از جلوههای مهم دیگر زن به ترتیب اهمیّت، عاشقی، پهلوانی و پادشاهی است. در شاهنامه، زال بزرگترین عشق حماسی را به نمایش میگذارد و حماسه این عشق را برای تولد پهلوانی چون رستم تدارک دیده است. در شاهنامه فردوسی همه چیز رنگ حماسی دارد. حتی عشق هم در شاهنامه حماسی است؛ مثلاً وقتی زال راهی میجوید تا برفراز کاخ رودابه برود، رودابه گیسوانش را از فراز کاخ رها میسازد تا زال ازآن چون کمندی استفاده کند. شاهنامه مجموعهای از نحوهی عملکردهای فردی و اجتماعی بایدها و نبایدها، اعمال انسانی، دینی، پهلوانی و بیان بسیاری از مسائل اجتماعی که مهمترین آن پرورش انسان میباشد. مادران در شاهنامه مانند سایر شخصتهای زن و مرد جلوههای گوناگونی دارند؛ مثلاً
– رودابه رستم را خود پرورش میدهد.
– فرانک و فرنگیس از ترس، فرزندشان را به دهقان و به شبان میسپارند.
– سیندخت لحظه به لحظه همراه رودابه است و او را یاری میدهد.
– کتایون، تهمینه و … فرزندانشان را اندرز میدهند و به کارهای نیک توصیه میکنند و در سوگشان خون میگریند.
– همای برای بقای حکومت، کودکش را در رودخانه رها میکند.
در این بخش میپردازیم به شرح در زمینه شخصیت زنانی که در شاهنامه از آنها یاد آوری صورت گرفته است.
شهرناز و ارنواز
خواهران جمشید، اولین زنانی هستند که در شاهنامه نامشان آمده است. پس از غلبهی ضحاک بر جمشید این دو دختر زیبا و پاکدامن به جرم وابستگی به جمشیدشاه به اسارت در میآیند و به کاخ وی برده میشوند. اینان از زنان اساطیری هستند که پس از هزار سال زندگانی با ضحاک با غلبهی فریدون بر ضحاک از چنگ وی آزاد میشوند و به همسری فریدون در می.آیند و از او صاحب فرزند میشوند.
فرانک
او مادر ایثارگر و رنج دیدهی فریدون است، زنی آزاده، با اندیشهای مردمی که شوهرش آبتین کشته شده است و فرزندش در خطر نابودی به دست ضحاکیان قرار دارد. « فرانک برجستهترین و شایستهترین زن شاهنامه است. او زنی نیست که با لباس فاخر و تاجی مرصّع پشت پردههای حرمسرا بهانهی شادخوریها و کامرواییهای شاهان و شاهزادگان باشد؛ زنی است تأثیرگذار در دگرگونیهای اجتماعی عصر خود.»
ماه آفرید
کنیزکِ محبوب ایرج ، فردوسی تنها در چند بیت بدو اشاره میکند و تنها وظیفهاش این است که کودک ایرج را به دنیا آورد تا ادامه دهنده نسل فریدون باشد؛ بنابراین به محض به دنیا آمدن کودک، کاملاً از روند داستان حذف میشود و در مقطعی کوتاهتر، ادامه این نقش برعهده دخترش گذاشته میشود.
سیندخت
خردمند است، سیاستمدار و شجاع، همسر مهراب، شاه کابل و مادر رودابه می باشد. از رفت و آمدهای مشکوک کنیزکی در کاخ نزد دخترش، رودابه ، به اندیشه فرو میرود و بعد از بررسیهای فراوان و پرس و جو از دخترش پی به عشق بین دخترش رودابه و زال میبرد. در شاهنامه سیندخت زنی است هوشمند و آگاه، حتی از بیشتر مادران امروزی هوشیارتر است و رفتار پسندیدهتری با دخترش دارد. در سختترین لحظات زندگی دخترش، رودابه، با صبر و شکیبایی حرف دل دخترش را میشنود و بدون اینکه دخترش را تنبیه کند یا سروصدا راه بیندازد، خود به تنهایی زمینه ازدواج آن دو را فراهم می کند. نقش مادرانهی سیندخت پس از ازدواج رودابه و زال نیز ادامه دارد و سیندخت تا به دنیا آمدن رستم نزد رودابه میماند. در روزهای دشوار بارداری و زایش غیرطبیعی و حماسی رودابه در کنار اوست.
رودابه
یکی از جاندارترین و رنگینترین زنان شاهنامه است. بی گمان پرشکوهترین و پرتفصیلترین داستان عاشقانه در شاهنامه به عشق رودابه به زال اختصاص دارد که رستم از آن متولد میشود.
تهمینه
دختر زیبای شاه سمنگان، زن رستم و مادر سهراب است. روزی رستم، پهلوان ایرانی برای گردش به نزدیکی مرز ایران و توران میرود. هنگام استراحت رخش گم میشود. رستم برای یافتن رخش وارد توران میشود. شاه سمنگان، بزمی به افتخار وی برپا مینماید. شب در خوابگاهش تنهاست که تهمینه وارد میشود و با وجود اینکه میداند رستم فقط یک شب در سمنگان خواهد ماند، در اظهار عشق به رستم پیشقدم میشود. زیرا تنها هدفش در زندگی داشتن فرزندی است که انسانی برگزیده و نامآور باشد. رستم چون سخنان تهمینه را شنید، همان شب او را به عقد خویش درآورد. نـُـه ماه پس از آن شب وصل، سهراب چشم به جهان گشود. شاه سمنگان از این وصلت بسیار شادمان شد و بزرگان و اکابر سمنگان همه به رستم تبریک گفتند و جشن بزرگی به افتخار عروس و داماد برپا کردند.
جریره
با ورود سیاوش به سرزمین توران، پیران دخترش « جریره » را به همسری سیاوش در میآورد. جریره پسری از سیاوش به دنیا میآورد که نامش را « فرود » مینهند. جریره با این که در این زمان بیش از 17 سال ندارد، از کیاست و باریک بینی و لطف اندیشه بهرهمند است. در همان بستر زایمان، چون خبر تولد نوزاد را برای سیاوش مینویسد، دستور میدهد که انگشت کودک را در زعفران بزنند و برنامه نهند تا پدر جای انگشت فرزند را ببیند و با این دلیل زنده، باور کند که زنش گرچه خردسال بوده، قابلیت بچه آوردن را داشته است. جریره شاید مصیبتکشترین زنان شاهنامه باشد، او همسر و پسر خود را از دست میدهد . وی با وجود داشتن پدری چون پیران، با آن همه عظمت و اقتدار رویهم رفته زنی نگونبخت و بدسرانجام است.
فرانگیس
فرانگیس دختر نامراد افراسیاب و همسر داغدار سیاوش و مادر ستمدیدهی کیخسرو است که وقار زنانه و شرف اخلاقی خود را تا پایان زندگی همچنان حفظ میکند. فرنگیس از زنان وفادار و شکیبای شاهنامه است. مهر و وفاداری وی به سیاوش تا آن حد است که با شنیدن خبر کشته شدن سیاوش، از جان گذشته و بی پروا بر پدر بیرحم خود نفرین میکند و خشم او را به گونه ای برمیانگیزد که بی درنگ به کشته شدن دختر باردار بی گناه فرمان میدهد. پا درمیانی پیران سبب میشود که از کشتن فرنگیس و جنینی که در شکم دارد چشم بپوشد. فرنگیس یکی از زنان مصیبتکش ادبیات فارسی است او زیبایی و لطف و فرهنگ را با هم جمع دارد و در جانبداری از نیکی و عدالت و وفاداری به شوهر و خانواده اش از زنان نمونهی شاهنامه است.
کتایون
کتایون دختر قیصر روم، همسر گشتاسب، مادر اسفندیار و یکی از زنان معروف شاهنامه است او زنی دلیر و چابک، همسری مهربان و وفادار و مادری آگاه و خردمند است. وقتی که کتایون به سن بلوغ رسید پدرش قیصر روم جماعتی از بزرگان و پهلوانان را از اطراف و اکناف در کاخ خویش جمع کرد تا شوهری شایسته برای دخترش برگزیند. کتایون یک به یک از پهلوانان سان دید امّا قبلاً خواب مردی بالا اختر که موجب مباهات کشور روم خواهد شد، دیده بود و اینک از میان حضار در جستجوی همان مرد بود. مردان انجمن نظر کتایون را جلب نکرد روز به پایان رسید امّا قیصر اعلان نمود همه مردان شایسته به قصر او بیایند تا کتایون یکی را شوی خود برگزیند. مرد دهقانی میزبان گشتاسپ در روم بود چون خبر قیصر را شنید، گشتاسپ را تشویق نمود تا در مجلس قیصر حضور یابد بلکه تاج و تخت را کسب نماید.
چو بشنید گشتاسپ با او برفت به ایوان قیصرخرامید تفت
به بیغولهیی شد فرود از مهان پر از درد بنشست خسته نهان
برفتند بیدار دل بندگان کتایون و گلرخ پرستندگان
همی گشت بر گرد ایوان خویش پسش بخردان و پرستار پیش
چو از دور گشتاسپ را دید گفت که آن خواب سر بر کشید از نهفت
بدین گونه بود که کتایون، دختر قیصر روم با گشتاسب ازدواج کرد. پس از اتفاقاتی، سهراب تخت کیانی را به پسرش، گشتاسب، واگذار کرد و گشتاسب شاه ایران شد و دستور داد کتایون را از روم نزد وی آورند. اسفندیار پسر گشتاسب آرزوی پادشاهی در سر دارد. مادر هربار به او نصیحت میکند که عجله نکند. گشتاسب اسفندیار را به بهانهی اینکه رستم دین بهی(زردتشت) را نپذیرفته، وی را به سیستان میفرستد. مادر اسفندیار را از این سفر منع میکند. کتایون میدانست که نه اسفندیار توان رزم با رستم را دارد و نه رستم که همیشه پرتوان از مرز و بوم دفاع نموده است، سزاوار دست بستن است. اسفندیار نصیحت مادر را نشنیده میگیرد و در سیستان به دست رستم کشته می شود و مادر را داغدار میکند.
با مطالعه و شناخت شاهنامه فردوسی به این نتیجه رسیدیم که زن جلوههای گوناگونی در شاهنامه دارد.
نویسنده: قدسیه امینی