بانو سپهر، به عنوان فعال مدنی و عضو نهاد جوانان افغانستان، متولد کابل بوده و سند کارشناسی از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دارد. دو سال به صفت آموزگار تجوید در دارالحفاظ هرات ایفای وظیفه نموده است و اکنون در جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک فعال فرهنگی مشغول همکاری با بنیاد جهانی سبزمنش، طراحی لباس و سرایش شعر میباشد. وی در زمینهی چگونهگی سرایش شعر چنین بیان میدارد: از آنجاییکه شعر کلامیست که سِحر میکند و آهنگش بر همهی دلها اثر میگذارد؛ این کلام سحرآمیز در دوران نوجوانی به من اثر کرد و شعرها را از کتابها میخواندم و لذت میبردم، ترانههای را که میشنیدم آرام بخش و تسکین دهنده بود.
همینطور که زمان میگذشت متوجه شدم که واژهها به در و دیوارِ دلم میکوبید، قلم برداشتم و نوشتم؛ دوستانم هم تشویقم کردند و اینجا بود که با تشویق دوستانم سرودن شعر را آغاز کردم، سالهاست میسرایم؛ اما بهطور جدی شش سال میشود.
حضرت مولانای بلخی، سعدی شیرازی، حافظ شیرازی، سمین بهبهانی، فروغ فرخزاد، فاضل نظری، حسن منزوی و فرامرز عرب عامری از شاعرانی اند که بر روح شاعرانه وی اثرگذار بودند.
نخستین گزینهی شعری بانو (مریم سپهر) یکی از اعضای فعال بنیاد جهانی سبزمنش زیر عنوان(خورشیدماندگار) چاپ و راهی بازار کتاب شد.
وی در پیوند به نامگذاری این مجموعه بیان میدارد: مادر حتا اگر به حق پیوسته باشد باز هم در روح و روان و قلبمان برای همیشه ماندگاراند و خورشید ماندگار را بهخاطر مادرم نامگذاری کردم و در اولین صفحه ، اولین غزلم هم برای مادرم است.
خورشیدماندگار شامل ۱۴۳ غزل است که اکثریت غزلهایش کلاسیک است؛ دقیقا مانند اسم مجموعه.
این کتاب در ۱۵۴ برگ با ویراستاری محترم میرویس هروی و طرح جلد آقای عبدالله نیازی، بعد از طی مراحل قانونی و گرفتن شابک بین المللی، رده بندی کنگره، رده بندی دیویی و شماره کتابشناسیملی، در قالب غزل با محتویات(اجتماعی و عاشقانه) که رنگوبوی زنانگی و دفاع از ارزشهای والای زنان که در آن آشکار است، اقبال چاپ یافته که نخستین گامهای شاعر را در حوزه شعر و ادبیات به نمایش میگذارد.
زن
عطر عشق و نکهت گلهـا زن است
بــاعـث آرامــش دنــیــا زن است
رنـگ بـویِ زنـدگی در چشم اوست
بـیگمان شان و فـرِ اینجا زن است
روی زن مـهـتـاب و قلبش بیکـران
لاله روی دامــن صـحــرا زن است
در مـیــان شعرهـای مــانـــدگـار
بیت شیرین، بیت بیهمتـا زن است
سیر افــکـارِ بـلـندش سهل نیست
معنی عشقِ فـلـکپـیـمـا زن است
نیست مـانندش در ایــن دنیا، قسم
بـا ظـرافت، نازک و زیـبـا زن است
زنـدگی گیر است دیـگـر، در جهان
تا زناست و تا زناست و تا زن است
با مطالعه این مجموعه به استعداد بانو سپهر پیبرده و درمییابیم که با احساس درونی و علاقه مفرطی که به شعر و ادبیات دارد قلم بدست گرفته و چکیدههای ذهنش را روی کاغذ ریخته و در نهایت کتاب زیبایی را مرقوم نموده که امروز بدست علاقمندان شعر و ادبیات قرار گرفته است.
هرچند این اثر نخستین مجموعهی شعری خانم سپهر میباشد، اما با پشت کار و توانمندی توانسته از هر چمن سمنی را در کنار هم قرار دهد تا مجموعهی ماندگاری را بوجود بیاورد، شاعر با احساس پاک شاعرانهاش از مادر، وطن، عشق، محبت، شادی، امید و دردهای که سرزمینش تحمل نموده بسراید، او در هر شعر توانسته در عمق آن قدم بگذارد و طوری بسراید که خواننده خودش را در آن حس کند، گویا از زبان او سروده شده باشد.
او که خود مادر است، در مورد مقام مادر چنین میگوید:
مادرم عشق و پیام زندگی ست
مادرم یعنی تمام زندگی ست
قوت وقلب و دل وجانِ من است
مادرم والا مقامِ زندگی ست
مریم سپهر شاعر خداداد است که بسیاری از زنان سخنسرا از آفرینشهای بدیعی و هنری دل انگیز او، رشک میبرند. مگر نمیدانند که به قول حافظ ( قبول خاطر و لطف سخن خدا داد است).
گاهی در شعر با محبوب، بی باکانه و با شجاعت منحصر به فردش، راز دل میکند و رعایت جامعهی زنستیز را نمیکند و پروای افتراسازی حسودان تنگ نظر و مردان شاعر ستیز را ندارد.
از دید سپهر یک شاعر تازه کار باید از کارها و تجربیات شاعران گذشته و معاصر استفاده کند کارهای جدید و تغییرات در شعرها را شناخته، اوضاع اجتماعی-فرهنگی را در شعر جا داده و مشکلهای جامعه را باید بشناسند، از واژهها و ساختارهای معاصر به شکل بیشتر و خوبتر استفاده کنند. به طور مثال عشقری از واژههای ساده استفاده کرده؛ اما شایق جمال یا قهار عاصی با واژههای بهتر تغییرات آورده، باید جوانان اینگونه پشتکار را داشته باشند.
بانو سپهر با صداقت و اعتماد به نفس سخنش را چنین آغاز می کند:
” بنام آنکه انسان را آفرید و در وجود او تخم عشق را کاشت که از آن شعر جوانه میزند!
حس درونی انسان با شاهکارهای زیبا و بینظیر به وجد میآید و یکی از آن شاهکارها شعر است و من با قلم به دستانی که شعر را روح طبیعت نامیده اند کاملاً موافقام. چون شعر در حقیقت همان ذوق و عشق است که رنگ آمیزی شده و در مقابل چشم ما گذاشته میشود، طوری که با مروز زمان با وجود این که این سلسه بی روح نمیشود برعکس بر جلایش آن افزوده میشود.
شعر وقتی در وجود آدمی جاری میشود توانایی های بی شماری میآفریند که آدمی را قادر میسازد اثری خلق کند که تسکین دل هر دل شکستهای باشد، هر شعر خواندنی و هر شاعر دوست داشتنی است، اما هر نوشتهی شعر و هر نویسندهی شاعر نمیشود، شاعر وقتی میتواند اثرش را به شاهکار زنده تبدیل کند که عشق را مقدس و قابل اعتماد بپندارد، وقتی به عشق و صاحب عشق پناه میبرد نیروی جسمی و فکریش چند برابر میشود و اصل شعر را هم همین سادگیها تشکیل میدهد . “
نمونه شعری:
فضای نو بـهـار و سبز و رنگین است آزادی
چــه طعمی دارد و بسیار شیـرین است آزادی
غـلامی تا بـه کی، برخیز در سنگر عبادت کن
کـه بـر آزادگان ایمان و هم دین است آزادی
کنون که هیچ کس را نیست امکان چرا گفتن
کـدامین قـریـه آزاد و کـدامین است آزادی؟
تعصب میزنــد مــوج از دهـان بـردگـان اما
علم بـردار عشق و جشن گلچین است آزادی
بـه پا و دست او همواره زنجیر است، میگویم
هميشه بــرده ميباشم اگــر اين است آزادی
یقین دارم کــه بعد از سالهــای دور میآید
اگــر آیینه یا عشق است و نفرین است آزادی
نویسنده: قدسیه امینی