برچسب: ارتباطات

1 روز قبل - 40 بازدید

یافته‌های تازه پژوهشکده «پیو» مستقر در آمریکا نشان می‌دهد که حدود ۲۴ درصد از جوانان ۱۸ تا ۲۹ ساله همیشه یا بیشتر اوقات احساس تنهایی و دورافتادگی از اطرافیان می‌کنند. پژوهشگران دریافتند جوانان مورد مطالعه عمدتا زنان، به‌رغم داشتن ارتباطات اجتماعی قوی، احساس تنهایی شدید دارند. نتایج این پژوهش در مجله علمی بین‌المللی «پلوس وان» منتشر شده است. پژوهشگران که با ۴‌ هزار‌ و ۸۱۲ نفر در سنین ۱۸ تا ۹۵ سال گفتگو کرده‌اند، دریافتند که جوانان به‌طور کلی درگیر تغییرات زیاد هستند و شرکت‌کنندگان جوان‌تر از تحولاتی چون آغاز و یا ختم یک رشته تحصیلی، پایان یک رابطه عاطفی یا نقل مکان به‌عنوان تغییرات تازه در زندگی‌شان یاد کرده‌اند. جفری هال، استاد ارتباطات در دانشگاه کانزاس آمریکا در این پژوهش گفته است که این جابه‌جایی‌های پی‌هم، یک «تجربه بسیار تنهاکننده» به‌وجود می‌آورد؛ چون فرد مدام از جایی به جایی می‌رود و مجبور است هر بار راه‌های تازه‌ای برای ارتباط با دیگران پیدا کند. وی در ادامه تاکید کرد که زنان در دوستی‌ها انتظارات بیشتری نسبت به مردان دارند؛ مثلا می‌خواهند احساس کنند دوستان‌شان واقعا آن‌ها را دوست دارند، با آن‌ها وقت خوب و باکیفیت می‌گذرانند و از همراهی با آن‌ها خوشحال می‌شوند. همچنین هال می‌گوید حتی اگر دوستان زیادی هم داشته باشید، این انتظارات می‌تواند باعث شود که احساس کنید چیزی در روابط‌تان کم است. جفری هال معتقد است که برای کاهش تنهایی جوانان، باید الزامات فرهنگی بر موفقیت مالی و حرفه‌ای افراد کمتر شود و اهمیت بیشتری به ارتباط اجتماعی داده شود. او می‌گوید: «ما از جوانان انتظار داریم که هم‌زمان با تلاش برای رسیدن به موقعیت شغلی بهتر، تمام دوستی‌های خود را نیز حفظ کنند.» هال می‌گوید احساس تنهایی به‌معنای وجود مشکل نیست؛ بلکه فقط نشان می‌دهد که انسان نیاز دارد با دیگران ارتباط داشته باشد. او می‌افزاید: «احساس تنهایی بخشی از یک سیستم سالم است. مهم این است که با این احساس چه می‌کنید.»

ادامه مطلب


4 هفته قبل - 135 بازدید

یکی از مهم‌ترین نیازهای روانی هر کودک، احساس امنیت است؛ احساسی که به او اجازه می‌دهد جهان را کاوش کند، با دیگران ارتباط برقرار کند و با اعتمادبه‌نفس رشد کند. این احساس امنیت تنها از تأمین نیازهای اولیه مانند خانه، غذا یا لباس ناشی نمی‌شود، بلکه بیش از هر چیز به ثبات عاطفی والدین وابسته است. کودکی که در محیطی با والدینی آرام، متعادل و دارای نظم عاطفی بزرگ می‌شود، احساس آرامش و اطمینان بیشتری نسبت به زندگی خواهد داشت. اما در مقابل، اگر والدین دچار بی‌ثباتی عاطفی، پرخاشگری یا نوسانات شدید احساسی باشند، کودک درونی پر از اضطراب، ترس و ناامنی تجربه خواهد کرد. نظم عاطفی به معنای توانایی فرد در شناخت، درک و مدیریت احساسات خود است. والدینی که از این مهارت برخوردارند، می‌توانند خشم، ترس یا ناراحتی خود را به شیوه‌ای سالم کنترل کرده و بدون آسیب رساندن به خود یا دیگران، احساساتشان را به‌درستی بیان کنند. هنگامی که پدر یا مادر در موقعیت‌های استرس‌زا آرامش خود را حفظ می‌کند و واکنشی منطقی و متعادل نشان می‌دهد، کودک از طریق مشاهده یاد می‌گیرد که زندگی قابل پیش‌بینی است و حتی در شرایط دشوار نیز می‌توان احساس امنیت داشت. کودکان از همان بدو تولد، از طریق مشاهده و تقلید، می‌آموزند که چگونه با احساسات خود مواجه شوند. چهره‌ی آرام یا نگران والدین، لحن مهربان یا خشمگین آن‌ها، و نحوه‌ی واکنششان به رویدادهای روزمره، همگی به کودک پیامی درباره‌ی جهان اطراف می‌دهند. اگر والدین در بیشتر مواقع آرام، مهربان و قابل پیش‌بینی باشند، کودک یاد می‌گیرد که دنیا جای امنی است و می‌توان به دیگران اعتماد کرد. اما اگر رفتار والدین گاه بسیار محبت‌آمیز و گاه خشمگین یا بی‌توجه باشد، ذهن کودک دچار سردرگمی می‌شود. او نمی‌داند در هر لحظه باید چه انتظاری داشته باشد، و این بی‌ثباتی، اضطراب درونی و احساس ناامنی را در او تقویت می‌کند. برای مثال، کودکی که در برابر اشتباه‌هایش با فریاد، تهدید یا قهر مواجه می‌شود، به‌تدریج می‌آموزد که محبت و پذیرش والدین مشروط است؛ یعنی تنها زمانی مورد محبت قرار می‌گیرد که «خوب» رفتار کند. این تجربه زمینه‌ساز اضطراب جدایی و ترس از طرد شدن می‌شود. در مقابل، والدینی که حتی هنگام نافرمانی یا اشتباه کودک، آرامش خود را حفظ می‌کنند و در عین قاطعیت، با احترام و محبت برخورد می‌نمایند، به فرزند خود این پیام را منتقل می‌کنند که عشق آن‌ها بی‌قید و شرط است و اشتباه کردن پایان پذیرش نیست. نظم عاطفی والدین به این معنا نیست که هرگز عصبانی یا ناراحت نشوند، بلکه یعنی بتوانند احساسات خود را بشناسند، مسئولیت آن‌ها را بپذیرند و به شیوه‌ای سالم بیان کنند. مثلاً به‌جای فریاد زدن، بگویند: «الآن خیلی خسته‌ام، اجازه بده چند دقیقه استراحت کنم و بعد صحبت کنیم.» چنین رفتاری به کودک می‌آموزد که احساسات را می‌توان بدون آسیب رساندن یا ترس ابراز کرد. در واقع، والدین با رفتار خود به کودک آموزش می‌دهند که کنترل احساسات نشانه‌ی ضعف نیست، بلکه نمادی از بلوغ و قدرت درونی است. تحقیقات روان‌شناسی نشان داده‌اند که نظم عاطفی والدین رابطه‌ای مستقیم با رشد مغزی و هیجانی کودکان دارد. کودکانی که در محیطی آرام و باثبات رشد می‌کنند، سیستم عصبی‌شان بهتر توسعه می‌یابد و در آینده کمتر در معرض اختلالات اضطرابی یا رفتاری قرار می‌گیرند. مغز کودک در سال‌های ابتدایی زندگی، به‌طور طبیعی به‌دنبال الگوهای تکرارشونده و قابل پیش‌بینی است. زمانی که واکنش‌های والدین منسجم و قابل پیش‌بینی باشد، مغز کودک احساس امنیت می‌کند و انرژی‌اش را صرف یادگیری، خلاقیت و رشد شناختی می‌نماید. اما در مواجهه با واکنش‌های ناپایدار، مغز در وضعیت هشدار باقی می‌ماند و کودک، ناخودآگاه، احساس خطر و ناایمنی می‌کند. والدینی که از نظم عاطفی برخوردارند، معمولاً در گفت‌وگو با کودک از واژه‌هایی آرام، شفاف و قابل درک استفاده می‌کنند. آن‌ها به‌جای سرزنش یا تنبیه، احساسات خود را به‌روشنی بیان می‌کنند و به کودک می‌آموزند که داشتن احساسات طبیعی است، اما نوع رفتار، انتخابی و قابل کنترل است. این شیوه‌ی ارتباطی، نه‌تنها به شکل‌گیری اعتماد و امنیت در رابطه‌ی والد–فرزند کمک می‌کند، بلکه به کودک یاد می‌دهد در روابط اجتماعی آینده‌ی خود نیز واکنش‌هایی منطقی و سنجیده داشته باشد. چنین کودکانی معمولاً در محیط مدرسه با چالش‌های رفتاری کمتری مواجه می‌شوند، کمتر درگیر درگیری یا انزوا می‌گردند و روابطی سالم‌تر و پایدارتری برقرار می‌کنند. در مقابل، والدینی که فاقد نظم عاطفی هستند و اغلب دچار انفجارهای هیجانی می‌شوند، ناخواسته محیطی پرتنش و ناپایدار برای فرزند خود ایجاد می‌کنند. کودکی که بارها شاهد خشم یا اندوه شدید والدین، بدون توضیح یا دلجویی مناسب است، به‌تدریج دچار احساس گناه یا مسئولیتی فراتر از سن خود می‌شود. او ممکن است تصور کند که رفتار یا حرف خودش باعث ناراحتی والدین شده است. این احساس گناه درونی، در بلندمدت می‌تواند زمینه‌ساز اضطراب، کاهش اعتمادبه‌نفس و آسیب در روابط آینده‌ی کودک شود. یکی از جنبه‌های مهم نظم عاطفی، ثبات در واکنش‌هاست. اگر والدین در برابر یک رفتار مشخص، گاهی با خشم و گاهی با بی‌تفاوتی واکنش نشان دهند، کودک قادر به درک مرزهای رفتاری نخواهد بود. این بی‌ثباتی، حس پیش‌بینی‌پذیری را از بین می‌برد و کودک نمی‌داند چه رفتاری پذیرفتنی و چه رفتاری ناپذیرفتنی است. اما والدینی که واکنش‌هایشان منظم، قابل‌پیش‌بینی و از نظر عاطفی متعادل است، محیطی امن و پایدار برای رشد شخصیت کودک فراهم می‌کنند. نظم عاطفی والدین تنها با شناخت خود و تمرین به‌دست می‌آید. بسیاری از والدین، الگوهای بی‌ثباتی هیجانی را از دوران کودکی خود به ارث برده‌اند. آگاهی از این الگوها و تلاش برای اصلاح آن‌ها، گامی مهم در پرورش فرزندانی سالم‌تر است. شرکت در جلسات مشاوره خانواده، مطالعه درباره‌ی هوش هیجانی و تمرین خودآگاهی می‌تواند والدین را در این مسیر یاری کند. احساس امنیت کودک زمانی شکل می‌گیرد که بداند حتی اگر اشتباه کند یا ناراحت باشد، والدین همچنان او را دوست دارند و رفتارشان قابل پیش‌بینی است. کودکانی که چنین محیطی را تجربه می‌کنند، در آینده مهارت‌های مدیریت استرس، حل مسئله و برقراری روابط عاطفی سالم را بهتر خواهند آموخت. آن‌ها می‌فهمند که احساساتشان دشمنشان نیستند، بلکه پیام‌هایی هستند که باید شنیده و درک شوند. نظم عاطفی والدین به کودک می‌آموزد که حتی در دل چالش‌ها، آرامش درونی ممکن است. این نوع تربیت، نسلی از انسان‌های متعادل، آرام و خودآگاه می‌سازد که در روابط خود احترام، درک و مهربانی را حفظ می‌کنند. سخن پایانی: نظم عاطفی والدین یکی از مهم‌ترین عوامل شکل‌دهنده‌ی احساس امنیت در کودکان است. زمانی که والدین بتوانند احساسات خود را مدیریت کنند و با آرامش واکنش نشان دهند، کودک دنیایی قابل‌اعتماد و امن را تجربه می‌کند. چنین محیطی زمینه‌ساز رشد روانی سالم، اعتمادبه‌نفس بالا و توانایی برقراری روابط پایدار در آینده است. والدینی که خودآگاهی و ثبات عاطفی دارند، بزرگ‌ترین هدیه را به فرزندانشان می‌دهند: احساس امنیت درونی و ایمان به مهربانی زند‌گی. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


4 ماه قبل - 483 بازدید

اکثر ادمها فکر میکنند زن موجود پیچیده ای با هزارتویی سخت بوده که شناخت آن غیرممکن است در حالیکه اینگونه نیست. زن موجودی لطیف و ظریف با اخلاقیات و روحیاتی که هر زنی را منحصر به فرد می‌سازد. برای شناخت زنان راهکارهای مؤثری وجود دارد که با رعایت آنها می‌توان به شناخت عمیق‌تری از آنها دست یافت. از آنجایی‌که زنان نیمی از پیکره‌ی جامعه را تشکیل می‌دهند شما هر روز با آنها در تعامل هستید و ممکن است بخواهید باقی عمرتان را نیز در کنار یک زن سپری کنید؛ بنابراین زمانی که شما شناخت بهتری از یک زن و شخصیت او داشته باشید خودتان را رشد می‌دهید و درنتیجه زندگی بهتر و شادتری را نیز تجربه خواهید کرد. برای درک بهتر یک زن بهتر است که با روحیات زنان نیز آشنا شوید. اگر این توانایی را داشتید که به درون مغز یک زن سفر کنید آنگاه مشاهده می‌کردید که از نظر ساختاری هیچ تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد و آنچه که تفاوت دارد روحیات یک زن با یک مرد است که در ادامه به معرفی برخی نکات جهت شناخت بهتر از این روحیات می‌پردازیم: زنان به دنبال علاقه‌ی واقعی هستند. هدیه‌ی که از قلب بیرون می‌آید برای یک زن ارزشش بسیار بیشتر از هدایای گران‌قیمتی هست که گواه از صمیمیت و یک‌رنگی نداشته باشند. واکنش زنان نسبت به عواملی که گمان می‌کنند نقصی در ظاهرشان محسوب می‌شود، منفی‌تر از مردان است. در اکثر جوامع و فرهنگ‌ها زنان بیشتر بر اساس ظاهرشان مورد قضاوت قرار می‌گیرند و وضعیت ظاهری در میزان پذیرش اجتماعی آنها نقش اساسی دارد. اما در مقابل مردها بیشتر بر پایه‌ی شجاعت، موفقیت شغلی و مالی و موارد مشابه توجه اطرافیان را به خود جلب می‌کنند، بنابراین زنان بسیار بیشتر از مردان به‌ظاهر خود حساسیت دارند. درصورتی‌که مردی هستید که یک زن را در زندگی‌تان به همراه دارید بهتر است علاقه‌تان را نسبت به او همیشه به زبان بیاورید. مردان ممکن است با منطق فکر کنند؛ اما زنان احساسات را مدنظر قرار می‌دهند. این بدان معنا نیست که زنان در روندهای فکری خود غیرمنطقی هستند؛ بلکه این معنی را می‌دهد که زنان در هنگام تصمیم‌گیری‌های اساسی احساسات خود را مدنظر می‌گیرند. شناخت شخصیت زنان: پایه‌های شخصیتی یک انسان در خانواده‌اش ریخته می‌شود. در خانواده‌ها اغلب دختران را با احساسات و عواطف دخترانه پرورش می‌دهند و ویژگی‌های شخصیتی او را بر اساس جنسیت برایش تعریف می‌کنند. در کنار این موارد می‌توان با در نظر داشت نکات زیر به شناخت بهتری دست‌یافت: یک زن اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند: آیا دوست دارد بیشتر اوقاتش را با دوستانش سپری کند؟ آیا ترجیح می‌دهد تنها باشد و در گوشه‌ای دنج کتاب بخواند، فیلم تماشا کند و یا... به مشکلات چگونه پاسخ می‌دهد؟ زندگی مملو از چالش‌‌هایی سخت و آسان است و هر لحظه ممکن است ناهنجاری ای ریتم یکنواخت زندگی را برهم بزند، آنچه که در این جا مهم است نوع برخورد و واکنش یک زن به مشکلات است که نشان‌دهنده‌ی شخصیت او است. آیا سریعاً دچار حس کلافگی و بیچارگی می‌شود و یا اینکه نه سعی می‌کند راه‌حل‌ها را جستجو کند و در چنین شرایطی قادر به حفظ خونسردی خود است. ارزش‌های یک زن چیست: آنچه برای یک زن ارزش دارد خط‌مشی او در زندگی و درک و دریافت او از زندگی را می‌سازد. آیا یک زن مادیات و دارایی برایش اهمیت دارد یا معنویات و نیکی‌ها بها می‌دهد. آیا مادر بودن را اولویت می‌دهد یا پیشرفت و استقلال مالی برایش مهم است، آیا ازدواج در برنامه‌ی اوست و یا شروع یک تجارت و کسب را هدف قرار داده است و... چه چیزی به یک زن انگیزه می‌دهد: هر فردی سرگرمی‌هایی دارد که او را سر ذوق می‌آورد و به او انگیزه می‌دهد. سرگرمی‌ها بیشتر از فعالیت عادی به فرد انگیزه می‌دهند؛ بنابراین باید دید و جستجو کرد که منبع تأمین انرژی و قوت یک زن چیست و کجا می‌توان یافت. برنامه‌های یک زن چه چیزهایی هستند: یک زن برای انجام امورات زندگی برنامه‌ریزی است یا اینکه در لحظه تصمیم می‌گیرد؟ بعضی از زن‌ها برنامه‌ریزی را دوست دارند و برای تمام زندگی‌شان برنامه دارند و اهل سورپرایز نیستند در مقابل زنانی هستند که تصمیم‌گیری در لحظه برایشان سخت هست. سخن پایانی: با توجه‌به این‌که هر انسان ذاتاً با انسان دیگر دارای تفاوت‌هایی است و با بیان چند سطر نمی‌توان به شناخت کتله‌ی عظیمی از جمعیت جهان رسید و کفایت کرد بااین‌حال سعی بر این بوده است تا عمومی‌ترین نکات و وجهه مشترک بین زنان شناسایی و بیان شوند تا در راستای بهبود ارتباطات کمک‌کننده باشند. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب


2 سال قبل - 302 بازدید

پیدا کردن فردی که بتواند اکثرا شما را بفهمد و درک درستی از نیازها، خواسته‌ها و رفتارهای شما داشته باشد، قطعا آسان نیست. خصوصا در دنیای مدرن امروزی که علاوه بر چالش‌های گذشته، بشر با چالش‌های مدرن نیز دست و پنجه نرم می‌کند.  حقیقت این است که حتی زوج‌هایی که با شناخت نسبی و پس از تجربه احساسات وارد زندگی مشترک می‌شوند و افتخار عاشقی و متعاقب آن ازدواج برمبنای شناخت را دارند نیز با مشکلاتی مواجه می‌شوند، حال چگونه می‌توان تصور کرد که زندگی مشترک ایجاد شده به سبک سنتی دچار چالش نشود؟ حقیقت ماجرا این است تا زمانی که شما مجرد هستید، فعالیت‌های شما صرفا زندگی شخصی شما و یا گاها خانواده را متاثر می‌سازد اما زندگی‌مشترک یک سری وظایف اخلاقی و رفتاری بر عهده زوج‌ها می‌گذارد که با انجام‌دادن آن‌ها زندگی هر دو؛ زن و مرد و همینطور خانواده‌های‌شان متاثر می‌شود. زندگی مشترک و عشق و احساسات زوجین در حقیقت همان کودک نوپایی است که مثل هر کودکی نیاز به مراقبت و توجه دارد. اگر مراقب آن نباشید به راحتی نابود می‌شود و زندگی شما را به خطر می‌اندازد. ما یاد نگرفته‌ایم در مورد رفتار با همسرمان آموزش ببینیم. بنابراین، اشتباه کردن اجتناب‌ناپذیر است. از سویی، ایجاد یک رابطه قوی و زندگی مشترک عالی کار یک روزه نیست. وقتی دو نفر وارد یک رابطه می‌شوند هر کدام طرز فکر و فرهنگ خود را دارند و متفاوت از یکدیگر تربیت شده اند. پس احتمال بروز خطا از هر کدام از زوجین وجود دارد. باید بدانید که زندگی بدون اشتباه وجود ندارد. زنان و مردان نیز چه در زندگی فردی و چه در زندگی مشترک اشتباهاتی انجام می دهند. یکی از دلایلی که ما مرتکب اشتباه می‌شویم این است که انسان هر روز در حال کشف و تجربه چیزهای جدید است. اشتباهاتی که افراد در مورد زندگی مشترک انجام می‌دهند، معمولا بین تمام زوج‌ها مشترک است. در این مطلب به رایج‌ترین اشتباهاتی می‌پردازیم که زوج‌ها در رابطه با همسرشان مرتکب می‌شوند و با ارتکاب آن‌ها، پایه‌های زندگی مشترک را سست می‌کنند. این اشتباهات را بشناسید و از آن‌ها اجتناب کنید. اجازه ندهید زندگی مشترک شما فرصت تجربه روزهای آرام و عاشقانه را از دست بدهد و جز تلخی و عدم تفاهم چیزی حاصل‌تان نشود. انتظارات‌ را واضح بیان نمی‌کنید: زوجین باید از همان ابتدای ازدواج انتظارات خود درباره مسائل مختلف زندگی را به طور واضح بیان کنند. جمله رایج «عزیزم هر چه تو بگویی» در ابتدای ازدواج برای زوج‌ها سم است. شما باید تمام انتظاراتی که از همسرتان دارید را واضح و روشن بیان کنید و درباره‌ی آن‌ها با همسرتان حرف بزنید. تقسیم کارهای خانه، خرج و مخارج، تربیت فرزندان و سایر کارهای مشترک باید بین دو نفر واضح باشد تا جلوی اختلافات بعدی گرفته شود. شما لازم است با هم حرف بزنید. اگر توقعی از همسرتان دارید آن را در مراحل اول به طور واضح و بدون عصبانیت بیان کنید حتی اگر فکر می‌کنید انتظارتان غیر منطقی است، درباره آن با همسرتان حرف بزنید و اجازه دهید او شما را قانع کند. اگر در زمانی قرار دارید که چند سال از زندگی مشترک شما گذشته، اشتباه نکنید و نگویید که از ما گذشته است و خیلی وقت است ما زندگی مشترک‌مان را شروع کرده ایم. پای حرف‌های همدیگر بنشینید و از خواسته‌ها، اهداف، طرح‌های زندگی و حتی چالش‌ها صحبت کنید. همسرتان را نمی‌شناسید: به همسرتان فکر کرده و رفتارهایش را بررسی کنید و درباره آن‌ها به نتیجه برسید. اگر باهوش باشید بعد از مدتی می‌توانید بفهمید هرکدام از رفتارهای او چه معنایی دارد. اگر انتقادهایش را در قالب شوخی بیان می‌کند، اگر وقتی بی‌حوصله است حرف نمی‌زند، اگر دوست دارد وقت‌هایی تنها باشد، شما باید در جریان آن باشید. زن‌ها و مردها مثل هم فکر و عمل نمی‌کنند. شما باید از روی نگاه کردن همسرتان بفهمید چه مشکلی دارد. اگر رفتار او را نمی‌پسندید، می‌توانید در یک شرایط متعادل درباره‎ی آن‌ صحبت کنید. بعضی از رفتارهای مردها ممکن است برای زن‌ها آزاردهنده باشد و باید در مورد آن صحبت شود. شناخت زنان و مردان و عالمی که در آن زندگی می‌کنند، کار آسانی نیست. کتاب‌های زیادی در بازار وجود دارد که می‌توانید به آن‌ها رجوع کنید. اگر باز هم به مشکل برخوردید، می‌توانید از مشاوران ازدواج کمک بگیرید. این مسائل اصلا کم‌اهمیت نیستند. بهتر است آن‌ها را حل نشده رها نکنید. محبت‌کردن را فراموش کرده‌اید: بعضی از زوج‌ها مخصوصا بعد از بچه‌دار شدن توجهی که ابتدای ازدواج به همسر خود داشتند را فراموش می‌کنند. آن‌ها فراموش می‌کنند باید با الفاظ محبت‌آمیز، تماس چشمی، در آغوش گرفتن و نشانه‌های دیگر توجه و محبت به همسرشان را ابراز کنند. گفتن جملات ساده محبت‌آمیز مثل «موافقم»، «چه نظر خوبی» و جملاتی مثل این می‌تواند اعتماد به نفس را به همسرتان برگرداند. محبت از جمله چیزهایی است که باید مدام یادآوری شود. اینکه شما اول ازدواج به همسر خود ابراز محبت کرده‌اید دلیل نمی‌شود دیگر آن را یادآوری نکنید. مردها برخلاف چیزی که تصور می‌شود، نیاز به محبت، مراقبت و توجه دارند و بدون آن احساس خوشبختی نخواهند کرد. خودتان را فدا می‌کنید: زوج‌ها به ویژه زنان معمولا به راحتی از چیزهایی که در زندگی می‌خواهند می‌گذرند. آن‌ها آمادگی این را دارند که نقش یک آدم وابسته به شوهر را بازی کنند و زندگی‌شان را وقف سرویس دادن و حمایت از همسرشان کنند. در حالی که زن باید یک شریک کامل و برابر در ازدواج باشد. زن‌ها عادت کرده‌اند از همسرشان تبعیت کنند و به جای خواست خودشان، به خواست همسرشان تن دهند. همین موضوع به مرور آن‌ها را از زندگی ناراضی خواهند کرد. درون این زن‌ها بعد از مدتی پر از خشم ناگفته از همسر می‌شود. آن‌ها فکر می‌کنند همسرشان زندگی آن‌ها را کنترل می‌کند. درحالی‌که آن‌ها خودشان آن شرایط را ایجاد کرده‌اند. از گوشه‌ای که برای خود درست کرده‌اید بیرون بیایید. شما باید حقوق مساوی برای خود و همسرتان در زندگی در نظر بگیرید. در زمینه‌های مختلف مثل کارهای خانه، وظیفه پدر و مادری و حتی برنامه‌ریزی برای تفریحات، درست به اندازه همسرتان صاحب‌نظر باشید و در این تصمیمات با هم شریک شوید. در زندگی برای پیشرفت خودتان انرژی بگذارید و برنامه‌های شخصی تدارک ببینید. این کار باعث می‌شود کمتر از همسرتان ناراضی باشید و با او درگیر شوید. مطمئن باشید او هم از پیشرفت شما خوشحال خواهد بود.

ادامه مطلب