برچسب: نویسندگی

3 هفته قبل - 61 بازدید

آنی ارنو (Annie Ernaux) با نام کامل آنی ترز بلانش ارنو، اولین روز سپتامبر سال ۱۹۴۰ در فرانسه و در خانواده‌ای متوسط متولد شد. او بعد از تحصیل ادبیات در دانشگاه‌های روئن و بوردو، به تدریس در دانشگاه مشغول شد. ارنو فعالیت ادبی خود را در سال ۱۹۷۴ و با نگارش یک زندگی‌نامه آغاز کرد. او در نگارش داستان‌هایش، بیشتر بر زندگی‌نامه‌ی خود و اطرافیانش متمرکز بود و از طرفی، ترکیبی از تجربیات فردی و تاریخی را نیز با یکدیگر می‌آمیخت تا آثاری را خلق کند که بیشترین تأثیرگذاری را بر خوانندگان داشته باشند. پیشرفت اجتماعی خود و والدینش، رابطه‌ای که با پدرش داشت، تجربیات او از زندگی در فرانسه، سال‌های نوجوانی‌، ازدواج، رابطه‌ی پرشوری که با مردی از اروپای شرقی داشت، سقط جنین، بیماری آلزایمر و مرگ مادرش، موضوع خودزندگی‌نامه‌های آنی ارنو را تشکیل می‌دهند که همگی به‌خوبی حس‌وحال مدنظر نویسنده را به مخاطبان او انتقال می‌دهند. آثار آنی ارنو تاکنون به ده‌ها زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده‌اند و بسیاری او را مهم‌ترین نویسنده‌ی فرانسوی عصر حاضر می‌دانند. ارنو در سال ۲۰۲۲، به‌پاس جسارتش در عیان‌سازی خاطرات زندگی شخصی خود، با همه‌ی محدودیت‌ها، مشکلات و رخدادهای تأثیرگذار در آن و همچنین ظرافت و دقتی که در این امر به خرج می‌دهد، مفتخر به دریافت جایزه‌ی نوبل ابیات شد. تاکنون تنها تعداد معدودی از آثار آنی ارنو به زبان فارسی ترجمه شده‌اند که آمار فروش قابل‌توجهی را از آن خود کرده‌اند. سبک روایی جسورانه‌ی این نویسنده‌ی مشهور ادبیات فرانسه را می‌توان از مهم‌ترین ویژگی‌های تأثیرگذار در جلب طرف‌داران پرتعداد او در نظر گرفت. کتاب جایگاه (A Man's Place)، از سری آثار آنی ترز بلانش ارنو است که آن را با تمرکز بر سال‌های کودکی خود نوشته و در آن، بر رابطه‌ی خود با پدرش تمرکز کرده است. ماجرای کتاب جایگاه از زمانی آغاز می‌شود که پدر از دنیا می‌رود. ارنو زندگی این مرد را به طبیعی‌ترین و واقعی‌ترین شکل ممکن و به‌دور از هرگونه اغراقی روایت می‌کند. این اثر به‌عنوان یکی از آثار برگزیده‌ی نیویورک تایمز شناخته می‌شود. کتاب یک زن (A Woman's Story)، روایتی‌ست از مادران و دختران، جوانی و پیری و رویاها و واقعیت. آنی ارنو بعد از تجربه‌ی مرگ مادرش پس از گذراندن یک دوره از درگیری با بیماری آلزایمر، در این داستان به بررسی پیوند میان مادران و دختران می‌پردازد. این اثر پس از انتشار به‌عنوان یکی از فینالیست‌های جایزه‌ی کتاب لس‌آنجلس تایمز معرفی شد. آنی ارنو در کتاب شرم (Shame) نیز به سراغ روایت زندگی خود و خانواده‌اش رفته و از روزی می‌گوید که شاهد ماجرایی تکان‌دهنده بوده؛ ماجرایی که در آن، پدرش قصد کشتن مادرش را داشته است. او در این اثر روان‌شناختی و اجتماعی، با دیدگاهی جامعه‌شناسانه از پیامدهای چنین اتفاقاتی می‌گوید و ترسی را روایت می‌کند که پس از سال‌ها، هنوز هم در دل دارد. آنی ارنو در کتاب علاقه‌ی بی‌قیدوشرط (Simple Passion)، ارتباط عاشقانه‌ی خود با یک مرد را روایت می‌کند و به‌زیبایی، جزئیاتی دقیق از آنچه در عواطف و امیال انسان‌ها به وجود می‌آید را به مخاطبان خود انتقال می‌دهد. این اثر هم مانند سایر آثار او، بر اساس زندگی واقعی‌اش نوشته شده و از همین رو می‌تواند تأثیرگذاری بیشتری بر مخاطب داشته باشد. کتاب سال‌ها (The Years) نیز یکی از برترین آثار آنی ارنو است که وی در آن، برای توصیف حالات خود از ضمیر سوم شخص استفاده کرده است. خاطرات یک زن که در جامعه‌ای زندگی می‌کند که هر روز، تفاوت قابل‌توجهی با روز قبل از خود دارد. این اثر جوایز متعددی را برای نویسنده به ارمغان آورده است. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های آثار این نویسنده، نوشته شدن آن‌ها در قالب زندگی‌نامه است. آنی ارنو با ظرافتی ستودنی، تمام جزئیات آثار خود را بر اساس واقعیت کنار یکدیگر چیده و به همین طریق، هم نقشی غیرقابل‌انکار را در انتقال وقایع تاریخی ایفا می‌کند و رنگ‌وبوی جامعه در زمان وقوع اتفاقات روایت‌شده را برای مخاطبان خود شبیه‌سازی می‌کند – و طبیعتاً از آن‌جایی که خودش فضای وقوع داستان را تجربه کرده، به شیوه‌ی ماهرانه‌تری این کار را انجام می‌دهد – و هم به‌خوبی می‌تواند حس‌وحالی که می‌خواهد را به کمک نوشته‌های خود به خواننده انتقال دهد. دقت نظر او در روایت‌ها و شجاعت و توجهی که در این امر دارد، افتخارات بزرگی مانند دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات را برای او به ارمغان آورده‌اند. کمیته اعطای جوایز نوبل روز پنج‌شنبه ۱۴ مهر آنی ارنو، نویسنده ۸۲ ساله فرانسوی، را برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۲۲ معرفی کرد. آکادمی سوئد در بیانیه‌ای نوشت که خانم ارنو به خاطر «شهامت و تیزهوشی واقع‌گرایانه» که به او امکان می‌دهد در آثارش «ریشه‌ها، بیگانگی‌ها و محدودیت‌های جمعی حافظه شخصی را کشف ‌کند»، شایسته دریافت این جایزه است. اکثر آثار آنی ارنو زندگی‌نامه‌ خود او و خانواده‌اش است که با نگاه موشکافانه در زوایای جامعه‌شناسی به رشته تحریر کشیده شده است. آنی ارنو به سبب توانایی درج شده در آثارش جوایز و القاب متعددی را از آن خود کرده است که شامل: برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات در سال ۲۰۲۳ کسب عنوان نویسنده‌ی کتاب‌های برگزیده‌ی نیویورک تایمز، برای «جایگاه» و «علاقه‌ی بی‌قیدوشرط» کسب عنوان نویسنده‌ی فینالیست جایزه‌ی کتاب لس‌آنجلس تایمز برای «یک زن» کسب عنوان نویسنده‌ی بهترین کتاب هفتگی ناشران برای «شرم»، در سال ۱۹۹۸ کسب عنوان نویسنده‌ی برگزیده‌ی واشنگتن پست برای بهترین اثر با محوریت خاطرات، برای «من در تاریکی می‌مانم (I remain in darkness)» در سال ۱۹۹۹ دریافت جایزه‌ی مارگریت دوراس برای کتاب «سال‌ها» کسب جایزه‌ی خوانندگان تلگرام در سال ۲۰۰۹، برای کتاب «سال‌ها» دریافت جایزه‌ی‌ اروپایی استرگا در سال ۲۰۱۰، برای کتاب «سال‌ها» فیلم سینمایی علاقه‌ی بی‌قیدوشرط (Simple Passion) به کارگردانی دانیل عربید (Danielle Arbid) با اقتباس از رمانی به همین نام نوشته‌ی آنی ارنو ساخته شد. این فیلم در سال ۲۰۲۲ در سینماهای جهان اکران شد. رمان «اتفاق (Happening)» به قلم آنی ارنو، در سال ۲۰۲۱ دست‌مایه‌ی ساخت فیلمی به همین نام (Happening)، به کارگردانی آدری دیوان (Audrey Diwan) قرار گرفت. بخش‌هایی از رمان شرم نوشته آنی آرنو «بعدازظهر روز یکشنبه ای در ماه ژوئن، پدرم می خواست مادرم را بکُشد. من مثل همیشه یک ربع مانده به ساعت دوازده به مراسم عشایر بانی رفته بودم. باید از قنادی شهرک تجاری، یعنی مجموعه ساختمان های موقتی که بعد از جنگ ساخته شده و در انتظار پایان بازسازی بود، شیرینی می آوردم.» «چند روز است که با صحنه ی یکشنبه ی ماه ژوئن زندگی می‌کنم. وقتی نوشتمش، «واضح» می دیدمش: رنگی، با شکل های مشخص، صداها را می شنیدم، حالا، خاکستری شده، نامنسجم و بی صدا، مثل فیلمی در یک کانال تلویزیونی که قفل است و بدون بازکردن قفلش داری نگاهش می کنی. بیان آن صحنه با کلمات هم در بی معنا بودنش تغییری ایجاد نمی کند.» نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


4 هفته قبل - 66 بازدید

بانو سپهر، به عنوان فعال مدنی و عضو نهاد جوانان افغانستان، متولد کابل بوده و سند کارشناسی از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دارد. دو سال به صفت آموزگار تجوید در دارالحفاظ هرات ایفای وظیفه نموده است و اکنون در جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک فعال فرهنگی مشغول همکاری با بنیاد جهانی سبزمنش، طراحی لباس و سرایش شعر می‌باشد. وی در زمینه‌ی چگونه‌گی سرایش شعر چنین بیان می‌دارد: از آن‌جایی‌که شعر کلامی‌ست که سِحر می‌کند و آهنگش بر همه‌ی دل‌ها اثر می‌گذارد؛ این کلام سحر‌آمیز در دوران نوجوانی به من اثر کرد و شعر‌ها را از کتاب‌ها می‌خواندم و لذت می‌بردم، ترانه‌های را که می‌شنیدم آرام بخش و تسکین دهنده بود. همین‌طور که زمان می‌گذشت متوجه شدم که واژه‌ها به در و دیوارِ دلم می‌کوبید، قلم برداشتم و نوشتم؛ دوستانم هم تشویقم کردند و این‌جا بود که با تشویق دوستانم سرودن شعر را آغاز کردم، سال‌هاست می‌سرایم؛ اما به‌طور جدی شش سال می‌شود. حضرت مولانای بلخی، سعدی شیرازی، حافظ شیرازی، سمین بهبهانی، فروغ فرخزاد، فاضل نظری، حسن منزوی و فرامرز عرب عامری از شاعرانی اند که بر روح شاعرانه وی اثرگذار بودند. نخستین گزینه‌ی شعری بانو (مریم سپهر) یکی از اعضای فعال بنیاد جهانی سبزمنش زیر عنوان(خورشیدماندگار) چاپ و راهی بازار کتاب شد. وی در پیوند به نام‌گذاری این مجموعه بیان می‌دارد: مادر حتا اگر به حق پیوسته باشد باز هم در روح و روان و قلب‌مان برای همیشه ماندگاراند و خورشید ماندگار را به‌خاطر مادرم نام‌گذاری کردم و در اولین صفحه ، اولین غزلم هم برای مادرم است. خورشیدماندگار شامل ۱۴۳ غزل است که اکثریت غزل‌هایش کلاسیک است؛ دقیقا مانند اسم مجموعه‌. این کتاب در ۱۵۴ برگ با ویراستاری محترم میرویس هروی و طرح جلد آقای عبدالله نیازی، بعد از طی مراحل قانونی و گرفتن شابک بین المللی، رده بندی کنگره، رده بندی دیویی و شماره کتابشناسی‌ملی، در قالب غزل با محتویات(اجتماعی و عاشقانه) که رنگ‌وبوی زنانگی و دفاع از ارزش‌های والای زنان که در آن آشکار است، اقبال چاپ یافته که نخستین گام‌های شاعر را در حوزه شعر و ادبیات به نمایش می‌گذارد. زن عطر عشق و نکهت گل‌هـا زن است بــاعـث آرامــش دنــیــا زن است رنـگ بـویِ زنـدگی در چشم اوست بـی‌گمان شان و فـرِ اینجا زن است روی زن مـهـتـاب و قلبش بیکـران لاله روی دامــن صـحــرا زن است در مـیــان شعرهـای مــانـــدگـار‌ بیت شیرین، بیت بی‌همتـا زن است سیر افــکـارِ بـلـندش سهل نیست معنی عشقِ فـلـک‌پـیـمـا زن است نیست مـانندش در ایــن دنیا، قسم بـا ظـرافت، نازک و زیـبـا زن است زنـدگی گیر است دیـگـر، در جهان تا زن‌ا‌ست و تا زن‌است و تا زن ‌است با مطالعه این مجموعه به استعداد بانو سپهر پی‌برده و درمی‌یابیم که با احساس درونی و علاقه مفرطی که به شعر و ادبیات دارد قلم بدست گرفته و چکیده‌های ذهنش را روی کاغذ ریخته و در نهایت کتاب زیبایی را مرقوم نموده که امروز بدست علاقمندان شعر و ادبیات قرار گرفته است. هرچند این اثر نخستین مجموعه‌ی شعری خانم سپهر می‌باشد، اما با پشت کار و توانمندی توانسته از هر چمن سمنی را در کنار هم قرار دهد تا مجموعه‌ی ماندگاری را بوجود بیاورد، شاعر با احساس پاک شاعرانه‌اش از مادر، وطن، عشق، محبت، شادی، امید و دردهای که سرزمینش تحمل نموده بسراید، او در هر شعر توانسته در عمق آن قدم بگذارد و طوری بسراید که خواننده خودش را در آن حس کند، گویا از زبان او سروده شده باشد. او که خود مادر است، در مورد مقام مادر چنین می‌گوید: مادرم عشق  و  پیام  زندگی ست مادرم  یعنی   تمام   زندگی ست قوت وقلب و دل وجانِ من است مادرم   والا   مقامِ   زندگی ست مریم سپهر شاعر خداداد است که بسیاری از زنان سخن‌سرا از آفرینش‌های بدیعی و هنری دل انگیز او، رشک می‌برند. مگر نمی‌دانند که به قول حافظ ( قبول خاطر و لطف سخن خدا داد است). گاهی در شعر با محبوب، بی باکانه و با شجاعت منحصر به فردش، راز دل می‌کند و رعایت جامعه‌ی زن‌ستیز را نمی‌کند و پروای افترا‌سازی حسودان تنگ نظر و مردان شاعر ستیز را ندارد. از دید سپهر یک شاعر تازه کار باید از کارها و تجربیات شاعران گذشته و معاصر استفاده کند کارهای جدید و تغییرات در شعرها را شناخته، اوضاع اجتماعی-فرهنگی را در شعر جا داده و مشکل‌های جامعه را باید بشناسند، از واژه‌ها و ساختارهای معاصر به شکل بیش‌تر و خوب‌تر استفاده کنند. به طور مثال عشقری از واژه‌های ساده استفاده کرده؛ اما شایق جمال یا قهار عاصی با واژه‌های بهتر تغییرات آورده، باید جوانان این‌گونه پشت‌کار را داشته باشند. بانو سپهر با صداقت و اعتماد به نفس سخنش را چنین آغاز می کند: ” بنام آنکه انسان را آفرید و در وجود او تخم عشق را کاشت که از آن شعر جوانه می‌زند! حس درونی انسان با شاهکارهای زیبا و بی‌نظیر به وجد می‌آید و یکی از آن شاهکارها شعر است و من با قلم به دستانی که شعر را روح طبیعت نامیده اند کاملاً موافق‌ام. چون شعر در حقیقت همان ذوق و عشق است که رنگ آمیزی شده و در مقابل چشم ما گذاشته می‌شود، طوری که با مروز زمان با وجود این که این سلسه بی روح نمی‌شود برعکس بر جلایش آن افزوده می‌شود. شعر وقتی در وجود آدمی جاری می‌شود توانایی های بی شماری می‌آفریند که آدمی را قادر می‌سازد اثری خلق کند که تسکین دل هر دل شکسته‌ای باشد، هر شعر خواندنی و هر شاعر دوست داشتنی است‌، اما هر نوشته‌ی شعر و هر نویسنده‌ی شاعر نمی‌شود، شاعر وقتی می‌تواند اثرش را به شاهکار زنده تبدیل کند که عشق را مقدس و قابل اعتماد بپندارد، وقتی به عشق و صاحب عشق پناه می‌برد نیروی جسمی و فکریش چند برابر می‌شود و اصل شعر را هم همین سادگی‌ها تشکیل می‌دهد . “ نمونه‌ شعری: فضای نو بـهـار و سبز و رنگین است آزادی چــه طعمی دارد و بسیار شیـرین است آزادی غـلامی تا بـه کی، برخیز در سنگر عبادت کن کـه بـر آزاد‌گان ایمان و هم دین است آزادی کنون که هیچ کس را نیست امکان چرا گفتن کـدامین قـریـه آزاد و کـدامین است آزادی؟ تعصب می‌زنــد مــوج از دهـان بـردگـان اما علم بـردار عشق و جشن گل‌چین است آزادی بـه پا و دست او همواره زنجیر است، می‌گویم هميشه بــرده مي‌باشم اگــر اين است آزادی یقین دارم کــه بعد از سال‌هــای دور می‌آید اگــر آیینه یا عشق است و نفرین است آزادی نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 78 بازدید

مارگارت اتوود یکی از تحسین‌شده‌ترین نویسندگان عصر حاضر، از آن دست هنرمندانی است که می توان نام «همه‌فن‌حریف» را بر آن‌ها نهاد. نویسنده، منتقد ادبی و شاعر پرکاری که نه‌تنها به‌واسطه‌ی درخشش در عرصه‌ی ادبیات، بلکه به دلیل ویژگی‌های شخصیتی و فعالیت‌های انسان‌دوستانه‌‌اش مقبولیت و محبوبیت بالایی نزد هواداران خود کسب کرده است. با این‌که آثار ادبی اتوود اغلب با مضامین فمنیستی و اسطوره‌ای‌اش شناخته شده و در حوزه‌ی ادبیات علمی-تخیلی قرار می‌گیرد، اما سبک نوشتاری او از فرمول‌های عادی این ژانر گذر کرده و به شیوه‌ای نمادین، مرزهای رئالیسم سنتی را گسترش می‌دهد؛ از این رو مرور زندگینامه او و مسیری که جهت خلق آثار ارزشمندی چون رمان «سرگذشت ندیمه» پیموده است، برای علاقه‌مندان به ادبیات از جذابیت و برای متخصصان این امر از اهمیت بالایی برخوردار است. مارگارت النور اتوود، در سال ۱۹۳۹ م. در اوتاوای کانادا متولد شد. پدرش، کارل ادموند اتوود، حشره‌شناس و مادرش، مارگارت دوروتی کیلام، متخصص تغذیه بود. مارگارت که فعالیت‌ ادبی خود را با نوشتن نمایش‌نامه و سرودن شعر در سن شش سالگی آغاز کرده بود، در شانزده سالگی تصمیم گرفت نویسندگی را به‌صورت جدی دنبال کند. او در سال ۱۹۵۷ میلادی تحصیلاتش را در کالج ویکتوریای دانشگاه تورنتو آغازکرد و در سال ۱۹۶۱ با مدرک لیسانس در رشته‌ی اصلی ادبیات انگلیسی، و فلسفه و زبان فرانسوی به عنوان رشته‌های جنبی فارغ‌التحصیل شد. این دوره‌ی چهار ساله در زندگی حرفه‌ای مارگارت اتوود از اهمیت زیادی برخوردار بود، چرا که علاوه‌بر آشنایی با ادبیات انگلیسی، امکان انتشار اشعار و مقالاتش را در نشریه‌ی ادبی کالج فراهم آورد. اتوود در اواخر سال ۱۹۶۱ و پس از کسب مدال ای.جی. پرات برای کتاب اشعارش به نام «هم‌زاد پرسفونه»، تحصیلات عالیه‌ی خود را با استفاده از بورسیه در کالج رادکلیف هاروارد پی گرفت و در سال ۱۹۶۹ مدرک ارشد خود را از این کالج دریافت کرد. او در ادامه جهت تحصیل در مقطع دکترا به دانشگاه هاروارد رفت، اما پس از دو سال، پایان‌نامه‌ی خود را نیمه‌کاره رها کرده و به دنیای نویسندگی بازگشت. با این‌که این تصمیم امکان کسب درجه‌ی دکترای آکادمیک را از اتوود سلب کرد، اما او بعدها توانست مدارک افتخاری متعددی را از دانشگاه‌های معتبری چون آکسفورد و کمبریج دریافت کند. از دیگرسو، مارگارت به وجه دیگر آموزش نیز علاقه‌مند بود و سال‌ها در کنار نویسندگی به تدریس در دانشگاه‌های مطرحی چون بریتیش کلمبیا، سر ژرژ ویلیام، آلبرتا، یورک، آلاباما و نیویورک پرداخت. اولین اثر مارگارت اتوود که به شکل گسترده و عمومی وارد بازار نشر شد، مجموعه‌ای از اشعار او بود که در سال ۱۹۶۶ به چاپ رسید. از آن روز تاکنون، اگرچه نوشتن رمان دغدغه‌ی اصلی او بوده و غالباً با این عنوان شناخته می‌شود، اما چندین کتاب شعر و داستان کوتاه نیز منتشر نموده است. در اوایل دهه‌ی ۶۰ میلادی که ریشه‌یابی علل حس حقارت کانادایی‌ها به یکی از بحث‌های روز محیط‌های آکادمیک بدل شده بود، مارگارت اتوود مطالعه در فرهنگ کشورش را آغاز کرد. او این موضوع را با محوریت پاسخ به این پرسش که «چرا کانادا نویسنده ندارد؟» شروع کرد، اما خیلی زود به این نتیجه رسید که کانادا نویسندگان زیادی دارد، اما فرهنگ مهاجرنشین همواره نسبت به حضور آن‌ها بی‌اعتنا بوده است. این بی‌توجهی به استعدادهای کشور برای اتوود عجیب و ناامیدکننده می‌نمود و باعث شد با نگارش یک اثر غیرداستانی به نام «بقا: راهنمای موضوعی برای ادبیات کانادا» به بررسی حس حقارت در میان اهالی کانادا بپردازد. نتیجه‌ی جالب‌توجه اتوود از نگارش این کتاب آن بود که هر کشوری در دل خود نمادی یگانه و وحدت‌بخش دارد و نماد کانادا، بقا است؛ برای کاشفین اولیه، بقا در معنای فیزیکی آن و سپس بقای فرهنگی در برابر نفوذ فراگیر آمریکا. ورود مارگارت اتوود به عرصه‌ی نگارش رمان‌ با انتشار «زن خوراکی» در سال ۱۹۶۹ اتفاق افتاد. بسیاری از منتقدان، از این اثر -که در قالب یک طنز اجتماعی به نقد مصرف‌گرایی در آمریکای شمالی می‌پردازد- به عنوان منشأ گرایش‌های فمینیستی اتوود در آثار متأخر او یاد می‌کنند. از مارگارت اتوود در دهه‌ی ۷۰ میلادی سه رمان به نام‌های «سر‌پوش» (۱۹۷۲)، «بانو اوراکل» (۱۹۷۶) و «زندگی پیش از انسان» (۱۹۷۹) منتشر شد که محوریت هرسه، مانند رمان اول او، بررسی هویت و ساختارهای جنسیتی-اجتماعی بود. از میان آثار منتشرشده‌ی اتوود تا آن دوران، رمان سرپوش در کنار اولین تک‌نگاری غیرداستانی او، بقا، به تثبیت اتوود به عنوان یک صدای مهم و نوظهور در ادبیات کانادا کمک کرد. شهرت ادبی اتوود در دهه‌ی ۸۰  میلادی با انتشار کتاب «آسیب‌های بدنی» ادامه یافت، اما آن‌چه نام او را در این دهه بر سر زبان‌ها انداخت، انتشار رمان «سرگذشت ندیمه» در سال ۱۹۸۵ بود. از دیگر آثار مطرح مارگارت اتوود می‌توان به نهمین رمان او با نام «چشم گربه» اشاره کرد. این کتاب که برای نخستین بار در سال ۱۹۸۸ منتشر شد با درون‌مایه‌های اجتماعی‌اش، داستان زندگی ایلین ریزلی، نقاشی سالخورده را روایت می‌کند که بعد از سال‌ها برای برگزاری نمایشگاه به زادگاهش بازمی‌گردد و خاطرات گذشته‌اش را مرور می‌کند. این رمان فضای اجتماعی و فرهنگی کانادا را در میانه‌ی قرن بیستم، از جنگ جهانی دوم تا اواخر دهه‌ی ۸۰ میلادی به‌خوبی نشان می‌دهد و عناصر فرهنگی آن زمان هم‌چون جنبش‌های متعدد هنر مدرن و فمینیسم را به تصویر می‌کشد. علاوه‌بر رمان‌‌های اتوود، داستان‌های کوتاه او نیز جهت اقتباس مورد استقبال قرار گرفت و سریال شش‌قسمتی «داستان‌های اتوود» که هر قسمت آن با اقتباس از یکی از داستان‌های کوتاه مارگارت اتوود ساخته‌شده‌بود، در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. فیلم «سرپوش» و سریال «نام مستعار گریس» آثار نمایشی دیگری بودند که با اقتباس از کتاب‌هایی با همین نام، در سال‌های ۱۹۸۱ و ۲۰۱۷ در اختیار علاقه‌مندان به هنرهای نمایشی و طرفداران آثار اتوود قرار گرفتند. مارگارت که از کودکی آرزو داشت به یک نقاش بزرگ تبدیل شود، با این‌که در نهایت مسیر متفاوتی را در جهان خلق آثار هنری برای خود برگزید، اما تصویرگری جلد بسیاری از کتاب‌های شعر خود را عهده‌دار شد. او بارها بیان کرده است که ممکن است پس از بازنشستگی از نویسندگی، به نقاشی روی آورد. مارگارت که به ژانر علمی-تخیلی علاقه‌ی ویژه‌ای دارد و از سرآمدان این عرصه به شمار می‌رود، در واکنش به مشکلات زیاد پیرامون تورهای ادبی، ایده‌ی «قلم طویل» را مطرح کرد که برای نویسندگان این فرصت را فراهم می‌کند تا با استفاده از اینترنت، کتاب‌های خود را برای طرفدارانشان به صورت مجازی امضا کنند. این ایده که اولین بار در سال ۲۰۰۴ توسط اتوود مطرح شد و در نگاه اول برگرفته از یکی از داستان‌های علمی-تخیلی خود او به نظر می‌رسید، در کم‌تر از دو سال به واقعیت بدل شد. اتوود همچنین اولین نویسنده‌ای است که در پروژه‌ی «کتابخانه‌ی آینده» شرکت کرده است. این پروژه به صورت سالانه و به مدت صد سال، اثری را از یک نویسنده دریافت می‌کند تا مجموعه‌ای حاصل شود که قرار است در سال ۲۱۱۴ به انتشار برسد. هنرمندی اسکاتلندی به نام کِیتی پترسون این ایده را خلق کرد و برای اجرای آن درختان بسیاری در نروژ کاشت تا در آینده برای چاپ کتاب‌های این پروژه مورد استفاده قرار گیرد. اتوود یکی از بنیان‌گذاران بنیاد نویسندگان کانادا است؛ سازمانی غیرانتفاعی که برای پشتیبانی از جامعه‌ی نویسندگان کانادا می‌کوشد. کسب جوایز برجسته‌ی متعدد در شاخه‌های مختلف ادبیات، جوایزی همچون بوکر، آرتور سی. کلارک، گاورنر جنرال، ریتز همینگوی پاریس، پرنسس آستوریاس و... گواهی بر نبوغ و توانایی‌های کم‌نظیر این نویسنده‌ی برجسته‌ی کانادایی است. او از معدود نویسندگانی است که شش بار نامزد دریافت جایزه‌ی معتبر بوکر و دو بار موفق به کسب آن شده است و همچنین، بارها در مرحله‌ی پایانی جایزه‌ی گاورنر جنرال کانادا حضور داشته و دو بار آن را به دست آورده است. این دستاوردها به همراه سایر فعالیت‌های ادبی و غیرادبی او، در سال ۲۰۰۱ نام مارگارت اتوود را در میان ستاره‌داران پیاده‌راه مشاهیر کانادا قرار داد. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 107 بازدید

در ميان زنان شاعر و قلم به دست معاصر، يكى هم نفيسه خوش‌نصيب غضنفر است. اين شاعر نازک‌خيال، از قريحه سرشار، تخيل پر بار و زبان شيوا و شیرين برخوردار است. آنچه که اين نويسنده و شاعر را متمايز مى‌سازد، اين است كه هم جدى مى‌نويسد و مى‌سرايد و هم استعداد درخشان در طنز‌نويسى دارد. از طرف ديگر براى كودكان شعر می‌سرايد و داستان مى‌نگارد. نفیسه خوش‌نصیب تازه در اواخر دهه‌ی شصت خورشیدی به سرایش شعر آغاز کرده و تازه در حلقه‌ی شاعران جوان، نام و نشانی یافته بود که دست حادثه، سرمه‌ی خاموشی در گلویش کرد. دست کم در سه دهه‌ی گذشته نه صدایی از او بود و نه هم رد پایی. گویی قطره بارانی شده و در کام بیابان تشنه‌یی فرو رفته بود. می‌رفت تا از حافظه‌ی شعر و ادبیات معاصر کشور فراموش گردد. هم‌اکنون کم نیستند شاعر بانوانی که در تداوم سال‌های خون و انفجار، سال‌های آوار‌گی‌های بزرگ، صدای شان در میان صدای این همه انفجار و آتش گم شده است. گزینه‌ی «دریچۀ دل»، اثریست که محتوای آن، در بند بودن شاعر را به تصویر می‌کشد. که حتا آزادی اگر ریسمانی هم باشد، می‌خواهد خود را از آن بیاویزد. او آزادی را به اندازه‌ی مادر خود دوست دارد. حلق آویز کردن با ریسمان آزادی خود رهایی از بند است. او می‌داند که آزادی به رایگان به دست نمی‌آید. او شاید می‌خواهد بگوید که زند‌گی خود اسارت است، تا از آن نگذری به رهایی نمی‌رسی! در این گزینه‌ی شعر ۱۵۹ شعر شاعر گرد‌آوری شده است که در بر گیرنده‌ی غزل، مثنوی، قصیده، قطعه، ترانه، چهارپاره، نیمایی و شعر سپید می‌باشد. نفیسه خوش‌نصیب گاهی جهان را نه با چشم‌هایش؛ بل با روان مذهبی‌اش می‌نگرد و با آن پیوند برقرار می‌کند. با این حال وقتی در سر زمینش جنگ‌های تنظیمی به راه می‌افتد و آن‌ها به جان هم می‌افتند او خطاب به آنان فریاد می‌زند: « من خدا را در هیا‌هوی شما گم کرده‌ام» اما؛ گویی در شعردیگری می‌خواهد به چنین وضعیتی پاسخ گوید:   امروز من ز خویش خدایی بر آورم از وسعت سکوت صدایی بر آورم   بعد از هزار سال خموشی و بی‌کسی دریافتم کسی و صدایی بر آورم   حالا که می دهد نفسی هم‌نفس به من از سینه‌گاه حبس هوایی بر آرم   بعد از هزار بار تپیدن به خاک و خون زین خاک سرفگنده خدایی بر آورم   خوش‌نصیب در شعرهایش اندرزگوی صبر و شکیبایی‌ست. به ویژه برای زنان. چنین است که از خاکستر او گل می‌روید. این گل ثمره‌یی است که او از شکیبایی خود به آن می‌رسد. او شاعر تنهایی‌ست. از سکوت سخن می‌گوید. از بیداد، از آتش که نماد جنگ و ویرانگری است. دلش برای درختان باغ می‌سوزد، وقتی که بهاران با صدای تفنگ آغازمی شود. مصیبت زنان، کوچ و آوارگی، راز و نیاز با خداوند، عشق به سرزمین بخش بیش‌ موضوعات و مضمون شعرهای او را می‌سازند. او شاعر مصیبت دیده است. این مصیبت را خود احساس کرده و این مصیبت در پیکره‌ی شعر های او جاری‌ست. اثر دیگر نفیسه خوش‌نصیب غضنفر شاعر و نویسنده سخت کوش کشور طی محفلی رونمایی شد. درمحفلی که به این مناسبت ترتیب یافته بود استاتید دانشگاه‌ها، نویسنده‌گان‌، شاعران‌، ژورنالیس‌تان و اهل قلم حضور به هم رسانده  با تحلیل نقادانه و ابراز نظر‌ها آثار این بانو را رونمایی کردند. دراین محفل بانو نفیسه  خوش‌نصیب غضنفر در مورد آثار و داشته‌های چندین ساله‌اش روشنی انداخت. بعداً پوهاند استاد عبدالقیوم قویم استاد ادبیات پوهنتون کابل، استاد سکینه بنوغضنفر، بسیگل شریفی شاعر و اکادیمسن فاضل شریفی و چند تن از استادان و شاعران دیگر نوشته‌های بانو نفیسه خوش‌نصیب را به نقد گرفتند و گفتند‌، بانو خوش‌نصیب یکی از چهره‌های شناخته شده درکنار طنز و ادبیات کودک جدی شعر می‌سرآید و می‌نویسد در رشته روانشناسی مطلعات خصوصی دارد اما دراصل، تحصیل کرده ژورنالیزم است. آنها افزودند، این نویسنده ازتوانایی‌ها فراتصور در عرصه ادبیات کودک دارد و از قریحه سرشار شعر و زبان شیوا و شیرین نثر برخوردار است. استاد عبدالقیوم قویم گفت که ازنوشته‌های این شاعر برمیاید که وی برعلاوه‌ی علاقه به ادبیات کودک و روانشناسی به مسایل ماورالطبیعه و طنز نیزعلاقه وافر دارد و از همین سبب با عشق و علاقه فراوان کتبی دراین زمینه نوشته و منتشر ساخته است. به گفته استاد قویم در سروده‌های این بانو عواطف زنانه موج می‌زند و احساس پاک میهن دوستی به وضاحت در اشعارش حس می‌شود که شاعر به میهن خود عشق می‌ورزد و به گذشته‌های پرافتخار و یادگارهای تاریخی و فرهنگی آن می‌بالد و آینده درخشان را برای میهن خود آرزو می‌کند. به گفته وی رویکرد شاعر به گذشته‌های تاریخی و فرهنگی آریانای کهن و استوره های ملی یکی از ویژه گی‌ها و دیگر و روشن سروده‌های او است. همان‌طور که قبلاً بیان داشتیم بانو خوش‌نصیب به طنز نیز علاقه دارد و دراین نوع ادبی آثار گران ارجی هم دارد اما کار سرایش را بسیار عاشقانه دنبال می‌کند. سبک نوشته‌های بانو خوش‌نصیب متاثر از اشعار و سروده‌های مولانا بزرگ بلخ می‌باشد و از محتوای اشعارش استنباط می‌شود که وی قرینه قریب به مولانای بلخ دارد. با وجود اینکه این بانو دررشته‌ی روانشناسی مطالعات دارد دراصل تحصیل کرده ژورنالیزم است و در روزنامه کابل تایمز، آژانس باختر، مجله میرمن وصدف کار و نویسندگی کرده است. وى مدت ده سال را نيز در در دانشكده ژورناليزم دانشگاه بلخ در سال هاى ١٣٨٤-١٣٧٤ تدريس نموده است . در پايان نام‌هاى كتاب‌هاى چاپ شده خانم غضنفر : ١-بتاب بتاب آفتاب ، مجموعه مشترك شعر و ترانه براى اطفال ٢-دريچه به سوى سلامتى روانى(مجموعه روانشناسى ) ٣-مرض بى اعتمادى(مجموعه طنز) ٤-خجالت بكشين (مجموعه طنز) ٥-دريچه دل ٦-در بستر ستاره ٧-كمان رستم ۸-اخرين پيامبر ٩-دوست باطن ، جلد اول ۱۰-دوست باطن ،جلد دوم ١١-خورشيد ١٢-تولد پروانه ١٣-پرنده كو چك ، شعر كودك وغیره آثار. نان خشك (طنز) روزى معلم تدبير منزل ما از ما تقاضا كرد كه لست خوراكه‌هاى را كه در يك هفته نوش جان مى‌كنيم، بنويسيم. كارخانگى بود. ما هم لست‌هاى تهيه ديده بوديم كه به او، در هنر آشپزى كمك فراوان مى‌نمود، گفته اند‌، نه كه معلم و شاگرد از يك ديگر مى‌آموزند. لست مواد غذايى يكى از هم‌صنفى هاى ما ، آن چنان جالب بود كه صداى خنده‌ما از ديوار هاى كهنه بيرون تراويد به حدى كه مدير مدرسه دم در با چوپ آمد، رنگ معلم ما پريد. لست ازين قرار بود، روز اول : صبح درد، چاشت مرگ، شب بلا. روز دوم :صبح زهر، چاشت زقوم، شب هلاهل وبه همين ترتيب الى اخر هفته كه حتى حسرت و اشك و مشت ولگد و اه و افسوس، طعنه و حس حقارت‌هم در لست بود، مى خوردند. معلم ما بعد از شنيدن آن گفت : ديگ و كاسه شما از اين همه تلخى و تندى سوراخ نمى شود ؟ همصنفى ما گفت : نه ديگ‌هاى ما از فولاد بى زنگ ساخته شده است اما يك هم صنفى ديگر ما چيز هاى خوش مزه نوشته بود و آب دهن ما را تا آخرين روز حيات جارى ساخت. روز اول : صبح: شير گاو ، مرباى آلو ،كيك اسفنجى، سيب تير ماهى و توت زمينى چاشت: كباب شامى و ديگى و لوله وچپلى و تكه، همراه با كاهو و كرم، مرچ و مساله، كوك و فانتاو اسپرايت، انگور وزنبورچه ! شب: پلو، چلو، قيمه و كباب، فرينى وشرينى، ترشى و تربوز، خربوزه و خرما، شاه توت و الى آخر من با شنيدن اين ليست‌ها آن قدر در مانده و حيران بودم كه حد نداشت ،با خود فكر كردم، چه بدی کردم كه حقيقت را نوشته‌ام، حالا هم صنفى‌ها ،به من خواهند خنديد‌. كمى مكث كردم ،كتابچه‌ام را بستم و به معلم گفتم كه يادداشت نكرده‌ام واز يادى براى تان نام مى‌برم. چون چيزهاى را كه من مى‌خورم فراموش نكردنى اند ،فضاى صنف را آرامش فرا گرفت، زبانم خشكى مى‌كرد، گفتم : صبح :مرباى كچالو ، كيك ابريشمى ،شير اشتر ،توت آسمانى و ناك تير ماهى ! چاشت:كباب دل، جگر، روده، معده، گرده، مثان، و قرمه مغز سر انسان، از نوشيدنى‌ها مفتا كولا. شب : ياقوت پلو، زمرد پلو، كوفته پلو، مفته پلو، خسته پلو، خربوزه اركانى، خرماى عربستانى، مرچپاكستانى و چكليت مينوى ايرانى ...! صداى خنده‌هاى هم‌صنفى ها كم مانده بود سقف را شگاف كند. آن روز  متوجه نشده بودم، بعد ها به يادم آمد كه نان خشك را در دسترخوان از ياد برده‌ام، شايد براى همين خنديدند. بلى وقتى نان خشك نباشد، چه چيزى را بايد خورد. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 81 بازدید

ریچل هالیس یک زنِ خودساخته است. نه اینکه سختى به خود ندیده باشد که هرچه سختى بیشترى از سربگذرانى سخت‌تر مى‌شوى. ریچل از دوران سخت کودکى و نوجوانى‌اش به شما مى‌گوید. از پدرى کشیش که گرچه دکتراى فلسفه داشته اما نتوانسته به درستى براى آن‌ها پدرى کند. از برادرى مى‌گوید که خودکشى کرد و بنیان‌هاى خانواده که هر لحظه بیم فروپاشى آن مى‌رفت. همانطور که مى‌بینید این یک زندگى آرام و به دور از دغدغه نیست. تلاطم دریاى خروشان زندگى مى‌توانست ریچل را با خود به درون آب ببرد ولى او خواست که دوباره به زندگى بازگردد و این بار خواستن توانستن بود. البته نه به بهایى اندک! او در کتابش تاکید مى‌کند که بارها زمین خورده و دوباره بلند شده، مى‌دانید چطور توانسته؟ او در کتاب‌هایش از همه چیز صحبت مى‌کند: کشمکش‌هاى ازدواج، افسردگى پس از زایمان و احساس‌هایى مثل حسادت، ترس، خشم، احساس زشت بودن، بى‌ارزش بودن و دوست داشتنى نبودن. ریچل هالیس در این کتاب از رازهاى موفقیتش به عنوان یک زن، یک مادر شاغل، کارآفرین، ورزشکار و نویسنده مى‌گوید. راز موفقیت او در پذیرش واقعیاتى بود که همه ما درباره‌شان به خودمان دروغ مى‌گوییم. او در کتابش درباره بیست دروغى مى‌گوید که زندگى‌هاى ما را در هم مى‌پیچد و افکارى غیر منطقى راجع به خودمان و اطرافیان به خورد مغزمان مى‌دهد. «من مادر خوبى نیستم.» «الان باید جلوتر از اینها مى بودم.» «وزنم بیانگر شخصیتم است.» «من به اندازه ى کافى خوب نیستم.» «از فردا شروع مى کنم.» پشت جلد کتاب خودت باش دختر آمده است: تا به‌ حال این فکر به‌ سرتان زده که آن‌ قدرها هم که باید خوب نیستید؟ که به‌ اندازه‌ی کافی لاغر نیستید؟ که مادر بدی هستید؟ آیا این فکر به سرتان زده که لیاقت‌تان همین‌ است که با شما بدرفتاری شود؟ که هیچ ارزشی ندارید و هرگز به ‌جایی نخواهی رسید؟ تمامی این‌ها دروغ است. دروغ‌هایی که توسط جامعه، رسانه‌ها، خانواده‌هایمان، یا صادقانه بگویم، توسط خود شیطان ساخته شده و تداوم یافته‌اند. این دروغ‌ها برای اعتماد به‌ نفس و توانایی‌های ما خطرناک و ویرانگر هستند. بزرگ‌ترین گناه این دروغ‌ها این است که اصلاً آن‌ها را نمی‌شنویم. ما به‌ ندرت دروغ‌هایی را که درباره‌ی خودمان ساخته‌ایم می‌شنویم چون سال‌هاست که آن‌ها با صدای بلند در گوش‌هایمان نجوا می‌شوند و از این‌ رو شنیدنشان تبدیل به امری عادی شده است. حرف‌های نفرت‌انگیزی که هر روز بر سرمان آوار می‌شوند اما متوجه‌شان نمی‌شویم. در کتاب خودت باش دختر در می‌یابیم که تشخیص دروغ‌هایی که در مورد خودمان باور کرده‌ایم کلید تبدیل شدن به نسخه‌ی بهتری از خودمان است. اگر هم‌ زمان با علم به اینکه بر ناملایمات زندگی‌مان تسلط داریم بتوانیم مرکز اصلی آن‌ها را نیز پیدا کنیم آن‌ وقت است که می‌توانیم به‌درستی مسیرمان را تغییر دهیم. سبک نگارش کتاب با آن لحن طنز و گیرا، خواننده را با خود همراه مى‌کند. گاهى مطالب در عین سادگى به حدى جذاب است که احساس مى‌کنید در حال خواندن مطلب یکى از پست‌هاى اینستاگرام نویسنده هستید. موضوعات به شدت با روزمرگى ما گره خورده‌اند و همین سادگى باعث شده تا خواننده با هالیس همگام شود. خنده‌ى از سر آشنایى یا گریه‌ى همدردى، همه در گوشه گوشه‌ى این دویست و خرده‌اى صفحه جا خوش کرده‌اند و منتظرند تا مخاطب را درگیر خودشان کنند. از سویى، در شروع کتاب بیم آن مى‌رود که هر لحظه مطالب سبک و سیاقِ کتب انگیزشى‌اى را بگیرد که نیمى از افراد جامعه از آن گریزانند. چرا که تنها حس خوب و انگیزه را بدون هیچ زیربناى عملى به مخاطب عرضه مى‌کنند. «تو خیلى خوبى، پس مى‌توانى!» جمله کلیدى غالب این قبیل کتاب‌ها چنین است، اما ریچل هالیس پس از آنکه در هر فصل، با ذکر تجربیاتى از زندگى خود، دروغى را موشکافى مى‌کند، در انتهاى همان فصل حداقل سه روش مناسب براى در هم شکستن وجهه راستى نماى آن دروغ پیشنهاد مى‌کند. این روش‌ها اغلب ساده و کاربردى هستند و هزینه‌اى براى مخاطب به همراه ندارند. در کل خودت باش دختر کتابى انگیزه‌بخش، دلچسب و دوست داشتنى است براى آنان که مى‌خواهند دست از باور کردن دروغ‌ها بکشند و تبدیل به خود واقعى‌شان شوند. جملاتی از متن کتاب خودت باش دختر شادى به اینکه کجا هستى ربطى ندارد، به کسى که هستى مربوط مى‌شود. (خودت باش دختر – صفحه ۲۲) وقتى واقعا چیزى را بخواهید راهى براى به دست آوردنش پیدا خواهید کرد اما وقتى از ته دل خواستار چیزى نباشید برایش بهانه جور مى‌کنید.  (خودت باش دختر – صفحه ۲۷) مردم به همان اندازه‌اى به شما احترام مى‌گذارند که به آنها اجازه مى‌دهید. (خودت باش دختر – صفحه ۶۵) گاهى اوقات تصمیم به تمام کردن یک رابطه، حتى اگر به قیمت شکسته شدن قلبتان تمام شود، بزرگ‌ترین لطف در حق خودتان است. (خودت باش دختر – صفحه ۶۷) کسى نمى‌تواند به شما بگوید رویایتان چقدر بزرگ است. (خودت باش دختر – صفحه ۷۲) مادر کامل بودن دروغ است. مادر بى‌عیب و نقص بودن محال است اما مادر خیلى خوب بودن در اکثر اوقات، در واقع امکان پذیر است. (خودت باش دختر – صفحه ۱۱۱) فقط باید مراقب باشید. نه فقط مراقب فرزندانتان که حتى مراقب خودتان هم باید باشید. اگر خودتان ناراحت باشید و با خود بدرفتارى کنید هرگز نمى‌توانید از فرزندانتان مراقبت کنید و به آنها یاد بدهید چطور خوب و خوشحال باشند. (خودت باش دختر – صفحه ۱۱۲) معلوم شد زیباترین اتفاقات زندگى‌ام اصلا در لیست «کارهایى که باید انجام بدهم» نبودند. (خودت باش دختر – صفحه ۱۲۶) واکنشى که به استرستان نشان مى‌دهید آن چیزى است که شما را متفاوت از بقیه مى‌کند. (خودت باش دختر – صفحه ۱۳۵) اگر به خاطر اتفاقات خوب قدردان گذشته نیستید پس نمى‌توانید تقصیر اتفاقات بد و ناخوشایندى را که در زندگى‌تان مى‌افتد هم گردن گذشته بیندازید. (خودت باش دختر – صفحه ۱۴۳) کتاب «خودت باش دختر»؛ نوشتۀ خانم ریچل هالیس که با نام صورتت را بشور دختر جان هم در بازار منتشر شده؛ سخنران محافل انگیزشی و نویسندۀ آمریکایی، که اولین بار در سال ۲۰۱۸ منتشر شد، از مشهورترین و پُرفروش ترین آثار تولید شده در این فضاست که توانسته در لیست پُرفروش ترین های نیویورک تایمز و آمازون قرار بگیرد و همچنین وارد فهرست «کتاب‌ هایی که زندگی‌ تان را دگرگون خواهند کرد» بشود.ریچل هالیس، نویسنده، مدیرعامل شرکت خودش و سخنران آمریکایی است. او یک وب سایت در مورد کمک به افراد در جهت ایجاد تغییرات مثبت دارد و با مطالب و محصولات خود سعی می‌کند تا دنبال‌کنندگانش به نسخه بهتری از خودشان دست پیدا کنند. خانم ریچل هالیس در کتاب «خودت باش دختر» بر خلاف بسیاری از آثاری که در فضای انگیزشی، سبک زندگی و رشد فردی به فروش می رسند، از لحن نصیحت گونه و القای امید واهی و بدون پایه به خواننده دوری می کند و با پرداختن به شرح تجربیات شخصی خود، سعی دارد روش هایی نسبتاً عملی را به مخاطب پیشنهاد دهد. هرچند که کتاب خودت باش دختر شامل توصیه‌هایی است که هر فردی نیاز به شنیدنشان دارد و به کار بستن این توصیه‌ها در اولین زمان ممکن برای هر فردی لازم است ولی به علت وجود برخی مطالب درباره‌ی مسائلی مانند روابط جنسی و روایت خودکشی، این کتاب در دسته‌ی کتاب‌های بزرگسالان قرار می‌گیرد و مناسب رده‌ی سنی بالای ۱۸ سال است.

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 108 بازدید

داستان در زبان فارسی‌/دری، واژه آشنایی است، اما داستان به مفهوم امروزینش، عمر طولانی‌ای ندارد. به همین منظور، پژوهش در مورد داستان‌نویسی در حوزه زبان و ادبیات فارسی و به ویژه ادبیات داستانی یک گروه جنسیتی خاص، یعنی بانوان، در یک قلمرو سیاسی خاص، یعنی افغانستان، کاری بس دشوار است. هرگاه، پژوهشگری بخواهد روی داستان و نقش بانوان در خلق داستان و قصه بپردازد، ناگزیر است تا به متون کهن روایی فارسی که در ادبیات فارسی کم هم نیستند و به واژه‌نامه‌‌هایی که هر کدام این واژه را به گونه‌‌های متفاوت برگردان کرده‌اند، مراجعه کند. اگر بخواهیم داستان را تعریف کنیم، به متن زیر می‌پردازیم: داستان کوتاه اثری است، کوتاه که در آن نویسنده به یاری یک طرح منظم شخصیت اصلی را در یک واقعه اصلی نشان می‌دهد و این اثر بر مخاطب تاثیر واحدی را القا می‌کند. همچنین داستان کوتاه را می‌توان به یاری خصوصیات زیر از دیگر آثار بازشناخت: طرح منظم و مشخصی دارد؛ یک شخصیت اصلی دارد؛ این شخصیت، در یک واقعه اصلی ارایه می‌شود؛ در «کلی» که همه اجزای آن با هم پیوند متقابل دارند، شکل می‌بندد؛ تاثیر واحدی را القا می‌کند؛ کوتاه است. اگر نگرشی بر واژه داستان در واژه‌نامه‌ها و ادبیات کهن پارسی دری داشته باشیم، در اغلب این واژه‌نامه‌ها، داستان با افسانه، حکایت، سرگذشت، قصه، انگاره و اسطوره مترادف هم بیان شده‌اند. بنابراین، اگر رابطه هنر داستان‌نویسی را با زنان و یا ادبیات داستانی بانوان را در قلمرو زبانی خویش به بازبینی قرار دهیم، باز هم نیاز داریم تا نخست به مفاهیم گذشته داستان برگردیم و نقش زنان را در خلق و پرورش افسانه‌ها و روایت‌ها در زبان پارسی به بررسی بگیریم. قصه‌گویی در بین بانوان از گذشته‌‌های خیلی دور رواج داشته است و حتا خالقان بیشتر افسانه‌ها را زن می‌پندارند. افسانه‌ها نوعی بیان تمثیلی‌اند که بیشتر جنبه تخیلی و غیرواقعی دارند. «یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود...» عبارتی است که سر آغاز هر افسانه‌ای می‌شود. در ادامه این جمله، افسانه‌ها ما را با شهر‌های خیالی، مردمانش، خوبی‌‌های‌شان، بدی‌ها و بدبختی‌‌های‌شان، آشنا می‌کنند. قسمی‌که یادآور شدم، افسانه‌گویی در بین مادربزرگان، یکی از رسم‌‌های خیلی دیرین پارسی‌گویان است و بیشترین افسانه‌ها هم در شب‌‌های زمستان در گرد صندلی‌ها نقل می‌گردند. معمولا مادران و مادربزرگان افسانه‌ها را برای این به فرزندان‌شان نقل می‌کنند تا کودک پند‌هایی از قهرمانان افسانه‌ها بگیرد و به خواب برود و با پایان خوشی که هر افسانه دارد، مادران توانسته باشند برای کودکان‌شان خواب خوشی را داده باشند. حتا در اسطوره‌ها هم به زنان به عنوان خالق افسانه‌ها اشاره شده است. از آن جمله می‌توان به شهزاد قصه‌گوی، زن اسطور‌های و راوی شگفت‌انگیزترین و غنی‌ترین کتاب قصه، داستان هزار و یک شب، استناد کرد. اما چنانی که در آغاز گفتیم، داستان کوتاه، به مفهوم امروزینش، عمر خیلی زیادی در ادبیات پارسی دری افغانستان ندارد. حدود ۹۰ سال و‌ اندی از چاپ نخستین داستان‌واره ادبیات معاصر افغانستان نویسندگی (جهاد اکبر)، احتمالا به  مولوی محمد حسین پنجابی، در سال ۱۲۹۸ خورشیدی می‌گذرد. پسان‌ترها داستان‌‌های دیگری از سایر نویسندگان در نشریات فعال آن زمان به چاپ رسید، ولی بدبختانه بانوان در این میان هیچ نقشی نداشتند. تا آن که ماگه رحمانی، نخستین بانوی داستان‌نویسی به نوشتن داستان روی آورد. بانو ماگه در عرصه مطبوعات و سیاست با مقالات اجتماعی و سیاسی‌اش، به عنوان نخستین بانوی فعال در عرصه‌‌های روشنفکری افغانستان معروف است و در کنار ماگه رحمانی می‌توان از رقیه ابوبکر نیز نام برد. از وی یک داستان زیر عنوان «زمرد» در روزنامه اصلاح به چاپ رسیده است. پسان‌ترها، در اواخر دهه سی و آغاز دهه چهل خورشیدی که آغاز داستان‌نویسیی نو در افغانستان است، هیچ بانویی در صحنه نقش ندارد و هم داستانی از این دوره به دسترس نیست. تا این که تحولات سیاسی آن زمان، دوره تجربه دموکراسی، به میان آمدن رسانه‌‌های چاپی و شنیداری خصوصی، ایجاد انجمن ادبی کابل و دادن آزادی نسبی برای زنان، منجر به این شدند تا بانوان نیز در عرصه داستان‌نویسی کار کنند. از این میان می‌توان از بانوانی چون دنیا غبار، ملالی موسی و محبوبه نام برد. با آن که نوشته‌‌های این بانوان چندان مورد توجه قرار نگرفتند، ولی آغاز خوبی برای کار داستان‌نویسی برای بانوان این سرزمین بود. مدتی بعد، در دهه‌‌های ۵۰ و ۶۰ خورشیدی، وضعیت ادبیات داستانی بین بانوان تغییر خیلی زیادی کرد. پی‌ریزی انجمن‌‌های ادبی در حوزه‌‌های مختلف فرهنگی افغانستان، حمایت دولت از این انجمن‌ها، آزادی بیشتر برای حضور زنان در اجتماع، گسترش بیشتر مطبوعات و آثار چاپی و امکانات دیگر، کمک خوبی برای رشد داستان‌نویسی در بین بانوان کردند. در این سال‌ها ترجمه نیز نقش به‌سزایی در ساختن جریان داستان‌نویسی بین بانوان داشت. کتاب‌‌های مختلفی از زبان‌‌های فرانسوی و روسی ترجمه می‌شدند و حتا شماری از بانوان نویسنده، خود به این زبان‌های خارجی دسترسی داشتند و می‌توانستند از منابع دست اول استفاده کنند. سپوژمی زریاب که زبان فرانسوی را می‌دانست، یکی از آنها بود. سپوژمی زریاب نخستین بانویی بود که با چاپ نخستین داستانش، نشان داد که نویسنده مستعدی است. این بانو، از همان ابتدا، نه تنها در میان بانوان داستان‌نویس، بلکه در میان همه نویسندگان افغانستان جای خودش را باز کرد. او از همان ابتدا به شکل، زبان، درونمایه و تکنیک داستانش توجه داشت. بانو زریاب، شخصیت‌های داستان‌‌هایش را از میان زنان انتخاب می‌کرد و به گفته بعضی از پژوهشگران داستان‌نویسی، او با وارد کردن احساسات زنانه در قالب داستان، حرکت جدیدی را برای ادبیات داستانی بانوان، پی‌ریزی کرد. از او سه اثر داستانی چاپ شده است. در همین دهه ۵۰ و ۶۰ ما بانوان دیگری چون مریم محبوب، شریفه شریف، فروغ بهرام کریمی‌، پروین پژواک، فوزیه رهگذر و دیگرانی داریم که با وجود محدودیت‌‌های فراوان اجتماعی و خانوادگی، به نوشتن داستان روی آورده بودند. اگر بخواهیم روی جریان داستان‌نویسی در این دو دهه تمرکز کنیم، این دوره را یک دوره درخشان ادبیات داستانی بانوان می‌یابیم. چون حداقل ما سپوژمی زریاب، مریم محبوب و پروین پژواک را داریم. ولی در این دوره ما از ادبیات داستانی بانوان، آثار خیلی ضعیفی نیز داشته‌ایم که حتا بعضی از آنها خالی از هر گونه عناصر داستانی بوده‌اند. از این دو دهه ما کتاب‌‌های خوب داستانی از بانوان نیز داریم. «شرنگ شرنگ زنگ‌ها»، «دشت قابیل» و رمان «در کشوری دیگر» از سپوژمی زریاب و «درخت‌‌های کارتوس گل می‌کنند» و «خانه دلگیر» از مریم محبوب، از جمله آثار نوشته شده در این دو دهه‌اند. معصومه کوثری نیز با آن که نویسنده کم‌کاری است، ولی خیلی خوب می‌نویسد. از او مجموعه‌ای کم‌حجم، به نام «حادثه فصل» به چاپ رسیده است. کوثری در نوشته‌‌هایش، وضعیت سنتی جامعه افغانستان را خیلی خوب به تصویر می‌کشد و ظلم و ستمی را که در بین این جامعه سنتی بالای زنان و دختران روا داشته می‌شود، خوب پوشش می‌دهد. کوثری مدتی در ایران نیز زندگی کرده است و بیشتر آفریده‌‌هایش هم در همان جا شکل گرفته‌اند. هرات یکی از مراکز فعالی بود که در دهه هفتاد بانوان زیادی روی داستان می‌پرداختند. از این میان می‌توان از بانوانی چون لیلا رازقی، حمیرا قادری، شیما قاضی‌زاده و دیگران نام برد. این بانوان در ایران رفت و آمد داشتند؛ بنابراین، داستان‌های‌شان نه تنها در افغانستان، بلکه در نشریات ایران نیز به چاپ می‌رسیدند. با آن که سال‌هاست این بانوان روی داستان به طور جدی می‌پردازند، ولی تا اکنون ما فقط از حمیرا قادری مجموعه‌ای مستقل چاپ شده داریم. کابل نیز یکی از حوزه‌‌هایی بود که بانوان، جسته و گریخته، در دهه هفتاد، در صحنه ادبیات نقش داشتند. جمیله اکبر، یکی از همین بانوان است. با آن که او نخستین داستانش را در آغاز دهه ۶۰ نوشته است، ولی کار‌های دیگرش برمی‌گردد به سال‌‌های دهه هفتاد. از او یک مجموعه به نام «خانه قدیمی‌« منتشر شده است. داستان‌‌های بانو اکبر در این مجموعه شعاری و تبلیغی‌اند و عناصر داستانی را در خود کم‌تر دارند. اگر روی حوزه مهاجرت بپردازیم، داستان‌نویسی بانوان خیلی پسان‌تر از مردان شروع شد. ولی جریان داستانی‌ای را که جوانان مهاجر توانستند در حوزه ادبی ایران شکل بدهند، نسبتا قوی‌تر از جریان داستانی دهه هفتاد بانوان در داخل افغانستان بود که می‌توان از بتول سید حیدری، فاخره موسوی، معصومه حسینی، زهرا حسین‌زاده، شکریه رضابخش و دیگران نام برد. گفته می‌شود که با وجود این که این بانوان تازه‌کار بودند، ولی داستان کوتاه را می‌شناختند و داستان‌های‌شان خیلی زود توانستند در میان خوانندگان مهاجر و حلقات فرهنگی و ادبی داخل افغانستان خواننده پیدا کنند. به طور نمونه می‌توان به مجموعه داستانی «تبرداران» اثر بتول سید حیدری اشاره کرد. و در اخیر باید اضافه کنیم که، نوشته‌‌های بانوان داستان‌نویس در نشست‌‌های منظم ادبی نقد و بررسی می‌گردند و در نشریات داخل و خارج از افغانستان به چاپ می‌رسند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 241 بازدید

انوشه عارف، بانوی سخنور بدخشانی که نامش هنوز در پشت هفت پرده‌ی انزوا نفس می‌کشد، دست کم نیمه‌ی زندگی خود را با شعر و شاعری زیسته است! بیشتر غزل می‌سراید که در سال‌های پسین به حس و زبان تازه‌یی در غزل دست یافته است. در سال ۱۳۷۰ خورشیدی بود که در شهر فیض آباد، مرکز بدخشان چشم به جهان گشود، انوشه عارف، کودکی‌هایش را در کناره‌ی رود کوکچه در خانه‌ی پدری‌اش که پر از سپیدارها و بیدهای مجنون بود، گذشتانده است. پدرش او و دیگر خواهران و برادرانش را به‌ گونه‌ی جدی به خواندن و نوشتن تشویق می‌کرد. به گفته‌ی خانم عارف، این کتاب‌خواندن‌ها و نوشتن‌ها، حتا «اجباری» بوده است. به گفته‌ی عارف، او از همان کودکی، انگیزه و انرژی نوشتن داشت. «بیش‌تر اوقات وسط درختان سپیدار، شعر و رمان می‌خواندم و همان ‌جا کلمات را ردیف می‌کردم که به نحوی، می‌شود آن را شعر نامید. هرچند، هنوز مفهوم شعر را نمی‌دانستم.» خانم عارف، طبیعت «شعرآفرین و زیبای» بدخشان را مهم‌ترین عامل کشیده‌شدنش به سمت شعر عنوان می‌کند و ناهنجاری‌های اجتماعی، تبعیض جنسیتی و محرومیت‌های جدی دختران را دلیلی برای ادامه‌ی آن می‌داند. حس‌کردن این دردها، خانم عارف را با شعر درگیرتر می‌کند. «این حس را نمی‌شود فریاد زد، نمی‌شود گفت، نمی‌شود گریه کرد… فقط می‌شود شاعر شد و آن را سرود.» او، اکنون در ترکیه به‌ سر می‌برد و پس از چاپ مجموعه‌ی «در نهمین سپیده»، می‌خواهد که رمانی پیرامون زندگی زنان افغانستانی در دوره‌های اخیر بنویسد تا تصویر واضح‌تر از زندگی زنان زیر شکنجه و تبعیض جنسیتی را به جهان عرضه کند. انوشه خود جایی گفته است که او به تشویق خانواده در راه شعر و شاعری گام گذاشته است. در آغاز با دشواری‌های وزنی دست و گریبان بود، این امر هنوز گاه‌گاهی شعر‌های او را دنبال می‌کند. غزل‌های انوشه حس و عاطفه‌ی امروزین دارد، او جهان ذهنی خود را بیان می‌کند، شعرهای او هرگونه پیوندش را با شعر سنتی و زبان شعر گذشته ی بدخشان بریده است، گویی شعر‌های او جدا از آن فضای سنتی ادبی حاکم در بدخشان بالیده است. او در یکی دو سال اخیر تلاش کرده تا از سیم خاردار افاعیل عروضی آن‌سو تر گام بر‌دارد و برسد به شعر آزاد عروضی ، او در این زمینه سروده‌هایی نیز دارد، البته مدت زمانی کار است تا با فن فوت شعر آزاد عروضی بیشتر و بیشتر آشنا شود. انوشه در زندگی کوتاه خویش سال‌های دردناکی را پشت‌سر گذاشته است. سال‌های تهدید، سال‌های دود و انفجار، سال‌های فقر و گرسنگی، سال‌های آوار‌گی خانواده‌ها و دوستان؛ سال‌های گسترش واژه اندوه‌ناک مهاجرت، سال‌های که گویی این واژه روی بام هر خانه‌یی خیمه برافراشته است. سال‌های بدرود و سال‌های جدایی سال‌های که گویی که حس و عاطفه‌ی انسان‌ها نیز کوچ کرده و مهاجر شده است:   نگاهی گرم و خاموشت زچشمانم مهاجر شد دو دستان سپیدی تو ز دستانم مهاجر شد تمام شامگاهانی که عطر یاسمن دارند تو گوی نیست در من دل، که یارانم مهاجرشد دو دستم را فشردی و خداحافظ هم گفتی از آن روزی که رفتی دیده از جانم مهاجر شد.   هنوز آن نیروی بزرگ شاعری که در انوشه وجود دارد، آن گونه که باید که آزاد شود، آزاد نشده است. او از تخیل و عاطفه‌ی گسترده‌یی بر‌خوردار است، امید بتواند این تخیل بلند و این عاطفه‌ی فورانی را با تجربه‌های بزرگ زندگی و آگاهی‌های ادبی وفرهنگی درهم آمیزد. گزینه‌ی شعری «در نهمین سپیده»، نخستین اثر منظوم انوشه عارف، شاعر جوان بدخشی است که به تازگی در کابل به چاپ رسیده است. خانم عارف محتوای کتابش را «درد و درد و درد می‌خواند» که برآیند استبداد، تعصب و تبعیض‌های حاکم در برابر زنان افغانستانی است. «در نهمین سپیده»، توسط انتشارات «کامه» در کابل به چاپ رسیده است. کتاب یادشده حاوی شعرهای عاشقانه و اعتراضی-اجتماعی است که بیش‌تر در قالب غزل سروده شده است. چاپ «در نهمین سپیده»، با استقبال و پذیرایی فرهنگیان و موم مردم رو‌برو‌ شد که خانم عارف، علت آن را «وضعیت شکننده و روان‌کوبنده‌»‌ی حاکم در افغانستان عنوان می‌کند. درد استخوان‌سوز بی‌کاری و بی‌برنامه‌گی، زنان را از پا درآورده و این مجموعه، برای همه زنان جرقه‌ای برای رویش دوباره‌ی آن‌ها است. از این مجموعه، در برنامه‌ای که از سوی فرهنگیان تدارک دیده شده بود، در ترکیه رونمایی شد. قرار است در ایران نیز توسط فرهنگیان مسافر افغانستانی و در افغانستان نیز توسط نهادهای فرهنگی، از آن رونمایی شود. تا اکنون، شماری از نویسندگان و شاعران نیز، به نقد و بررسی شعرهای این گزینه پرداخته که از سوی رسانه‌های چاپی و دنیای مجازی، نشر شده است. انوشه، فعال مدنی وحقوق زن است از صنف نُه به بعد با ریاست اطلاعات وفرهنگ بدخشان به شکل رضا کار، هم کاری می‌نمود، مدت یک سال هم مدیر ارتباط جوانان بود‌. وی درسن کم خود دست آورد‌های متعدد در عرصه فعالیت‌های خود داشته است، جوایز و تقدیر نامه‌های متعدد را در عرصه نویسندگی و شاعری از آن خود کرده است‌، در سال ۱۳۸۹جایزه قهرمان سال، معنیت جوانان را از آن خود کرده است. هم‌چنان در این سال‌ها در ردیف بیست شاعر برتر بدخشان قرار گرفت، وی توانست شهرت خود را به بیرون از مرز‌های بدخشان برساند و در بین شاعران معاصر و شعر امروز جایگاه خود را دریابد‌.  این بانو بنا بر دلایلی هنوز اثری شعری  از خود منتشر نکرده که در آینده‌ی نه چندان دور شاهد اثری با ارزش از ایشان خواهیم بود. به امید موفقیت همه بانوان سرزمین مان !   لیلی! غزل به نام تو تعبیر می‌شود آزاده‌گی ز چشم تو تفسیر می‌شود   «ازمیر» تا «مزار» چرا ما نمی‌رسیم این‌گونه رنج‌هاست که دل پیر می‌شود   فریاد می‌زنی غم و درد دل مرا وقتی صدا به‌حنجره‌ها گیر می‌شود   هرجا که بحث عشق و صفا می‌شود شروع عکس‌ات به چشم آینه تصویر می‌شود   آزاده‌ایم با همه عصیان، به پای ما این زنده‌گی اگر چه که زنجیر می‌شود   لیلی! غزل نهایت رنج من و شماست لیلی! غزل به نام تو تکثیر می‌شود   غمگین مباش جان و دلم، نازبوی شعر! غم‌های ما چو دورِ زمان تیر می‌شود   یک «شادیان» بهار بخندیم، باغ باغ ـ از خنده‌های ما دل «پامیر» می‌شود انوشه عارف نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


4 ماه قبل - 138 بازدید

آرونداتی روی، نویسنده هندی، فعال حقوق سیاسی و فعال حقوق بشر است. او در ۲۴ نوامبر ۱۹۶۱ در آسام هند به دنیا آمد. پدرش راجیب روی، مدیر مزرعه کشت چای و مادرش ماری روی فعال حقوق زنان بود. وقتی پنج سال داشت، مادرش در کرالا مدرسه‌ای تاسیس نمود. آرونداتی در دهلی در مدرسه طراحی و معماری مشغول به تحصیل شد. شهرت او به خاطر دفاع از حقوق بشر، فمینیست بودن ایشان و نوشتن رمان معروف او با نام خدای چیزهای کوچک  است که در سال ۱۹۹۸ برنده جایزه ادبی من بوکر شد. او در سال ۲۰۱۴ نیز به عنوان یکی از صد چهره تأثیرگذار سال توسط مجله تایم انتخاب شد. در افغانستان راجع به آرونداتی روی کم شنیده و یا گفته شده ولی در جهان او را یکی از چهره‌های پرآوازه ضدجنگ افغانستان و عراق می‌شناسند که منسجم‌ترین فعالیت‌ها را در سطح جهان سازماندهی کرده و مقالات بسیاری در این رابطه نوشته است. او به رسم اعتراض جایزه معتبر «بوکر» را، که دریافت آن آرزوی هر نویسنده است، پس داد و در نامه سرگشاده‌ای اعلام کرد که هرگز جایزه‌ی دولتی را که کشورهای مظلوم را تحت اشغال خود درمی‌آورد، نمی‌پذیرد. هالیود را نیز به همین علت دست خالی برگرداند وقتی می‌خواست از رمان مشهورش «خدای چیزهای کوچک» فلمی بسازند. سوزانا آرونداتی روی، معروف‌ترین رمان‌نویس و اندیشمند مترقی اهل هند است. او با رمان «خدای چیزهای کوچک» شهرت جهانی یافت و به جایزه معتبر «بوكر» در ۱۹۹۷ نایل گردید. این رمان، در واقع بازتابی از زندگی خود اوست شکاف‌های عمیق طبقاتی و فرهنگ استعمارزده هند را به تصویر می‌کشد که چطور با گذشت ٥٠ سال از استقلال هند، مردم هنوز به برتری فرهنگ و نژاد انگلیس‌ها باور دارند و نمی‌توانند تصور کنند که انگلیس‌ها هم منحرف باشند. آرونداتی ٥٢ ساله، نوشته‌های متفاوتی با مضمون سیاسی و افشاگرانه داشته و به‌خاطر لحن منتقدانه و رک و صریح‌اش علیه ظلم و ستم و بی‌عدالتی‌ها در قطار نویسندگان رزمنده دنیای امروز قرار دارد. دو كتاب «هزینه زندگی» و «سیاست قدرت» مجموعه مقالات آرونداتی روی در رابطه با فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی او اند. آرونداتی روی برنده جایزه «آزادی» فرهنگی بنیاد لانان (٢٠٠٢)، جایزه «صلح سیدنی» (٢٠٠٤)، جایزه «نورمن میلر» (٢٠١١) و چندین جایزه معتبر دیگر می‌باشد. آرونداتی صدای صدها میلیون مردم بی‌صدا و مظلوم هند است. این نویسنده و سخنور شهیر جهان، قلم و زبانش را سلاح ساخته علیه سیاست‌های ظالمانه دولت و ثروتمندان کشوری به کار می‌برد که به‌طور مسخره «بزرگ‌ترین دموکراسی دنیا» نام گرفته اما بدترین نوع استثمار و بردگی برای بیش از ٩٥ فیصد نفوسش آن را به بزرگ‌ترین اردوگاه کار اجباری جهان مبدل ساخته‌است. او برضد بنیادگرایی هندوییزم و به دفاع از حقوق برابری «کاست نجس‌ها» برخاست که فعالیت‌های خستگی‌ناپذیر و شجاعانه‌اش موجب محاکمه جنجالی وی در ستره محکمه هند شد. آرونداتی در ٢٠٠٦ برنده جایزه معتبر ادبیات هند به نام «جایزه اکادمی ساهیتا» اعلام گردید، اما از دریافت آن ابا ورزیده، گفت: «جايزه را رد می‌کنم تا اعتراضم به ثبت برسد.» اعتراض او علیه نظام سرمایه‌داری در هند و ساخت و پاخت‌های دولت این کشور با شرکت‌های بزرگ آمریکایی بود که پیامدهای ناگواری برای طبقات ستمکش هند به همراه داشته ‌است. او وضعیت اسفبار کارگران صنعتی و برخورد وحشیانه پولیس با آنان، گسترش ميليتاريزم و ليبراليزه‌کردن اقتصاد و فجایعی را که مردم فقیر در هند را به‌سوی بربادی بیشتر سوق می‌دهند در نوشته‌ها، سخنرانی‌ها و سایر فعالیت‌هایش بدون ملاحظه و سازشکاری افشا و محکوم کرده‌است. آثار روی عبارت اند از: کدام آنی به آن‌ها می‌دهد (۱۹۸۹) خدای چیزهای کوچک (۱۹۹۷) پایان تخیل (۱۹۹۸) هزینه زندگی (۱۹۹۹) بزرگترین خوب مشترک (۱۹۹۹) الجبرای عدالت بی‌پایان (۲۰۰۲) سیاست‌های قدرت (۲۰۰۲) صحبت جنگ (۲۰۰۴) به صدای ملخ‌ها گوش کنید: یادداشت‌های صحرایی در مورد دموکراسی (۲۰۱۰) جمهوری شکسته: سه مقاله (۲۰۱۱) قدم زدن با رفیقان (۲۰۱۱) کاپیتالیسم: داستان شبح (۲۰۱۴) و کتابی که «مامان مری به سراغم می‌آید» نام دارد توسط انتشارات هیمیش همیلتون، چاپ خواهد شد و بر روی روابط پیچیدهٔ آرونداتی روی با مادرش و زندگی او از کودکی تا اکنون متمرکز است. آرونداتی روی در بیانیه‌ای گفته کار بر روی این کتاب را از شهریور ۱۴۰۱ و پس از مرگ مادرش، مری روی، آغاز کرده است. چند برگردان فارسی از رمان مشهور او «خدای چیزهای کوچک» نیز ازجمله آثاری است که از این نویسندهٔ سرشناس هندی منتشر شده است. آرونداتی روی همچنین از مادرش مری به عنوان «یکی از جسورترین و شگفت‌انگیزترین» افرادی که تا به حال شناخته یاد می‌کند. روی در بیانیه‌ای گفته تمام عمرش مشغول نوشتن این کتاب بوده است. او افزود: «شاید مادری مثل مادر من شایستهٔ نویسنده‌ای مثل من به عنوان دختر بود. همچنین، شاید نویسنده‌ای مثل من شایستهٔ مادری مثل او بود.» خانم روی در ادامه نوشته است که بیش از یک دختر که عزادار مرگ مادرش است، «به عنوان نویسنده‌ای که موضوعی جذاب را از دست داده‌ام، برای او عزاداری می‌کنم.» سیمون پراسر، مدیر انتشارات همیش همیلتون، کتاب خاطرات آرونداتی روی را اثری شگفت‌انگیز خوانده است که تمام عناصر مختلف زندگی و نوشته‌های روی را در بر دارد. این اثر مانند خود آرونداتی روی الهام‌بخش است و «صداقتی افراط‌ گونه دارد و گاهی خنده‌دار و عمیقاً تأثیرگذار» است. آرونداتی در سال ۱۹۸۴ با پرادیپ کریشن فیلم ساز آشنا شد و سپس با او ازدواج کرد. او آرونداتی را به دنیای فیلم معرفی کرد و در یکی از کارهای خود به او نقشی داد. آنها بعدها از هم جدا شدند. آرونداتی فیلم نامه  کدام آنی به آنها می‌دهد ( ۱۹۸۹) و ماه برقی ( ۱۹۹۲) را نوشت. او در سال ۱۹۸۹ برای فیلم کدام آنی به آنها می‌دهد برنده بهترین فیلم نامه از جشنواره ملی فیلم هند شد. در سال ۱۹۹۲ آرونداتی شروع به نوشتن رمان خدای چیزهای کوچک کرد. او در سال ۱۹۹۶ متن رمان را به پایان رساند و کتابش در سال ۱۹۹۷ منتشر شد. کتاب خدای چیزهای کوچک جزو کتاب‌های پرفروش قرار گرفت و آرونداتی پیش پرداختی معادل نیم میلیون پوند دریافت کرد. در پایان سال ۱۹۹۸ مجله تایم آن را جزو بهترین کتاب پرفروش سال معرفی کرد. آرونداتی در سال ۲۰۰۹ کتاب ما یکی هستیم: جشن اقوام قبیله‌ای را نوشت. در این کتاب به فرهنگ اقوام مختلف و خطراتی که وجود آنها را تهدید می‌کند پرداخته شده است. در سال ۲۰۰۴ آرونداتی جایزه صلح سیدنی را دریافت کرد. آرونداتی برای  مبارزه مستمر در زمینه آزادی، عدالت و تنوع در فرهنگ جایزه آزادی فرهنگی بنیاد لانان را در سال ۲۰۰۲ دریافت کرد. از آرونداتی روی در سال ۲۰۰۳ در سان فرانسیسکو در مراسم جوایز حقوق بشر گلوبال اکسچینج تقدیر ویژه به عمل آمد. آرونداتی برای مجموعه مقالاتش به نام جبر عدالت بی پایان جایزه آکادمی ساتیا را در سال ۲۰۰۶ دریافت کرد. وی در اعتراض به سیاست‌های دولت هند این جایزه را رد کرد. آرونداتی در سال ۲۰۱۱ جایزه ممتاز  نویسندگی را از جشنواره نورمن میلر دریافت کرد. آرونداتی در مجله تایم سال ۲۰۱۴ جزو صد انسان تاثیرگذار سال قرار گرفت. و اکنون روی در هند زندگی می‌کند و گفته می‌شود مشغول نوشتن رمان بعدی خود است. نوینسده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


4 ماه قبل - 130 بازدید

جایزه و تندیس «نویسندگی زریاب» در مراسم اهدای جوایز سالانه روزنامه ۸صبح، به حمیرا قادری، نویسنده‌ و رمان‌نویس برجسته اهل افغانستان اهداء شده است. مراسم اهدای جوایز سالانه ۸صبح که در باشگاه ملی مطبوعات واشنگتن دی‌سی برگزار شده بود، تندیس «نویسندگی زریاب» به حمیرا قادری، نویسنده و رمان‌نویس کشور اهداء شد. مراسم اهدای این جوایز (جمعه‌شب، ۳۰ سنبله) در باشگاه ملی مطبوعات واشنگتن دی‌سی برگزار شده بود. در این مراسم، تندیس «نویسندگی زریاب» به حمیرا قادری، نویسنده رمان «نقره؛ دختر دریای کابل»، اهدا شد. خانم قادری با مدرک دکتورای زبان و ادبیات فارسی، در حال حاضر فیلوشیپ دانشگاه هاروارد را دارد. همچنین او از پیش‌کسوتان داستان‌نویسی افغانستان است که نخستین گام‌ها را در این عرصه در کارگاه سوزن طلایی در هرات، که در خانه استاد محمدناصر رهیاب برگزار می‌شد، برداشت. رمان‌های رقص در مسجد، نقره؛ دختر دریای کابل، اقلیما، نقش شکار آهو، مجموعه‌ی داستان کوتاه گوشوارۀ انیس، جنگ و غربت در ادبیات داستانی افغانستان و روند داستان‌نویسی در افغانستان از آثار چاپ شده خانم قادری هستند. باید گفت که مراسم اهدای جوایز سالانه ۸صبح با سه سال تأخیر برگزار می‌شود. اولین مراسم اهدای جوایز ۸صبح در سال ۱۴۰۰ در دفتر روزنامه در منطقه تایمنی شهر کابل برگزار شد. در دور نخست تنها سه تندیس به سه شخصیت برجسته عرصه‌های روشنگری، تاریخ و نویسند‌گی اهدا شد.

ادامه مطلب


5 ماه قبل - 147 بازدید

جومپا لاهیری (Jhumpa Lahiri) با نام هندی نیلانجانا سودشا در ۱۱ ژوئیه‌ی ۱۹۶۷ در لندن از پدر و مادری بنگالی به دنیا آمد. سه سال بعد، خانواده به ایالات متحده مهاجرت کردند و لاهیری در کینگستون جنوبی، رودآیلند، بزرگ شد. پدر و مادر به پیشینه‌ی هندی‌تبار خود متعهد بودند و مصمم بودند که این میراث فرهنگی را به فرزندان خود نیز منتقل کنند. این شیوه‌ی تربیتی موضوع مهاجرت، دیگری بودن، و زندگی در مرز میان دو دنیای متفاوت را برای لاهیری برجسته کرد. مضامینی که او بعدتر در آثارش بارها به آن‌ها بازگشت. جومپا لاهیری پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، مدرک لیسانس ادبیات انگلیسی خود را در سال ۱۹۸۹ از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد. سپس وارد دانشگاه بوستون شد و کارشناسی ارشد خود را در سه رشته‌‌ی زبان انگلیسی، نویسندگی خلاق، ادبیات و هنرهای تطبیقی ادامه داد و در نهایت توانست مدرک دکترای مطالعات رنسانس را در سال ۱۹۹۷ از این دانشگاه دریافت کند. گرچه جومپا لاهیری در دوران تحصیلات تکمیلی و مدتی پس از آن، چندین داستان کوتاه در مجلاتی مانند نیویورکر و هاروارد ریویو منتشر کرد، بسیاری از داستان‌های کوتاه او از سوی ناشران رد می‌شد. او بعدتر برخی از این داستان‌ها را در مجموعه‌ای به نام «مترجم دردها» گردهم‌ آورد. این مجموعه دربردارنده‌ی نُه داستان بود که برخی در کلکته و برخی دیگر در سواحل شرقی ایالات متحده روی می‌دادند و حول موضوعاتی چون ازدواج،‌ مهاجرت و بیگانگی می‌گشتند. مترجم دردها در آمریکا با استقبال مواجه شد و جایزه‌ی پولیتزر داستان سال ۲۰۰۰ را از آن خود کرد. اما نگاه منتقدان هندی به تصویری که جومپا لاهیری از هند ارائه کرده بود چندان مثبت نبود. جومپا لاهیری در ادامه به نوشتن رمان روی آورد و «همنام» را نوشت که در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. او در این رمان به موضوع هویت شخصی و کشمکش‌های ناشی از مهاجرت می‌پردازد و روابط یک خانواده‌ی مهاجر بنگالی در ایالات متحده را بررسی می‌کند. جومپا لاهیری در سال ۲۰۰۸ با مجموعه‌ی «خاک غریب» دوباره به داستان کوتاه بازگشت، مجموعه‌ای با موضوع مهاجرت و همسان‌شدن با فرهنگ آمریکایی. این کتاب پس از انتشار، در صدر فهرست پرفروش‌های نیویورک تایمز قرار گرفت. جومپا لاهیری پنج سال بعد، رمان «گودی» را منتشر کرد و مسیرهای متفاوت دو برادر بنگالی را به تصویر کشید. این رمان لاهیری بسیار دیده و ستایش شد و او را در فهرست نامزدهای جوایز ادبی‌ای چون من بوکر قرار داد. جومپا لاهیری از سال ۲۰۰۵ به سمَت نایب‌رئیسی مرکز آمریکایی PEN، سازمانی برای ترویج دوستی و همکاری فکری میان نویسندگان، منصوب شده است. او در فوریه‌ی ۲۰۱۰ به عضویت کمیته‌ی هنر و علوم انسانی درآمد و در سال ۲۰۱۴ مدال ملی علوم انسانی را از باراک اوباما دریافت کرد. در دسامبر ۲۰۱۵، جومپا لاهیری در نیویورکر مقاله‌ای غیرداستانی با عنوان «به خودتان ایتالیایی بیاموزید» منتشر کرد و در آن از تجربه‌‌ی خودش در یادگیری زبان ایتالیایی نوشت. همان سال کتاب «به دیگر سخن» را منتشر کرد، این کتاب اولین کتاب لاهیری بود که به زبان ایتالیایی نوشته شده بود. کتاب تأملی است درمورد غوطه‌ور شدن در فرهنگ و زبانی دیگر. جومپا لاهیری به نوشتن به زبان ایتالیایی ادامه داد و در سال ۲۰۱۸ رمان «همین حوالی» را منتشر کرد. لاهیری خود این اثرش را به انگلیسی ترجمه کرد و این شروعی شد بر ترجمه‌ی آثار دیگر نویسندگان ایتالیایی‌زبان. این تجربیات الهام‌بخش مجموعه ‌مقالاتی بود که با نام «خودم و دیگران» در سال ۲۰۲۲ منتشر شد. بهترین کتاب‌های جومپا لاهیری کتاب مترجم دردها (Interpreter of Maladies): مجموعه‌ای از نُه داستان کوتاه از جومپا لاهیری که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد. این کتاب که تا اکنون بیش از ۱۵ میلیون نسخه از آن به فروش رفته، جوایز متعددی را برای نویسنده‌ی خود به ارمغان آورده است. «موضوع موقت»، «وقتی آقای پیرزاده برای شام می‌آمد»، «مترجم دردها»، «دربان واقعی»، «جذاب»، «خانه‌ی خانم سن»، «این خانه‌ی متبرک»، «معالجه‌ی بی‌بی هالدار» و «سومین و آخرین قاره» داستان‌های این کتاب را تشکیل می‌دهند. اغلب قصه‌ها پیرامونِ زندگیِ مهاجران هندی می‌چرخد و تصویری روشن و سرشار از حساسیت و ریزبینی از روزگار آنان ارائه می‌دهد. داستان دوم روایتگر زندگی دختر بچه‌ای هندی است به نام لیلیا. پدر و مادر لیلیا که با چالش‌های فرهنگی مهاجرت مواجه‌اند و تلاش می‌کنند اندک حلقه‌های اتصال به ریشه‌هایشان را از دست ندهد، اغلب شب‌ها را با آقای پیرزاده می‌گذرانند. آقای پیرزاده روزگاری هم‌وطن لیلیا بود؛ اما پس از تقسیمات جدید کشوری، اینک او یک بنگلادشیِ مسلمان است و واژه‌ی وطن معنایی گنگ پیدا کرده است... در این داستان با موضوعاتی چون تفاوت و تضادهای فرهنگی، مسائل سیاسی و اجتماعی هندوستان، دغدغه‌های والدین مهاجر و... آشنا می‌شویم. کتاب گودی (The Lowland): دومین رمان جومپا لاهیری که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد. این کتاب تحسین‌شده و پرفروش در اکتبر ۲۰۱۳ به رتبه‌ی پنجم فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های چاپی و الکترونیکی نیویورک تایمز رسید. رمان گودی چندین بار در فهرست نهایی جوایز ادبی قرار گرفته است. کتاب همین حوالی (Whereabouts): سومین رمان جومپا لاهیری که ابتدا به زبان ایتالیایی نوشته شد و سپس خود نویسنده آن را به انگلیسی برگرداند. در این رمان، راوی در اطراف شهری اروپایی که در داستان اشاره‌ای به نام آن نمی‌شود سفر می‌کند. این سفر همراه است با درون‌نگری و تعمق راوی در تنهایی خود کتاب همنام (The Namesake): اولین رمان جومپا لاهیری که در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. این کتاب ابتدا در نیویورکر منتشر شد و سپس به شکل یک رمان کامل درآمد. این رمان رویدادهایی را در کلکته،‌ بوستون و نیویورک روایت می‌کند و به درگیر شدن میان دو فرهنگ متضاد با تفاوت‌های اجتماعی، مذهبی و... می‌پردازد. سبک نوشتاری جومپا لاهیری را می‌توان هم ساده‌ و هم ژورنالیستی توصیف کرد. او در آثار خود از کلمات پیچیده و مرکب، جمله‌بندی‌های تودرتو، و زبان مجازی اجتناب می‌کند. مهاجرت و قرارگیری در حاشیه موضوعی است که همواره مورد توجه جومپا لاهیری بوده است. نوشته‌های او اغلب به تنهایی، بیماری یا ازدواج‌های ناموفق می‌پردازند. گرچه موضوع اصلی داستان‌های لاهیری پویایی و ارتباط درون خانواده‌ها و زوج‌هاست، این درگیری‌ها معمولاً ریشه در تجربه‌ی مهاجرت و تلاش برای همسان شدن با جامعه‌ی میزبان دارد. جوایز و افتخارات جومپا لاهیری: برنده‌ی جایزه‌ی اُ. هنری برای داستان کوتاه مترجم دردها در سال ۱۹۹۹ برنده‌ی جایزه‌ی PEN/Hemingway برای داستان کوتاه مترجم دردها در سال ۱۹۹۹ برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر برای مترجم دردها در سال ۲۰۰۰ دریافت بورسیه‌ی گوگنهایم در سال ۲۰۰۲ برنده‌ی جایزه‌ی بین‌المللی داستان کوتاه فرانک اوکانر برای خاک غریب در سال ۲۰۰۸ برنده‌ی جایزه‌ی ادبی آسیایی-آمریکایی برای خاک غریب در سال ۲۰۰۹ دریافت مدال ملی علوم انسانی در سال ۲۰۱۴ برنده‌ی جایزه‌ی Pen/Malamud در سال ۲۰۱۷ معرفی آثار جومپا لاهیری مترجم دردها (ترجمه امیرمهدی حقیقت) ۱۹۹۹ ترجمان دردها (ترجمه مژده دقیقی) در سال ۱۹۹۹ همنام ( ترجمه امیر مهدی حقیقت، فریده اشرفی، گیتا گرگانی) در سال ۲۰۰۳ داستان کوتاه جهانم بهشت در سال ۲۰۰۴ کتاب اولین و آخرین بار در سال ۲۰۰۶ کتاب داستان آخر سال در سال ۲۰۰۷ خاک غریب (ترجمه امیرمهدی حقیقت) ۲۰۰۸ به کسی مربوط نیست (ترجمه گلی امامی) در سال ۲۰۰۸ رمان گودی ( ترجمه امیرمهدی حقیقت) در سال ۲۰۱۳ جایی که هستم ( ترجمه غزل قربان‌پور) در سال ۲۰۱۸( ایتالیایی) همین حوالی ( ترجمه راضیه خشنود، نشر ماهی) در سال ۲۰۱۸ کتاب پاتوق ها (ترجمه امیرمهدی حقیقت – نشر چشمه خیلی دور، خیلی نزدیک نمونه ی از نوشته ی جومپا ماهیری: «آقای کاپاسی نگاهش کرد؛ زنی با دامن قرمز پلیسه و تی‌شرت توت‌فرنگی؛ زنی که هنوز سی سالش هم نشده بود ولی نه شوهرش را دوست داشت نه بچه‌هایش را؛ زنی بدون هیچ علاقه‌ای به زندگی. اعتراف خانم داس پکرش کرده بود و پکرتر شد وقتی تصور کرد آقای داس، بالای آن تپه، تینا را روی دوشش سوار کرده و دارد از حجره‌های راهبان باستانی عکس می‌گیرد تا به شاگردانش در آمریکا نشان بدهد؛ غافل از این‌که یکی از پسرهایش مال خودش نیست.» نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب