
فرحت زیبا یوسفزی، یک نام آشنا در عرصه ادبیات و هنر است. او یک نویسنده، شاعر و مترجم است که آثار متنوعی را در قالبهای مختلف ادبی خلق کرده است. آثار او معمولاً به زبان اردو و فارسی هستند و به مسائل اجتماعی، فرهنگی، و زنان میپردازند. فرحت در سال ۱۳۸۰ در كشور پاكستان و در يک خانواده روشنفكر و خاندان سپه سالار غلام حيدر خان چرخی به دنیا قدم گذاشت، از آوان طفلیت علاقهمند مطالعه و نوشتن بود، از كتابهای داستانی خوشش میآمد و مطالعه میكرد تا اینكه در سن ۱۲ سالگی در حالی که متعلم صنف ششم بود، اقدام به نوشتن داستانهای كوتاه نمود، بدون شک هر انسان هنرمندی را حسی میكشاند و او را حس و علاقه به نوشتن وادار به گرفتن قلم کرد تا بنویسد. دوری و رنج پدر کلمه گشت و از نوک قلمش جاری شد. بیشترین نوشتهها و شعرهایش نیز در وصف پدر است. نویسندگی یکی از اهداف بزرگ فرحت است و به همین دلیل در ظرف یکسال توانست به یاری خداوند كتابی را به چاپ برساند، به نام(حقيقتهای زندگی) كه موضوعات آن كشيدن واقعات ملى و اجتماعى توسط قلم و به زبان ساده مانند: دردها، رنج ها و آرزوهاى مردم اين سرزمين، به خصوص بانوان اين كشور كه با دشوارىها دست و پنجه نرم میكنند و فرحت زيبا توانسته اين فرياد را به گوش ها رساند. بعداً آهسته، آهسته توانست توجه بزرگان اهل ادب و فرهنگ كشور ما را به سمت نوشتههایش جلب نماید و بیشترین تقدیر وتمجید از طرف آنها شامل حال فرحت شد و در انجمن قلم افغانستان نیز عضویت کسب كرد و شروع به فعالیت کرد و همین طور از طرف رسانه.های دیداری در برنامههای مختلف شعر و ادب دعوت گرديد و در عین حال با رسانههای نوشتاری نیز همکار شد. كار كردهاى دوشيزه فرحت، جوانى قلم بدست و آگاه در راه روشنگرى جوانان اين نسل فراموش شده كشور، قابل قدر است. فرحت در زمینه انگیزه جوانان این سرزمین چنین نظری دارد: همه چيز بر میگردد به سعی و تلاش خود انسان، آینده را برای آنانی كه در هر شرایطی سخت و دشوار با صبر و كوشش سپری میكنند روشن و روشنتر مینگرم. فرزندان این سرزمین دست از تلاش بر نمیدارند چون من چشم دیدم را مینویسم كه فرزند این وطن چگونه تحصیل میكند و درس میخواند، با آنكه زمینههای پیشرفت برایش مساعد نیست و یا اگر مساعد هم است دچار فقر و ناداری است. در پهلوی كار و غریبیاش در آفتاب سوزان، كتابهای مكتب را در بغل دارد و درس می خواند، پس چرا به اینها امیدوار نبود و همین سبب می گردد هرروز از قبل خوشبینتر شوم و افتخار كنم بر فرزندان این سرزمین خسته! فرحت زيبا يوسفزى با آنكه نويسندهی خلاق است، شاعر مستعد نيز است كه شعرنو و سپيد را به زيبايى مىسرايد. نويسندهگان مورد علاقهاش داکتر اكرم عثمان، سپوژمی زرياب، محمدقسيم سروش، كمالالدين مستان و خالد نويسا میباشند، بانو فرحت نیز نوشتههایش را تحت نظر جناب محمد قسيم سروش داستان پرداز، شاعر و منتقد ادبی كار میکند. كوچههای سبز من از آن كوچه بارها گذشتم دیگر پاییز و سرد شده بود كاش بارها گذشتنت را تكرار میكردی خاطرات دیگر پژمرده شدند و زرد همچو برگهای پاییز افتاده و من از آن كوچه بارها گذشتم ترانههای كوهسار،دریا،پرندههای خوش آواز دیگر گذشتنش چون قبل نبود، گذشتنت را تكرار كن! تا من نیز لبخندها و گریههایم را تكرار كنم من از آن كوچه بارها گذشتم و گذشتم برخی از آثار معروف فرحت زیبا یوسفزی عبارتند از: رمانها: "سایههای شکسته"، "قلمرو خاکستر" و "رنگین کمان بعد از باران" از جمله رمانهای او هستند که به مسائل زنان و جامعه میپردازند. مجموعه داستانهای کوتاه: "آینههای روبرو" و "زخمهای ناپیدا" از جمله مجموعه داستانهای کوتاه او هستند که به مسائل اجتماعی و انسانی توجه دارند. شعر: یوسفزی در زمینه شعر نیز فعالیت دارد و اشعار او اغلب مضامین عاشقانه، اجتماعی، و فلسفی را در بر میگیرند. ترجمه: او تعدادی از آثار ادبی را از زبانهای دیگر به اردو و فارسی ترجمه کرده است که از جمله آنها میتوان به ترجمه آثار برخی از نویسندگان معاصر اشاره کرد. علاوه بر این، یوسفزی در زمینه هنر و هنرهای تجسمی نیز فعالیت دارد و گاهی اوقات آثار نقاشی و هنرهای دستی خود را نیز به نمایش میگذارد. او در محافل ادبی و فرهنگی نیز حضور فعالی دارد و به عنوان یک چهره برجسته در عرصه هنر و ادبیات شناخته میشود. دوشيزه فرحت كه در جامعه سنتى كشور، جوانى خود را سپرى مىكند با درد مادران، زنان و دختران که به گونهی مایوسانه در رنج و سختی به سر میبرند، مىخواهد در آینده مدافع حقوق اين طبقه محروم جامعه منحيث قاضى و يا وكيل مدافع بانون انجام وظيفه كند و يا اينكه خبرنگار شود تا حال احوال بانوان رنجديده كشور را از دوردست هاى شهر و ولايت از طريق خبر و اطلاعات جمعى به گوش مردم وجهانيان برساند تا از اين طريق به بانوان مظلوم خدمت نموده با قلم و ادب عليه خشونت زنان كشور مبارزه نماید. سوْال خیام خموش و جواب بانو فرحت شعر: خیام خموش ای وای! چـه زیبــا صنمی! اهل کجائی خوش لحنی و شَکر شکنی، اهل کجائی مانند تو سیمین بدنی نیست در این شهر خوش صورت و موزون بدنی،اهل کجائی لعل لبت از رنــگ عقیق اســت به ظاهر انگــار کـه اهــل یَمَنی، اهـــل کجائی دیریست که می گردم و الحق که ندیدم در شهـــر بمثل تو زَنی، اهـــل کجائی از نسـل بدخشــی، ســـمرقند و بخارا یا دخت خُراســـــان وطنی، اهل کجائی در کیش مســــلمانی و یا آئین ترســـا یــا آنکـه تو هم دینِ منی، اهـل کجائی "خیام" فـــتاده به رهت پُرســش آخــر شاه بیت غــزلهـــای منی، اهل کجائی شعر: بانو زیبا فرحت یوسفزی حقــــا کــه چه زیبــا صنمم، اهل وفایم خوش لحنم و شَکــر شــکنم، اهل وفایم امثال من اندر نگهت نیست در این شــهر غـــــم پرور این انجــــمنم، اهل وفایم لعـــــل لبم از رنگ عقـیق اســت ولیکن پشــــتانه و دری ســخنم، اهـــل وفایم من دخــتر آزاده ولی گــــم شده جـویم در شــــهر شـــما خویشتنم، اهل وفایم نی نســل سـمرقندم و نی نســـل بخارا تک دخـــــتر افغــــان وطنم، اهل وفایم در کیش مســلمانم و فـــــارغ ز تعصب بی خـــــانه ام و بی کفنم، اهــل وفایم "فرحت" چو غزل سر بکند نالــه کند دهر بلبل صفـــت اندر چمنم، اهــــــل وفایم نویسنده: قدسیه امینی