سلامت روان مردم افغانستان در سه سال اخیر بهشدت تحت تأثیر تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرار گرفته است. پس از تغییر حکومت در سال ۲۰۲۱ میلادی تغییرات عمدهای در ساختار اجتماعی، آموزشی و حقوقی کشورمان ایجاد شد که تأثیرات عمیقی بر روان مردم بر جای گذاشته است.
ترس، ناامیدی اضطراب و افسردگی از جمله شایعترین مشکلات روانی گزارش شده در این دوره هستند. بسیاری از خانوادهها با از دست دادن منبع درآمد، محدودیتهای آزادی فردی و قطع دسترسی به آموزش و خدمات درمانی مواجه شدهاند که اینها بهشدت بر سلامت روان آنها فشار وارد کرده است.
یکی از مهمترین گروههای آسیبپذیر در طی این سالها زنان و کودکان بودهاند. محدودیتهای شدیدی که بر آموزش دختران و اشتغال زنان اعمال شد منجر به افزایش احساس بیارزشی، درماندگی و افسردگی میان آنان شد. بسیاری از زنان که پیشتر در ادارات دولتی و یا مؤسسات غیردولتی مشغول بودند شغل خود را از دست دادند و در نتیجهی این کنار زده شدن و انزوای اجتماعی احساس فردیت، هویت و استقلال خود را نیز از دست دادهاند.
کودکان نیز از این قاعده مستثنی نبوده و با مواردی همچون محرومیت تحصیلی، ناامنی، بیثباتی خانواده و مواجهه مستقیم یا غیرمستقیم با خشونتهای فیزیکی و روانی خطر ابتلا به اختلالات روانی نظیر اضطراب، اختلال استرس پس از سانحه و افسردگی را در میان این نسل افزایش داده است.
همچنین افزایش میزان مهاجرتهای اجباری داخلی و خارجی منجر به بروز احساساتی همچون عدم تعلق، بیخانمانی و تنهایی شده است. میلیونها نفر مجبور به ترک خانههای خود شدند و در شرایط دشوار و پر از استرس در کمپهای پناهندگان یا کشورهای همسایه زندگی میکنند. این جابهجاییهای اجباری خطر بروز مشکلات روانی را بهشدت در میان مردم افغانستان افزایش داده است.
از سوی دیگر نبود زیرساختها مناسب برای ارائهی خدمات سلامت روان این بحرانها را شدیدتر کرده است. تعداد بسیار محدود روانشناسان، مشاوران و درمانگران و نبود مراکز مشاورهی تخصصی به این معناست که اکثریت مردم حتی در صورت تمایل به دریافت کمک دسترسی چندانی به خدمات روانشناسی ندارند. فرهنگ قوی برچسب و انگ اجتماعی نسبت به بیماریهای روانی نیز باعث شده است که بسیاری از افراد مشکلات خود را پنهان کنند و به دنبال درمان نروند.
در چنین شرایطی برخی نهادهای بینالمللی و سازمانهای خیریه تلاشهایی برای ارائهی خدمات سلامت روان در افغانستان انجام دادهاند؛ اما این اقدامات به دلیل محدودیتهای سیاسی و امنیتی گستردگی کافی نداشته است.
از نظر روانشناختی جامعهی افغانستان اکنون در وضعیت فرسودگی جمعی قرار دارد؛ حالتی که در آن امید به آینده کاهشیافته و سطح تابآوری اجتماعی بهشدت پایین آمده است. احساس مبهم بودن آینده، ترس از جنگ و خشونتهای مجدد و نگرانی از دست دادن بیشتر حقوق فردی و اجتماعی در میان مردم بهشدت رایج و مشهود شده است.
با این علیرغم همهی مشکلات نمونههایی از مقاومت روانی و تلاش برای بازسازی امید در میان مردم مشاهده میشود. برخی از زنان، جوانان و فعالان اجتماعی تلاش میکنند از طریق آموزشهای آنلاین، پروژههای اجتماعی کوچک و فعالیتهای آگاهیدهی فضاهای کوچکی از امید و حمایت متقابل ایجاد کنند.
سخن پایانی:
در مجموع وضعیت سلامت روان مردم افغانستان در سه سال اخیر بحرانی و بسیار نیازمند توجه فوری و رسیدگیهای گسترده در سطح داخلی و بینالمللی است. بدون مداخلات جدی در زمینه سلامت روان خطرات بلندمدت برای نسل فعلی و نسلهای آینده اتفاق خواهد و این مشکلات دامنگیر چیز بیشتری از تعدادی از افراد خواهد بود؛ بلکه این موضوع دربرگیرندهی دستکم نیمی از پیکرهی تشکیلدهندهی یک کشور میباشد.