در دل کوههای خشک و جادههای خاکی افغانستان، زنانی زندگی میکنند که برای ابتداییترین حق انسانی خود، یعنی «سلامت»، باید سفری طولانی، پرخطر و گاه مرگبار را آغاز کنند. در بسیاری از روستاهای دورافتاده، مفهومی بهنام «کلینیک زنانه» یا «قابله» تنها واژهایست که شاید از زبان رادیو شنیده شود. برای این زنان، بارداری نه نوید تولد، بلکه کابوسی میان مرگ و زندگیست. همین واقعیت تلخ، نقطهی آغاز درک چالشهای عمیق بهداشت زنان در افغانستانِ محروم است.
زیرساختهای محدود و فاصلههای مرگبار
در بسیاری از مناطق افغانستان، فاصلهی میان خانه تا نزدیکترین مرکز بهداشتی ممکن است چندین ساعت پیادهروی یا سفر با وسایل ابتدایی و ناایمن باشد. در ولایتهایی چون غور، نورستان یا زابل، نبود جادههای مناسب و خدمات بهداشتی، باعث میشود که زنان باردار جان خود را پیش از رسیدن به مراکز درمانی از دست بدهند. سیستم حملونقل اورژانسی تقریباً وجود ندارد و در فصل زمستان، برف و سرما راههای ارتباطی را کاملاً میبندد. بنا به گزارشهای فعالان محلی، گاه برای تزریق ساده یک آمپول، زنان ناچارند مسیرهای خطرناک و طولانی را تا نزدیکترین شهر طی کنند — سفری که خود، خطرناکتر از بیماریست.
کمبود کادر درمانی زن؛ مانعی بر سلامت زنان
یکی از بزرگترین موانع در مسیر بهداشت زنان در افغانستان، کمبود پرسنل زن در نظام سلامت است. در بسیاری از مناطق، محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی موجب شده که دختران نتوانند بهراحتی وارد رشتههایی مانند پزشکی یا مامایی شوند. در کنار آن، سیاستهای اخیر که منجر به بسته شدن مدارس و دانشگاهها بر روی زنان شده، روند تربیت نیروهای متخصص زن را متوقف کرده و حضور زنان شاغل در مراکز درمانی را بهشدت کاهش داده است. در کشوری که اغلب مردان مجاز به معاینه زنان نیستند، نبود پزشک یا قابلهی زن، برابر با نبود دسترسی به درمان است.
فقر، ازدواج زودهنگام و آگاهی پایین؛ سهضلعی تهدید سلامت زنان
فقر یکی از عمیقترین ریشههای بحران بهداشت زنان در مناطق محروم است. خانوادههای فقیر نه توان مالی برای سفر به درمانگاه را دارند، نه امکان تأمین دارو و خدمات درمانی. ازدواج زودهنگام، یکی دیگر از عوامل بحرانیست؛ دخترانی که در نوجوانی ازدواج میکنند، نه تنها از نظر جسمی آمادهی بارداری نیستند، بلکه آموزش کافی درباره مراقبتهای دوران بارداری، تغذیه مناسب یا خطرات زایمان ندارند. پیامدهای این ناآگاهی، عوارضی چون کمخونی، فشار خون بالا و سقطهای پیاپی است.
در غیاب آموزشهای رسمی، باورهای سنتی جای دانش علمی را گرفتهاند. زنانی که به کلینیک دسترسی ندارند، گاه در خانه و با روشهای خطرناک سنتی زایمان میکنند—روشهایی که نهتنها سلامت مادر و نوزاد را تهدید میکند، بلکه گاهی به فاجعهای جبرانناپذیر ختم میشود.
تأثیر ناامنی و شرایط سیاسی بر بهداشت زنان
در مناطق جنگزده افغانستان، مراکز بهداشتی و بیمارستانها اغلب از نخستین نهادهاییاند که در جریان درگیریها آسیب میبینند. سالها جنگ و ناامنی، زیرساختهای سلامت را بهشدت تضعیف کرده و بسیاری از پزشکان و کادر درمانی را وادار به مهاجرت کرده است. پیامد این وضعیت، کمبود شدید نیروی متخصص و تجهیزات پزشکی در مناطق محرومتر کشور است؛ جایی که بیشترین نیاز وجود دارد.
از سوی دیگر، محدودیتهای آموزشی بهویژه برای دختران، امید به تربیت نسل جدیدی از پرستاران، ماماها و پزشکان زن را از بین برده است. در شرایطی که آموزش تعطیل است، تحصیل غیرممکن شده و زنان از حق یادگیری محروماند، چرخهی فقر، ناآگاهی و بیماری همچنان ادامه خواهد یافت—چرخهای که بیش از همه، جان و کرامت زنان را نشانه گرفته است.
نقش سازمانهای بینالمللی و تلاشهای امیدبخش
با وجود تمام چالشها، هنوز روزنههایی از امید در دل واقعیتهای سخت دیده میشود. سازمانهایی مانند یونیسف، سازمان جهانی بهداشت و نهادهای خیریهی محلی، پروژههایی را برای بهبود دسترسی به خدمات اولیهی سلامت مادر و کودک در مناطق محروم افغانستان راهاندازی کردهاند. طرحهایی همچون «مامای سیار»، که در آن زنان آموزشدیده با تجهیزات محدود به روستاها اعزام میشوند، در برخی مناطق نقش حیاتی ایفا کردهاند و جانهای بسیاری را نجات دادهاند.
همچنین آموزش داوطلبان محلی، بهویژه زنان روستایی، برای اطلاعرسانی در زمینههایی مانند واکسیناسیون، بهداشت فردی، و تغذیهی کودک، از جمله راهکارهای مؤثری بوده که میتواند اثرات بلندمدتی بر سلامت جامعه داشته باشد.
صدای خاموش زنان
در این میان، صدای زنان افغانستان اغلب شنیده نمیشود. زنانی که هر روز با هزاران مانع برای دریافت سادهترین خدمات درمانی روبهرو هستند. روایتهای آنها پر از درد، ترس و ناامیدی است، اما در عمق این رنجها، نوری از مقاومت و امید دیده میشود. زنی که در یکی از روستاهای بدخشان روزانه پنج کیلومتر پیاده میرود تا واکسن کودک خود را تهیه کند، تنها یک مادر نیست؛ بلکه نماد استقامتی است که با تمام محدودیتها، هنوز سر خم نکرده است.
راهحلهای پایدار
حل بحران بهداشت زنان در مناطق محروم افغانستان، تنها با اتکا به کمکهای خارجی ممکن نیست. آنچه نیاز است، اتخاذ راهکارهایی بومی، پایدار و هماهنگ با بافت فرهنگی و اجتماعی کشور است. برخی از مهمترین گامهای عملی در این مسیر عبارتاند از:
– آموزش نیروهای محلی زن حتی در سطح ابتدایی، بهویژه در حوزههایی مانند مامایی، کمکهای اولیه و سلامت مادر و کودک؛
– بهبود زیرساختهای ارتباطی از جمله ساخت و نگهداری جادههای روستایی و فراهمسازی سیستمهای حملونقل اضطراری برای مادران باردار؛
– افزایش آگاهی عمومی دربارهی بهداشت زنان از طریق رسانههای محلی مانند رادیو، مساجد، مدارس و نهادهای اجتماعی؛
– حمایت هدفمند از تحصیل دختران در رشتههای پزشکی، پرستاری و مامایی برای تقویت نیروی انسانی زن در آینده؛
– تقویت نقش بزرگان و رهبران محلی در ترویج فرهنگ اهمیت سلامت زنان و حمایت از دسترسی آنان به خدمات بهداشتی.
تنها با ترکیب آموزش، آگاهی، زیرساخت و همراهی اجتماعی میتوان زمینهای فراهم کرد که سلامت زنان، نه یک امتیاز، بلکه یک حق مسلم و در دسترس برای همه باشد.
نتیجهگیری
بهداشت زنان در افغانستان، آزمونی است برای وجدان جمعی ما و سنجهای برای عدالت اجتماعی. در جهانی که انتقال یک واکسن از قارهای به قارهی دیگر تنها چند ساعت زمان میبرد، هنوز زنانی هستند که برای رسیدن به یک قابله یا آمپول ساده باید از کوه، برف و خطر عبور کنند.
رسیدگی به سلامت زنان در مناطق محروم، نه فقط یک مسئولیت انسانی، بلکه پیشنیاز توسعهی پایدار و صلح اجتماعی در افغانستان است. تا زمانی که زنان این سرزمین از ابتداییترین خدمات بهداشتی محروم بمانند، زخم توسعهی انسانی همچنان باز، و امید به آینده همچنان زخمی خواهد بود.
نویسنده: داکتر معصومه پارسا