برچسب: نویسندگی

58 دقیقه قبل - 5 بازدید

سیده تکتم حسینی، شاعر مهاجر افغانستانی اصالتاً از ولایت بلخ افغانستان و اکنون مقیم ایران و متولد ۱۳۶۶ است که هم‌اکنون در شهر قم سکونت دارد. از آثار مهم او می‌توان به اشعار و کتاب‌های زیر اشاره کرد: مجموعه شعر «لیلت» مجموعه شعر «دوشنبه‌های کوهی» مجموعه شعر «نارنج مویه‌ها» مجموعه غزل «رشمه‌ی صدا» مجموعه‌ غزل «تناهی» کتاب «فصد اشیا» مجموعه شعر «گذر از کوچه زلف» گرداوری اشعار محمدانور بسمل کتاب «دوشنبه‌های کوهی» که توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسید، در جشنواره شعر فجر برگزیده شد و کتاب دومش «نارنج مویه‌ها» از برگزیده‌های «جایزه کتاب قیصر امین پور» بود. تا حال در جشنواره‌های مختلفی مثل «علوی و شعر‌های آیینی»، «جشنواره نیاوران»، «جشنواره هرمزگان»، «جشنواره شعر فاطمی» و ... اشتراک کرده است و سال های ۹۵ و ۹۶ از پرکارترین سال‌های فعالیتش بود. کتاب بعدی‌اش با همکاری انتشارات تاک افغاستان به چاپ رسید که گزیده اشعار شاعر فقید افغانستانی « محمدانور بسمل» با عنوان «گذر از کوچه زلف» بود. تکتم حسینی در زمینه شهرت خود در سال‌های اخیر بیان می‌دارد که: فکر می‌کنم به دلیل اینکه زیادتر سعی کردم در اشعارم خودم باشم و اینکه مهم‌ترین مولفه‌ی برای من در شعر، عاطفه شعر است و در واقع عاطفه چیزیست که تمام افراد با آن در ارتباط اند و نمی‌شود از انسان‌ها گرفت. بیشترین تاثیری که اشعارم بر روی مخاطبان می‌گذارد در واقع همان عاطفه شعر من هست، البته دلایل دیگری هم وجود دارد که یکی از آنها هم ذات‌پنداری است، بیشتر شعرهایم موضوع اجتماعی دارند و در مورد مهاجرت هستند که این موضوع باعث همذات‌پنداری بیشتر با اشعار بنده بوده است. سیده تکتم حسینی، گفته است: شعر گفتن را از شهریور سال ۸۹ شروع کردم، در آن زمان چون عزادار بودیم چند ماهی بود که از خانه بیرون نرفته بودم، خواهرم فوت کرده بود. یک روز با خواهرم از خیابان رد می‌شدیم که دیدیم روی یک بنر نوشته شده بود، «شعرخوانی» نمی‌دانستم که اصلاً شعرخوانی وجود دارد. به‌طور کلی، ورود من به دنیای انجمن و آشنایی با شاعران از شهریور شروع شد. اواخر سال بود که با انجمن «عوالم احساس» آشنا شدم و دو ماهی جمعه‌ها به شعرخوانی می‌رفتم و از همان ابتدا شعر را جدی گرفتم و بعد مرا معرفی کردند گفتند برو به انجمن قم، آنجا شاعران زیادی هستند و از سال ۹۰ وارد انجمن قم شدم. سیده تکتم حسینی، پس از اینکه دوره‌های تخصصی شعرخوانی را در شهر قم گذراند، به رشد و مباهات رسید و در اولین کنگره شعرعاشورایی در کشور افغانستان جشنواره شعر فجر و جشنواره کتاب قیصر امین پور برگزیده شد. تکتم حسینی شعر را چنین تعریف می‌کند: همچو اسب سرکش دست نیافتنی است اما در عین حال زیباست، این تعریفی که اکنون به ذهنم می‌رسد شاید اگر بیشتر فکر کنم قطعاً تعریف متفاوتی بیان می کردم. وطن در اکثر شعر‌هایش موج می‌زند و تعلق خاطر ویژه‌ای به آن دارد. فضای غزل‌هایش فوق‌العاده عاطفی است و مشکلات مردم افغانستان در اشعارش بسیار مورد توجه قرار گرفته است. این مهربان سوخته‌جان، کابل من است / سیده تکتم حسینی این زخم داس خورده ی پرپر، گل من است این مهربان سوخته جان، کابل من است   این خون پایمال به ناحق روان شده شمشاد و لاله و سمن و سنبل من است   در دست بادهای مخالف چه می کند؟ این بیشه زار سبز که چون کابل من است   در حسرت دوباره ی آواز و آسمان پاسوزِ ناله های قفس، بلبل من است   گرگی لباس میش به تن کرده سال هاست بر پنجه اش ببین پر قرقاول من است   با دیو لامروت وحشی بگو بترس زین اسب زین نهاده که در آغل من است تکتم حسینی درمورد وضعیت فرهنگی خانواده خود گفته: ”البته خانواده من شاعرند؛ خواهر و برادرم شاعر هستند. مریم‌سادات حسینی خواهرم شاعر خوبی است. به نظرم افرادی که در این‌طور خانواده‌ها هستند؛ تاثیر پذیری‌شان زیاد است ولی اشعارشان تحت‌تاثیر هم نیست. پدرم قصه‌های شاهنامه و مولوی می‌خواند. قصه‌های عاشقانه نیز می‌گفت‌. این قصه‌ها بی‌تاثیر نبوده‌اند. عمویم بداهه‌گوی معروفی است. دختر عموهایم هم شاعرند.” تکتم حسینی چندین بار نیز در مجالس شعر خوانی با حضور رهبر جمهوری اسلامی شعر خوانده؛ او در رابطه با تاثیر دیدار‌هایش با ایشان در شعرهایش گفت: ”بعد از آن قضیه سعی کردم جدی‌‌تر بنویسم“. این شاعر نام‌آشنا و جوان افغانستانی در جشنواره‌های مختلفی از جمله جشنواره «علوی و شعر‌های آیینی»، جشنواره «نیاوران»، «هرمزگان»، «شعر فاطمی» شرکت نموده و خوش درخشیده است. سیده تکتم حسینی، شاعر جوان اهل افغانستان و مقیم قم است که بعد از شعرخوانی‌ او در محضر رهبری، اهل شعر بیشتر او را با غزل زیبای «خدا را شکر اگر امروز غم هست، حرم هست و حرم هست و حرم هست» می‌شناسند. این شاعر خوش‌ذوق به‌تازگی اعلام کرده است قصد چاپ مجموعه شعری را دارد که شامل اشعار عاشقانه، آیینی و اشعاری با موضوع مهاجرت است. گفتنی‎ست ایشان به تازگی در اولین کنگره‌ی شعر عاشورایی افغانستان، با غزل «آسمان است این که در گودال مقتل گم شده / یا که دنیای زنی آشفته بر تل گم شده؟» موفق به کسب رتبه‌ی اول شد. شعر زیر از این شاعر جوان، به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرای مرضیه : بی‎ نگاهت، بی نگاهت مرده بودم بارها ای كه چشمانت گره وا می‌كند از كارها مهر تو جاری شده در سينه‌ی دريا و رود دور دستاس تو می‌چرخند گندم‌زارها بازهم چيزی به جز نان و نمک در خانه نيست با تو شيرین است امّا سفره‌ی افطارها باغ غمگين است، لبخندی بزن تا بشكفند ياس‌ها، آلاله‌ها، گل پونه‌ها، گل‌نارها برگ‌های نازكت را مرهمی  جز زخم نيست دورت ای گل ، سر برآوردند از بس خارها بعد تو دارد مدينه غربتی بی حدّ و مرز خانه‌های شهر، درها، كوچه ها، ديوارها نخل‌های بی‌شماری نيمه‌شب‌ها ديده‌اند سر به چاهِ درد برده کوه صبری، بارها نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


7 روز قبل - 134 بازدید

دکتر طاهره صفّارزاده، شاعر، نویسنده، نظریه پرداز، محقق، مترجم و استاد دانشگاه، در روز ۲۷ آبان ۱۳۱۵ در خانواده‌ای متوسط با پیشینه‌ای از مردان و زنانی تلاشگر، مردم‌گرا و ستم‌ستیز، در سیرجان به دنیا آمد. پدر و مادرش را در پنج سالگی از دست داد و مادربزرگش که چشم‌پزشک و شاعر بود و در کرمان می‌زیست، سرپرستی او را بر عهده گرفت. خواهر بزرگ‌ترش نیز به اشاره مادربزرگ، برای رسیدگی به طاهره ترک تحصیل کرد. او همواره طاهره را فرزند اول خود می‌دانست. طاهره در شش سالگی تجوید، قرائت و حفظ قرآن را در مکتب محل آموخت. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را نیز در کرمان گذراند. وی نخستین شعرش را به نام «بینوا و زمستان» در سیزده‌سالگی سرود که در روزنامه دیواری مدرسه ثبت شد. اولین جایزه‌ی همان شعر را که یک جلد دیوان‌جامی بود، به پیشنهاد استاد باستانی پاریزی از رئیس آموزش و پرورش استان دریافت کرد. در نزد مردم ایران، طاهره صفارزاده با شعر «کودک قرن» شهرت یافته است. این شعر که در نخستین کتاب شعر او چاپ شد، توصیفی از وضعیت فرزند یک مادر اشرافی و ترسیمی از انحطاط فرهنگ غرب گرایانه بود. سال ششم دبیرستان را با رتبه نخست به پایان رساند و در امتحان ورودی دانشگاه، در رشته‌های حقوق، زبان و ادبیات فارسی و زبان و ادبیات انگلیسی قبول شد. چون در انتخاب تردید داشت، خانواده‌اش استخاره کردند و سرانجام در رشته زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه شیراز لیسانس گرفت. در این دوران بود که متوجه شد، واحدهای این رشته برای دانشجویان ایرانی کاربردی نیست. وی پس از سه‌سال زندگی با همسری معتاد، از وی جدا شد و به همراه فرزندش به تهران مهاجرت کرد. مدتی با کار در یک شرکت بیمه، تدریس زبان انگلیسی و نوشتن داستان برای مطبوعات، زندگی اش را تأمین کرد. هم‌زمان با بر عهده‌گرفتن مسئولیت صفحه‌ی شعر یکی از مجله‌ها، به عنوان مترجم متون فنی در شرکت نفت استخدام شد، ولی در پی یک سخنرانی در اردوی تابستانی فرزندان کارگران شرکت نفت، علیه تبعیض موجود و عوامل ستمی که مایه فقر و محرومیت کارگران و فرزندان آنها بود، مجبور شد کار خود را رها کند. طاهره صفّارزاده مدتی پس از درگذشت فرزندش، برای ادامه تحصیل به انگلستان و سپس به امریکا رفت. در دانشگاه آیووا، در گروه نویسندگان بین المللی پذیرفته شد و درجه MFA را دریافت کرد. طاهره صفّارزاده، ضمن گذراندن واحدهای درسی دیگر، برای درس‌های اصلی «شعر امروز جهان»، موضوع های «نقد ادبی»، «نقد علمی ترجمه» و «سینمای مستند» را انتخاب کرد. سینما را نیز به عنوان هنر دوم برگزید و دو فیلم کوتاه ساخت. در این دوران، وی در پی دست یافتن به زبان خاص شعری و در نتیجه مطالعاتی پیوسته، موفق شد تعریف‌ها و نظریه‌های جدیدی در زمینه هنر به‌ویژه شعر ارائه دهد. نخستین نمونه از این نوع شعرهایش او را به شهرت، اعتبار و احترامی چشمگیر در میان شاعران و نویسندگان کشورهای مختلف جهان رساند و ارتباط‌های ادبی متقابلی میان او و شاعران و هنرمندان دیگر کشورها پدید آورد. کتاب The Red Umbrella (چتر سرخ) نام مجموعه‌ای کوچک از شعرهای انگلیسی طاهره صفّارزاده است که دانشگاه آیووا آن را در سال ۱۹۶۸ میلادی چاپ کرده و بسیاری از شعرهای این کتاب، به زبان‌های گوناگون شرقی و غربی ترجمه شده است. هم‌اینک شعرهای انگلیسی وی در برخی کشورها به عنوان واحدهای درسی، تدریس می‌شوند. اصل شعرهای انگلیسی یا ترجمه شعرهای فارسی او به زبان‌های گوناگون، برخی موسیقی‌دانان را به آفرینش آهنگ‌هایی براساس آنها، برانگیخته است. از جمله یوآخیم ف. و. اشنایدر، موسیقی دان آلمانی، بر روی ترجمه آلمانی که خانم آن ماری شیمل، خاورشناس و پژوهشگر معروف فرهنگ اسلامی، از چند شعر طاهره صفّارزاده انجام داده، موسیقی نهاده و دیوید فدرولف، موسیقی دان امریکایی، برای چند شعر از کتاب The Red Umbrella موسیقی ساخته است. دکتر طاهره صفّارزاده، پایه‌گذار آموزش ترجمه به عنوان یک عالم و برگزارکننده‌ی نخستین کارگاه «نقد علمی ترجمه» در دانشگاه‌های ایران است. طاهره صفّارزاده در زمینه‌ی شعر و شاعری هم در سایه مطالعات و تحقیقات ادبی در زمینه شعر امروز، به معرفی زبان و سبک جدیدی از شعر توفیق یافت که عنوان «شعر طنین» بر آن نهاد؛ زمزمه‌ای روشن فکرانه که بی دغدغه‌ی وزن، با استعاره‌ای روشن، حرکتی در ذهن خواننده آغاز کرد. این قبیل شعرهای صفّارزاده، با توجه به درون مایه‌های خود، از گونه شعر مقاومت دینی و طنز سیاسی به شمار می‌آمد و حکومت پسند نبود. ازاین رو، شعر طنین در آغاز بسیار بحث برانگیز شد. سرانجام در سال ۱۳۵۵ به جرم سرودن شعر مقاومت دینی و امضا نکردن برگه عضویت اجباری در حزب رستاخیز، از دانشگاه اخراج شد. صفّارزاده در سال ۱۳۵۸ با دکتر عبدالوهاب نورانی وصال، ادیب، شاعر، نویسنده و استاد دانشگاه ازدواج کرد و این زندگی مشترک تا زمان درگذشت آن استاد (دی ماه ۱۳۷۳) ادامه داشت. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از سوی همکاران خود در دانشگاه شهید بهشتی، به ریاست دانشگاه و نیز ریاست دانشکده ادبیات انتخاب شد. او هم زمان با سرپرستی دانشکده ادبیات، طرح بازآموزی دبیران را اجرا کرد که از طرح‌های ضروری برای برطرف ساختن ضعف های آموزش‌های پیش از دانشگاه بود. در «جشنواره شعر آسیایی داکا» که در سال ۱۳۶۵ (1987 میلادی) برپا شد، مسئولان برگزاری جشنواره، دکتر طاهره صفّارزاده را به عنوان یکی از پنج عضو بنیان‌گذار کمیته ترجمه آسیا برگزیدند. رئیس جشنواره درباره این انتخاب گفت: «ما معتقدیم که یک نفر، آن هم در این سر دنیا از علم ترجمه حرف زده و اصولی عرضه کرده و آن یک نفر، خانم دکتر صفّارزاده است». وزارت علوم و آموزش عالی، در سال ۱۳۷۱ دکتر صفّارزاده را استاد نمونه معرفی کرد. او در سال ۱۳۸۰ نیز پس از انتشار ترجمه قرآن‌کریم به افتخار دریافت عنوان «خادم القرآن» رسید. وی در ماه مارس ۲۰۰۶ میلادی، هم‌زمان با برپایی جشن روز جهانی زن، از سوی سازمان نویسندگان افریقا و آسیا به عنوان شاعر مبارز و زن نخبه و دانشمند مسلمان برگزیده شد. در بخشی از نامه‌ی این سازمان آمده است: «از آنجا که دکتر طاهره صفّارزاده شاعر و نویسنده برجسته ایرانی مبارزی بزرگ و نمونه والای یک زن دانشمند و افتخارآفرین مسلمان است، این سازمان، ایشان را به پاس سابقه طولانی مبارزه و کوشش های علمی گسترده، به عنوان شخصیت برگزیده سال جاری انتخاب کرده است». همچنین در نخستین جشنواره بین المللی شعر فجر که در بهمن ۱۳۸۵ برگزار شد، هیئت داوران با بیشترین آرا، طاهره صفّارزاده را برگزیده بخش شعر نو (سپید و نیمایی) معرفی کردند. وی در سال ۱۳۸۷ به علت بیماری، عمل جراحی کرد و چند ماه پس از آن، در حالت کما در بیمارستان بستری شد تا اینکه در آبان ۱۳۸۷ درگذشت. از طاهره صفّارزاده افزون بر مقالات و مصاحبه‌های علمی و اجتماعی، تاکنون یک مجموعه داستان، دوازده مجموعه شعر، پنج گزیده اشعار و سیزده اثر ترجمه یا نقد ترجمه در زمینه‌های ادبیات، علوم، قرآن، علوم قرآنی، حدیث و علوم حدیث، انتشار یافته است و گزیده سروده‌های او به زبان‌های گوناگون جهان ترجمه شده اند. آثار دکتر طاهره صفّارزاده عبارتند از: قصه پیوندهای تلخ شعر رهگذر مهتاب (چتر سرخ) The Red Umbrella دفتر دوم طنین در دلتا سدّ و بازوان سَفَر پنجم بیعت با بیداری مردان منحنی دیدار صبح روشنگران راه در پیشواز صلح از جلوه های جهانی گزیده شعر حرکت و دیروز گزیده اشعار فارسی و انگلیسی Selected Poems اندیشه در هدایت شعر هفت سفر طنین بیداری

ادامه مطلب


2 هفته قبل - 148 بازدید

کتاب هیچ‌کس مثل تو مال این جا نیست (No One Belongs Here More Than You)، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است که اولین بار در سال ۲۰۰۵ چاپ شد. میراندا جولای، تمامی استعدادهای خارق‌العاد‌ه‌ی خود را در خلق این مجموعه‌ی جذاب، روح بخش و پراحساس به کار گرفته و توانسته به لحظات به ظاهر بی‌اهمیت، قدرت و گیرایی به خصوصی ببخشد. در این داستان‌های دل‌نشین، مواجهه‌ای دوستانه، یک سوءتفاهم و یا آشکار شدن یک موضوع ممکن است دنیای شخصیت‌ها را زیر و رو کند. نویسنده با توانایی و تسلطی مثال زدنی از خصوصیات، منطق و آرزوهای عجیب و غریب حاکم بر زندگی هر یک از شخصیت‌ها پرده برمی‌دارد. کتاب هیچ‌کس مثل تو مال این جا نیست، نخستین اثر میراندا جولای (Miranda July) است که ایده‌هایش را به شکلی فوق‌العاده تازه و هیجان‌انگیز به نگارش درآورده است. شباهت عجیبی بین کاراکترهای داستان‌ها وجود دارد. کاراکترهایی که شاید زندگی و اطرافیان مختلفی دارند اما گمان می‌کنید شخصیت اصلی همه‌ی داستان‌ها یک شخص است. مانند این که یک بازیگر، نقش‌های مختلفی را در فیلم‌های گوناگون بازی می‌کند؛ یا شبیه اینکه شما می‌خوابید و هر بار در خواب یک زندگی جدید را تجربه می‌کنید. داستان‌ها مملو است از روزمرگی‌هایی که هیچ چیز جدیدی ندارد و همین اهمیت دادن به روزمرگی‌ها و نگاه متفاوت به آن، آن‌ها را جذاب می‌کند. همین تفاوت روزمرگی‌های اشخاص با یکدیگر. همین رفتن به خلوت انسان‌های عادی و این حس کنجکاوی سیر نشدنی نویسنده که آن را به بهترین نحو به شما هم منتقل می‌کند. این، هنر نویسنده است که رویدادهایی طبیعی و نه چندان مهم که شاید برای خود شما بارها رخ داده باشد را به شکل تجربیاتی تازه ارائه می‌کند که به محض اینکه شروع به خواندن یا شنیدن هر داستان می‌کنید تا آن را تمام نکنید، کتاب را رها نمی‌کنید. حتی داستان‌هایی که به نظر غیرواقعی می‌رسد را آنگونه تعریف می‌کند که در ذهن خود به دنبال ما به ازای آن در زندگی خود می‌گردیم و بعد از مدتی جستجو در می‌یابیم که ما هم این حس را به نحوی دیگر تجربه کرده‌ایم. این کتاب ۸۸ صفحه بیشتر ندارد و شامل هفت داستان کوتاه است – شامل: تیم شنا، پسر لم کین، پاسیوی مشترک، مرد روی پله‌ها، این آدم، دلخوشی من، ماه‌گرفتگی. اما انگار هر داستان را باید دوبار یا شاید هم بیشتر بخوانیم تا از سروته ماجرا سر دربیاورم. نه اینکه کتاب سخت‌خوانی باشد، بحث بر سر رؤیاپردازی شخصیت‌هاست. گاهی آن‌قدر زیاد می‌شود که خواننده سر درنمی‌آورد که خیال است یا واقعیت. بنابراین مدام در جست‌وجوی سرنخ‌هایی در داستان‌ها هستیم و این باعث می‌شود اصلاً از خواندنش خسته نشویم. چیزی که در بیشتر داستان‌های میراندا جولای مشهود است، نوعی سردی یا ازهم‌پاشیدگی روابط میان زن و مردِ داستان‌ها است. اما سعی می‌کنند دلشان را به چیزی خوش کنند. برای مثال در بخشی از کتاب زوج داستان که بچه‌ای ندارند، یک سری کارهایی را در طول روز انجام می‌دهند که مخصوص به خودشان است، نظیر خوب غذا خوردن، توجه به بودیسم و دیدگاه‌های خاص: ساعت هفت صبح بیدار می‌شوم و به خودم می‌گویم این دومین روز از بقیه ی زندگی من است.(کتاب هیچ‌کس مثل تو مال این‌جا نیست – صفحه ۵۹) کتاب هیچ کس مثل تو مال اینجا نیست روایت‌گر آدم‌هایی با روابطی از جنس روابط امروز مردم آمریکا با هم است؛ این اثر تنهایی‌های کاراکترهایی را فریاد می‌زند. کاراکترهایی که برای فرار از این تنهایی به غوغای درونی خود گریز می‌کنند و با خود دیالوگ دارند. برای خود دنیاهای دیگری ساخته‌اند که در آنجا قوانین خود را دارند. می‌شود از چیزهای کوچک که در دنیای معمولی رنجیدن از آن‌ها غیر معمول است، رنجید. هر کار عجیبی را می‌توانند عملی کنند، حتی می‌توانند در کف آشپزخانه خود آموزش شنا بدهند! علی‌رغم طنز ملیحی که در فضاسازی و کاراکترها دیده می‌شود، کلیت داستان‌ها فضایی جدی دارد. کاراکترها در خیالات خود غوطه‌ور شده ولی هیچ‌گاه از زندگی واقعی خود دور نمی‌شوند. در انتهای داستان‌ها اتفاق عجیبی رخ نمی‌دهد و داستان هر جایی ممکن است تمام شود و یا به همان منوال ادامه پیدا کند. حتی در بخش‌هایی که داستان‌ها گره پیدا می‌کنند و قرار است هیجان و پیچیدگی به داستان اضافه شود، نویسنده با به درازا کشاندن توصیفات و حاشیه رفتن و یادآوری خاطرات تاکید دوباره‌ای دارد که این داستان‌ها معمولی‌تر از آن چیزی است که فکرش را بکنید. با گذشت زمان و شنیدن چند داستان دیگر، درمی‌یابید که داستان‌ها، داستان آدم‌های تنهاست. تنهایی‌هایی را تعریف و توصیف می‌کند که جنسیت ندارد؛ به همان اندازه که مردانه است، زنانه هم است. میراندا جولای در سال ۱۹۷۴ در آمریکا متولد شد. او علاوه بر نویسندگی، در موسیقی و سینما هم فعالیت حرفه‌ای دارد. می‌گویند به هر چه دست بزند، طلا می‌شود و ظاهرا بی‌راه هم نمی‌گویند؛ چون وی هم آلبوم‌های موسیقی خوبی داشته، هم فیلم شاهکاری ساخته و هم داستان‌های موفقی به نگارش درآورده است. خلاقیتش شاید کمی رنگ‌وبوی کودکانه داشته باشد؛ اما انگار استعداد غریبی دارد در اینکه واقعیت را از جزییات سوررئال زندگی روزمره بیرون بکشد و تنهایی آدم‌ها را به عجیب‌ترین شکل ممکن نشان بدهد. جولای همیشه دلش می‌خواسته رازهایی از زندگی‌اش را در داستان‌هایش بیاورد و در این مجموعه داستان همین کار را کرده است. او در فیلم «من و تو و همه آن‌هایی که می‌شناسیم» نویسنده، کارگردان و بازیگر بود و توانست در جشنواره‌ی ساندنس جایزه‌ی ویژه‌ی هیات داوران برای ایده‌ی خلاقانه و در جشنواره‌ی کن سال ۲۰۰۵ هم جایزه‌ی دوربین طلایی را از آن خود کند. در قسمتی از کتاب هیچ‌کس مثل تو مال اینجا نیست می‌خوانیم: آن‌ها دائم دیدگاه‌هایشان را با هم منطبق می‌کردند تا رشد ماجرا به چشم‌شان نیاید آن‌ها همدیگر را به اندازه‌ای که برنامه‌ریزی کرده بودند دوست نداشتند و بدون هیچ حرفی همدیگر را از این دوست داشتن معاف می‌کردند. اتاق‌های خالی زیادی در خانه‌شان بود که فکر می‌کردند عشق آن‌ها را پر خواهد کرد اما در واقع مجبور شده بودند با کمک هم این اتاق‌ها را با اثاثیه‌ی مدرن دهه‌ی پنجاهی پر کنند. هرمان میلر، جورج نلسن چارلز و ری ایمز آن‌ها دیگر هیچ وقت تنها نبودند و همیشه دوروبرشان شلوغ بود. داستان‌های بامزه‌ی جلای کار مهم و خاصی انجام می‌دهند. آدم را غافلگیر می‌کنند. بعد هم به شکل بسیار آرام و خاصی از واقعیات روزمره‌ی زندگی فراتر می‌روند. زنی در اتاق نشیمن شنا درس می‌دهد البته چرا که نه؟ جولای باعث می‌شود همه چی به نظرمان خیلی طبیعی بیاید. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


1 ماه قبل - 147 بازدید

اتاقی از آن خود اثری از ویرجینیا وولف درباره مسئله «زن و داستان» است که در ابتدا در قالب دو سخنرانی در حضور زنان دانشجو در کمبریج برگزار شد، اما بعد از آن ذهن وولف همچنان درگیر این موضوع بود. بنابراین او تصمیم گرفت مباحث را به شکل کامل‌تری در قالب کتاب ارائه کند و عنوان کتاب را از «زن و داستان» به «اتاقی از آن خود» تغییر می‌دهد. این کتاب یک سال پس از سخنرانی‌ها منتشر شد. محور اصلی صحبت‌های وولف به دلایل این موضوع می‌پردازد که چرا تعداد زنان شاعر و رمان‌نویس تاکنون کم بوده است. وولف در بررسی‌های اولیه خود پاسخ به این سوال را در ساختار کلی خانه و خانواده می‌بیند که نوشتن در اتاق نشیمن آسان نبود چرا که بعید بود زنی پیدا شود که حتی نیم ساعت از وقتش از آن خودش باشد. اما کتاب حاضر مسئله را به شکل دقیق‌تر و گسترده‌تری بررسی می‌کند. آدلاین ویرجینیا وولف، زاده‌ی ۲۵ ژانویه ۱۸۸۲ و درگذشته‌ی ۲۸ مارس ۱۹۴۱، بانوی رمان نویس، مقاله نویس، ناشر، منتقد و فمینیست انگلیسی بود که آثار برجسته ای چون خانم دالووی (۱۹۲۵)، به سوی فانوس دریایی (۱۹۲۷) و اتاقی از آن خود (۱۹۲۹) را به رشته‌ی تحریر درآورده است. زندگی وولف فراز و نشیب بسیار داشت اما او از جوانی همواره رویای نویسندگی در سر داشت و به همین دلیل به دنبال استقلال مادی و معنوی بود. استقلالی که بعدها به شکلی جالب به دست می‌آورد. (در کتاب در این باره صحبت می‌کند.) وولف در طول زندگی بارها دچار بیماری روانی شد و نهایتاً در سال ۱۹۴۱ به زندگی خود پایان داد. وولف درباره کتاب حاضر که در بستر بیماری در ذهن او شکل گرفت می‌نویسد: با چنان سرعتی می‌نوشتم که وقتی قلم به دست می‌گرفتم مثل بطری آبی بودم که سر و ته شده باشد. با نهایت سرعتی که می‌توانستم می‌نوشتم؛ بیش از حد سریع، چون حالا برای تصحیح آن نوشته‌ها باید زحمت بکشم؛ اما این روش به آدم آزادی می‌دهد و اجازه می‌دهد از فکری به فکر دیگر بپرد. راوی کتاب زیاد روی اسم خود حساس نیست چرا که به اعتقاد او این مسئله هیچ اهمیتی ندارد. او می‌گویند می‌توانید «مرا مری بیتون، مری سیتون، مری کامایکل یا هر نامی که دوست دارید بنامید.» چیزی که مهم است سرنوشت زن و اتفاقاتی است که بر او گذشته است. در ابتدا کتاب با تصویر مری در محوطه یک دانشگاه خیالی آغاز می‌شود و مشکلاتی که این حضور ساده در دانشگاه برای او ایجاد می‌کند. به عنوان مثال مری را از چمن‌های محوطه به قسمت خاکی منتقل می‌کنند و حتی اجازه ورود او به کتابخانه را بدون همراهی یک مرد نمی‌دهند. در ادامه سختی‌های زنان در روزگار گذشته بررسی می‌شود و این تمثیل جالب مطرح می‌شود که اگر شکسپیر یک خواهر داشت بعید بود بتواند هیچ موفقیتی کسب کند. مشکلات بسیاری مانند کارهای خانه، نداشتن تحصیل، ازدواج زود هنگام، روبه‌رو شدن با دیگر مردان، طرد شدن و غیره موانعی هستند که هرگز اجازه نمی‌دهند خواهر شکسپیر تبدیل به یک زن شاعر و نویسنده شود. با پیش بردن این مثال‌ها ویرجینیا وولف مسائل مهم خود را مطرح می‌کند. این کتاب به سبکی نو نوشته شده که نیمی محاوره و نیمی گفت‌وگوی درونی است و البته ساختاری داستان‌گونه دارد اما بیشتر از هر چیز شبیه جستاری مدرن است. کتابی که در اصل یک متن فمینیستی است و به مسائلی مانند: «گمنامی زنان، تاریخ ادبیات زنان، تاثیر سبک و ارزش‌های مردانه در نوشته‌های زنان، خشم و نفرت و مخاطرات آن برای هنرمند، تحلیل رمان به منزله ژانر اصلی نوشتار زنان، پیش‌بینی آینده زن و داستان با توجه به آزادی‌های تازه یافته زنان در اوایل قرن بیستم، تاکید بر وجوه مادی زندگی و تاثیر آن بر نویسندگی زنان و بالاخره امید به پیدایش داستانی شعرگونه و سبکی که به نوشتار زنان نزدیک‌تر باشد.» عنوان کتاب شاید بیشتر از هرچیز توجه خواننده را به خود جلب کند. وولف هم در اولین جملات کتاب سعی دارد این موضوع را توضیح دهد که مسئله زن و داستان چه ربطی به داشتن اتاقی از آن خود دارد؟ بنابراین شروع به بررسی مسائل مختلف می‌کند: چه چیزهایی لازم است تا زنان به شاعران بزرگی تبدیل شوند؟ به زنانی مشهور که نوشته‌هایشان سبکی تازه و رنگ و بویی زنانه داشته باشد نه آن ارزش‌هایی که مردان ایجاد کرده‌اند. وولف پس از بررسی‌های فراوان در نهایت به این نتیجه می‌رسد که زنان به این موارد احتیاج دارند: پول، امکان تحصیل، وقت کافی و البته اتاقی از آن خود. یکی از شرایط لازم برای سرودن شعر و شاعر شدن این است که زن زیر سایه مرد نباشد. چرا که: طی همه این قرن‌ها زنان چون آینه‌هایی عمل کرده‌اند که قدرتی جادویی و خوشایند دارند و می‌توانند قامت مرد را دو برابر اندازه واقعی‌اش نشان بدهند. (کتاب اتاقی از آن خود اثر ویرجینیا وولف – صفحه ۶۳) همچنین لازم است که زنان به قدرت آزادی و استقلال فکری برسند تا در اوقات فراغتی که دارند بتوانند در اتاقی که خاص خودشان است مشغول نوشتن شوند. و البته پیش‌نیاز این‌ها دوباره همان استقلال مالی است. خود وولف درآمد ثابتی داشت که به شکل ارث به او رسید، بنابراین از تغییراتی که این درآمد ثابت در روحیه‌اش ایجاد می‌کند به خوبی آگاه است. وولف تاکید می‌کند که همین درآمد ثابت که به دنبال آن مسکن، خوراک و لباس می‌آید باعث می‌شود نفرت و تلخکامی هم به پایان برسد. وولف می‌نویسد: به راستی جالب است که یک درآمد ثابت چه تغییری در روحیه آدم به وجود می‌آورد. هیچ نیرویی در دنیا نمی‌تواند پانصد پوندم را از من بگیرد. خوراک، مسکن و لباسم برای همیشه تامین است. بنابراین نه تنها تلاش و کار، بلکه نفرت و تلخکامی نیز به پایان می‌رسد. لازم نیست از مردی متنفر باشم؛ او نمی‌تواند آسیبی به من برساند. لازم نیست تملق مردی را بگویم؛ او چیزی ندارد که به من بدهد. (کتاب اتاقی از آن خود اثر ویرجینیا وولف – صفحه ۶۶) اما این موضوع در ادامه نتیجه‌ای بسیار مهم‌تر و اساسی در پی خواهد داشت که وولف از آن به عنوان موضع جدید نسبت به نیمه دیگر بشریت یاد می‌کند. موضعی که در آن دیگر «سرزنش کردن یک طبقه یا یک جنسیت» مسخره است. درنهایت پیشنهاد وولف به زنان چیست؟ در درجه اول وولف امیدوار است که «هر طور شده، آن‌قدر پول به دست بیاورید که بتوانید سفر کنید و دنیا را ببینید، درباره آینده یا گذشته جهان تامل کنید، درباره کتاب‌ها خیالپردازی کنید و در گوشه و کنار خیابان پرسه بزنید و بگذارید نخ ماهیگیری فکرتان به اعماق رودخانه برود.» اما در مرحله بعد خیلی ساده و بدون تکلف از زنان می‌خواهد که بیاید «خودمان باشیم و نه هیچ چیز دیگری.» نکته نهایی سوالی است که وولف در اواخر کتاب مطرح می‌کند. سوالی که خطاب به زنان است به خاطر همه کارهایی که انجام نداده‌اند: «عذر شما چیست؟» خود وولف به شکل مختصر به این سوال جواب می‌دهد که نشان می‌دهد همه موارد بحث شده در کتاب «لازم» است وجود داشته باشند تا زنان شاعران و رمان‌نویسان بزرگی شوند اما اینکه هر کدام به تنهایی «کافی» باشند یا نه مسئله دیگری است. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 160 بازدید

فرحت زیبا یوسفزی، یک نام آشنا در عرصه ادبیات و هنر است. او یک نویسنده، شاعر و مترجم است که آثار متنوعی را در قالب‌های مختلف ادبی خلق کرده است. آثار او معمولاً به زبان اردو و فارسی هستند و به مسائل اجتماعی، فرهنگی، و زنان می‌پردازند. فرحت در سال ۱۳۸۰ در كشور پاكستان و در يک خانواده روشن‌فكر و خاندان سپه سالار غلام حيدر خان چرخی به دنیا قدم گذاشت، از آوان طفلیت علاقه‌مند مطالعه و نوشتن بود، از كتاب‌های داستانی خوشش می‌آمد و مطالعه می‌كرد تا اینكه در سن ۱۲ سالگی در حالی که متعلم صنف ششم بود، اقدام به نوشتن داستان‌های كوتاه نمود، بدون شک هر انسان هنرمندی را حسی می‌كشاند و او را حس و علاقه به نوشتن وادار به گرفتن قلم کرد تا بنویسد. دوری و رنج پدر کلمه گشت و از نوک قلمش جاری شد. بیشترین نوشته‌ها و شعرهایش نیز در وصف پدر است. نویسند‌گی یکی از اهداف بزرگ فرحت است و به همین دلیل در ظرف یک‌سال توانست به یاری خداوند كتابی را به چاپ برساند، به نام(حقيقت‌های زندگی) كه موضوعات آن كشيدن واقعات ملى و اجتماعى توسط قلم و به زبان ساده مانند: دردها، رنج ها و آرزوهاى مردم اين سرزمين، به خصوص بانوان اين كشور كه با دشوارى‌ها دست و پنجه نرم می‌كنند و فرحت زيبا توانسته اين فرياد را به گوش ها رساند. بعداً آهسته، آهسته توانست توجه بزرگان اهل ادب و فرهنگ كشور ما را به سمت نوشته‌هایش جلب نماید و بیشترین تقدیر وتمجید از طرف آنها شامل حال فرحت شد و در انجمن قلم افغانستان نیز عضویت کسب كرد و شروع به فعالیت کرد و همین طور از طرف رسانه.های دیداری در برنامه‌های مختلف شعر و ادب دعوت گرديد و در عین حال با رسانه‌های نوشتاری نیز همکار شد. كار كرد‌هاى دوشيزه فرحت، جوانى قلم بدست و آگاه در راه روشن‌گرى جوانان اين نسل فراموش شده كشور، قابل قدر است. فرحت در زمینه انگیزه جوانان این سرزمین چنین نظری دارد: همه چيز بر می‌گردد به سعی و تلاش خود انسان، آینده را برای آنانی كه در هر شرایطی سخت و دشوار با صبر و كوشش سپری می‌كنند روشن و روشنتر می‌نگرم. فرزندان این سرزمین دست از تلاش بر نمی‌دارند چون من چشم دیدم را می‌نویسم كه فرزند این وطن چگونه تحصیل می‌كند و درس می‌خواند، با آنكه زمینه‌های پیشرفت برایش مساعد نیست و یا اگر مساعد هم است دچار فقر و ناداری است. در پهلوی كار و غریبی‌اش در آفتاب سوزان، كتاب‌های مكتب را در بغل دارد و درس می خواند، پس چرا به این‌ها امیدوار نبود و همین سبب می گردد هرروز  از قبل خو‌ش‌بین‌تر ‌شوم و افتخار كنم بر فرزندان این سرزمین خسته! فرحت زيبا يوسفزى با آنكه نويسنده‌ی خلاق است، شاعر مستعد نيز است كه شعرنو و سپيد را به زيبايى مى‌سرايد. نويسنده‌گان مورد علاقه‌اش داکتر اكرم عثمان، سپوژمی زرياب، محمدقسيم سروش، كمال‌الدين مستان و خالد نويسا می‌باشند، بانو فرحت نیز نوشته‌هایش را تحت نظر جناب محمد قسيم سروش داستان پرداز، شاعر و منتقد ادبی كار می‌کند. كوچه‌های سبز من از آن كوچه بارها گذشتم دیگر پاییز و سرد شده بود كاش بارها گذشتنت را تكرار می‌كردی خاطرات دیگر پژمرده شدند و زرد همچو برگ‌های پاییز افتاده و من از آن كوچه بارها گذشتم ترانه‌های كوهسار،دریا،پرنده‌های خوش آواز دیگر گذشتنش چون قبل نبود، گذشتنت را تكرار كن! تا من نیز لبخندها و گریه‌هایم را تكرار كنم من از آن كوچه بارها گذشتم و گذشتم برخی از آثار معروف فرحت زیبا یوسفزی عبارتند از: رمان‌ها: "سایه‌های شکسته"، "قلمرو خاکستر" و "رنگین کمان بعد از باران" از جمله رمان‌های او هستند که به مسائل زنان و جامعه می‌پردازند. مجموعه داستان‌های کوتاه: "آینه‌های روبرو" و "زخم‌های ناپیدا" از جمله مجموعه‌ داستان‌های کوتاه او هستند که به مسائل اجتماعی و انسانی توجه دارند. شعر: یوسفزی در زمینه شعر نیز فعالیت دارد و اشعار او اغلب مضامین عاشقانه، اجتماعی، و فلسفی را در بر می‌گیرند. ترجمه: او تعدادی از آثار ادبی را از زبان‌های دیگر به اردو و فارسی ترجمه کرده است که از جمله آنها می‌توان به ترجمه آثار برخی از نویسندگان معاصر اشاره کرد. علاوه بر این، یوسفزی در زمینه هنر و هنرهای تجسمی نیز فعالیت دارد و گاهی اوقات آثار نقاشی و هنرهای دستی خود را نیز به نمایش می‌گذارد. او در محافل ادبی و فرهنگی نیز حضور فعالی دارد و به عنوان یک چهره برجسته در عرصه هنر و ادبیات شناخته می‌شود. دوشيزه فرحت كه در جامعه سنتى كشور، جوانى خود را سپرى مى‌كند با درد مادران، زنان و دختران که به گونه‌ی مایوسانه در رنج و سختی به سر می‌برند، مى‌خواهد در آینده مدافع حقوق اين طبقه محروم جامعه منحيث قاضى و يا وكيل مدافع بانون انجام وظيفه كند و يا اينكه خبرنگار شود تا حال احوال بانوان رنجديده كشور را از دوردست هاى شهر و ولايت از طريق خبر و اطلاعات جمعى  به گوش مردم وجهانيان برساند تا از اين طريق به بانوان مظلوم خدمت نموده با قلم و ادب عليه خشونت زنان  كشور مبارزه نماید. سوْال خیام خموش و جواب بانو فرحت شعر: خیام خموش ای وای! چـه زیبــا صنمی! اهل کجائی خوش لحنی و شَکر شکنی، اهل کجائی مانند تو سیمین بدنی نیست در این شهر خوش صورت و موزون بدنی،اهل کجائی لعل لبت از رنــگ عقیق اســت به ظاهر انگــار کـه اهــل یَمَنی، اهـــل کجائی دیریست که می گردم و الحق که ندیدم در شهـــر بمثل تو زَنی، اهـــل کجائی از نسـل بدخشــی، ســـمرقند و بخارا یا دخت خُراســـــان وطنی، اهل کجائی در کیش مســــلمانی و یا آئین ترســـا یــا آنکـه تو هم دینِ منی، اهـل کجائی "خیام" فـــتاده به رهت پُرســش آخــر شاه بیت غــزلهـــای منی، اهل کجائی شعر: بانو زیبا فرحت یوسفزی حقــــا کــه چه زیبــا صنمم، اهل وفایم خوش لحنم و شَکــر شــکنم، اهل وفایم امثال من اندر نگهت نیست در این شــهر غـــــم پرور این انجــــمنم، اهل وفایم لعـــــل لبم از رنگ عقـیق اســت ولیکن پشــــتانه و دری ســخنم، اهـــل وفایم من دخــتر آزاده ولی گــــم شده جـویم در شــــهر شـــما خویشتنم، اهل وفایم نی نســل سـمرقندم و نی نســـل بخارا تک دخـــــتر افغــــان وطنم، اهل وفایم در کیش مســلمانم و فـــــارغ ز تعصب بی خـــــانه ام و بی کفنم، اهــل وفایم "فرحت" چو غزل سر بکند نالــه کند دهر بلبل صفـــت اندر چمنم، اهــــــل وفایم نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 149 بازدید

این روزها نظاره‌گر پدیده‌ای شگفت‌انگیز هستیم؛ بخشی از زنان در سرتاسر جهان راز و رمز موفقیت در زندگی و شغل خود را یافته‌اند و هر روز تعدادشان افزایش می‌یابد. آن‌ها به رمزی جادویی دست پیدا کرده‌اند این زنان مثبت‌اندیش هستند، پشتیبان یکدیگرند و باور دارند که می‌توانند به تمامی خواسته‌هایشان برسند. کتاب راز دختران موفق (Girl Code) درباره‌ی این زنان است. کارا الویل لیبا (Cara Alwill Leyba) در این کتاب به ما نشان می‌دهد که وقتی زنان تفاوت‌ها را کنار می‌گذارند و از یکدیگر حمایت می‌کنند اتفاقی بی‌نظیر رخ می‌دهد. وقتی زنان خودشان را می‌پذیرند و درباره‌ی ترس‌ها، شکست‌ها و ناکامی‌هایشان صحبت می‌کنند قدرتی فوق‌العاده می‌یابند. و از آن مهم‌تر، زمانی که در شادی‌ها، پیروزی‌ها و موفقیت‌های هم سهیم می‌شوند پدیده‌ای شگفت‌انگیز سر برمی‌آورد. کتاب راز دختران موفق با مصاحبه با تعدادی از زنان کارآفرین، متخصص و کسانی که به‌دنبال رؤیاهایشان هستند گویای این است که ما نیز با تغییراتی ساده در نگرش خودمان به زندگی می‌توانیم مانند این زنان زندگی و شغلی شادتر داشته باشیم، و با ایمان آوردن به خودمان، ریشه‌کن کردن حسادت و آموختن قدرت ارتباط می‌توانیم خوشبختی را در زندگی خود احساس کنیم. این کتاب امیدبخش که ازجمله کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز بوده، با استقبال زنان در سراسر جهان مواجه شده است، به‌طوری که شرکت کیت اسپید از لیبا دعوت کرده تا کتاب حاضر را در شرکتشان آموزش دهد، و علاوه بر این، مجله‌ی Inc کتاب راز دختران موفق را از کتاب‌های الهام‌بخشی دانسته که هر زن کارآفرینی باید آن را بخواند. این کتاب به کلیه‌ی زنانی که به‌دنبال زندگی شادتر و موفق‌تر هستند، دنبال انگیزه‌اند، درگیر خودکم‌بینی‌اند، از رقابت زنانه خسته‌اند، می‌خواهند روی پای خود بایستند به دنبال رشد فردی، خودشناسی و خودسازی‌اند پیشنهاد می‌ شوید. موضوعات اصلی کتاب: قدرت خودباوری: - نویسنده تاکید دارد که بزرگ‌ترین رمز موفقیت، ایمان داشتن به خود و قدرت‌های درونی‌ست. به جای اینکه منتظر تأیید دیگران باشی، باید خودت را تأیید کنی. زن‌ها رقیب نیستند، متحدند: - یکی از پیام‌های مهم این کتاب این است که دخترها و زن‌ها به جای رقابت با هم، باید همدیگر را حمایت کنند. موفقیت یک زن، مانع موفقیت دیگری نیست. موفقیت فقط پول و مقام نیست: - موفق بودن یعنی رضایت داشتن از زندگی، شادی درونی، و حس رشد. با خودمراقبتی، عشق به خود، و انتخاب‌های سالم، می‌توان به این موفقیت رسید. سبک زندگی آگاهانه: - نویسنده روی سبک زندگی لوکس و شاد تاکید دارد، اما نه به‌معنای مادی؛ بلکه لوکس بودن از نظر احساس ارزش، نظم ذهنی و مراقبت از خود. شجاعت در برابر شکست: - شکست بخشی از مسیر است و باید از آن درس گرفت، نه اینکه عقب نشست. کارا الویل لیبا، سخنران، مربی سبک زندگی و نویسنده‌ای آمریکایی است که در آثارش زنان را تشویق می کند تا خوشحالی و رضایت خود در زندگی را در اولویت قرار دهند. او با سبک نوشتاری صمیمی، پرانرژی و زن‌محور، به زنان کمک می‌کند اعتماد‌به‌نفس، استقلال، و احساس ارزش شخصی خود را بالا ببرند. او تا به حال پنج کتاب منتشر کرده و در بلاگی محبوب، مطلب می‌نویسد. لیبا قبلاً به عنوان مدیر تبلیغات دیجیتال در شبکه‌ی MTV فعالیت می کرد. نویسنده‌ی کتاب حاضر در حوزه‌ی رسانه‌ی دیجیتال فعالیت می‌کند. او ابتدا کارش را با بازاریابی دیجیتال در صنعت موسیقی آغاز کرد و در طول بیست سال فعالیت خود، با شرکت‌های چندمیلیون‌دلاری همکاری کرده است. کارا الویل لیبا یک وبلاگ پرطرفدار دارد که از محتوای آن ۹ کتاب ازجمله کتاب راز دختران موفق را تألیف کرده است. او همچنین پادکست پرشنونده‌ای دارد و برای سایر زنان کارآفرین، دوره‌های آموزشی برگزار می‌کند. کتاب‌های لیبا به زبان‌های مختلفی ترجمه شده‌اند. کتاب‌های پرفروش کارا: از جمله: - Girl Code (رمز دختران) - The Champagne Diet (رژیم شامپاین) «نترس دختر! غوغا به پا کن»، «دختران پرشروشور» و «خودت را دست‌کم نگیر دختر» از دیگر کتاب‌های لیبا هستند که به فارسی برگردانده شده‌اند. در بخشی از کتاب راز دختران موفق می‌خوانیم: آن‌چه زنان کارآفرین موفق را از زنانی که فقط رویاپردازی می‌کنند، جدا می‌سازد این حقیقت است که زنان موفق وقت را هدر نمی‌دهند. آنان، برای تحقق رویاهایشان، سر از پا نمی‌شناسند. آنان منتظر نمی‌مانند تا فردی پیدا شود و فرصتی برای پیشرفت را کادوپیچ به آنان هدیه دهد. آنان از جایشان بلند می‌شوند و فرصت‌هایی برای خودشان می‌آفرینند. آنان همان ایمیل مهم را ارسال می‌کنند. همان تلفن ضروری را می‌زنند. آنان هزاران‌بار تلاش می‌کنند. به‌جای پذیرش شکست، سخت‌تر می‌کوشند. زمانی که دیگران در خواب‌اند، کار می‌کنند، تعطیلات را نادیده می‌گیرند و تمنای درونی خویش را زندگی و با هر نفس آن را دنبال می‌کنند. زنان موفق منتظر کارت دعوت نیستند. آنان خودشان را به میهانی دعوت می‌کنند. به جرئت می‌گویم که همه‌ی فرصت‌های کاری زندگی‌ام را خودم به وجود آورده‌ام. و اگر همه‌ی آن‌ها را به‌دست خود نساخته باشم، دست کم رابطه‌هایی ایجاد کرده‌ام که به چنین فرصت‌هایی انجامیده است. بخشی عظیم از کارآفرین بودن این است که پیوسته و آگاهانه بذرها را بکارید. کارآفرینی همیشه به معنای شناخته شدن، فروش یا ارتباط سریع و مؤثر نیست. وقتی کارآفرین باشید، همه شما را می‌پایند. پس، بهترین کار این است که گام‌ها را محکم و استوار بردارید. مطالب این کتاب شامل: فصل اول: راز اصلی این است! فصل دوم: به هوش و استعداد برجسته‌ی خود اعتماد کنید. فصل سوم: قدرت ارتباط فصل چهارم: ترس فصل پنجم: گرد و غبارهایتان را بتکانید. فصل ششم: وقتی مشغول ساختن امپراتوری خودت هستی، وقتی برای توجه به مزخرفات نمی‌ماند. فصل هفتم: به دنبال خطوط منقش به الماس باشید. فصل هشتم: چون خانمی موفق است، از او متنفر نباشید فصل نهم: منتظر کارت دعوت نباشید. جملات برگزیده‌ی کتاب راز دختران موفق: - اینکه خطر نمی‌کنید، خود بزرگ‌ترین خطر است. - تفاوت میان افراد موفق و دیگر افراد در مدت زمانی است که صرف تأسف خوردن برای خودشان می‌کنند. - وقتی در جمع‌های عمومی حاضر می‌شوید، باید پوستی کلفت و حافظه‌ای فراموشکار داشته باشید. حتی مادرترزا نیز منتقدان و دشمنانی داشت. - اگر زنی بهترین دوست خودش باشد، زندگی برای او راحت‌تر است. - اگر خودتان دنبال خواسته‌هایتان نروید، هرگز آن‌ها را به دست نخواهید آورد. اگر نپرسید، پاسخ همیشه منفی است. اگر قدمی روبه‌جلو برندارید، همواره درجا خواهید زد. کارا الویل لیبا در کتاب راز دختران موفق ما را به زندگی زنان موفق و تأثیرگذار جهان دعوت می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه با به کار بستن چند توصیه‌ی ساده ما نیز می‌توانیم از زنان موفق محسوب شویم. این اثر حیرت‌انگیز از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز بوده است. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 259 بازدید

غزاله علیزاده (Ghazaleh Alizadeh)، تک‌فرزندِ خانواده‌ای اصیل و ثروتمند، در ۲۷ بهمن ۱۳۲۷ در مشهد به‌ دنیا آمد. اگرچه وقتی چشم باز کرد، خود را با نام فاطمه شناخت؛ فاطمه علیزاده هراتی. دختری که پدرش تاجر بود و خون مادری فرهیخته و اهل ادب در جان و تنش جریان داشت. منیرالسادات سیدی، مادر غزاله علیزاده، از شاعران و نویسندگان توانای زمان خود بود. مادری که ادعا می‌کند غزاله کودکی‌اش را «در خانه‌ای با حوض و باغچه‌ای پر از گل، درختان بید، سرو و درختچه‌های شمشاد» سپری کرده است. هرچند خودِ غزاله علیزاده آن دوران را با بگومگوهای پدر و مادرش و بحث‌هایشان درباره‌ی جدایی به ‌یاد می‌آورد. او در کودکی مدام در خیالاتش غرق می‌شد تا آرامشی را که در خانه پیدا نمی‌کرد در دنیای خیال به‌ دست آوَرَد. رفتاری که مادر غزاله آن را نشانه‌هایی از افسردگی تعبیر می‌کرد. غزاله علیزاده دوران تحصیل را با موفقیت گذراند و توانست در دبیرستان مهستی مشهد در رشته‌ی علوم انسانی دیپلم بگیرد. دورانی که آن را با مطالعه‌ی آثار روشنفکران سپری کرد. آثاری که بر تفکرات و عادات زندگی‌اش بسیار اثرگذار بودند. با پایان تحصیلات دبیرستان، غزاله علیزاده در کنکور شرکت کرد و باز هم درخشید. انتخاب میان رشته‌ی ادبیات دانشگاه مشهد و حقوق و فلسفه‌ی دانشگاه تهران آسان نبود، اما مادرش با اینکه در دنیای ادبیات تنفس کرده بود، دختر را به‌سمت تهران روانه کرد تا رشته‌ی حقوق را ادامه دهد. غزاله علیزاده بعد از اتمام دوره‌ی کارشناسی، وارد دانشگاه سوربن شد تا در رشته‌ی فلسفه و سینما تحصیل کند. هرچند کسی نمی‌داند چه شد که عشق به فلسفه‌ی اشراق در دلش جوشید و این رشته را انتخاب کرد، با مرگ ناگهانی پدرش دانشگاه و پایان‌نامه را رها کرد و به وطن برگشت. درست است که نویسنده‌ی کتاب خانه‌ی ادریسی‌ها از سوربن مدرک نگرفت، اما اندوخته‌های علمی و فرهنگی‌اش و تمام تجربه‌های زیسته‌اش در غربت را در توشه‌ای پربار با خود به خانه آورد. مادر غزاله علیزاده هم هر دو ماه یک‌ بار در خانه‌شان محافل ادبی برگزار می‌کرد. دورهمی‌هایی که در آن حضور روشنفکران و ادیبانی همچون سعید نفیسی و مهدی اخوان ثالث پررنگ بود. غزاله علیزاده در سال ۱۳۴۸ با بیژن الهی، شاعر نامی، ازدواج کرد. ازدواجی که حاصل آن دختری به نام سلمی الهی بود و در دهه‌ی ۵۰ به جدایی ختم شد. غزاله علیزاده در تجربه‌ی ازدواج با محمدرضا نظام‌شهیدی هم طعم جدایی را چشید. او سال‌هایی از عمرش را با سرطان دست‌به‌گریبان بود. جنگ مداومی که او را ناچار کرده بود برای نوشتن رمان «خانه‌ی ادریسی‌ها» دو منشی استخدام کند. غزاله علیزاده بالاخره در سال ۱۳۷۵ تصمیمش را گرفت و بعد از دو خودکشی نافرجام، خود را در روستای جواهرده از درختی حلق‌آویز کرد. او در نامه‌ی خداحافظی‌اش از خستگی‌اش گفته بود: «تنها و خسته‌ام، برای همین می‌روم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم در خانه‌ی تاریک؟ من غلام خانه‌های روشنم.» به گفته‌ی خود غزاله علیزاده، او اولین داستانش را در ۱۴ سالگی نوشت. داستانی ۶۰ صفحه‌ای که به تلاش مادرش در یک مجله‌ی ادبی چاپ شد، اما از میانه‌ی دهه‌ی ۱۳۴۰ نویسندگی را به‌طور حرفه‌ای ادامه داد. در واقع، ادبیات راهش را در رگ‌های غزاله علیزاده پیدا کرد و در قلمش جوشید. تا آنجا که اقرار می‌کند: «من حقوق خواندم اما اهلش نبودم فقط دلم می‌خواست داستان بگویم و داستان بگویم.» کتاب «بعد از تابستان» اولین رمان غزاله علیزاده بود که در سال ۱۳۵۷ به چاپ رسید و غزاله‌ی ادبیات ایران متولد شد. در سال ۱۳۵۷، علیزاده با چاپ اولین مجموعه داستانش با نام «سفر ناگذشتنی» بار دیگر چشم ادبیات ایران را با حضورش روشن کرد. اثری که بسیاری از منتقدین ادبی تحسینش کردند و آن را نشانه‌ای روشن بر طلوع حضوری زنانه در دنیای مردانه‌ی نویسندگی آن دوران می‌دیدند. غزاله علیزاده در طی عمر نه‌چندان بلندش، رمان و داستان‌های کوتاه‌ متعددی از خود به‌‌ جا گذاشته است. روایت‌هایی که از دل جامعه‌ی ایرانی و تجربه‌های زندگی‌اش جان گرفته‌اند. کتاب خانه‌‌ی ادریسی‌ها به نام غزاله علیزاده گره خورده است. رمانی که داستانش در شهری به‌ نام عشق‌آباد اتفاق می‌افتد. خانواده‌ی اشرافی ادریسی در جریان یک انقلاب بلشویکی، با ورود ناگهانی مهمان‌هایی ناخوانده، غافلگیر می‌شوند. انقلابیونی که آمده‌اند تا حق و حقوق ستمدیدگان را احیا کنند. کتاب شب‌های تهران از طبقه‌ی اشرافی جامعه‌ی ایرانی در دهه‌ی ۴۰ و ۵۰ شمسی می‌گوید. داستانی عاشقانه با سه قهرمان که در فضای روشنفکری می‌گذرد. روایتی از افکار درونی یک مرد و دو زن که ارتباطشان با یکدیگر گره داستان را شکل می‌دهد. کتاب دو منظره و داستان‌های دیگر از بین کتاب‌های غزاله علیزاده بهترین انتخاب است. چراکه ۱۳ داستان کوتاه از مجموعه داستان‌های این نویسنده از جمله «سفر ناگذشتنی»، «چهارراه» و «تالارها» در آن گردآوری شده است. این نویسنده علاوه‌بر رمان «خانه ادریسی‌ها» آثاری چون «دو منظره»، «ملک آسیاب» و «شب‌های تهران» را نیز به رشته تحریر درآورده است. سه سال پس از مرگ نویسنده، رمان «خانه ادریسی‌ها» موفق به کسب جایزه بیست سال داستان‌نویسی شد. منتقدین «جزیره» به قلم این نویسنده‌ی توانا را بهترین داستان از مجموعه داستانی «چهارراه» می‌دانند. این داستان که توانسته جایزه قلم طلایی مجله گردون ادبی را به‌عنوان بهترین قصه کوتاه از آن خود کند، ازجمله داستان‌هایی است که در طاقچه در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد. آمیختگی غزاله علیزاده با ادبیات کلاسیک فارسی و همین‌طور همنشینی‌اش با ادبیات فرانسه تأثیر زیادی بر رشد فکری او داشت. گوستاو فلوبر از نویسندگان موردعلاقه‌ی علیزاده بود و او اعتقاد داشت که این نویسنده‌ی فرانسوی از عرفان شرقی تأثیر گرفته است. غزاله این موضوع را پنهان نمی‌کرد که دقت بیان و توانمندی فلوبر را الگوی نویسندگی‌اش قرار داده است. غزاله علیزاده از نسل دوم نویسندگان زن ایرانی است که پا جای پای نویسندگانی چون سیمین دانشور، مهشید امیرشاهی و گلی ترقی گذاشت و با ساخت جهان‌بینی زنانه، به ‌شکل‌گیریِ آنچه امروز به‌عنوان جریان رایج داستان‌نویسی زنان در ایران شناخته می‌شود، کمک بسیاری کرد. بدون شک، غزاله علیزاده را می‌توانیم در داستان‌هایش پیدا کنیم. او اگرچه خودش را در روستایی زیبا تمام کرد، زیبایی روح و فکرش را در روایت‌هایش برایمان به یادگار گذاشت. کسی که به‌قول مسعود کیمیایی: «دلش می‌خواست افراشته بمیرد.» پگاه آهنگرانی در سال ۱۳۸۶ مستندی با عنوان «مُحاکات غزاله علیزاده» ساخته است. او برای تولید این مستند به‌سراغ خانواده، نزدیکان و دوستان غزاله علیزاده رفته و با آن‌ها به گفت‌وگو و مصاحبه نشسته است. در خلال صحبت‌های افراد مختلف، تصاویری از غزاله علیزاده هم می‌بینیم. تصاویری که جواد کراچی، از فیلم‌سازان ایرانی، در ماه‌های پایانی زندگی نویسنده ضبط کرده است. آهنگرانی به کمک این تصاویر و مصاحبه‌ها، مستندی خلق می‌کند که می‌توان در آن غزاله علیزاده را از نگاه خودش و اطرافیانش به تماشا نشست. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 207 بازدید

لیلی غزل، متولد ولایت بلخ است و تا سطح کارشناسی در دانشگاه بلخ تحصیل نموده است. او سال‌ها به عنوان آموزگار و زن فعال در عرصه‌ی حقوق بشر و اعاده‌ی حقوق زنان کار نمود، در سال ۱۴۰۰ هجری خورشیدی به ترکیه مهاجر شد و تا حال در آن کشور زندگی می‌کند. لیلی غزل‌ از آوان جوانی به شعر رو آورد و در دوسال پسین نام او به عنوان شاعر پرکار، توانا و مبارز بیشتر از پیش مطرح شده است. از بانو لیلی غزل در ماه‌های گذشته دو مجموعه شعر بنام‌های «رقص در باروت» و «دستنبو» منتشر شده است که هردو مجموعه با استقبال گرمی روبرو شده اند. در دنیای شعر و ادبیات، نام لیلی غزل به‌سرعت در حال بدل شدن به صدایی پرطنین برای زنان افغانستان است. او شاعری است که هنر خود را ابزاری برای بازتاب مشکلات و امیدهای زنان سرزمینش مبدل کرده است. لیلی خود را چنین معرفی می‌کند، لیلی غزل تنها بانوی معمولی است که عاشق زمزمه‌های ناخودآگاهِ شعر شد. شاید دیر شناخته شدنم نه به خاطر نادیده گرفته شدن، بلکه به این دلیل بود که شعرهایم مانند بارانِ آرامِ پاییزی نیاز داشتند تا کم‌کم به دلِ خاکِ ادبیات این سرزمین نفوذ کنند. چرا دیر؟ شاید چون شعر گفتن برای من همیشه مانند نجوایی خصوصی بود، نه فریادی برای شنیده شدن. ترجیح می‌دادم کلماتم آرام و بی‌ادعا رشد کنند، مانند گلی که در گوشه‌ای خلوت شکوفا می‌شود. جامعه‌ی ادبی ما غنی و پربار است و طبیعی است که گاهی صداهای تازه زمان می‌برد تا به گوش برسند. من هم صبور بودم و می‌دانستم اگر شعرهایم از سرِ صدق و خالصانه باشند، روزی راه خود را پیدا خواهند کرد. خوشحالم که امروز می‌توانم با خوانندگانم گفت‌وگو کنم. برای من مهم نیست که چه زمانی شناخته شدم، مهم این است که اگر شعری توانسته باشد دل کسی را لمس کند، همان بهترین پاداش برای شاعر است. انتخاب رشته ادبیات برای لیلی، مثل بسیاری از انتخاب‌های زندگی‌اش، ترکیبی بود از علاقه‌ی قلبی و تسلیم شدن در برابر شرایطی که مانند رودخانه‌ای خروشان، مسیر خود را به او تحمیل می‌کرد. از همان روزها که با روزنامه‌هایی که پدرش به‌ خانه می‌آورد و حروف را می‌شناخت، آرزویش این بود که روزی صدای مردم سرزمینش باشد. می‌خواست مثل آن خبرنگاران شجاعی باشد که از حقایق می‌نویسند و سکوت را می‌شکنند. اما در بلخ آن سال‌ها، حتی رویای خبرنگار شدن برای یک دختر هم گاهی بیش از اندازه بلندپروازانه به نظر می‌رسید. از کودکی آرزوی خبرنگاری و گرداننده‌گی بر سر داشت، اما نظر به شرایط و روزگار نابسامان آن‌روزها، ادبیات فارسی دری مثل پناهگاهی امن بود که خودش در این باب بیان می‌دارد: خانواده‌ام با این انتخاب موافق بودند؛ برای‌شان ادبیات هم قابل احترام بود، هم امن. شاید ناخودآگاه می‌دانستم که شعر هم می‌تواند همان رسانه‌ای باشد که همیشه می‌خواستم. در آن سال‌های پرالتهاب، دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه بلخ برای من تبدیل شد به کلاس‌های شعر که مثل پنجره‌هایی به دنیاهای جدید بودند، استادانی که به ما آموختند چگونه می‌توان با واژه‌ها هم فریاد زد، هم نوازش کرد. فضایی که اگرچه رویای خبرنگاری من را محقق نکرد، اما ابزارهای دیگری به من داد. امروز وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم که شاید تقدیر این بود که من از راه ادبیات به هدفم برسم شعرهای من همان گزارش‌های اجتماعی‌اند، اما با زبان تصویر و استعاره. هر غزل من حکایتی است از زندگی زنانی که صدای‌شان به رسانه‌ها نمی‌رسد؛ شاعری برای من نوعی روزنامه‌نگاری عمیق‌تر شده است. شعر گفتن برای لیلی مانند نهالی بود که در تنهایی رشد کرد. لیلی در آن روزهای نخست، حتی جرئت نداشت نام «شعر» را بر تراوشات ذهنش بگذارد. حدود ده تا دوازده سال پیش، نخستین جرقه‌های شاعری در او زده شد. نوشته‌های ابتدایی‌اش بیش‌تر شبیه زمزمه‌های ناپخته بودند، اما با وجود ناپختگی، اشتیاق عجیبی برای ادامه‌دادن در لیلی بود. در این مسیر، دیوان حافظ و مولانا همدم شب‌هایش بودند، اشعار پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد چراغ راهش شدند و بیدل به او آموخت چگونه می‌توان درد را به زیبایی بیان کرد. با وجود حضور در انجمن‌های ادبیِ فعال در بلخ، ترجیح داد راهِ خود را به‌تنهایی طی کند. هر شب، ساعت‌ها به مطالعه و مقایسه‌ی اشعار می‌پرداخت. بازنویسی‌های مکرر، استادِ واقعیِ لیلی بودند. هر نقدی که دریافت می‌کرد، حاصل مطالعه‌ی شخصی و تأملِ درونی بود. این انزوای عمدی به لیلی کمک کرد صدای اصیل خود را بیابد. گاهی، بهترین یادگیری، تجربه‌ی مستقیم است. شعرِ واقعی زمانی متولد می‌شود که شاعر، شجاعتِ بودنِ خودش را داشته باشد. اشعار لیلی خطاب به همه کسانی است که به حقوق بشر، عدالت اجتماعی و زیبایی‌های زندگی اهمیت می‌دهند. از زنان و مردانی که به دنبال تغییرات مثبت اجتماعی‌اند، گرفته تا جوانانی که در جستجوی الهام و امید هستند. هدف او این است که به وسیله اشعارش به آنان نشان دهد که حتی در تاریکی‌های عمیق، می‌توان شعله‌ای از امید را زنده نگه داشت و به فردایی بهتر ایمان داشت. «رقص در باروت» اولین اثر لیلی می باشد که بیشتر بر مقاومت و ایستادگی در برابر سختی‌ها تمرکز دارد، «دستنبو» که دومین مجموعه‌ی اشعار اوست به جستجوی زیبایی‌ها در دل همین سختی‌ها می‌پردازد. «دستنبو» نشانی از زیبایی، لطافت و عطری است که حتی در سخت‌ترین شرایط هم قابل درک و لمس است. «دستنبو» ابعاد انسانی و احساسی بیشتری را به نمایش می‌گذارد. واژه عشق در شعرهای لیلی نه فقط احساس، که سلاحی برای زیستن، فریادی برای دیده‌شدن، و رسالتی برای بیان ناگفتنی‌هاست. عشق به سرزمین، به زبان فارسی، و به زن‌بودن، پاسخی است به سکوتی که بر او تحمیل شده است. وقتی می‌نویسد: «عشق را در شبِ تردید پرآوازه کنیم»، از حق بودن دفاع می‌کند، عشق در غزل‌هایش گاهی معشوقی انسانی است، گاهی میهن، و گاهی آزادی. این‌ها چنان در هم آمیخته‌اند که جدایی‌شان ناممکن است: «چنانت دوست می‌دارم که آهویی بیابان را.» عاشقانه‌هایش را نه‌تنها برای معشوق، بلکه برای آن دختر بلخی می‌نویسد که زیر چادر سیاه، شعرهایش را پنهانی می‌خواند. آثار لیلی غزل نه تنها بازتاب‌دهنده‌ی زندگی و تجربیات فردی اوست، بلکه بیانگر دیدگاه‌های اجتماعی و فرهنگی است که می‌تواند برای هر خواننده‌ای جذاب و آموزنده باشد. آشنایی با این شاعر و آثارش به ما یادآوری می‌کند که فرهنگ و هنر همواره می‌توانند به ما کمک کنند تا دنیای پیرامون خود را بهتر درک کرده و به ارزش‌های انسانی بیشتر توجه کنیم. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 196 بازدید

شهرنوش پارسی‌پور، روز بیست‌وهشتم بهمن‌ماه سال ۱۳۲۴، در شهر تهران و در خانواده‌ای فرهیخته زاده شد. پدرش علی پارسی‌پور، به قضاوت در دادگستری مشغول بود و مادرش، فخرالملوک والا، با وجود اینکه خانه‌دار بود، در دوران جوانی دست به قلم بوده و خانواده و آشنایانش نیز از استعداد شاعری برخوردار بودند. از همین‌رو مادر وی به مشوق اصلی دخترش در زمینه‌ی مطالعه و نوشتن بدل شد. شهرنوش پارسی‌پور بخشی از دوران تحصیلات خود را در تهران سپری کرد، اما به‌دلیل مأموریت پدرش در خوزستان، ادامه‌ی مسیر تحصیلی‌اش را در مدارس خرمشهر گذراند. او که در دوران مدرسه خوب انشا می‌نوشت، از همان زمان نویسندگی را آغاز کرد. پارسی پور در این سن‌وسال، بسیار کتاب می‌خواند و در دل آرزوی نویسنده شدن را می‌پروراند. هفده‌ساله بود که تلفن‌چیِ سازمان آب و برق خوزستان شد. سپس در سن بیست‌ویک‌سالگی دوباره به شهر تهران بازگشت. با ورود به پایتخت ابتدا در یک کارخانه‌ی داروسازی مشغول به کار شد و پس از آن به رادیو-تلویزیون ملی ایران راه یافت. شهرنوش پارسی پور در این سازمان، کارهای مختلفی مانند ماشین‌نویسی و تصدی‌گری دبیرخانه‌ی گروه روستایی را تجربه کرد و پس از گذشت چهار سال از ورودش به آن‌جا، تهیه‌کننده‌ی برنامه‌ی «زنان روستایی» شد. فعالیتی که در سال ۱۳۴۶، آشنایی او با ناصر تقوایی، کارگردان بزرگ سینمای ایران و ازدواجشان در آینده را رقم زد. شهرنوش پارسی پور به موازات کار در تلویزیون، به تحصیل در رشته‌ی علوم اجتماعی نیز پرداخت و موفق به دریافت مدرک لیسانس این رشته از دانشگاه تهران شد. شهرنوش پارسی پور در سال ۱۳۵۳، بعد از اعدام خسرو گلسرخی و کرامت‌الله دانشیان، از رادیو – تلویزیون ملی استعفا داد. پس از آن به دلایل ناواضحی در حدود دو ماه در بازداشت به‌سر برد. او که در سال ۱۳۵۲ از همسرش جدا شده بود، در سال ۱۳۵۵ به‌همراه پسرش علی، رهسپار فرانسه شد و در دانشگاه سوربن به تحصیل در رشته‌ی زبان و ادبیات فرانسه و همین‌طور زبان و تمدن چین پرداخت. پس از بازگشت به ایران دوباره طعم زندان را چشید و بیش از چهار سال از عمر خود را در حبس گذراند. در نهایت شهرنوش پارسی پور پس از تجربه‌ی فرازونشیب‌های بسیار و همچنین عدم موفقیتش در به‌راه انداختن کتاب‌فروشی و درآمدزایی، در سال ۱۳۷۳ برای همیشه ایران را ترک کرد. سال ۱۳۴۱ اولین اثر داستانی‌ شهرنوش پارسی پور در مجله‌ی هفتگی «اطلاعات بانوان» به چاپ رسید و تبدیل به نقطه‌ی آغازی بر انتشار دیگر آثار او در مجله‌های مختلف مانند «فردوسی»، «جنگ اصفهان»، «کیهان سال»، «کتاب جمعه» و... گشت. در سال ۱۳۵۱ انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، داستان تازه‌ای از شهرنوش پارسی پور تحت عنوان «توپک قرمز» را منتشر کرد. سرانجام در سال ۱۳۵۵، اولین رمان این نویسنده با نام «سگ و زمستان بلند» منتشر شده و مدتی بعد از آن، از مجموعه داستان‌های «تجربه‌های آزاد» و «آویز‌های بلور» او رونمایی شد. در سال ۱۳۶۲، هنگامی که پارسی پور در زندان به سر می‌برد، نوشتن رمان «طوبا و معنای شب» را آغاز کرد. مدتی بعد از آزادی از زندان، او دست‌نوشته‌های خود از این رمان را به آتش کشید، اما دوباره تغییر عقیده داد و نوشتن آن را از سر گرفت. رمان طوبا و معنی شب برای اولین‌بار در خردادماه سال ۱۳۶۸ چاپ شد و با چنان استقبالی مواجه گشت که طی شش‌ماه به چاپ سوم رسید. یکی دیگر از بهترین کتاب‌های شهرنوش پارسی پور، مجموعه داستان «زنان بدون مردان» است که وی داستان‌های آن را در طی سال‌های ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶ به نگارش درآورده بود؛ اما به‌سبب رویدادهای اجتماعی و تاریخی کشور، چاپ آن تا مدت‌ها به تعویق افتاده بود. تا اینکه نهایتاً در سال ۱۳۶۹ منتشر شد. شهرنوش پارسی پور در کتاب طوبا و معنای شب، از زندگی دختری به اسم طوبا می‌گوید که در اواخر دوران قاجار و اوایل حکومت پهلوی زندگی می‌کند. پدر طوبا مردی فرهیخته است و برخلاف رسم آن دوران، دخترش را اهل دانش و ادب بار می‌آورد. اما طوبا خیلی زود پدر خود را از دست می‌دهد و بعد از آن، زندگی‌اش دست‌خوش تغییرات بسیاری می‌شود. کتاب زنان بدون مردان شهرنوش پارسی پور، پنج داستان از زندگی پنج زن متفاوت را در روزهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد روایت می‌کند. روایت‌هایی که علاوه‌بر شرح اوضاع سیاسی جامعه، شرایط زیستی و جایگاه اجتماعی زنان در آن دوران را نیز به تصویر می‌کشند. کتاب آویزهای بلور که از بهترین کتاب‌های شهرنوش پارسی پور محسوب می‌شود، دوازده داستان کوتاه را در خود جای داده است. تمامی این داستان‌ها از یک زاویه دید برخوردارند و مسیر و تکنیک روایی مشابهی دارند. پارسی پور با انتخاب پایان‌هایی غافلگیرکننده‌ برای هر کدام از این داستان‌ها، به جذابیت بیشتر آن‌ها و اثرگذاری روایت‌هایشان کمک کرده است. شهرنوش پارسی پور در آمریکا، طی هجدهمین همایش پژوهش‌های زنان، به‌عنوان زن برتر سال معرفی شد. در سال ۲۰۱۶ مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد، جایزه‌ی بیتا را به شهرنوش پارسی پور اعطا کرد. در سال ۲۰۱۰ شیرین نشاط (Shirin Neshat)، عکاس و فیلم‌ساز ایرانی، با اقتباس از کتاب «زنان بدون مردان» به قلم پارسی پور، یک فیلم سینمایی را با همین عنوان (Women Without Men) ساخت. در زیر، فهرستی از آثار برجسته و فعالیت‌های او را ارائه می‌دهیم: رمان‌ها سگ و زمستان بلند (۱۳۵۵) طوبا و معنای شب (۱۳۶۸) عقل آبی (۱۳۷۱) ماجرای ساده و کوچک روح درخت (۱۳۷۸) شیوا (۱۳۷۸) بر بال باد نشستن (۱۳۸۱) کمی بهار (۱۳۹۸) مجموعه داستان تجربه‌های آزاد (۱۳۵۷، بازچاپ در ۱۳۷۱) آویزه‌های بلور (مجموعه داستان، ۱۳۵۶) زنان بدون مردان (۱۳۶۸) آداب صرف چای در حضور گرگ (۱۳۷۲) سایر تألیفات توپک قرمز (داستان کوتاه، ۱۳۴۸) ماجراهای کوچک خاطرات زندان گرما در سال صفر (۱۳۸۲) ترجمه‌ها شکار جادوگران در دهکده سلیم (شرلی جکسن) پیراروانشناسی رازهای اخترگویی، ئی چینگ (ایو تیفری، ۱۳۷۲) از کنفسیوس تا راه‌پیمایی دراز (دلفین دولرس) تاریخ چین (چهار جلد) سیر باختر لائودزه و مرشدان دائویی (ماکس کالتن مارک) داستان‌های مردان تمدن‌های مختلف صخره تانیوس (امین معلوف) درخواست کمک مردمی (۱۳۹۷) شهرنوش پارسی‌پور، با زندگی پرفراز و نشیب و آثار ماندگارش، به‌عنوان یکی از نویسندگان برجسته معاصر شناخته می‌شود. از فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی گرفته تا دستاوردهای ادبی و ترجمه‌های متعدد، او تأثیرات عمیق و گسترده‌ای بر فرهنگ و ادبیات جهانی گذاشته است. آثار او، به‌ویژه در ایران، نشان‌دهنده توانایی‌های برجسته ادبی و تحلیل‌های عمیق اوست. زندگی و فعالیت‌های او، نمونه‌ای از پایداری و تعهد به فرهنگ و ادبیات است که برای نسل‌های آینده الهام‌بخش خواهد بود. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 207 بازدید

زن قدرتمند، کتاب دوازده قانون برای تبدیل شدن به یک زن قدرتمند را سارا اردو، کارآفرین، هنرمند و مربی پرورش ذهن، به نگارش درآورده است. این کتاب راهنمایی است برای زنان امروزی تا زندگی خود را متحول سازند، با تکیه بر قدرت درونی خود ترس‌های خویش را کنار بگذارند و بر آرزوهایشان جامه‌ی عمل بپوشانند. زنان برای حفظ جایگاه خود در جوامع مختلف باید بجنگند و شرایط خود را بهبود ببخشند و همچنین به نسل بعد خود بیاموزند که چطور بهتر زندگی کنند. زنان، قدرتی درونی و پتانسیلی باورنکردی دارند که می‌تواند آن‌ها را به تمام خواسته‌هایشان برساند. اما چطور می‌توان به این نیروی درونی دست یافت و از آن بهره گرفت؟ سارا اردو در کتاب دوازده قانون برای تبدیل شدن به یک زن قدرتمنداز طریق معرفی و تشریح ۱۲ تکنیک تغییر، به شما کمک می‌کند که ترس‌هایتان را کنار بگذارید و به‌راحتی از قدرت نهفته در درونتان استفاده کنید. کتاب حاضر در ۱۲ فصل تهیه و تدوین شده که با مطالعه‌ی آن با مطالبی که در ادامه به صورت فهرست‌وار ذکر می‌شود، آشنا خواهید شد: زنان باید از سکوتی که طی سالیان طولانی به آن‌ها تحمیل شده، پرهیز کنند. زن قدرتمند می‌داند که چگونه نظراتش را بیان کند، پس زمانی که حرفی برای گفتن دارد از سکوت کردن خودداری می‌کند. هر زنی می‌بایست در ابتدا خودش را دوست بدارد؛ آن هم بدون هیچ ترس و واهمه‌ای. منظور از دوست داشتن خود این است که با دنیای درونی خود صلح و آشتی کند و خود را همان‌گونه که هست می‌پذیرد. یک زن قدرتمند به ندای درونش گوش می‌دهد، به دنبال علائقش می‌رود و در لحظه زندگی می‌کند و همه چیز را تحت کنترل خود نگه می‌دارد. یک زن قدرتمند بر سر عقاید خود می‌ایستد و نظراتش را بدون هیچ ترسی بیان می‌کند. او تمام اجزای وجود خود را دوست دارد و از اعتمادبه‌نفس کامل برخوردار است. به طور کلی، از کتاب دوازده قانون برای تبدیل شدن به یک زن قدرتمند می‌آموزیم که چیزی به ‌نام رویای بزرگ یا آرزوی دست‌نیافتنی وجود ندارد؛ یک زن حتماً برای خود اهداف بزرگی دارد و رویاهای بزرگ‌تری را در سر می‌پروراند. ترس لازمه‌ی زیستن در دنیای کنونی است اما نباید در مسیر پیشرفت شما خللی ایجاد کند. در مسیر موفقیت هیچ مانعی جز خودتان و افکارتان وجود ندارد، پس از فکر کردن زیاد باید دست کشید. هیچ چیزی و هیچ کسی نمی‌تواند آرامش زن قدرتمند را بر هم بزند، او به حدی به خوب بودن و توانایی‌هایش اعتماد دارد که به دیگر زنان نیز قدرت می‌بخشد. حتی اگر شما یک قدیس باشید باز هم کسی پیدا می‌شود که با قدیس بودنتان مشکل داشته باشد؛ بنابراین سعی کنید خودتان باشید. مطالعه‌ی این کتاب را به زنانی پیشنهاد می‌کنیم که در پی بهبود شرایط زندگی خود هستند. سارا اُوردو، نویسنده این کتاب به‌عنوان یک زن کارآفرین، هنرمند، ناشر مؤلف، کاربر فعال یوتیوب، مربی پرورش ذهن، مجری برنامه‌ی زنده و وبلاگ‌نویس، مجری پادکست، ازجمله افرادی است که در سطح متعالی و به روش‌های مختلف از خود اثری ماندگار باقی گذاشته است. این موضوع خواسته‌ی قلبی هزار ساله‌ی اکثر زنان است. روزانه هزاران نفر مطالب او را در صفحات اجتماعی در زمینه‌ی سلامت، زیبایی،  وسبک زندگی تعقیب می‌کنند. ویدیوهای او در برنامه‌ی یوتیوب در سطح بین‌المللی میلیون‌ها بیننده دارد. همچنین در رسانه‌های مختلفی مانند NBC,MTV, و مجله‌ی زندگی افراد الهام‌بخش، بارها با او مصاحبه و برنامه‌ی وی پخش شده است. سارا در پادکست درباره عناوینی ازجمله: ساخت زندگی موردعلاقه، بهترین زندگی ممکن صحبت می‌کند. بخش‌هایی از برنامه‌ی او درباره‌ی رویکردهای بی‌پرده نسبت به زندگی، و اجرای مصاحبه‌های بی‌نظیر با مهمانان است. در وب سایتش، درمورد زندگی با آگاهی، عشق به خود، سلامت روان، و بسیاری از مسائل دیگر، مطالب مفید به چشم می‌خورد. پادکست‌ها و کتاب‌های خود را نیز از طریق همین سایت به فروش می‌رساند. سارا مجری برنامه‌ی توانمندسازی زنان در منطقه‌ی دیترویت است. این برنامه زنان زیادی از سراسر جهان را به خود جذب کرده است. اولین کتاب و خاطرات سارا در ماه می سال ۲۰۱۷ منتشر گردید. همچنین کتاب‌های دیگری از وی در سایت کیندل و آمازون موجود است. در بخشی از کتاب دوازده قانون برای تبدیل شدن به یک زن قدرتمند می‌خوانیم: «همیشه فکر می‌کردم خودم را دوست دارم. منظورم این است بالاخره برای خودم چیزهای خوبی می‌خریدم، اعتمادبه‌نفس داشتم، در فضای مجازی درباره‌ی دوست داشتن خودم جملات زیبا منتشر می‌کردم. ولی خیلی زود فهمیدم منظور از دوست داشتن هیچ‌کدام اینها نیست. موضوع خیلی عمیق‌تر از این حرف‌هاست. دوست داشتن خود به معنای پذیرش است. یعنی با دنیای درون در صلح و آشتی باشید. گاهی اوقات انجام یک کار ساده مانند مراقبت پوستی با یک ماسک به صورت قبل از خواب است. گاهی موضوعات مهم‌تری مانند رها کردن یک رابطه‌ی سمی یا پایان دادن به حرف‌های منفی نسبت به خودتان است. از خود بپرسید به چه چیزی نیاز دارید، سپس هر آنچه را که وجود دارد بارها و بارها به خود تقدیم کنید. دوست داشتن خود شروع یک سفر است. ممکن است یک‌شبه اتفاق نیفتد، ممکن است نیاز باشد برای رسیدن به چنین دستاوردی مدت‌ها سخت تلاش کنید. اما وقتش رسیده است که دست‌به‌کار بشوید. دخترجان حواست را جمع کن... وقت تنگ است. ویژگی‌های رفتاری را که در خود دوست دارید بیشتر جست‌وجو کنید. بدانید چه خصلتی شما را منحصربه‌فرد می‌کند. عواملی را که باعث می‌شود زنی با چنین مشخصاتی باشید شناسایی کنید. آن‌قدر خود را قضاوت نکنید. به خودتان نگویید «من خوب نیستم». بگویید به‌اندازه‌ی کافی خوب هستم. همیشه به‌اندازه‌ی کافی خوب بوده‌اید. همه شرایط بسیار سختی را می‌گذرانیم، گاهی اوضاع واقعاً خوب نیست. گاهی حس می‌کنیم هیچ‌چیز منطقی پیش نمی‌رود و زمان‌هایی هست که احساس خوبی نداریم. آنچه مهم است این است که یاد می‌گیریم چگونه این افکار، احساسات و موقعیت‌ها را هدایت کنیم تا در جایگاهی از علاقه نسبت به خود قرار بگیریم. خود را دوست بدارید... و بدون ترس این کار را بکنید. چرا از اینکه به خود اولویت ببخشید، می‌ترسید؟ چه‌چیزی باید فراهم شود تا دست از این ترس بردارید؟ چه ملاحظاتی شما را از علاقه، تحسین تزلزل‌ناپذیر نسبت به فردی که هستید باز می‌دارد؟» نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب