برچسب: اسارت

4 روز قبل - 118 بازدید

در حاشیه‌ی شهر هرات، در کوچه‌ای که دیوارهای کاه‌گلی‌اش هنوز خاطرات بازی‌های کودکانه را در خود نگه داشته بود، مردی زندگی می‌کرد به نام عبدالودود. مردی خاموش، با چشمانی خاکستری و صورتی که به‌جای لبخند، سایه‌ی درد و شکست بر آن نشسته بود. کسی دقیق نمی‌دانست چه بر سرش آمده، اما هر کسی که از کنارش می‌گذشت، اندوه را در نگاهش می‌دید؛ اندوهی سنگین، فروخورده، بی‌صدا. او همان مردی بود که روزی خانه داشت و دکان؛ صدای خنده‌ی دخترانش در حویلی می‌پیچید و نان شب را با غرور از دکان کوچک کفاشی‌اش به خانه می‌آورد. اما روزگار، گاهی بی‌رحم‌تر از جنگ می‌شود — وقتی بیکار می‌مانی، وقتی صدای دَین‌داران دروازه‌ات را بلرزاند، وقتی نگاه همسرت و فرزندانت پر می‌شود از پرسش‌هایی که پاسخی برای‌شان نداری... و تو، که مردی، پدر خانه‌ای، جز شرم و سکوت، چیزی برای گفتن نداری. لرزش دست‌هایش را در جیب پنهان می‌کرد. کرونا، جنگ، ناامنی... همه دست به دست هم دادند تا حتی لقمه‌ای نان هم باقی نماند. عبدالودود هر روز از خانه بیرون می‌رفت، کوچه به کوچه، سراغ کار می‌گرفت؛ اما کاری نبود. تنها چیزی که می‌یافت، نگاه‌های پر از ترحم و تحقیر مردم بود. شب‌ها بازمی‌گشت، نگاهش را به آسمان می‌دوخت، و به چشمان دخترانش که منتظر لقمه‌ای نان بودند، با بغض می‌گفت: «خدا مهربان است.» اما مهربانی خدا هم گاهی دیر می‌رسد... شبی، بعد از نماز شام، وقتی چراغ خانه خاموش بود و دخترهایش در خواب بودند، رو به همسرش، زرغونه، آرام گفت: — «می‌روم ایران... شاید کاری پیدا کنم، شاید نانی.» زرغونه خاموش ماند. فقط با چشمانی پُر اشک نگاهش کرد. نه سؤال کرد، نه التماس… چون می‌دانست مردش دیگر طاقت ندارد. می‌دانست غرورش دارد زیر بار زندگی له می‌شود. می‌دانست وقتی مرد خانه تصمیم رفتن می‌گیرد، یعنی تهِ دیگِ امید خشکیده است. صبح زود، بی‌هیچ وداعی، بی‌هیچ سروصدا، عبدالودود راهی شد. از نیمروز، همراه قاچاق‌برانی که وعده‌های رنگین می‌دادند، به راه افتاد. شب‌ها در بیابان می‌خوابیدند، روزها از کوه و خار می‌گذشتند؛ با ترس از پولیس، با ترس از مرگ، با امیدی لنگ. اما هنوز به مرز ایران نرسیده بودند که طوفان بدبختی بر سرش آوار شد. در منطقه‌ای دورافتاده در خاک پاکستان، موتر حامل‌شان توسط مردان مسلح متوقف شد. چهره‌ها پوشیده، تفنگ در دست، تهدید در صدا. همه را به زور بردند به خانه‌ای ویرانه، جایی در حاشیه‌ی بیابان. دست و چشم عبدالودود را بستند. روزها گذشت… صدای فریاد دیگران را می‌شنید. بوی خون، بوی ترس، بوی مرگ. از او *پنجاه‌هزار دالر* خواستند. پنجاه‌هزار؟ برای مردی که کفش‌هایش پاره بود؟ وقتی شنید، بی‌هوش شد. آدم‌ربا گفت: «اگر پول نیاید، جنازه‌اش می‌آید.» و آن‌جا، در حویلی‌ای که سکوتش حالا مثل گورستان سنگین بود، زنی بی‌کس، با چادری سفید، افتاد دنبال پول. رفت به خانه‌ی پدرش. جوابی نبود. به مسجد، به مکتب، به اقارب، به هر دری که روزی امیدی در آن بود، سر زد. اما اینجا افغانستان بود، نه کسی نان داشت، نه کسی پول. در نهایت، کلید خانه را برداشت و به بنگاه سپرد. خانه‌ی کوچک‌شان را فروخت... خانه‌ای که با هزار امید و آرزو ساخته بودند؛ خانه‌ای که دیوارهایش هنوز صدای خنده‌ی کودکان را در خود داشت. اما حتی با فروش خانه هم، پول کافی نشد. و آن‌گاه، لحظه‌ای رسید که تصمیمی گرفته شد؛ تصمیمی که هیچ مادری نباید بگیرد: مریم، دختر شانزده‌ساله‌شان، باید شوهر می‌کرد. به مردی چهل‌ساله، فقط چون پول داشت. مریم گریه می‌کرد، می‌لرزید، با صدایی بریده می‌گفت: «مادر جان، مه نمی‌توانم… مه نمی‌توانم…» اما زرغونه، با دلی شکسته، موهای دخترش را شانه زد و آرام گفت: «پدرت اسیر است... یا تو، یا کفن‌اش.» پول تهیه شد. و آدم‌ربایان، پس از نود شب و روز سیاهی، شکنجه و بی‌خبری، عبدالودود را آزاد کردند. اما وقتی برگشت، دیگر آن مرد سابق نبود. با پاهایی لاغر، ریشی ژولیده، چشمانی بی‌نور. خانه‌اش فروخته شده بود. دخترش را ندید. فقط همسرش، آهسته گفت: «برای زنده ماندنت، همه‌چیز را دادیم...» عبدالودود چیزی نگفت. فقط کنار دیوار حویلی نشست، سرش را پایین انداخت و آن‌چنان گریست که گویی جانش از چشم‌هایش بیرون آمد. از آن شب به بعد، دیگر هیچ‌گاه همان مرد نشد. دیگر به مسجد نرفت. به بازار هم نه. روزها در کوچه‌ها پرسه می‌زد، شب‌ها با خودش حرف می‌زد. گاهی نام مریم را صدا می‌زد، گاهی با دیوارهای خانه‌ی قدیم نجوا می‌کرد. مردم اول می‌گفتند: چون اختطاف شده بود، عقلش پریده. اما کم‌کم به سایه‌ی بی‌صدایش عادت کردند. هیچ‌کس نپرسید: «در این وطن، چرا باید برای یک لقمه نان، همه‌چیزت را بدهی؟» تنها شب، دردش را می‌فهمید. تنها دیوارهای کاه‌گلی، که هنوز صدایش را به خاطر داشتند. و عبدالودود، هر شب، پیش از خواب، زیر لب می‌گفت: «خدایا... من فقط نان می‌خواستم... نان... نه این‌همه خاکستر.» نویسنده: سارا کریمی

ادامه مطلب


1 سال قبل - 417 بازدید

نویسنده: مهدی مظفری در گذرگاه پر فراز و نشیب تاریخ بشر، زنان همواره نقشی تعیین‌کننده ایفا کرده‌اند و برگ‌های زرینی از حماسه و افتخار را به یادگار گذاشته‌اند. دستان توانمند و چشمان بیدار زنان فرهیخته و بزرگ، پاسداران ارزش‌ها و آرمان‌های والای بشریت بوده‌اند و نقش بی‌بدیلی در تعالی و رشد جوامع ایفا کرده‌اند. این حقیقتی انکارناپذیر است که در کنار زنان نیکوکار و تاثیرگذار، زنانی نیز بوده‌اند که با دسیسه‌ها و اندیشه‌های پلید، زمینه‌های انحطاط و سقوط جوامع را فراهم نموده‌اند. قرآن کریم به عنوان منشور هدایت بشریت، از زنانی چون همسر فرعون و حضرت مریم (ع) به عنوان الگوهایی برجسته و آموزگارانی راستین برای رهپویان معنویت و انسانیت، فارغ از جنسیت، یاد می‌کند. در مقابل، زنانی ناصالح و گمراه‌کننده همچون همسران پیامبران نوح و لوط (ع) را به عنوان نمادهایی منفی و هشداردهنده برای گمراهان معرفی می‌نماید. نقش زنان در هر جامعه و با هر ایدئولوژی، همواره حائز اهمیت و شایسته بررسی است. این نقش به ویژه در مقاطع حساس و سرنوشت‌ساز تاریخ، نمود بارزتری می‌یابد. از این رو، بر آن شدیم تا به بررسی نقش زنان در واقعه کربلا و عاشورا، این حماسه جانسوز تاریخ بشریت، بپردازیم تا گواهی بر عظمت و شرافت زنانی باشد که در این واقعه عظیم، حماسه آفریدند و نام بلندشان در تارک تاریخ جاودانه شد. به نظر می‌رسد برای واکاوی دقیق نقش‌آفرینی زنان در واقعه کربلا، می‌توان آن را در چهار بازه زمانی و از چهار منظر مجزا مورد بحث و بررسی قرار داد تا حق مطلب به درستی ادا شود: الف) زنان نقش آفرین قبل از وقوع حادثه کربلا و به عبارتی، زمینه سازان این پدیده عظیم؛ ب) نقش آفرینان در واقعه کربلا و حضور مستقیم زنان در میدان مبارزه؛ ج) زنان اثرگذار در دوران اسارت، قبل از رسیدن به مدینه منوره؛ د) زنان نقش آفرین پس از اتمام واقعه کربلا و اسارت عزیزان ابا عبدالله الحسین (ع) زنان زمینه‌ساز واقعه کربلا بررسی نقش زنان در همراهی امام حسین (ع) از مدینه به مکه، حائز اهمیت است. این بانوان گرانقدر که به دلیل ولایتمداری و عشق به پیغمبر و خاندان مطهر ایشان، حضرت حسین(ع) را در این سفر همراهی کردند، لحظه‌ای آن بزرگوار را تنها نگذاشتند و نقش آفرینی‌های ارزشمندی از خود به یادگار گذاشتند. حضور این زنان در کنار امام حسین (ع) صرفاً یک همراهی فیزیکی نبود، بلکه بیانگر تعهد عمیق آن‌ها به آرمان‌های امام و آمادگی برای فداکاری در راه دین بود. بدون شک، اندیشه‌ی والا و انگیزه‌ی ژرف، پشتوانه این حرکت عظیم بود. حتی دختران خردسال امام حسین (ع) نیز با درک عمیقی که از جایگاه پدر و مسیر حق داشتند، در این سفر پرمخاطره حاضر شدند و شجاعت و ایمان خود را به نمایش گذاشتند. به طور خلاصه، نقش‌آفرینی بانوان قبل از واقعه جانسوز کربلا، ابعاد گسترده‌تری دارد که در دو دسته کلی، قابل بررسی است: ۱. نقش‌آفرینی غیرمستقیم؛ پرورش نسلی حماسه‌ساز نقش غیرمستقیم زنان در واقعه عاشورا، نقشی بنیادین و ماندگار است. مادرانی چون لیلی، ام‌البنین و دیگر مادران شهدای کربلا، با تربیت فرزندانی شجاع، متعهد و عاشق و حامی خاندان عصمت و طهارت، زیربنای نهضت عاشورا را بنا نهادند. این بانوان بزرگوار، با ایثار و فداکاری، نسلی را پرورش دادند که در میدان نبرد کربلا، حماسه‌ای جاویدان آفریدند. همسران و خواهران امام حسین (ع) نیز در این نقش‌آفرینی غیرمستقیم سهیم بودند. آن‌ها با صبر و استقامت خود، در کنار امام و یارانش ایستادند و مشوقی بزرگ برای مردان در میدان نبرد بودند. ۲. نقش‌آفرینی مستقیم؛ حضور در میدان مبارزه علاوه بر نقش‌آفرینی غیرمستقیم، زنان در واقعه عاشورا، حضوری مستقیم و فعال نیز داشتند. برخی از آن‌ها به مانند ام وهب، در میدان نبرد حاضر شده و شجاعانه جنگیدند. برخی دیگر مانند زینب کبری (س) و ام کلثوم (س)، وظیفه خطیر رسالت‌رسانی و تبیین پیام عاشورا را بر عهده داشتند. حضور زنان در صحنه کربلا، نشان‌دهنده شجاعت، ایمان و تعهد عمیق آن‌ها به آرمان‌های والای اسلام بود. آن‌ها با فداکاری و از خودگذشتگی، حماسه‌ای عظیم آفریدند که تا ابد در تاریخ خواهد ماند. زنان حاضر و نقش‌آفرین در صحنه کربلا نام حضرت زینب (س) در میان زنان حاضر در واقعه کربلا، همچون نگینی درخشان می‌درخشد. نقش‌آفرینی این بانوی بزرگ در حماسه عاشورا چنان برجسته و فراگیر است که شرح آن نیازمند مجلدی جداگانه است. در این نوشتار، به گوشه‌ای از جانفشانی‌ها و رشادت‌های این بانوی نمونه حماسه، عرفان و عاطفه اشاره می‌کنیم. حضرت زینب (س) در کنار امام حسین (ع) نقش یک همراه، همدل و غمخوار را ایفا می‌کرد. ایشان با سخنان پرمغز و حماسی خود، حقانیت قیام امام را به وضوح بیان می‌کرد و در لحظات تزلزل و تردید برخی از یاران، با پیام‌های وحدت‌بخش، روحیه را در آنان زنده می‌کرد. مراقبت از کودکان، تقویت روحیه صبر و استقامت در برابر شهادت عزیزان، مدیریت و آرامش‌بخشی به زنان مضطرب و نگران، حفاظت از جان امام سجاد (ع) و دیگر بیماران و مجروحان، و ایجاد آرامش روانی در میان بازماندگان، تنها بخشی از نقش‌آفرینی‌های این بانوی بزرگ در واقعه کربلا است. در کنار حضرت زینب (س)، زنان دیگری نیز در میدان نبرد حضور داشتند و شجاعانه با دشمن جنگیدند. از جمله این بانوان می‌توان به همسر مسلم بن عوسجه (امّ وهب که به دست امام حسین (ع) مسلمان شد)، مادر عبدالله کلبی، مادر عمرو بن جناده و مادر عبدالله بن عمر اشاره کرد. همچنین در تاریخ، از دو بانوی شهید در واقعه کربلا نام برده شده است: هانیه (همسر وهب) و بانوی نَمیریه قاسطیه (همسر عبدالله بن عمیر کلبی) که به نام امّ وهب نیز شناخته می‌شود. حضور زنان در کربلا، صرفاً به میدان نبرد محدود نمی‌شد. آنان در تمام مراحل این واقعه غم‌انگیز، یار و غمخوار امام حسین (ع) و یارانش بودند و با صبر و استقامت مثال‌زدنی، مصیبت‌های جانکاه را تحمل کردند. فداکاری و از خودگذشتگی این بانوان، برگ زرینی در تاریخ اسلام و مظهر ایثار و شهادت در راه حق و حقیقت است. نقش‌آفرینی زنان عاشورایی در دوران اسارت پس از واقعه جانسوز و جانگداز عاشورا، خانواده و یاران امام حسین(ع) اسیر دشمن بی‌رحم شدند. با وجود اینکه اسیران کربلا ظهر عاشورا شاهد پرپر شدن عزیزان‌شان بودند و داغ‌شان تازه بود، پیام نهضت بزرگ عاشورا را به مردم حتی به شامیان(حامیان یزید) رساندند و مردم را متوجه این جنایت عظیم یزیدیان کردند و همچنین دشمنان را خوار و زبون کردند و آنان را شکست واقعی دادند. خلاصه، جمعی از زنان نقشی بی‌بدیل در تداوم نهضت عاشورا و رسالت پیام‌آوری آن ایفا کرده است. حضرت زینب (ع) در جریان اسارت، با خطبه‌های کوبنده و روشنگرانه خود، ظلم و ستم یزیدیان را افشا کرد و پرده از جنایات آنان برکشید. سخنان ایشان یادآور خطبه‌های امام علی (علیه‌السلام) بود و شور و شعور را در دل آزادگان برانگیخت. حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در کنار پیام‌رسانی و افشاگری، از کودکان و اسرا نیز پرستاری می‌کرد و با صبر و بردباری، مرهمی بر زخم‌های آنان بود. در این میان، نقش ام‌کلثوم، خواهر ایشان نیز قابل توجه است. ام‌کلثوم با شجاعت و غیرت، در برابر نگاه‌های هوس‌بازانه مردم کوفه ایستادگی کرد و با فریاد خود، غیرت و عفاف خاندان رسالت را به رخ کشید. علاوه بر این بانوان بزرگوار، فاطمه بنت الحسین (سلام‌الله‌علیها) نیز با سرودن اشعار حماسی و سوزناک، حماسه عاشورا را به نسل‌های آینده منتقل کرد. اشعار او سرشار از عشق و عاطفه و عرفان بود و حقایق بلند و معارف والای بشری را در قالبی زیبا و ماندگار به تصویر می‌کشید. نقش زنان در واقعه عاشورا و پس از آن، به این موارد محدود نمی‌شود. همسر خولی، یکی دیگر از زنانی بود که با شجاعت و تدبیر خود، انتقام خون امام حسین (علیه‌السلام) را گرفت. او با فاش کردن مخفیگاه خولی به یاران مختار، به مجازات این جنایتکار خون‌ریز کمک کرد. جهاد فرهنگی و سیاسی زنان پس از واقعه کربلا نقش زنان در تداوم نهضت عاشورا و پیام‌رسانی واقعه کربلا، به هیچ وجه کمتر از رشادت‌ها و فداکاری‌های مردان در این حادثه عظیم نبوده است. در این میان، حضرت زینب (س) به عنوان عقیله بنی‌هاشم، نقشی بی‌بدیل در روشنگری افکار عمومی و رساندن پیام مظلومیت امام حسین (ع) و یارانش ایفا کرد. ایشان پس از واقعه عاشورا و دوران اسارت، با وجود تحمل مصیبت‌های فراوان، در سفری پرمخاطره به همراه کاروان اسرا به کوفه و شام رفت و با سخنرانی‌های کوبنده و روشنگرانه خود، پرده از جنایات یزیدیان برداشت و ماهیت ظالمانه حکومت اموی را افشا کرد. خطبه‌های حضرت زینب (س) در کوفه و شام، نقطه عطفی در تاریخ اسلام به شمار می‌رود و نقش مهمی در زنده نگه داشتن یاد و آرمان‌های امام حسین (ع) و رسوایی یزید و یزیدیان داشت. علاوه بر حضرت زینب (س)، زنان دیگری نیز در این مسیر خطیر گام نهادند و با استفاده از ابزارهای مختلف مانند سخنرانی، مرثیه‌سرایی، نوحه‌خوانی و سرودن شعر، به روشنگری افکار عمومی و ترویج فرهنگ عاشورا پرداختند. یکی از این بانوان، فاطمه بنت الحسین (س) است که پس از ورود به مدینه، با سخنرانی‌ها و اشعار خود، حقایق واقعه کربلا را به گوش مردم رساند و تا پایان عمر خود از هیچ تلاشی برای احیای حق و امر به معروف و نهی از منکر دریغ نکرد. ام‌البنین، مادر حضرت ابوالفضل العباس (ع) نیز با حضور در مکان‌های عمومی مانند بقیع و مرثیه‌سرایی برای فرزند شهیدش، مردم را با عمق فاجعه کربلا آشنا می‌کرد. او با استفاده از عاطفه و اندوه مادرانه، پیام مظلومیت امام حسین (ع) و یارانش را به نسل‌های بعد منتقل می‌کرد. رباب، همسر امام حسین (ع) و مادر علی‌اصغر، حضرت رقیه (س) و سکینه (س) نیز از جمله زنانی بود که در واقعه کربلا حضور داشت و پس از آن با صبر و شکیبایی مثال‌زدنی، به عزاداری برای امام حسین (ع) و یارانش پرداخت و مرثیه‌هایی در سوگ آن حضرت سرود. این‌ها تنها نمونه‌هایی از نقش‌آفرینی زنان در جهاد فرهنگی و سیاسی پس از واقعه کربلا هستند. فداکاری‌ها و تلاش‌های این بانوان در زنده نگه داشتن یاد و آرمان‌های امام حسین (ع) و ترویج فرهنگ عاشورا، سهم بسزایی در تاریخ اسلام داشته و الگویی درخشان برای زنان مسلمان در همه اعصار به شمار می‌رود.

ادامه مطلب