برچسب: ادبیات

4 هفته قبل - 136 بازدید

تحلیل و بررسی آثار ادبی و هنری تحت عناوینی چون نقد و تقریظ، دو شیوه مهم است که به بررسی آثار می‌پردازند، اما از نظر هدف، قالب و نوع بیان تفاوت‌هایی اساسی دارند. در این مقاله، به بررسی تفاو‌ت‌های عمده میان نقد و تقریظ می‌پردازیم. نقدنویسی یکی از هنرهای مهم و ضروری در دنیای ادبیات و فرهنگ است که می‌تواند به فهم بهتر آثار هنری، ادبی و اجتماعی کمک کند. این فرایند شامل تجزیه و تحلیل عمیق آثار مختلف است و به ما اجازه می‌دهد تا از طریق بررسی جنبه‌های مختلف آثار، به درک عمیق‌تری از مفاهیم و پیام‌های آنها برسیم. در این مقاله، به تعریف، اهمیت و تکنیک‌های نقدنویسی می‌پردازیم. تقریظ‌نویسی، یکی از شیوه‌های دیگری ادبی و فرهنگی است که در آن نویسندگان یا منتقدان به ارزیابی و توصیف آثار دیگران می‌پردازند. این نوع نوشتار نه‌تنها به معرفی و تحلیل آثار ادبی می‌پردازد، بلکه نقشی‌ مهم در تبیین و ترویج مفاهیم و ارزش‌های فرهنگی ایفا می‌کند. در ادامه به بررسی مفهوم، اهمیت، انواع و تکنیک‌های تقریظ‌نویسی خواهیم پرداخت. نقد: نقد به فرآیند تجزیه و تحلیل علمی و سیستماتیک یک اثر ادبی، هنری یا فرهنگی گفته می‌شود. نقد معمولاً شامل بررسی عمیق جنبه‌های مختلف اثر است، از جمله موضوع، ساختار، شخصیت‌ها، سبک نوشتن و تأثیر اجتماعی و فرهنگی آن. نقد می‌تواند مثبت یا منفی باشد و معمولاً به بررسی نقاط قوت و ضعف اثر می‌پردازد. تقریظ: در مقابل، تقریظ، به نوعی مقدمه یا ستایش از یک اثر ادبی یا هنری اشاره دارد که معمولاً توسط نویسنده‌ای دیگر یا شخصی صاحب‌نظر نوشته می‌شود. تقریظ بیشتر بر روی جنبه‌های مثبت اثر تمرکز دارد و هدف آن معرفی، تشویق و ترغیب خوانندگان به آشنایی با اثر مورد نظر است. هدف هدف نقد، ارائه یک ارزیابی جامع و عمیق از اثر است. منتقدان با بررسی جزئیات مختلف تلاش می‌کنند تا به تحلیل معانی و پیام‌های اثر بپردازند و همچنین نقاط قوت و ضعف آن را شناسایی کنند. نقد می‌تواند به مخاطبان کمک کند تا از دیدگاه‌های مختلف به اثر نگاه کنند و درک عمیق‌تری از آن پیدا کنند. در مقابل، هدف تقریظ، اغلب تشویق و ترغیب خوانندگان به خواندن یا توجه به اثر است. نویسنده تقریظ بیشتر بر جنبه‌های مثبت و ارزشمندی اثر تأکید می‌کند و سعی دارد تا تأثیرات مثبتی که اثر بر خوانندگان می‌گذارد را نشان دهد. محتوا و قالب نقد معمولاً شامل تجزیه و تحلیل عمیق و سیستماتیک با استفاده از منابع و شواهد است. این شامل مقایسه اثر با آثار دیگر، استدلال‌های نظری، و ارائه شواهد منطقی برای پشتیبانی از نظرات منتقد است. نقد می‌تواند در قالب مقالات، کتاب‌ها و حتی وبلاگ‌ها منتشر شود و معمولاً به صورت رسمی و دانشگاهی نوشته می‌شود. به عنوان مثال، یک نقد می‌تواند شامل بخش‌هایی درباره تحلیل ساختاری، بررسی شخصیت‌ها و نمادها و همچنین تأثیر اجتماعی اثر باشد. این نوع تجزیه و تحلیل عمیق نیاز به دانش و تجربه در زمینه ادبیات دارد. از سوی دیگر، تقریظ بیشتر در قالب بیانیه‌های کوتاه و مختصر نوشته می‌شود که در آن نویسنده با زبانی ساده و روان به تحسین اثر می‌پردازد. تقریباً همیشه، تقریظ‌ها به صورت مثبت نوشته می‌شوند و در آن‌ها از ویژگی‌های شگفت‌انگیز و ارزش‌های اثر یاد می‌شود. خوانندگان و مخاطبان نقد به طور کلی به یک گروه خاص از خوانندگان، مانند دانشجویان ادبیات، محققان و علاقه‌مندان به ادبیات و هنر، پرداخته و به‌دنبال افزایش دانش آن‌ها است. این نوع نوشته‌ها معمولاً به صورت جدی‌تر و علم‌گرا نوشته می‌شوند و برای افرادی که به‌دنبال تحلیل‌های عمیق و دقیق هستند مناسب‌اند. تقریظ، در عوض، به عموم مردم و خوانندگان عمومی توجه می‌کند. این نوع نوشتار معمولاً برای جلب توجه و تشویق افراد به مطالعه یا مشاهده اثر مورد نظر نوشته می‌شود. بنابراین، تقریظ معمولاً محبوب‌تر و قابل دسترسی‌تر برای خوانندگان عام است. تعریف نقدنویسی نقدنویسی به معنای بررسی و تحلیل آثار ادبی، هنری و اجتماعی است. این فرایند معمولاً شامل ارزیابی جنبه‌های مختلف اثر از جمله ساختار، سبک، مضمون، شخصیت‌ها و تأثیر آن بر جامعه و فرهنگ می‌شود. نقدنویسی نه تنها به توصیف اثر می‌پردازد، بلکه سعی می‌کند تا از جنبه‌های عمیق‌تری به آن نگاه کند و معانی و پیام‌های نهفته در آن را کشف کند. اهمیت نقدنویسی نقدنویسی می‌تواند به چندین دلیل اهمیت داشته باشد: 1.توسعه تفکر انتقادی: نقدنویسی به فرد این امکان را می‌دهد که به صورت انتقادی به آثار نگاه کند و از زوایای مختلف آن را تحلیل کند. این فرایند به فرد کمک می‌کند تا مهارت‌های تفکر انتقادی خود را توسعه دهد و توانایی استدلال منطقی و تحلیلی خود را افزایش دهد. 2.فهم عمیق‌تر آثار: نقدنویسی به ما کمک می‌کند تا عمق آثار را درک کنیم. وقتی که درباره یک اثر نقد می‌نویسیم، به دقت به جزئیات اثر توجه می‌کنیم و این موضوع می‌تواند به ما کمک کند تا پیام‌های نهفته و مفاهیم عمیق‌تر را کشف کنیم. 3.گفت‌وگوی فرهنگی: نقدنویسی فضایی برای تبادل نظر و گفت‌وگو درباره آثار فرهنگی فراهم می‌کند. افراد می‌توانند با ابراز نظرات و تحلیل‌های خود، به دیگران کمک کنند تا به درک عمیق‌تری از آثار برسند. 4.تاریخ و تمدن: آثار ادبی و هنری بخشی از تاریخ و فرهنگ یک جامعه هستند. نقدنویسی می‌تواند به ما کمک کند تا بدانیم چگونه این آثار به تأثیرات زمانه خود پاسخ می‌دهند و چگونه به شکل‌گیری ذهنیت عمومی کمک می‌کنند.  تکنیک‌های نقدنویسی برای نوشتن یک نقد خوب، رعایت چند نکته و تکنیک ضروری است: 1.شناسایی هدف اثر: اولین مرحله در نقدنویسی، درک هدف مؤلف است. باید بررسی کنیم که نویسنده یا هنرمند چه پیامی را می‌خواهد منتقل کند و چه احساساتی را در مخاطب برانگیزد. 2.تجزیه و تحلیل ساختار: ساختار اثر شامل نحوه‌ی ترتیب و توزیع المان‌های داستان، شخصیت‌ها و دیالوگ‌هاست. بررسی این ساختار به ما کمک می‌کند تا بفهمیم چگونه نویسنده ایده‌های خود را به تصویر کشیده است. 3.بررسی شخصیت‌ها: شخصیت‌ها نه تنها محرک‌های داستان هستند، بلکه می‌توانند نمادهایی از مفاهیم بزرگ‌تری باشند. تجزیه و تحلیل شخصیت‌ها و روابط‌شان با هم، به ما اجازه می‌دهد تا عمق کار را بیشتر درک کنیم. 4.استفاده از مثال‌های مشخص: برای پشتیبانی از نظرات خود، باید از مثال‌های مشخصی از اثر استفاده کنیم. این کار به نقد ما اعتبار و قوت می‌بخشد و کمک می‌کند تا خوانندگان نیز بهتر سر در بیاورند. 5.نقد منصفانه: هر نقدی باید منصفانه و بر اساس شواهد باشد. به جای ترجیح یک نظر شخصی، باید به دقت به جنبه‌های مثبت و منفی اثر توجه کرده و آن‌ها را به طور عادلانه تحلیل کنیم. نوشتن با شفافیت و وضوح: نقد باید واضح و قابل فهم باشد. از استفاده از اصطلاحات پیچیده و زبان غیرقابل فهم خودداری کنید و سعی کنید پیام خود را به راحتی منتقل کنید. مفهوم تقریظ‌نویسی تقریظ در لغت به معنای ستایش و تمجید است و به فرم‌های نوشتاری اشاره دارد که نویسنده در آن به تحسین و توصیف یک اثر می‌پردازد. در واقع، تقریظ‌نویسی به نوعی مقدمه‌نویسی برای آثار ادبی، علمی یا هنری است که هدف آن معرفی، تحسین و اغلب توجیه ارزش آن اثر است. این نوشتار به‌طور معمول توسط افرادی صورت می‌گیرد که خود در زمینه ادبیات یا هنر صاحب‌نظر هستند. اهمیت تقریظ‌نویسی تقریظ‌نویسی اهمیت ویژه‌ای در دنیای ادبیات و هنر دارد. برخی از دلایل اهمیت آن عبارتند از: 1.ترغیب خواننده: تقریظ می‌تواند باعث جذب خوانندگان به اثر مورد نقد شود. وقتی یک نویسنده یا منتقد معتبر اثر را تحسین می‌کند، این تحسین می‌تواند تمایل به خواندن آن اثر را افزایش دهد. 2.ایجاد ارتباط با آثار: از طریق تقریظ، نویسندگان و منتقدان می‌توانند جنبه‌های مختلف یک اثر را تبیین کنند و بدین ترتیب مخاطبان را با زیبایی‌ها و ایده‌ها آن آشنا کنند. 3.تاریخ‌نگاری فرهنگی: تقریظ‌نویسی به نوعی تاریخ‌نگاری فرهنگی نیز به شمار می‌آید. به واسطه این نوشتارها، می‌توان روندهای فکری و ادبی یک زمان خاص را شناخت و تحلیل کرد. 4.رشد ادبیات: با ارائه نظرات و نقدهای سازنده، تقریظ‌نویسی می‌تواند به رشد و توسعه ادبیات کمک کند و نویسندگان را تشویق به ادامه فعالیت‌های خود کند. انواع تقریظ‌نویسی تقریظ‌نویسی می‌تواند اشکال مختلفی به خود بگیرد: 1.تقریظ ادبی: در این نوع تقریظ، آثار ادبی مانند شعر و داستان مورد بررسی و تحلیل قرار می‌گیرند. نویسنده به تحلیل تم، شخصیت‌ها و سبک نگارش می‌پردازد. 2.تقریظ علمی: در این نوع تقریظ، آثار علمی و تحقیقاتی مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرند. در اینجا، نویسنده به دقت موضوع تحقیق، روش‌های به‌کاررفته و نتایج پرداخته و نظر خود را ارائه می‌دهد. 3.تقریظ هنری: این نوع تقریظ شامل بررسی آثار هنری مانند نقاشی، موسیقی و تئاتر است. نویسنده بر روی جنبه‌های فنی و زیبایی‌شناسی اثر تمرکز می‌کند. تکنیک‌های تقریظ‌نویسی برای نوشتن یک تقریظ خوب و مؤثر، رعایت چند نکته و استراتژی ضروری است: 1.آشنایی با اثر: پیش از نوشتن تقریظ، لازم است که نویسنده کاملاً با اثر مورد نظر آشنا باشد. این آشنایی شامل مطالعه دقیق اثر و فهم کلیات آن است. 2.تجزیه و تحلیل دقیق: نویسنده باید جنبه‌های مختلف اثر را تحلیل کند و نگاهی عمیق به موضوع، شخصیت‌ها، ساختار و پیام‌های اثر داشته باشد. 3.استفاده از زبان شیوا و ساده: زبان تقریظ باید به گونه‌ای باشد که همگان بتوانند آن را درک کنند. استفاده از اصطلاحات پیچیده ممکن است باعث سردرگمی خواننده شود. تأکید بر عناصر مثبت: در تقریظ‌نویسی، تأکید بر جنبه‌های مثبت اثر بسیار مهم است. هرچند انتقاد هم می‌تواند جایگاه داشته باشد، اما هدف اصلی معمولاً تحسین و معرفی اثر است. 5.استفاده از مثال‌های مشخص: برای حمایت از نظرات خود، ذکر مثال‌های خاص از اثر و بررسی آن‌ها می‌تواند به اعتبار تقریظ اضافه کند. نتیجه‌گیری در نهایت، در حالی که نقد و تقریظ هر دو به تجزیه و تحلیل آثار ادبی و هنری می‌پردازند، اما به لحاظ هدف، محتوا و قالب با یکدیگر تفاوت دارند. نقد، به بررسی عمیق و تحلیلی اثر می‌پردازد و نقاط قوت و ضعف آن را تحلیل می‌کند، در حالی که تقریظ بیشتر بر تمجید و تشویق خوانندگان نسبت به اثر تمرکز دارد. هر دو نوع نوشتار به نحوی درک بهتری از آثار ادبی و هنری را به مخاطبان ارائه می‌دهند و می‌توانند مکمل یکدیگر باشند. نویسنده: محمدرضا رامز

ادامه مطلب


3 ماه قبل - 109 بازدید

شفیقه یارقین «دیباج» در مرکز ولایت سرپل در یک خانواده‌ای روشنفکر و تحصیل کرده به دنیا آمد. پدرش میرزا محمد قاسم قاضی‌زاده شاعر، وکیل پارلمان در دوره‌ای هفتم شورای ملی افغانستان، شهردار شهر سرپل و کارمند عالی‌رتبه‌ی وزارت معادن و صنایع افغانستان و از تحصیل یافته‌گان دوره‌ای رشدیه زمان امیر امان الله خان بود. پدر بزرگش قاضی محمد اسماعیل و اجداد پدری‌اش از ۱۳ نسل قاضی شهر سرپل بودند. مادرش بانو «محترمه» خانم خانه‌دار و دختر «ایشان نذر خان» از افراد سرشناس و محترم ولسوالی صیاد سرپل بود. شفیقه فرزند اول پدر و مادرش بود، اما تربیتش را همسر نخست پدرش بانو «تاجور» دختر تاجرباشی «ناربای» خان، که زنی بسیار محترم، مدبر و مهربان بود، به عهده داشت. شفیقه هنوز سه سال داشت که خانواده‌اش از سرپل به شهر مزارشریف کوچیدند. او تا صنف ششم در لیسه‌ی سلطان راضیه در شهر مزار شریف درس خواند و از صنف هفتم بنا بر تغییر محل کار پدرش به کابل، در لیسه رابعه‌ی بلخی درس‌هایش را ادامه داد تا این که در سال ۱۳۵۱ با اول نمر‌گی دوره لیسه را به پایان رسانید و پس از سپری کردن امتحان کانکور و اخذ نمره‌ی عالی در دانشکده دلخواهش، دانشکده ادبیات و علوم‌بشری دانشگاه کابل در رشته‌ی ژورنالیزم ادامه‌ای تحصیل داد و دانشگاه را با درجه‌ی اعلی تمام کرد. درجه تحصیل نهایی او دكتورای زبان و ادبیات است که  در ماه فبروری سال ۱۹۹۹ میلادی در انستیتوت زبان و ادبیات امیرعلی شیرنوایی، آكادمی علوم جمهوری ازبكستان دفاع کرد و دیپلوم PhD خود را به دست آورد. شفیقه یارفین دیباج از سال ۱۳۵۶ تا ۱۳۹۰ در این پست‌ها کار کرده است: معین مسلکی وزارت امور زنان (معاون وزیر)، مدیر برنامه‌های ادبی رادیو تلویزیون ملی و در عین زمان تهیه کننده و گوینده برنامه‌های ادبی، عضو علمی و رییس یكی از شعبات آكادمی علوم افغانستان، در بست فوق رتبه با حفظ حقوق كدر علمی اكادمی علوم به حیث ریس عمومی نشرات و تبلیغات مجلس سنا و در عین زمان مدیر مسوول مجله‌ی ماهانه «سنا» و گوینده و تهیه كننده برنامه‌ی هفته‌گی «صدای سنا» در رادیو و تلویزیون ملی افغانستان، رییس شورای اسلامی زنان جوزجان و  همزمان با آن استاد در انستیتوت پیداگوژی امیرعلی‌شیر‌نوایی جوزجان، مشاور فرهنگی ولایت جوزجان، رییس امور تربیتی وزارت معارف و در عین زمان مدیر مسوول مجله‌ی «تربیت»، رییس شورای علمی وزارت معارف و مشاور نصاب تعلیمی، آموزگار (در آغاز کار برای مدت یک سال)، نماينده مردم در چند لویه جرگه. او با طنزنویس و پژوهشگر نامدار افغانستان محمد حلیم یارقین ازدواج كرده و دارای یک دختر به نام ویدا (شاعر و آهنگساز) و دو پسر به نام‌های سنجر و ارسلان و پنج نواسه به نام‌های آيلين، آلتای، سومر، اینجو و اوزل می‌باشد و در حال حاضر در پایتخت کشور سویدن زندگی می‌کند. شفیقه یارقین شاعر، داستان‌نویس، پژوهشگر و مترجم ادبی است که از سال ۱۳۵۷ تا حال شعرها، داستان‌ها، ترجمه‌ها، مقاله‌ها، رساله‌ها، کتاب‌ها و مصاحبه‌هایش در مجله‌های معتبر علمی افغانستان، ازبکستان، تاجکستان، ایران، اتریش، ایتالیا، و نشرات برون مرزی چاپ شده است. او به خاطر فعالیت‌های علمی- ادبی و اداری اش جوایز، مدال‌ها، نشان‌ها، ترفیعات فوق العاده، تقدیرنامه‌های درجه اول و مکافات نقدی گرفته است که مهم ترین‌های شان قرار ذیل است: جایزه‌ی بین المللی دكتور محمد معین در سال ۱۳۹۰ از کشور جمهوری اسلامی ایران، مدال عالی دولتی افغانستان «ملالی» در سال ۱۳۹۰، مدال عالی دولتی افغانستان «غازی میر بچه خان» در سال ۱۳۸۹، جایزه‌ی بهترین کتاب سال ۱۳۸۷ از کشور جمهوری اسلامی ایران برای کتاب فرهنگ دو جلدی اوزبیکی به فارسی. جایزه و مدال مطلای فوند بین المللی بابر از کشور جمهوری اوزبیکستان در سال ۱۹۹۹، جایزه‌ی «آزادی» مجتمع جامعه مدنی افغانستان «مجما» در سال ۱۳۸۶، جایزه‌ی صلح سیمرغ از سوی بنیاد بین المللی میراث‌های فرهنگی آسیا «آرمانشهر» در سال ۲۰۱۹، جایزه و دیپلوم مقام دوم قصه‌ی کودک از مسابقه‌ی آنلاین «بنیاد بین المللی استعدادهای جهان» در جمهوری قزاقستان در اول جون سال ۲۰۲۰، جایزۀ ادبی «حکیم ناصر خسرو بلخی»، جمهوری دموکراتیک افغانستان. دو جایزه‌ی مطبوعاتی وزارت اطلاعات و فرهنگ، چند مدال صداقت، دو نشان افتخار، ترفیعات فوق العاده، تقدیرنامه های درجه اول و تعدادی تحسین نامه از سوی دولت جمهوری دموکراتیک و جمهوری اسلامی افغانستان. تلویزیون سرتاسری ملی آلمان از کار و فعالیت‌های  دکتور شفیقه یارقین در سال ۱۹۹۶ فلم کوتاه مستند تهیه و بیش از ده‌بار از شبکه ماهواره‌یی جهانی خویش نشر کرده است. شفیقه یارقین به زبان دری و اوزبكی شعر، داستان، مقاله، رساله و کتاب و به زبان پشتو شعر و مقالات پژوهشی و علمی نوشته است كه تعداد زیادی از آنها در مجله‌ها و نشریه‌های افغانستان، نظیر: خراسان، كابل، ژوندون، ملیت‌های برادر، غرجستان، حجت، تربیت، صدف، چاووش، روزنه، انگار و روزنامه های كابل تایمز، انیس، اصلاح و یولدوز و مقاله‌ها و مصاحبه‌هایش در نشریه‌های خارج و نشریه‌های بیرون مرزی (ایران، آلمان، ازبكستان، تاجیكستان، امریکا، اتریش)، همچنان در مجموعه‌ها، تذكره‌ها و سالنامه‌ها با تخلص‌های «یارقین» و «دیباج» به چاپ رسیده است. شفیقه دیباج از سه سال به این سو رهبری یک گروه ۵۰ نفری بانوان و شاعران افغانستان را برای تولید محتوای ادبیات کودک به عهده دارد که محصول آن بیش از ۱۵۰۰ شعر و ۱۸۲ قصه کودک است. این شعرها و داستان‌ها از فیسبوک، وبسایت «شعر و داستان کودک» و فیسبوک دیباج توماریس نشر شده است. کلیپ‌های ویدیویی بسیاری نیز ازاین نوشته‌ها در یوتیوب و سایر شبکه‌های اجتماعی به نشر رسیده است. همچنان در درازنای سال‌های گذشته و حال، تعداد زیادی مصاحبه‌های رادیویی و تلویزیونی با رادیوهای بین المللی (بی‌بی‌سی، آزادی، صدای آمریكا،  روسیه، تاجكستان، ازبكستان، ایران “ایرنا”…) و تلویزیون‌های بین‌المللی (تلویزیون سرتاسری ملی آلمان، تلویزیون ملی ایتالیا، صدا و سیمای ایران، شبكه‌های مختلف تلویزیون‌های ازبكستان، تاجكستان، قزاقستان…) و اكثر رادیوها و تلویزیون‌های دولتی و شخصی افغانستان انجام داده است. او با زبان‌های انگلیسی، سویدی، روسی، ترکی و اردو نیز آشناست و در کارهای پژوهشی خود می‌تواند از منابع علمی این زبان‌ها استفاده کند. او حدود ۵۰ کتاب و رساله چاپ شده و تعدادی کتاب و رساله آماده‌ی چاپ دارد که در اخیر همین بیوگرافی فهرست همه آثارش علاوه می‌شود. دیوان ظهیرالدین محمد بابر (متن انتقادی)، نادره و شعرهای او، بابرگه ارمغان، نصاب الصبیان، بابر منگولیگی، دیوان شاه غریب میرزا غریبی، زنده‌گانی و آثاركامران میرزا، دیوان بابر (تكلمه بر چاپ كابل دیوان بابر)، درباره‌ی زبان، خط و فرهنگ نویسی ترکی، رباعیات مولانا جلال الدین محمد بلخی- رومی، نَی تیلماجی و غیره نمونه‌ی سخن: هوای سرد شبانگاهی، صدای شرشر باران بود زنی که غصه صدایش کرد، ز نام خویش گریزان بود گلوی ملتهبش می‌سوخت، همیشه دردِ نگفتن داشت چه حرف‌ها که به لب‌هایش، کبوتران هراسان بود نگاه منتظرش هر شب به راه مرد به در می‌ماند مرد پیش زنی دیگر، عزیز کرده و     مهمان بود سپیده سر‌زد و زن مأیوس به روی بستر تنهایش ز سرنوشت خودش بیزار،  به حال خویش پریشان بود کنار آینه ایستاد و دو قطره اشک فرو بارید دوای خواب … سرش چرخید، سقوط … نقطهٔ پایان بود… نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


4 ماه قبل - 131 بازدید

داستان در زبان فارسی‌/دری، واژه آشنایی است، اما داستان به مفهوم امروزینش، عمر طولانی‌ای ندارد. به همین منظور، پژوهش در مورد داستان‌نویسی در حوزه زبان و ادبیات فارسی و به ویژه ادبیات داستانی یک گروه جنسیتی خاص، یعنی بانوان، در یک قلمرو سیاسی خاص، یعنی افغانستان، کاری بس دشوار است. هرگاه، پژوهشگری بخواهد روی داستان و نقش بانوان در خلق داستان و قصه بپردازد، ناگزیر است تا به متون کهن روایی فارسی که در ادبیات فارسی کم هم نیستند و به واژه‌نامه‌‌هایی که هر کدام این واژه را به گونه‌‌های متفاوت برگردان کرده‌اند، مراجعه کند. اگر بخواهیم داستان را تعریف کنیم، به متن زیر می‌پردازیم: داستان کوتاه اثری است، کوتاه که در آن نویسنده به یاری یک طرح منظم شخصیت اصلی را در یک واقعه اصلی نشان می‌دهد و این اثر بر مخاطب تاثیر واحدی را القا می‌کند. همچنین داستان کوتاه را می‌توان به یاری خصوصیات زیر از دیگر آثار بازشناخت: طرح منظم و مشخصی دارد؛ یک شخصیت اصلی دارد؛ این شخصیت، در یک واقعه اصلی ارایه می‌شود؛ در «کلی» که همه اجزای آن با هم پیوند متقابل دارند، شکل می‌بندد؛ تاثیر واحدی را القا می‌کند؛ کوتاه است. اگر نگرشی بر واژه داستان در واژه‌نامه‌ها و ادبیات کهن پارسی دری داشته باشیم، در اغلب این واژه‌نامه‌ها، داستان با افسانه، حکایت، سرگذشت، قصه، انگاره و اسطوره مترادف هم بیان شده‌اند. بنابراین، اگر رابطه هنر داستان‌نویسی را با زنان و یا ادبیات داستانی بانوان را در قلمرو زبانی خویش به بازبینی قرار دهیم، باز هم نیاز داریم تا نخست به مفاهیم گذشته داستان برگردیم و نقش زنان را در خلق و پرورش افسانه‌ها و روایت‌ها در زبان پارسی به بررسی بگیریم. قصه‌گویی در بین بانوان از گذشته‌‌های خیلی دور رواج داشته است و حتا خالقان بیشتر افسانه‌ها را زن می‌پندارند. افسانه‌ها نوعی بیان تمثیلی‌اند که بیشتر جنبه تخیلی و غیرواقعی دارند. «یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود...» عبارتی است که سر آغاز هر افسانه‌ای می‌شود. در ادامه این جمله، افسانه‌ها ما را با شهر‌های خیالی، مردمانش، خوبی‌‌های‌شان، بدی‌ها و بدبختی‌‌های‌شان، آشنا می‌کنند. قسمی‌که یادآور شدم، افسانه‌گویی در بین مادربزرگان، یکی از رسم‌‌های خیلی دیرین پارسی‌گویان است و بیشترین افسانه‌ها هم در شب‌‌های زمستان در گرد صندلی‌ها نقل می‌گردند. معمولا مادران و مادربزرگان افسانه‌ها را برای این به فرزندان‌شان نقل می‌کنند تا کودک پند‌هایی از قهرمانان افسانه‌ها بگیرد و به خواب برود و با پایان خوشی که هر افسانه دارد، مادران توانسته باشند برای کودکان‌شان خواب خوشی را داده باشند. حتا در اسطوره‌ها هم به زنان به عنوان خالق افسانه‌ها اشاره شده است. از آن جمله می‌توان به شهزاد قصه‌گوی، زن اسطور‌های و راوی شگفت‌انگیزترین و غنی‌ترین کتاب قصه، داستان هزار و یک شب، استناد کرد. اما چنانی که در آغاز گفتیم، داستان کوتاه، به مفهوم امروزینش، عمر خیلی زیادی در ادبیات پارسی دری افغانستان ندارد. حدود ۹۰ سال و‌ اندی از چاپ نخستین داستان‌واره ادبیات معاصر افغانستان نویسندگی (جهاد اکبر)، احتمالا به  مولوی محمد حسین پنجابی، در سال ۱۲۹۸ خورشیدی می‌گذرد. پسان‌ترها داستان‌‌های دیگری از سایر نویسندگان در نشریات فعال آن زمان به چاپ رسید، ولی بدبختانه بانوان در این میان هیچ نقشی نداشتند. تا آن که ماگه رحمانی، نخستین بانوی داستان‌نویسی به نوشتن داستان روی آورد. بانو ماگه در عرصه مطبوعات و سیاست با مقالات اجتماعی و سیاسی‌اش، به عنوان نخستین بانوی فعال در عرصه‌‌های روشنفکری افغانستان معروف است و در کنار ماگه رحمانی می‌توان از رقیه ابوبکر نیز نام برد. از وی یک داستان زیر عنوان «زمرد» در روزنامه اصلاح به چاپ رسیده است. پسان‌ترها، در اواخر دهه سی و آغاز دهه چهل خورشیدی که آغاز داستان‌نویسیی نو در افغانستان است، هیچ بانویی در صحنه نقش ندارد و هم داستانی از این دوره به دسترس نیست. تا این که تحولات سیاسی آن زمان، دوره تجربه دموکراسی، به میان آمدن رسانه‌‌های چاپی و شنیداری خصوصی، ایجاد انجمن ادبی کابل و دادن آزادی نسبی برای زنان، منجر به این شدند تا بانوان نیز در عرصه داستان‌نویسی کار کنند. از این میان می‌توان از بانوانی چون دنیا غبار، ملالی موسی و محبوبه نام برد. با آن که نوشته‌‌های این بانوان چندان مورد توجه قرار نگرفتند، ولی آغاز خوبی برای کار داستان‌نویسی برای بانوان این سرزمین بود. مدتی بعد، در دهه‌‌های ۵۰ و ۶۰ خورشیدی، وضعیت ادبیات داستانی بین بانوان تغییر خیلی زیادی کرد. پی‌ریزی انجمن‌‌های ادبی در حوزه‌‌های مختلف فرهنگی افغانستان، حمایت دولت از این انجمن‌ها، آزادی بیشتر برای حضور زنان در اجتماع، گسترش بیشتر مطبوعات و آثار چاپی و امکانات دیگر، کمک خوبی برای رشد داستان‌نویسی در بین بانوان کردند. در این سال‌ها ترجمه نیز نقش به‌سزایی در ساختن جریان داستان‌نویسی بین بانوان داشت. کتاب‌‌های مختلفی از زبان‌‌های فرانسوی و روسی ترجمه می‌شدند و حتا شماری از بانوان نویسنده، خود به این زبان‌های خارجی دسترسی داشتند و می‌توانستند از منابع دست اول استفاده کنند. سپوژمی زریاب که زبان فرانسوی را می‌دانست، یکی از آنها بود. سپوژمی زریاب نخستین بانویی بود که با چاپ نخستین داستانش، نشان داد که نویسنده مستعدی است. این بانو، از همان ابتدا، نه تنها در میان بانوان داستان‌نویس، بلکه در میان همه نویسندگان افغانستان جای خودش را باز کرد. او از همان ابتدا به شکل، زبان، درونمایه و تکنیک داستانش توجه داشت. بانو زریاب، شخصیت‌های داستان‌‌هایش را از میان زنان انتخاب می‌کرد و به گفته بعضی از پژوهشگران داستان‌نویسی، او با وارد کردن احساسات زنانه در قالب داستان، حرکت جدیدی را برای ادبیات داستانی بانوان، پی‌ریزی کرد. از او سه اثر داستانی چاپ شده است. در همین دهه ۵۰ و ۶۰ ما بانوان دیگری چون مریم محبوب، شریفه شریف، فروغ بهرام کریمی‌، پروین پژواک، فوزیه رهگذر و دیگرانی داریم که با وجود محدودیت‌‌های فراوان اجتماعی و خانوادگی، به نوشتن داستان روی آورده بودند. اگر بخواهیم روی جریان داستان‌نویسی در این دو دهه تمرکز کنیم، این دوره را یک دوره درخشان ادبیات داستانی بانوان می‌یابیم. چون حداقل ما سپوژمی زریاب، مریم محبوب و پروین پژواک را داریم. ولی در این دوره ما از ادبیات داستانی بانوان، آثار خیلی ضعیفی نیز داشته‌ایم که حتا بعضی از آنها خالی از هر گونه عناصر داستانی بوده‌اند. از این دو دهه ما کتاب‌‌های خوب داستانی از بانوان نیز داریم. «شرنگ شرنگ زنگ‌ها»، «دشت قابیل» و رمان «در کشوری دیگر» از سپوژمی زریاب و «درخت‌‌های کارتوس گل می‌کنند» و «خانه دلگیر» از مریم محبوب، از جمله آثار نوشته شده در این دو دهه‌اند. معصومه کوثری نیز با آن که نویسنده کم‌کاری است، ولی خیلی خوب می‌نویسد. از او مجموعه‌ای کم‌حجم، به نام «حادثه فصل» به چاپ رسیده است. کوثری در نوشته‌‌هایش، وضعیت سنتی جامعه افغانستان را خیلی خوب به تصویر می‌کشد و ظلم و ستمی را که در بین این جامعه سنتی بالای زنان و دختران روا داشته می‌شود، خوب پوشش می‌دهد. کوثری مدتی در ایران نیز زندگی کرده است و بیشتر آفریده‌‌هایش هم در همان جا شکل گرفته‌اند. هرات یکی از مراکز فعالی بود که در دهه هفتاد بانوان زیادی روی داستان می‌پرداختند. از این میان می‌توان از بانوانی چون لیلا رازقی، حمیرا قادری، شیما قاضی‌زاده و دیگران نام برد. این بانوان در ایران رفت و آمد داشتند؛ بنابراین، داستان‌های‌شان نه تنها در افغانستان، بلکه در نشریات ایران نیز به چاپ می‌رسیدند. با آن که سال‌هاست این بانوان روی داستان به طور جدی می‌پردازند، ولی تا اکنون ما فقط از حمیرا قادری مجموعه‌ای مستقل چاپ شده داریم. کابل نیز یکی از حوزه‌‌هایی بود که بانوان، جسته و گریخته، در دهه هفتاد، در صحنه ادبیات نقش داشتند. جمیله اکبر، یکی از همین بانوان است. با آن که او نخستین داستانش را در آغاز دهه ۶۰ نوشته است، ولی کار‌های دیگرش برمی‌گردد به سال‌‌های دهه هفتاد. از او یک مجموعه به نام «خانه قدیمی‌« منتشر شده است. داستان‌‌های بانو اکبر در این مجموعه شعاری و تبلیغی‌اند و عناصر داستانی را در خود کم‌تر دارند. اگر روی حوزه مهاجرت بپردازیم، داستان‌نویسی بانوان خیلی پسان‌تر از مردان شروع شد. ولی جریان داستانی‌ای را که جوانان مهاجر توانستند در حوزه ادبی ایران شکل بدهند، نسبتا قوی‌تر از جریان داستانی دهه هفتاد بانوان در داخل افغانستان بود که می‌توان از بتول سید حیدری، فاخره موسوی، معصومه حسینی، زهرا حسین‌زاده، شکریه رضابخش و دیگران نام برد. گفته می‌شود که با وجود این که این بانوان تازه‌کار بودند، ولی داستان کوتاه را می‌شناختند و داستان‌های‌شان خیلی زود توانستند در میان خوانندگان مهاجر و حلقات فرهنگی و ادبی داخل افغانستان خواننده پیدا کنند. به طور نمونه می‌توان به مجموعه داستانی «تبرداران» اثر بتول سید حیدری اشاره کرد. و در اخیر باید اضافه کنیم که، نوشته‌‌های بانوان داستان‌نویس در نشست‌‌های منظم ادبی نقد و بررسی می‌گردند و در نشریات داخل و خارج از افغانستان به چاپ می‌رسند. نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب


7 ماه قبل - 200 بازدید

«مایا آنجلو» در سال ۱۹۲۸ با نام «مارگارت آنی جانسون» به دنیا آمد، «مایا آنجلو» در نوجوانی، بورسی را برای تحصیل در رشته‌ی رقص و نمایش در کالیفرنیا به دست آورد، اما در شانزده سالگی و به مدتی کوتاه، تحصیل را کنار گذاشت تا به راننده‌ی ماشین‌های کابلی در سان فرانسیسکو تبدیل شود. او در مورد دلیل انجام این کار توضیح می‌دهد: زنانی را در آن ماشین‌ها می‌دیدم که کمربندهای مخصوص داشتند، با کلاه و ژاکت‌های رسمی. عاشق یونیفرم های‌شان بودم. به خودم گفتم این همان شغلی است که می‌خواهم. «آنجلو» این شغل را به دست آورد و به اولین زن سیاه‌پوست در سان فرانسیسکو تبدیل شد که رانندگی ماشین‌های کابلی را بر عهده داشت. مایا در کتاب نامه به دخترم چنین حکایت می‌کند: سیزده ساله که بودم رفتم پیش مادرم در سان فرانسیسکو. بعدها در نیویورک سیتی درس خواندم. طی این سال‌ها هم در پاریس، قاهره، غرب آفریقا و سرتاسر ایالات متحده زندگی کرده‌ام. این‌ها واقعیت‌ها است، اما از نظر یک کودک واقعیت چیزی نیست جز کلماتی که باید به خاطر سپرد؛ مثلا «اسمم جانی توماس است. نشانی‌ام شماره‌ی 220، خیابان مرکزی است.» این‌ها همه واقعیت‌هایی است که با حقیقت یک کودک چندان کاری ندارد. دنیای واقعی ای که من در استمپس در آن بزرگ شدم، جنگی دائمی بود در مقابل تسلیم. اول تسلیم شدن در برابر آدم بزرگ‌هایی که هر روز می‌دیدمشان، که همه سیاه‌پوست و همه خیلی خیلی بزرگ بودند. بعد تسلیم این فکر شدن که مردم سیاه‌پوست، پست‌تر از سفیدپوستانی بودند که به ندرت می‌دیدمشان. «آنجلو» پس از مدتی کار در عرصه‌ی نمایش، به یک شرکت گردشگری پیوست. او پیشنهاد اجرای نقشی را در نمایشی موزیکال در «تئاتر برادوِی» رد کرد تا به آن شرکت گردشگری ملحق شود چرا که اینگونه می‌توانست به سفری به دور اروپا برود. «آنجلو» در این باره به خاطر می‌آورد: تهیه کنندگانِ آن نمایش موزیکال به من می‌گفتند، «مگر دیوانه شده‌ای؟ می‌خواهی نقشی کوتاه را آن هم دائم در سفر قبول کنی، وقتی ما نقشی اصلی را در یک نمایش برادوِی به تو پیشنهاد کرده ایم؟» به آن‌ها گفتم دارم به اروپا می‌روم. فرصت دیدن جاهایی را خواهم داشت که به شکل معمول هرگز نمی‌دیدم، جاهایی که فقط رویایشان را در روستای کوچکی که در آن بزرگ شدم، داشتم. او هم‌چنین گفت که این انتخاب، یکی از بهترین تصمیم‌های او در زندگی بوده است. سفر او به اروپا همچنین فرصت آشنایی با سایر زبان‌ها را برای او فراهم کرد و «آنجلو» نیز این فرصت را غنیمت شمرد. او در نهایت توانست زبان‌های فرانسوی، اسپانیایی، عبری، ایتالیایی و فانته (گویشی متعلق به مردم بومی غنا) را بیاموزد. «آنجلو» در سال‌های کودکی، توسط نامزد مادرش مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفت. او ماجرا را برای برادرش تعریف کرد و مدتی بعد به دادگاه فراخوانده شد تا علیه آن مرد شهادت دهد؛ اتفاقی که به محکومیت مرد منجر شد، اما او در نهایت فقط یک روز را در زندان گذراند. چهار روز پس از آزادی از زندان، آن مرد به قتل رسید. احتمالا توسط یکی از اعضای خانواده‌ی «آنجلو». و «آنجلو» که فقط یک کودک بود، خودش را مقصرِ به قتل رسیدن آن مرد می‌دانست. او بعدها در مورد این اتفاق نوشت: فکر می‌کردم صدای من او را کشت. من آن مرد را کشتم چون نامش را گفتم و بعد فکر کردم که دیگر هیچ وقت دوباره صحبت نکنم، چون صدایم همه را خواهد کشت. «آنجلو» به مدت پنج سال، از صحبت کردن امتناع کرد. اما ادبیات به او کمک کرد که دوباره صدایش را به دست آورد. مجله‌ی Arab Observer یکی از معدود مجله‌های خبریِ انگلیسی‌زبان در خاورمیانه بود که بین سال‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۶ چاپ می‌شد. «آنجلو» هنگام سفر در مصر، با فعال حقوق مدنی «وسومزی ماکه» آشنا شد و پس از نقل مکان به قاهره، به عنوان دبیر برای مجله‌ی خبری Arab Observer مشغول به فعالیت شد. او قبل از این هیچ وقت به عنوان ژورنالیست کار نکرده بود و این شغل باعث شد «آنجلو» مهارت‌های ارزشمندی را زمینه‌ی خبرنگاری به دست آورد. تا پایان مسیر حرفه‌ای «آنجلو»، قالب‌های هنری اندکی باقی مانده بودند که او در آن‌ها فعالیت نکرده بود (او نامزد دریافت «جایزه تونی» و «جایزه پولیتز» شد و سه بار «جایزه گِرَمی» را به دست آورد)، اما هم‌چنان شگفت انگیز به نظر می‌رسد که «آنجلو» دستی بر آتش فیلم‌سازی نیز داشت. او ابتدا در فیلمی در سال ۱۹۵۷ بازی کرد اما پس از آن به فیلم‌نامه نویسی روی آورد و سپس، فیلمی به نام Down in the Delta را در سال ۱۹۹۸ کارگردانی کرد. «آنجلو» ارتباطی دوستانه با رمان نویس آمریکایی «جیمز بالدوین» داشت و اندکی قبل از به قتل رسیدن «مالکوم ایکس»، در حال برنامه ریزی برای کمک به او به منظور بنیان نهادن مؤسسه‌ی «اتحاد سیاه‌پوستان آمریکا» بود. در اوایل سال ۱۹۶۸، «مارتین لوتر کینگ» از «آنجلو» خواست تا برای ترویج «کنفرانس رهبران مسیحی جنوب»، همایش‌های مختلفی در سراسر ایالات متحده برگزار کند. «آنجلو» این پیشنهاد را پذیرفت اما زمان انجام آن را به تعویق انداخت تا برای جشن تولدش برنامه‌هریزی کند. در روز تولد چهل سالگی «آنجلو» در ۴ آپریل سال ۱۹۶۸، «مارتین لوتر کینگ» در شهر ممفیس به قتل رسید. مرگ او، «آنجلو» را به افسردگی شدیدی مبتلا کرد. «آنجلو» در مراسم تحلیف «بیل کلینتون» در سال ۱۹۹۳، نام خود را پس از «رابرت فراست» به عنوان دومین شاعرِ حاضر در مراسم معارفه‌ی رئیس جمهور مطرح کرد. شعرخوانی «آنجلو» در این مراسم، جایزه‌ی «گِرَمی» سال ۱۹۹۴ را در بخش «بهترین اثر شفاهی» برای او به ارمغان آورد. «آنجلو» علاوه بر همه‌ی این فعالیت‌ها، دو کتاب آشپزی نیز نوشت که در یکی از آن‌ها، دستور پخت غذاهای مورد علاقه‌اش را ارائه کرد و در دیگری، به اهمیت و چگونگی تهیه‌ی غذاهای سالم پرداخت. «آنجلو» در پیشگفتار دومین کتاب آشپزی خود نوشت: اگر این کتاب به دست افراد ماجراجو و جسوری بیفتد که به اندازه‌ی کافی جرأت دارند تا به آشپزخانه بروند و ظرف‌ها و ماهیتابه‌ها را به هم بریزند، من بسیار خوشحال خواهم شد. کتاب «می‌دانم چرا پرنده در قفس می‌خواند» که در سال ۱۹۶۹ انتشار یافت، خود زندگی نامه‌ای است که به دوران کودکی «آنجلو» از سه تا هفت سالگی می‌پردازد. او در این اثر، موضوعاتی همچون نژادپرستی، آسیب روحی و تجاوز را به بحث می‌گذارد و هم‌چنین توضیح می‌دهد که چگونه توانست بر این چالش‌ها غلبه کند و از آن‌ها بگذرد. کتاب «می‌دانم چرا پرنده در قفس می‌خواند» از زمان اولین انتشار، هیچ وقت از چرخه‌ی چاپ خارج نشده و پس از گذشت دهه‌ها، هم‌چنان مخاطبین جدید را به خود جذب می‌کند. «آنجلو» به منظور تمرکز بر کار، اتاقی را در هتلی نزدیک خانه‌اش می‌گرفت و در آن شروع به نوشتن می‌کرد. او ساعت شش صبح به آنجا می‌رفت و معمولاً تا ظهر مشغول نوشتن می‌شد. «آنجلو» پس از گرفتن اتاق، تمام وسایل تزئینی و مبلمان را از آن خارج کرده بود تا فقط یک تخت خواب و صندلی، به علاوه‌ی یک کتاب لغت‌نامه، قلم و کاغذ، و بطری نوشیدنی در اتاق باشد. «آنجلو» در سه سالگی به همراه برادر بزرگترش «بِیلی جونیور»، به شهر «استمپس» در ایالت «آرکنزا» فرستاده شد تا در کنار پدربزرگ و مادربزرگِ پدری‌اش زندگی کند. مادربزرگ او، «آنی هندرسون»، برده‌داری را به شکلی بی‌واسطه تجربه کرده بود و تنها فرد سیاه‌پوست در «استمپس» بود که مغازه‌ای در شهر داشت. «آنجلو» از مادربزرگش توانایی خواندن را یاد گرفت: «آنی هندرسون» کتاب‌هایی را از مدارس محلی به خانه می‌آورد و به «آنجلو» و برادرش، خواندن و نوشتن را می‌آموخت. مایا به خاطر کتاب‌های هفتگانه زندگی‌نامه‌اش که شامل شرح حال خودش از کودکی تا بزرگسالی است بسیار مشهور است و همین باعث شد که مورد توجه کشورهای جهان قرار گیرد. آثارش: می‌دانم چرا پرنده در قفس می‌خواند (۱۹۶۹) جرعه‌ای آب خنک به من دهید، دارم می‌میرم (۱۹۷۱) به نام من خودت را جمع‌وجور کن (۱۹۷۴) آواز می‌خوانیم و مثل کریسمس متبرک می‌شویم (۱۹۷۶) قلب یک زن (۱۹۸۱) کودکان همه بندگان خدا باید کفش سفر بپوشند (۱۹۸۶) آهنگی که به بهشت پرتاب شد (۲۰۰۲) و مادر و من و مادر آنجلو از دانشگاه‌ها، سازمان‌های ادبی، آژانس‌های دولتی و گروه‌های ویژه مختلف افتخارات و جوایزی کسب کرد. افتخارات او شامل نامزدی جایزه پولیتزر در سال ۱۹۷۰ و در سن ۴۷ سالگی برای کتاب مجموعه‌ای شعرش با عنوان «پیش از این که بمیرم به من یک لیوان آب خنک بده» بود و همچنین نامزدی جایزه تونی برای بازی در «نگاه به دور» در سال ۱۹۷۳ و سه جایزه گرمی برای آلبوم‌های سخنانش را شامل می‌شود. او در دو کمیته ریاست جمهوری آمریکا خدمت کرد و در سال ۱۹۹۴ مدال اسپینگارن، در سال ۲۰۰۰ مدال ملی هنر، در سال ۲۰۱۱ نشان افتخار آزادی رئیس‌جمهوری به او اهدا شد. آنجلو بیش از پنجاه درجه افتخاری کسب کرد.

ادامه مطلب


1 سال قبل - 335 بازدید

نویسنده، فعال حقوق بشر و مدافع حقوق زنان است. خالده خرسند نام دارد. از پدر هراتی و مادر کابلی، در کابل به دنیا آمد. آموزش‌های ابتدایی را در کابل و دوره لیسه را در هرات فراگرفت. می‌گوید چون به نویسند‌گی عشق می‌ورزید، برای تحصیلات‌عالی رشتهِ زبان و ادبیات فارسی را برگزید. خالده به کتاب و ادبیات عشق می‌ورزد و این دو را جز لاینکف زندگی‌اش می‌پندارد. در سال ۱۳۸۹ از دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه هرات فارغ شد. خالده، عضو فعال انجمن ادبی هرات بود و در حلقه‌های فرهنگی و نشست‌های آنان شرکت می‌کرد. خالده مدتی با رادیوی بی‌بی‌سی همکاری داشت. خبر بازگشایی مکاتب در هرات، با صدای خرسند پخش گردید. می‌گوید، هیجان ناشی از تهیه خبر بازگشایی مکاتب، یکی از بهترین خاطرات زندگی‌اش است. سپس، با گروهی از خبرنگاران، نهادی را به نام «خانه‌ی ژورنالیستان» بنیاد گذاشت. این نهاد به کانون گفتگوهای مهم فرهنگی در هرات مبدل شد. خرسند، مرکز فرهنگی دیگری را به نام «بنیاد اندیشه‌های جوان» پایه‌گذاری کرد. این نهاد، در راستای انکشاف امور اجتماعی، آموزشی و فرهنگی جوانان فعالیت می‌کرد. خالده، نخستین سفرش به کابل را با شرکت در کنفرانس بزرگ جوانان افغانستان در سرتاسر جهان، موسوم به«کنفرانس صلح سویس» آغاز کرد. چندین سال با خبرگزاری پژواک کار کرد. در سال ۲۰۰۷ به حیث «مشاور شبکه جامعه مدنی و حقوق بشر» برگزیده شد.  در این سمت، به دفاع از حقوق‌زنان پرداخت و یکی از رساترین صداها علیه بی‌عدالتی و خشونت علیه زنان بود. سال‌ها پس از ترجمه‌های محمود طرزی، موسس نشریه سراج الاخبار از رمان‌های ژول ورن و اگزوایه و پس از نشر پنج نخستین رمان‌واره نویسنده‌های افغانستان گذشته بود که زنان نیز تلاش برای خامه‌زنی به این سبک ادبی را آغاز کردند. تلاش‌های نویسنده‌های چون محمد حسین پنجابی که داستان واره‌ای دنباله‌داری را به نام جهاد اکبر را نوشت و نویسنده‌های چون عبدالقادر افندی که تصویر عبرت، غلام محی‌‌الدین انیس ندای طلبه معارف، مکالمات روحانی در خصوص حیات حقیقی نوشته‌ی سلطان محمد، مرتضی احمد محمد زایی به نام استقلال بولیوی که به زبان انگلیسی منتشر شد، نخستین اقدام در راستای داستان‌نویسی بود. در این زمان و حتی تا دو دهه دیگر از زنان داستان‌نویس افغانستان خبری نبود، تا این‌که ماگه رحمانی پا به عرصه داستان‌نویسی گذاشت پس از وی رقیه ابوبکر بود که نخستین تجربه‌هایش را در داستان‌نویسی آزمود و همین‌گونه رفته رفته راه برای نوشتن داستان‌نویسی برای زنان باز شد تا سپوژمی زریاب وارد داستان‌نویسی شد و توانست تحول اساسی در این راستا وارد کند. داستان‌نویسی زنان تا با امروز با فراز و فرودهای زیادی همراه بوده است و در این همه مدت، زنان زیادی در این راه پا گذاشته‌اند و پس کشیده‌اند، اما با این همه هنوز هم هستند کسانی که دغدغه نوشتن دارد و می‌نویسند. خالده خرسند در مورد آغاز داستان‌نویسی زنان در افغانستان چنین می‌گوید: خیلی دشوار و سنگین است که بتوان در فضای خالی از دغدغه‌های عمیق و با اصالت ادبی، در مورد یکی از غریب‌ترین بخش‌های ادبیات کشور، یعنی داستان، حرف زد و فکر کرد. نوشته‌ها و داشته‌های ما در تحلیل و بررسی تاریخچه‌ای داستانی و حتی در حوزه نقد و نظر بر داستان، بسیار ناچیز، پراکنده و ناتوان است؛ چرا که در ذیل ادبیات شعری گسترده و گشن بیخ، تیغ باریک و نازک استقلال، فقط پنجاه سال پیش، داستان و داستان‌نویسی را از بدنه‌ای شعر پارسی جدا کرد. انتظارها بر این بود که کودک جدا افتاده، ولی مصمم داستان، بتواند راه مستقل‌اش را با سرعت و صلابت بپیماید تا حوزه‌ای ادبی کشور شاهد انتقال قصه‌گویی و داستان‌سرایی گذشته در قالب داستان به معنای مدرن با تکنیک‌ها و ترفندهای رمان و داستان غربی باشد. اگر از نخستین سیاه‌مشق‌های داستانی چون جهاد اکبر و تصویر عبرت بگذریم، گام بلند داستان، در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه خورشیدی برداشته شد. رهنورد زریاب و سپوژمی زریاب شاید دو تن از بهترین داستان‌نویسان دوره‌ای نامبرده هستند. اگر قصه‌ای نه‌چندان بلند سرگذشت داستان افغانستان را بخواهم کوتاه کنم، چون مجال و صلاحیت بررسی همه‌جانبه موجود نیست، می‌شود گفت که حرف‌وحدیث تازه در این حوزه کم است، داستان‌نویسان اندک و داستان‌واره‌ها و داستان‌های نوشته‌شده چندان قابل ‌تأمل دقیق و موشکافانه نیست؛ و اما سهم زنان داستان‌نویس، در این مسیر کم رهرو، بسیار اندک و ناچیز است. اگر از کارها و نوشته‌های یکی دوتنی چون سپوژمی زریاب و مریم محبوب بگذریم، داستان افغانستان خالی از حضور قابل‌اعتنا زنان است. مرچ و نمک سیاست‌زدگی، سرگردانی، بی‌خیالی، رخوت و تنبلی نویسندگان را هم بر این وضعیت بپاشید تا دشواری کشف آثار ادبی‌ای ناب و سوچه و دل‌خوشی به خلق آثار پرمایه را در فضای این‌چنینی، بهتر دریابید. من حداقل، در این آشفته‌بازار خطر نمی‌کنم و منتظر می‌مانم تا دو سه دهه از عمر داستانی قلم‌زنان داستان‌نویس این دوره بگذرد، آب‌ها اگر بشود به آسیاب برگردد تا در فضای سالم ادبی تلاش‌ها و نوشته‌ها را در بوته‌ای نقد و بررسی گذاشت. با این‌ حال امید داستان زنان به قلم تعدادی از زنان داستان‌نویس خارج و داخل کشور، بسته است. [caption id="attachment_10827" align="aligncenter" width="340"] مستقیم تردید از انتشارات مجموعه قلم افغانستان[/caption] بانو خرسند در زمینه نوشته‌هایش چنین بیان می دارد: مجموعه‌ای داستانی مستقیم تردید (بهار ۱۳۸۹ هجری_ شمسی) در حقیقت فرصتی بود برای من تا بتوانم داستان‌های را که در طول سالهای گذشته نوشته بودم، در یک مجموعه گرد هم بیاورم. ازجمله ای ده داستان کوتاه گردآمده در مجموعه، فقط دو داستان قبلا به نشر نرسیده بودند، متباقی همه در نشریه‌های خارج و داخل کشور به‌ویژه نشریه ادبی اورنگ هشتم، نشریه انجمن ادبی هرات، به نشر رسیده بودند. بعد از آن داستان‌های کوتاه‌نوشتم و رمان‌های نا تکمیل؛ اما تا حالا، بنا به دلایلی که کم بیش ریشه در فضای نامناسب فرهنگی و ادبی و وسواس خودم دارد، از نشر آن‌ها سرباز زده‌ام. خالده خرسند، نويسنده جوانی در هرات است. داستان‌های او نه درباره خودسوزی زنان و دختران است و نه قصه تنهايی‌های و نامرادی‌های زنان هراتی. قصه‌های خالده بيشتر به دغدغه‌های يک سطح بلندتر می‌پردازند؛ به تقلای زنان برای بهتر ديده شدن، به حس برابری طلبی و با نوعی تلميح و باز خوانی تاريخ، به ستايش توان زنان مي‌پردازند؛ از نوع ستايش‌هايی که در جنبش سوم جهانی فیمنیسم با آن سر و کار داريم. به هر روی، داستان‌های خالده با پرداخت‌های مختلف سعی در نشان‌دادن ظرفيت‌های زنانه و نمايش لحن و زبان زنانه زندگی دارد؛ ديگر مساله در این رويکرد تهديد نابرابری‌های جنسی نيست بلکه نشان دادن علايق و مسايل زنان است. نويسنده کتاب مستقيم ترديد، نقابی به زمان نيز می‌زند تا نه بی‌عدالتی که برتری دايمی اما گفته نشده يا کتمان شده زنان را باز نمايی کند. شايد به همين خاطر هم هست که کتاب با بازنويسی داستان حسنک وزير شروع می‌شود. داستان شوق ديدار، روايت روانشناسانه بی‌نظيری از دلبستگی و تقابل در جامعه‌ای مثل افغانستان است. دختری که منتظر مرديست و جراحت اين انتظار را تنها خاک گرم می‌توانسته التيام ببخشد. بهترين داستان کتاب، همان داستان مستقيم ترديد است که نام کتاب نيز از آن گرفته شده است. خالده خرسند، در حال نویسندگی و خلق آثاریست که انرژی و روحیه‌ای هستند در مقابل آنانی که استعداد دارند و اما از ایجاد چنین کاری‌های هراس دارند. قسمتی از داستان بانو خرسند: «به سمت آفتاب آغوشت را باز کردی و نفس عميقی کشيدی. دست‌های بزرگی دور کمرت حلقه شد:(صبحانه آمده است؟) و تو به اين فکر می‌کنی که بايد به آدم شکست خورده‌ای مثل او لبخند بزنی...» نویسنده: قدسیه امینی

ادامه مطلب