غزاله علیزاده (Ghazaleh Alizadeh)، تکفرزندِ خانوادهای اصیل و ثروتمند، در ۲۷ بهمن ۱۳۲۷ در مشهد به دنیا آمد. اگرچه وقتی چشم باز کرد، خود را با نام فاطمه شناخت؛ فاطمه علیزاده هراتی. دختری که پدرش تاجر بود و خون مادری فرهیخته و اهل ادب در جان و تنش جریان داشت. منیرالسادات سیدی، مادر غزاله علیزاده، از شاعران و نویسندگان توانای زمان خود بود. مادری که ادعا میکند غزاله کودکیاش را «در خانهای با حوض و باغچهای پر از گل، درختان بید، سرو و درختچههای شمشاد» سپری کرده است. هرچند خودِ غزاله علیزاده آن دوران را با بگومگوهای پدر و مادرش و بحثهایشان دربارهی جدایی به یاد میآورد. او در کودکی مدام در خیالاتش غرق میشد تا آرامشی را که در خانه پیدا نمیکرد در دنیای خیال به دست آوَرَد. رفتاری که مادر غزاله آن را نشانههایی از افسردگی تعبیر میکرد.
غزاله علیزاده دوران تحصیل را با موفقیت گذراند و توانست در دبیرستان مهستی مشهد در رشتهی علوم انسانی دیپلم بگیرد. دورانی که آن را با مطالعهی آثار روشنفکران سپری کرد. آثاری که بر تفکرات و عادات زندگیاش بسیار اثرگذار بودند.
با پایان تحصیلات دبیرستان، غزاله علیزاده در کنکور شرکت کرد و باز هم درخشید. انتخاب میان رشتهی ادبیات دانشگاه مشهد و حقوق و فلسفهی دانشگاه تهران آسان نبود، اما مادرش با اینکه در دنیای ادبیات تنفس کرده بود، دختر را بهسمت تهران روانه کرد تا رشتهی حقوق را ادامه دهد.
غزاله علیزاده بعد از اتمام دورهی کارشناسی، وارد دانشگاه سوربن شد تا در رشتهی فلسفه و سینما تحصیل کند. هرچند کسی نمیداند چه شد که عشق به فلسفهی اشراق در دلش جوشید و این رشته را انتخاب کرد، با مرگ ناگهانی پدرش دانشگاه و پایاننامه را رها کرد و به وطن برگشت. درست است که نویسندهی کتاب خانهی ادریسیها از سوربن مدرک نگرفت، اما اندوختههای علمی و فرهنگیاش و تمام تجربههای زیستهاش در غربت را در توشهای پربار با خود به خانه آورد. مادر غزاله علیزاده هم هر دو ماه یک بار در خانهشان محافل ادبی برگزار میکرد. دورهمیهایی که در آن حضور روشنفکران و ادیبانی همچون سعید نفیسی و مهدی اخوان ثالث پررنگ بود.
غزاله علیزاده در سال ۱۳۴۸ با بیژن الهی، شاعر نامی، ازدواج کرد. ازدواجی که حاصل آن دختری به نام سلمی الهی بود و در دههی ۵۰ به جدایی ختم شد. غزاله علیزاده در تجربهی ازدواج با محمدرضا نظامشهیدی هم طعم جدایی را چشید. او سالهایی از عمرش را با سرطان دستبهگریبان بود. جنگ مداومی که او را ناچار کرده بود برای نوشتن رمان «خانهی ادریسیها» دو منشی استخدام کند.
غزاله علیزاده بالاخره در سال ۱۳۷۵ تصمیمش را گرفت و بعد از دو خودکشی نافرجام، خود را در روستای جواهرده از درختی حلقآویز کرد. او در نامهی خداحافظیاش از خستگیاش گفته بود: «تنها و خستهام، برای همین میروم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم در خانهی تاریک؟ من غلام خانههای روشنم.»
به گفتهی خود غزاله علیزاده، او اولین داستانش را در ۱۴ سالگی نوشت. داستانی ۶۰ صفحهای که به تلاش مادرش در یک مجلهی ادبی چاپ شد، اما از میانهی دههی ۱۳۴۰ نویسندگی را بهطور حرفهای ادامه داد. در واقع، ادبیات راهش را در رگهای غزاله علیزاده پیدا کرد و در قلمش جوشید. تا آنجا که اقرار میکند: «من حقوق خواندم اما اهلش نبودم فقط دلم میخواست داستان بگویم و داستان بگویم.»
کتاب «بعد از تابستان» اولین رمان غزاله علیزاده بود که در سال ۱۳۵۷ به چاپ رسید و غزالهی ادبیات ایران متولد شد. در سال ۱۳۵۷، علیزاده با چاپ اولین مجموعه داستانش با نام «سفر ناگذشتنی» بار دیگر چشم ادبیات ایران را با حضورش روشن کرد. اثری که بسیاری از منتقدین ادبی تحسینش کردند و آن را نشانهای روشن بر طلوع حضوری زنانه در دنیای مردانهی نویسندگی آن دوران میدیدند.
غزاله علیزاده در طی عمر نهچندان بلندش، رمان و داستانهای کوتاه متعددی از خود به جا گذاشته است. روایتهایی که از دل جامعهی ایرانی و تجربههای زندگیاش جان گرفتهاند.
کتاب خانهی ادریسیها به نام غزاله علیزاده گره خورده است. رمانی که داستانش در شهری به نام عشقآباد اتفاق میافتد. خانوادهی اشرافی ادریسی در جریان یک انقلاب بلشویکی، با ورود ناگهانی مهمانهایی ناخوانده، غافلگیر میشوند. انقلابیونی که آمدهاند تا حق و حقوق ستمدیدگان را احیا کنند.
کتاب شبهای تهران از طبقهی اشرافی جامعهی ایرانی در دههی ۴۰ و ۵۰ شمسی میگوید. داستانی عاشقانه با سه قهرمان که در فضای روشنفکری میگذرد. روایتی از افکار درونی یک مرد و دو زن که ارتباطشان با یکدیگر گره داستان را شکل میدهد.
کتاب دو منظره و داستانهای دیگر از بین کتابهای غزاله علیزاده بهترین انتخاب است. چراکه ۱۳ داستان کوتاه از مجموعه داستانهای این نویسنده از جمله «سفر ناگذشتنی»، «چهارراه» و «تالارها» در آن گردآوری شده است.
این نویسنده علاوهبر رمان «خانه ادریسیها» آثاری چون «دو منظره»، «ملک آسیاب» و «شبهای تهران» را نیز به رشته تحریر درآورده است. سه سال پس از مرگ نویسنده، رمان «خانه ادریسیها» موفق به کسب جایزه بیست سال داستاننویسی شد.
منتقدین «جزیره» به قلم این نویسندهی توانا را بهترین داستان از مجموعه داستانی «چهارراه» میدانند. این داستان که توانسته جایزه قلم طلایی مجله گردون ادبی را بهعنوان بهترین قصه کوتاه از آن خود کند، ازجمله داستانهایی است که در طاقچه در دسترس علاقهمندان قرار دارد.
آمیختگی غزاله علیزاده با ادبیات کلاسیک فارسی و همینطور همنشینیاش با ادبیات فرانسه تأثیر زیادی بر رشد فکری او داشت. گوستاو فلوبر از نویسندگان موردعلاقهی علیزاده بود و او اعتقاد داشت که این نویسندهی فرانسوی از عرفان شرقی تأثیر گرفته است. غزاله این موضوع را پنهان نمیکرد که دقت بیان و توانمندی فلوبر را الگوی نویسندگیاش قرار داده است.
غزاله علیزاده از نسل دوم نویسندگان زن ایرانی است که پا جای پای نویسندگانی چون سیمین دانشور، مهشید امیرشاهی و گلی ترقی گذاشت و با ساخت جهانبینی زنانه، به شکلگیریِ آنچه امروز بهعنوان جریان رایج داستاننویسی زنان در ایران شناخته میشود، کمک بسیاری کرد.
بدون شک، غزاله علیزاده را میتوانیم در داستانهایش پیدا کنیم. او اگرچه خودش را در روستایی زیبا تمام کرد، زیبایی روح و فکرش را در روایتهایش برایمان به یادگار گذاشت. کسی که بهقول مسعود کیمیایی: «دلش میخواست افراشته بمیرد.»
پگاه آهنگرانی در سال ۱۳۸۶ مستندی با عنوان «مُحاکات غزاله علیزاده» ساخته است. او برای تولید این مستند بهسراغ خانواده، نزدیکان و دوستان غزاله علیزاده رفته و با آنها به گفتوگو و مصاحبه نشسته است. در خلال صحبتهای افراد مختلف، تصاویری از غزاله علیزاده هم میبینیم. تصاویری که جواد کراچی، از فیلمسازان ایرانی، در ماههای پایانی زندگی نویسنده ضبط کرده است. آهنگرانی به کمک این تصاویر و مصاحبهها، مستندی خلق میکند که میتوان در آن غزاله علیزاده را از نگاه خودش و اطرافیانش به تماشا نشست.