برچسب: فشار روانی

4 روز قبل - 52 بازدید

زنان در جوامع مختلف، اغلب در نقش‌های گوناگون و هم‌زمانی ظاهر می‌شوند؛ همسر، مادر، خانه‌دار، کارمند، مراقب اعضای خانواده و یا حتی فعال اجتماعی. این تنوع نقش‌ها اگرچه می‌تواند نشانه‌ای از توانایی و ظرفیت بالا باشد، اما در بسیاری از موارد به منبعی قوی از فشار روانی و جسمی تبدیل می‌شود. در جوامعی که هنوز نگاه سنتی به نقش و جایگاه زنان غالب است، انتظار می‌رود که زن در همه‌ی زمینه‌ها کامل و بی‌نقص باشد؛ خانه‌ی مرتب، فرزندانی سالم و بی‌نقص، عملکردی خوب و تحسین‌برانگیز در محل کار و در عین حال حفظ زیبایی، طراوت و شادابی ظاهری و روابط اجتماعی و معاشرتی قوی و خوب. چنین انتظاراتی می‌توانند زنان را در معرض فرسودگی روانی و اضطراب‌های شدید قرار دهند. مطالعات نشان داده‌اند که تعارض نقش‌ها یکی از عوامل اصلی استرس در زنان است. تعارض بین نقش مادری و شغلی به‌ویژه برای زنانی که فرزند خردسال دارند، بیش از دیگران خود را نشان می‌دهد. در این شرایط، احساس گناه، عذاب وجدان، نارضایتی از خود و اضطراب به‌تدریج بر سلامت روان زن تأثیر می‌گذارد. از سوی دیگر، نبود حمایت اجتماعی کافی اعم از حمایت همسر و خانواده و همچنان اجتماع باعث تشدید این فشارها می‌شود. در بسیاری از موارد، زنانی که در خانه و محل کار به‌صورت هم‌زمان فعالیت دارند، از نظر عاطفی خسته و از نظر فیزیکی تحلیل‌رفته‌اند اما از سوی دیگران انتظار می‌رود که همچنان عملکرد بالا داشته باشند. یک راهکار مهم برای کاهش این فشارها، بازتعریف نقش‌ها در خانواده و جامعه است. تقسیم مسئولیت‌های خانه و تربیت فرزندان میان زوجین، ایجاد امکانات حمایتی در محل کار برای مادران شاغل مانند محل نگهداری اطفال خردسال یا مرخصی‌های بیشتر برای مادران، و تغییر نگاه اجتماعی نسبت به زن ایده‌آل، می‌تواند به کاهش این فشارهای روانی کمک کند. همچنین، آموزش مهارت‌های مدیریت استرس، تعیین اولویت‌ها، یادگیری مهارت «نه» گفتن، از جمله ابزارهای روان‌شناختی هستند که زنان می‌توانند برای بهبود سلامت روان خود به کار ببرند. در نهایت باید به یاد داشت که سلامت روان زنان، مستقیماً بر سلامت روان خانواده و جامعه اثر می‌گذارد. حمایت از زنان برای داشتن تعادل در نقش‌ها، نه تنها به سود خودشان بلکه به نفع کل جامعه خواهد بود. ساختارهای فرهنگی و تعارض نقش‌ها: در بسیاری از فرهنگ‌ها، از زنان انتظار می‌رود که نقش مراقب اصلی خانواده را به عهده بگیرند، حتی اگر در بیرون از خانه نیز شاغل باشند. وظایف خانه‌داری و مراقبت از فرزندان همچنان بر دوش آن‌ها باقی می‌ماند. این انتظارات نانوشته ولی پرقدرت، باعث می‌شوند که زنان همواره احساس کنند باید در چندین جبهه بدرخشند، بدون آن‌که فرصت کافی برای مراقبت از خود یا تحقق رویاها و اهداف شخصی‌شان را داشته باشند. در جوامعی که گذار از سنت به مدرنیته در حال وقوع است، زنان بیشتر و بیشتر با این چالش مواجه‌اند. از یک‌سو، ارزش‌های سنتی آن‌ها را به نقش‌های سنتی بازمی‌گرداند و از سوی دیگر، مدرنیته آنان را به استقلال، رشد فکری و مشارکت اجتماعی فرامی‌خواند. این کشمکش درونی، که در بسیاری مواقع بی‌صدا و نادیده گرفته می‌شود، یکی از زمینه‌های رایج انواع فشارهای عصبی و مشکلات روانی را در زنان ایجاد می‌کند. راهکارهایی برای مدیریت تعارض نقش‌ها: مقابله با تعارض نقش‌ها تنها وظیفه‌ی زن نیست، بلکه یک مسئولیت جمعی است که نیازمند بازنگری در ساختار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. با این حال، در سطح فردی نیز می‌توان برخی اقدامات را عملی نمود: مرزبندی آگاهانه: زنان باید بیاموزند که نه گفتن نشانه‌ی ضعف یا خودخواهی نبوده بلکه مهارتی حیاتی برای حفظ تعادل روانی و عاطفی است. تعیین مرزهای مشخص میان کار، خانه و روابط می‌تواند به کاهش تعارضات کمک کند. گفت‌وگوهای سازنده با خانواده: بسیاری از زنان به دلیل ترس از قضاوت شدن یا عدم درک متقابل، مشکلات‌شان را با همسر یا اعضای خانواده در میان نمی‌گذارند. در حالی‌که گفت‌وگویی صریح و محترمانه درباره‌ی فشارهای نقش‌آفرینی می‌تواند زمینه‌ی درک متقابل را فراهم کند. بازتعریف موفقیت: یکی از منابع تعارض درونی زنان، تصور غیرواقع‌بینانه از موفقیت است؛ این‌که باید هم‌زمان در همه چیز عالی و بی‌نقص باشند. اما در واقعیت، موفقیت می‌تواند معانی متنوعی داشته باشد که بسته به شرایط هر فردی متفاوت است و گاهی، اولویت دادن به یک نقش به معنای نادیده گرفتن سایر نقش‌ها نیست و دلیلی ندارد همه‌چیز در بالاترین سطح خودش به پیش برود. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


5 ماه قبل - 120 بازدید

دانشگاه فنی لارنس در آمریکا اعلام کرده است که با راه‌اندازی یک نظر سنجی دریافته است که پس از تسلط حکومت سرپرست بر افغانستان، حدود ۹۰ درصد مردم این کشور با گرسنگی و فشار روانی شدید مواجه شده‌اند. دانشگاه فنی لارنس یافته‌های این نظر سنجی در مورد افغانستان را روز (جمعه، ۲۸ جدی) منتشر کرده و در نظر سنجی آمده است که ۸۴ درصد شهروندان افغانستان به خدمات صحی دسترسی ندارند. محققان دانشگاه فنی لارنس تاکید کرده‌اند که براساس این نظر سنجی، ۸۵ درصد مردم افغانستان تهدید به خشونت شده‌اند. در ادامه آمده است، ۸۰۰ شهروند افغانستان که ۹۴ درصدشان مرد بودند، در این نظر سنجی شرکت کرده‌اند. این دانشگاه می‌گوید که شرکت کنندگان درباره کمک‌های بشردوستانه، محدودیت آزادی بیان، حقوق زنان، سوءتغذیه و بیکاری اظهارنظر کردند. براساس نظر سنجی شرکت‌کنند‌گان بین ۱۸ تا ۲۹ ساله بوده‌اند. براساس یافته‌های تحقیق، وضعیت افغانستان بالای همه مردم تأثیر بد گذاشته است. دانشگاه فنی لارنس افزوده است که حدود ۷۲ درصد شرکت‌کنند‌گان در این نظر سنجی گفتند که پس از تسلط حکومت فعلی بر افغانستان یک یا چند عضو خانواده‌شان کشته یا از کشور آواره شده‌ است. یافته‌های نظرسنجی نشان می‌دهد که کیفیت زند‌گی ۹۰ درصد مردم افغانستان به دلیل فشارهای اجتماعی و روانی کاهش یافته است. به گفته این دانشگاه، نظرسنجی از سطح بلند فشار روانی در میان شهروندان افغانستان حکایت می‌کند. قابل ذکر است که پس از تسلط حکومت فعلی، بیشتر شهروندان افغانستان زیر کنترل این گروه به کمک‌های بشردوستانه وابسته شده‌اند. همچنان میلیون‌ها تن به دلیل تهدیدات امنیتی و گسترش فقر، مجبور به مهاجرت شده‌‌اند. در کنار آن، زنان و دختران از آموزش و تحصیل در مکاتب و دانشگاه‌ها و کار در نهادهای غیردولتی داخلی و بین‌المللی منع شدند. همچنین زنان و دختران از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و... منع شدند.

ادامه مطلب


11 ماه قبل - 302 بازدید

یک دهم مغزهای زنانه در اولین سال بعد از زایمان افسرده خواهند شد. این ده درصد از زن‌ها، بنابر دلایلی مغزهایی دارند که بعد از تغییرات هورمونی فراگیری که به دنبال زایمان پیش می‌آیند، کاملا به حالت تعادل بر نمی‌گردند. تغییرات روان پزشکی بعد از زایمان ‌می‌تواند دامنه‌ای از غم مادر شدن تا روان پریشی داشته باشد، ولی متداول‌ترین آن افسردگی بعد از زایمان است. تصور می‌شود زن‌هایی که دچار این مشکل هستند در نتیجه‌ی تغییرات هورمونی که رخ می‌دهد به لحاظ ژنتیکی آمادگی بیشتری را برای ابتلا به افسردگی دارند و یا به عبارتی بیشتر مستعد آسیب روانی هستند. بر اساس تحقیقاتی دریافت شده است که ممکن است ژن‌هایی وجود داشته باشد که خطر افسردگی را در پاسخ زنان بخصوص در دوره‌ی بعد از زایمان به هورمون‌های جنسی تغییر دهند. چنین ژن‌هایی روی خطر ابتلای زن‌ها به افسردگی عمده تاثیر می‌گذارند ولی در مردها فعال نیستند زیرا مردها فاقد تغییرات هورمونی مربوط هستند. این نتایج نشان می‌دهند تغییراتی که در استروژن و پروژسترون روی می‌دهند در تسریع علائم خلقی در زن‌های مبتلا به افسردگی بعد از زایمان نقش دارند. این ده درصد از زن‌ها بنظر می‌رسد که به دلایل متعددی دچار افسردگی پس از زایمان می‌شوند. مغز (مهارهای) پاسخ‌های فشار روانی خود را در دوره‌ی حاملگی داشته است، این مهارها بعد از زایمان ناگهان دوباره از کار می‌افتند. در نود درصد زن‌ها مغز می‌تواند به یک پاسخ فشار روانی عادی برگردد اما درمورد زن‌هایی که آسیب پذیر هستند مغز قادر به انجام این کار نیست. سرانجام مغز زنی که آسیب پذیر است، پاسخ دهی بیش از حد به فشار روانی می‌دهد که باعث می‌شود هورمون فشار روانی یعنی کورتیزول بیش از حد ترشح شود. واکنش‌های تکانه‌ای شدید در این افراد رخ می‌دهد که او را عصبی می‌کند و باعث می‌شود از کاه کوه بسازد و همه چیز را در قالب مشکلات بزرگنمایی کند. او پر جنب و جوش و نسبت به فرزندش بیش از حد حساس می‌شود، نمی‌تواند بعد از شیردهی به نوزاد دوباره بخوابد و یا با وجود خستگی بسیار نمی‌تواند یک جا آرام بگیرد و تمام شبانه روز را به این صورت با بی‌قراری شدید و مزمن سپری می‌کند. عواملی که می‌توان با توجه به آن افسردگی بعد از زایمان را پیش بینی کرد عبارت اند از: افسردگی قبلی افسردگی در دوران بارداری نبود حمایت عاطفی کافی و مناسب فشار روانی بالا در محیط زن‌هایی که دچار افسردگی پس از زایمان هستند همچنین با هویت خود در مواجهه با نقش مادری دست و پنجه نرم می‌کنند. آن‌ها اینگونه بیان می‌کنند که گویا احساس فردیت خود را از دست داده اند و احساس می‌کنند زیر فشار مسئولیت کودک‌شان قرار گرفته اند. آن‌ها با احساساتی مانند اینکه از سوی همسر خود و دیگر نزدیکان که به قدر کافی حمایتگر هستند طرد شده اند، نگرانی‌های نامعقول درمورد اینکه بچه‌شان خواهد مرد، و نیز مشکلات شیردهی و تغذیه‌ی کودک روبرو هستند. آن‌ها احساس می‌کنند مادری بی‌کفایت هستند. اکثر این مادرها دوست ندارند درمورد احساساتی که دارند حرف بزنند و می‌خواهند خلق خود را به ضعف شخصی نسبت دهند تا به بیمار بودن که این موضوع باعث ایجاد فشار مضاعف بر روی آن‌ها می‌شود. این مادران در مبارزه با تقسیم کار برای مراقبت از کودک به صورت مساوی با همسرشان هستند. پدر یا مادر شدن اغلب همراه با افسردگی و فشار روانی همراه است زیرا آن‌ها زندگی‌ای کاملا جدید را تجربه می‌کنند بنابراین احساس تحت فشار قرار گرفتن با این تجربه کاملا قابل فهم خواهد بود. علاوه بر این، تغییرات هورمونی که در مدت کمتر از یک سال در مادرها روی می‌دهند به طور مکرر تغییرات ظریفی را در واقعیت آن‌ها ایجاد می‌کند. زن‌هایی که نسبت به افسردگی و فشار روانی آسیب پذیر هستند برای اینکه بعد از این تغییرات به حالت عادی برگردند، ممکن است دوران سختی را پشت سر بگذارند، و اگر در برقراری تعادل مجدد مشکل داشته باشند، داشتن فرزندی بداخلاق و بدخواب فقط باعث می‌شود آسیب پذیری‌های آن‌ها نسبت به افسردگی افزایش یابد. در برخی زن‌ها، این احساس فشار روانی ممکن است تا دوازده ماه پس از زایمان طول بکشد تا به اوج خود برسد. علاوه بر این، علائم افسردگی بعد از زایمان اغلب پنهان می‌مانند. زن‌ها خجالت می‌کشند زیرا دیگران از آن‌ها انتظار دارند که به خاطر به دنیا آوردن فرزند بسیار خوشحال باشند. بنابراین، مهم است که پیچیدگی خلق افسرده بعد از زایمان همراه با دست و پنجه نرم کردن با توازن درباره‌ی هورمون‌های مغزی، هویت جدید، شیردهی، خواب، کودک و همسر فهمیده و درک شود. برخی تصور می‌کنند که شیردهی می‌تواند مادر را در قبال افسردگی پس از زایمان ایمن کند، در دوره‌ای که شیر ترشح می‌شود، مادرها نسبت به انواع فشارزاهای روانی پاسخ‌های روانی و رفتاری کمتری از خودشان نشان می‌دهند البته به جز مواردی که تهدید برای نوزادشان باشد. خبر خوب در نهایت این است که برای این مشکلات درمان در دسترس است و اینکه درمان می‌تواند موثر واقع شود. موارد شیمیایی مغز مانند سروتونین که به حمایت و سلامت خلق کمک می‌کنند بعد از زایمان افت می‌کنند و مادران افسرده بعد از زایمان دچار کمبود این مواد می‌شوند. داروها و هورمون‌ها می‌توانند کمک کنند تا مغز به حالت عادی خود برگردد. متخصصان بر این باورند که برای زن‌های مبتلا به علائم افسردگی شدید، داروهای ضد افسردگی همراه با سایر درمان‌ها، مانند روانی درمانی حمایتی نیز تجویز شود. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب