برچسب: مرگ

15 ساعت قبل - 44 بازدید

در محله‌ای خاموش در حاشیه‌ی غرب کابل، جایی میان کوچه‌های گِلی و خانه‌های ویران‌شده از بی‌چیزی، زنده‌گی زینب جریان داشت. یا شاید بهتر است بگوییم، سایه‌ای از زنده‌گی. هیچ‌کس نمی‌دانست زینب واقعاً از درون چقدر زنده بود، حتی خودش. زینب دختر دوم یک خانواده‌ی ده‌نفری بود. پدرش روزی در وزارت فواید عامه مامور پایین‌رتبه‌ای بود، اما سال‌ها پیش وظیفه‌اش را از دست داد. مادرش زن ساده‌ای بود با دستان زبر و ترک‌خورده، همیشه در آشپزخانه یا در حال چرخاندن ماشین خیاطی دستی‌شان. زینب با آن‌که در خانه سهمی از هیچ‌چیز نداشت – نه از طعام، نه از لباس نو، نه حتی از محبت – اما در مکتب، پرواز می‌کرد. او نه تنها شاگرد ممتاز صنف خود بود، بلکه همیشه داوطلب برنامه‌های فرهنگی، خطاطی، قصه‌نویسی و اجرای سرود ملی در محافل بود. استادان از او به عنوان "چراغ صنف" یاد می‌کردند. بارها گفته بودند: «اگر روزی در این کشور زنی وزیر شود، زینب خواهد بود.» اما همه‌ی این آرزوها، مانند قصر شیشه‌ای، با اولین لرزه فرو ریختند. تاریخ لعنتی-اسد ۱۴۰۰ روزهای پایانی حکومت پیشین، هر لحظه پر از اضطراب و نگرانی بود. زمزمه‌های بازگشت طالبان، نفس‌ها را در سینه حبس کرده بود. اما در خانه‌ی زینب، چیزی فراتر از ترس وجود داشت: سکوت. سکوتی عمیق و کشنده. زمانی‌که کابل سقوط کرد، زینب در اتاق خود با کتابچه‌ی یادداشتش تنها بود. آن روز نوشت: «مردم از جنگ می‌ترسند. من از فراموش شدن می‌ترسم. می‌ترسم کسی نپرسد: زینب کجاست؟» وقتی اعلام شد مکاتب دخترانه مسدود شده‌اند، زینب اول باور نکرد. چند روزی را صبح‌ها آماده می‌شد، لباس سفید مکتب را می‌پوشید، بکس‌اش را می‌گرفت و کنار دروازه می‌ایستاد. منتظر بازشدن دروازه‌ها. اما دروازه‌ها باز نشدند. در پاسخ، فقط همین را می‌شنید: «به‌خاطر مصونیت‌تان است... فعلاً شرایط مهیا نیست.» خانه‌ای که برای دخترها قفس است در خانه، پدرش دیگر حتی به چشمانش نگاه نمی‌کرد. می‌گفت: «زینب، حالا باید به فکر آینده‌ات باشی. دختر خوب زود شوهر می‌کنه، نه این‌که دنبال کتابچه و قلم بچرخه.» برادر بزرگ‌ترش، قیس، بیشتر وقتش را با دوستانی می‌گذراند که تازه ریش گذاشته و واسکت سفید پوشیده بودند. او دیگر با تحقیر به خواهرش نگاه می‌کرد و در مهمانی‌ها می‌گفت: «اگر مکتب باز هم شود، تو دیگر نمی‌ری. عزت خانواده از مکتب رفتن دختر مهم‌تر است.» زینب در اتاقش پنهان می‌شد، به دیوارها نگاه می‌کرد، به کتاب‌های خاک‌خورده‌اش و به عکس کوچک مادر تریزا که از مجله بریده و به دیوار چسپانده بود. زیر لب زمزمه می‌کرد: «چرا؟ چرا حق من نیست؟ من فقط یک دختر هستم... فقط می‌خواستم تعلیم کنم.» اولین جرقه‌ی مرگ شاید هیچ‌کس نداند که خودکشی از همان روز آغاز می‌شود که آدم دیگر امیدی به تغییر نداشته باشد. وقتی نه صدایی تو را صدا می‌زند، نه نوری از پنجره‌ات می‌تابد. برای زینب، مرگ به‌یک‌باره نیامد. آرام و بی‌صدا خزید. از همان روزی که استاد محبوبش، خانم شریفه، تماس گرفت و گفت: «زینب جان، ببخش که دیگه نمی‌تونم کمکت کنم. خودم هم از کابل می‌رم... دیگر نمی‌تونم دوام بیارم.» از همان شب، زینب دیگر چیزی ننوشته بود. کتابچه‌ی یادداشتش خاموش مانده بود. لبخندهایش محو شده بودند. چای نمی‌نوشید، غذا نمی‌خواست، حتی با خواهر کوچکش – مریم، که همیشه با او بازی می‌کرد – گپ نمی‌زد. مادرش نگران شد. گفت شاید مریض است. او را نزد داکتر بردند. داکتر گفت چیزی نیست، فقط شاید دلش گرفته باشد. اما هیچ‌کس نفهمید که دل گرفته یعنی زخم روان، نه سرفه یا سردرد. یعنی دختری که امیدش کشته شده، اما جسدش هنوز راه می‌رود. خداحافظی خاموش صبح آن روز، زینب لباس مکتبش را به تن کرد. کسی نفهمید چرا. رفت به اتاق پشتی کهنه، همان اتاقی که روزگاری در آن تمرین درسی می‌کرد. روی زمین نشست، کاغذی برداشت و نوشت: «من شکست خوردم. نه از امتحان ریاضی، بلکه از زنده‌گی. نه از کتاب، بلکه از دیوارهایی که جلو روانم را گرفتند. اگر روزی مادری دخترش را به مکتب برد، یادی هم از من کند.» قرص‌ها را در مشت گرفت. یکی‌یکی بلعید. چشمانش را بست. و در ذهنش تنها تصویری که نقش بست، تخته‌ی سیاهی بود که روی آن نوشته شده بود: «به صنف دهم خوش آمدی، زینب!» نور کم‌رنگ زندگی وقتی مادرش صدای افتادن لیوانی را شنید، با عجله به سوی اتاق دوید. زینب روی زمین افتاده بود. صورتش زرد، دهانش کف‌آلود، چشمانش بسته. فریاد مادر در کوچه طنین انداخت: «کمک کنین! دخترم مرد! زینب جان... به خدا چشمایت را باز کن!» همسایه‌ها آمدند. پسرکی با موترسایکل‌ش رساندشان به شفاخانه دولتی. داکترهای بی‌امکانات، در نبود دوا و وسایل، کوشش کردند نجاتش دهند. معده‌اش را شستند. ساعت‌ها در کنار بسترش نشستند. یکی از داکترها گفت: «شانس آوردین که زود رساندین... اما روانش؟ خدا می‌فهمه.» شفاخانه‌ای پر از دردهای خاموش زینب سه روز می‌شود که بستری است. چشم باز نمی‌کند. وقتی هم باز می‌کند، فقط به سقف نگاه می‌نماید. گاهی اشک، بی‌صدا از گوشه‌ی چشمش جاری می‌شود. مادرش یک لحظه هم از کنارش دور نمی‌شود. با هر قطره‌ی سرم، دعا می‌کند که یک لحظه‌ی دیگر، زینب بماند. می‌گوید: «کاش می‌فهمیدم زینب جان... کاش یک‌بار دیگه فقط بگی مامان، من خوبم.» پدرش پشیمان است، اما هنوز غرورش را نشکستانده. فقط در راهرو قدم می‌زند. هنوز هم جرأت ندارد به چشمان دخترش نگاه کند. صدای خاموش یک نسل زینب تنها نیست. در همان شفاخانه، چند دختر دیگر هم بستری‌اند. یکی به‌خاطر لت‌وکوب از سوی خانواده، یکی دیگر به‌خاطر مجبور شدن به ازدواج با مردی که پنج برابر سنش است. و حالا زینب، دختری که فقط می‌خواست استاد شود، حالا روی تخت، در نبرد با مرگ. جامعه این دختران را فراموش کرده است. هیچ رسانه‌یی نمی‌نویسد که چند دختر به‌خاطر بسته بودن مکتب‌ها خودکشی کرده‌اند. هیچ‌کس آماری ندارد از اشک‌هایی که در خاموشی جاری شده‌اند و شاید... روزی باز شود اگر زینب دوباره به زند‌گی بازگردد، شاید روزی خودش داستانش را قصه کند. شاید دختری دیگر، که حالا همین حکایت را می‌خواند، تصمیم بگیرد زنده بماند. شاید استادی، در جایی دور، نام زینب را در یاد داشته باشد و بگوید: «من به‌خاطر او، درس می‌دهم.» اما تا آن روز، ما باید گوش بدهیم. به صدای آن دخترانی که دیگر گپ نمی‌زنند، اما چشمان‌شان هنوز می‌پرسند: «کسی ما را می‌بیند؟» نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


7 ماه قبل - 221 بازدید

مرگ بخشی اجتناب‌ناپذیر از زندگی است و گریزی از آن وجود ندارد. پذیرش مرگ عزیزان، به‌ویژه در شرایطی که این فقدان ناگهانی رخ می‌دهد، بسیار دشوار و سنگین است. تغییر احساسات ما پس از مرگ یکی از نزدیکان، به میزان ارتباط ما با او و همچنین نحوه وقوع این اتفاق بستگی دارد. معمولاً کنار آمدن با مرگ افراد مسن یا بیمار، به‌دلیل آمادگی قبلی، آسان‌تر است؛ اما مرگ ناگهانی عزیزان، شوک بزرگی ایجاد می‌کند. این نوع فقدان معمولاً منجر به سوگی عمیق می‌شود که گذر زمان زیادی برای التیام آن لازم است. در این مقاله همراه ما باشید تا بررسی کنیم چگونه می‌توانیم پس از مرگ عزیزان سوگواری کنیم و خود را تسکین دهیم. **چگونه پس از مرگ ناگهانی عزیزان سوگواری کنیم؟** سوگواری برای از دست دادن عزیزان، چه این اتفاق ناگهانی باشد چه نباشد، همیشه دردناک است. بااین‌حال، آماده نبودن یا نداشتن فرصتی برای خداحافظی با فرد از دست‌رفته، می‌تواند این رنج را بیشتر کند. اگر دوست، فرزند، پدر، مادر، همسر یا هر شخص مهم دیگری را ناگهانی از دست داده‌اید، احتمالاً طیف گسترده‌ای از احساسات منفی را تجربه می‌کنید. سوگواری برای از دست دادن عزیزان و گذر از رنج این فقدان، فرایندی است که برای هر فرد متفاوت است. بنابراین، نمی‌توان پیش‌بینی کرد که این فرایند چقدر به طول می‌انجامد. به هر دلیلی که عزیز خود را از دست داده باشید، راه‌های متعددی برای کنار آمدن با درد این فقدان وجود دارد که در ادامه چند نمونه از آن‌ها را معرفی می‌کنیم. ۱. از دیگران کمک بخواهید هیچ‌کس نباید در سوگواری‌های زندگی خود تنها بماند. در طول دوره سوگواری، احساساتی مانند افسردگی، خشم و شرمساری کاملاً طبیعی هستند. فردی که چنین احساساتی را تجربه می‌کند، ممکن است از بودن در کنار دیگران احساس آسیب‌پذیری یا خجالت کند و به همین دلیل تنهایی را ترجیح دهد. برخی دیگر نیز خود را مجبور به تنهایی می‌بینند، چراکه احساس می‌کنند دیگران توان درک درد و رنجشان را ندارند. بعضی افراد هم صرفاً حوصله تعامل و ارتباط با دیگران را ندارند. تنهایی برای فکرکردن و پردازش احساسات مهم است، اما بودن در کنار کسانی که توان حمایت روحی و جسمی از شما را دارند نیز ضروری است. از افرادی کمک بخواهید که در کنارشان احساس امنیت می‌کنید؛ کسانی که خود نیز این درد را تجربه کرده‌اند، اعضای خانواده یا دوستانی که می‌توانند شما را درک کنند، با شما صحبت کنند یا حتی صرفاً کنار شما باشند. ۲. حواستان به نیازهایتان باشد در دوره سوگواری، توجه به نیازهای جسمانی، احساسی و معنوی اهمیت بسیاری دارد، زیرا سوگواری بر ذهن و بدن شما تأثیر می‌گذارد. این تأثیرات ممکن است به خستگی، بی‌خوابی، تغییر اشتها و سایر مشکلات منجر شوند. ما اغلب تمایل داریم فکر و جسم را جدا از هم بدانیم، اما در سوگواری، این دو عنصر جدایی‌ناپذیر هستند و روند درمان نیازمند توجه به هر دوی آن‌ها است. به ابتدایی‌ترین نیازهای خود، مانند نوشیدن آب کافی، تغذیه سالم و به‌اندازه، و رعایت نظافت شخصی، توجه کنید. این موارد در عین سادگی، برای حفظ سلامتی و بهبود سریع اهمیت دارند. فعالیت‌هایی مانند مدیتیشن، یوگا و پیاده‌روی را به برنامه روزانه خود اضافه کنید. همچنین به ایمان و معنویت خود توجه داشته باشید. بسیاری از افراد پس از تجربه فقدان ناگهانی، ارتباطشان با ایمان یا معنویت تضعیف می‌شود و این می‌تواند احساس تنهایی و تردید را تشدید کند. ۳. برای طی‌کردن دوره سوگواری به خود فرصت دهید یکی از مهم‌ترین اصول در سوگواری و روند درمان، «پذیرش» است. بپذیرید که احساساتی مانند غم، خشم و ناامیدی در این دوره طبیعی هستند. بپذیرید که ممکن است در حال حاضر از نظر روانی توان بازگشت به روال عادی زندگی را نداشته باشید و طبیعی است که فعالیت‌های روزمره خود را مطابق با نیازهای جدید روحی‌تان تنظیم کنید. به خود زمان بدهید تا سوگواری کنید و مرگ عزیزتان را بپذیرید. اگر لازم است سکوت کنید، گریه کنید یا حتی فریاد بزنید و زمانی که احساس شادی می‌کنید، خوشحال باشید. فرایند سوگواری معمولاً شامل پنج مرحله است: انکار، خشم، چانه‌زدن، افسردگی و پذیرش. بااین‌حال، این فرایند همیشه به همین ترتیب پیش نمی‌رود و تجربه شما لزوماً شبیه به تجربه دیگران نخواهد بود. اگر یکی از مراحل سوگواری را پشت سر نگذاشتید یا پس از دوره‌ای افسردگی به مرحله خشم بازگشتید، این به معنای حرکت رو به عقب نیست. واکنش‌ها به مشکلات روحی بسته به فرد و شرایط متفاوت‌اند. ۴. از فردی متخصص برای پذیرش مرگ عزیزان کمک بگیرید بودن در کنار دوستان، خانواده یا افرادی که با آن‌ها راحتید، برای بهبود شرایط روحی‌تان بسیار مفید است. بااین‌حال، برخی جنبه‌های سوگواری و مراحل درمان وجود دارد که تنها یک مشاور متخصص سوگ می‌تواند به آن‌ها رسیدگی کند. مشاور متخصص سوگ با دیدگاه حرفه‌ای خود می‌تواند به افرادی که دچار احساس گم‌گشتگی یا سردرگمی شده‌اند، یا از مشکلات روانی مانند افسردگی و بازگشت خاطرات آسیب‌زا پس از فقدان (تروما) رنج می‌برند، کمک کند. همچنین، او می‌تواند برای کنار آمدن با افکار و احساساتی که پس از تجربه فقدان بروز می‌کنند، راهکارهای مناسبی ارائه دهد و شما را در این مسیر راهنمایی کند. ۵. خویشتن‌اندیشی و یافتن معنا کنار آمدن با سوگ و بهبودی پس از آن ممکن است یکی از سخت‌ترین چالش‌های زندگی‌تان باشد؛ اما درعین‌حال می‌تواند فرصتی برای خویشتن‌اندیشی نیز باشد. در این راستا، مرحله ششمی به مراحل پنج‌گانه سوگواری اضافه شده است: یافتن معنا. یافتن معنا می‌تواند با توجه به نیازها و تجربیات هر فرد متفاوت باشد. این معنا ممکن است شامل پیدا کردن درکی از رنجی که تحمل کرده‌اید، یا کشف فعالیت‌ها و گفتگوهایی باشد که به شما احساس امید و هدفمندی در آینده‌ای بدون عزیز ازدست‌رفته‌تان می‌دهد. برای بسیاری، فرایند سوگواری فرصتی است برای بررسی ارزش‌های شخصی، کاوش و برقراری ارتباط با این ارزش‌ها. راه‌های کشف معنا می‌تواند شامل موارد زیر باشد: نوشتن افکار و احساسات برای درک بهتر آن‌ها؛ انجام فعالیت‌های هنری؛ گوش دادن یا خلق موسیقی؛ مشارکت در کارهای داوطلبانه و خیرخواهانه؛ سفر به مکان‌های جدید برای تجربه‌های متفاوت. ۶. بررسی کنید که برای بهبود و پذیرش مرگ عزیزان، باید چه روندی را طی کنید هر فرد برای کاهش درد و رنج خود نیازهای متفاوتی دارد. روند بهبودی برای مادری که فرزندش را از دست داده، با فردی که خواهر خود را از دست داده است، لزوماً یکسان نیست. حتی یک زن و شوهر نیز ممکن است برای سوگواری فرزند ازدست‌رفته خود واکنش‌ها و روندهای متفاوتی داشته باشند. افراد مختلف به زمان‌های متفاوتی برای تکمیل فرایند سوگواری خود نیاز دارند، از استراتژی‌های گوناگونی برای کنار آمدن با درد استفاده می‌کنند و ایده‌های متفاوتی برای پذیرش مرگ عزیزان پیدا می‌کنند. برای مثال، جوانی را تصور کنید که در اثر تصادف رانندگی یا درگیری خیابانی به شکلی دلخراش از دنیا رفته است. در چنین مواردی، درخواست اجرای عدالت از سوی نزدیکان فرد ازدست‌رفته می‌تواند بخشی از روند درمان آن‌ها باشد. سخن پایانی برای پذیرش مرگ عزیزان اگر به‌تازگی عزیزی را از دست داده‌اید، احتمالا احساس آشفتگی زیادی دارید، درگیر مراحل سوگواری هستید و نمی‌دانید چگونه با احساسات خود کنار بیایید. اولین گام این است که با خود مهربان باشید. با خودتان و دیگرانی که این فقدان را تجربه می‌کنند، با آرامش و محبت رفتار کنید. تلاش کنید سوگواری خود را بشناسید و به‌تدریج آن را هدایت کنید. به یاد داشته باشید که درمان ضربه‌های روحی و پذیرش مرگ عزیزان فرایندی آسان نیست. برای روزهای خوب و بد زندگی بدون عزیزتان آماده باشید و بدانید که چنین حالت‌هایی طبیعی هستند. هنگامی که احساس آمادگی کردید، از اطرافیان درخواست کمک کنید. البته این نکته را در نظر بگیرید که حتی انجام کار ساده‌ای مانند صحبت با دیگران، به‌ویژه کسانی که این نوع سوگ را تجربه نکرده‌اند، ممکن است برایتان خسته‌کننده باشد. به خودتان زمان بدهید و اگر لازم است، مدتی را برای برآورده‌کردن ابتدایی‌ترین نیازهای خود، در تنهایی سپری کنید. مهم است که با سوگ خود روبه‌رو شوید، راهی برای بیان آن پیدا کنید و روش‌هایی سالم برای کنار آمدن با آن بیابید. زمانی که آمادگی لازم را پیدا کردید و قدرت روحی خود را بازیافتید، می‌توانید به دنبال اجرای عدالت بروید، درباره آینده زندگی‌تان تصمیم‌گیری کنید و اهداف جدیدی را برای خود تعیین کنید. تا رسیدن به این مرحله، با مراقبت از خود و نزدیکانتان و فراهم‌کردن زمان و منابع لازم برای بهبود، به عزیز ازدست‌رفته ادای احترام کنید. در این مقاله به بررسی عمیق پذیرش مرگ عزیزان پرداختیم و راهکارهایی ارزشمند برای کنار آمدن با این تجربه دشوار ارائه دادیم. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب