برچسب: نویسندگی

1 سال قبل - 586 بازدید

فرح ناز مصطفوی فرزند محمدرحیم « حصارمل» در یک خانواده علم دوست در ناحیه سوم شهر فیض‌آباد، مرکز بدخشان در ماه اردیبهشت که دامان چمن پر از لاله‌ها بود، به کاروان زنده‌گان این هستی اضافه شد. پدرش، محمد‌رحیم حصارمل معاون تدریسی پیشین معارف بدخشان، نام این نوزاد را فرح با اضافه‌ای ناز گذاشت؛ شاید می‌خواست تولد بانوی مفرحِ را از آغاز تولدش بشارت دهد. فرح آوان کودکی‌اش را در شهر فیض‌آباد گذرانید. در سن پنج ساله‌گی از شوق مکتب؛ با پای برهنه، خودش را شامل صنف اول ساخت و از لیسه مخفی فارغ گردید. شعرهای آن زمانش به قول خودش کودکانه بودند، بعدها در میان محافل فرهنگی_ادبی بدخشان، فرح! خود را سراینده‌ای یافت و جوهره‌ای شعر را در احساس خودش به بینش گرفت. از درد بانوان میسرایید، از محرومیت سرباز، از عشق عصیانگر و از مهرماهرانه! شعر‌هایش قوام از سپید، نیمایی، غزل و مثنوی است. فرح با انگشتان هنرمندش نگارند‌گی و نوازند‌گی گیتار را به بار تجربه گرفت. برخلاف هنرش او چهارسال را در رشته‌ای سیاست تحصیل کرد و اول نمره‌ای صنف خودش بود و دیپلوم خود را از رشته‌ای حقوق وعلوم سیاسی اخذ کرد. مقطع کارشناسی ارشد را در دانشکده‌ای پنجاب به پایان رسانده و کارشناسی ارشد را در دانشگاه طباطبایی تهران به مراحل نهایی رساند. ( از دور دست‌ها آغاز می‌شوم) اولین مجموعه‌ای شعری و ( تنیده است روی پروانه گی... برای اینکه پرواز کند را و نفس بکشد عشق را!) دومین مجموعه‌ای شعری فرح را تشکیل می‌دهند. فرح در مورد کارکرد‌‌هایش چنین بیان می‌دارد : مراحل بسیار ابتدایی که نوجوان بودم فعالیت‌های اجتماعی را به‌عنوان معلم صلح در همکاری با یکی از موسسات داخل آغاز کردم، تجربه معلم صلح برایم فرصتی بود تا نخست رابطه مستقیم با مردم و جوامع روستایی در بدخشان داشته باشم، سفرهای گاه و بیگاه به ولایات همجوار و کابل آغاز آشنایی با ساختارهای اجتماعی_سنتی افغانستان بیشتر در شمال‌شرق بود. همکاری و برنامه‌های آگاهی‌دهی در زمینه‌ای انتخابات و رای‌دهی که در سال‌های نخست نوع امید برای مردم خسته از جنگ بود. در میان سال‌های 2007 تا 2009 میلادی جمع آمد کوچک از جوانان نویسنده و اهل شعر را در همکاری با دوستان ساختیم که تجربه عالی در زمینه حرکت اجتماعی نوگرا در بدخشان بود. گردانندگی هفته‌نامه‌ای (ابتهاج) که انتشار تمرین‌های نخستین نویسندگان و شعرا ‌جوان بدخشان را نشر می‌کرد. همزمان مسول پروژه میدیوتیک افغانستان در بدخشان بودم که بیشتر معطوف به برنامه‌های صلح اجتماعی بود. بعد از ختم تحصیلات در سال 2019 میلادی، همکاری با میدیوتیک را دوباره به‌عنوان مسوول فرهنگی آغاز کردم و در این دوره مسوولیت سه بخش را بدوش داشتم، نای و نوا که برگذارکننده شب شعر و برنامه‌های فرهنگی در افغانستان بود. سفیران صلح جوان که گروه‌های تبلیغ صلح در ولایات را بدوش داشت و گفتمان فرامرزی و منطقوی که شامل کشورهای پاکستان، تاجیکستان و مرحله بعد ایران می‌شد. ( از دور دست‌ها آغاز می‌شوم) در سال 2020 توسط انتشارات امیری به زیور چاپ آراسته شد. در این مجموعه غزل، دوبیتی، رباعی و تجربه‌هایی هم از سپید و نیمایی موجود است. به روایت تاریخ یک عده از شعرها، بانو فرح دست کم ده سال می‌شود که با سرایش سر و کار دارد و نتیجه این تلاش‌ها مجموعه شعری است که اکنون ما در باره‌اش حرف می زنیم. بانو فرح، در این مجموعه به عنوان انسانی از این جامعه، صاحب دردها و درک‌هایی است که در دل و دنیای هر صاحب درد این سرزمین وجود دارد. او به عنوان یک زن در این مجموعه، حرف‌هایی برای گفتن دارد که تنها از زبان یک زن اندیشمند، شنیدنی است. اندیشه ورزی بارزترین مسأله در این مجموعه است و این مزیت وقتی بیشتر می‌شود که می‌بینید شاعر تلاش دارد تا با امکانات و ظرفیت‌های که در شعر وجود دارد حرفش را بگوید. نکته دیگر این اثر، سبک و زبان منحصر به فرد شاعر است. اگر در این مجموعه غزل است یا شعر سپید، اگر دوبیتی است یا نیمایی، نشان می‌دهد که از یک قلم تراوش کرده است و ریشه و خون مشترک دارند. بسیار اتفاق افتاده که شاعری تمام عمر از سایه‌ای تأثیرپذیری دیگران برون شده نتوانسته ولی هرچه بوده فرح مصطفوی توانسته به این امر مهم دست یابد و این دست‌آورد، کمی در کار و بار شعر نیست. اشعار فرح گاه و بی گاه به دلیل سهل‌انگاری در سرایندگی مورد نقد قرار می‌گیرد و اما خودش عاشقانه و از روی الهامی که به وی بخشیده شده شعر می‌گوید که در ادامه نمونه‌ای از کلام او را در نوشته ذکر می‌کنیم. سخن از غایت تنهایی یک سنگ شود تا کسی همدم یک بیکس دلتنگ شود حال عادت شده چند رنگ نباشی، قطعا زندگی قصد ندارد که هماهنگ شود دیده ای پهلوی یک ابر کسی خنده زند؟ آفتاب ابژهٔ یک کرکم هفت رنگ شود قصه‌ای سرمدِ،آئینه شدن فاجعه است تاکه آیینه شدی دیر و فلک سنگ شود راستی «کوله‌سفر»بسته،محالست جهان سر به فرمان دل آدم یک رنگ شود عشق رسوای غریبست در آن شهرکبود که خدا در وسط سینه‌ای آژنگ شود دیدم از شرطهٔ آن بادیه در نقصانیم لاجرم رسم ریا-لوحه ای ارژنگ شود شرف ات آید و رقصیده و آیینه بدست تخت و بختی زند و بیت شباهنگ شود نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


1 سال قبل - 524 بازدید

فرامنش در سال 1369ﻫجری شمسی در شهر باستانی هرات چشم به جهان گشود. دوره لیسانس‌ خود را در دانشکده‌ای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه هرات و دوره ماستری را در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه یزد ایران به اتمام رسانده است. بانو مژگان در مورد زندگی مشترک‌اش چنین بیان می‌دارد:  «زندگی ادبی-هنری من، از زمانی‌که ازدواج کردم آن هم با کسی که اهل شعر و ادبیات است، رونق بیش‌تری گرفته و در واقع زندگی هنری من، به رشد و بالندگی بسیاری رسیده است. ]تهماسبی خراسانی[ در کنار آن‌که شاعر، نویسنده و باستان‌پژوه است؛ همسر بسیار مهربان و با درکی برای من بوده و هست.» وی در مورد علاقه‌اش به ادب و ادبیات چنین بیان می‌دارد، از زمانی که خودش را شناخته نسبت به شعر و نویسند‌گی اشتیاق و ذوق را احساس نموده است. از دوران مکتب قلم نویسندگی بدست گرفت و داستان کوتاه، متون ادبی و مقاله‌های زیادی نوشته است تا این‌که وی از سال 1388ﻫجری شمسی به صورت جدی روی شعر کار کرده و بیشترین تمرکز وی روی قالب‌های موزون از جمله: غزل و رباعی می‌باشد. مژگان، عشق و شور در نوشتن را دلیل اساسی و الگوی خود، در عالم سرایندگی و نوشتار می‌داند. در مورد سرایش شعرهایش می‌گوید: «اولین شعرم را اتفاقی نوشته بودم، یعنی باور نداشتم که شعر باشد، بعضی تکه‌هایش موزون بود، مدتی بعد راه انجمن ادبی هرات را پیدا کردم و برای اصلاح و نقد شعرهایم می‌رفتم و کم‌کم این اتفاق را جدی گرفتم و تاحالا آن‌ را جدی دنبال می‌‌کنم.» از دیدگاه فرامنش، شعرای کلاسیک به دلیل خلق آثار پرمغزتر اُبهت خاصی دارند. او حافظ را همدم لحظاتش دانسته و بیان می‌دارد که سعدی، صائب تبریزی، مولانا و بیدل جایگاه ویژه‌ای در زند‌گی هنری‌اش دارند. مژگان فرامنش، در مورد وضعیت شعر و ادب به خصوص از حضور و سهم بانوان در افغانستان ابراز نگرانی می‌کند از دید او هنر و ادبیات بنا به دلایل مختلفی از جمله: بحران سیاسی، اقتصادی، فقر و بیکاری در حاشیه قرار گرفته است. در واقع روح این هنر، آسیب شدیدی دیده است؛ اما بازهم هستند کسانی اندک که کار می‌کنند تا این چراغ به‌ کلی خاموش نشود. از مژگان تا کنون چهار اثر ارزنده به زیور چاپ آراسته شده است که عبارت اند از: (اندیشه‌های دردآلود)، (گره‌ی کور)، (نی‌رنج) و (گلوی خراشیده‌ای باد). دستاوردهای مژگان فرامنش در عرصه هنر و ادبیات زیاد است که به چند مورد قابل توجه اشاره می‌نماییم: دریافت مدال دولتی میرغازی بچه‌خان از طرف رییس‌جمهور در سال 1394هجری شمسی، به دلیل آفرینش‌های ادبی و فعالیت‌های فرهنگی. برگزیده‌ شدن کتاب «گرهِ‌کور» در جشنواره‌ی کلک زرّین از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ، در کابل سال 1394هجری شمسی. برگزیده‌شدن به عنوان یکی از ده شاعر برترِ ده سال اخیر کشور، از سوی اتحادیه‌ی نویسندگان افغانستان در سال 1395هجری شمسی. احراز مقام نخست، دومین دور جشنواره‌ی شعر از «نیستان» در 1398هجری شمسی در بلخ. از کارکردهای افتخار آفرین فرامنش می‌توانیم به جمع‌آوری مجموعه اشعار بانو محجوبه هروی اشاره کنیم. فرامنش در این زمینه می‌گوید که قبل از این از محجوبه هروی شعری درست، کامل و بدون اشکلات نوشتاری در دسترس نبود به این دلیل وی اشعار هروی را جمع آوری کرده ومقدمه‌ای طولانی بر این کتاب نوشته است. مژگان با خلق آثار دوستداشتنی، این پیام را برای جوانان دارد که همیشه آنچه را که دوست دارند و به آن علاقه دارند را دنبال کنند و به آن عشق بورزند. در آن راه قدم بگذارند و با تمام نیرو تلاش کنند.   نمونه کلام طاقت بیاور، زندگانی خوب و بد دارد دل‌تنگیِ بسیار، رنجِ بی‌عدد دارد   طاقت بیاور سهم ما گرچه پریشانی‌ست تاریخ اگرچه از غم ما مستند دارد   گاهی طبیعت خاک می‌ریزد به چشمِ‌مان گاهی فلک با ما سرِ مشت و لگد دارد   آغوش ما سیاره‌های رنج پرورده شور و شعف بر سینه‌ی ما دست رد دارد   همواره مرگ و زندگی‌مان روی یک‌ سکه‌ست مانند دریایی که در خود جذر و مد دارد   باید که تاب آورد این آشفته‌گی‌ها را هرچند پایانِ جهان سنگِ لحد دارد نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


1 سال قبل - 543 بازدید

حمیرا قادری، تاسیس کننده‌ی انجمن (سوزن طلایی) در ۳ حوت ۱۳۵۸خورشیدی از یک پدر و مادر هراتی در کابل زاده شد. قادری در مورد فضای خانواده‌اش چنین بیان می‌دارد: «پدرم نزدیک سی سال است معلم است و مادرم همواره زن خانه بوده است. هر دو به عقایدم احترام گذاشته‌اند با وجود تفاوت‌های بسیار. پدرم مردی بسیار روشنی است. معمولاً تمام دختران فامیل برای حل مشکلات‌شان به پدرم زنگ می‌زنند، پدرم هیچگاه با زن به عنوان جنس دوم برخورد نکرده است. یقین دارم مرا از چهار پسرش بیشتر دوست دارد.» قادری در مورد انگیزه‌ی نوشتارش چنین می‌گوید: «بیش از حد عاطفی هستم و احساسی. خیلی دوست داشتم احساساتم را بروز بدهم و در موردشان حرف بزنم. ساعت کلاس‌های انشاء بهترین فرصت بود تا خودی نشان بدهم.  بعد هم کتابخانه کوچک پدرم مرا با دنیای داستان و رمان آشنا کرد. خواندن‌های بسیار و دنیایی احساسی خودم مرا به  داستان نویسی شوق داد. البته در همان دوره‌ای که دخترهای دوره طالبان در هرات خامک دوزی می‌کردند و مادرم هم گلدوز ماهری بود، من تلاش می‌کردم بیشتر بنویسم، تا کم نیاییم. آخر دخترها یخن‌های دوخته شده را به یک عالمه پول می‌فروختند، اما داستان‌های مرا کسی یک پول هم نمی‎‌خرید.» حمیرا از سال۱۳۷۰ قلم نویسندگی به دست گرفت و در پایان داستانش در یکی از جلسات مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در سال ۱۳۷۹ برای ادامه‌ی تحصیل روانه‌ی ایران شد و دوره‌ای کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشته‌ی زبان و ادبیات دری سپری نمود. حمیرا قادری از پایان نامه‌اش تحت عنوان( نقد و بررسی روند داستان نویسی در هرات از ۱۲۹۸تا ۱۳۸۰) به رهنمایی سیروس شمیسا در دانشکده زبان و ادبیات فارسی و زبان‌های خارجی دانشگاه علامه طباطبایی دفاع نمود. دوکتور حمیرا جهت کسب سند دوکتورا وارد دانشگاه تهران شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخ.ت باید یادآور شد که او یکی از محصلین فعال دوکتور شفیع کدکنی بود. او  هنگامی‌ که محصل دوره‌ی دوکتورا بود، توانست سه کتاب خود را که حاصل سه دهه فعالیت‌های او در عرصه‌ی زبان و ادبیات بود را به چاپ برساند. همچنان توانست تحت عنوان مدیر انجمن هنرمندان و فرهنگیان افغان مقیم ایران فعالیت خود را آغازکند. پس از اتمام دوره‌ی دوکتورا به افغانستان بازگشت و به حیث استاد دانشگاه و مشاور وزیر کار و امور اجتماعی ایفای وظیفه نمود. دوکتور حمیرا قادری جهت کسب دوکتورای دوم خود وارد جامعه‌‌ی علمی هند شد و در سال ۲۰۱۴ این دوره را نیز موفقانه به اتمام رسانید. و در هنگام فعالیت در وطن سه کتاب دیگر را به کارنامه‌ی ادبی‌اش افزود. داستان‌های حمیرا قادری در نشریاتی چون روزنامه‌ی اتفاق اسلام، اورنگ هشتم، هفت قلم، هزار و یک شب و مجله‌ هری چاپ شده است. دو داستان بانو حمیرا در کتابی زیر عنوان گنبد کبود که مجموعه‌ای از نوشته‌های داستان نویسان معاصر هرات است به چاپ رسیده است‌. (نقش شکار آهو) اثری دیگر از بانو حمیرا است که در ویژه برنامه‌ی شب‌های کابل که از سویخانه ادبیات افغانستان برگزار شده بود، مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در این جلسه ضیا قاسمی، شاعر و منتقد ادبی و خسرو مانی، نویسنده به نقد از آثار حمیرا قادری پرداختند. حمیرا قادری بیان داشته است که محتوا (نقش شکار آهو) در برگیرنده‌ی مسائل و مشکلات مربوط به زنان بوده که آن را به زبان نامتعارف بیان کرده است. این کتاب مانند دیگر آثار او که در عرصه‌ی ادبیات داستانی داشته به مصایب و مشکلاتی که زنان چه در جوانی و چه در سن بالاتر آنرا تحمل می‌کنند، پرداخته است. در این اثر با دو نسل متفاوت برخور می‌کنیم. یک نسل به عنوان دختر و یک نسل به عنوان مادر که مادر هم قربانی عرف اجتماع است و دختر هم به نوعی قربانی این رسم و عادات می‌باشد. خانم حمیرا قادری در مورد کتابش بیان می‌دارد که این اثر تلاشی بود برای متفاوت نوشتن. زبان معیار و بومی در این نوشته برایم بسیار ارزش داشت همچنین تکنیکی که من در زاویه دید این اثر به کار برده بودم. رقص در مسجد کتاب حمیرا قادری از سوی «یواسای تودی» میان پنج بهترین کتابی معرفی شد که نباید از دست داده شود. نیویارک تایمز آن را در صدر کتاب‌هایی قرار داده که برای ادب‌دوستان سفارش می‌شود. این کتاب به شکل خاطره‌نویسی-یکی از ژانرهای مشهور- نوشته شده است و دارای سیزده فصل می‌باشد. نویسنده تلاش کرده تا با روایت زن‌ستیزی‌های موجود در افغانستان، نگاه دنیا را به سمت این پدیده جلب کند. نامه‌های حمیرا قادری به فرزندش، راوی درد دوری از فرزند و فرهنگ مردسالار افغانستان است. قوانین و سنت‌هایی که او را از دیدن و شنیدن صدای فرزندش سال‌ها محروم ساخت. مانند هر اثر ادبی، این کتاب نیز دارای نکات مثبت و منفی خاص خودش است. اما با نگاهی کلی می‌توان گفت که حمیرا قادری روایت‌گر ماهر و توانمندی است. روایت‌های او شاید برای مخاطب خارجی شبیه فیلم‌های هالیوود باشد. ولی او توانسته با نظم خاص و ماهرانه، گوشه‌های مختلفی از دردهای بانوان کشور و مبارزه آن‌ها برای تغییر را بیان کند. نکته‌ی مهم حضور مردانی چون پدرکلان، پدر و برادر حمیرا است که او را در مقاطع مختلف زندگی حمایت کردند. از مجموعه آثار گهربار دیگر این بانو می‌توانیم به گوشواره‌ی انیس، بررسی روند داستان نویسی افغانستان، نقره دختر دریای کابل، اقلیما، گزیده اشعار معاصر افغانستان و... اشاره کنیم. وی به خاطر داستان (باز باران اگر می‌بارید) موفق به دریافت لوح تقدیر در سومین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی صادق هدایت در سال ۱۳۸۳ شد و به همین خاطر از سوی سید مخدوم رهین وزیر فرهنگ وقت افغانستان مورد تقدیر قرار گرفت. بانو قادری نخستین نویسنده‌ی افغان است که موفق به دریافت این لوح شده است. بانو حمیرا در مورد مشکلات نویسنده‌گی بیان می‌دارد که من به عنوان یک نویسنده و نه یک نویسنده زن، اولین مشکلی را که احساس می کنم، حوزه بسیار خالی از منتقد است. یعنی در جامعه ما منتقد ادبی به صورت تخصصی اصلا وجود ندارد. این مساله عرصه ادبیات داستانی را به شدت رنج می دهد. حالا من یا یک دوست دیگر که به عنوان نویسنده، نقد هم می کنیم، ممکن است به خطا برویم و ممکن است سرنوشت یک نویسنده یا یک اثر را با نقد اشتباه تغییر بدهیم. (سوزن طلایی) انجمن ادبی است که بانو حمیرا قادری موسس آن می‌باشد. که به گونه‌ی آنلاین به دختران و پسران افغان دوره آموزش داستان نویسی و کتاب خوانی را برگزار می‌کند. مستوره مهاجر یکی از اشتراک کننده‌گان انجمن در این زمینه بیان می دارد که: عضویت در انجمن سوزن طلایی تجربه خیلی خیلی خوبی بود. من توانستم مطالب ارزنده‌ی بیاموزم و همچنان آموختم که چه کتاب های بخوانم که روی داستان نوشتنم تاثیر خوبی بگذارد. و اینکه رعایت چه اصولی می‌تواند من را در آینده به یک داستان نویس خیلی موفق تبدیل کند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب