مولانا در عصری میزيسته كه زن در آن جايگاهی نداشته است. مردم آن زمان زن را نجس میدانسته، از ديدگان پنهان داشته و او را محصور میكردند و مورد سوءاستفاده قرار میدادند. حال در اين زمان مولانا به زن از ديدگاه ديگری نگاه میكند. وی زنان را مخفيانه به اجتماعات نمیپذيرد. بلكه محصور ماندن زنان را كاری عبث میشمارد. لازم به ذكر است كه مولانا با زندگانی خود ثابت كرده است كه تفكراتش متكی به تفكر سالم اوست نه متكیبه هوای نفس. چرا كه آن زمان مردهای بسياری بودهاند كه چندين زن را به همسری میگرفتند. ولی مولانا تنها پس از مرگ همسرش ( گوهر خاتون) زن ديگری را به همسری برگزيد و قبل از وی درگذشت.
مولانا در ميان زنان مريدان بسياری داشته است و در آن زمان كه زنان در همه جا تمام روی خود را میگرفتند در حضور مولانا نيم روی حاضر میشدند. اما در نزد مولانا فاطمه خاتون و خواهرش هديه خاتون احترام بيشتری داشتند زيرا كه در حضور مولانا تمام روی حاضر میشدند.
برخلاف ديگران كه میانديشند كه ترک زن و فرزند لازمه سلوک روحانی است، مولانا ترک زن و فرزند و حتی مال و كسب را لازمه سلوک روحانی نمیبيند و ترک اين گونه تعلقات را زمانی لازم می داند كه انسان به سبب آن از خداوند و آنچه برای اتصال به اوست فاصله بگيرد. تعلق به زن و فرزند اگر تمام قلب سالک را فراگيرد به گونهای كه ديگر جايی درآن برای خدا باقی نماند. باعث نابودی قلب سالک میشود، بايد از آن دوری جست.
مولانا در مثنوی خود مطالب زير را درباره زن بيان م كند.
1 – زيبايی زن مظهر جمال الهی است.
2 – زن نيز میتواند پير طريقت شود.
3 – در عرفان تفاوتی ميان زن و مرد وجود ندارد.
4 – غلبه مرد بر زن ظاهری و غلبه زن بر مرد حقيقی است.
5 – مرد عاقل مغلوب زن میشود و مرد جاهل بر زن غالب میآيد.
الف) نقش تربیتی مادر
مربیگری از جمله نقشهای مهم مادر در زندگی انسان است که عرصهای به وسعت هستی را دربرمیگیرد و شامل آموزش پیشپا افتادهترین مسائل تا مهمترین موجبات سعادت و شقاوت اخروی میگردد. مولانا با اشاره به این مسأله تصریح میکند که چون کودک از مادر میشنود، سخن گفتن میآموزد؛ اگر ناشنوا باشد سخن مادر را نمیشنود و در نتیجه گنگ میماند. آنکس که بدون تعلیم، ناطق است، خداوند است و نیز حضرت آدم که خدا بدون مادر و دایه تعلیماش داد و مسیح که به اعجاز خداوندی سخن گفت تا پاکی مادر را ثابت کند. غیر از اینها همه به تعلیم مادر نیاز دارند.
ملاحظه میشود که مولانا چنان محو نقش تعلیمی مادر شده است که حتی توجه نمیکند طفل میتواند از طریق کسان دیگری مثل پدر سخن گفتن را بیاموزد. از همین دیدگاه است که «نفس کلی» هم که سبب گویا شدن انسان میگردد، در تصویر مادر نمادینه میشود:
چـــه هــا مــیکنـد مــادر نفـس کلـی
کــه تــا بــی لســانــی بیــابـد لسانی
مولانا نقش مربیگری مادر را حتی در آن دسته حکایتهای مثنوی که از زبان حیوانات نقل میشود نیز به خوانندگان شعر خود منتقل میکند. او در حکایتی میگوید کره اسبی با مادرش آب میخورد؛ نگهبانان و تربیت کنندگان اسبها سروصدا میکردند و کره اسب میرمید و آب نمیخورد. مادر که متوجه ترس کره خود شده بود، با خونسردی تجارب زندگی خود را به او منتقل کرد که تا بوده چنین بوده و مزاحمانی وجود داشتهاند، تو کار خود را بکن و بگذار اینها خودشان را زحمت بدهند. وقت تنگ است پیش از آنکه از تشنگی آسیب ببینی، از آب فراوانی که در اینجا هست استفاده کن. مولانا این آموزش اسب مادر را طبق معمول خود به آموزههای عرفانی پیوند میدهد که:
شهـــره کـاریــزی است پر آب حیات
آب کش تا بر دمد از تو نبات…
آب خضــــر از جـــوی نطق اولیــا
میخوریـم ای تشنـه غافل بیـا…
مــا چو آن کره هم آب جو خــوریم
سوی آن وسواس طاعن ننگریم
و در واقع میگوید آموزشهای مادر به مسائل اولیه زندگی محدود نمیگردد و شامل امور مهم معرفتی مثل بیاعتنایی به وسوسهها نیز میشود.
ب) مقام قدسی مادر
در نظر مولانا که البته الهام گرفته از تعالیم آسمانی است، مادر بودن زن صرف نظر از زحماتی که برای بزرگ کردن طفل متحمل میشود ـ نزد خدا مأجور و منظور است. وی از زنی حکایت میکند که فرزندان بسیاری به دنیا آورده بود، اما همه آنها پس از مدت کوتاهی مرده بودند. آن زن نزد خدا فراوان نالید و شبی باغ بهشتی بینظیری در خواب دید که بر سر در آن نام وی نوشته بود. ندا آمد که این در پاداش جانبازی صادقانهای است که وی از خود نشان داده است و مرگ فرزندان از آن جهت بوده که وی بیش از پیش روی به خدا آرد. زن مزبور سپس فرزندان مرده خود را یک به یک در باغ یافته، به درگاه حق اعتراف کرد و گفــت:
از من گــم شــد از تو گم نشد
بی دو چشم غیب، کس مردم نشـد
ملاحظه میشود که در این حکایت، زحمات اولیه مادر شدن و بخصوص دوران حمل و سپس تحمل اندوه مرگ فرزند مایه پاداش زن شده است. در قرآن کریم نیز وقتی از احترام به والدین و ارج نهادن به مادر سخن میرود، از حق مادری و سختی حاملگی و شیردادن صحبت میشود نه از زحمات دیگری که مادر برای بزرگ کردن فرزند میکشد، آن زحمات، خود حق بزرگ دیگری است که مادر بر فرزند خود دارد؛ چنانکه گویند کسی نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: مادرم پیر و خرفت شده است. به دست خویش طعاماش میدهم و برای قضای حاجت بر دوشش میگیرم و طهارتاش میکنم، آیا حق وی گزارده باشم؟ پیامبر فرمود: از صد یکی نگزارده باشی. به دلیل مقام والا و قدسی مادر، پیامبر فرموده است که بهشت زیر پای مادران است: «الجنه تحت أقدام الأمهات».
ج) صبر یا جدایی (طلاق)؟
دیگر مسائل زندگی زناشویی هم در سایه عرفان، معانی عمیقتری پیدا میکند. یکی از سوژههایی که مولانا به کرات در آثار خود بدان پرداخته، فقر معیشتی است که در واقع برگرفته از زندگی عامه مردم و مریدان و مخاطبان خود اوست. در یکی از حکایتهای مثنوی، زنی از فقر و فاقه زندگی نزد شوهر درویش خود مینالد و با او درشتی میکند. مرد که میداند حق با زن است، اعتراف میکند که نفقه بر وی واجب است و قول میدهد که توان و کوشش خود را در این زمینه به کار گیرد، اما با نرمش خاصی، زن را به اندیشه و تدبر دعوت میکند که آیا تحمل این زندگی سخت و جامه خشن و مندرس بدتر است یا طلاق؟
این درشت و زشت تر یا خود طلاق؟
این تورا مکروه تر یا خود فراق؟
مولانا حکایت مزبور را به نکات عرفانی پیوند داده از مخاطبان خود میپرسد که آیا سختیهای طاعات و عبادات و رنج و محنت زندگی دنیوی قابل تحملتر است یا رنج دوری از حق تعالی؟ بدین گونه مریدان خود را به بردباری در برابر ناملایمات فرامیخواند.
اختلافات و کشمکشهای زناشویی از مضامینی است که مولانا از جنبههای مختلف تأویلی بدان نگریسته است. او به لحاظ مقام ارشادی خود و به تناسب مسائل و خواستههای مریدان، این کشمکشها را به گونهای مطرح میکند که گویی نبض جان همسران در کف اوست و وی همچون طبیبی معنوی در جستجوی نقطه درد و یافتن علل آن است.
نویسنده: قدسیه امینی