برچسب: زنان و ادبیات

9 ماه قبل - 351 بازدید

سپوژمی زریاب دخت، عبدالروف پنجشیری می‌باشد و در سال ۱٩٤٩ میلادی در کابل به دنیا آمد و در خانواده‌ای نوگرا و فرهیخته بزرگ شد. پدرش عتیقه فروش بود. او دخترانش را تشویق به درس خواندن می‌کرد. مایکل باری محقق ادبیات فارسی سپوژمی زریاب را این گونه توصیف می‌کند: «یادم می‌آید سال ۱٩٧۰ در یک مهمانی در شهر کابل، او با عمه‌اش آمده بود، هر دو خوش لباس و خندان بودند.» دوره‌های ابتدایی و متوسطه را در مکتب «ملالی» خوانده و از دانشگاه کابل در رشته‌ی زبان و ادبیات فرانسوی دانشنامه گرفته و در رشته‌ی ادبیات مدرن از فرانسه با مدرک دوکتورا فارغ التحصیل شده است. سپوژمی زریاب از هفده‌سالگی به نوشـتن داستان‌های کوتاه آغـازید. او دراین‌باره می‌گوید که گرایش به ادبیات را از پدرم گرفته‌ام؛ هنگامی‌که کودک بودم، پدرم شـبانه شـعرهایی برای مـا می‌خواند و من آن‌ها را یکی پی دیگر به حافظه می‌سپردم. شاید سه یا چهارساله بودم. او شعری را آغاز می‌کرد، دنباله‌اش را من می‌خواندم. سپس ادبیات دیروز، راه پیشرفت در سفر ادبی را برایم هموارتر کرد. او ادامه می‌دهد که پدیده دلخواهش در ادبیات، داستان کوتاه است و شیفتگی او به داستان، که خود دستاورد غرب است، ریشه در کار نویسندگان خارجی، به‌ویژه اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها دارد و تا کنون از او مجموعه داستان‌های «شرنگ شرنگ رنگ‌ها» و «دشت قابیل» و داستان بلند به نشر رسیده و او هم‌چنان در مکتب‌های ملالی و استقلال تدریس کرده است. سپوژمی زریاب که در آغاز «رووفی» تخلص می‌کرد بعد از ازدواج با اعظم رهنورد زریاب، سپوژمی زریاب تخلص می‌کند. به باور برخی از نظریه‌پردازان ادبی: جایگاه سپوژمی زریاب در میان داستان‌نویسان امروزین و حتی اساتید رشک‌آوراست. سپوژمی زریاب در میان بانوان داستانسرا به بالاترین مقام داستان‌نویسی کشور تکیه دارد و کمترین نویسنده را می‌توان سراغ کرد که با تعهد و مسوولیت دوگانه دست به قلم داشته باشد. تنوع درونمایه داستانی، زبان داستان، توجه به شگردهای داستان و انسجام مضون و شگل از دیگر ویژه‌گی‌های داستان‌نویسی سپوژمی زریاب را می‌سازد. سپوژمی زریاب از اندک نویسند‌گان ماست که با مدرن‌ترین شگردهای داستان‌نویسی آشنایی دارد. او زبان پارسی را به‌خوبی می‌داند و مردم و سرزمین‌اش را دوست می‌دارد. این تعهد در برابر مردم و هنر نویسند‌گی در بسیاری از داستان‌هایش تجلی دارد. سپوژمی زریاب در داستان‌هایش نه تنها با زمانه ما و مصایب ما، ما را آشنا می‌سازد و پیوند هنری و گفتگو برقرار می‌کند، بلکه این مصایب و رنج‌ها را در تمامیت انسانی ما به تصویر می‌کشد و بومی‌ترین نام‌ها، روایت‌ها، رنج‌ها و هویت ما را در قالب معاصرترین شگردهای داستان‌پردازی جاویدانه می‌سازد. میکائیل باری منتقد فرانسوی ادبیات فارسی، در پا برگ کتاب «دیوارها گوش دارند» می‌نویسد که سپوژمی که نامش «مهتاب کامل» معنا دارد، در کنار خلیلی و مجروح، یکی از سه نویسنده بزرگ افغان در روزگار مـاست. شماری زیادی از پژوهشگران ادبی و به‌ویژه حوزه‌ای نگارش داستان باور دارند که بانو سپوژمی زریاب از همان ابتدا، نه تنها در میان بانوان داستان‌نویس، بلکه در میان همه نویسند‌گان افغانستان جای خودش را باز کرده بود. آنان هم‌چنان می‌گویند که بانو زریاب از همان ابتدا به شکل، زبان، درونمایه و تکنیک داستان‌هایش توجه داشت. او، شخصیت‌های داستان‌‌هایش را از میان زنان انتخاب می‌کرد و به گفته‌ی بعضی از پژوهشگران داستان‌نویسی، او با وارد کردن احساسات زنانه در قالب داستان، حرکت جدیدی را برای ادبیات داستانی بانوان در کشور، پی‌ریزی کرد. «در کشوری دیگر» رُمانی‌ست از نویسنده‌ای صاحب سبک و به نام افغانستان سپوژمی زریاب که برای بار دوم توسط نشر زریاب در کابل به نشر رسیده است. این رُمان که شامل ۱۵۷ برگ می‌باشد در هزار نسخه تن پوش چاپ به تن کرده است. رُمانِ در کشوری دیگر سال‌ها پیش، در۱۳۶۷ در کابل منتشر شده بود و نسخه‌ای چاپ شده در آن سال‌ها که با متن پُر از اغلاط تایپی و نگارشی پخش شده بود، امروزه حتی همان نسخه هم کاملاً نایاب است. نیاز احساس می‌شد تا که چاپ تازه‌یی از آن با بازنگری جدید به نشر برسد که آن را نشر زریاب به سر رساند. منوچهر فرادیس، مدیر نشر زریاب می‌گوید که در کشوری دیگر یکی از پرخواننده‌ترین رُمان‌های معاصر ما است و به صراحت ادعا می‌توان کرد که از نگاه مضمون، رُمانِ در کشوری دیگر یکی از متفاوت‌ترین رُمان‌ها است، چون به بسیار خوبی تقابل فرهنگ شرقی و غربی را نشان داده که حتی امروز ما با آن درگیر هستیم و این تقابل را می‌بینیم اما بانو سپوژمی سال‌ها پیش این تقابل را میان شرق و غرب در این رُمان خواندنی نشان داده است. برای بررسی جایگاهی که «سپوژمی زریاب» در ادبیات داستانی معاصر افغانستان دارد. همچنین سبک پردازش او در قصه‌نویسی و درآمیختن مفاهیم سنت‌گرایی و مدرنیته که در کتاب «در کشوری دیگر» او به نحو زیبایی تبلوریافته است. »سپوژمی زریاب» از نامداران عرصه داستان‌نویسی معاصر افغانستان است. سپوژمی زریاب با مجموعه داستانی «دشت قابیل» و «چهره شهر بر زمینه بنفش» که بر بنیاد نوشته دیگرش در جشنواره «آوینویون Avignon1991» به نمایش گذاشته‌شده بود، آوازه بلندی یافت. داستان‌های کوتاه دری سپوژمی از نگاه پرداخت، آمیزه یکدستی است از سادگی، گستردگی و حس شاعرانه. همچنین، انسان‌گرایی و جهان باوری در این نوشته‌ها به نحوی جادوئی به هم گره‌خورده‌اند. داستان‌هایش جلوه‌هایی دارند که برخاسته از یادهای سرزمینی است که او در آن بالنده شده است. در داستان کوتاه «موزه‌ها در هذیان» سپوژمی یورش شوروی را بازمی‌گوید. راوی داسـتان زنی است در آسـتانه مرگ. او می‌بیند که چگـونه تانک‌های شـوروی به روسـتا می‌رسند...دختر جوانی که سـرش زخم برداشـته، دچار روان‌پریشی می‌شود. او به گمان خودش از این‌سوی کشور به آن‌سو می‌رود و می‌بیند که به‌جای خوشه‌های انگور، دست‌ها، پاها و سـرها از تاک‌ها آویزان شده‌اند. در داستان دیگری، «تذکره»، سپوژمی از نوجوانی می‌گوید که مادرش او را پنهان می‌کند، زیرا می‌ترسد مبادا فرزندش را برای ارتش نام‌نویسی کنند. نمونه ای اگرچه کوتاه، ولی قشنگ از داستان‌های بانو زریاب: زود دانستم که از زینه‌هاست. دویده سوی در رفتم. آن را باز کردم. زن را شناختم. موهایش پریشان بود. رویش سرخ شده بود و مرطوب. چشمان بسیار کوچکش هم سرخ شده بود. همه گوشت‌های تنش تکان می‌خوردند. رویش را با ناخن‌هایش می‌خراشید و می‌گریست. همان طور که به دیوار سپید کنار زینه تکیه داده بود، خودش را پیچ‌وتاب می‌داد و فریاد می‌زد. خوب شناختمش. در یکی از طبقات همان ساختمان زندگی می‌کرد و همیشه با سر و روی مرتب و همان آرامش معمول از زینه‌ها پایان و بالا می‌رفت. با تعجب در دلم گفتم: این زن گریسته می‌تواند؟ فریاد زده می‌تواند؟ تا همان لحظه نمی‌توانستم تصور نمایم که این زن فریاد زده بتواند و گریسته بتواند، موهایش را چنگ بزند؛ با آن آرامشی که من گاهی می‌دیدمش. گیج شده بودم. نزدیکش ایستادم و پرسیدم: چی شده؟ فرار کرده. شانه‌اش را گرفتم. گوشت شانه‌اش زیر دستم بسیار نرم و بی‌حال آمد. دستم را از روی شانه‌اش پَس کردم و باز پرسیدم: کی فرار کرده؟ رفت اما برای همیشه نِی. می‌دانید او نمی‌تواند از چنگ من فرار کند... نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


11 ماه قبل - 328 بازدید

حمیرا قادری، تاسیس کننده‌ی انجمن (سوزن طلایی) در ۳ حوت ۱۳۵۸خورشیدی از یک پدر و مادر هراتی در کابل زاده شد. قادری در مورد فضای خانواده‌اش چنین بیان می‌دارد: «پدرم نزدیک سی سال است معلم است و مادرم همواره زن خانه بوده است. هر دو به عقایدم احترام گذاشته‌اند با وجود تفاوت‌های بسیار. پدرم مردی بسیار روشنی است. معمولاً تمام دختران فامیل برای حل مشکلات‌شان به پدرم زنگ می‌زنند، پدرم هیچگاه با زن به عنوان جنس دوم برخورد نکرده است. یقین دارم مرا از چهار پسرش بیشتر دوست دارد.» قادری در مورد انگیزه‌ی نوشتارش چنین می‌گوید: «بیش از حد عاطفی هستم و احساسی. خیلی دوست داشتم احساساتم را بروز بدهم و در موردشان حرف بزنم. ساعت کلاس‌های انشاء بهترین فرصت بود تا خودی نشان بدهم.  بعد هم کتابخانه کوچک پدرم مرا با دنیای داستان و رمان آشنا کرد. خواندن‌های بسیار و دنیایی احساسی خودم مرا به  داستان نویسی شوق داد. البته در همان دوره‌ای که دخترهای دوره طالبان در هرات خامک دوزی می‌کردند و مادرم هم گلدوز ماهری بود، من تلاش می‌کردم بیشتر بنویسم، تا کم نیاییم. آخر دخترها یخن‌های دوخته شده را به یک عالمه پول می‌فروختند، اما داستان‌های مرا کسی یک پول هم نمی‎‌خرید.» حمیرا از سال۱۳۷۰ قلم نویسندگی به دست گرفت و در پایان داستانش در یکی از جلسات مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در سال ۱۳۷۹ برای ادامه‌ی تحصیل روانه‌ی ایران شد و دوره‌ای کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشته‌ی زبان و ادبیات دری سپری نمود. حمیرا قادری از پایان نامه‌اش تحت عنوان( نقد و بررسی روند داستان نویسی در هرات از ۱۲۹۸تا ۱۳۸۰) به رهنمایی سیروس شمیسا در دانشکده زبان و ادبیات فارسی و زبان‌های خارجی دانشگاه علامه طباطبایی دفاع نمود. دوکتور حمیرا جهت کسب سند دوکتورا وارد دانشگاه تهران شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخ.ت باید یادآور شد که او یکی از محصلین فعال دوکتور شفیع کدکنی بود. او  هنگامی‌ که محصل دوره‌ی دوکتورا بود، توانست سه کتاب خود را که حاصل سه دهه فعالیت‌های او در عرصه‌ی زبان و ادبیات بود را به چاپ برساند. همچنان توانست تحت عنوان مدیر انجمن هنرمندان و فرهنگیان افغان مقیم ایران فعالیت خود را آغازکند. پس از اتمام دوره‌ی دوکتورا به افغانستان بازگشت و به حیث استاد دانشگاه و مشاور وزیر کار و امور اجتماعی ایفای وظیفه نمود. دوکتور حمیرا قادری جهت کسب دوکتورای دوم خود وارد جامعه‌‌ی علمی هند شد و در سال ۲۰۱۴ این دوره را نیز موفقانه به اتمام رسانید. و در هنگام فعالیت در وطن سه کتاب دیگر را به کارنامه‌ی ادبی‌اش افزود. داستان‌های حمیرا قادری در نشریاتی چون روزنامه‌ی اتفاق اسلام، اورنگ هشتم، هفت قلم، هزار و یک شب و مجله‌ هری چاپ شده است. دو داستان بانو حمیرا در کتابی زیر عنوان گنبد کبود که مجموعه‌ای از نوشته‌های داستان نویسان معاصر هرات است به چاپ رسیده است‌. (نقش شکار آهو) اثری دیگر از بانو حمیرا است که در ویژه برنامه‌ی شب‌های کابل که از سویخانه ادبیات افغانستان برگزار شده بود، مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در این جلسه ضیا قاسمی، شاعر و منتقد ادبی و خسرو مانی، نویسنده به نقد از آثار حمیرا قادری پرداختند. حمیرا قادری بیان داشته است که محتوا (نقش شکار آهو) در برگیرنده‌ی مسائل و مشکلات مربوط به زنان بوده که آن را به زبان نامتعارف بیان کرده است. این کتاب مانند دیگر آثار او که در عرصه‌ی ادبیات داستانی داشته به مصایب و مشکلاتی که زنان چه در جوانی و چه در سن بالاتر آنرا تحمل می‌کنند، پرداخته است. در این اثر با دو نسل متفاوت برخور می‌کنیم. یک نسل به عنوان دختر و یک نسل به عنوان مادر که مادر هم قربانی عرف اجتماع است و دختر هم به نوعی قربانی این رسم و عادات می‌باشد. خانم حمیرا قادری در مورد کتابش بیان می‌دارد که این اثر تلاشی بود برای متفاوت نوشتن. زبان معیار و بومی در این نوشته برایم بسیار ارزش داشت همچنین تکنیکی که من در زاویه دید این اثر به کار برده بودم. رقص در مسجد کتاب حمیرا قادری از سوی «یواسای تودی» میان پنج بهترین کتابی معرفی شد که نباید از دست داده شود. نیویارک تایمز آن را در صدر کتاب‌هایی قرار داده که برای ادب‌دوستان سفارش می‌شود. این کتاب به شکل خاطره‌نویسی-یکی از ژانرهای مشهور- نوشته شده است و دارای سیزده فصل می‌باشد. نویسنده تلاش کرده تا با روایت زن‌ستیزی‌های موجود در افغانستان، نگاه دنیا را به سمت این پدیده جلب کند. نامه‌های حمیرا قادری به فرزندش، راوی درد دوری از فرزند و فرهنگ مردسالار افغانستان است. قوانین و سنت‌هایی که او را از دیدن و شنیدن صدای فرزندش سال‌ها محروم ساخت. مانند هر اثر ادبی، این کتاب نیز دارای نکات مثبت و منفی خاص خودش است. اما با نگاهی کلی می‌توان گفت که حمیرا قادری روایت‌گر ماهر و توانمندی است. روایت‌های او شاید برای مخاطب خارجی شبیه فیلم‌های هالیوود باشد. ولی او توانسته با نظم خاص و ماهرانه، گوشه‌های مختلفی از دردهای بانوان کشور و مبارزه آن‌ها برای تغییر را بیان کند. نکته‌ی مهم حضور مردانی چون پدرکلان، پدر و برادر حمیرا است که او را در مقاطع مختلف زندگی حمایت کردند. از مجموعه آثار گهربار دیگر این بانو می‌توانیم به گوشواره‌ی انیس، بررسی روند داستان نویسی افغانستان، نقره دختر دریای کابل، اقلیما، گزیده اشعار معاصر افغانستان و... اشاره کنیم. وی به خاطر داستان (باز باران اگر می‌بارید) موفق به دریافت لوح تقدیر در سومین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی صادق هدایت در سال ۱۳۸۳ شد و به همین خاطر از سوی سید مخدوم رهین وزیر فرهنگ وقت افغانستان مورد تقدیر قرار گرفت. بانو قادری نخستین نویسنده‌ی افغان است که موفق به دریافت این لوح شده است. بانو حمیرا در مورد مشکلات نویسنده‌گی بیان می‌دارد که من به عنوان یک نویسنده و نه یک نویسنده زن، اولین مشکلی را که احساس می کنم، حوزه بسیار خالی از منتقد است. یعنی در جامعه ما منتقد ادبی به صورت تخصصی اصلا وجود ندارد. این مساله عرصه ادبیات داستانی را به شدت رنج می دهد. حالا من یا یک دوست دیگر که به عنوان نویسنده، نقد هم می کنیم، ممکن است به خطا برویم و ممکن است سرنوشت یک نویسنده یا یک اثر را با نقد اشتباه تغییر بدهیم. (سوزن طلایی) انجمن ادبی است که بانو حمیرا قادری موسس آن می‌باشد. که به گونه‌ی آنلاین به دختران و پسران افغان دوره آموزش داستان نویسی و کتاب خوانی را برگزار می‌کند. مستوره مهاجر یکی از اشتراک کننده‌گان انجمن در این زمینه بیان می دارد که: عضویت در انجمن سوزن طلایی تجربه خیلی خیلی خوبی بود. من توانستم مطالب ارزنده‌ی بیاموزم و همچنان آموختم که چه کتاب های بخوانم که روی داستان نوشتنم تاثیر خوبی بگذارد. و اینکه رعایت چه اصولی می‌تواند من را در آینده به یک داستان نویس خیلی موفق تبدیل کند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب