برچسب: شاعر

5 ماه قبل - 267 بازدید

انوشه عارف، بانوی سخنور بدخشانی که نامش هنوز در پشت هفت پرده‌ی انزوا نفس می‌کشد، دست کم نیمه‌ی زندگی خود را با شعر و شاعری زیسته است! بیشتر غزل می‌سراید که در سال‌های پسین به حس و زبان تازه‌یی در غزل دست یافته است. در سال ۱۳۷۰ خورشیدی بود که در شهر فیض آباد، مرکز بدخشان چشم به جهان گشود، انوشه عارف، کودکی‌هایش را در کناره‌ی رود کوکچه در خانه‌ی پدری‌اش که پر از سپیدارها و بیدهای مجنون بود، گذشتانده است. پدرش او و دیگر خواهران و برادرانش را به‌ گونه‌ی جدی به خواندن و نوشتن تشویق می‌کرد. به گفته‌ی خانم عارف، این کتاب‌خواندن‌ها و نوشتن‌ها، حتا «اجباری» بوده است. به گفته‌ی عارف، او از همان کودکی، انگیزه و انرژی نوشتن داشت. «بیش‌تر اوقات وسط درختان سپیدار، شعر و رمان می‌خواندم و همان ‌جا کلمات را ردیف می‌کردم که به نحوی، می‌شود آن را شعر نامید. هرچند، هنوز مفهوم شعر را نمی‌دانستم.» خانم عارف، طبیعت «شعرآفرین و زیبای» بدخشان را مهم‌ترین عامل کشیده‌شدنش به سمت شعر عنوان می‌کند و ناهنجاری‌های اجتماعی، تبعیض جنسیتی و محرومیت‌های جدی دختران را دلیلی برای ادامه‌ی آن می‌داند. حس‌کردن این دردها، خانم عارف را با شعر درگیرتر می‌کند. «این حس را نمی‌شود فریاد زد، نمی‌شود گفت، نمی‌شود گریه کرد… فقط می‌شود شاعر شد و آن را سرود.» او، اکنون در ترکیه به‌ سر می‌برد و پس از چاپ مجموعه‌ی «در نهمین سپیده»، می‌خواهد که رمانی پیرامون زندگی زنان افغانستانی در دوره‌های اخیر بنویسد تا تصویر واضح‌تر از زندگی زنان زیر شکنجه و تبعیض جنسیتی را به جهان عرضه کند. انوشه خود جایی گفته است که او به تشویق خانواده در راه شعر و شاعری گام گذاشته است. در آغاز با دشواری‌های وزنی دست و گریبان بود، این امر هنوز گاه‌گاهی شعر‌های او را دنبال می‌کند. غزل‌های انوشه حس و عاطفه‌ی امروزین دارد، او جهان ذهنی خود را بیان می‌کند، شعرهای او هرگونه پیوندش را با شعر سنتی و زبان شعر گذشته ی بدخشان بریده است، گویی شعر‌های او جدا از آن فضای سنتی ادبی حاکم در بدخشان بالیده است. او در یکی دو سال اخیر تلاش کرده تا از سیم خاردار افاعیل عروضی آن‌سو تر گام بر‌دارد و برسد به شعر آزاد عروضی ، او در این زمینه سروده‌هایی نیز دارد، البته مدت زمانی کار است تا با فن فوت شعر آزاد عروضی بیشتر و بیشتر آشنا شود. انوشه در زندگی کوتاه خویش سال‌های دردناکی را پشت‌سر گذاشته است. سال‌های تهدید، سال‌های دود و انفجار، سال‌های فقر و گرسنگی، سال‌های آوار‌گی خانواده‌ها و دوستان؛ سال‌های گسترش واژه اندوه‌ناک مهاجرت، سال‌های که گویی این واژه روی بام هر خانه‌یی خیمه برافراشته است. سال‌های بدرود و سال‌های جدایی سال‌های که گویی که حس و عاطفه‌ی انسان‌ها نیز کوچ کرده و مهاجر شده است:   نگاهی گرم و خاموشت زچشمانم مهاجر شد دو دستان سپیدی تو ز دستانم مهاجر شد تمام شامگاهانی که عطر یاسمن دارند تو گوی نیست در من دل، که یارانم مهاجرشد دو دستم را فشردی و خداحافظ هم گفتی از آن روزی که رفتی دیده از جانم مهاجر شد.   هنوز آن نیروی بزرگ شاعری که در انوشه وجود دارد، آن گونه که باید که آزاد شود، آزاد نشده است. او از تخیل و عاطفه‌ی گسترده‌یی بر‌خوردار است، امید بتواند این تخیل بلند و این عاطفه‌ی فورانی را با تجربه‌های بزرگ زندگی و آگاهی‌های ادبی وفرهنگی درهم آمیزد. گزینه‌ی شعری «در نهمین سپیده»، نخستین اثر منظوم انوشه عارف، شاعر جوان بدخشی است که به تازگی در کابل به چاپ رسیده است. خانم عارف محتوای کتابش را «درد و درد و درد می‌خواند» که برآیند استبداد، تعصب و تبعیض‌های حاکم در برابر زنان افغانستانی است. «در نهمین سپیده»، توسط انتشارات «کامه» در کابل به چاپ رسیده است. کتاب یادشده حاوی شعرهای عاشقانه و اعتراضی-اجتماعی است که بیش‌تر در قالب غزل سروده شده است. چاپ «در نهمین سپیده»، با استقبال و پذیرایی فرهنگیان و موم مردم رو‌برو‌ شد که خانم عارف، علت آن را «وضعیت شکننده و روان‌کوبنده‌»‌ی حاکم در افغانستان عنوان می‌کند. درد استخوان‌سوز بی‌کاری و بی‌برنامه‌گی، زنان را از پا درآورده و این مجموعه، برای همه زنان جرقه‌ای برای رویش دوباره‌ی آن‌ها است. از این مجموعه، در برنامه‌ای که از سوی فرهنگیان تدارک دیده شده بود، در ترکیه رونمایی شد. قرار است در ایران نیز توسط فرهنگیان مسافر افغانستانی و در افغانستان نیز توسط نهادهای فرهنگی، از آن رونمایی شود. تا اکنون، شماری از نویسندگان و شاعران نیز، به نقد و بررسی شعرهای این گزینه پرداخته که از سوی رسانه‌های چاپی و دنیای مجازی، نشر شده است. انوشه، فعال مدنی وحقوق زن است از صنف نُه به بعد با ریاست اطلاعات وفرهنگ بدخشان به شکل رضا کار، هم کاری می‌نمود، مدت یک سال هم مدیر ارتباط جوانان بود‌. وی درسن کم خود دست آورد‌های متعدد در عرصه فعالیت‌های خود داشته است، جوایز و تقدیر نامه‌های متعدد را در عرصه نویسندگی و شاعری از آن خود کرده است‌، در سال ۱۳۸۹جایزه قهرمان سال، معنیت جوانان را از آن خود کرده است. هم‌چنان در این سال‌ها در ردیف بیست شاعر برتر بدخشان قرار گرفت، وی توانست شهرت خود را به بیرون از مرز‌های بدخشان برساند و در بین شاعران معاصر و شعر امروز جایگاه خود را دریابد‌.  این بانو بنا بر دلایلی هنوز اثری شعری  از خود منتشر نکرده که در آینده‌ی نه چندان دور شاهد اثری با ارزش از ایشان خواهیم بود. به امید موفقیت همه بانوان سرزمین مان !   لیلی! غزل به نام تو تعبیر می‌شود آزاده‌گی ز چشم تو تفسیر می‌شود   «ازمیر» تا «مزار» چرا ما نمی‌رسیم این‌گونه رنج‌هاست که دل پیر می‌شود   فریاد می‌زنی غم و درد دل مرا وقتی صدا به‌حنجره‌ها گیر می‌شود   هرجا که بحث عشق و صفا می‌شود شروع عکس‌ات به چشم آینه تصویر می‌شود   آزاده‌ایم با همه عصیان، به پای ما این زنده‌گی اگر چه که زنجیر می‌شود   لیلی! غزل نهایت رنج من و شماست لیلی! غزل به نام تو تکثیر می‌شود   غمگین مباش جان و دلم، نازبوی شعر! غم‌های ما چو دورِ زمان تیر می‌شود   یک «شادیان» بهار بخندیم، باغ باغ ـ از خنده‌های ما دل «پامیر» می‌شود انوشه عارف نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


5 ماه قبل - 156 بازدید

آرونداتی روی، نویسنده هندی، فعال حقوق سیاسی و فعال حقوق بشر است. او در ۲۴ نوامبر ۱۹۶۱ در آسام هند به دنیا آمد. پدرش راجیب روی، مدیر مزرعه کشت چای و مادرش ماری روی فعال حقوق زنان بود. وقتی پنج سال داشت، مادرش در کرالا مدرسه‌ای تاسیس نمود. آرونداتی در دهلی در مدرسه طراحی و معماری مشغول به تحصیل شد. شهرت او به خاطر دفاع از حقوق بشر، فمینیست بودن ایشان و نوشتن رمان معروف او با نام خدای چیزهای کوچک  است که در سال ۱۹۹۸ برنده جایزه ادبی من بوکر شد. او در سال ۲۰۱۴ نیز به عنوان یکی از صد چهره تأثیرگذار سال توسط مجله تایم انتخاب شد. در افغانستان راجع به آرونداتی روی کم شنیده و یا گفته شده ولی در جهان او را یکی از چهره‌های پرآوازه ضدجنگ افغانستان و عراق می‌شناسند که منسجم‌ترین فعالیت‌ها را در سطح جهان سازماندهی کرده و مقالات بسیاری در این رابطه نوشته است. او به رسم اعتراض جایزه معتبر «بوکر» را، که دریافت آن آرزوی هر نویسنده است، پس داد و در نامه سرگشاده‌ای اعلام کرد که هرگز جایزه‌ی دولتی را که کشورهای مظلوم را تحت اشغال خود درمی‌آورد، نمی‌پذیرد. هالیود را نیز به همین علت دست خالی برگرداند وقتی می‌خواست از رمان مشهورش «خدای چیزهای کوچک» فلمی بسازند. سوزانا آرونداتی روی، معروف‌ترین رمان‌نویس و اندیشمند مترقی اهل هند است. او با رمان «خدای چیزهای کوچک» شهرت جهانی یافت و به جایزه معتبر «بوكر» در ۱۹۹۷ نایل گردید. این رمان، در واقع بازتابی از زندگی خود اوست شکاف‌های عمیق طبقاتی و فرهنگ استعمارزده هند را به تصویر می‌کشد که چطور با گذشت ٥٠ سال از استقلال هند، مردم هنوز به برتری فرهنگ و نژاد انگلیس‌ها باور دارند و نمی‌توانند تصور کنند که انگلیس‌ها هم منحرف باشند. آرونداتی ٥٢ ساله، نوشته‌های متفاوتی با مضمون سیاسی و افشاگرانه داشته و به‌خاطر لحن منتقدانه و رک و صریح‌اش علیه ظلم و ستم و بی‌عدالتی‌ها در قطار نویسندگان رزمنده دنیای امروز قرار دارد. دو كتاب «هزینه زندگی» و «سیاست قدرت» مجموعه مقالات آرونداتی روی در رابطه با فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی او اند. آرونداتی روی برنده جایزه «آزادی» فرهنگی بنیاد لانان (٢٠٠٢)، جایزه «صلح سیدنی» (٢٠٠٤)، جایزه «نورمن میلر» (٢٠١١) و چندین جایزه معتبر دیگر می‌باشد. آرونداتی صدای صدها میلیون مردم بی‌صدا و مظلوم هند است. این نویسنده و سخنور شهیر جهان، قلم و زبانش را سلاح ساخته علیه سیاست‌های ظالمانه دولت و ثروتمندان کشوری به کار می‌برد که به‌طور مسخره «بزرگ‌ترین دموکراسی دنیا» نام گرفته اما بدترین نوع استثمار و بردگی برای بیش از ٩٥ فیصد نفوسش آن را به بزرگ‌ترین اردوگاه کار اجباری جهان مبدل ساخته‌است. او برضد بنیادگرایی هندوییزم و به دفاع از حقوق برابری «کاست نجس‌ها» برخاست که فعالیت‌های خستگی‌ناپذیر و شجاعانه‌اش موجب محاکمه جنجالی وی در ستره محکمه هند شد. آرونداتی در ٢٠٠٦ برنده جایزه معتبر ادبیات هند به نام «جایزه اکادمی ساهیتا» اعلام گردید، اما از دریافت آن ابا ورزیده، گفت: «جايزه را رد می‌کنم تا اعتراضم به ثبت برسد.» اعتراض او علیه نظام سرمایه‌داری در هند و ساخت و پاخت‌های دولت این کشور با شرکت‌های بزرگ آمریکایی بود که پیامدهای ناگواری برای طبقات ستمکش هند به همراه داشته ‌است. او وضعیت اسفبار کارگران صنعتی و برخورد وحشیانه پولیس با آنان، گسترش ميليتاريزم و ليبراليزه‌کردن اقتصاد و فجایعی را که مردم فقیر در هند را به‌سوی بربادی بیشتر سوق می‌دهند در نوشته‌ها، سخنرانی‌ها و سایر فعالیت‌هایش بدون ملاحظه و سازشکاری افشا و محکوم کرده‌است. آثار روی عبارت اند از: کدام آنی به آن‌ها می‌دهد (۱۹۸۹) خدای چیزهای کوچک (۱۹۹۷) پایان تخیل (۱۹۹۸) هزینه زندگی (۱۹۹۹) بزرگترین خوب مشترک (۱۹۹۹) الجبرای عدالت بی‌پایان (۲۰۰۲) سیاست‌های قدرت (۲۰۰۲) صحبت جنگ (۲۰۰۴) به صدای ملخ‌ها گوش کنید: یادداشت‌های صحرایی در مورد دموکراسی (۲۰۱۰) جمهوری شکسته: سه مقاله (۲۰۱۱) قدم زدن با رفیقان (۲۰۱۱) کاپیتالیسم: داستان شبح (۲۰۱۴) و کتابی که «مامان مری به سراغم می‌آید» نام دارد توسط انتشارات هیمیش همیلتون، چاپ خواهد شد و بر روی روابط پیچیدهٔ آرونداتی روی با مادرش و زندگی او از کودکی تا اکنون متمرکز است. آرونداتی روی در بیانیه‌ای گفته کار بر روی این کتاب را از شهریور ۱۴۰۱ و پس از مرگ مادرش، مری روی، آغاز کرده است. چند برگردان فارسی از رمان مشهور او «خدای چیزهای کوچک» نیز ازجمله آثاری است که از این نویسندهٔ سرشناس هندی منتشر شده است. آرونداتی روی همچنین از مادرش مری به عنوان «یکی از جسورترین و شگفت‌انگیزترین» افرادی که تا به حال شناخته یاد می‌کند. روی در بیانیه‌ای گفته تمام عمرش مشغول نوشتن این کتاب بوده است. او افزود: «شاید مادری مثل مادر من شایستهٔ نویسنده‌ای مثل من به عنوان دختر بود. همچنین، شاید نویسنده‌ای مثل من شایستهٔ مادری مثل او بود.» خانم روی در ادامه نوشته است که بیش از یک دختر که عزادار مرگ مادرش است، «به عنوان نویسنده‌ای که موضوعی جذاب را از دست داده‌ام، برای او عزاداری می‌کنم.» سیمون پراسر، مدیر انتشارات همیش همیلتون، کتاب خاطرات آرونداتی روی را اثری شگفت‌انگیز خوانده است که تمام عناصر مختلف زندگی و نوشته‌های روی را در بر دارد. این اثر مانند خود آرونداتی روی الهام‌بخش است و «صداقتی افراط‌ گونه دارد و گاهی خنده‌دار و عمیقاً تأثیرگذار» است. آرونداتی در سال ۱۹۸۴ با پرادیپ کریشن فیلم ساز آشنا شد و سپس با او ازدواج کرد. او آرونداتی را به دنیای فیلم معرفی کرد و در یکی از کارهای خود به او نقشی داد. آنها بعدها از هم جدا شدند. آرونداتی فیلم نامه  کدام آنی به آنها می‌دهد ( ۱۹۸۹) و ماه برقی ( ۱۹۹۲) را نوشت. او در سال ۱۹۸۹ برای فیلم کدام آنی به آنها می‌دهد برنده بهترین فیلم نامه از جشنواره ملی فیلم هند شد. در سال ۱۹۹۲ آرونداتی شروع به نوشتن رمان خدای چیزهای کوچک کرد. او در سال ۱۹۹۶ متن رمان را به پایان رساند و کتابش در سال ۱۹۹۷ منتشر شد. کتاب خدای چیزهای کوچک جزو کتاب‌های پرفروش قرار گرفت و آرونداتی پیش پرداختی معادل نیم میلیون پوند دریافت کرد. در پایان سال ۱۹۹۸ مجله تایم آن را جزو بهترین کتاب پرفروش سال معرفی کرد. آرونداتی در سال ۲۰۰۹ کتاب ما یکی هستیم: جشن اقوام قبیله‌ای را نوشت. در این کتاب به فرهنگ اقوام مختلف و خطراتی که وجود آنها را تهدید می‌کند پرداخته شده است. در سال ۲۰۰۴ آرونداتی جایزه صلح سیدنی را دریافت کرد. آرونداتی برای  مبارزه مستمر در زمینه آزادی، عدالت و تنوع در فرهنگ جایزه آزادی فرهنگی بنیاد لانان را در سال ۲۰۰۲ دریافت کرد. از آرونداتی روی در سال ۲۰۰۳ در سان فرانسیسکو در مراسم جوایز حقوق بشر گلوبال اکسچینج تقدیر ویژه به عمل آمد. آرونداتی برای مجموعه مقالاتش به نام جبر عدالت بی پایان جایزه آکادمی ساتیا را در سال ۲۰۰۶ دریافت کرد. وی در اعتراض به سیاست‌های دولت هند این جایزه را رد کرد. آرونداتی در سال ۲۰۱۱ جایزه ممتاز  نویسندگی را از جشنواره نورمن میلر دریافت کرد. آرونداتی در مجله تایم سال ۲۰۱۴ جزو صد انسان تاثیرگذار سال قرار گرفت. و اکنون روی در هند زندگی می‌کند و گفته می‌شود مشغول نوشتن رمان بعدی خود است. نوینسده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


7 ماه قبل - 283 بازدید

دو خانواده در ولایت هرات تصمیم گرفتند فرزندانشان با هم ازدواج کنند، این زوج جوان شاید هرگز فکر نمی‌کردند، چهار فرزند به جمع دو نفره‌شان اضافه شده و زندگی آن‌ها را متحول کند. هرات ولایتی با داشتن سنت‌های اصیل، فرهنگ عالی و رواج‌های متفاوت، تأثیر شگرفی بر زندگی این زوج تحصیل کرده داشته است. خانم جوان خانواده، توانست برعکس خواهران دیگرش، تا سطح دارالمعلمین تحصیل کند و شغل معلمی را پیشه نماید. همسر این خانم هم مهندس است و از دانشگاه پلی‌تخنیک کابل فارغ شده و در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ توانسته برای مدت یک و نیم سال در کالیفرنیای آمریکا، در سفر دیگر برای ۱ سال در آمریکا و بعد  در جاپان تحصیل کند، اما همچنان متاثر از سنت‌های زندگی در افغانستان است. این زوج پس از ازدواج به کابل آمدند و فرزند اول‌شان «لینا» به دنیا آمد. روز‌ها پی هم گذشت و «لینا روزبه» به سن هشت سالگی رسید. سال ۱۹۸۴ برایش زمان متفاوت و سخت‌تری را به ارمغان آورد. لینا از افغانستان مهاجر شده و با پدر و مادر به ایران رفتند. زندگی مهاجرت خیلی سخت‌تر از زندگی در کشوری است که درگیر مشکلات زیادی می‌باشد، آرزوها و رویاها را تغییر می‌دهد و از یک شخص، فرد دیگری متولد می‌شود، فردی که دوست دارد این چهره را به تصویر بکشد و برای آن، به نوعی دادخواهی کند و یا به دیگر مردم جهان نشان دهد. این دختربچه کوچک مشغول تحصیل می‌شود در خانواده‌ای که هرچند از قشر تحصیل کرده هرات می باشد، اما روش‌های سنتی زندگی را بیشتر می‌توان در زندگی آن محسوس دید. لینا خود را با برادر مقایسه می‌کند و درمی‌یابد که تفاوت‌های زیای بین او و برادرش است. با همه این قواعد که از سوی خانواده و جامعه بین آنان وضع شده بود، مکتب را تا صنف ۳ در افغانستان، تا صنف ۱۰ در ایران و پس از آن با مهاجرت به پاکستان، با دادن امتحان در پشاور، سند دیپلم خود را به دست آورده است. سال‌های نوجوانی لینا روزبه به مهاجرت در کشورهای همسایه گذشت، اما پس از به دست آوردن سند دیپلم و سند لیسانس، به مونترال کانادا مهاجر شدند. وقتی از خاطرات خود می‌گفت، یادآور شد که «بزرگترین مشکل به عنوان یک دختر مهاجر نسبت به یک پسر مهاجر، فشار زندگی مهاجرت است که بر دختران بیشتر است. من به یاد می‌آورم که در ایران برادرم دوستان زیادی داشت و با آنان بایسکل‌سواری می‌کرد، اما خانواده همیشه نگران دختران خود بود. چون قانون در آن کشورها برای حفاظت از مهاجرین عملی نمی‌شد و خانواده همیشه نگران این موضوع بودند و ما از خیلی چیزها برعکس برادرم، محروم بودیم؛ با دوستان خود رفت و آمدی نداشتیم، رفتن و آمدمان تحت کنترول والدین بود و خیلی قوانین دیگر که محدود نه تنها خانواده‌ ما، بلکه محدود خیلی از دختران می‌شد که ما نیز جزیی از آنان بودیم.» پدر و مادر خانواده که خود راه طولانی را سپری کرده و به تقاعد رسیده بودند، آن زمان دختر نوجوانی داشتند که به دنبال آرزوهایش قدم برمی‌داشت؛ هرچند سخت‌گیرانه او را بزرگ کرده بودند، اما هیچ گاهی در عرصه تحصیل او را محدود ننمودند. در این خانواده هراتی، همه به دنبال علایق خود گام برداشتند. لینا روزبه! او اخیرا جایزه‌ای را از بنیاد «آپ فور سیکساس»، سازمانی که برای اقتدار و تبادل ظرفیت زنان کار می‌کند، به دست آورده است. در این سازمان یک زن ایرانی و چندین آمریکایی عضو هیئت مدیر بوده و هر ساله مهمانی برگزار می‌کنند که در آن از زنان تقدیر می‌شود. خانم روزبه در مورد دریافت این جایزه گفت: «یک نفر به آنان کتاب وعده بهشت را روان کرده بود و دو شعر نیز مکتب معرفت فرستاده بوده و آنان نیز چند فیس‌بوک لایف مرا دیده بودند که پس از آن به من تماس گرفته، گفتند که ما چنین نوشته‌هایی را از شما دیدیم و می‌خواهیم بیشتر از شما اطلاعات داشته باشیم. پس از بررسی دوباره زندگی‌نامه من، زنگ زدند و گفتند که شما نیز جز لیست برندگان جایزه تقدیر از زنان توان‌مند هستید. در این جایزه هشت خانم برنده بودند؛ من و یک خانم دیگر افغان به نام فهیمه گهیز که در عرصه معارف کار کرده است، دو خانم آمریکایی و چهار خانم ایرانی.» لینا روزبه شاعر، نویسنده و خبرنگار است. او هرچند اکنون نیز زندگی درخشانی دارد، اما هنوز هم به هدفی که می‌خواسته، نرسیده است. او دوست دارد روی موضوعات حقوق بشری و نویسندگی موضوعات مختلف سیاسی، تحلیلی و تحقیقی کار کند؛ امری که خانم روزبه را متفاوتر از بسیاری از زنان دیگر می نماید. با این حال او مانند بسیاری از افغان‌هایی که در میان جنگ و خون جاری در چهار دهه گذشته افغانستان به دنیا آمده و رشد کرده، داستان زندگی الهام بخشی داشته است. لینا روزبه از سنین کودکی که تنها ۹ سال داشت، در پی نوشتن بود و دوست داشت، بنویسد. می‌خواست رفتارهایی که با او در کشوری بیگانه می‌شد، شرح دوران مهاجرت و سختی‌های زندگی در کشورهای مختلف را با قلمش توصیف کند.  به همین دلیل در کانادا نیز نزدیک‌ترین رشته به نویسندگی، رشته روابط عامه، سینما و مطبوعات بود که زیر مجموعه این نام را رشته‌های مختلف دیگری چون طراحی گرافیک، خبرنگاری، عکاسی، نویسندگی و ژورنالیزم تشکیل می‌داد را، انتخاب کرد تا به این وسیله بتواند به هدفش برسد. مادر خانم روزبه تمام زندگی خود را صرف تحصیل فرزندانش‌ کرد. لینا روزبه هم با عشق نویسندگی که همیشه همراه او بود رشد کرد و با کمک مادر به این رویا بال پرواز داد. او همیشه مقاله‌های کوتاهی را در دوران تحصیل می‌نوشت که در چندین روزنامه در کانادا؛ دو روزنامه ایرانی و روزنامه شهر مونترال به نام گزیت به چاپ رسیده است. این خانم جوان نویسندگی را می‌پرستید، اما در دوره تحصیل جز این فعالیت‌ها، کار رسمی در هیچ رسانه چاپی نداشت، اما پس از ازدواج و فراغت از دانشگاه، به صورت اتفاقی قراردادیی را در سال ۲۰۰۴ با رادیو و تلویزیون صدای آمریکا که فعالیت آن تنها به رادیو ختم می‌شد، امضا کرد. او هیچ علاقه‌ای به رسانه و گویندگی نداشت و حتی تصور نمی‌کرد، روزی به عنوان گوینده در تلویزیون یا رادیویی حضور پیدا کند، ولی این اتفاق افتاد و او نه تنها دو سال در رادیو صدای آمریکا، بلکه در سال ۲۰۰۶ که تصمیم بر ساخت تلویزیون صدای آمریکا برای افغانستان شد، او جز یکی از کارمندان این تلویزیون به عنوان گوینده حاضر به کار گمارده شد. شاید «وعده بهشت» را خوانده باشید؛ مجموعه شعری از لینا روزبه، شرح سرگذشت زن افغانی که پس از سپری کردن چالش‌های زیاد، برای بیان سختی‌های مهاجرت و زندگی در افغانستان نوشته است. از چاپ این کتاب ۴ سال می‌گذرد و لینا با هر قدمی که برداشت، توانست خود را به رویاهایش نزدیک‌تر کند. او عاشق شعر و شاعری بود و توانست به این آرزو جامه عمل بپوشاند. اما اکنون کتاب دوم او، «سیب و حوا» به دست یک ناشر آمریکایی رسیده و تا چند ماه دیگر چاپ خواهد شد. لینا روزبه با قلم توانای خود، یک «ناول» نیز زیر دست دارد که به انگلیسی نوشته خواهد شد. او برای نویسندگی و برای شعرهایی که سروده، تا اکنون تقدیرنامه‌های زیادی از انجمن‌ها و مراجع مختلفی به دست آورده است که همه نشان‌دهنده این است که توانسته مسیر خواسته‌هایش را به خوبی مشخص کند. اما اکنون شرایط فرق می‌کند؛ لینا روزبه دختر جوان خانه پدر خود نیست تا به همه خواسته‌هایش به صورت مستقل عمل کند، بلکه پسری ۱۲ ساله به نام آرمان دارد، همسرش اشرف حیدری که بیشتر اوقات در سفر بوده و سفیر افغانستان در سریلانکا می‌باشد. او برای این‌که بتواند تعادل را بین کار، خانه و خانواده خود حفظ کند، در تلاش است. با این‌که کار زیاد است، اما او همانند زنان دیگر دوست دارد خوب و کامل باشد. پسرش صنف شش است و او بیشتر وقت خود را به پسر و خانواده‌اش متمرکز کرده و پس از آن به کار خود نیز می‌رسد. لینا یادآور شد: «چیزی که به نفع من تمام شده است، این است که من شخصیت درون گرا دارم و زیاد اجتماعی نیستم. بیشتر تمرکز خود را به خانه و کار خود گذاشته‌ام. از ابتدا هم تفریح زیاد را دوست نداشتم و بیشترین تفریح من کتاب خواندن و استراحت در خانه بود؛ همین هم به من کمک کرد تا بتوانم بین کار و خانواده‌ خود تعادل ایجاد کنم.» او گفت: «در زندگی، یک زن نمی‌تواند در تمام امور کاملاً موفق باشد، هم در خانه زن کامل، هم در شغل و و در عرصه امور اجتماعی، بنا یک زن باید اهداف خود را مشخص سازد و از آن میان، فقط به آنچه قادر به انجام آن است اکتفا کند و برای من خانواده، نویسندگی و بعد امور مربوط به آن ارجحیت دارد بنا اگر نتوانستم در هر گردهمایی و یا امور اجتماعی سهم بگیرم، از آن می‌گذرم و ترجیح می‌دهم به خودم وقت بدهم.»   "کنایه" نوشته: لینا روزبه حیدری چه شبی که شرح غم را به ستاره مینویسم به دلی که ساده خو شد ز گذاره مینویسم من و انزوا که بودیم خبری ز غم نمیشد تو که امدی چو آتش، ز شراره مینویسم تو همان غریو موجی، من همان غریق توفان کشتی شکسته ام من، ز کناره مینویسم اشک و اه من نمانده، تو برو که جان نمانده بیقرار دردم اینجا، بیقراره مینویسم من و رنج تلخ ماندن، من و این سکوت مزمن با خودم نشسته اینجا ره چاره مینویسم تو به من چه مهربانی، تو برای من جهانی! باورم نکن عزیزم، به کنایه مینویسم من و انقدر هراسی که دگر رمق ندارم هر سخن در این جماعت به اشاره مینویسم! نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


9 ماه قبل - 380 بازدید

خانم  فاطمه اختر درسال  ۱۳۴۴هجری  شمسی درشهر کهنه هرات چشم گشوده است، دوره‌ی کودکیش را در هرات و بادغیس سپری کرد. قبل از شروع مکتب تا ختم صنف چهارم  نظر به رسم  اجدادیش به مسجد خانه‌گی رفت و خواندن زبان دری و قرائت قرآن و دیگر کتب مذهبی و کتب شعر، از جمله، دیوان حافظ وهم چنان خطاطی را در آنجا فراگرفت. نخستین چیزی که تحیر او را برانگیخت، شعر بود. روزی‌که درسی از پنج کتاب را فراگرفت: این سطر، (کریما ببخشای برحال  ما) او را مجذوب  و شیفته‌ی نظم و قافیه ساخت. از همان آوان کودکی سرگرم دنیای عجیب شعر شد. چنانچه این اشتغال ذهنی را تا امروز با خود دارد و از همه‌چیز برایش بیشتر لذت‌بخش‌ است.  پس از گذراندن صنف چهارم ابتدایی به کابل کوچیدند و تا خروج از کشور درسال ۱۳۶۳هجری شمسی در شهر کابل زندگی کرد. بلند پردازی و اشتیاق در فعالیت‌های اجتماعی برایش به عنوان «زن» این زمینه را برایش میسر ساخت تا خلاقیت هنری در سن هژده سالگی در وی  جوانه زند. آغاز کار شاعری او بعد از فراغت ازدوره‌ی لیسه بود که جسته وگریخته نوشته‌هایش در نشرات آن زمان در کابل  به چاپ می‌رسید. خانم فاطمه  اختر در سال ۱۳۵۱ خورشیدی در اولین  و آخرین مسابقه‌ی دختران شایسته‌ی افغان که از طرف مجله ژوندون به ابتکار خانم شکریه رعد طرح و برگذار گردید، اشتراک کرد و دریافت که حضور در صحنه زندگی اجتماعی کاری است که جرأت و درایت  می‌خواهد. این موضوع به او نیروی  دیگری بخشید، ساحه‌ی دید وی گسترش بیشتری پیدا کرد و به کمک دوستان به آثار نویسندگان و شاعران آشنایی بیشتر حاصل نمود. یک‌نوع استقلال در ابراز خویشتن و بیان عواطف در وی  پدیدار گشت، گرچه مصروفیت‌های زندگی خصوصی مجال زیادی برایش نمی‌داد که در کار شاعری پیگیری لازم را داشته‌باشد ولی در هر زمانی‌که نوشته است، یک نوع رنج را بازگو کرده است، با گوشت و پوست خود آن را احساس نموده ‌است و بدین باورمند گردید که شعر ابزار نیرومند و درعین حال اثر بخشی است که توسط آن می‌توان در فضای بیکرانه‌ی تخیل و تفکر جولان کرد و از این راه دامنه‌ی آزادی و انسانیت انسان را گسترش بخشید. در درازای تاریخ ادبیات پارسی_دری زنان زیادی در راه سرایش شعر طبع آزموده‌اند، ولی احساس نمی‌شود که شاعران زن به مثابه‌ی یک روند، هویت مستقل خویش را ثبت برگ‌های تاریخ کرده باشند. درحالی‌که تخیل زنانه شعر را رنگ و‌ لطف دیگری می‌بخشد و می‌دانیم که زن دنیای بیرون را طوری دیگر می‌بیند. در زمان کنونی و در آینده چیزی که در شعر تاز‌گی خواهد داشت، این‌است که زنان شاعر ما، آنچه را که خود احساس و قضاوت می‌کنند، بنویسند؛ یعنی‌که شعر زنانه، شعری است که توأم باشد با قوت کلام و آزاد‌گی در ابراز اندیشه‌ها و برداشت‌های امروزین. شاعر امروز علاوه برقدرت بیان و پختگی کلام باید القاگر اندیشه هم باشد به نظر فاطمه اختر کلام اگر در خدمت اندیشه و زیبای‌شناسی نو قرار نگیرد، راه به جای نخواهد برد. ما در دور فروریزی قالب‌ها و اسلوب‌های کهن زندگی می‌کنیم. به گمان وی در این مرحله است که کارنامه‌ها و کارمایه‌های ما پلی خواهد شد و سخن آیند‌گان از آن عبور خواهد کرد. پس چه بهتر که این پل از نگاه لفظ و معنا هرچه استوارتر وسزاوازتر ساخته شود. او در زمینه‌ی سرایش چنین بیان می‌دارد: من از پیدایش تجارب نوین و نحوه‌ی سرایش متفاوت هراس ندارم و می‌دانم که تنها ممارست و کار مداوم است که اثر هنری را به پختگی می‌رساند. انکار زن و حقوق مساوی او با مرد انکار زیبایی و حیات وطبیعت است. ازچندین نگاه حضور زن و مرد تعادل را در خلقت به بار می‌آورد که خودش نظم است، خودش شعر است. پس اگر زنان شاعر ما عطوفت زنانه و تفکر اکنونی خویش را مضمون اشعار خود می‌سازد، خودبخود در مسیر توسعه‌ی آزادی و انسان، که هر دو منبع روشن زیبای اند، گام برداشته اند. خانم فاطمه اختر خود را شاعر کم کار معرفی می‌دارد که در کارهای هنری‌اش فاصله‌های طولانی وجود دارد و علت آن را هم زن بودنش تلقی  نموده است و او اکنون در یک جامعه با پیشینه شرقی و سرپرستی سه طفل در جهان پر از آوار‌گی، مسوولیت‌های  بزرگی را روی  شانه‌هایش احساس می‌نماید. روی همین دلیل از کارهای هنری فاصله می‌گیرد ولی عشقی بزرگ به شعر دارد و همیشه به آن رجوع می‌کند. بخش کارهای اولی که خانم اختر در کابل داشت متاسفانه به علت جنگ‌ها از بین رفت، که تجارب اولش در شعر بوده است. در دوران هجرت و اقامت وی در هند نوشته‌هایش در مطبوعات آن زمان افغان‌های مهاجر در هند به نشر رسید؛ هم‌چنان کتاب تحت نام از «خطبه تا خروج» که کار مشترکی از فاطمه و دیگر شاعران می‌باشد به چاپ رسیده است . مجموعه‌ی  دوبیتی‌های وی به‌نام «شفق ازموج دریا میزند سر» و مجموعه دیگر به‌نام «کاکل کوه» مشترکاً با شاعر هموطن «افغان» از طرف کانون فرهنگ مجاهد در هندوستان به همان سال‌های آوار‌گی به چاپ رسیده است. خانم  فاطمه اختر در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی از رشته‌ای حقوق وعلوم سیاسی از دانشگاه کابل  فارغ  گردید و تا خروج از کشور در ارگان‌های عدلی و قضایی کابل مشغول به کار بود. او پس از سپری کردن سختی‌ها و مشکلات نخستین، آوار‌گی در کشورهای پاکستان، ایران و هند اکنون با خانواده‌اش در کانادا بسر می‌برد، او در همه‌ی این مدت‌ها به آرزوی این بسر می‌برد که روزی بتواند به شکل مداوم تمام وقتش را صرف احساس و اندیشه در دنیای شورانگیز شعر نماید. او به تفاوت‌ها احترام گذاشته و به شعر عشق مي‌ورزد. ممارست و كار مداوم را يگانه وسيله برای به پختگي رسيدن كار هنري مي‌داند. خانم  اختر می‌گوید که کتله بشری از دردهای  مشابه رنج  می‌برند، سفر به‌ من آموخت که درد انسان درد مشترک است که به اشکال گوناگون به انسان رو می‌نماید. زن اگر در جامعه ما از حقوق  خود جبراً به وسیله طبقه حاکم محروم ساخته شده است، در جوامع پیشرفته نیز نظام سرمایه‌داری این محرومیت را بر آنان تحمیل می‌کند. ولی به‌خاطر بهتر بودن زیست در این جوامع ، زشتی آن با بی‌حقوقی زن جامعه ما اصلاً قابل مقایسه نیست. خوب می‌دانم که در این برهه زمانی زن بودن مسووولیت خطیری است و شاعر زن بودن مسوولیت خطیرتری؛ که آرزو می‌کنم بتوانم از عهده آن برآیم. فاطمه اختر افتخار مديريت و رياست «كانون فرهنگي يسنا» یا «كاروان شعر تورانتو» را از چندين سال به این‌سو دارد. كاروان شعر كه نمادی است از عشق به فرهنگ و ادب ، مثالی از هم‌دلی و همت و پايداری و ستون پايداری است كه چتری استوار براي دور هم جمع شدن شاعران و نويسندگان دور از ديار را فراهم آورده است. در مجموع وی دارای ۳۰ مجموعه‌ی شعر است که چند مجموعه آن مانند «موج دریا» و «کاکل کوه» در هندوستان چاپ و چندین مجموعه‌ی دیگر در کانادا به چاپ رسیده‌است. و هم‌چنین فاطمه اختر مقالات و نوشته‌های زيادی در زمينه‌ی معرفی، بررسی و نقد شعر دارد، كه بيشتر در نشست‌های كاروان شعر به خوانش گرفته است. فاطمه اختر چنان‌كه در اشعارش پيدا است به قوت كلام و آزادگی در ابراز انديشه و برداشت های نو باورمند است .   نمونه‌ی از اشعار خانم  اختر : عمر  کوتاه سنگینی  حادثه را از زمین برگیرید که علف قد بکشد بگذارید بغض زمین بترکد و آتش  بازی  گل‌ها رنگین کمانی زیبا  بی‌آفریند کوتاهی زندگی  را با بلندای رنج اندازه گرفتم ای وای چقدر به اندوه  بدهکاریم شعله‌ی قامت جذبه‌ی تار و شرنگ زنگ بود دل نوار آميزش هر رنگ بود گردش چشم و خرام گردنش چون طلسم عود و سحر چنگ بود شعله‌ی قامت زده نقبی به شب لرزشی در پيکرش ز آهنگ بود بر گشودن بازوان دلفريب بر شگفتن غنچه‌ی دل تنگ بود قلب سنگی زمين در زير پايش ذوب آن ضرب پر از آهنگ بود با نسيم دلکش چنگ و رباب ساقه‌ی اندام او اونگ بود چرخش مويش گذار رود ابر از رخ خورشيدی بی آژنگ بود موج موج دامن رنگينه اش جوشش چشمه ز قلب سنگ بود نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب