تأثیر مراقبت از احساسات دیگران بر سلامت روان زنان

1 هفته قبل
زمان مطالعه 4 دقیقه

در زندگی روزمره، بسیاری از زنان احساس می‌کنند باید آرامش دیگران را حفظ کنند. آن‌ها می‌کوشند ناراحتی اطرافیان را کاهش دهند، اختلاف‌ها را حل کنند و کاری کنند که کسی دلگیر نشود. این رفتار در ظاهر نشانه‌ی مهربانی و مسوولیت‌پذیری‌ست، اما اگر به‌صورت افراطی تکرار شود، می‌تواند به فرسودگی روانی و تضعیف سلامت روان منجر شود.

در روان‌شناسی، از این وضعیت با عنوان «درمان‌گری هیجانی» یا «مراقبت عاطفی افراطی» یاد می‌شود؛ حالتی که در آن فرد بیش‌ازحد درگیر تنظیم احساسات دیگران می‌شود و در این میان، احساسات خود را نادیده می‌گیرد.

ریشه‌ی این رفتار را باید در تربیت و فرهنگ جست‌وجو کرد. از کودکی به دختران یاد داده می‌شود مهربان، صبور و گذشت‌کار باشند. آن‌ها می‌آموزند گریه نکنند، خشم خود را فرو ببرند و به‌جای ابراز ناراحتی، سکوت کنند تا مبادا کسی را برنجانند. همین آموزش‌ها باعث می‌شود بسیاری از زنان در بزرگسالی نقش مراقبتگر عاطفی را به عهده بگیرند؛ در خانواده، محیط کار یا روابط عاطفی. همیشه آن‌ها هستند که تلاش می‌کنند فضا را آرام کنند، حرف‌ها را نرم‌تر بزنند و احساسات دیگران را مدیریت کنند – حتی اگر خودشان در درون، رنج بکشند.

تفاوت مهمی میان همدلی سالم و مراقبت عاطفی افراطی وجود دارد. در همدلی، فرد احساسات دیگران را درک می‌کند اما مرزهای روانی خود را حفظ می‌نماید. اما در مراقبت افراطی، این مرزها از بین می‌رود و فرد خود را مسوول آرامش و شادی دیگران می‌داند. چنین وضعیتی باعث می‌شود که فرد به تدریج از نیازها و هیجانات خود غافل شود و در نتیجه دچار فشار روانی و فرسودگی شود.

زنانی که به‌طور افراطی مراقب احساسات اطرافیان هستند، معمولاً ویژگی‌های مشترکی دارند: اگر باعث ناراحتی کسی شوند، احساس گناه می‌کنند، در گفتن «نه» دچار مشکل‌اند و برای رضایت دیگران، از خواسته‌ها و نیازهای خود می‌گذرند. تعارض برایشان دشوار است و اغلب از بحث و مخالفت پرهیز می‌کنند. در ظاهر آرام، مهربان و سازگار به نظر می‌رسند، اما در درون، با خستگی مزمن، اضطراب و احساس تهی‌شدگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

این وضعیت می‌تواند پیامدهای روانی و جسمی گسترده‌ای داشته باشد. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که استرس مزمن ناشی از مراقبت افراطی از دیگران، سطح هورمون‌های استرس مانند کورتیزول را در بدن بالا نگه می‌دارد. این افزایش مداوم می‌تواند خواب را مختل کند، تمرکز را کاهش دهد، و حتی سیستم ایمنی بدن را تضعیف نماید. از نظر روانی نیز فرد ممکن است دچار خشم فروخورده، اضطراب، افسردگی خفیف یا احساس بی‌انگیزگی شود. گاه این هیجانات سرکوب‌شده به‌صورت دردهای جسمی یا اختلالات روان‌تنی بروز می‌کنند.

از دیدگاه روان‌شناسی عمقی، این الگو اغلب در دوران کودکی شکل می‌گیرد. کودکانی که در خانواده‌های پرتنش یا آشفته رشد می‌کنند، یاد می‌گیرند برای جلوگیری از تنش و درگیری، احساسات خود را پنهان کنند و مسوول آرام نگه داشتن محیط باشند. این الگو در بزرگ‌سالی نیز ادامه می‌یابد و فرد ناخودآگاه نقش «مراقب عاطفی» را در روابط مختلف زندگی بر عهده می‌گیرد.

همچنین بر اساس نظریه دلبستگی، افرادی با سبک دلبستگی اضطرابی بیشتر تمایل دارند احساسات خود را سرکوب کنند تا مبادا باعث ناراحتی، طرد یا فاصله گرفتن شریک عاطفی‌شان شوند.

برای رهایی از این چرخه، نخستین گام آگاهی است؛ آگاهی از اینکه چنین الگویی در زندگی ما حضور دارد. بسیاری از زنان تا زمانی که دچار خستگی شدید، دل‌زدگی از روابط یا احساس تهی شدن نمی‌شوند، متوجه نمی‌شوند که سال‌هاست بار عاطفی دیگران را بر دوش کشیده‌اند.

مرحله‌ی بعد، تمرین مرزگذاری است؛ یعنی پذیرفتن اینکه هرکس مسوول احساسات خودش است. می‌توان مهربان بود، بدون آنکه فراموش کرد خود نیز نیاز به آرامش و فضا داریم. «نه» گفتن، هرچند در آغاز دشوار است، اما یکی از نشانه‌های مهم احترام به خود و دیگران است.

مراقبت از خود نیز نقشی کلیدی در بازسازی تعادل روانی دارد. وقت گذراندن با خود، استراحت، پرداختن به فعالیت‌های لذت‌بخش، ورزش، یا نوشتن احساسات، به بازیابی انرژی ذهنی کمک می‌کند. همچنین گفتگو با یک روان‌درمانگر می‌تواند به فرد کمک کند تا ریشه‌های این الگو را بهتر بشناسد و به‌تدریج روابطی سالم‌تر و متعادل‌تر بسازد.

البته بار تغییر تنها بر دوش فرد نیست. جامعه نیز باید در بازتعریف نقش‌های عاطفی زنان سهم بگیرد. باید این باور نادرست کنار گذاشته شود که زن همیشه باید قوی، آرام و بی‌نقص باشد. زنان حق دارند خسته شوند، ناراحت باشند و احساسات خود را بدون ترس از قضاوت بیان کنند. مردان و سایر اعضای خانواده نیز باید بیاموزند که هر فرد مسوول احساسات خود است و نمی‌توان بار هیجانی را به دیگران، به‌ویژه زنان، تحمیل کرد.

در نهایت، باید پذیرفت که مراقبت از دیگران رفتاری انسانی و ارزشمند است، اما اگر از حد بگذرد به خودفراموشی منجر می‌شود. زنی که همواره در تلاش است حال دیگران را خوب کند، دیر یا زود خودش از پا می‌افتد و نیازمند مراقبت می‌شود. سلامت روان واقعی در گرو یافتن تعادل است؛ تعادلی میان دلسوزی برای دیگران و شفقت به خود. زن، همان‌قدر که حق دارد دیگران را بفهمد، شایسته‌ی فهمیده شدن است.

نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

لینک کوتاه : https://gowharshadmedia.com/?p=25801
اشتراک گذاری

نظرت را بنویس!

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

نظرات
هنوز نظری وجود ندارد