برچسب: پدر

1 روز قبل - 35 بازدید

در حدود سه سال پیش، درست در همان روزهایی که فکر می‌کردم زندگی ما آرام‌تر خواهد شد، همه چیز مثل بادی تند از هم پاشید. هرچه دار و ندار داشتم، هرچه سال‌ها با زحمت کارگری و عرق‌ریختن جمع کرده بودم، همه را فروختم فقط به امید اینکه بتوانم همسرم را برای درمان به ایران ببرم. بعد از تولد طفل دوم‌مان، به‌خاطر نبود امکانات درست در شفاخانه، کمرش چنان آسیب دیده بود که دیگر نمی‌توانست درست بنشیند یا راه برود. دیدنش در آن حالت برایم مثل زخم تازه‌ای بود که هر روز بیشتر می‌سوخت. نمی‌توانستم باور کنم زن جوان و مهربانی که همیشه ستون خانه‌مان بود، حالا گوشه‌ای افتاده و از درد ناله می‌کند و من هیچ کاری از دستم ساخته نیست. به همین خاطر، بدون هیچ تأخیری، دست خانواده را گرفتم و راهی ایران شدم. یک سال تمام در این کشور دوندگی کردم؛ یک سالی که هر روزش مثل یک امتحان سخت بود. از این اداره به آن اداره می‌رفتم، از این نفر تا آن نفر دَرِزاری می‌شنیدم و با هزار امید دوباره فردا تلاش می‌کردم. آخر گفتند اگر سپرده صد میلیون تومانی بگذارم، برایم دفترچه اقامت می‌دهند. همان لحظه فهمیدم که باید آخرین چیز باارزش زندگی‌ام را هم بفروشم. رفتم افغانستان و زمین پدری‌ام را فروختم؛ زمینی که آخرین یادگار پدرم بود، جایی که خاطره کودکی‌هایم در آن مانده بود، اما چاره‌ای نداشتم. زنم درد می‌کشید و من فقط می‌خواستم او دوباره سرپا شود. گفتم همه چیز فدای صحتش، فقط خوب شود. دفترچه را گرفتم، درمان را ادامه دادیم، و هرچند هزینه‌ی دوا و داکتر و فزیوتراپی هر روز بالا می‌رفت، اما من به خودم می‌گفتم پول دوباره پیدا می‌شود، کار دوباره می‌شود، اما سلامتی زنم دوباره به‌دست نمی‌آید اگر امروز کمکش نکنم. کودکانم هم کوچک بودند؛ پسرم تنها هشت سال داشت و دخترم سه ساله بود، همیشه در گوشه کلینیک‌ها یا اتاق‌های سرد انتظار کنار مادرشان می‌نشستند. فکر می‌کردم سختی‌های ما کم‌کم تمام می‌شود که ناگهان روزی یک خبر همه چیز را زیر و رو کرد: اعلام کردند که آن دفترچه‌های اقامت دیگر هیچ ارزشی ندارد. آن لحظه حس کردم دنیا روی شانه‌هایم فروریخت. نه زمین مانده بود، نه پول، نه امید درست. زنم هنوز خوب نشده بود، راه رفتن برایش دردناک بود، و حالا ما دوباره بدون اقامت مانده بودیم. نه می‌توانستم قانونی کار کنم، نه توان بازگشت به افغانستان را داشتیم؛ چون او توان سفر طولانی و سخت را نداشت و داکتر هم گفته بود که تکان‌خوردن بی‌جا برایش خطرناک است. بعد شنیدم که در یکی از دفاتر در خیابان ولیعصر تهران دوباره برای مهاجران اقامت می‌دهند. با امید و ترس درهم، راهی آنجا شدم. اما وقتی رسیدم، با صحنه‌ای روبه‌رو شدم که قلبم از هم پاشید: هزاران نفر مثل من، با همان دردها و همان چهره‌های پریشان، آنجا جمع شده بودند. اما به‌جای اینکه اقامت بدهند، همه ما را یک‌باره بازداشت کردند. هرچه خواهش کردم، گفتم که زنم بیمار است، بچه‌هایم کوچک‌اند، بگذارید خودم به خانه بروم و آنها را بیاورم، هیچ‌کس گوش نداد. فقط می‌گفتند: «تو برو، آن‌ها را خودمان می‌فرستیم.» نمی‌فهمیدند یا نمی‌خواستند بفهمند که زن من توان سفر بدون من را ندارد، نمی‌توانست از پله‌های یک موتر بالا شود چه برسد به مسیر طولانی تا مرز. نمی‌دانستند که کودکانم چقدر به پدرشان وابسته‌اند و چه اندازه از تنها ماندن می‌ترسند. دو روز تمام گریه کردم؛ گریه‌ای که سال‌ها در دلم پنهان کرده بودم. اطرافیانم خیال می‌کردند از رد مرز ناراحت هستم. می‌گفتند «مرد گریه نمی‌کند، زشت است»، اما آنها از درد من خبر نداشتند. من برای افغانستان گریه نمی‌کردم—افغانستان خانه‌ام است، وطن است، هرچند پر از غم. گریه‌ام برای زنم بود که نمی‌دانستم در آن لحظه کجاست، چه حالی دارد، آیا از شدت درد توانسته از جا بلند شود یا نه. گریه‌ام برای کودکانم بود که شاید پشت در منتظر پدرشان نشسته بودند و نمی‌دانستند چرا پدر برنمی‌گردد. گریه‌ام برای سرنوشتی بود که انگار هر روز زخمی تازه بر آن اضافه می‌شد؛ زخمی روی زخم دیگر، دردی روی دردهای گذشته. و همان‌جا فهمیدم که مهاجرت فقط دور شدن از وطن نیست؛ مهاجرت یعنی هر روز امید بکاری اما فردایش با دستان خالی بیدار شوی. فهمیدم دردِ اصلی، همان نگرانی‌ای است که یک پدر در دلش حمل می‌کند؛ ترسی که مثل سایه‌ از او جدا نمی‌شود. ترس از اینکه مبادا خانواده‌اش بی‌پناه بماند، مبادا دستش به آنها نرسد وقتی که بیش از هر زمان دیگر نیازش دارند. نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


2 ماه قبل - 609 بازدید

فرزندپروری شگفت‌انگیز و سالم، تربیتی است که هم مادران و هم پدران را درگیر مشارکت فعال در زندگی کودک می‌کند. اما وقتی صحبت از فرزندپروری به میان می‌آید، گاهی اوقات احساس می‌شود که پدرها در رتبه دوم قرار دارند. به تصویر کشیدن پدران در فرهنگ عامه، کلیشه پدران را به عنوان والدینی بی‌کفایت، از نظر عاطفی جدا شده، والدین ثانوی که تقریبا به اندازه مادران‌شان برای فرزندان‌شان مهم نیستند، ترویج می‌دهد. در نتیجه، پدران اغلب تحت فشار قرار می‌گیرند که وقتی صحبت از تربیت کودک می‌شود، در صندلی عقب بنشینند و ممکن است به دلیل مواردی مانند اعتراف به اینکه به تعویض پوشک کمک می‌کنند یا ابراز علاقه به گرفتن مرخصی پدری، مورد تمسخر قرار بگیرند. بنابراین در این مقاله به نقش پدر در تربیت کودک می‌پردازیم. از نظر علمی ثابت شده است، پدرانی که در سنین رشد کودک مشارکت فعال داشته‌اند، مشکلات رفتاری کمتری دارند و از نظر اجتماعی و تحصیلی افراد بهتری هستند. نقش پدر فقط به نان‌آور بودن خانه محدود نمی‌شود و مشارکت او بر رشد کلی کودک از جمله رشد فکری، رشد نقش جنسیتی و رشد روانی تاثیر می‌گذارد. او می‌تواند به اندازه مادر مهربان و دوست داشتنی باشد. بیشتر کودکانی که رابطه صمیمی و گرمی با پدران خود دارند، تمایل دارند بزرگ شوند تا به بزرگسالانی با اعتماد به نفس بیشتر تبدیل شوند. اهمیت نقش پدر در تربیت کودک مشارکت پدر در چند دهه گذشته به طور چشم‌گیری افزایش یافته است و به طور همزمان، نقش پدران در خانواده‌هایشان از تصور پدران به عنوان نان‌آوران دور به یک شناخت جامع‌تر مبنی بر اینکه آنها والدینی برابر هستند، تکامل یافته است. در زیر 4 نکته‌ای که باید در اهمیت پدران بدانید آورده شده است: الف: پدران درگیر، تاثیر مستقیمی بر فرزندان دارند. پدر درگیر با همه معیارهای سلامت کودک، از رشد شناختیو پیشرفت تحصیلی گرفته تا عزت نفس و رفتارهای اجتماعی مرتبط است. کودکانی که با پدر درگیر رشد می‌کنند 39 درصد بیشتر احتمال دارد که نمره A کسب کنند. 60 درصد کمتر احتمال دارد که از مدرسه اخراج شوند. همچنین دو برابر احتمال دارد که به دانشگاه بروند. ب: خانواده با حمایت از پدران تقویت می‌شوند. خدمات و برنامه‌ریزی‌هایی که با هدف افزایش مهارت‌های فرزندپروری مثبت پدران، نظم و انضباط مناسب، حمایت عاطفی و مدیریت استرس انجام می‌شوند، می‌توانند تاثیر مضاعف، کاهش خطر کودک‌آزاریو افزایش عوامل محافظتی داشته باشند. در نتیجه، نه تنها کودکان می‌توانند با کاهش خطر بدرفتاری مواجه شوند، بلکه می‌توانند از مشارکت مثبت پدر نیز بهره‌مند شوند. ج: سیاست‌ها و برنامه‌های ویژه برای پدران در حال افزایش است. سرمایه گذاری‌ها در ترویج تأثیر مثبت پدران بر فرزندان و خانواده‌های خود همچنان به طور قابل توجهی افزایش می‌یابد. چندین شهر و شهرستان نیز برنامه‌ریزی مبتکرانه‌ای برای پدر شدن ایجاد کرده‌اند. اکثر شهرها در حال حاضر نوعی تلاش برای هدف قرار دادن پدران در قالب طرح‌های دولتی، شبکه‌های حرفه‌ای و شاغل، همکاری های غیرانتفاعی و اجتماعی دارند. د: پدران از مشارکت خود در برنامه‌ها ارزش بسیار زیادی پیدا می‌کنند. پدران گزارش می‌دهند که می‌دانند چگونه با فرزندان خود و مادر(های) فرزندان‌شان ارتباط بهتری برقرار کنند و به دلیل مشارکت آنها احساس اعتماد به نفس و کارآمدی بیشتری به عنوان پدر دارند. پدرانی که در برنامه‌های پدری شرکت می‌کنند، ارزش زیادی در آنها پیدا می‌کنند. نقش پدر در تربیت فرزند دختر اولین مردی که وارد زندگی هر دختری می‌شود، پدر است که نماد مردانگی را برای دختر دارد. دختران هر مردی را که وارد زندگی‌شان می‌شود با پدر خود مقایسه می‌کنند. همچنین پدران نقش مهمی در عزت نفس دختران دارند. وقتی دختران اشتباهی مرتکب می‌شود، سریع کمکش نکنید و بگذارید تا خودش راه‌حلی پیدا کند. دختری که در خانواده با پدر مستبد به دنیا می‌آیند، خودش را یک قربانی می‌داند. بنابراین اگر مادری شجاع نداشته باشد، در برابر مردان با نیت بد، نمی‌تواند مقاومت کند. اگر پدر مستبدی هستید از خود بپرسید آیا بهتر نیست دخترتان در بعضی مسائل به تنهایی و مستقل تصمیم‌گیری کند؟ اگر این اجازه را به دختر خود بدهید او هم کم‌کم یاد می‌گیرد روی پای خودش بایستد. پدران مهربان و آرام همیشه مورد تحسین دختران هستند اما ممکن است از پدر سوء‌استفاده کنند. مثلا بگوید حالا که مامان با من مخافت می‌کنه، میرم از بابا اجازه می‌گیرم. احتمال اینکه دختران چنین پدرهایی یاد بگیرند با حیله‌گری زنانه از مردان به نفع خود استفاده کنند، وجود دارد. این پدران باید قوانین و محدودیت‌ها را برای دختر مشخص کنند و به او یاد بدهند که پدر و مادر برخلاف هم عمل نمی‌کنند. در صورتی که پدر عاطفه خود را به دختر نشان دهد، دختر بعدها بخاطر اعتمادی که به پدر خود دارد، از او در زمان تصمیم‌گیری‌ها مشورت می‌گیرد. اما عشق و ارتباط یک پدر واقعی با دخترش قابل شکستن نیست. با هر اتفاق و مشکلی دختر خود را تنها نمی‌گذارد. این پدر گاهی اوقات به دختر خود هم سخت‌گیری می‌کند زیرا وظایف پدری خود را به نحو احسن انجام می‌دهد. وقتی دختر حرفهای پدر خود را نمی‌پذیرد، پدر واقعی به او یاد می‌دهد که با اعضای خانواده و دیگران مشارکت داشته باشد. با نه گفتن به دختر البته با مهربانی و دلیل منطقی به او یاد می‌دهید که چطور به همسن و سالانش نه بگوید. هر قدمی که در این مسیر بردارید، ارزشمند است. نقش پدر در تربیت فرزند پسر پسرها احساسات را با مشاهده رفتار پدران خود می‌آموزند. آنها باید ببیند که شما 4 احساس اصلی خشم، ترس، غم و خوشحالی را بروز می‌دهید. پسران باید متوجه شوند که پدر هم احساسات دارد. اگر این احساسات بر پدران چیره شوند، پسر احساس امنیت خود را از دست می‌دهد. پسرها دوست دارند از لحاظ جسمی فعال باشند و مثلا با پدر خود کشتی بگیرند و به بازی‌های خشن بپردازند. آنها نمی‌توانند در برابر چنین میلی مقاومت کنند. اما برسی‌ها و مطالعات نشان می‌دهد که پسرها از این بازی‌ها یاد می‌گیرند که چگونه سرگرم باشند، چطور سر و صدا کنند و حتی عصبانی شوند. برای افراد مذکر که تستوسترون دارند این کار بسیار مهم است. اما حتما به پسر باید دهید که چه موقع متوقف شود. یک پسر تقریبا در سن 14 سالگی متوجه می‌شود که از مادر خود بزرگتر شده است و دیر یا زود به این فکر می‌افتد که او نمی‌تواند مرا مجبور به انجام کاری کند. وقتی این تفکر به مرحله عمل برسد، پسر سعی خواهد کرد با لاف‌زدن یا ترساندن بر مادرش غلبه کند. این زمان است که پدر باید وارد عمل شود و به پسر خود آموزش‌های لازم و مهم را بدهد. اینکه چگونه پسران جوان یاد می‌گیرند استقامت کنند و بر موانع زندگی غلبه کنند، بخش جدایی‌ناپذیر ورود به مردانگی است. پسرانی که هم در عادت روزمره و هم بحرانی پدران خود را تماشا می‌کنند، متوجه راهبردهای موفقی برای حل مشکلات مختلف زندگی می‌شوند. پدران از طریق مثال و تشویق به پسرانشان فضیلت استقامت را می‌آموزند. وقتی پسرش روی چیزی کار می‌کند، یک مشکل ریاضی سخت یا دوچرخه‌اش را درست می‌کند، ناامید می‌شود و می‌خواهد آن را رها کند، پدر بیشتر او را تشویق می‌کند که ادامه دهد. کمی وقت بگذارید، پشتیبان بگیرید و بفهمید که مشکل چیست، چگونه آن را حل کنید و آن را کامل ببینید. در این فرآیند، پسر در حال یادگیری مهارت‌ها، صبر و سرسختی است. #انتها

ادامه مطلب


9 ماه قبل - 271 بازدید

منابع محلی از ولایت قندوز می‌گویند که یک پدر در ولسوالی امام صاحب این ولایت سر پسر سه‌ساله‌اش را با شمشیر به شکل بسیار فجیع بریده است. دست‌کم دو منبع گفته‌اند که این رویداد بامداد روز (جمعه‌‌،۱۷ حوت) در روستای خروتی از مربوطات ولسوالی امام صاحب ولایت قندوز رخ داده است. منبع تاکید کرده است که این کودک پسر محمدولی نام داشت و پدرش عبدالغفار نام دارد. منبع در مورد دلیل و انگیزه‌ی این قتل جزییات ارائه نکرده است. منبع افزوده است که نیروهای امنیتی ولایت قندوز پدر محمدولی را بازداشت کرده‌اند. مسوولان محلی حکومت سرپرست در قندوز، تا اکنون در مورد این رویداد جزییات ارائه نکرده است. قابل ذکر است که افزایش رویدادهای جنایی در کشور نگرانی شهروندان کشور را برانگیخته است. این در حالی است که روز گذشته (یک‌شنبه، ۱۹ حوت) جسد یک کودک هفت‌ساله از ولسوالی «ارگوی»‌ این ولایت پیدا شده است. منبع گفته است که این کودک حدود دوماه پیش از شهر وحدت ولسوالی ارگو توسط یک گروه «اختطافچی» ربوده شده بود. قابل ذکر است که از زمان تسلط دوباره‌ی حکومت سرپرست بر افغانستان، موارد قتل مرموز به ویژه قتل‌های زنان و کودکان در بخش‌های مختلف کشور افزایش یافته است. عامل شماری از این قتل‌ها «افراد مسلح ناشناس» دانسته می‌شود و نیروهای حکومت فعلی کم‌تر از شناسایی و مجازات آنان خبر می‌دهند.

ادامه مطلب


11 ماه قبل - 340 بازدید

منابع محلی از ولایت هرات می‌گویند که یک دختر جوان در این ولایت از سوی پدرش به شکل فجیع به قتل رسیده است. دست‌کم دو منبع از نزدیکان این دختر امروز (پنج‌شنبه، ۲۷ جدی) با تایید این رویداد گفته‌اند که یک دختر جوان عصر روز گذشته در ولسوالی چشت‌شریف هرات از سوی پدرش با «سلاح سرد» به شکل فجیع به قتل رسیده است. منبع دلیل و انگیزه‌ی این قتل را خشونت خانوادگی عنوان کرده است. منبع در مورد هویت و سن این دختر جوان معلومات نداده است. همچنین مسوولان محلی در ولایت هرات تا اکنون در این باره چیزی نگفته‌اند. حدود یک هفته پیش نیز یک زن جوان از سوی شوهرش در ولسوالی اوبه هرات به قتل رسیده بود. پس از تسلط دوباره‌ی حکومت سرپرست بر افغانستان، قتل‌های مرموز زنان، کودکان و جوان در در سراسر کشور افزایش کم‌پیشینه یافته است. بیماری‌های روانی، خصومت شخصی، ازدواج‌های اجباری، خشونت خانوادگی و فشار‎های روحی ناشی از فقر و بیکاری عوامل اصلی این قتل‌ها بیان شده است. همچنین با تسلط حکومت سرپرست بر افغانستان اکثریت نهادهای حامی حقوق زنان متوقف شده است. زنان در افغانستان چون گذشته با مراجعه به نهادهای عدلی و قضایی، دیگر نمی‌توانند برای خشونت‌های وارده‌ی شان شکایت کنند و این‌گونه خشونت‌‌ها پایدار باقی مانده و افزایش پیدا می‌کند.

ادامه مطلب


2 سال قبل - 391 بازدید

منابع محلی از ولایت بدخشان می‌گویند که یک دختر ۱۳ ساله همراه پدرش، حین عبور از یک پل، به رودخانه افتاده و جان باختند. منبع به رسانه گوهرشاد گفت که این رویداد روز گذشته (چهارشنبه، ۲۶ ثور) در روستای «مظفری» از مربوطات ولسوالی تشکان ولایت بدخشان رخ داده است. منبع تاکید کرد که جسد این دو تن توسط مردم محل از دریا بیرون کشیده و به بسته‌گان‌‌شان سپرده شده‌ است. از سویی هم، مسوولان محلی ولایت بدختشان این رویداد را تایید کرده و می‌گویند که یک مرد همراه با یک دختر ۱۳ ساله هنگام عبور از پل رودخانه‌ی ولسوالی تشکان ولایت بدخشان، سقوط کرده و جان باخته‌اند. محمد اکرم اکبری، آمر رسیدگی به حوادث طبیعی بدخشان گفت که روز سه‌شنبه هفته‌ی جاری نیز یک مرد هنگام گذشتن از پل در همین رودخانه غرق شده و جان باخته است. این در حالی است که سه روز قبل نیز سه خواهر در شهر جلال‌آباد، مرکز ولایت ننگرهار، هنگام «لباس شستن» در یک بند آب غرق شده و جان باختند. عبدالبصیر زابلی، سخنگوی فرماندهی پولیس ننگرهار گفته بود که این رویداد در ساحه‌ی «سرخ‌دیوال» از مربوطات ناحیه‌ی نهم شهر جلال آباد، مرکز این ولایت رخ داده است. زابلی در مورد هویت این سه خواهر جزییاتی ارائه نکرده است؛ اما گفته که این سه خواهر ۱۵، ۱۷ و ۱۸ سال سن داشته‌اند.

ادامه مطلب