در نخستین شماره مقاله «زن و کارآفرینی»، به مبانی پژوهش پرداخته شد و مفاهیم بنیادی آن تعریف گردید. همچنین نقش زنان در توسعه ملی توضیح داده شد. بیان داشتیم که کارآفرینی زنان بهمثابه نیرویی قدرتمند و محرکی است که نقشی حیاتی در پیشرفت و آبادانی جوامع ایفا میکند. این امر از طریق مسیرهای گوناگون ابعاد توسعه ملی را تحت تأثیر قرار داده و پیامدهای مثبت و ارزشمندی را به ارمغان میآورد. حال در شماره دوم این مقاله، به عوامل مؤثر در اشتغال زنان میپردازیم. بیان خواهیم کرد که چه مؤلفههایی در اشتراک حداکثری زنان افغان در اشتغال دخیل است و در این خلال برخی موانع کارآفرینی زنان افغان را برخواهیم شمرد. عوامل مؤثر در کارآفرینی زنان را میتوان در چهار بعد فردی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بررسی نمود. بررسی تأثیرات ابعاد فردی (انگیزهها، ویژگیهای شخصیتی و مشخصات جمعیتی) بر اشتغال زنان در بررسی عوامل فردی مؤثر بر اشتغال زنان، توجه به انگیزهها، ویژگیهای شخصیتی و مشخصات جمعیتی آنان حائز اهمیت است. این عوامل در تعامل با یکدیگر، شرایط و بستر لازم برای حضور زنان در عرصه کار را فراهم میکنند یا موانعی را بر سر راه آنان ایجاد میکنند. نقش انگیزهها و ویژگیهای شخصیتی مطالعات نشان دادهاند که بین اعتماد به نفس و پنداشت مثبت از خود با اشتغال زنان و موقعیتهای شغلی آنان، رابطهای مستقیم و مثبت وجود دارد. زنانی که به تواناییهای خود باور دارند و از عزت نفس بالایی برخوردارند، با قاطعیت بیشتری به دنبال فرصتهای شغلی میروند و در محیط کار نیز عملکرد موفقی دارند. زنان افغان با انگیزههای مختلفی سراغ اشتغال میروند. از آن جملهاند: استقلال اقتصادی: برخی زنان افغان به دنبال استقلال اقتصادی هستند تا بتوانند به نیازهای خود و خانوادهشان پاسخ دهند. این امر به ویژه برای زنانی که سرپرست خانوار هستند یا از خانوادههای کمدرآمد میآیند، از اهمیت بالایی برخوردار است. توانمندسازی: اشتغال برای زنان افغان فرصتی برای توانمندسازی و ارتقای جایگاه اجتماعی آنها فراهم میکند. زنان با کسب مهارت و تجربه در محیط کار، اعتماد به نفس و عزت نفس خود را افزایش میدهند و میتوانند در تصمیمگیریهای مربوط به زندگی خود و خانوادهشان نقش فعالتری ایفا کنند. کمک به خانواده: در بسیاری از خانوادههای افغان، زنان نقش مهمی در تأمین معیشت خانواده دارند. اشتغال به زنان این امکان را میدهد تا به درآمد خانواده اضافه کنند و به بهبود وضعیت زندگی خود و فرزندانشان کمک کنند. تأثیر متغیرهای جمعیتی نرخ باروری: مطالعات نشان میدهد که در بسیاری از جوامع، به ویژه در کشورهایی با جمعیت جوان و نرخ بالای باروری، مشارکت زنان در بازار کار به طور قابل توجهی کاهش مییابد. افزایش مسئولیتهای مراقبتی ناشی از فرزندآوری، به عنوان یکی از عوامل اصلی این پدیده شناخته میشود. چالشهای مرتبط با تطبیق تقاضای کار با مسئولیتهای خانوادگی، از جمله محدودیتهای زمانی، هزینههای مراقبت از کودک و نبود زیرساختهای مناسب، از جمله موانع اصلی بر سر راه اشتغال زنان محسوب میشوند. افغانستان با نرخ باروری کل 5.1 کودک به ازای هر زن، یکی از کشورهایی است که با این چالش به شدت روبروست. این نرخ به مراتب بالاتر از میانگین جهانی 2.1 کودک است و نشان از باروری بالای زنان در این کشور دارد. در مقابل، نرخ مشارکت نیروی کار زنان در افغانستان تنها 24 درصد است که پایینترین میزان در منطقه آسیای جنوبی محسوب میشود. این آمار به وضوح نشان میدهد که در افغانستان، ارتباط معکوس قابل توجهی بین نرخ باروری و مشارکت زنان در بازار کار وجود دارد. البته، رابطه بین اشتغال زنان و نرخ باروری یک رابطه ساده و خطی نیست و عوامل متعددی بر این رابطه پیچیده تأثیر میگذارند. علاوه بر عوامل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، سیاستهای دولت، دسترسی به خدمات مراقبت از کودک، فرصتهای شغلی برابر و نگرش جامعه نسبت به نقش زنان در اجتماع نیز بر این رابطه تأثیرگذار هستند. در کل میتوان گفت در افغانستان، نرخ بالای باروری و پایین بودن نرخ مشارکت زنان در بازار کار، نتیجه تلاقی عوامل متعدد فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است. برای افزایش مشارکت زنان در نیروی کار و ارتقای وضعیت اقتصادی و اجتماعی زنان افغان، لازم است سیاستهای جامع و همهجانبهای در نظر گرفته شود که به طور همزمان به کاهش نرخ باروری، بهبود زیرساختهای مراقبت از کودک، ایجاد فرصتهای شغلی برابر و تغییر نگرشهای اجتماعی کمک کند. وضعیت تأهل: در بین بانوان، زنان مجرد در افغانستان به دلیل ساختارهای اجتماعی و اقتصادی حاکم بر این کشور، از آزادی عمل بیشتری در ورود به بازار کار و مشارکت فعال در عرصههای اقتصادی و اجتماعی برخوردارند. در مقابل، خانمهای متأهل با موانع متعددی در این مسیر روبرو هستند که ریشه در هنجارهای سنتی و کمبود زیرساختهای حمایتی دارد. انتظار جامعه از زنان متأهل مبنی بر ایفای نقش اصلی در مراقبت از فرزندان و انجام امور خانهداری، به عنوان یکی از مهمترین دلایل کاهش نرخ مشارکت اقتصادی زنان متأهل در افغانستان محسوب میشود. این امر به ویژه در مناطقی که فرصتهای آموزشی و شغلی محدودی برای زنان وجود دارد، نمود بیشتری دارد. از سوی دیگر، نبود مهدکودکها و مراکز مراقبت از کودکان مقرون به صرفه و همچنین توسعه نیافتگی سیستم حمل و نقل عمومی، چالشهای دیگری را برای زنان شاغل متأهل ایجاد میکند. این زنان مجبورند بین مسئولیتهای خانوادگی و شغلی خود تعادل برقرار کنند که اغلب به قیمت کاهش ساعات کاری یا ترک کامل شغل تمام میشود. در نتیجه، نابرابریهای جنسیتی در بازار کار افغانستان عمیقتر شده و زنان متأهل همچنان در حاشیه این بازار قرار دارند. سطح تحصیلات: آمارهای رسمی نشاندهندهی دستاوردهای چشمگیر افغانستان در زمینهی افزایش نرخ باسوادی و حضور زنان در دانشگاهها تا سال 2021 بود. این دستاوردها که حاصل تلاشهای دهههای گذشته بود، نویدبخش آیندهای روشن برای زنان در افغانستان تلقی میشد. زنان با کسب دانش و مهارتهای لازم، گامهای بلندی در جهت ارتقای جایگاه خود در جامعه و مشارکت در عرصههای مختلف برداشتند. اما متأسفانه، از آن سال به بعد، شاهد سیر نزولی نگرانکنندهای در این زمینه بودهایم. به طوری که آمارها نشاندهندهی کاهش محسوس نرخ باسوادی به خصوص در بین زنان است. این افت ناگهانی، زنگ خطری برای نظام آموزشی کشور به صدا درآورده و بیم آن میرود که دستاوردهای دهههای گذشته به طور کامل از بین برود. این افت نرخ باسوادی برآمده از کاهش حضور زنان در مکاتب و دانشگاهها است (که البته سیاستهای ضدآموزشی کشور چنین وضعیتی را فراهم آورده است). این موضوع میتواند پیامدهای منفی متعددی برای کشور به همراه داشته باشد. از جمله این پیامدها میتوان به کاهش شدید مشارکت زنان در نیروی کار و افت سطح شغلی آنان اشاره کرد. بدیهی است که عدم حضور زنان در عرصههای مختلف، مانعی بزرگ بر سر راه پیشرفت و توسعه کشور خواهد بود. نویسنده: مهدی مظفری
برچسب: جوامع سنتی
اضطراب اجتماعی یا SAD ( Social Anxiety Disorder)، در واقع نوعی ارزیابی شخصیتی در موقعیتهای مختلف اجتماعی میباشد. و اما این اختلال درمورد زنان تا حد زیادی وابسته به هنجارها و معیارهای فرهنگی و اجتماعی یک جامعه میباشد و میتواند این قشر را بیشتر در معرض ابتلا و آسیب قرار دهد؛ زنانی که دچار اضطراب اجتماعی میشوند از رویارویی با سایرین و ازینکه چگونه مورد ارزیابی و داوری قرار بگیرند واهمه دارند. آنها اینگونه احساس میکنند که در هر جایی افرادی وجود دارند که به محض روبرو شدن با او، ویژگیهای شخصیتی و رفتارش را مورد تحلیل و وارسی قرار میدهن.د بنابراین تا حد زیادی سعی میکنند تا از قرار گرفتن در چنین موقعیتهایی دوری کنند. این افراد علاقهای به حضور در محیطهای جمعی از خودشان نشان نمیدهند چون برخوردهای اجتماعی را صحنهی ارزیابی و نقد خود تلقی میکنند. برای مثال قرار گرفتن و صحبت کردن در مقابل کتلهی عظیمی از شنوندگان و بینندگان برای این افراد سخت خواهد بود. البته که ممکن است اکثر افراد از قرار گرفتن در چنین موقعیتی دچار اضطراب شوند اما برای افرادی که دچار اضطراب اجتماعی باشند، ترسی غیر معقول به همراه خواهد داشت. افرادی با اضطراب اجتماعی از سوی اطرافیان ممکن است به عنوان انسانهایی کمرو تلقی شوند و از این واژه برای توصیفشان استفاده صورت بگیرد که البته جوامع و خانوادهها با فرهنگهای مختلف برای کم رویی تعاریف متفاوتی به کار میبرند و همانطور که اشاره کردیم مسائل برمیگردد به ارزشهای یک جامعه و تصویری که در رابطه به موضوعی دارند. اغلب کسانی که به لحاظ اجتماعی و روانشناسی فردی کمرو و غیراجتماعی تلقی میشوند در یک جامعه و یا فرهنگ ممکن است تحت عنوان انسانی ساکت، مودب و متین در نظر گرفته شوند و همینطور در جوامع سنتیتر این رفتار را برای زنان و دختران صفتی مورد قبول و مثبت در نظر میگیرند و حتی آنان را مورد تمجید و تشویق قرار میدهند اما از سوی دیگر ممکن است همین رفتار را برای پسران به منزلهی ناتوانی او در نظر بگیرند. خویشتن داری و سکوت معنادار و منطقی، یک ویژگی متعالی میباشد درحالی که کمرویی پدیدهای غیر ارادی، ناخوشایند، ناشی از اعتماد به نفس ناکافی و نوعی معلولیت اجتماعی است که برای هردو جنس زن و مرد امری نامطلوب به حساب میآید. جوامع و خانوادهها باید تفاوت این دو موضوع را درک کنند و بدانند خویشتن داری و رفتار سالم ارتباطی با عدم حضور معنادار در اجتماع نداشته و هر جامعه نیاز به حضور فعال زنان و دختران در تمامی عرصهها دارد. خانوادهها و نحوهی پرورش فرزندان توسط والدین نقش مهمی در یادگیری فعالیت و حضور اجتماعی دارد و اینکه یک خانواده با چه دیدگاه و چه طرز تفکری کودک را پرورش میدهد؛ در شکل دهی شخصیتشان به شدت اثر گذار خواهد بود. الگوهای رفتاری بزرگسالان ، برنامههای رسانهای، نحوهی رفتار و میزان رفتارهای عاطفی و کلامی بزرگسالان در جامعه بیشترین تاثیر را در رفتار اجتماعی و جایگاه اجتماعی کودکان خواهد داشت و میتواند آنان را افرادی با روحیهی اجتماعی قوی و یا افرادی مستعد ترس از جامعه به بار بیاورد. در خصوص دختران انتظارات نامعقول خانواده و یا جامعه همچون حضور در مهمانیها، رفتارهای مصنوعی، طرز پوشش، طرز رفتار در هنگام صحبت کردن و غذا خوردن ، و ... . سختگیری بیش از حد و توقعات غیرضروری تنبیه و یا تشویقهای نادرست و یا افراطی از جمله اولیه ترین و پایه ترین دلایل زمینه ساز رشد معیوب اجتماعی به شمار میرود. در زمینهی اضطراب اجتماعی هیچگاه به صورت میراثی و از طریق ژنها چیزی به فرزندان به ارث نمیرسد بلکه هر آنچه از والدین به فرزند انتقال مییابد در نتیجهی رفتارها و سبک فرزندپروری آنها میباشد. ترس نیز یکی از عوامل این موضوع به شمار میرود؛ اینکه کودک در ابتدا چیزی نمیداند همه چیز و همه کس در نظرش ناآشنا و غریبه میآیند امری طبیعی است و همه چیز برمیگردد به نحوهی یاددهی والدین برای برطرف شدن این احساس ترس و اینکه چطور باید از اضطراب حضور در بین افرادی به غیر از خانواده جدا شود و چگونه باید در شرایط مختلف با دیگران برخورد کند، چگونه یاد بگیرد تا در نتیجۀ ارتباط و معاشرت بر ترس از سایرین غلبه کند. که البته خلاف این موضوع نیز میتواند بر تشدید و احتمال بروز اضطراب و ترس از جامعه دامن بزند. اضطراب اجتماعی و ترس از برقراری ارتباطات بین فردی در بین تک فرزندان بیشتر به چشم میخورد این موضوع زمانی به صورت جدی مطرح میشود که والدین توانایی کافی برای ایجاد زمینۀ ارتباطات اجتماعی و رشد اجتماعی مطلوب کودک را دارا نباشند . فرزند اول و یا تک فرزند معمولا خود را با بزرگترها مقایسه میکند و خود را با آنان همانندسازی میکند. یا تمایل بیشتر به برقراری ارتباط با آنها نسبت به ارتباط با همسالان خود نشان میدهد و یا به عبارتی تک فرزندها در ارتباط با همسالان خود بیشتر دچار مشکل میشوند و این موضوع به نحوی زمینه ساز رشد نادرست آنها میشود. از سویی دیگر انتظارات بالای والدین و آرمان خواهی فراوان از فرزندشان و احساس ناتوانی در فرزندان در تحقق بخشیدن به این انتظارات فرزندان را دچار احساس بیکفایتی میکند و باعث میشود خودپندارۀ ضعیف نسبت به خودشان داشته باشند که در نتیجه کمرویی و اضطراب زیاد در شخصیت کودک پدیدار میشود. مدارس و محیطهای آموزشی میتوانند به عنوان مکانی برای پرورش ارتباطات اجتماعی و مشوقی برایشان باشد. اما با تاسف فراوان به علت عدم آگاهی در چنین محیط ها افرادی را که دچار معلولیت ارتباط اجتماعی هستند به عنوان الگویی برای دیگران قرار میدهند و عملا باعث میشوند تا افرادی که پتانسیل کافی برای برقراری ارتباطات سالم را دارا اند در دام رفتارهای بیمارگونه و ناسالم بیفتند. زمانی که افراد دارای معلولیت اجتماعی مدام تایید و تشویق شوند در ابتدا خود آن فرد به سمت تقویت رفتار به اصطلاح مودبانه سوق پیدا میکند و آنها را تقویت میکند و از طرف دیگر باعث میشود تا دیگر کودکان با سرمشق قرار دادن او از او الگو بگیرند. این مسئله زمانی مشکل ساز میشود که فردی به دلیل کمبودهای عاطفی، تعارضات خانوادگی و یا سایر مشکلات روحی و رفتاری تمایل به مورد تایید قرار گرفتن توسط سایرین داشته باشد و با تایید شدن و اعمال فشارهای روانی و اخلاقی، انضباط خشک و جدی و افراطی، تحقیر و تهدید، اعمال محدودیت های شدید، هدایت به سوی تسلیم پذیری محض و رفتارهای دیکتاتور منشانه زمینه ساز اضطراب و دوری از اجتماع در افراد خواهد شد. این افراد در نهایت قادر به برقراری ارتباط با سایرین نخواهند بود و نمیتوانند احساسات خوشایند و یا ناخوشایند را منتقل و یا دریافت کنند و مدام دچار احساس تنهایی میشوند و به تدریج از ارتباطات آنان کاسته شده و ویژگی افراد دارای اضطراب اجتماعی را به خود میگیرند. احساس تنهایی به صورت موقت و گذرا در زندگی همهی ما موضوعی تجربه شده میباشد اما اگر این احساس به صورت عمیق شکل بگیرد میتواند در زندگی مان تاثیرات جدیای را به دنبال داشته باشد پس با این اوصاف میدانیم حضور ما در اجتماع و توانایی ما در برقراری ارتباط و معاشرت با سایرین چقدر در زندگی مان حائز اهمیت میباشد و اینکه چقدر خانواده و جامعه در شکل دهی ابعاد شخصیتی افراد و نقش دارند. در مقالۀ بعدی به معرفی علائم اضطراب اجتماعی و راهکارهای درمانی آن خواهیم پرداخت. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»