منابع صحی از شفاخانه حوزهای ولایت هرات میگویند که شمار افراد مبتلا به بیماریهای روانی در این ولایت افزایش یافته و اکثریت بیماران روانی زنان و دختران هستند.
دستکم دو منبع صحی گفتند که روزانه بیش از ۵۰ بیمار روانی یا افراد مبتلا به افسردگی جهت درمان به شفاخانه حوزهای هرات مراجعه میکنند که بیشتر مبتلایان به بیماریهای روانی در این ولایت را زنان و دختران تشکیل میدهند.
منبع گفت که مراجعهکنندگان اکثریت زنان و دختران جوان هستند که از محدودیتهای موجود و افزایش خشونتهای خانوادگی رنج میبرند.
به گفتهی منبع، زنان و دختران مراجعهکننده به شفاخانه حوزهای از محدودیتها، خشونتهای خانوادگی و آزار و اذیت مردم در سرکهای عمومی شکایت دارند.
منبع گفت: «اکثریت مراجعهکنندگان میگویند، اگر به این مشکلات رسیدگی نشود، در سالهای آینده تعداد افراد مبتلا به مشکلات روانی و افسردگی در جامعه و به ویژه در بین زنان و دختران چندبرابر خواهد شد. زمانیکه مشکلات روانی و افسردگی در جامعه افزایش پیدا کرد، کنترول و تداوی آن نیازمند هزینه هنگفت خواهد بود.»
از سویی هم، شماری از دانشآموزان دختر و کارمندان زن در هرات میگویند که پس از بسته شدن مکتب و دانشگاه و ایجاد ممنوعیت شدید بر شغل زنان، به بیماری روانی مبتلا شدهاند و حتی تصمیم به خودکشی گرفتهاند.
فشار روانی و دختران بازمانده از مکتب
راضیه صادقی میگوید که خودش و همصنفیهایش به دلیل بسته ماندن مکاتب به افسردگی و مشکلات روانی مبتلا شدند.
راضیه که ۱۶ سال سن دارد، زمانیکه او صنف دهم مکتب بود، مکاتب بسته شد و با گذشت سه سال، تا اکنون نیز مکاتب بسته میباشد.
او با بغض گفت که شانههای کوچکش توان بار سنگین دوری از مکتب و همصنفیهایش را ندارند.
راضیه و بیش از یک میلیون دختر دیگر از مکتب و دانشگاه منع شدهاند که شماری زیادی از آنان به کارهای شاقه، ازدواج اجباری و مهاجرت تن دادهاند.
همچنین فاطمه، یکی از دانشجویانی بود که هفت سال سختی رشتهی طبابت را به جان خرید تا بتواند روزی پزشک شود و دردی از مردم بکاهد. روزگار اما به گونهای رقم خورد که اکنون نه تنها قادر نیست دردی از مردم بکاهد، خود نیز بیمار شده و توان مداوای دردهایش را ندارد. اکنون بجای نشستن بر صندلی پزشکی، پشت چرخ نشسته و خیاطی میکند.
اکنون بجای اتاق جراحی، سر از کشور ایران درآورده و مثل دهها دختر دانشجویی که پس از سقوط افغانستان و مسدود شدن دانشگاهها، اجبار مهاجرت را به جان خریدند.
مادریکه از کار بیکار شد
از سویی هم، زبیده رسولی نیز کارمند یکی از نهادهای غیردولتی بود؛ اما پس از بازگشت حکومت سرپرست و محدودیت در برابر کار زنان، از کار بیکار شد.
زبیده که مادر سه کودک است، میگوید: «دخترم صنف ششم مکتب بود که مکتبها بسته شد، پدرش از کار بیکار شد و من هم به موسسه کار میکردم، بعد از چند وقتی من هم از کار بیکار شدم، شوهرم بخاطر کارگری مجبور شد به ایران مهاجرت کند، حالت روانی من خیلی خراب شد و اقدام به خودکشی کردم. روان پزشک هم نتوانست به من کمک کند.»
زبیده تاکید کرد: «آینده نامعلوم است، اقتصاد ضعیف خانواده، فقر و بیکاری طی این سه سال اخیر باعث شده که به مریضی روانی و افسردگی شدید دچار شوم و حتی از قرضهای آرامبخش استفاده کنم.»
او افزود: «متاسفانه وضعیت کنونی زندگی در افغانستان، بهویژه زنان را دچار افسردگی کرده است. وقتی به کلینیکها مراجعه میکنیم؛ یکی از بخشهایی که بیشترین بیماران را دارد بخش اعصاب و روان است.»
سه سال است که حکومت سرپرست مکتبها را به روی دانشآموزان دختر بالاتر از صنف ششم بستهاند. همزمان همه مرکزهای تحصیلی به روی دختران و زنان بسته شدهاند و کار زنان در نهادهای دولتی و غیردولتی نیز ممنوع شده است.
راضیه، فاطمه و زبیده چون هزاران دختر و زن افغان نتوانست رویایش را به پایان برساند. به قول خودشان: «زن بودن در جامعه افغانستان سخت بود اما حالا مکافاتی بیش نیست وگرنه چرا اینقدر مجازات شویم؟»
حق آموزش و اشتغال، از حقوق بنیادین بشر است که مانند سایر حقوق مشابه باید کلیهی افراد، بدون هیچگونه تبعیضی از آن برخوردار شوند. این حق در اسناد مختلف حقوق بشری مورد تأکید قرار گرفته است. ازاینرو، نابرابری جنسیتی در آموزش و اشتغال نقض آشکار این حق محسوب میشود.
باید گفت که از زمان اعلام مسدود شدن دانشگاهها به روی دختران و منع کار زنان در نهادهای داخلی و بینالمللی، هیچ یک از مسوولان حکومت سرپرست در مورد علت و یا رفع ممنوعیت آموزش دختران و کار زنان پاسخگو نبودهاند.