برچسب: خویشتن

23 ساعت قبل - 87 بازدید

ما بازمي‌گرديم... نه به ويرانه‌ها، كه به آغوش هويت از دست‌رفته‌ی خويش. پيش از گام نهادن بر خاک و تن مجروح ميهن و خانه‌ای كه سال‌هاست از آن دور مانده‌ايم، بايد به خودمان برگرديم. به آن جايگاه فراموش‌شده‌ای كه زمانی در آن می‌درخشيديم، اما به مرور در ميان گرداب جنگ‌ها، تفرقه‌ها و غفلت‌ها آن را گم كرديم. ما مردمانی بوديم كه تاريخ، ما را با عزت و شجاعت می‌شناخت. اما حالا، بار سنگينی از غربت، بي‌هويتی و آوارگي را بر دوش مي‌كشيم. سال‌هاست كه ما، خواسته يا ناخواسته، اسير روايت‌هايي شده‌ايم كه از بيرون برايمان نوشته‌اند. به ما گفتند كه دشمن اينجاست و دوست آنجاست؛ به ما گفتند اين‌گونه زيستن شرافت است و آن‌گونه بودن خيانت؛ به ما آموختند اين طور عمل‌كردن جهاد مقدس است و آن طور عمل‌كردن كفر است و خروج از دايره دين و ديانت و ما، در ميانه اين دوگانه‌ها، يكديگر را گم كرديم؛ خويشتن و تاريخ و دار و ندارمان را فراموش نموديم، در نتيجه هم خود و هم فرزندان‌ و نسل‌اندر نسل مان در مدرسه‌هاي موقت هجرت و غربت بزرگ شدند و پدران‌مان در پست‌ترين و مشقت‌بارترين شغل‌ها، نان غربت را با رنج درآوردند. مادران‌مان خانه‌به‌خانه چرخيدند تا پناهي بيابند، نه براي خود، كه براي كودكي كه هنوز معناي واژه «تابعيت» را نمي‌دانست. اما درد ما فقط جغرافيايي نيست؛ اين درد، از جنس فقدان هويت است. از اينكه ما سال‌ها با صداقت زيستيم، اما با سوءظن نگريسته شديم؛ از اينكه براي ساختن كشورها و خانه‌هاي ديگران، تلاش كرديم اما هميشه در متن تبعيض‌ها و تحقيرها و زخم‌زبان‌ها زيستيم و عمرمان به سر آمد به جرم اينكه از دياري ويران آمده بوديم، دياري كه ويراني‌اش نتيجه فقط جنگ نبود، بلكه حاصل تفرق و ناآگاهي خودمان هم بود. ما نبايد فراموش كنيم كه گذشته ما، آينه امروز ماست. اگر روزي دست در دست هم داشتيم و ملت واحدي بوديم، بعدها گذاشتيم نام‌ها، قوم‌ها، زبان‌ها، مذهب‌ها، ما را از هم جدا كند. گذاشتيم كساني از بيرون، براي ما تصميم بگيرند؛ ما را در برابر هم قرار دهند، به نام جهاد، به نام شرافت، به نام دفاع. و اين شد كه ما فراموش كرديم برادر كيست و دشمن كدام، خاك وطن كجاست و خاك هجرت و غربت كجا... امروز اما فرصت بازنگري است؛ فرصتي براي آنكه بفهميم كه خانه، فقط خاك نيست. خانه يعني يعني عزت،‌ يعني همدلي و هم‌پذيري، يعني اعتماد به نفس جمعي، يعني برادري و برابري، يعني نبودن مرزهاي ساختگي قومي، مذهبي، سياسي و... تا ما خود را بازسازي نكنيم، هيچ خاكي، هيچ پرچمي، هيچ مرزي نمي‌تواند براي ما پناهي باشد. آوارگي فقط دوري از خانه نيست، دوري از خود و هويت جمعي يك ملت است. ما امروز، در شرايطي نفس مي‌كشيم كه گفتن حقيقت، گاه هزينه‌اش بيشتر از تحمل رنج است. اما در دل همين سكوت‌ها، گاهي صدايي آرام، اما رسا، مي‌تواند وجدان يك ملت را بيدار كند. اين صدا بايد از خود ما برخيزد. بي‌فرياد، اما پرشور. بي‌اتهام، اما سرشار از حقيقت. بي‌خصومت، اما پرانديشه و توأم با عقلانيت. ما بايد برگرديم... اما اين‌بار به درون. بايد ملت شويم، پيش از آنكه بخواهيم كشور داشته باشيم. و اين شدني‌ست، اگر با آگاهي، با صداقت و با اميد به آينده روشن با درنظرداشت گذشته خويش حركت كنيم؛ بدون آنكه كسي را دشمن فرض كنيم، اما هيچ‌گاه، خود را فراموش نكنيم. نویسنده: هاشمی صدر ارزگانی

ادامه مطلب