برچسب: شخصیت

2 ماه قبل - 109 بازدید

نویسنده: مهدی مظفری مادر، نخستین و مهم‌ترین آموزگار هر کودکی است. از نخستین لحظات زندگی، کودک در آغوش گرم مادر آرامش یافته و مفاهیم اولیه زندگی را از او فرا می‌گیرد. رفتارها، واکنش‌ها و تعاملات مادر با کودک، به طور مستقیم بر شکل‌گیری شخصیت، ارزش‌ها و باورهای او تأثیرگذار است. از طریق مادر، کودک با دنیای پیرامون خود آشنا شده و آداب و رسوم اجتماعی را می‌آموزد. چگونگی برخورد مادر با کودک، الگوی برای او در تعاملات آینده خواهد بود. به همین دلیل، کارشناسان تربیت بر نقش بی‌بدیل مادر در شکل‌گیری شخصیت کودک تأکید فراوان دارند. محیط خانه به عنوان اولین مدرسه کودک، تحت تأثیر مستقیم رفتارها و نگرش‌های مادر است و الگوهای رفتاری اولیه کودک در همین محیط شکل می‌گیرد. الف) تربیت جسمانی: در سخنان بزرگان اسلام، فرزند به «گل» تشبیه شده است. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «الولد الصالح ریحانة من ریاحین الجنّة»؛ «فرزند صالح گلی است از گل‌های بهشت». این تشبیه، ظرافت و آسیب‌پذیری کودک، به‌ویژه در سال‌های نخست زندگی را به خوبی نمایان می‌سازد. نوزاد، همچون گلی نورسته، جسمی لطیف و روحی حساس و تازه دارد و نیازمند مراقبت ویژه است. غفلت از این مراقبت، می‌تواند به پژمردگی و آسیب‌های جسمی و روانی او منجر شود. متأسفانه، در دنیای امروز شاهد کودکانی هستیم که به دلیل بی‌توجهی والدین، از رشد کمی و کیفی بازمانده و دچار نارسایی‌های گوناگون می‌شوند. از این رو، توجه جدی به تربیت فرزند و تأمین نیازهای او، هم از منظر شرع و وجدان و هم از دیدگاه عرف، امری ضروری و اجتناب‌ناپذیر است. در این میان، مادر نقشی بی‌بدیل ایفا می‌کند. او به دلیل نزدیکی و شناختی که از فرزند خود دارد، بهترین پاسخگو به نیازهای جسمی و روحی اوست. مهر، محبت و رأفت مادرانه، همچون حصاری امن، کودک را در برابر آسیب‌ها حفظ می‌کند و او را از آلودگی‌ها پاک می‌سازد. نوازش دستان مادر و لالایی‌های او، آرامشی بی‌نظیر به کودک می‌بخشد. مراقبت‌های طاقت‌فرسای سال‌های اولیه زندگی، تنها با عشق و صبوری مادرانه قابل انجام است. تربیت جسمانی، رکن مهمی از تربیت کودک است و نباید از آن غافل شد. جملهٔ «عقل سالم در بدن سالم است» به خوبی اهمیت سلامت جسم را در رشد و تکامل ابعاد دیگر وجود انسان نشان می‌دهد. جسمی که به درستی رشد نکرده و از سلامت کافی برخوردار نباشد، می‌تواند مانع رشد روحی و روانی فرد شود. نقش مادر در تأمین سلامت و رشد جسمانی کودک، بسیار حیاتی است و مادران باید با حساسیت و آگاهی، شرایط لازم برای این امر را فراهم آورند. البته پدر و نقش سرپرست خانه در فراهم‌آوری پیش‌نیازهای رشد جسمی کودکان کم‌تر از نقش مادر نیست. تأمین نیازهای مالی خانواده، ایجاد محیطی امن و آرام در خانه، مشارکت در مراقبت از کودک و حمایت عاطفی از مادر، همگی از جمله وظایف پدر است که به طور مستقیم بر رشد و سلامت کودک تأثیرگذارند. ب) تربیت دینی و معنوی: تربیت دینی، از منظر اسلام و قرآن، اهمیتی بنیادین دارد و توجه به آن باید از بدو شکل‌گیری نطفه و حتی پیش از آن، در تشکیل خانواده، مورد توجه قرار گیرد. این تربیت، فرآیندی مستمر و پویاست که در مراحل مختلف زندگی فرد، از جنینی تا بزرگسالی، ادامه دارد. نقش مادر در این میان، نقشی محوری و بی‌بدیل است. مادر، به عنوان اولین مربی و الگوی کودک، تأثیری شگرف بر شکل‌گیری باورها، ارزش‌ها و رفتارهای دینی او دارد. این تأثیرگذاری، نه تنها پس از تولد، بلکه از دوران جنینی آغاز می‌شود؛ حالات روحی، تغذیه و حتی نیات مادر در این دوران، می‌تواند بر شکل‌گیری شخصیت دینی و معنوی جنین مؤثر باشد. پس از تولد، مادر با لالایی‌ها، نوازش‌ها و رفتارهای خود، مفاهیم اولیه دینی را به کودک منتقل می‌کند. او با بیان داستان‌های قرآنی، قصص پیامبران و اهل بیت (علیهم‌السلام)، بذرهای ایمان و محبت به خداوند و اولیای او را در دل کودک می‌کارد. در دوران کودکی، مادر با صبر و حوصله، اصول و فروع دین، مانند نماز، روزه و تلاوت قرآن را به کودک آموزش می‌دهد و با ایجاد فضایی معنوی در خانه، زمینه را برای رشد و تعالی دینی او فراهم می‌سازد. در دوران نوجوانی و جوانی که فرد با چالش‌ها و سؤالات بیشتری در زمینه مسائل دینی مواجه می‌شود، مادر می‌تواند با گفتگوی صمیمانه، پاسخگویی به شبهات و ارائه الگوهای رفتاری مناسب، او را در مسیر درست هدایت کند. مادر با دعای خیر، حمایت عاطفی و ایجاد ارتباطی قوی و مبتنی بر اعتماد، می‌تواند فرزند خود را در برابر انحرافات و آسیب‌های اجتماعی مصون نگه دارد و او را در مسیر رشد و کمال دینی یاری رساند. به این ترتیب، نقش مادر در تربیت دینی و معنوی فرزند، نقشی چند بعدی و پیوسته است که از پیش از تولد آغاز شده و تا بزرگسالی ادامه می‌یابد و سنگ بنای یک زندگی ایمانی و سعادتمند را برای فرزند فراهم می‌آورد. ج) تربیت عاطفی: مادر به عنوان سرچشمه‌ی مهر و محبت، نقش بی‌بدیلی در تربیت عاطفی فرزند ایفا می‌کند. ساختار وجودی زن، او را به موجودی حساس و مهربان بدل کرده است که توانایی بالایی در برقراری ارتباط عاطفی صمیمانه دارد. این ویژگی ذاتی مادران، بستری مناسب برای ایجاد پیوند عاطفی قوی بین مادر و فرزند فراهم می‌آورد و در شکل‌گیری شخصیت کودک تأثیر بسزایی دارد. اسلام نیز به اهمیت نقش مادر در تربیت عاطفی فرزند تأکید فراوان کرده است. پیامبر اکرم (ص) با بیان این جمله که «خداوند به زنان و مادران مهربان‌تر از مردان است»، بر جایگاه ویژه مادر در خانواده و جامعه تأکید نموده‌اند. مادران با پرورش عواطف مثبت در فرزندان خود، می‌توانند به آن‌ها کمک کنند تا به افرادی سالم و شاداب تبدیل شوند. بی‌توجهی عاطفی مادر به کودک، عواقب جبران‌ناپذیری همچون افسردگی، اضطراب و مشکلات رفتاری را به دنبال خواهد داشت. د) تربیت اخلاقی: نقش مادر در تربیت اخلاقی فرزند بر همگان روشن است و نیازی به تبیین ندارد؛ چرا که مادر الگوی رفتاری و اخلاقی برای فرزند است. هر عمل کوچک و بزرگی که او انجام دهد، در منش و نحوه رفتار فرزند با دیگران تأثیر می‌گذارد. مادر با رفتار الگویی خود، انسانی پرورش می‌دهد که از ناپاکی‌ها، حسادت‌ها، کینه‌ها و رذایل اخلاقی دوری می‌کند و در دلش مهر، صفا و خیراندیشی نسبت به همنوعان پدید می‌آورد. او سرچشمه فضیلت‌ها و خوبی‌هاست و در محیط خانه می‌تواند درس تقوا و خداترسی به فرزند بیاموزد و از کودکی ضعیف و ناتوان، شخصیتی بزرگ علمی و اخلاقی بسازد و به جامعه تحویل دهد. در مقابل، اگر مادر به وظیفه خویش عمل نکند و در برابر چشمان کودک دست به رفتارهای نامناسب و ناشایست بزند، طبیعی است که کودک از او تبعیت می‌کند و در نتیجه، پست و منحرف تربیت خواهد شد. یکی از بزرگان و رهبران دینی در این زمینه می‌فرماید: «مادرِ خوب، بچه خوب تربیت می‌کند و خدای نخواسته اگر مادر منحرف باشد، بچه از همان دامن مادر منحرف بیرون می‌آید؛ و چون بچه‌ها آن علاقه‌ای که به مادر دارند به هیچ کس ندارند و در دامن مادر که هستند، تمام چیزهای که دارند، آرزوهایی که دارند، خلاصه می‌شود در مادر و همه چیز را در مادر می‌بینند.» بنابراین، مادران باید با آگاهی از تأثیر رفتار و گفتار خود بر فرزندان، در جهت تقویت ارزش‌های اخلاقی و دینی در خانواده بکوشند. آن‌ها می‌توانند با ایجاد محیطی سرشار از محبت، صداقت و احترام، زمینه‌ساز رشد شخصیتی سالم و متعادل در فرزندان خود باشند. همچنین، با پرهیز از رفتارهای ناپسند و آموزش عملی فضایل اخلاقی، می‌توانند نسلی مسئولیت‌پذیر و بااخلاق تربیت کنند که در آینده جامعه‌ای سالم و پویا را رقم بزنند.

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 100 بازدید

کودکان وقتی پای ابراز وجودشان در میان است، بسیار صریح هستند. ممکن است در ابراز عشق، نفرت، غم، حسادت یا سایر احساسات تردیدی نداشته باشند. حسادت به طرق مختلف بر کودکان تأثیر می‌گذارد. بنابراین، وقتی متوجه شدید که فرزندتان حسادت می‌کند، چه باید بکنید؟ شاید نگران شوید که آیا این موضوع بر طبیعت کودک شما تأثیر منفی خواهد گذاشت یا خیر. این مقاله کمک‌تان می‌کند راجع‌به حسادت در کودکان و نحوه‌ی برخورد مؤثر با آن بیشتر بدانید. اگر این سوال برای‌تان پیش آمده که دلیل حسادت در وجود کودک‌تان چیست؟ لوس کردن بیش از حد اغلب والدین دوست دارند کودکان‌شان را لوس و ناز پرورده به بار بیآورند اما اگر فرزندتان را بیش از حد ناز و نوازش کنید ممکن است نسبت به دیگران احساس برتری غیر واقعی داشته باشد. بنابراین هرگاه با فرد جدیدی برخورد کند که بهتر از خودش باشد ( در هر زمی‌نه‌ی) یا چیزی بهتر از آنچه خودش دارد را داشته باشد احساس حسادت و نا امنی به او دست می‌‌دهد. مقایسه شدن بسیار طبیعی به نظر می‌‌رسد که والدین یک کودک را با کودک دیگر یا فرزندان دیگران مقایسه کند. اما تا زمانی که این موضوع در محرمی‌ت خودتان بماند و فرزندتان از آن باخبر نشود اشکالی ندارد ولی فرض کنید که احساسات خودتان درباره ی این مقایسه را به صراحت اعلام می‌کنید و مدام فرزندتان را با خواهر، برادر یا دوستانش مقایسه می‌‌کنید. در این صورت نه تنها باعث ایجاد حس رقابت و پایین آمدن اعتماد به نفس او می‌‌شوید بلکه باعث تحریک احساس حسادت او نیز شده اید. والدین نگران و حمایت‌گر افراطی والدین حمایت‌گر نگران سلامتی فرزند خود هستند اما گاهی آنها در این کار زیاده روی می‌‌کنند و وقتی کودک خود را رها می‌‌کنند کودک احساس سردرگمی‌ می‌‌کند و نسبت به کودکانی که اعتماد به نفس و استقلالیت بیشتری دارند احساس حسادت می‌‌کند. رقابت ناسالم رقابت های سالم برای رشد و یادگیری کودکان ضروری هست اما ایجاد رقابت زمانی که ضروری نیست ممکن است بر شخصیت کودک تأثیر منفی بگذارد و منجر به شکل گیری حس حسادت شود. این اتفاق زمانی رخ می‌‌دهد که شما کودک‌تان را مقایسه می‌‌کنید و از او انتظار داشته باشید کاری را انجام دهد که در توانش نیست. برای مثال کودکی را می‌‌بینید که خوب صحبت می‌‌کند و در عین زمان از کودک‌تان می‌‌خواهید که به خوبی او صحبت کند درحالی که این کار برای کودک‌تان قابل اجرأ نیست و یا دوست ندارد در آن لحظه صحبت کند. وقتی والدین بیش از حد سخت گیر و کنترل‌گر باشند و از فرزندان‌شان انتظار داشته باشند بدون دلیل و توضیح از آنها اطاعت کنند به احتمال زیاد در روان فرزندشان کینه و حسادت را جایگزین می‌‌کنند. فرزندان آنها ممکن است نسبت به هم‌سالان شان احساس حقارت کنند  زیرا دائماً در محیطی کنترل شده قرار دارند. حسادت های بین خواهر، برادری اغلب دیده می‌‌شود که فرزندانی که در یک خانه زندگی می‌کنند (خواهر و برادر) نسبت به یکدیگر حسادت می‌‌کنند. این اتفاق ممکن است زمانی رخ دهد که والدین تمرکز خود را از فرزندان بزرگتر به سمت نوزاد تازه متولد شده معطوف می‌‌کنند. شاید از نظر کودک بزرگتر برخورد با این موقعیت چالش برانگیز باشد و نسبت به خواهر یا برادر کوچکتر خود دچار حسادت شود. نشانه‌های حسادت یک کودک چیست؟ ممکن است بسیار تملک گرا باشد اگر کودک شما حسادت می‌کند ممکن است در رابطه به همه چیز بسیار تملک گرایانه عمل کند. این دیدگاه صرفا درمورد مسائل مادی نیست بلکه او ممکن است نسبت به خواهر، برادر و یا دوستان خود نیز احساس مالکیت کند. شاید او نخواهد هیچ چیز و یا هیچ یک از افرادی که در زندگی او اهمیت دارند را با دیگری به اشتراک بگذارد و این نگرش باعث بروز افسردگی نیز می‌تواند در نزد آنها شود. ممکن است داشته هایش را مقایسه کند: کودک حسود مهارت‌ها، وسایل و چیزهای دیگرش را مدام با سایر کودکان مقایسه می‌کند. اگر کمبود داشته باشد و یا چیزی را نداشته باشد ابراز نارضایتی شدید و عصبانیت در او دیده می‌شود. درصورتی که فرزند شما نسبت به خواهر و برادرش حسادت می‌کند ممکن است سعی داشته باشد تا توجه شما را جلب کند. از نظر آنها بهترین راه برای جلب توجه والدین بدرفتاری است و دست به انواع و اقسام کارهای بزند که شما را عصبانی می‌کند. ممکن است پرخاشگری کند کودک حسود اغلب رفتار پرخاشگرانه و خشن از خود بروز می‌دهد. او نه تنها با اطرافیان بدرفتاری می‌کند بلکه ممکن است آنها را مورد آزار و اذیت نیز قرار دهد. در برخی موارد شاید حتی متوجه شوید او به خواهر، برادر و یا دوستانش آسیب می‌زند. ممکن است احساس ناامنی داشته باشد شاید فرزند شما به دلیل حسادت‌هایش احساس نا امنی داشته باشد. اغلب این رفتار با ورود نوزاد یا فرزند جدید به خانواده آشکار می‌شود و کودک شما از نظر احساس نیاز و جلب توجه عاطفی بسیار وابسته خواهد شد و بصورت مدام خواهان توجه بیشتر شما خواهد بود. عواقب حسادت که ممکن است کودک‌تان با آنها روبرو شود از آنجاییکه حسادت احساسی منفی است بنابراین بر شخصیت کودک شما تاثیر منفی نیز می‌گذارد که در ادامه برخی از این تاثیرات را ذکر می‌کنیم. پرخاشگری زورگویی کناره گیری و انزوا طلبی احساس درماندگی عزت نفس پائین این‌ها از جمله مشکلات و عوارض شخصیتی هستند که درصورت حسادت های مدام و طولانی مدت در نزد فرزندتان ممکن است به نحوه‌های متفاوت آشکار شوند. ادامه دارد... نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


5 ماه قبل - 153 بازدید

استرس بیش از حد یا استرسی که از نوع نا مناسب آن باشد، به سلامتی ما آسیب می‌رساند. ولی گاهی استرس نیروی مثبتی است که منجر به افزایش تمرکز و هشیاری در ما می‌شود و کمک‌مان می‌کند تا عملکرد بهتری داشته باشیم. البته همه‌ی این موارد بستگی به این دارد که چه نوعی استرسی داریم، چقدر برای رویارویی با آن آماده هستیم و چه دیدگاهی درمورد آن داریم. بیشتر مردم استرس را خطرناک و آسیب‌زا می‌دانند ولی استرس صرفا واکنش طبیعی بدن به نسبت به رویدادهای است که آنها را تهدیدآمیز یا خطرناک می‌پنداریم. وقتی احساس خطر (فیزیکی، ذهنی، عاطفی) می‌کنید، طی فرآیندی سریع و خودکار که به آن پاسخ جنگ و گریز یا پاسخ استرس گفته می‌شود واکنش‌های دفاعی بدن شما به اوج خود می‌رسند. در واقع پاسخ به استرس مجموعه واکنش‌های هستند که بدن برای حفاظت از خود آنها را به کار می‌گیرد. پاسخ استرس به شما کمک می‌کند تا برای رویارویی با چالش ها آمادگی بیشتری پیدا کنید. برای نمونه استرس موجب می‌شود که در طول سخنرانی در محل کار هشیار بمانید، تمرکز شما را در مواقع ضروری افزایش می‌دهد یا موجب می‌شود که شب قبل از امتحان به جای بیرون رفتن  با دوستانتان در خانه بمانید و درس بخوانید. ولی اگر استرس از حد مشخصی فراتر برود دیگر مفید نخواهد بود و به سلامتی، خلق و خو، بهره وری، عملکرد مفید، روابط و کیفیت زندگی شما آسیب می‌زند.  استرس مثبت: بعضی از استرس ها مثبت هستند که به آنها یوسترس (eustress)، استرس مثبت یا استرس خوب گفته می‌شود. استرس مثبت موجب می‌شود که به شیوه‌ای مناسبی از محدودۀ امن خود بیرون بیایید. استرس مثبت موجب می‌شود بیاموزید، رشد کنید و قویتر شوید. برای مثال سوار شدن بر یک قطار شهربازی هیجان انگیز است. این سواری زمان کوتاهی طول میکشد و پس از آن احساس نشاط و شادی دارید ( البته اگر به این نوع وسیله علاقه داشته باشید). ورزش نیز می‌تواند شکل دیگری از استرس مثبت باشد. در هنگام ورزش کردن کمی احساس خستگی می‌کنید ولی پس از انجام آن حس خوبی دارید و پس از گذشت یک ساعت یا بیشتر این حس به تدریج کم شده یا پایان می‌یابد. ویژگی های استرس مثبت: به ندرت رخ می‌دهد می‌تواند بخشی از یک تجربه‌ی مثبت در زندگی باشد شما را به انجام کاری یا اقدام ترغیب می‌کند موجب رشد و تقویت شما میشود چرا استرس را به شیوه های متفاوتی تجربه می‌کنیم؟ از آنجا که استرس به شیوه های گوناگونی بر ذهن، جسم و روان ما تاثیر می‌گذارد، هر یک از ما به شکل متفاوتی استرس را تجربه می‌کنیم و منطقه‌ی بازیابی (recovery Zone) منحصر به فردی داریم که می‌تواند فیزیکی یا روانشناختی باشد. منطقه‌ی بازیابی ما به عوامل زیادی بستگی دارد. در واقع به همان اندازه که استرس اهمیت دارد چگونگی درک کردن و واکنش نشان دادن به آن نیز اهمیت دارد، بعضی از افراد با جریان امور همراه می‌شوند و با رویدادهای که از نظر دیگران به شدت استرس زا هستند، به خوبی کنار می آیند در حالی که بعضی دیگر حتی در مواجهه با کوچکترین چالش ها یا ناامیدی ها خرد می‌شوند. عوامل زیر می‌توانند در چگونگی برخورد و رویارویی ما با استرس تاثیرگذار باشند: نگرش و چشم انداز: افرادی که مثبت اندیشی و خوش بینی بیشتری را با زندگی شان همراه کرده اند در برابر استرس مقاومت بیشتری دارند. آنهایی که استرس را به عنوان چالش در زندگی مدنظر قرار میدهند و میدانند که تغییر نیز بخشی از زندگی است منطقه ی بازیابی بسیار گسترده تری دارند. تجربیات زندگی: استرس ها گذشته ( بسته به اینکه در چه زمانی رخ داده اند و چقدر قوی بوده اند) موجب تقویت یا تضعیف ما میشوند. به طور کلی استرس های محدود و متعادلی که توانایی مهارشان را داریم موجب بهتر شدن و افزایش انعطاف پذیری ما میشوند ولی روبرو شدن با استرس هنگامی که آسیب پذیر هستیم ( دوران کودکی یا دورانی که تحت تاثیر و فشار استرسهای فراوان هستیم) حال ما را واقعا بدتر میکنند. ژنتیک: بعضی از ما به لحاظ ژنتیکی بیشتر از دیگران مستعد استرس هستیم. به ویژه اگر با عواملی روبرو شویم که به طور اپی ژنتیکی، ژن‌های مربوط به بروز استرس را روشن و خاموش می‌کنند. میزان توانایی فرد در مدیریت اوضاع: وقتی حس می‌کنیم در دام استرس افتاده‌ایم استرس بیشترین آسیب را به ما وارد می‌کند. اگر در جنگ و گریز موفق باشیم معمولا حال بهتری پیدا می‌کنیم ولی اگر حس کنیم که نمی‌توانیم اوضاع را تغییر بدهیم به مرحله ی بعدی پاسخ استرس یعنی پاسخ انجماد (freeze response)  وارد می‌شویم در حالت است که احساس درماندگی، ناامیدی و ناتوانی داریم. نوع شخصیت و طبیعت فرد: اگر به خودتان و توانایی‌هایتان برای تاثیرگذاشتن بر رویدادها و پایداری کردن در برابر چالش ها اعتماد داشته باشید  رویارویی با رویدادهای استرس‌زا برای شما آسان‌تر خواهد بود. معمولا افرادی که در برابر استرس آسیب پذیرتر هستند حس می‌کنند که توانایی تاثیر گذاشتن بر رویدادهای اطراف خودشان را ندارند. گاهی آنها افراد به شدت عاطفی هستند و بنابراین در برابر نیازها و خواسته های دیگران تحت فشار قرار میگیرند. شبکه ی پشتیبانی: داشتن گروه‌ها و افراد حمایت‌گر از جمله دوستان و خانواده و ... می‌توانند به عنوان ضربه‌گیر قدرتمندی در برابر شرایط استرس‌زا عمل کنند. محیط: محیط های طبیعی (هوای آزاد، فضاهایی با پنجره های نورگیر و فراوان، روشنایی طبیعی و ...) درست مانند محیط‌های بی‌خطر و امن ما را آرام می‌کنند. در مقابل محیط‌های صنعتی پر تحرک و شلوغ با ماشین‌ها، نور های مصنوعی، سروصدا، خطرات محیطی و ... باعث عصبانیت و برانگیختگی در ما می‌شود. سخن پایانی: ما تا اندازه‌ی به استرس مثبت نیاز داریم تا به ما انگیزه دهد و عامل محرکی برای پیشرفت ما باشد. ولی این استرس مثبت نباید آنقدر زیاد باشد که ما را از پای درآورد. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


6 ماه قبل - 117 بازدید

دیدبان حقوق بشر به تصویب قانون امر به معروف و نهی از منکر توسط ملا هبت‌الله آخوندزاده، رهبر حکومت فعلی واکنش نشان داده و می‌گوید که این قانون شخصیت و استقلالیت زنان و دختران افغانستان را مورد حمله قرار می‌دهد. این سازمان با نشر گزارشی گفته است که این قانون به حذف بیشتر زنان و دختران از جامعه کمک می‌کند. دیدبان حقوق بشر تاکید کرد که این اقدام حکومت سرپرست تبعیض فاحش جنسی است و زنان و دختران را بیشتر آسیب‌پذیر می‌سازد. این در حالی است که ملا هبت‌الله آخوندزاده، رهبر حکومت سرپرست به‌تازگی قانون «امر به معروف و نهی از منکر» را توشیح کرده و این قانون اکنون نافذ است. این قانون شامل یک مقدمه، چهار فصل و ۳۵ ماده است. باید گفت که ماده‌ی سیزدهم این قانون که دارای هشت بند است به «احکام مربوط به حجاب زن» اختصاص داده شده است. براساس قانون اعلام شده، در بند اول این ماده آمده است که «ستر تمام بدن زن لازمی است»، در بند دوم هم ذکر شده است که «پنهان کردن روی زن به سبب ترس از فتنه، ضروری است و در بند سوم آن تاکید شده که «صدای زنان (بلند خواندن آهنگ‌ها، نعت‌ها و قرائت در مجمع) عورت است.» همچنین در بند چهارم این ماده آمده است که «لباس زنان نازک، کوتاه و چسپ نباشد»، در بند پنجم آمده است که «زنان مسلمان مکلف‌اند که بدن و روی خویش را از مردان نامحرم پنهان کنند» و در بند ششم هم آمده است که «ستر زنان مسلمان و صالح از زنان کافر و فاسق از ترس فتنه واجب» است. این قانون واکنش‌هایی را نیز در پی داشته است. با این وجود، مسوولان حکومت فعلی واکنش‌های بین‌المللی نسبت به تصویت این قانون را «گستاخی» خواندند.

ادامه مطلب


9 ماه قبل - 261 بازدید

علل بروز این اختلال تا کنون بصورت مشخص شناسایی نشده است اما علاوه بر عوامل محیطی، مانند سابقه‌ی کودک آزاری یا غفلت، اختلال شخصیت مرزی می‌تواند با عوامل زیر مرتبط باشد: ژنتیک: برخی مطالعات نشان می‌دهند که اختلال شخصیت می‌تواند عارضه‌ی ارثی باشد یا بصورت قوی با سایر اختلالات و سطح سلامت خانواده در ارتباط باشد. ناهنجاری‌های مغزی: تحقیقات تغییراتی را در نواحی خاصی از مغز نشان داده که در تنظیم احساسات، تکانشگری و پرخاشگری دخیل است. علاوه بر این، برخی از مواد شیمیایی مغز مانند سروتونین که به تنظیم خلق و خو در افراد کمک می‌کند، ممکن است به درستی عمل نکند. عوامل خطر ساز شخصیت مرزی: برخی از عوامل که با توسعه و رشد شخصیت در ارتباط هستند، می‌توانند خطر ابتلا به اختلال شخصیت مرزی را افزایش دهند که شامل موارد زیر می‌باشند: استعداد ارثی: اگر یکی از بستگان نزدیک به شما، یعنی والدین و یا خواهر و برادر به این اختلال یا اختلالی مشابه دچار باشد، ممکن است برای شما نیز ریسک بالاتری برای ابتلا به آن بوجود بیاید. کودکی پر استرس و ناایمن: بسیاری از افراد مبتلا به این اختلال گزارش‌هایی مشابه مبنی بر دوران کودکی استرس‌زا، اتفاقات آزار جنسی و یا غفلت از سوی مراقبین و والدین را دارا هستند. برخی از افراد در جوانی والدین و یا مراقبین خود را به دلیل سوءمصرف مواد و یا سایر مشکلات از دست داده اند و یا از آن‌ها جدا شده اند. برخی دیگر نیز در معرض درگیری‌های خصمانه و خشونت‌های خانوادگی بصورت مستقیم یا غیر مستقیم قرار گرفته اند. عوارض اختلال شخصیت مرزی: ابتلا به این اختلال می‌تواند به بسیاری از جوانب زندگی آسیب بزند. این اختلال می‌تواند روی روابط عاشقانه، مسائل شغلی، مدرسه، فعالیت‌های اجتماعی و خودانگاره شخص تاثیرات منفی بر جای بگذارد و در نتیجه به وضعیت‌های زیر منجر می‌شود: تغییر شغل یا از دست دادن مکرر شغل پایان دادن به تحصیلات در میانه‌ی مسیر و یا ترک تحصیل درگیری با مسائل و رویدادهای حقوقی مختلف روابط پر از تعارض، استرس زناشویی و یا طلاق آسیب رساندن به خود، مانند خودزنی و یا بستری شدن در بیمارستان به صورت مکرر درگیر شدن در روابط همراه با سوءاستفاده درگیری‌های فیزیکی به دلیل رفتارهای تکانشگری و مخاطره آمیز تلاش برای خودکشی و یا انجام آن فرد مبتلا به شخصیت مرزی ممکن است علاوه بر رویارویی با موارد بالا به سایر اختلالات سلامت روان نیز دچار شود که در ادامه نام می‌بریم: افسردگی سوءمصرف مواد و یا الکل اختلالات اضطرابی اختلالات خواب و اشتها اختلال دوقطبی اختلال استرس پس از سانحه یا (PTSD) اختلال کمبود توجه بیش فعالی یا (ADHD) سایر اختلالات روانی که می‌توانند با اختلال شخصیت مرزی همپوشانی داشته باشند. تشخیص اختلال شخصیت مرزی: اجرای مصاحبه‌های روان‌شناسی توسط فرد متخصص یا درمانگر سلامت روان ارزیابی روان شناختی شامل اجرای پرسشنامه‌ها بررسی تاریخچه‌ی پزشکی خانوادگی و فردی صحبت و بررسی روی علائم و نشانه‌ها راهکارهای درمانی برای اختلال شخصیت مرزی: برای درمان این اختلال بصورت عمده از مشاوره و روان‌درمانی کار گرفته می‌شود. اما در مواردی نیز ممکن است به استفاده از دارو نیز نیاز پیدا شود و در صورتی که وضعیت فرد مبتلا وخیم گزارش شود به گونه‌ای که زندگی و حیات او در خطر باشد، بستری شدن در بیمارستان نیز توصیه خواهد شد. درمان می‌تواند به شما کمک کند مهارت‌هایی را برای کنار آمدن و مدیریت بیماری خود بیاموزید. همچنین لازم است برای سایر اختلالات روان که اغلب با اختلال شخصیت مرزی رخ می‌دهند، مانند افسردگی، سوءمصرف مواد و غیره نیز تحت درمان قرار بگیرید. با درمان می‌توانید احساس بهتر و نگاه روشن‌تری به زندگی داشته باشید و قطعا از جریان تیره و تار زمان بیماری‌تان رها خواهید شد. روان درمانی: روان درمانی که گفتگو درمانی نیز نامیده می‌شود، یک رویکرد درمانی بنیادی برای اختلال شخصیت مرزی است درمانگر ممکن است برای بهبودی شما و رسیدن به نتیجه‌ی مطلوب تغییراتی در نوع درمان ایجاد کند. هدف روان درمانی این است که به شما در موارد زیر کمک کند: روی توانایی‌های فعلی خود برای داشتن عملکرد بهتر در زندگی تان تمرکز کنید. یاد بگیرید که احساسات ناراحت کننده را مدیریت کنید. به شما کمک می‌کند که با مشاهده کردن احساسات به جای عمل کردن بر اساس احساسات، تکانشگری خود را کاهش دهید. با آگاهی از احساسات خود و دیگران روی بهبود روابط کار کنید. درمورد اختلال شخصیت مرزی بیاموزید و اگاهی کسب کنید. وضوح بینش شما درمورد مشکل‌تان دارو درمانی: اگرچه هیچ دارویی توسط (FDA) به صورت خاص و مشخص برای درمان اختلال شخصیت مرزی تایید نشده است اما برخی داروها ممکن است به کاهش علائم یا مشکلات همزمان مانند افسردگی، تکانشگری، پرخاشگری یا اضطراب کمک کنند. داروها می‌توانند شامل داروهای ضدافسردگی، ضد روان پریشی یا داروهای تثبیت کننده‌ی خلق و خو باشند. درمورد مصرف دارو به هیچ عنوان به صورت سرخود عمل نکنید و به تجویز متخصص مربرطه و با مشورت لازم انجام دهید. رویارویی و حمایت: شما علاوه بر دریافت درمان‌های حرفه‌ای می‌توانید با اقدامات زیر نیز به کاهش علائم خود بپردازید که در مسیر بهبود خود تاثیر مثبتی داشته باشید: درمورد این اختلال آگاهی کسب کنید یادبگیرید علائم و محرکات خود را تشخیص دهید به جلسات درمانی خود پایبند بمانید و با برنامه به پیش بروید با درمانگرتان همکاری لازم را داشته باشید برای سایر مشکلات مرتبط اقدام کنید و تحت درمان قرار بگیرید به نزدیکان خود در روند درمان مشارکت دهید و درخواست حمایت خود را مطرح کنید بیاموزید تا احساسات خود را بجای سرکوب کردن بیان کنید از تکنیک‌های مراقبه و مدیتیشن استفاده کنید درمورد افکار دیگران در ذهن‌تان فرضیه‌های غیرواقعی نسازید یک سبک زندگی سالم و برنامه‌ی منظم روزانه را دنبال کنید خودتان را بخاطر ابتلا به این اختلال سرزنش نکنید اما مسئولیت رفتارهایت‌ان را بصورت مسئولانه بپذیرید سخن پایانی: ما به عنوان اعضایی از یک خانواده، گروه و یا جمعیت اجتماعی در قبال یکدیگر مسئولیت‌هایی داریم و چه بهتر که این بار مسئولیتی را با حمایت روانی و پشتیبانی عاطفی جامه‌ی عمل بپوشانیم تا شاهد جامعه و دنیایی سالم‌تر و شادتر باشیم زیرا ما همه به یکدیگر نیاز داشته و از روابط و رفتارهای یکدیگر متاثر می‌شویم. پس با آگاهی از این موضوع سعی کنیم تا حامیان بهتری برای هم باشیم. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


10 ماه قبل - 243 بازدید

در بخش اول این مقاله با موضوع سوءاستفاده روانی به چالش‌های موجود در یک رابطه‌ی عاطفی پرداختیم و حال در بخش دوم با موضوع بهره‌کشی عاطفی به شرح جزئیات مربوط به این موضوع می‌پردازیم؛ اینکه چگونه افراد با رفتار و افکارشان می‌توانند تبدیل به شخصیت‌هایی شوند که می‌توانند کاملا مصنوعی و غیر واقعی باشند و از این طریق به سلامت روابط آسیب بزنند. بسیاری از ما در طول زندگی‌مان ممکن است با مواردی از بهره‌کشی عاطفی روبرو و یا درگیر آن شویم؛ یک فرد که ما از اصطلاح " قربانی " درمورد او استفاده می‌کنیم از ما بهره‌کشی می‌کند و زمانی که دیگر احساس نیاز نداشته باشد و نیازهای عاطفی خود را برآورده کند ما را به حال خودمان رها کرده و یا در حالت تعلیق در یک برزخ رفتاری نگه می‌دارد. یکی از تئوری‌ها و یا نظریه‌های متداول در تفسیر ارتباط متقابل میان افراد، تئوری بازی‌ها و شخصیت‌های سه گانۀ ناجی، قربانی و فرد آزاردهنده است. این سه شخصیت می‌توانند به سرعت در بین افراد تغییر کنند و درصورتی که فرد متوجه وضعیت و موقعیت خود در رابطه شود، ممکن است سریعا بین ناجی، قربانی و فردآزاردهنده تغییر حالت دهد، در ادامه ما به توضیح و تفصیل این سه شخصیت می‌پردازیم تا متوجه شویم که این شخصیت‌ها کدام اند؟ شخصیت ناجی: ناجی یا نجات دهنده آن کسی هست که مدام تلاش دارد تا با توانایی‌ها و پتانسیل‌هایی که دارد مشکلات دیگران را حل کند اما کسانی که این نقش را بازی می‌کنند لزوما از توانایی‌های روانی و عاطفی بالایی برخودار نیستند بلکه ممکن است کاملا موضوع برعکس باشد و آن‌ها از ضعف‌های شخصیتی و روانی به شدت در حال رنج بردن باشند و از طریق حمل کردن این نقش سعی در پوشش دادن به این ضعف‌ها دارند. اینکه این دست از افراد ممکن است چه نوع پیش زمینه‌ی رفتاری و یا چه طرح‌واره‌های ذهنی داشته باشند مستقیما بر نوع و شدت عملکرد آن‌ها تاثیرگذار می‌باشد. برای مثال گاهی افراد به علت ترس از انزوا و تنها ماندن ممکن است به تدریج در نقش یک ناجی فرو بروند و این موضوع ریشه در احساس طرد شدگی آن فرد دارد. شخصیت آزاردهنده: شخصیت آزاردهنده کسی است که از کمک‌ها و همکاری‌هایی که انجام داده پشیمان است. حال این پشیمانی می‌تواند به دلایل گوناگون از جمله نرسیدن به نتیجه یا پایان مدنظر باشد و حالا برای جبران شرایط به دنبال آزار و اذیت شخص مقابل برآمده است در واقع می‌توان گفت شخصیت آزاردهنده همان شخصیت ناجی گذشته می‌باشد که حالا قربانی مدنظر او دیگر بر اساس خواسته‌های او عمل نمی‌کند و برای اینکه او کنترل شرایط را از دست ندهد، تغییر شخصیت داده و تبدیل به فرد آزاردهنده شده است. البته این موضوع قابل ذکر است که شخصیت قربانی در گذشته هم می‌تواند به شخصیت آزاردهنده تبدیل شود به این دلیل که دیگر نمی‌خواهد در وضعیت گذشته خود باقی بماند و سعی دارد کنترل رابطه را به دست بگیرد. این حالات نه تنها در روابط عاطفی بین دو نفر بلکه در روابط دوستانه نیز می‌توانند رخ دهند. شخصیت قربانی: شخصیت قربانی کسی است که خودش را ناامید، بازنده و تاثیرپذیر می‌شمارد ولی لزومی ندارد که او واقعا اینطور باشد و یا حتما دچار ضربه‌های روحی و یا تحت تاثیر اتفاقات ناگوار قرار گرفته باشد. همین که فرد احساس کند در زندگی خود چه در مسئله‌ی شغلی، عاطفی، اجتماعی و ... دچار شکستی شده است ممکن است در نقش یک قربانی قرار بگیرد، وضعیت به این صورت می‌باشد که قربانی نمی‌تواند شرایط را بپذیرد و یا با آن کنار بیاید بنابراین برای حل کشمکش درونی خود به دنبال یک ناجی می‌گردد و یا سعی می‌کند با احساس غم و اندوهی که فکر می‌کند دارد، طرف مقابلش را رنج دهد. افراد قربانی به دنبال ناجی‌هایی هستند که آن‌ها را نجات دهند و ازآنجایی که با توجه به شرح شخصیت ناجی آن‌ها نیز لزوما افرادی با پتانسیل مددرسانی واقعی نیستند و نمی‌توانند به افرادی مشابه به خودشان کمک کنند با تمرکز بر فرد مقابل سعی در ارضای نیازهای خودشان دارند و این کار را به صورت غیر مستقیم انجام می‌دهند. آن‌ها نیاز به قربانی‌هایی دارند که آن‌ها را دوست داشته باشد و احساس وابستگی و نیاز را از سمت او دریافت کند زیرا شخصیت ناجی بر این باور است که دیگران ضعیف و یا ناتوان هستند و به کمک و حضور او در کنارشان نیازمندند. راه حل پایان دادن به بهره‌کشی عاطفی چیست؟ بسیاری از افرادی که در نقش ناجی قرار می‌گیرند به جای اینکه یاد بگیرند تا در ابتدا نیازهای خودشان را برطرف کنند و مراقب خودشان باشند، وقت و انرژی‌شان را به شدت صرف نجات دیگران می‌کنند و بدون اینکه ازین موضوع آگاهی داشته باشند با تمرکز بر جهان بیرون و دیگران در تلاش برای التیام تعارضات درونی خودشان می‌باشند. به خاطر داشته باشید که شما نمی‌توانید در نقش یک نجات دهنده قرار بگیرید مگر آنکه باور کنید در درون‌تان یک قربانی دارید. با این وجود ممکن است به نظر برسد برخی افراد یا قربانی هستند و یا یک ناجی. در حالت افراطی آن افرادی هستند که مدام در حالت گرفتاری قراردارند و شدیدا نیازمند به کمک دیگران هستند یا به عبارت دیگر افرادی که زندگی‌شان بدون کمک به دیگران معنایی نمی یابد، که بیشتر ما اغلب در بین این دو حالت بصورت متعادل تری در حالت نوسان قرارداریم و اما اینکه راهکار برای حل همه‌ی این تعارضات چه چیزی می‌تواند باشد؟ در بخش سوم و مقاله‌ی بعدی ما به معرفی راهکارهایی جهت حل این موضوعات خواهیم پرداخت. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


1 سال قبل - 173 بازدید

هیچ خانه و خانواده‌ای را نمی‌توان یافت که مشاجره‌ی لفظی و یا دعوای خانوادگی را تجربه نکرده باشد. کم یا زیاد؛ به هر پیمانه‌ای که باشد اتفاق افتاده است. حقیقت این است که گاهی اختلاف نظر یا سلیقه، برخورد‌های احساساتی و توقعاتی که از فرد مقابل داریم و در نهایت بی‌توجهی به‌ آن‍‌ها و انجام اشتباهات، منجر به دعوا و یا مشاجره‌ی لفظی می‌شود. در این بین شماری بر خشم خود غالب شده و مشاجره در زودترین زمان ممکن و از راه صحبت حل می‌شود، گاهی اما این دعوا منجر به خشونت فیزیکی شده و یکی از طرفین که از قضا زن هست، مورد لت و کوب، خشونت و یا توهین قرار می‌گیرد. در افغانستان در شماری از خانواده‌ها که تعداد‌شان هم کم نیست، اکثرا این زنان هستند که باید در بحث کوتاه بیایند، در غیر آن باید قهر و خشم مرد خانواده را به جان بخرند. مشاجره و دعوا به هر پیمانه‌ای که باشد، در صورتی که کودکان شاهد آن باشند، می‌تواند اثرات مخربی را بر روح و روان آن‌ها بر جای بگذارد. برای آگاهی از تاثیرات مشاجره و دعوای والدین بر کودکان، مطلب قبلی صفحه دانش خانواده را مطالعه فرمایید. بدیهی است که زن و شوهر سهم خود را در مشاجره داشته باشند، اما گاهی اوقات، اختلاف نظر از کنترل خارج می‌شود. گاهی والدین مسائلی را مطرح می‌کنند، بدون آنکه متوجه شوند، کودکان نیز به آن‌ها گوش می‌دهند. یکی دوبار دعوا و بحث به این معنی نیست که به طور جبران ناپذیری به فرزندتان آسیب رسانده‌اید. با این حال، ممکن است بخواهید تأثیرات آنچه را که دیده‌اند و شنیده‌اند را کاهش دهید. اگر اختلاف نظر شما باعث بی‌احترامی شد، این اقدامات را برای رسیدگی به وضعیت فرزندان‌تان انجام دهید: در مورد دعوا، صحبت کنید: برای کمتر کردن تاثیر دعوای والدین بر کودک باید با آن‌ها صحبت کرده و موضوعاتی را شفاف سازی کنید. لازم نیست در مورد آنچه شما و همسرتان در مورد آن اختلاف نظر داشتید وارد جزئیات شوید، یک جلسه خانوادگی برگزار کنید و چیزی شبیه این بگویید: «من و پدرتان دیشب با هم دعوا کردیم که از کنترل خارج شد. ما در مورد چیزی که برای هر دوی ما مهم بود، نظر یکسانی نداشتیم، اما اشتباه بود که اینطور دعوا کنیم.» به فرزندان اطمینان دهید: یکی از دلایل آسیب پذیر بودن فرزندان در قبال دعوای پدر و مادر، ترس از آینده و عدم اطمینان است. به آن‌ها یادآوری کنید که این فقط یک استدلال بود و نشان دهنده مشکلات بزرگتر نیست. پس از مشاجره با همسرتان، به فرزندان‌تان اطمینان دهید که شما و همسرتان همچنان همدیگر را دوست دارید و به هم احترام می‌گذارید و بچه‌ها مقصر دعوا نیستند. خاتمه دادن به دعوا: مطمئن شوید که فرزندان‌تان درک می‌کنند که شما هنوز یک خانواده قوی هستید. توضیح دهید که گاهی اوقات مشاجره اتفاق می‌افتد و آدم‌ها ممکن است عصبانی شوند. با این حال، همه شما با وجود اختلاف نظرها یکدیگر را دوست دارید. از فریاد زدن بر سر یکدیگر یا تهدید یکدیگر بپرهیزید، زیرا این امر می‌تواند تأثیر منفی بر فرزند شما بگذارد. به عنوان یک زوج متاهل، ممکن است اختلاف نظرهایی داشته باشید، اما نباید به هیچ عنوان بکدیگر بی‌احترامی کنید. این خشم «خارج از کنترل» در شما یا همسرتان می‌تواند الگوی بدی برای فرزندان باشد و بر دیدگاه‌های آن‌ها در مورد روابط و ازدواج تأثیر بگذارد. هرگز از یکدیگر سوء استفاده فیزیکی نکنید و جلوی فرزندان‌تان با القاب زشت صحبت نکنید. اگر نمی‌توانید این کار را انجام دهید، قبل از اینکه مشاجره، زندگی شما و فرزندان‌تان را خراب کند، به دنبال کمک حرفه‌ای باشید. سعی کنید مشاجرات خود را در همان دقایق نخستین آن حل کنید تا از تبدیل شدن آن به مسائل اساسی جلوگیری کنید. از کشاندن بحث برای مدت طولانی خودداری کنید. در عوض، آن را با بلوغ حل کنید و این کار را در حضور فرزندان‌تان انجام دهید. به این ترتیب، فرزندان‌تان از تجربه یاد می‌گیرند که اختلافات را باید بالغانه حل کرد و می‌توان به راه‌حلی دست یافت. این اجتناب ناپذیر است که با همسرتان در مورد قوانین فرزندپروری اختلاف نظر نداشته باشید، اما مطمئن شوید که وقتی فرزندان‌تان در اطراف شما هستند، آن را مطرح نکنید. اطمینان حاصل کنید که هرگز کودک را در جر و بحث خود دخالت ندهید. اگر کودک این احساس را کند که باید یکی از والدین را انتخاب کند یا طرفی را انتخاب کند، ممکن است احساس تکه شدن و سردرگمی کند و در نهایت خود را برای پایان دعوا سرزنش کند. سعی کنید جلوی فرزندتان عصبانی نشوید و وقتی این کار را کردید عذرخواهی کنید. این به او می‌آموزد که از دست دادن عصبانیت پاسخی برای حل تعارض نیست. از بد گفتن در مورد یک شخص در مقابل فرزندتان در هنگام تبادل نظر پرهیز کنید. از به کار بردن زبان بد برای خطاب به کسی خودداری کنید. در عوض، از لحنی آرام استفاده کنید و مشکلات خود را بیان کنید. همانطور که  تاثیر دعوای پدر و مادر بر کودکان را در مطلب قبلی خواندید و فهمیدید که حتی می‌تواند آینده و موفقیت آن‌ها را تحت شعاع قرار دهد، به همین خاطر، والدین باید با آگاهی بیشتر از بروز هر گونه مشکل احتمالی جلوگیری کند. درگیری‌ها و اختلافات بخشی از زندگی زناشویی است. این کاملاً قابل درک است که یک زن و شوهر ممکن است اختلاف نظر داشته باشند، اما نکته مهم این است که آن‌ها را دوستانه حل کنند و راه‌حل‌های سازنده ارائه دهند. والدین باید بدانند که دعوای آن‌ها چگونه می‌تواند بر رفاه، جهان بینی و شخصیت فرزندان‌شان تأثیر بگذارد. به همین دلیل است که آن‌ها باید اطمینان حاصل کنند که تمام دعواها و مشاجرات در جلوی کودکان به گونه‌ای انجام می‌شود که تأثیر منفی بر آن‌ها نداشته باشد. اگر تاکنون بارها مقابل فرزند و یا فرزندان‌تان دعوا کرده‌اید و آگاهی کافی از تاثیرات منفی آن بر کودک نداشتید، لطفا روزهای بعدی را اینگونه ادامه ندهید. همان ضرب المثل معروف که می‌گوید جلوی ضرر را از هر جا بگیرید، فایده است را فراموش نکنید. تلاش کنید از این پس مقابل فرزندان‌تان دعوا نکنید و اگر بر سر موضوعی خشمگین شدید، تلاش کنید آن را با صحبت کردن، حل کنید. ممکن است در ابتدا برای‌‌تان دشوار به نظر برسد، اما مطمئن باشید که عادت به حل مشکلات آن هم از راه صحبت، نه تنها روان خودتان را آرام نگه می‌دارد، که از سوی دیگر، فرزندان‌تان نیز از آن بهرمند خواهند شد.

ادامه مطلب