در ميان زنان شاعر و قلم به دست معاصر، يكى هم نفيسه خوشنصيب غضنفر است. اين شاعر نازکخيال، از قريحه سرشار، تخيل پر بار و زبان شيوا و شیرين برخوردار است. آنچه که اين نويسنده و شاعر را متمايز مىسازد، اين است كه هم جدى مىنويسد و مىسرايد و هم استعداد درخشان در طنزنويسى دارد. از طرف ديگر براى كودكان شعر میسرايد و داستان مىنگارد. نفیسه خوشنصیب تازه در اواخر دههی شصت خورشیدی به سرایش شعر آغاز کرده و تازه در حلقهی شاعران جوان، نام و نشانی یافته بود که دست حادثه، سرمهی خاموشی در گلویش کرد. دست کم در سه دههی گذشته نه صدایی از او بود و نه هم رد پایی. گویی قطره بارانی شده و در کام بیابان تشنهیی فرو رفته بود. میرفت تا از حافظهی شعر و ادبیات معاصر کشور فراموش گردد. هماکنون کم نیستند شاعر بانوانی که در تداوم سالهای خون و انفجار، سالهای آوارگیهای بزرگ، صدای شان در میان صدای این همه انفجار و آتش گم شده است. گزینهی «دریچۀ دل»، اثریست که محتوای آن، در بند بودن شاعر را به تصویر میکشد. که حتا آزادی اگر ریسمانی هم باشد، میخواهد خود را از آن بیاویزد. او آزادی را به اندازهی مادر خود دوست دارد. حلق آویز کردن با ریسمان آزادی خود رهایی از بند است. او میداند که آزادی به رایگان به دست نمیآید. او شاید میخواهد بگوید که زندگی خود اسارت است، تا از آن نگذری به رهایی نمیرسی! در این گزینهی شعر ۱۵۹ شعر شاعر گردآوری شده است که در بر گیرندهی غزل، مثنوی، قصیده، قطعه، ترانه، چهارپاره، نیمایی و شعر سپید میباشد. نفیسه خوشنصیب گاهی جهان را نه با چشمهایش؛ بل با روان مذهبیاش مینگرد و با آن پیوند برقرار میکند. با این حال وقتی در سر زمینش جنگهای تنظیمی به راه میافتد و آنها به جان هم میافتند او خطاب به آنان فریاد میزند: « من خدا را در هیاهوی شما گم کردهام» اما؛ گویی در شعردیگری میخواهد به چنین وضعیتی پاسخ گوید: امروز من ز خویش خدایی بر آورم از وسعت سکوت صدایی بر آورم بعد از هزار سال خموشی و بیکسی دریافتم کسی و صدایی بر آورم حالا که می دهد نفسی همنفس به من از سینهگاه حبس هوایی بر آرم بعد از هزار بار تپیدن به خاک و خون زین خاک سرفگنده خدایی بر آورم خوشنصیب در شعرهایش اندرزگوی صبر و شکیباییست. به ویژه برای زنان. چنین است که از خاکستر او گل میروید. این گل ثمرهیی است که او از شکیبایی خود به آن میرسد. او شاعر تنهاییست. از سکوت سخن میگوید. از بیداد، از آتش که نماد جنگ و ویرانگری است. دلش برای درختان باغ میسوزد، وقتی که بهاران با صدای تفنگ آغازمی شود. مصیبت زنان، کوچ و آوارگی، راز و نیاز با خداوند، عشق به سرزمین بخش بیش موضوعات و مضمون شعرهای او را میسازند. او شاعر مصیبت دیده است. این مصیبت را خود احساس کرده و این مصیبت در پیکرهی شعر های او جاریست. اثر دیگر نفیسه خوشنصیب غضنفر شاعر و نویسنده سخت کوش کشور طی محفلی رونمایی شد. درمحفلی که به این مناسبت ترتیب یافته بود استاتید دانشگاهها، نویسندهگان، شاعران، ژورنالیستان و اهل قلم حضور به هم رسانده با تحلیل نقادانه و ابراز نظرها آثار این بانو را رونمایی کردند. دراین محفل بانو نفیسه خوشنصیب غضنفر در مورد آثار و داشتههای چندین سالهاش روشنی انداخت. بعداً پوهاند استاد عبدالقیوم قویم استاد ادبیات پوهنتون کابل، استاد سکینه بنوغضنفر، بسیگل شریفی شاعر و اکادیمسن فاضل شریفی و چند تن از استادان و شاعران دیگر نوشتههای بانو نفیسه خوشنصیب را به نقد گرفتند و گفتند، بانو خوشنصیب یکی از چهرههای شناخته شده درکنار طنز و ادبیات کودک جدی شعر میسرآید و مینویسد در رشته روانشناسی مطلعات خصوصی دارد اما دراصل، تحصیل کرده ژورنالیزم است. آنها افزودند، این نویسنده ازتواناییها فراتصور در عرصه ادبیات کودک دارد و از قریحه سرشار شعر و زبان شیوا و شیرین نثر برخوردار است. استاد عبدالقیوم قویم گفت که ازنوشتههای این شاعر برمیاید که وی برعلاوهی علاقه به ادبیات کودک و روانشناسی به مسایل ماورالطبیعه و طنز نیزعلاقه وافر دارد و از همین سبب با عشق و علاقه فراوان کتبی دراین زمینه نوشته و منتشر ساخته است. به گفته استاد قویم در سرودههای این بانو عواطف زنانه موج میزند و احساس پاک میهن دوستی به وضاحت در اشعارش حس میشود که شاعر به میهن خود عشق میورزد و به گذشتههای پرافتخار و یادگارهای تاریخی و فرهنگی آن میبالد و آینده درخشان را برای میهن خود آرزو میکند. به گفته وی رویکرد شاعر به گذشتههای تاریخی و فرهنگی آریانای کهن و استوره های ملی یکی از ویژه گیها و دیگر و روشن سرودههای او است. همانطور که قبلاً بیان داشتیم بانو خوشنصیب به طنز نیز علاقه دارد و دراین نوع ادبی آثار گران ارجی هم دارد اما کار سرایش را بسیار عاشقانه دنبال میکند. سبک نوشتههای بانو خوشنصیب متاثر از اشعار و سرودههای مولانا بزرگ بلخ میباشد و از محتوای اشعارش استنباط میشود که وی قرینه قریب به مولانای بلخ دارد. با وجود اینکه این بانو دررشتهی روانشناسی مطالعات دارد دراصل تحصیل کرده ژورنالیزم است و در روزنامه کابل تایمز، آژانس باختر، مجله میرمن وصدف کار و نویسندگی کرده است. وى مدت ده سال را نيز در در دانشكده ژورناليزم دانشگاه بلخ در سال هاى ١٣٨٤-١٣٧٤ تدريس نموده است . در پايان نامهاى كتابهاى چاپ شده خانم غضنفر : ١-بتاب بتاب آفتاب ، مجموعه مشترك شعر و ترانه براى اطفال ٢-دريچه به سوى سلامتى روانى(مجموعه روانشناسى ) ٣-مرض بى اعتمادى(مجموعه طنز) ٤-خجالت بكشين (مجموعه طنز) ٥-دريچه دل ٦-در بستر ستاره ٧-كمان رستم ۸-اخرين پيامبر ٩-دوست باطن ، جلد اول ۱۰-دوست باطن ،جلد دوم ١١-خورشيد ١٢-تولد پروانه ١٣-پرنده كو چك ، شعر كودك وغیره آثار. نان خشك (طنز) روزى معلم تدبير منزل ما از ما تقاضا كرد كه لست خوراكههاى را كه در يك هفته نوش جان مىكنيم، بنويسيم. كارخانگى بود. ما هم لستهاى تهيه ديده بوديم كه به او، در هنر آشپزى كمك فراوان مىنمود، گفته اند، نه كه معلم و شاگرد از يك ديگر مىآموزند. لست مواد غذايى يكى از همصنفى هاى ما ، آن چنان جالب بود كه صداى خندهما از ديوار هاى كهنه بيرون تراويد به حدى كه مدير مدرسه دم در با چوپ آمد، رنگ معلم ما پريد. لست ازين قرار بود، روز اول : صبح درد، چاشت مرگ، شب بلا. روز دوم :صبح زهر، چاشت زقوم، شب هلاهل وبه همين ترتيب الى اخر هفته كه حتى حسرت و اشك و مشت ولگد و اه و افسوس، طعنه و حس حقارتهم در لست بود، مى خوردند. معلم ما بعد از شنيدن آن گفت : ديگ و كاسه شما از اين همه تلخى و تندى سوراخ نمى شود ؟ همصنفى ما گفت : نه ديگهاى ما از فولاد بى زنگ ساخته شده است اما يك هم صنفى ديگر ما چيز هاى خوش مزه نوشته بود و آب دهن ما را تا آخرين روز حيات جارى ساخت. روز اول : صبح: شير گاو ، مرباى آلو ،كيك اسفنجى، سيب تير ماهى و توت زمينى چاشت: كباب شامى و ديگى و لوله وچپلى و تكه، همراه با كاهو و كرم، مرچ و مساله، كوك و فانتاو اسپرايت، انگور وزنبورچه ! شب: پلو، چلو، قيمه و كباب، فرينى وشرينى، ترشى و تربوز، خربوزه و خرما، شاه توت و الى آخر من با شنيدن اين ليستها آن قدر در مانده و حيران بودم كه حد نداشت ،با خود فكر كردم، چه بدی کردم كه حقيقت را نوشتهام، حالا هم صنفىها ،به من خواهند خنديد. كمى مكث كردم ،كتابچهام را بستم و به معلم گفتم كه يادداشت نكردهام واز يادى براى تان نام مىبرم. چون چيزهاى را كه من مىخورم فراموش نكردنى اند ،فضاى صنف را آرامش فرا گرفت، زبانم خشكى مىكرد، گفتم : صبح :مرباى كچالو ، كيك ابريشمى ،شير اشتر ،توت آسمانى و ناك تير ماهى ! چاشت:كباب دل، جگر، روده، معده، گرده، مثان، و قرمه مغز سر انسان، از نوشيدنىها مفتا كولا. شب : ياقوت پلو، زمرد پلو، كوفته پلو، مفته پلو، خسته پلو، خربوزه اركانى، خرماى عربستانى، مرچپاكستانى و چكليت مينوى ايرانى ...! صداى خندههاى همصنفى ها كم مانده بود سقف را شگاف كند. آن روز متوجه نشده بودم، بعد ها به يادم آمد كه نان خشك را در دسترخوان از ياد بردهام، شايد براى همين خنديدند. بلى وقتى نان خشك نباشد، چه چيزى را بايد خورد. نویسنده: قدسیه امینی
سه شنبه, ۱۳ قوس ۱۴۰۳
|
Tuesday, 3 December 2024
برچسب: جنگ و باروت
4 هفته قبل
-
77 بازدید
ادامه مطلب