله آن را نشانه‌هایی از افسردگی تعبیر می‌کرد. غزاله علیزاده دوران تحصیل را با موفقیت گذراند و توانست در دبیرستان مهستی مشهد در رشته‌ی علوم انسانی دیپلم بگیرد. دورانی که آن را با مطالعه‌ی آثار روشنفکران سپری کرد. آثاری که بر تفکرات و عادات زندگی‌اش بسیار اثرگذار بودند. با پایان تحصیلات دبیرستان، غزاله علیزاده در کنکور شرکت کرد و باز هم درخشید. انتخاب میان رشته‌ی ادبیات دانشگاه مشهد و حقوق و فلسفه‌ی دانشگاه تهران آسان نبود، اما مادرش با اینکه در دنیای ادبیات تنفس کرده بود، دختر را به‌سمت تهران روانه کرد تا رشته‌ی حقوق را ادامه دهد. غزاله علیزاده بعد از اتمام دوره‌ی کارشناسی، وارد دانشگاه سوربن شد تا در رشته‌ی فلسفه و سینما تحصیل کند. هرچند کسی نمی‌داند چه شد که عشق به فلسفه‌ی اشراق در دلش جوشید و این رشته را انتخاب کرد، با مرگ ناگهانی پدرش دانشگاه و پایان‌نامه را رها کرد و به وطن برگشت. درست است که نویسنده‌ی کتاب خانه‌ی ادریسی‌ها از سوربن مدرک نگرفت، اما اندوخته‌های علمی و فرهنگی‌اش و تمام تجربه‌های زیسته‌اش در غربت را در توشه‌ای پربار با خود به خانه آورد. مادر غزاله علیزاده هم هر دو ماه یک‌ بار در خانه‌شان محافل ادبی برگزار می‌کرد. دورهمی‌هایی که در آن حضور روشنفکران و ادیبانی همچون سعید نفیسی و مهدی اخوان ثالث پررنگ بود. غزاله علیزاده در سال ۱۳۴۸ با بیژن الهی، شاعر نامی، ازدواج کرد. ازدواجی که حاصل آن دختری به نام سلمی الهی بود و در دهه‌ی ۵۰ به جدایی ختم شد. غزاله علیزاده در تجربه‌ی ازدواج با محمدرضا نظام‌شهیدی هم طعم جدایی را چشید. او سال‌هایی از عمرش را با سرطان دست‌به‌گریبان بود. جنگ مداومی که او را ناچار کرده بود برای نوشتن رمان «خانه‌ی ادریسی‌ها» دو منشی استخدام کند. غزاله علیزاده بالاخره در سال ۱۳۷۵ تصمیمش را گرفت و بعد از دو خودکشی نافرجام، خود را در روستای جواهرده از درختی حلق‌آویز کرد. او در نامه‌ی خداحافظی‌اش از خستگی‌اش گفته بود: «تنها و خسته‌ام، برای همین می‌روم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم در خانه‌ی تاریک؟ من غلام خانه‌های روشنم.» به گفته‌ی خود غزاله علیزاده، او اولین داستانش را در ۱۴ سالگی نوشت. داستانی ۶۰ صفحه‌ای که به تلاش مادرش در یک مجله‌ی ادبی چاپ شد، اما از میانه‌ی دهه‌ی ۱۳۴۰ نویسندگی را به‌طور حرفه‌ای ادامه داد. در واقع، ادبیات راهش را در رگ‌های غزاله علیزاده پیدا کرد و در قلمش جوشید. تا آنجا که اقرار می‌کند: «من حقوق خواندم اما اهلش نبودم فقط دلم می‌خواست داستان بگویم و داستان بگویم.» کتاب «بعد از تابستان» اولین رمان غزاله علیزاده بود که در سال ۱۳۵۷ به چاپ رسید و غزاله‌ی ادبیات ایران متولد شد. در سال ۱۳۵۷، علیزاده با چاپ اولین مجموعه داستانش با نام «سفر ناگذشتنی» بار دیگر چشم ادبیات ایران را با حضورش روشن کرد. اثری که بسیاری از منتقدین ادبی تحسینش کردند و آن را نشانه‌ای روشن بر طلوع حضوری زنانه در دنیای مردانه‌ی نویسندگی آن دوران می‌دیدند. غزاله علیزاده در طی عمر نه‌چندان بلندش، رمان و داستان‌های کوتاه‌ متعددی از خود به‌‌ جا گذاشته است. روایت‌هایی که از دل جامعه‌ی ایرانی و تجربه‌های زندگی‌اش جان گرفته‌اند. کتاب خانه‌‌ی ادریسی‌ها به نام غزاله علیزاده گره خورده است. رمانی که داستانش در شهری به‌ نام عشق‌آباد اتفاق می‌افتد. خانواده‌ی اشرافی ادریسی در جریان یک انقلاب بلشویکی، با ورود ناگهانی مهمان‌هایی ناخوانده، غافلگیر می‌شوند. انقلابیونی که آمده‌اند تا حق و حقوق ستمدیدگان را احیا کنند. کتاب شب‌های تهران از طبقه‌ی اشرافی جامعه‌ی ایرانی در دهه‌ی ۴۰ و ۵۰ شمسی می‌گوید. داستانی عاشقانه با سه قهرمان که در فضای روشنفکری می‌گذرد. روایتی از افکار درونی یک مرد و دو زن که ارتباطشان با یکدیگر گره داستان را شکل می‌دهد. کتاب دو منظره و داستان‌های دیگر از بین کتاب‌های غزاله علیزاده بهترین انتخاب است. چراکه ۱۳ داستان کوتاه از مجموعه داستان‌های این نویسنده از جمله «سفر ناگذشتنی»، «چهارراه» و «تالارها» در آن گردآوری شده است. این نویسنده علاوه‌بر رمان «خانه ادریسی‌ها» آثاری چون «دو منظره»، «ملک آسیاب» و «شب‌های تهران» را نیز به رشته تحریر درآورده است. سه سال پس از مرگ نویسنده، رمان «خانه ادریسی‌ها» موفق به کسب جایزه بیست سال داستان‌نویسی شد. منتقدین «جزیره» به قلم این نویسنده‌ی توانا را بهترین داستان از مجموعه داستانی «چهارراه» می‌دانند. این داستان که توانسته جایزه قلم طلایی مجله گردون ادبی را به‌عنوان بهترین قصه کوتاه از آن خود کند، ازجمله داستان‌هایی است که در طاقچه در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد. آمیختگی غزاله علیزاده با ادبیات کلاسیک فارسی و همین‌طور همنشینی‌اش با ادبیات فرانسه تأثیر زیادی بر رشد فکری او داشت. گوستاو فلوبر از نویسندگان موردعلاقه‌ی علیزاده بود و او اعتقاد داشت که این نویسنده‌ی فرانسوی از عرفان شرقی تأثیر گرفته است. غزاله این موضوع را پنهان نمی‌کرد که دقت بیان و توانمندی فلوبر را الگوی نویسندگی‌اش قرار داده است. غزاله علیزاده از نسل دوم نویسندگان زن ایرانی است که پا جای پای نویسندگانی چون سیمین دانشور، مهشید امیرشاهی و گلی ترقی گذاشت و با ساخت جهان‌بینی زنانه، به ‌شکل‌گیریِ آنچه امروز به‌عنوان جریان رایج داستان‌نویسی زنان در ایران شناخته می‌شود، کمک بسیاری کرد. بدون شک، غزاله علیزاده را می‌توانیم در داستان‌هایش پیدا کنیم. او اگرچه خودش را در روستایی زیبا تمام کرد، زیبایی روح و فکرش را در روایت‌هایش برایمان به یادگار گذاشت. کسی که به‌قول مسعود کیمیایی: «دلش می‌خواست افراشته بمیرد.» پگاه آهنگرانی در سال ۱۳۸۶ مستندی با عنوان «مُحاکات غزاله علیزاده» ساخته است. او برای تولید این مستند به‌سراغ خانواده، نزدیکان و دوستان غزاله علیزاده رفته و با آن‌ها به گفت‌وگو و مصاحبه نشسته است. در خلال صحبت‌های افراد مختلف، تصاویری از غزاله علیزاده هم می‌بینیم. تصاویری که جواد کراچی، از فیلم‌سازان ایرانی، در ماه‌های پایانی زندگی نویسنده ضبط کرده است. آهنگرانی به کمک این تصاویر و مصاحبه‌ها، مستندی خلق می‌کند که می‌توان در آن غزاله علیزاده را از نگاه خودش و اطرافیانش به تماشا نشست. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 86 بازدید

لیلی غزل، متولد ولایت بلخ است و تا سطح کارشناسی در دانشگاه بلخ تحصیل نموده است. او سال‌ها به عنوان آموزگار و زن فعال در عرصه‌ی حقوق بشر و اعاده‌ی حقوق زنان کار نمود، در سال ۱۴۰۰ هجری خورشیدی به ترکیه مهاجر شد و تا حال در آن کشور زندگی می‌کند. لیلی غزل‌ از آوان جوانی به شعر رو آورد و در دوسال پسین نام او به عنوان شاعر پرکار، توانا و مبارز بیشتر از پیش مطرح شده است. از بانو لیلی غزل در ماه‌های گذشته دو مجموعه شعر بنام‌های «رقص در باروت» و «دستنبو» منتشر شده است که هردو مجموعه با استقبال گرمی روبرو شده اند. در دنیای شعر و ادبیات، نام لیلی غزل به‌سرعت در حال بدل شدن به صدایی پرطنین برای زنان افغانستان است. او شاعری است که هنر خود را ابزاری برای بازتاب مشکلات و امیدهای زنان سرزمینش مبدل کرده است. لیلی خود را چنین معرفی می‌کند، لیلی غزل تنها بانوی معمولی است که عاشق زمزمه‌های ناخودآگاهِ شعر شد. شاید دیر شناخته شدنم نه به خاطر نادیده گرفته شدن، بلکه به این دلیل بود که شعرهایم مانند بارانِ آرامِ پاییزی نیاز داشتند تا کم‌کم به دلِ خاکِ ادبیات این سرزمین نفوذ کنند. چرا دیر؟ شاید چون شعر گفتن برای من همیشه مانند نجوایی خصوصی بود، نه فریادی برای شنیده شدن. ترجیح می‌دادم کلماتم آرام و بی‌ادعا رشد کنند، مانند گلی که در گوشه‌ای خلوت شکوفا می‌شود. جامعه‌ی ادبی ما غنی و پربار است و طبیعی است که گاهی صداهای تازه زمان می‌برد تا به گوش برسند. من هم صبور بودم و می‌دانستم اگر شعرهایم از سرِ صدق و خالصانه باشند، روزی راه خود را پیدا خواهند کرد. خوشحالم که امروز می‌توانم با خوانندگانم گفت‌وگو کنم. برای من مهم نیست که چه زمانی شناخته شدم، مهم این است که اگر شعری توانسته باشد دل کسی را لمس کند، همان بهترین پاداش برای شاعر است. انتخاب رشته ادبیات برای لیلی، مثل بسیاری از انتخاب‌های زندگی‌اش، ترکیبی بود از علاقه‌ی قلبی و تسلیم شدن در برابر شرایطی که مانند رودخانه‌ای خروشان، مسیر خود را به او تحمیل می‌کرد. از همان روزها که با روزنامه‌هایی که پدرش به‌ خانه می‌آورد و حروف را می‌شناخت، آرزویش این بود که روزی صدای مردم سرزمینش باشد. می‌خواست مثل آن خبرنگاران شجاعی باشد که از حقایق می‌نویسند و سکوت را می‌شکنند. اما در بلخ آن سال‌ها، حتی رویای خبرنگار شدن برای یک دختر هم گاهی بیش از اندازه بلندپروازانه به نظر می‌رسید. از کودکی آرزوی خبرنگاری و گرداننده‌گی بر سر داشت، اما نظر به شرایط و روزگار نابسامان آن‌روزها، ادبیات فارسی دری مثل پناهگاهی امن بود که خودش در این باب بیان می‌دارد: خانواده‌ام با این انتخاب موافق بودند؛ برای‌شان ادبیات هم قابل احترام بود، هم امن. شاید ناخودآگاه می‌دانستم که شعر هم می‌تواند همان رسانه‌ای باشد که همیشه می‌خواستم. در آن سال‌های پرالتهاب، دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه بلخ برای من تبدیل شد به کلاس‌های شعر که مثل پنجره‌هایی به دنیاهای جدید بودند، استادانی که به ما آموختند چگونه می‌توان با واژه‌ها هم فریاد زد، هم نوازش کرد. فضایی که اگرچه رویای خبرنگاری من را محقق نکرد، اما ابزارهای دیگری به من داد. امروز وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم که شاید تقدیر این بود که من از راه ادبیات به هدفم برسم شعرهای من همان گزارش‌های اجتماعی‌اند، اما با زبان تصویر و استعاره. هر غزل من حکایتی است از زندگی زنانی که صدای‌شان به رسانه‌ها نمی‌رسد؛ شاعری برای من نوعی روزنامه‌نگاری عمیق‌تر شده است. شعر گفتن برای لیلی مانند نهالی بود که در تنهایی رشد کرد. لیلی در آن روزهای نخست، حتی جرئت نداشت نام «شعر» را بر تراوشات ذهنش بگذارد. حدود ده تا دوازده سال پیش، نخستین جرقه‌های شاعری در او زده شد. نوشته‌های ابتدایی‌اش بیش‌تر شبیه زمزمه‌های ناپخته بودند، اما با وجود ناپختگی، اشتیاق عجیبی برای ادامه‌دادن در لیلی بود. در این مسیر، دیوان حافظ و مولانا همدم شب‌هایش بودند، اشعار پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد چراغ راهش شدند و بیدل به او آموخت چگونه می‌توان درد را به زیبایی بیان کرد. با وجود حضور در انجمن‌های ادبیِ فعال در بلخ، ترجیح داد راهِ خود را به‌تنهایی طی کند. هر شب، ساعت‌ها به مطالعه و مقایسه‌ی اشعار می‌پرداخت. بازنویسی‌های مکرر، استادِ واقعیِ لیلی بودند. هر نقدی که دریافت می‌کرد، حاصل مطالعه‌ی شخصی و تأملِ درونی بود. این انزوای عمدی به لیلی کمک کرد صدای اصیل خود را بیابد. گاهی، بهترین یادگیری، تجربه‌ی مستقیم است. شعرِ واقعی زمانی متولد می‌شود که شاعر، شجاعتِ بودنِ خودش را داشته باشد. اشعار لیلی خطاب به همه کسانی است که به حقوق بشر، عدالت اجتماعی و زیبایی‌های زندگی اهمیت می‌دهند. از زنان و مردانی که به دنبال تغییرات مثبت اجتماعی‌اند، گرفته تا جوانانی که در جستجوی الهام و امید هستند. هدف او این است که به وسیله اشعارش به آنان نشان دهد که حتی در تاریکی‌های عمیق، می‌توان شعله‌ای از امید را زنده نگه داشت و به فردایی بهتر ایمان داشت. «رقص در باروت» اولین اثر لیلی می باشد که بیشتر بر مقاومت و ایستادگی در برابر سختی‌ها تمرکز دارد، «دستنبو» که دومین مجموعه‌ی اشعار اوست به جستجوی زیبایی‌ها در دل همین سختی‌ها می‌پردازد. «دستنبو» نشانی از زیبایی، لطافت و عطری است که حتی در سخت‌ترین شرایط هم قابل درک و لمس است. «دستنبو» ابعاد انسانی و احساسی بیشتری را به نمایش می‌گذارد. واژه عشق در شعرهای لیلی نه فقط احساس، که سلاحی برای زیستن، فریادی برای دیده‌شدن، و رسالتی برای بیان ناگفتنی‌هاست. عشق به سرزمین، به زبان فارسی، و به زن‌بودن، پاسخی است به سکوتی که بر او تحمیل شده است. وقتی می‌نویسد: «عشق را در شبِ تردید پرآوازه کنیم»، از حق بودن دفاع می‌کند، عشق در غزل‌هایش گاهی معشوقی انسانی است، گاهی میهن، و گاهی آزادی. این‌ها چنان در هم آمیخته‌اند که جدایی‌شان ناممکن است: «چنانت دوست می‌دارم که آهویی بیابان را.» عاشقانه‌هایش را نه‌تنها برای معشوق، بلکه برای آن دختر بلخی می‌نویسد که زیر چادر سیاه، شعرهایش را پنهانی می‌خواند. آثار لیلی غزل نه تنها بازتاب‌دهنده‌ی زندگی و تجربیات فردی اوست، بلکه بیانگر دیدگاه‌های اجتماعی و فرهنگی است که می‌تواند برای هر خواننده‌ای جذاب و آموزنده باشد. آشنایی با این شاعر و آثارش به ما یادآوری می‌کند که فرهنگ و هنر همواره می‌توانند به ما کمک کنند تا دنیای پیرامون خود را بهتر درک کرده و به ارزش‌های انسانی بیشتر توجه کنیم. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


4 هفته قبل - 128 بازدید

شهرنوش پارسی‌پور، روز بیست‌وهشتم بهمن‌ماه سال ۱۳۲۴، در شهر تهران و در خانواده‌ای فرهیخته زاده شد. پدرش علی پارسی‌پور، به قضاوت در دادگستری مشغول بود و مادرش، فخرالملوک والا، با وجود اینکه خانه‌دار بود، در دوران جوانی دست به قلم بوده و خانواده و آشنایانش نیز از استعداد شاعری برخوردار بودند. از همین‌رو مادر وی به مشوق اصلی دخترش در زمینه‌ی مطالعه و نوشتن بدل شد. شهرنوش پارسی‌پور بخشی از دوران تحصیلات خود را در تهران سپری کرد، اما به‌دلیل مأموریت پدرش در خوزستان، ادامه‌ی مسیر تحصیلی‌اش را در مدارس خرمشهر گذراند. او که در دوران مدرسه خوب انشا می‌نوشت، از همان زمان نویسندگی را آغاز کرد. پارسی پور در این سن‌وسال، بسیار کتاب می‌خواند و در دل آرزوی نویسنده شدن را می‌پروراند. هفده‌ساله بود که تلفن‌چیِ سازمان آب و برق خوزستان شد. سپس در سن بیست‌ویک‌سالگی دوباره به شهر تهران بازگشت. با ورود به پایتخت ابتدا در یک کارخانه‌ی داروسازی مشغول به کار شد و پس از آن به رادیو-تلویزیون ملی ایران راه یافت. شهرنوش پارسی پور در این سازمان، کارهای مختلفی مانند ماشین‌نویسی و تصدی‌گری دبیرخانه‌ی گروه روستایی را تجربه کرد و پس از گذشت چهار سال از ورودش به آن‌جا، تهیه‌کننده‌ی برنامه‌ی «زنان روستایی» شد. فعالیتی که در سال ۱۳۴۶، آشنایی او با ناصر تقوایی، کارگردان بزرگ سینمای ایران و ازدواجشان در آینده را رقم زد. شهرنوش پارسی پور به موازات کار در تلویزیون، به تحصیل در رشته‌ی علوم اجتماعی نیز پرداخت و موفق به دریافت مدرک لیسانس این رشته از دانشگاه تهران شد. شهرنوش پارسی پور در سال ۱۳۵۳، بعد از اعدام خسرو گلسرخی و کرامت‌الله دانشیان، از رادیو – تلویزیون ملی استعفا داد. پس از آن به دلایل ناواضحی در حدود دو ماه در بازداشت به‌سر برد. او که در سال ۱۳۵۲ از همسرش جدا شده بود، در سال ۱۳۵۵ به‌همراه پسرش علی، رهسپار فرانسه شد و در دانشگاه سوربن به تحصیل در رشته‌ی زبان و ادبیات فرانسه و همین‌طور زبان و تمدن چین پرداخت. پس از بازگشت به ایران دوباره طعم زندان را چشید و بیش از چهار سال از عمر خود را در حبس گذراند. در نهایت شهرنوش پارسی پور پس از تجربه‌ی فرازونشیب‌های بسیار و همچنین عدم موفقیتش در به‌راه انداختن کتاب‌فروشی و درآمدزایی، در سال ۱۳۷۳ برای همیشه ایران را ترک کرد. سال ۱۳۴۱ اولین اثر داستانی‌ شهرنوش پارسی پور در مجله‌ی هفتگی «اطلاعات بانوان» به چاپ رسید و تبدیل به نقطه‌ی آغازی بر انتشار دیگر آثار او در مجله‌های مختلف مانند «فردوسی»، «جنگ اصفهان»، «کیهان سال»، «کتاب جمعه» و... گشت. در سال ۱۳۵۱ انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، داستان تازه‌ای از شهرنوش پارسی پور تحت عنوان «توپک قرمز» را منتشر کرد. سرانجام در سال ۱۳۵۵، اولین رمان این نویسنده با نام «سگ و زمستان بلند» منتشر شده و مدتی بعد از آن، از مجموعه داستان‌های «تجربه‌های آزاد» و «آویز‌های بلور» او رونمایی شد. در سال ۱۳۶۲، هنگامی که پارسی پور در زندان به سر می‌برد، نوشتن رمان «طوبا و معنای شب» را آغاز کرد. مدتی بعد از آزادی از زندان، او دست‌نوشته‌های خود از این رمان را به آتش کشید، اما دوباره تغییر عقیده داد و نوشتن آن را از سر گرفت. رمان طوبا و معنی شب برای اولین‌بار در خردادماه سال ۱۳۶۸ چاپ شد و با چنان استقبالی مواجه گشت که طی شش‌ماه به چاپ سوم رسید. یکی دیگر از بهترین کتاب‌های شهرنوش پارسی پور، مجموعه داستان «زنان بدون مردان» است که وی داستان‌های آن را در طی سال‌های ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶ به نگارش درآورده بود؛ اما به‌سبب رویدادهای اجتماعی و تاریخی کشور، چاپ آن تا مدت‌ها به تعویق افتاده بود. تا اینکه نهایتاً در سال ۱۳۶۹ منتشر شد. شهرنوش پارسی پور در کتاب طوبا و معنای شب، از زندگی دختری به اسم طوبا می‌گوید که در اواخر دوران قاجار و اوایل حکومت پهلوی زندگی می‌کند. پدر طوبا مردی فرهیخته است و برخلاف رسم آن دوران، دخترش را اهل دانش و ادب بار می‌آورد. اما طوبا خیلی زود پدر خود را از دست می‌دهد و بعد از آن، زندگی‌اش دست‌خوش تغییرات بسیاری می‌شود. کتاب زنان بدون مردان شهرنوش پارسی پور، پنج داستان از زندگی پنج زن متفاوت را در روزهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد روایت می‌کند. روایت‌هایی که علاوه‌بر شرح اوضاع سیاسی جامعه، شرایط زیستی و جایگاه اجتماعی زنان در آن دوران را نیز به تصویر می‌کشند. کتاب آویزهای بلور که از بهترین کتاب‌های شهرنوش پارسی پور محسوب می‌شود، دوازده داستان کوتاه را در خود جای داده است. تمامی این داستان‌ها از یک زاویه دید برخوردارند و مسیر و تکنیک روایی مشابهی دارند. پارسی پور با انتخاب پایان‌هایی غافلگیرکننده‌ برای هر کدام از این داستان‌ها، به جذابیت بیشتر آن‌ها و اثرگذاری روایت‌هایشان کمک کرده است. شهرنوش پارسی پور در آمریکا، طی هجدهمین همایش پژوهش‌های زنان، به‌عنوان زن برتر سال معرفی شد. در سال ۲۰۱۶ مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد، جایزه‌ی بیتا را به شهرنوش پارسی پور اعطا کرد. در سال ۲۰۱۰ شیرین نشاط (Shirin Neshat)، عکاس و فیلم‌ساز ایرانی، با اقتباس از کتاب «زنان بدون مردان» به قلم پارسی پور، یک فیلم سینمایی را با همین عنوان (Women Without Men) ساخت. در زیر، فهرستی از آثار برجسته و فعالیت‌های او را ارائه می‌دهیم: رمان‌ها سگ و زمستان بلند (۱۳۵۵) طوبا و معنای شب (۱۳۶۸) عقل آبی (۱۳۷۱) ماجرای ساده و کوچک روح درخت (۱۳۷۸) شیوا (۱۳۷۸) بر بال باد نشستن (۱۳۸۱) کمی بهار (۱۳۹۸) مجموعه داستان تجربه‌های آزاد (۱۳۵۷، بازچاپ در ۱۳۷۱) آویزه‌های بلور (مجموعه داستان، ۱۳۵۶) زنان بدون مردان (۱۳۶۸) آداب صرف چای در حضور گرگ (۱۳۷۲) سایر تألیفات توپک قرمز (داستان کوتاه، ۱۳۴۸) ماجراهای کوچک خاطرات زندان گرما در سال صفر (۱۳۸۲) ترجمه‌ها شکار جادوگران در دهکده سلیم (شرلی جکسن) پیراروانشناسی رازهای اخترگویی، ئی چینگ (ایو تیفری، ۱۳۷۲) از کنفسیوس تا راه‌پیمایی دراز (دلفین دولرس) تاریخ چین (چهار جلد) سیر باختر لائودزه و مرشدان دائویی (ماکس کالتن مارک) داستان‌های مردان تمدن‌های مختلف صخره تانیوس (امین معلوف) درخواست کمک مردمی (۱۳۹۷) شهرنوش پارسی‌پور، با زندگی پرفراز و نشیب و آثار ماندگارش، به‌عنوان یکی از نویسندگان برجسته معاصر شناخته می‌شود. از فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی گرفته تا دستاوردهای ادبی و ترجمه‌های متعدد، او تأثیرات عمیق و گسترده‌ای بر فرهنگ و ادبیات جهانی گذاشته است. آثار او، به‌ویژه در ایران، نشان‌دهنده توانایی‌های برجسته ادبی و تحلیل‌های عمیق اوست. زندگی و فعالیت‌های او، نمونه‌ای از پایداری و تعهد به فرهنگ و ادبیات است که برای نسل‌های آینده الهام‌بخش خواهد بود. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 129 بازدید

زن قدرتمند، کتاب دوازده قانون برای تبدیل شدن به یک زن قدرتمند را سارا اردو، کارآفرین، هنرمند و مربی پرورش ذهن، به نگارش درآورده است. این کتاب راهنمایی است برای زنان امروزی تا زندگی خود را متحول سازند، با تکیه بر قدرت درونی خود ترس‌های خویش را کنار بگذارند و بر آرزوهایشان جامه‌ی عمل بپوشانند. زنان برای حفظ جایگاه خود در جوامع مختلف باید بجنگند و شرایط خود را بهبود ببخشند و همچنین به نسل بعد خود بیاموزند که چطور بهتر زندگی کنند. زنان، قدرتی درونی و پتانسیلی باورنکردی دارند که می‌تواند آن‌ها را به تمام خواسته‌هایشان برساند. اما چطور می‌توان به این نیروی درونی دست یافت و از آن بهره گرفت؟ سارا اردو در کتاب دوازده قانون برای تبدیل شدن به یک زن قدرتمنداز طریق معرفی و تشریح ۱۲ تکنیک تغییر، به شما کمک می‌کند که ترس‌هایتان را کنار بگذارید و به‌راحتی از قدرت نهفته در درونتان استفاده کنید. کتاب حاضر در ۱۲ فصل تهیه و تدوین شده که با مطالعه‌ی آن با مطالبی که در ادامه به صورت فهرست‌وار ذکر می‌شود، آشنا خواهید شد: زنان باید از سکوتی که طی سالیان طولانی به آن‌ها تحمیل شده، پرهیز کنند. زن قدرتمند می‌داند که چگونه نظراتش را بیان کند، پس زمانی که حرفی برای گفتن دارد از سکوت کردن خودداری می‌کند. هر زنی می‌بایست در ابتدا خودش را دوست بدارد؛ آن هم بدون هیچ ترس و واهمه‌ای. منظور از دوست داشتن خود این است که با دنیای درونی خود صلح و آشتی کند و خود را همان‌گونه که هست می‌پذیرد. یک زن قدرتمند به ندای درونش گوش می‌دهد، به دنبال علائقش می‌رود و در لحظه زندگی می‌کند و همه چیز را تحت کنترل خود نگه می‌دارد. یک زن قدرتمند بر سر عقاید خود می‌ایستد و نظراتش را بدون هیچ ترسی بیان می‌کند. او تمام اجزای وجود خود را دوست دارد و از اعتمادبه‌نفس کامل برخوردار است. به طور کلی، از کتاب دوازده قانون برای تبدیل شدن به یک زن قدرتمند می‌آموزیم که چیزی به ‌نام رویای بزرگ یا آرزوی دست‌نیافتنی وجود ندارد؛ یک زن حتماً برای خود اهداف بزرگی دارد و رویاهای بزرگ‌تری را در سر می‌پروراند. ترس لازمه‌ی زیستن در دنیای کنونی است اما نباید در مسیر پیشرفت شما خللی ایجاد کند. در مسیر موفقیت هیچ مانعی جز خودتان و افکارتان وجود ندارد، پس از فکر کردن زیاد باید دست کشید. هیچ چیزی و هیچ کسی نمی‌تواند آرامش زن قدرتمند را بر هم بزند، او به حدی به خوب بودن و توانایی‌هایش اعتماد دارد که به دیگر زنان نیز قدرت می‌بخشد. حتی اگر شما یک قدیس باشید باز هم کسی پیدا می‌شود که با قدیس بودنتان مشکل داشته باشد؛ بنابراین سعی کنید خودتان باشید. مطالعه‌ی این کتاب را به زنانی پیشنهاد می‌کنیم که در پی بهبود شرایط زندگی خود هستند. سارا اُوردو، نویسنده این کتاب به‌عنوان یک زن کارآفرین، هنرمند، ناشر مؤلف، کاربر فعال یوتیوب، مربی پرورش ذهن، مجری برنامه‌ی زنده و وبلاگ‌نویس، مجری پادکست، ازجمله افرادی است که در سطح متعالی و به روش‌های مختلف از خود اثری ماندگار باقی گذاشته است. این موضوع خواسته‌ی قلبی هزار ساله‌ی اکثر زنان است. روزانه هزاران نفر مطالب او را در صفحات اجتماعی در زمینه‌ی سلامت، زیبایی،  وسبک زندگی تعقیب می‌کنند. ویدیوهای او در برنامه‌ی یوتیوب در سطح بین‌المللی میلیون‌ها بیننده دارد. همچنین در رسانه‌های مختلفی مانند NBC,MTV, و مجله‌ی زندگی افراد الهام‌بخش، بارها با او مصاحبه و برنامه‌ی وی پخش شده است. سارا در پادکست درباره عناوینی ازجمله: ساخت زندگی موردعلاقه، بهترین زندگی ممکن صحبت می‌کند. بخش‌هایی از برنامه‌ی او درباره‌ی رویکردهای بی‌پرده نسبت به زندگی، و اجرای مصاحبه‌های بی‌نظیر با مهمانان است. در وب سایتش، درمورد زندگی با آگاهی، عشق به خود، سلامت روان، و بسیاری از مسائل دیگر، مطالب مفید به چشم می‌خورد. پادکست‌ها و کتاب‌های خود را نیز از طریق همین سایت به فروش می‌رساند. سارا مجری برنامه‌ی توانمندسازی زنان در منطقه‌ی دیترویت است. این برنامه زنان زیادی از سراسر جهان را به خود جذب کرده است. اولین کتاب و خاطرات سارا در ماه می سال ۲۰۱۷ منتشر گردید. همچنین کتاب‌های دیگری از وی در سایت کیندل و آمازون موجود است. در بخشی از کتاب دوازده قانون برای تبدیل شدن به یک زن قدرتمند می‌خوانیم: «همیشه فکر می‌کردم خودم را دوست دارم. منظورم این است بالاخره برای خودم چیزهای خوبی می‌خریدم، اعتمادبه‌نفس داشتم، در فضای مجازی درباره‌ی دوست داشتن خودم جملات زیبا منتشر می‌کردم. ولی خیلی زود فهمیدم منظور از دوست داشتن هیچ‌کدام اینها نیست. موضوع خیلی عمیق‌تر از این حرف‌هاست. دوست داشتن خود به معنای پذیرش است. یعنی با دنیای درون در صلح و آشتی باشید. گاهی اوقات انجام یک کار ساده مانند مراقبت پوستی با یک ماسک به صورت قبل از خواب است. گاهی موضوعات مهم‌تری مانند رها کردن یک رابطه‌ی سمی یا پایان دادن به حرف‌های منفی نسبت به خودتان است. از خود بپرسید به چه چیزی نیاز دارید، سپس هر آنچه را که وجود دارد بارها و بارها به خود تقدیم کنید. دوست داشتن خود شروع یک سفر است. ممکن است یک‌شبه اتفاق نیفتد، ممکن است نیاز باشد برای رسیدن به چنین دستاوردی مدت‌ها سخت تلاش کنید. اما وقتش رسیده است که دست‌به‌کار بشوید. دخترجان حواست را جمع کن... وقت تنگ است. ویژگی‌های رفتاری را که در خود دوست دارید بیشتر جست‌وجو کنید. بدانید چه خصلتی شما را منحصربه‌فرد می‌کند. عواملی را که باعث می‌شود زنی با چنین مشخصاتی باشید شناسایی کنید. آن‌قدر خود را قضاوت نکنید. به خودتان نگویید «من خوب نیستم». بگویید به‌اندازه‌ی کافی خوب هستم. همیشه به‌اندازه‌ی کافی خوب بوده‌اید. همه شرایط بسیار سختی را می‌گذرانیم، گاهی اوضاع واقعاً خوب نیست. گاهی حس می‌کنیم هیچ‌چیز منطقی پیش نمی‌رود و زمان‌هایی هست که احساس خوبی نداریم. آنچه مهم است این است که یاد می‌گیریم چگونه این افکار، احساسات و موقعیت‌ها را هدایت کنیم تا در جایگاهی از علاقه نسبت به خود قرار بگیریم. خود را دوست بدارید... و بدون ترس این کار را بکنید. چرا از اینکه به خود اولویت ببخشید، می‌ترسید؟ چه‌چیزی باید فراهم شود تا دست از این ترس بردارید؟ چه ملاحظاتی شما را از علاقه، تحسین تزلزل‌ناپذیر نسبت به فردی که هستید باز می‌دارد؟» نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 127 بازدید

«آلیس جین چندلر وبستر» رمان‌نویس و نمایشنامه‌نویس مشهور با ملیت آمریکایی است که همگان او را با آثار برگزیده‌ای چون بابا لنگ دراز و دشمن‌عزیز می‌شناسند. این بانوی داستان‌سرا و خالق اثرهای جاودانه در۲۴ ژوئیه ۱۸۷۶ در روستای «فردونیا» ایالت نیویورک آمریکا در خانواده‌ای علاقه‌مند به ادبیات، اهل قلم و فرهنگ متولد شد. زندگی خوب پیش می‌رفت اما با ورشستگی پدر اوضاع اقتصادی خانواده وبستر با سختی روبه‌روشد. جین وبستر از دسته نویسندگانی که با فقر و تهی‌دستی کاملاً آشناست و آرزوی قلبی او این بود که بتواند داستان‌هایی بنویسید تا روح‌ عدالت‌محوری را در میان انسان‌ها بیدار کند. او از کودکی توسط آثار دایی مارک‌ تواین ، مادر و پدرش با ادبیات آشنا شد و اندیشه‌های‌ کودکی وی در خلق داستان‌های او در آینده اثرگذار واقع شد. دوران‌ کودکی او در خانه‌ای‌ بزرگ در کنار والدین و مادربزرگ سپری شد. در همان دوران مادربزرگ او در جهت حمایت از حقوق زنان فعالیت‌هایی را آغاز کرده بود. می‌توان گفت عواطف خیرخواهانه، انسان‌دوستانه و الگوبرداری از افراد خانواده در نوع تفکر جین در نویسندگی در زمینه مسائل اجتماعی بسیار تاثیرگذار بوده است از همان دوران کودکی به کتاب‌خوانی علاقه داشت چنان‌ که در یکی از یادداشت‌هایش عنوان کرده است، داستان‌هایی را دوست می‌دارم که به‌زبانی روان نگاشته شده‌اند. شیوه نگارش و تنوع خارق‌العاده موضوعات، قهرمانان، روزمرگی‌ها و هیجانات زندگی در آثار وی موجب تمایز او با دیگر نویسندگان شده‌ است‌ و آثار او با استقبال خوانندگان بی‌شماری در همه سنین روبه‌رو شد. از نگاه نویسندگان مطرح جهان، سبک نگارش جین‌ وبستر الهام گرفته از آثار «مارک‌تواین»، نویسنده و طنزپرداز آمریکایی و خالق اثر شاهزاده و گدا می‌باشد و پژوهش‌های او نقش بسیار مهمی در کامیابی‌های او در زمینه نویسندگی داشته است. نخستین اثر وی با‌ عنوان زمانی که پتی به دانشگاه می‌رفت در سال ۱۹۰۳ به‌ چاپ رسید. او بعد از این کتاب داستان شاهدخت ویت، اسرار ۴ استخر و فقط پتی را نوشت. در سال ۱۹۱۲ با رمان بابا لنگ ‌دراز که یکی از خاطره‌انگیزترین شخصیت‌های دوران‌ کودکی ماست مشهور شد. دشمن‌عزیز نیز به‌ عنوان آخرین اثر او در رده ده کتاب‌ برتر آمریکا در سال  ۱۹۱۵ به فروش رسید. وی پس ‌از نگارش این کتاب مدت زیادی زنده نماند و در سال ۱۹۱۶ درگذشت. جین‌ وبستر نویسنده‌ای برای همه دوران‌هاست؛ مجموعه آثار جین‌وبستر با نگارشی‌صمیمی، خاطره‌انگیز و با قلمی روان خودنمایی می‌کند، آثار با متنی ساده و روان سرشار از عواطف می‌تواند هر انسان آزاد‌اندیشی را با خود همراه کند. چنانکه بخش عظیمی از نوجوانان و جوانان امروز و جوانان‌ قدیم را به‌ سمت خود جذب می‌کند. آثار‌ شناخته‌شده وبستر به‌جد یکی از گنجینه‌های ادبیات آمریکا و جهان قلمداد می‌شود. قلم زنانه و فضای داستانی متفاوت، شخصیت‌پردازی قوی و توصیفات ‌خلاقانه با بیانی ساده و روان از دیگر ویژگی‌های شاخص کتاب‌های اوست که موجب شده همه افراد با هر گونه سطح سواد و تحصیلاتی قادر به درک مضمون داستان‌های او باشند. اغلب محوریت آثار او درحیطه انسان‌دوستی، تهی‌دستی، عشق و تلاش آدمی‌ همراه با نقد تلخ اجتماعی معنا می‌شود. شخصیت بدیع جین‌وبستر در آن است که همواره حامی حقوق زنان بوده و درمیان داستان‌های وی حوزه‌ی زنان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و در‌حقیقت می‌توان گفت شرح وقایع و تجارب ارزشمند درجریان بلوغ اجتماعی و شخصیتی را در بطن داستان‌های خود جای داده است، چنان‌که با گذشت سالیان متمادی از مرگ وی، همچنان آثار او در اغلب کشور‌ها ترجمه می‌شود و در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های دنیا قرار دارد. یکی از ویژگی‌های شخصیتی جین‌ وبستر، توجه فراوان به روحیات هم‌سن و‌ سالان خود بود و همواره تلاش می‌کرد تا از تجربه‌های ارزشمند در جهت افزایش ارتباط نوجوانان با داستان‌های خویش استفاده کند. بیشترین فعالیت وی در طی سال ‌های ۱۸۹۹ تا ۱۹۱۶ با آثار زیر رقم خورد. کتاب بابا لنگ‌دراز کتاب دشمن عزیز کتاب جری جوان جین وبستر در دوران‌ تحصیل‌ خود در فرانسه، انگلیس و ایتالیا اقامتی کوتاه داشت و در همان زمان بود که نوشتن را با یک کتاب باعنوان شاهزاده گندم برای یک نشریه محلی آغاز کرد. او همچنین در مدت اقامت خود در ایتالیا دو کتاب شاهدخت ویت و جری جوان را منتشر کرد که مضامین این دو رمان از تجربیات سفر او به ایتالیا الگوبرداری شده است. جین در دوران‌ دانشگاه در زمینه مسائل اجتماعی و مدنی، اصلاحات و امور اجرایی فعال بود و از تجربیاتش در محتوای‌ داستان‌های کوتاه بهره می‌گرفت و پس از فارغ‌التحصیلی تصمیم گرفت تا نویسندگی را به‌ عنوان پیشه همیشگی خود برگزیند. او پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه نوشتن را به‌ طور جدی آغاز کرد و در کنار نویسندگی در کارهای خیرخواهانه مانند سرکشی به زندان‌ها و یتیم‌خانه‌ها نیز فعالیت داشت. کتاب بابا لنگ دراز ویژگی منحصر به‌ فرد کتاب بابا لنگ دراز این است که افراد در همه سنین قادرند با آن ارتباط خوبی برقرار کنند. عواطف، نوع دوستی، بخشش، مبارزه با جامعه‌ طبقاتی و فقر، الهام از واقعیات‌زندگی و معناگرایی در این رمان درخشان است. قهرمان اصلی داستان دختری باهوش بنام «جودی‌ ابوت» می‌باشد که نمادی از رشد، تلاش، پشتکار، استقلال‌ فردی و امیدواری را متجلی می‌سازد. نقطه‌ تمایز داستان‌ ‌بابا لنگ ‌دراز و دشمن‌ عزیز در این است که همچنان در محتوا و بطن‌ هر دو داستان، جودی ‌ابوت به‌ عنوان قهرمان داستان خودنمایی می‌کند و با زبانی جذاب در قالب نامه به بیان خاطرات می‌پردازد. کتاب دشمن‌عزیز کتاب دشمن عزیز از جین وبستر همانند کتاب بابا لنگ دراز به نوبه‌ خود سبکی بی‌نظیر دارد چرا که مفاهیم خود را در قالب نامه همراه با شادی و غم در کنار یکدیگر بیان نموده است. این رمان بعد از داستان بابا‌ لنگ‌ دراز نگاشته شده و در واقع ادامه آن است. در رمان دشمن عزیز قصه از جایی شروع می‌شود که جودی با آقای «جرویس پندلتون» ازدواج و ماجرای‌ عمیقی در خصوص واگذاری سرپرستی یتیم‌خانه به «سالی‌مک‌براید» (صمیمی‌ترین دوست ‌جودی‌ ابوت) رخ می‌دهد. شاید برای شما هم سوال باشد که چرا جین‌ وبستر آخرین کتاب‌ خود را دشمن‌ عزیز نام‌گذاری کرده‌ است؟ نکته جالب اینجاست که اختلاف‌ نظر سالی و پزشک یتیم‌خانه موجب‌ شده که باهم رفتاری لجاجت‌آمیز داشته‌ باشند اما علاقه او به بچه‌های نوانخانه مانع می‌شود که او از این رقابت کوتاه بیاید. از این‌رو، سالی که از رفتارهای او شاکی است به او لقب‌‌ دشمن‌ عزیز را می‌دهد و در نامه‌های خود به جودی ‌ابوت از او شکایت می‌کند. اگر شما ازطرفداران داستان بابالنگ‌دراز هستید قطعا با خواندن رمان دشمن‌عزیز نیز شگفت‌زده خواهید شد. کتاب  جری جوان کتاب جری جوان با ژانر اجتماعی و عاشقانه توجه خوانندگان بسیاری را به‌ خود جلب نموده است. اما در این میان تعدادی‌ دیگر نیز همچنان معتقدند که محبوبیت و اثرگذاری رمان بابالنگ‌دراز نسبت به این رمان بیشتر بوده و هیچ‌کدام از رمان‌های جین‌ وبستر همانند او نخواهد شد. این رمان با زبانی شیرین و روان به‌توصیف ماجرای آشنایی «جری» و«کنستانس» تا علاقه‌مند‌ی آن‌ها و وقایعی که در طول داستان اتفاق‌ می‌افتد می‌پردازد. اگر شما هم به مطالعه داستان‌های عاشقانه اشتیاق دارید، این فرصت را از دست ندهید. کتاب وقتی پتی به دانشکده می‌رفت کتاب وقتی پتی به دانشگاه می‌رفت دارای ژانر اجتماعی است و در خصوص دختری جوان بنام «پتی ویات» است که خاطرات او در دوران دانشگاه را با کلامی طنزآمیز و دلنشین به تصویر می‌کشد. اگر به دانستن خاطرات او علاقه‌مندید شما را به مطالعه این کتاب دعوت می‌کنیم. او در این رمان قهرمان‌ اصلی داستان را با شخصیت‌پردازی نزدیکترین دوستش به‌تصویر کشیده است. یکی از مهمترین نقاط‌‌قوت این نویسنده بزرگ این است که عموما در شخصیت‌پردازی داستان‌هایش از عناصر‌ واقعی محیط‌ زندگی خود الگوبرداری می‌کند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 124 بازدید

شمیسا موج از شاعرانی است که شعر را از کودکی شروع کرده است، اما از سال ۱۳۹۳ به این‎سو، در این زمینه جدی‌تر کار کرده و نخستین اثرش را دوسال پیش زیر نام«جوانه در کویر» منتشر کرده است. او کودکی را در پنجشیر و مکتب و دانشگاه را در کابل سپری کرده است و فعلاً با خانواده‌اش در آمریکا زندگی می‌کند. شمیسا موج متولد ولایت پنجشیر است. مکتب را در کابل خوانده و بیشتر عمر را در کابل سپری کرده است و فعلاً با همسر و فرزندان‌اش در تکزاس آمریکا زندگی می‌کند. در مورد علاقه وی در زمینه‌ی شعر و نویسند‌گی بیان می‌دارد که: راستش در کُل نویسندگی و‌ شعر را از صنف دوم مکتب به این طرف دوست داشتم؛ اما هیچ تصور نکرده بودم که روزی خط‌‌‌خطی‌های ناچیزم را ارجمندان ادیب و اساتید بزرگوار شعر بخوانند. بسیار آرزو داشتم یک‌خواننده‌ی خوب شعر و دنبال‌کننده‌ی برنامه‌های ادبی رسانه‌ای باشم؛ ولی دقیق‌تر، از سال ۱۳۹۳ خورشیدی چیزهای که نمی‌شود شعر گفت، می‌نوشتم و بعد از سال ۱۳۹۶ به بعد اندکی بهتر می‌نویسم. از نظر وی شعر، نگفته‌هایی است که از احساس عمیق فوران می‌کند و واژه‌ها خودشان‌را به کمک اندیشه، رقصان روی کاغذ تنظیم می‌کنند. خلاصه حرف دل است و نمی‌شود برایش آغوش باز نکرد. به گفته‌ی خود شمیسا، وی از نو‌جوانی عادت داشته که قلم و کاغذی در دست‌ داشته باشد و درون‌گرا نیز بوده و نمی‌خواسته با همه، گپِ دلش را بگوید. از این‌رو گاه گاهی چیزهایی را در کتابچه یادداشت می‌کرد. شمیسا در زمینه‌ی انگیزه چنان بیان می‌دارد: روزی یاد داشت‌هایم روی صندلی بود و برادر کوچکم که برایم مثل رفیق است، آن زمان صنف نهم مکتب بود و گاهی هم شعر می‌سرود‌، کتابچه‌ام را باز کرد و یاد داشت‌هایم را خواند و گفت: تو شعر می‌سرایی؟ گفتم: فکر نکنم! فقط حرف‌های دلم را یاد داشت کرده‌ام، اما او تاکید کرد که تو شاعری و نباید این‌گونه نوشته‌ها را نادیده بگیری. پس از آن کوشش کردم بیشتر بنویسم. اولین خط‌‌خطی‎‌های ناچیزم را با برنامه‌های ادبی رادیو‌ کابل شریک می‌ساختم و از آن بزرگواران نظر می‌خواستم که خوب تحسین می‌کردند. همین دلایل باعث شد تا جسارت کنم و بیشتر بنویسم؛ اما خیلی دیر استعدادم را یافتم. شاید قبلاً مجال نیافته بودم. جایگاه زنان در ادبیات امروز از نظر شمیسا موج به گونه‌ی زیر بیان می‌گردد: با وجود این‌که افغانستان در همه عرصه‌ها در طول تاریخ مدفن استعدادهای زنان بوده است‌، اما زنان امروز آگاهانه توانسته اند در ادبیات و شعر بسیار خوب از خود برازندگی نشان بدهند و صدای ناشنیده‌ی خود و هم‌وطنان خود را تا دور دست‌ها برسانند؛ که در این موفقیت، پیشرفت رسانه‌ها و تکنالوژی هم نقش مهمی داشته است. شمیسا از کودکی از سروده‌های پروین پژواک را بیشتر دوست داشت. اشعار نادیا انجمن را می‌پسندید و‌ دوست داشت، به گفته‌ی خودش: گاهی چیزهای که نتوانسته‌ام بگویم را در سروده‌های او یافتم. شعری که حرفی به گفتن دارد، آگاهانه و شاعرانه سروده شده باشد، خودش به‌دل جا می‌گیرد. از دید او زنانِ امروز، اکثرشان زیبا می‌سرایند و اما بیشتر اشعار مژده خاکین، خالده فروغ، نگین بدخش، صنم عنبرین، مزدا مهرگان، هیلا صدیقی، طاهره خنیا، نیلوفر راعون، کریمه شبرنگ، راحله یار، مهتاب ساحل، دینا امین، لیلی غزل و بیشتر زنانی که آگاهانه توانسته اند در شعر صدای زنان باشند را می پسندد و با علاقه‌مندی می‌خواند. «جوانه در کویر» که از تراوش ذهن پُرثمر شاعری به نام شمیسا موج هستی یافته است، کم از شمشیر نبرد در میدان مبارزه نیست. بانو موج، سال‌هاست که می‌سراید و می‌سراید و اندازه‌ی چند دفتر شعر، آماده‌ی چاپ دارد. از میان تمام آن سروده‌های چندسال پسین، شماری از غزل‌ها، مثنوی، چهارپاره، رباعی، دوبیتی و شعرهای آزاد او را برگزیدم و از انسجام این ژانرهای شعری، اثری پدید آمد به نام «جوانه در کویر». شعرهای بانو شمیسای موج، آمیزه یا امتزاجی از مفاهیم: وطن، نکوهش ظلم، عدالت، حق، فریاد مردم، عشق، آزادی و موارد دیگر است. بانو موج، زبان شعر امروز را به خوبی و در حد نیکویی درک و دریافته است و با واژگان فارسی با احتیاط برخورد می‌کند و در گزینش آن‌ها از دقت تام کار می‌گیرد. آن‌جا که می‌گوید: قصد رفتن می‌کنم، در من کسی جا مانده است شهر گرچه خالی است؛ اما ردِ پا مانده است در شعر‌های بانو شمیسا موج، عنصر صداقت و صمیمیت شاعرانه به وجه احسنش بازتاب یافته است و روح متعالی او، در واژه‌ واژه‌ی شعرهایش تبلور و به وفور دیده می‌شود. به این بیت‌ها توجه کنید: صبر کن میهن آزاده! بیاور طاقت نتواند که ترا هضم کند، هر قدرت استخوان تو گلو پاره کند دشمن را بشکند مشت تو سرپنجه‌ی اهریمن را هرکه بدخواه تو …نفرین خدایت بادش موج خشمت به جهان برکند از بنیادش… کتاب جوانه‌ی در کویر اثری تابو شکن همانند نام کتاب که جوانه‌یی خودرو در میان کویر پر از شن که شب‌ها سرد سرد است وروزها گرم گرم و هرگز مجال جوانه زدن را نمیدهد مگر اینکه آن جوانه در برابر آن همه سردی وگرمی تاب آورد. این کتاب اولین اثر خانم موج است که درین هیاهوی پرتلاطم روزگار به عنوان یک زن ویک مادر و یک خواهر کتابی را به جامعه‌ی سپرده که پیام نه بر بی‌سواد بودن و جاهل خطاب کردن خانم‌ها است. این مجموعه نظم اولین کتاب شعر پارسی در دره‌ی پهناور پیاوشت است که به قلم یک خانم سروده شد. هرلحظه از تهدیدِ مرگ خود خبر دارم خوشبختی‌ام اینجاست که الزایمر دارم هرشب میان چشم‌هایت می‌سپارم جان در بامدادان بازهم عزم سفر دارم گل می‌فروشم یک سبد لبخند می‌خواهم مزدِ چه بهتر، خوشه‌ی انگور تَر دارم گاَه شعله‌ی آتش گهی رود خروشانم با هردو در گیرم دل زیبانگر دارم امید می‌بافم برای زندگی هر بار در پیله‌های نارسیده شاهپر دارم پیک تغزل عطر می‌پاشد روانم را زین رایحه آغوش گرم و پُرثمر دارم نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 148 بازدید

فرزانه خجندی، بانوی نام‌دار شعر تاجیکستان در سال ۱۹۶۴ میلادی در خانواده‌‌یی فرهنگی در ولایت خجند زاده شد. خجند و سابقه‌ی عمیق فرهنگی‌اش برای اهل ادب آشناست؛ شهری شمالی در تاجیکستان که علاوه بر عقبه‌ی فرهنگی دیرپا، همچون شمال ایران و دره‌های سالنگ، پنجشیر و بامیان افغانستان، تفرج‌گاه دل‌خستگان از روزمره‌گی نیز است. فرزانه به این ترتیب، در محیطی مساعد برای شاعر شدن و شاعری کردن زاده شد. در ۱۷سالگی بود که بیماری کم‌خوابی به سراغش آمد، طوری که گاه، روزها و هفته‌ها خواب با چشمانش آشنا نمی‌شد و همین بیماری فرصت کم‌نظیری در اختیارش گذاشت تا با کتاب‌خانه‌ی مادر، پیوند الفت بگیرد. فرزانه خیلی زود با اسطوره‌های شاهنامه و عشق توفان‌سای مولوی آشنا شد و با ظرافت‌های پیچیده‌ی بیدل خو گرفت. این تنها شعرخوانی سطحی یک دختر بچه‌ی نوجوان نبود، او تکه‌های پازل هویتش را در درون می‌چید. مادرش که در ادبیات روس صاحب‌نظر بود، پرنده‌ی دل فرزانه را از پنجره‌ی خاک تاجیک به بیرون پرواز داد تا با سرشاخه‌های ادبی غنی روس، همچون یسنین و پوشکین آشنا شود. علی رغم این آشنایی، چه با ادبیات معاصر روس و چه با ادب گنجینه‌گون پارسی، به جرأت می‌توان گفت که فرزانه جز به خود به کسی شبیه نیست. او در خانواده ای ادیب پرورش یافته است و همسرش نیز از شاعران خوب و نو گرای تاجیکستان می باشد. او نخستین دفتر سروده‌هایش را در ۲۲سالگی و در سال ۱۹۸۶ میلادی به چاپ سپرد. سروده‌های گیرای این دفتر، ظهور شاعری خوش ذوق و دوران‌ساز را به جامعه‌ی ادبیات تاجیکستان نوید می‌داد. پس از «طلوع خنده ریز»، فرزانه مجموعه‌ی «شبیخون برف» را روانه‌ی بازار نشر کرد؛ کتابی که منتقدان شعر معاصر تاجیک را به یقین رساند که دفتر اول، دولت مستعجل نبوده است. کتاب بعدی فرزانه که به گونه‌‌یی جایگاه او را در شعر معاصر تاجیک تعیین و تثبیت کرد، «پیام نیاکان»‌ بود که اتفاقاً در سال ۱۳۷۵ خورشیدی در تهران منتشر شد. فرزانه را عمدتاً به غزل‌هایش می‌شناسند و تشخص شاعری‌اش را به واسطۀ آن یافته اند هر چند در دیگر قالب‌ها از جمله نیمایی و چهارپاره هم تافته‌های جدابافته‌‌یی دارد. غزل فرزانه از آن رو زبان‌زد شد و او را حتا به نام آرایۀ «فروغ تاجیکان»‌ملقب کرد که در چند غزل شاخص خصوصاً و در عمده غزل‌ها عموماً فرزانه به کارگیری تعابیر تازه و دخالت دادن همین دنیای واقعی پیرامون به درون غزل – با آمیزه‌‌یی از روح همیشه غزل – و فکر و اندیشه‌ی نیمایی را با سرشت قطری خویش در آمیخته و معجونی گیرا و پسندیده به دست مخاطب می‌دهد. هم فرزانه خود را و هم اهل شعر تاجیکستان فرزانه را فرزند معنوی لایق شیرعلی می‌دانند. تخلص فرزانه نیز به واسطه فالی که لایق از حافظ می‌گیرد برای «عنایت خواجه آوا» گزیده شده است. فرزانه در مقاله‌ی «بدرود آفتاب» از ارتباط قلبی و معنویش با استاد خود، لایق شیرعلی قلم زده است. گذشته از این، شعر لایق و فرزانه، اشتراکات فراوانی دارد که شاید عمده‌ترین آن‌ها، دل‌سروده بودن و قوت حس در هر دوست. گاه زبان شعر او آمیخته‌ای از عراقی و هندی می‌شود و گاه شکوه سبک خراسانی را نیز به یاد می‌آورد و با این همه از یاد نمی‌برد که غزل و زبانش امروزی نیز باشد و از تعابیر و ترکیب‌های نو و ساخته‌ی ذهن شاعرانه‌ی او سرشار باشد. این دو بیت در ادامه‌ی همین غزل دلیل این ادعاست: این حرم شش دره ، پر بود از منظره چشم که دادی مرا ، ذوق نگاهم بده در قفس سینه ام ، روزنه ای باز کن تنگ شد آخر دلم ، رخصت آهم بده… از جمله‌ی آثار وی می‌توان به کتاب‌های زیر اشاره کرد: «طلوع خنده‌ریز»، «آیت عشق»، «تا بی‌کرانه‌ها»، «شبیخون برق»، «برگ‌های زرین»، «پیام نیاکان»، «قطره‌ای از مولیان»، «سوز ناتمام». شاید در بین شاعران نسل نو و جوان تاجیک ، فرزانه خواجه‌نیا مشهورترین چهره‌ی ادبی باشد. همیشه این یک اصل نیست که مشهورترین‌ها بهترین‌ها باشند ، اما در مورد فرزانه به شهادت آثار خوب و نوآوری‌هایش این اصل واقعیت دارد و فرزانه یکی از پر فروغ‌ترین چهره‌های ادبی معاصر تاجیکستان است. فرزانه خجندی با ترانه‌ای که در دوران دانشجویی‌اش سروده بود، ناگهان از یک دختر نوجوان دانشجو به شاعری نامدار تبدیل شد. شاعران بزرگ آن دوران، شاعرانی مانند لایق شیرعلی، بازار صابر و گلرخسار اشعار فرزانه خجندی را پسندیده‌اند و او را در میدان شعر تاجیک پذیرفتند. فصل شکفتن دریغ فصل شکفتن ، دریغ فصل قیام که پر شکوفه شدم چون شکوفه‌ی بادام قطاره‌ها فلج و راه آسمان بسته نمی رسد به دلم از دل کسی پیغام دگر به خنده‌ی خورشید ، اعتمادم نیست که آفتاب چو چشمی‌ست سرد و خون آشام نمی شود که در آغوش شب پناه آرم که بی سبب بکشد تیغ برق را ز نیام به یاد آیدم ایام مست رقصیدن ز پای کوبی باران به روی صحنه ی بام خموش باش ، نه حرفی بگو و نه بشنو که زهر می چکد از هر لبی به جای کلام کسی به یاد کسی نیست اندر این عرصات به آنکه یاد مرا می کند سلام ، سلام اگر چه هیچ نگفتم به غیر بسم الله تمام شد به همین آیتم ، تمام ، تمام شعر «گل زردآلو می‌ریزد» از سروده‌های فرزانه خجندی که به گل‌های زردآلو که در فصل بهار خجند را زینت می‌دهند نظر دارد و زیبایی و لطافت بهار خجند را در یادها زنده می‌کند. فرزانه می‌گوید که در سرودن چکامه «گل زردآلو می‌ریزد» از رودکی الهام گرفته است. رودکی در یکی از اشعارش می‌گوید: «به دور لاله بنهاده به زوال». فرزانه به این مصرع از حافظ نیز اشاره می‌کند که می‌گوید: «به دور لاله قدح بگیر و بی‌ریا می‌باش» گل زردآلو می‌ریزد سین سلام کیست که دیرسوز می‌شود شین شعاع کیست که شفق‌افروز می‌شود ای مایه جوانی دنیا، بدون تو نه پشت زنجفیلِ فلک، کوژ می‌شود بی‌مژده فرنگی‌ات‌ ای خاوری‌ترین این وحدت، کلامِ تفرقه‌آموز می‌شود چون جبرئیل باز به جراحی‌ام بیا کو دل‌شکاف چون تو، که دل‌دوز می‌شود داد و گرفت دهرربایان گذشتنی‌ست تنها محبت است که پیروز می‌شود امروز هم، همیشه هم،‌ای از همه عزیز نوروز با حضور تو نوروز می‌شود فرزانه علاوه بر آنکه در تاجیکستان چهره‌ی مشهوری‌ست و حتی علی رغم این‌که در جوانی جوایز معتبرکشور تاجیکستان را هم به دست آورده است ، شاعری متواضع نیز هست . او در خانواده‌ای ادیب پرورش یافته است و همسرش نیز از شاعران خوب و نوگرای تاجیکستان می باشد. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 131 بازدید

«ما شروعش می‌کنیم» داستان امید، رشد و دوست‌داشتن است که تنش‌های خشونت خانگی را از نگاه مادری تنها به تصویر می‌کشد. لی‌لی ناچار است با پیامدهای جدایی و ارتباط گریزناپذیر با رایل که پدر فرزند اوست، دست‌وپنجه نرم کند، گرچه هنوز آسیب‌های روانی ناشی از بدرفتاری‌های رایل در وجودش باقی است. او ناچار است با این واقعیت روبه‌رو شود که خشم همیشگی رایل و حسادت‌های وی بر زندگی آینده‌اش خدشه وارد خواهد کرد. این کتاب، شهامت آغاز زندگی دوباره را پس از سپری‌کردن آشفتگی‌های زندگی خشونت‌آمیز به شما می‌بخشد و ضرورت ادامه‌دادن را مطرح می‌کند. کالین هوور نویسنده‌ی کتاب ما شروع می‌کنیم درست و غلط را در ذهن مخاطب به چالش می‌کشد و او را بر آن می‌دارد با شخصیت‌های ضدقهرمان داستان همدلی کند. هوور توانسته است این واقعیت را اثبات کند که در زندگی، هیچ‌کس واقعا ضدقهرمان نیست. شخصیت‌های ضدقهرمان این رمان، قربانی آموزش یا رفتار و شرایط نامناسب گذشته‌شان بوده‌اند و نفرت‌داشتن از آن‌ها کار ساده‌ای نیست. کالین هوور، زاده‌ی ۱۱ دسامبر ۱۹۷۹، نویسنده‌ی پرفروش نیویورک تایمز برای ۷ رمان و یک رمان کوتاه است. رمان‌های هوور در زمینه‌ی ادبیات بزرگسالان و جوانان است. کالین هوور در سولفور اسپرینگز تگزاس متولد شد. او در سالتیلو بزرگ شد و در سال ۱۹۹۸ از دبیرستان سالتیلو فارغ التحصیل شد. در سال ۲۰۰۰، با هیث هوور ازدواج کرد و در حال حاضر از او سه پسر دارد. او قبل از شروع حرفه‌ی نویسندگی در خدمات اجتماعی و تدریس کار می‌کرد.در نوامبر ۲۰۱۱، کالین شروع به نگارش اولین رمان خود، بسته، کرد؛ بدون این که قصد چاپ آن را داشته باشد. او از یک ترانه از گروه اوت‌برادرز الهام گرفت. به همین دلیل ترانه‌ی آنها را در داستانش گنجانید. بعد از چند ماه، رمان او بررسی شد و ماریس بلک، یک وبلاگ نویس بزرگ، به او ۵ ستاره اعطا کرد. بعد از آن، فروش به سرعت افزایش یافت و بسته و دنباله‌ی آن تحت نام نقطه عقب نشینی، هردو در لیست بهترین فروش نیویورک تایمز آورده شدند. در دوران همه‌گیری ویروس کووید-۱۹، کالین هوور ابتکار منحصربه‌فردی به خرج داد؛ او چندین رمان خود را به‌‌صورت الکترونیکی و کاملاً رایگان در اختیار مخاطبان قرار داد. این اقدام نه‌تنها تحسین گسترده‌ای را برای او به همراه داشت، بلکه موجب افزایش چشمگیر محبوبیتش در شبکه‌های اجتماعی، به‌ویژه در پلتفرم تیک‌تاک شد. خوانندگان جدیدی با آثار او آشنا شدند و هواداران قبلی نیز به جست‌وجوی رمان‌های پیشین او پرداختند. این روند منجر به بازگشت آثار قدیمی هوور به صدر فهرست پرفروش‌ها شد؛ درحالی‌که کتاب‌های جدید او نیز هم‌زمان در همین فهرست قرار گرفتند. این موفقیت که به‌ندرت در صنعت نشر دیده می‌شود، جایگاه او را به‌عنوان یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر بیش از پیش تثبیت کرد. کالین هوور ، نویسنده‌ی کتاب، قصد دارد داستانی را شروع کند که در کتاب پیشین او، به پایان رسیده بود. او در کتاب ما شروعش می‌کنیم ، قصه‌ای را ادامه می‌دهد که برای خواننده آشناست؛ اما این‌بار عاشقانه‌تر و با نثری لبریز از احساس. لی‌لی، شخصیت اصلی داستان، در کتاب «ما تمامش می‌کنیم» ، با رابطه‌ای توهین‌آمیز سروکله می‌زند. اما در جلد دوم، با اولین عشق زندگی‌اش برخورد می‌کند، و با ماجراهای عاشقانه‌ و پرتلاطمی همراه می‌شود. در واقع این کتاب، درباره‌ی بارقه‌ی امیدی است که در دل لیلی روشن شده. راوی این رمان عاشقانه، در فصل‌های مختلف کتاب، بین لی‌لی و اولین معشوق او اطلس، تغییر می‌کند. به همین خاطر، خواننده ماجرای این عشق قدیمی را از زبان هر دو طرف رابطه می‌شنود. کالین هوور در کتاب اول، به دشواری‌های زندگی لی‌لی پرداخته. به همین خاطر خواننده دقیقاً می‌داند او با چه معضلاتی مواجه بوده و برای رسیدن به این نقطه، چه مسیری را طی کرده. بنابراین در کتاب ما شروعش می‌کنیم، خواننده را با گذشته‌ی اطلس و مشکلاتی که پشتِ‌سر گذاشته آشنا می‌کند. نویسنده از این طریق، تصویر کاملی از موقعیت فعلی شخصیت‌ها و گذشته‌ی هر یک در اختیار مخاطب می‌گذارد. همین ویژگی‌ها در نوشتار کالین هوور است که احساسات خواننده را درگیر می‌کند. جوایز و افتخارات کتاب ما شروعش می‌کنیم: کتاب سال ۲۰۲۲ به انتخابW H Smith نامزد بهترین رمان عاشقانه‌ی سال ۲۰۲۲، در نظرسنجی کاربران وبسایت گودریدز رتبه‌ی اول لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های داستانی مجله‌ی نیویورک‌ تایمز در هفته‌ی پایانی اکتبر سال ۲۰۲۲ در بخشی از کتاب ما شروعش می‌کنیم می‌خوانیم: یک سال و نیم جدایی بین رابطه‌ای که احتمال به ثمر نشستن داشت زمان زیادی است و شاید هر کس دیگری غیر از اطلس هم بود، به این نقطه ختم می‌شد. اما چگونه می‌توانم رابطه‌ام با اطلس را شروع کنم؟ آیا فکر خوبی است که به اطلس پیام بفرستم و او مرا به ناهار دعوت کند؟ ناهار فوق‌العاده‌ای می‌شود، قطعاً همی‌نطور خواهد بود. و بعد از ناهار نوبت به شام ​​می‌رسد؟ و بعد از شام درست به همان جایی برمی‌گردیم که در جوانی از هم جدا شدیم؟ و بعد هر دو خوشحال می‌شویم و دوباره عاشق می‌شویم و او برای همیشه وارد زندگی‌ام می‌شود؟ می‌دانم به‌نظر می‌رسد که دارم پیشاپیش خیال‌بافی می‌کنم، اما موضوع اطلس است. مگر این‌که اطلس آدم دیگری شده باشد، وگرنه دوست داشتنش کار بسیار آسانی است، الن. برای همین خیلی مرددم، چون می‌ترسم رابطه‌ی من و اطلس به سرانجام برسد. و اگر به سرانجام برسد، رایل در مورد رابطه‌ی جدید من چه احساسی خواهد داشت؟ امرسون تقریباً یک‌ساله است و ما تمام این سال را بدون مشکلات نه‌چندانی پشت‌سر گذاشته‌ایم. البته می‌دانم برای این است که وارد جریان یکنواختی از زندگی شده‌ایم که تابه‌حال مختل نشده است. پس چرا احساس می‌کنم با واردشدن اطلس به قضیه غوغایی به پا می‌شود؟ منظورم این نیست که رایل سزاوار آن است که در این موقعیت حساس نگرانش باشم، اما ممکن است زندگی عاشقانه‌ام را به جهنم تبدیل کند. چرا رایل این‌قدر ذهنم را مشغول کرده است؟ ماجرا این‌گونه به‌نظر می‌رسد؛ گویی نخست اتفاقات شگفت‌انگیزی رخ می‌دهد، اما همین که می‌خواهم از این اتفاقات لذت ببرم، در نهایت بخشی از وجودم که هنوز براساس رایل و واکنش‌های احتمالی‌اش تصمیم می‌گیرد این خوشی را برایم به زهرمار تبدیل می‌کند. بیشتر از هر چیزی از واکنش‌های او می‌ترسم. می‌خواهم امیدوار باشم که او حسادت نمی‌کند، اما خواهد کرد. اگر با اطلس قرار بگذارم، او شرایط را برای همه سخت می‌کند. حتی با وجود این‌که می‌دانم طلاق انتخاب درستی بود، هنوز هم عواقب آین انتخاب گریبان‌گیرم است. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 156 بازدید

نسیم مرعشی، سال ۱۳۶۲ در اهواز به دنیا آمد. او دوران کودکی و نوجوانی خود را در این شهر گذراند. مرعشی نویسنده‌ی داستان و روزنامه‌نگار است. او حرفه‌ی روزنامه‌نگاری را از ۱۳۸۶ در هفته‌نامه‌ی همشهری جوان آغاز کرد و اولین داستان‌هایش را در آن روزنامه به چاپ رساند. رشته‌ی تحصیلی مرعشی که به‌خاطرش از اهواز به تهران آمد، مهندسی مکانیک بود؛ اما حسب علایق شخصی به دنیای نویسندگی روی آورد و از ۱۳۸۹ داستان‌نویسی را آغاز کرد. اولین داستان تحسین‌شده‌ی خود با نام «رود» را در همشهری نوشت که در نخستین جشنواره‌ی داستان تهران رتبه‌ی نخست را کسب کرد. نسیم مرعشی به‌عنوان نویسنده‌ای جوان، از زمان شروع فعالیت نویسندگی توانسته است تحسین‌ها و جوایز زیادی را به دست آورد. او اولین رمان بلند خود را با نام «پاییز آخرین فصل سال است» را ۱۳۹۳ در نشر چشمه به چاپ رساند. این کتاب توانست توجه مخاطبان را به خود جلب کند تا جایی که خیلی زود به چاپ بعدی رسید و یک سال بعد جایزه‌ی جلال آل احمد را به دست آورد. مرعشی در توضیح اقبال به رمانش علاوه بر تکنیک‌های نویسندگی، شانس را دخیل دانسته است. او می‌گوید آماده شدن کتاب پاییز آخرین فصل سال است، مقارن با رفع توقیف از نشر چشمه و توجه‌ها به این موضوع بود. در این وضعیت وقتی کتابش در آن انتشارات به چاپ رسید توانست بیشتر توجه جلب کند. این کتاب همچنین به‌عنوان یکی از آثار برگزیده‌ی ادبیات فارسی برای انتشار در ایتالیا انتخاب و در این کشور منتشر شد. پس از این موفقیت‌ها بود که او نوشتن را به‌طور حرفه‌ای و در قالب رمان‌های بلند پیش گرفت. در کارنامه‌ی نسیم مرعشی چند رمان و مجموعه داستان به چشم می‌خورد که به معرفی آن‌ها می‌پردازیم. پاییز فصل آخر سال است پاییز فصل آخر سال است، پرفروش ترین رمان نسیم مرعشی است و داستان زندگی سه دختر را روایت می‌کند که هر کدام با چالش‌ها و مسائل متفاوت خود دست‌وپنجه نرم می‌کنند. یکی با مهاجرت درگیر است، یکی با هویت شغلی و اجتماعی و دیگری با روابط عاطفی. چنان‌که خود مرعشی عنوان کرده بن‌مایه‌ی این کتاب را وقایع سال ۸۸ شکل ‌داد. او درباره‌ی داستان گفته است: «کلاژی است از من، دوستانم و تخیل.» در هر کدام از این روایت‌ها می‌توانیم ترس‌ها، دلهره‌ها، تردیدها و کمال‌گرایی دختران دهه‌ی شصتی را ببینیم که دائماً در تلاش هستند چیزی جز آنچه دارند به دست آورند و رؤیاهای معلقشان آن‌ها را راضی نگه نمی‌دارد. نخجیر نخجیر یکی از داستان‌های کوتاه مرعشی است که توانست جایزه‌ی بیهقی را در ۱۳۹۲ دریافت کند. موضوع آن درباره‌ی کودکی است که بعد از اشغال شهر خرمشهر، در مدرسه‌ای جا مانده و سربازی عراقی او را پیدا می‌کند. این سرباز یک تک‌‌تیرانداز تازه‌کار عراقی است که به‌‌دلیل مهارتش در نقطه‌زنی به خرمشهر فرستاده شده است. داستان، درباره‌ی درگیری و رابطه‌ی این افسر با کودک و تلاش او برای بیرون بردن کودک از اردوگاه بدون جلب توجه است. هرس کتاب هرس را در بستر جنگ ایران و عراق روایت می‌شود. یکی از موضوعات مهم این کتاب، پرداختن به تأثیرات جنگ بر افراد گرفتار در آن است. کسانی که از جنگ جان سالم به دربردند؛ اما هرگز زندگی‌شان به قبل بازنگشت و همواره سایه‌ی شوم آن را بر ذهن و روان خود احساس می‌کنند؛ زیرا کشته شدن و از دست دادن تنها یک بعد از جنگ است. مرعشی نوشتن هرس را واکنش خود به مسئله‌ی جنگ می‌داند و این موضوع که جنگ چگونه می‌تواند نسل‌ها را نابود کند. او این رمان را با الهام از جنگ ایران و عراق و جنگ سوریه و بحران پناه‌جویان در ۱۳۹۶ نوشت. شخصیت‌های داستان یک زوج خرمشهری هستند که در پی جنگ و مرگ اولین فرزندشان به زندگی عادی خود بازنگشته‌اند. پیرنگ داستان، مواجهه‌ی متفاوت این دو است با آنچه پشت سر گذاشته‌اند. درباره کشتن کتاب درباره کشتن، چند روايت کوتاه و مستند درباره‌ی موضوع کشتن است. مرعشی در این داستان، خواننده را به دل زندگی روزمره می‌برد؛ یعنی جایی که به‌واسطه‌ی همین روزمرگی و عادت، عمل کشتن در آن خشونت‌زدایی شده است و واژه‌ی مردن جای واژه‌ی کشتن نشسته است. او این عادت روزمره را به‌شکل جنايتی هولناک در روايات وارد می‌کند تا خواننده این بار از زاویه‌ای متفاوت به این عمل بنگرد. عملی چون جنگ گاوها يا سر بريدن احشام. او می‌گوید ما در احاطه‌ی خبرهای کشتن هستیم: تصادف، قتل، اعدام، جنگ. این همه فرصت نمی‌دهد تا در درون آن‌ها تعمق کنیم و تنها از لابه‌لای این کشتن‌ها می‌گذریم. این کتاب دعوتی است برای ایستادن و دوباره دیدن این مفهوم. فیلم‌نامه‌ی بهمن را مرعشی به‌صورت مشترک با مرتضی فرشباف نوشت و داستان زنی به نام هما را روایت می‌کند. هما پرستار است و به‌د‌نبال قرار گرفتن در یک نوبت کاری ده‌شبه گرفتار بی‌خوابی می‌شود. این وضعیت او را گرفتار بحران در ارتباط با خانواده، فرزند و دوستانش می‌کند تا جایی که به مرز فروپاشی می‌رسد. این فیلم در ۱۳۹۳ اکران شد. مرعشی علاوه بر رمان‌های بزرگسال، کتاب‌های ویژه‌ی کودکان نیز نوشته است؛ ازجمله دو کتاب درسا و ماجرای عجیب کلاس دوم و درسا و کلاس سوم پیتزایی که در ۱۴۰۱ منتشر شدند. داستان این دو کتاب درباره‌ی دختربچه‌ای به نام درسا است که در داخل خانه و مدرسه مشکلاتی دارد در حالی که خود او هم به‌شدت حساس است و بنابراین دردسرهای زیادی را تحمل می‌کند. برخی منتقدان کتاب‌های مرعشی را عامه‌پسند می‌دانند. اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، نسیم مرعشی قلم روان دارد، به‌خوبی با رگ خواب مخاطبان خود آشناست و می‌داند درباره‌ی چه موضوعی چطور بنویسد تا مخاطبش را درگیر نگه دارد؛ به‌ویژه که او یک دهه شصتی است و توانایی زیادی در شخصیت‌پردازی و پرداختن به جزئیات آن‌ها دارد. او موضوع داستان‌هایش را از میان دغدغه‌های مردم انتخاب می‌کند. اغلب داستان‌های او از روایت خطی پیروی نمی‌کنند و در زمان‌های مختلف رخ می‌دهد؛ یعنی مدام از زمان حال به گذشته و بالعکس در رفت‌وآمد هستند و در عین حال، این رفت‌وبرگشت‌ها مخاطب را گمراه نمی‌کند. این سبک برای بسیاری مخاطبان می‌تواند جذاب و کم‌دردسر باشد. در اغلب داستان‌های او جنگ و پیامدهای آن، حضور پررنگ دارد. موضوعی که طرفداران خاص خود را دارد. یکی دیگر از ویژگی‌‌های قلم مرعشی قدرت فضاسازی اوست که به‌خوبی می‌تواند داستان را در ذهن خواننده به تصویر بکشد و او را به جغرافیایی ببرد که داستان در آن رخ می‌دهد. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب