برچسب: امتحان کانکور

6 ساعت قبل - 24 بازدید

بخش دوم و پایانی دختران با مطالعه به همدیگر کمک می‌کردند و بیشتر شغل خیاطی را آغاز کردند تا امیدی برای شان شود. ریحان شمع کیک هژده سالگی‌اش را فوت کرد و آرزوی بازگشایی مکاتب و رسیدن به آرمان‌هایش را کرد. پدر به چشمان پرامید ریحان نگریست و حرف دل او را خواند. -عزیز پدر در خانه مطالعه کن. نا‌امید نباش. به آینده‌ات خوش‌بین باش دخترم! تو دختر شجاع پدرات هستی. ریحان لبخندی زد و دقایقی را کنار فامیل گذراند و با آنها کیک میل کرد. هرچند دوباره ایستادن در اوج تاریکی، ریحان را نهایتاً مضطرب می‌ساخت، ولی دوباره کتاب‌هایش پناهگاه ریحان شد. به نادیده گرفتن حرف‌های مردم پرداخت چون مردم با ذهنیت که داشتند روح او را اذیت می‌کردند. درست‌ترین حرف، حرف دل خود ماست. پدر با مهربانی می‌گفت: "دختر مقبولم تشویش نکن! باید قوی باشی، تو مکتب‌ را تمام خواهی کرد فقط تلاش کن و به خداوند اعتماد داشته باش که خیلی مهربان است." -بلی پدرجان، درست می‌گویید دوباره کوشش می‌کنم ایستاده شوم. من دختری هستم که پدر مبارزی چون شما دارد و من با داشتن شما هیچ تشویشی ندارم.  -دخترم وعده می‌دهی؟ ریحان با لبخند پاسخ داد:" بلی وعده می‌کن. شکر که شما را دارم پدرجان." ریحان می‌خواست منحیث یک ژورنالیست به دانشگاه کابل معرفی شود، ولی متاسفانه این رویا تا هنوز باقی مانده است. ریحان ناگهان با اشتیاق دروازه‌های الماری را باز کرد و کتابچه‌ها را با قلم‌های سیاه و آبی برداشت. آغاز به نوشتن خاطرات خود کرد و لابه‌لای آنها به پرواز ‌درآمد. هدیه بعد از ظهرها به خانه‌ی ریحان می‌آمد و هردو با اشتیاق درس‌های مکتب را تکرار می‌کردند: ریاضی، بیولوژی، تاریخ، جغرافیه و مضامینی که برای آمادگی امتحان کانکور ضرور بود. ‌روز بعد هدیه در چوکی پشت میز قهوه‌ای رنگ اتاق ریحان نشسته بود و به برگ‌های سبز درختان کنار پنجره خیره شده بود. هوا گرم بود، پنجره اتاق را باز کرد تا هوای تازه را به ریه‌هایش جا دهد. -ریحان چی فکر می‌کنی؟ امتحان کانکور را سپری خواهیم کرد؟ آیا اجازه رفتن به دانشگاه را برای ما می‌دهند؟ هدیه لحظه‌ی در سکوت فرو رفت و ناگاه بغض‌اش ترکید و به گریه افتید. ریحان با سرعت از جایش برخاست و هدیه را در آغوش کشید، موهای سیاه و خوش بوی او را بوسید، اشک‌های هدیه را پاک کرده گفت: "عزیزم، باید به خداوند باور داشته باشیم و برای اهداف خود تلاش کنیم، ما این امتحان را سپری می‌کنیم و در در نهایت موفق شده به دانشگاه می‌رویم، فقط باید قوی باشیم و امید خود را از دست ندهیم." ریحان لحظه‌ای هدیه را نوازش کرد و امیدوار بود کلامش به واقعیت مبدل شود. دختران در این شرایط کنار هم ایستادند، مقاومت کردند و دست از تلاش برنداشتند تا امیدی برای هم نسلان خود شده و شجاعانه مسیر خویش را ادامه دهند. ریحان دقایقی به تماشای اخبار تلویزیون طلوع نیوز نشسته بود که اعلام را شنید. (شاگردان اناث صنف دوازده می‌توانند امتحان صنف‌های شان را سپری کنند.) و این بهترین خبری بود که ریحان بعد از مدت‌ها شنیده بود. باهیجان تمام با هدیه تماس گرفت. -آیا شنیدی که می‌توانیم امتحان صنف دوازدهم را بدهیم و شاید بعداً امتحان کانکور؟ یک گپ مثبت است، نظرات چیست؟ هدیه هم خیلی خوش بود. -تشکر جانم به‌خاطر این خبر خوب! به‌ زودی باید ببینیم یک عالم کار و آمادگی داریم. هردو خرسند بودند و تلاش می‌ورزیدند تا امتحان را به خوبی سپری کنند. بعد از مدت‌ها ریحان لبخند برلب داشت، وقتی والدینش او را نگاه می‌کردند وخوشحالی او را می‌دیدند برای آینده‌ی او خوشحال می شدند. ریحان دوباره رفتار و کردار خوب را پیشه کرده بود، دوباره روابط خود را با فامیل و اقارب از سر ساخت. وقتی دوباره قلب شروع به تپیدن می‌کند و خون به رگ‌ها جاری می‌شود، شور و انگیزه بر جسم بر می‌گردد. این یک روشنی برای امتحان کانکور بود. در ۱۴۰۲ یا ۲۰۲۳ میلادی یک‌روز نیمه آفتابی تمام دختران صنف دوازده به مکتب رفتند تا امتحان را سپری کنند. دختران مکاتب لباس سیاه (حجاب) پوشیده و چهره‌های زیبای شان را با ماسک سیاه پنهان کرده در صحن امتحان ظاهر شدند. وقتی صنفی‌های شان را بعد این سال‌ها ملاقات می‌کردند همدیگر را می‌بوسیدند، همدیگر را درآغوش می‌گرفتند، لبخند می‌زدند و اشک می‌ریختند چقدر انتظار سخت است و لحظه‌شماری به دیدارعزیزان، دل را می‌تکاند. امتحان صنف دوازده مانند امتحان کانکور شامل تمامی مضامین صنف دوازده در چندین ورق اخذ شد. ریحان و هدیه در یک چوکی با هم نشستند و سرگرم حل سوالات شدند. بالاخره تمام شد، دوباره به خانه خوشحال و مسرور برگشتند، آنها در مورد روز امتحان با خانواده صحبت کردند و خاطرات آن روز را یکی یکی تعریف می‌کردند. نزدیک امتحان کانکور بود. ریحان سخت درس‌ می‌خواند تا موفق شده و به رشته دلخواه خود کامیاب شود. مسلکی که اقارب او و دولت برای دختران نمی‌پسندیدند، اما ریحان علاقه‌مند آن بود و برای رسیدن به آن تلاش فراوان می‌کرد. او می‌دانست ژورنالیست بودن تحت حاکمیت حکومت سرپرست خیلی دشوار است، ولی باور داشت روزی آزاد می‌شود و این مسلک را ادامه داده مایه‌ی افتخار و خدمت برای مردم می‌شود و از طریق چینل‌های تلویزیون معلومات و اخبار را برای مردم شریک می‌سازد. هدیه رشته‌ی اقتصاد را دوست داشت، خیلی مشتاق کار در این بخش بود. دو مسلک مختلف همراه با مشکلات متفاوت درشرایط کنونی دختران کشور! در نخست باید امتحان ولایات برگزار می‌شد، دختران همانند پسران مراحل ثبت نام کانکور را با خوشی انجام دادند. بهترین احساس برای آینده و آرزوی آنان بود. و اما دفعتاً همه چیز رنگ عوض کرد. دولت اعلام کرد، دختران نمی‌توانند این امتحان را سپری کنند. شنیدن این خبر مثل یک ضربه‌ی ناگهانی بود، در آن لحظه بیان احساس ریحان دشوارتر از توصیف بود. تصور نمی‌کرد چنین بشود قلب‌اش جریحه برداشت، باوراش را از دست داد، بارها گریه کرد. سیل مروارید‌اشک دامن‌اش را تر ‌کرد. همه چیز مانند تاریکی بود که ریحان در آن غرق می‌شد دیگر دوست نداشت پرنده‌های آن طرف پنجره را تماشا کند. جیک جیک آن‌ها آرام‌بخش ذهن او نبود، پریدن از یک شاخه به شاخه‌ دیگر و آشیانه ساختن برای‌اش جذاب نبود. قلب قوی و ظاهر مهربانی که در چشمان‌اش هویدا بود حالا دختری شده بود پرپرشده در هوا. دست همه از یاری رساندن به او کوتاه بود چون تصمیم دولت برای کانکور ۱۴۰۲ این بود. پسران بدون دختران این آزمون را در کشور برای اولین بار سپری کردند و ره‌سپار دانشگاه‌ها شدند. روز امتحان، دردناک‌ترین روز برای دختران بود. قلب ریحان زخمی‌ عمیق‌تر نسبت به گذشته برداشته بود و تجربه‌ی تلخی داشت که ویرانگر افکار او شد. -عزیز دلم، خودت را نابود میکنی، از این بیشتر نمی‌توانم تحمل کنم که درد بکشی. -مادرجان، این اتفاق با خودش مرا تمام می‌کند. -دخترم تنها تو نیستی ببین همسن و سالانت هم هستند تو باید الگوی امید برای شان باشی نه اینکه خودت را ببازی. موهایش آشفته بر شانه‌هایش افتیده بود و ابروهایش اخم کرده بود و سرش را بر زانوهای خود گذاشته به خواب رفت. تقریباً بعد از یک‌ماه نتایج آزمون پسران در رسانه‌های اجتماعی نشر شد که لحظه‌ی خفه‌کننده برای دختران محسوب می‌شد؛ ریحان هم اندوهگین گفت:" اگر من هم این امتحان را سپری می‌کردم حالا شاید نتیجه‌ام را بدست آورده بودم و مطمئنم که کامیاب می‌شدم. باشوخی‌های رحمت حالش دگرگون می‌شد، هدیه دایماً به دیدن‌اش می‌آمد، با هم یکجا به کتاب‌خانه می‌رفتند و بوی خوش کتاب‌های نوچاپ شده را عمیق استشمام می‌کردند. -در دل ناامیدی‌ها و سایه سیاه باید دنبال ستاره درخشان بود. -اگر ندرخشید چی؟ -نه، باور داشته باش، خدای که آرزو  را بر دل می‌افگند حتمن رسیدن به آن را هم چاره می‌کند. -ریحان، بیا ببین چی کتاب خوبی است از نویسنده‌ی ترک به نام هاکان منگوچ. چی جمله یی نوشته است. "هفت اصل زندگی، افکار مثبت، عشق، ایمان بی قید و شرط، بخشش، کمک و یاری به دیگران، شکرگزاری و دعا از صمیم قلب" -بلی خیلی زیبا و دقیق، بشنو! "دنیا یک درخت آرزو است و به همین خاطر باید به آرزوها و افکار تان اهمیت بدهید." -ریحان بیا بیشتر از این رُمان‌ها بیشتر بخوانیم. -خیلی خوبست. کتاب دوست بامرامی است. می‌خواهم از احساسات، تجارب، خاطرات‌، آرزوهای ناتمام، اهداف و لحظه‌های را که سپری کردم بنویسم. -حالا شدی ریحان قوی و شجاع من! مولانای جان چه زیبا گفته: سوی نومیدی مرو امیدهاست سوی تاریکی مرو خورشیدهاست هردو باهم دوکتاب گرفتند و قدم زده راهی خانه‌ شدند. ریحان به خداوند باور داشت  که حتماً قلب‌اش را آرام کرده قوت می‌بخشد روزی برای خانواده‌ و مردم خدمت می‌کند و همیشه یک دختر مهربان باقی ب می‌ماند. حالا ریحان در یک آینده‌ی‌ نامعلوم همراه با سرنوشت و رویاهای معلق در فضا به‌سر می‌برد. بلی! این داستان از اوضاع دخترانی  مانند ریحان است که در افغانستان زندگی می‌کنند و  اکنون روح و روان آشفته دارند و در ظاهر خندان آن را پنهان کرده و به شجاعت ادامه می‌دهند. نویسنده: روئینا بخشی

ادامه مطلب


3 روز قبل - 90 بازدید

روز ابری بود و ریحان در حالی که از پنجره به پرنده‌های نشسته در درخت نگاه می‌نگریست، در مورد رویاها و آرزوهایش فکر می‌کرد. او هیچ نمی‌دانست که همه‌ی آنها را بدست خواهد آورد یا نه؟ مادر: _ ریحان بیا، صبحانه حاضر است. _ درست است مادرجان، چند دقیقه بعد میایم. ریحان می‌خواست بیشتر پرنده‌ها را تماشا کند. جیک جیک پرنده‌ها، پریدن از یک شاخه به شاخه‌ای دیگر و تمنا برای پیدا کردن جفت او را مسحور کرده بود. مادرش پی‌هم صدا میزد و ریحان بازی‌گوشانه صدا را نادیده می‌گرفت، اما در نهایت مجبور شد از پرنده ها دل‌بکند و به سفره‌ی صبحانه بپیوندد. در خاموشی صبحانه را میل می‌کرد و مادر از حالات صورتش می‌فهمید که چیزی او را ناآرام کرده است. پس از صبحانه با همان سکوت به تمیزکاری خانه پرداخت. ظروف صبحانه را شست، به شیشه‌ها دستی کشید و خانه را منظم کرد. مادرش گفت: "ریحان، امروز تو را چی شده دخترم؟" ریحان ادامه داد: "نمی‌دانم چرا دلتنگ و ناراحت هستم، امروز حس بدی دارم." رحمت برادر ریحان با کوله‌پشتی‌ پر از کتاب و قلم با شیطنت و شادمانی به سمت او میامد و در نگاه‌های خیره او جست و خیز می‌زد. وقتی نزدیکش شد، با قلمی به زانویش زد و گفت: -چی چرت میزنی؟ بیا کمی با من ریاضی کار کن فردا امتحان دارم. نگاه‌های خیره‌اش از جای نامعلوم کنده شد و به برادر کوچکش نگریست. برادر در چشم ریحان، شاد و خوشبخت بود. -ای شوخک، ازبس می‌خوری این همه فربه شدی، ولی سوالات‌ات را حل نمی‌توانی فقط از چشمان‌ات شیطنت می‌بارد و دوست داری همیشه مرا از خیالاتم برهانی ها؟ لبخند زد و  او را در درس‌هایش کمک کرد. پس از حل چند معادله مشکل، ریحان به اتاق خود رفت و کتاب‌های مکتب خود را باز کرد. به کتابچه‌های با سلیقه، نوشته‌های منظم که عنوان‌ها با خط درشت سرخ‌رنگ و بقیه با خط آبی بودند، به گل‌های کنار دفترچه و به کتاب‌ها در الماری آبی رنگ عاشقانه نگاه می‌کرد. الماری بلند سه طبقه‌یی داشت و لوازم خود را در آن گذاشته بود. یک بخش آن مربوط به کتاب‌های‌ بود که با عشق می‌خواند. او سال‌ آخر مکتب را به خاطر آورد زمانی‌که با صنفی‌هایش یکجا با شوق و علاقه مکتب می‌رفتند. رنگ زرد و سفید دیوار‌های اتاق او را به یاد صنف درسی می‌انداخت. اتاق او با تخت‌خواب، چوکی، میز، الماری و قالین سرخ وطنی که با ذوق خود خریده بود تزئین شده بود. آنجا را خیلی دوست داشت چون یگانه پناهگاه‌ آرام‌بخش لحظه‌های دلتنگی او بود. هر زمانی که نیاز به تنهایی داشت، ترجیح می‌داد آنجا پناه ببرد چون می‌توانست به تماشای منظره‌ی بیرون از اتاق بنشیند. تقریبا دوسال است مکتب نرفته، چون‌ طالبان اجازه‌ی تعلیم و تحصیل را برای‌ دختران نمی‌دادند، حتی فکرکردن به آن قلب‌مهربان او را به درد می‌آورد. ریحان رویاهای زیبای برای تمام‌کردن تحصیل خود در کشور داشت تا بتواند مصدر خدمت برای خانواده و مردم باشد. برای آرزوهایش  اشک‌ می‌ریخت که دروازه‌ی اتاق تک‌ تک شد. قد مادر در چوکات دروازه نمایان شد وبه محض ورود به اتاق مادر درجا خشکش زد، ابروهایش در هم خمید، با شتاب و حیرت به دخترش نگاه کرد. -دخترعزیزم گریه می‌کنی؟ ریحان اشک‌های‌اش را پاک ‌کرد. -مادرجان، به آرزوهای بعد از فراغت مکتب فکر می‌کردم. که چگونه شخصیت‌ام را می‌ساختم و به اهداف‌ خود می‌رسیدم؟" -مادر به فدای چشمان عسلی و بادامی‌ات. حلقه‌های افتیده موهای طلایی ریحان را که با اشک نمگین شده بود پشت گوش ریحان زد، برای دختر دلبندش قربان و صدقه رفت و در آغوش گرم خودش جا داد. -حیف آن گونه‌های لاله‌ رنگت که با آتش غم بسوزد. صورت ماه‌گونه‌اش را بوسیده نوازش کرد و بعداز مکثی کوتاه ادامه داد. -تشویش نکن دخترم، همه این‌ مشکلات حل می‌شود. بخیر دوباره مکتب می‌روی و تحصیل می‌کنی." -امیدوارم چنین شود. ریحان از احساسات پاک و نیک مادراش جان می‌گرفت و او را مبارز حقیقی در زندگی خود می‌دانست. آغوش مادر برایش امن‌ترین مکان از هر وحشتی بود. بودن کنار مادر و مهربانی‌های او قوت‌بخش قلب ریحان بود. انسان‌ها دایماً دنبال کسانی هستند که لحظات خوب و بد زندگی کنارشان ‌باشد و خوشی‌ و غم را تقسیم کنند. هنگامیکه حکومت سرپرست حاکمیت را بدست گرفت اوضاع کشور از لحاظ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و دیگر بخش‌ها روبه انحطاط شد، حالت نابسامانی بوجود آمد و مردم در حالت آشفتگی و سردرگمی روزگار خویش مشغول بودند. ریحان وقتی به هم صنفی‌اش مرسل می‌اندیشید لبخند بر لب داشت. او قند و قندول دل ریحان بود شوخی‌ها و خنده‌های او نشاط‌آور لحظات دلتنگی ریحان بود. مرسل را فیثاغورث صنف صدا می‌زدند همه می‌گفتند: "منتظر فورمول‌های جدیدات هستیم فیثاغورث جان." یگانه شخصی که راه‌گشاه مشکلات و وسوسه‌های ریحان بود رعنای قدبلند بود از باهوشی و ذکاوت او ریحان متحیر می‌شد. لابه‌لای هر نظریه رعنا رازی نهفته بود. انیس لحظات بی‌تابی ریحان هدیه به قلب‌مهربان بود. او بیشتر می‌شنید و کمتر حرف میزد. به صحبت‌های دوستان خود توجه می‌کرد و علاقه به درس‌هایش داشت. هر چهارشان باهم رابطه عمیق و نزدیک داشتند و خاطرات بی‌شماری از دوران مکتب با استادان، صنفی‌ها و امتحانات ثبت کرده بودند. فوتبال و قدم‌زدن سرگرمی‌های اوقات فراغت شان بود. در امتحانات با دوستانش یکجا درس می‌خواند، نتایج امتحانات‌شان خوب بود و به خوشی تمام آن را با فامیل‌‌شان شریک می‌ساختند تا حمایت بیشتر خانواده را جلب کنند. محبت و عشق توصیف‌ناپذیری میان هریک نسبت به دیگری رخنه کرده بود. هر چهار دختر اهداف و رویاهای زیبایی داشتند و تمام مضامین صنف یازده را با شور و شوق می‌خواندند تا آماده امتحان کانکور شوند. برای فراغت از مکتب و ادامه‌ی تحصیل یکجا برنامه‌ریزی می‌کردند. بعد از امتحان کانکور خواستار راه‌یابی در دانشگاه کابل و رشته‌های دلخواه خود بودند. ریحان دختر قدرتمند و شجاعی بود، همیشه کارهای خود را مدیریت می‌کرد، او یکی از بهترین، لایق‌ترین و هوشیارترین شاگردان صنف بود. همه‌ی استادان او را دوست داشتند با مهربانی و چهره دلپذیراش، عزیز همه‌ی شان بود.  با دوستان‌اش بامهر رفتار می‌کرد ویاور سختی‌های‌ شان بود. هدیه‌بخش تبسم‌های نمکی برای خواهران و برادران خوردتر از خود بود. مایل بود کارهای مربوطه‌ای خویش را خودش انجام دهد. در کارهای خانه با مادرش همکاری می‌کرد. می‌خواست فرد مفید و موثر در خانواده و جامعه باشد. ولی قلب زیبای ریحان به شدت با حوادث آن روزها اندوهگین شد. همه چیز برایش گنگ و نامفهوم نمایان می‌شد و نمی‌دانست چی کند؟ زمانیکه با مرسل قصه‌کنان راهی خانه می‌شد، دلش چون پرنده‌ی درقفس پرپر می‌زد. نجواهای ناخوشایند قلب‌اش را شنوا بود. مردم شهرها از جنگ و خشونت‌ها هراسان ونالان می‌گشتند. ریحان با دوستانش بیم و نگران تحصیل خود بودند که مبادا اجازه رفتن به مکتب را بعد از این نداشته باشند و دولت سرکوب‌گر هزاران امید آنها شود. -خدا نگهدار مرسل‌جان به امید دیدار. -رسیدیم؟ هیچ فکر به سرمان نمانده در افکار نامعلوم مسیر خانه را از یاد بردیم. -دخترم خوش آمدی بیا برایت نان می‌آورم. -نه مادرجان میلی به غذا ندارم. می‌خواهم فقط بخوابم و در رویاپردازی پنهان شوم. گویا این رویا این‌بار واقعاً به کامی‌تلخ برای او مبدل شد. کابل توسط دولت به حکومت سرپرست سپرده شد، زمان توقف کرد و همه چیز به یکباره دود شد و به هوا رفت. ریحان در گوشه‌ی سکوت کرد و بدون هیچ حرفی به دیوار اتاق خیره ماند. گویا چشمانش توان پلک‌زدن را نداشتند. روزگار تاریکی برای او و دختران رقم خورد. خواب از چشمان عسلی او رخت‌ سفر بست. چشمانی که به آرمانی چشم می‌بست و به انگیزه صبح‌ها گشوده می‌شد. ریحان افسرده خاطر بود، علاقه‌مندی خود را برای تفریح و خوش‌گذرانی از دست داده بود، نمی‌خندید و کم حرف شده بود و دایماً به نقطه‌ی نامعلومی خیره می‌شد و از چشمان بادامی‌اش اشک، سیل‌گونه می‌بارید. پس از اعلام دولت برای خانه‌نشین شدن زنان و نرفتن شان به مکتب، دانشگاه و وظیفه،  روح و روان ریحان و دوستانش محکم ضربه خورد و آسیب روحی دیدند. هیچ‌گاه گمان بر این نبود که روزی چنین بشود. رویای که فقط رویا ماند و دستی که به آن نرسید. وقتی کتاب‌ها و وسایل مکتب را در یک الماری می‌گذاشت تا دیگر به آنها نگاه نکند قلب‌اش خون می‌گریست. چه کسی باورش میشد روزی به این حال بیافتد. ریحان دیگر آن ریحان نبود؛ ضعیف، گوشه‌نشین و پرخاشگر شده بود. در خانه بدخلقی می‌کرد، به خصوص با رحمت که رفیق شوخ و لجبازاو بود. رحمت همیشه او را با حرف‌های که از نظر خودش شوخی بیش نبود اذیت می‌کرد: "تو برای همیشه به مکتب و دانشگاه نخواهی رفت، باید خانه باشی و تمام کارهای خانه را انجام بدهی." گاه با شوخی و ناخودآگاه بدون هیچ نیتی با گلوله‌ی زبان، آدم‌ها را می‌کشیم. درد جگرسوز و دستان آویخته به زنجیر که گره‌ی عمیقی بر اندیشه‌های او افروخته بود. روزها برایش هم‌چون سال سپری می‌شد، روابط اجتماعی با دوستان و اقارب را کمرنگ ‌ساخته بود. کارخانه را انجام می‌داد و می‌خواست در اتاق خود بماند. استرس و فشار او را محسور کرده بود، وقت خود را به گریه و ناله در خلوت سپری می‌کرد. هر زمانی‌که به خبرها گوش می‌داد آرزو می‌کرد همه چیز تغییر کرده باشد، ولی نخیر این یک تصور و خیال‌پردازیی بیش نبود. بعضی دوستان وصنفی‌های‌ او کشور را ترک گفته بودند و راهی مهاجرت شدند. اقتصاد خانواده ریحان خوب نبود تا به خارج از کشور مهاجرت کنند. خانواده هم نظاره‌گر این رنج‌های ریحان بود و این باعث ناراجتی آنها نیز می‌شد. اقارب بدخواه او بارها گفتند: "هیچ دختری دیگر به مکتب رفته نمی‌تواند، البته ضرور هم نبود درس بخواند، دختران باید کارخانه را انجام بدهند و باید به زودترین فرصت ازدواج کنند." ریحان نمی خواست فعلاً ازدواج کند از این حرف‌های رکیک نفرت داشت، اما هیچ‌کس او را نمی‌فهمید و درک نمی‌کرد. سه دوست عزیز او هم‌چنان بدتر از ریحان می‌سوختند. مرسل با خانواده‌اش خارج از کشور رفت، رعنا با پسرکاکایش که در بدخشان زندگی می‌کرد ازدواج کرد و راهی آنجا شد، فقط ریحان و هدیه در کابل زندگی می‌کردند. درد دوری دو عزیزش او را محزون کرد. بی‌نهایت دوست‌شان داشت دلتنگ شان بود و می‌خواست مرسل و رعنا را دوباره ملاقات کند، اما حالا این یک خواسته‌ی غیر ممکن بود تا واقعیت! مهاجرت عزیزان‌ مان، کمر همت را می‌شکند و بالای قلب سنگینی می‌کند. #ادامه دارد... نویسنده: روئینا بخشی

ادامه مطلب


6 ماه قبل - 577 بازدید

اداره ملی امتحانات حکومت سرپرست تاریخ برگزاری آزمون کانکور سال ۱۴۰۴ را بار دیگر بدون اظهارنظر در مورد اشتراک دختران اعلام کرده است. مقام‌های اداره امتحانات امروز (یک‎‌شنبه، ۷ ثور) در نشستی در مرکز اطلاعات و رسانه‌های حکومت در کابل گفته‌اند که آزمون کانکور در پنج مرحله از تاریخ ۷ جوزا تا ۲۰ سرطان سال جاری خورشیدی برگزار خواهد شد. در خبرنامه آمده است که در مرحله اول از تاریخ هفت تا نُه جوزا آزمون ولایت‌های میدان‌وردک، لوگر، پروان، پنجشیر، کاپیسا، غزنی، پکتیکا، بغلان، غور، بامیان و دایکندی اخذ خواهد شد. در ادامه آمده است که در مرحله دوم آزمون ولایت‌های ننگرهار، قندهار، نیمروز، پکتیا، نورستان، لغمان، هلمند، زابل، کنر، خوست، فراه و ارزگان از ۲۸ تا ۳۰ جوزا سال جاری برگزار می‌شود. همچنین در اعلامیه گفته شده است که در مرحله سوم از تاریخ ۴ تا ۶ سرطان آزمون ولایت‌های تخار، جوزجان، بادغیس، کندز، سرپل، هرات، بلخ، فاریاب، سمنگان و بدخشان گرفته خواهد شد. به همین ترتیب، در مرحله چهارم که به ‌تاریخ ۱۳ سرطان برنامه‌ریزی شده، آزمون کابل اخذ خواهد شد. اداره ملی امتحانات تامید کرده است که مرحله پنجم در ۲۰ سرطان برگزار و آزمون مدرسه‌های دینی، اختصاصی (چهارده‌پاسان)، غیرحاضران ولایت‌ها، فارغان خارج مرزی و شبانه اخذ خواهد شد. همچنین اعلامیه به نقل از عبدالباقی حقانی، رییس اداره امتحانات حکومت فعلی نوشته است که برای برگزاری امتحان کانکور امسال «آمادگی‌های خوبی» اتخاذ شده و براساس نصاب موجود وزارت معارف این گروه، سوالات جدید و معیاری به زبان‌های پشتو، فارسی، عربی و انگلیسی تهیه شده است. وی ظرفیت جذب در دانشگاه‌ها را ۷۶ هزار و ۴۰۰ و ظرفیت جذب موسسه‌های نیمه‌عالی را ۳۳ هزار و ۵۰۰ تن اعلام کرده است. این در حالی است که آزمون کانکور امسال نیز بدون حضور دانش‌آموزان دختر برگزار خواهد شد. مسوولان حکومت سرپرست در حالی تاریخ کانکور سال ۱۴۰۴ خورشیدی را اعلام کردند که صدها هزار دختر به دستور مقامات از حق آموزش و تحصیل بازمانده‌اند. افزون بر این، ارقام متقاضیان پسر نیز کاهش چشم‌گیری را نسبت به سال‌های گذشته نشان می‌دهد.

ادامه مطلب


1 سال قبل - 613 بازدید

اداره ملی امتحانات تحت کنترول حکومت سرپرست امروز (یک‌شنبه، ۳۱ سرطان) نتایج کانکور سال ۱۴۰۳ را بدون حضور دختران اعلام کرده است. براساس اعلام این اداره، اتل‌خان رحیم‌زوی از لیسه حبیبیه کابل با ۳۵۹.۶۱ نمره، اول‌نمره‌ی عمومی کانکور شده است. در اعلامیه‌ی اداره ملی امتحانات آمده است که او به دانشگاه طبی کابل راه یافته است. طبق اعلام اداره امتحانات، سید حامد هاشمی از بلخ با ۳۵۷.۷۱ نمره، دوم‌نمره و شفیع‌الله نظامی با ۳۵۷.۲۵ نمره از ولایت فراه سوم‌نمره شده‌اند. ارشاد احمد با ۳۵۷.۱۵ نمره از ولایت لغمان به‌عنوان چهارم‌نمره‌ی کانکور اعلام شده است. همچنین پنجم‌نمره‌ صفی‌الله مهاجر از ولایت هرات است. آزمون سراسری کانکور امسال نیز بدون حضور دختران و در پنج مرحله برگزار شد‌. ندامحمد ندیم، وزیر تحصیلات عالی گفته است که شمار کامیاب‌شدگان امسال نسبت به پارسال بیشتر است. در حالی نتایج امتحان کانکور امسال اعلام می‌شود که نزدیک به سه سال که حکومت سرپرست دختران بالاتر از صنف ششم را در افغانستان از رفتن به مکتب منع کرده‌ است. وزارت تحصیلات عالی حکومت فعلی، زنان و دختران افغان را از تحصیل در دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی نیز بازداشته است. این اقدام حکومت فعلی باعث شده است که میلیون‌ها دانش‌آموز دختر از آموزش باز بماند. در کنار آن زنان از رفتن به‌ باشگاه‌های ورزشی، رستورانت‌ها، حمام‌های عمومی، معاینه توسط پزشکان مرد، سفر بدون محرم و کار در موسسات غیردولتی داخلی و بین‌المللی و حتی دفاتر سازمان ملل در افغانستان منع شده‌اند. علی‌رغم واکنش‌ها و محکومیت‌های جهانی، حکومت سرپرست تا اکنون از تصمیم‌شان درباره‌ی آموزش زنان و دختران عقب‌نشینی نکرده‌اند. حکومت فعلی کار زنان در ادارات دولتی و غیردولتی را نیز منع کرده است.

ادامه مطلب


1 سال قبل - 471 بازدید

اداره ملی امتحانات حکومت سرپرست اعلام کرده است که امتحان کانکور ۱۴۰۳ خورشیدی آغاز شده است. اداره ملی امتحانات با نشر خبرنامه‌ای گفته است که این آزمون صبح امروز (پنج‌شنبه، ۱۷ جوزا) در ۱۶ ولایت کشور آغاز شده است. در خبرنامه آمده است که روند ثبت‌نام داوطلبان کانکور در ولایات لوگر، پروان، کاپیسا،‌ پنجشیر، غزنی،‌ پکتیا، پکتیکا، زابل، بامیان، سمنگان، نورستان، بادغیس، هرات، غور، میدان‌وردک و کنر روز )سه‌شنبه، ۱۵ جوزا(، آغاز شده بود. مرحله‌ی اول تا ۱۹ جوزا ادامه خواهد داشت. مرحله‌ی دوم به روزهای اول و دوم سرطان در کابل برگزار خواهد شد. در مرحله‌ی سوم، به روزهای هفتم و هشتم سرطان، آزمون کانکور در ولایت‌های تخار، قندوز، بلخ، جوزجان، سرپل، فاریاب، ارزگان، بغلان، دایکندی و بدخشان برگزار می‌شود. در مرحله‌ی چهارم از ۱۴ تا ۱۶ سرطان آزمون کانکور ولایت‌های ننگرهار، لغمان، خوست، قندهار، هلمند، فراه و نیمروز اخذ خواهد شد. قابل ذکر است که اداره امتحانات حکومت سرپرست تا اکنون آماری منتشر نکرده است که چه تعداد دانش‌آموز در کانکور امسال شرکت می‌کنند. اما پس از حاکمیت حکومت سرپرست در افغانستان داوطلبان کانکور کاهش یافته است. باید گفت که هزاران دانش‌آموز پسر فارغ صنف دوازدهم در حالی آزمون کانکور را سپری می‌کنند که دختران در دومین سال پیهم از اشتراک‌ در این امتحان منع شده‌اند. حکومت فعلی در اوایل تسلطش بر کشور، آموزش دختران بالاتر از صنف ششم را منع کرد. بیش از ۹۰۰ روز از ممنوعیت آموزش دختران در کشور می‌گذرد و میلیون‌ها شهروند خواستار بازگشایی مکاتب به روی فرزندان‌شان هستند‌.

ادامه مطلب