زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند؛ بیداری روحِ فراموش‌ شده

1 روز قبل
زمان مطالعه 4 دقیقه

کلاریسا پینکولا استس (Clarissa Pinkola Estés) نویسنده‌ای کتاب زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند، اسطوره‌ها، افسانه‌ها و داستان‌های غنی فرهنگ‌ها و قبایل گوناگون را در این کتاب بازگو می‌کند تا زن امروزی از خلال شنیدن آن‌ها ارتباط خود با دنیای فراموش‌شده‌اش را احیا کند.

داستان‌های اسطوره‌ای و افسانه‌های نیاکان ما از دل انسانی‌ترین غرایز بشر پدیدار شدند. زن در این افسانه‌های بدوی، چنانکه نمود آن را در الهه‌ها و شخصیت‌های اسطوره‌ای می‌بینیم، سرشتی مبتنی بر غریزه داشت و در هارمونی و نسبتی تنگاتنگ با طبیعت وحشی پیرامون خود قرار داشت. تصویر درخشانی که عنوان کتاب ترسیم می‌کند نیز اشاره به همین موضوع دارند. زنی که در میان گله‌ای از گرگ‌ها در پهنه‌ی دشت می‌دود. با تنی عریان، گیسوانی رها و سرشتی سرکش و وحشی. درست مانند گرگ‌ها.

دکتر پینکولا استنس در کتاب زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند به سراغ تعدادی از افسانه‌ها و قصه‌های اسطوره‌ای پیرامون کهن‌الگوی زن وحشی می‌رود و آن‌ها را برای ما بازگو می‌کند. او با روایت کردن این داستان‌ها، گویی ارواح زنان هزاران نسل پیش را در مقابل ما احضار می‌کند. ارواحی سرکوب‌شده که حالا احتمالاً خشمگین‌تر از گذشته هستند. زنانی که با وجود سرکوب‌های هزاران‌هزار ساله، مادامی که غرایز انسانی وجود دارند زنده‌اند و جایی در اعماق شخصیت ما و در درونی‌ترین لایه‌های نهاد ما زندگی می‌کنند.

از جمله جوایز و افتخارات کتاب زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند راه‌ یافتن به فهرست پرفروش‌ترین‌های:

نیویورک تایمز

هفته‌نامه‌ی ناشران

USA Today

Library Journal

این نویسنده و روانکاو دکترای خود را در رشته‌ی روانشناسی قومی-بالینی دریافت کرد و در این مقطع به مطالعه‌ی الگوهای اجتماعی و روانی در گروه‌های فرهنگی و قبایل گوناگون بشری پرداخت. او نویسنده‌ی کتاب‌های بسیاری در زمینه‌ی سفر روح و کاوش روان و ناخودآگاه است. از سال ۱۹۹۲ تا کنون آثار استس به ۳۷ زبان منتشر شده است و برخی کتاب‌های او از جمله زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند با استقبال قابل توجهی روبه‌رو شده‌اند. در حوزه‌ی نویسندگی، کلاریسا پینکولا استس همکاری با نشریات معتبری همچون هافینگتون پست، واشنگتن پست، هفته‌نامه‌ی ناشران و دنور پست را در کارنامه‌ی حرفه‌ای خود دارد.

او از آغاز فعالیت‌های حرفه‌ای خود در زمینه‌ی روانکاوی و نویسندگی، توانست جوایز و افتخارات بسیاری را از آن خود کند. کسب جایزه‌ی حافظ لور، جایزه‌ی گرادیوا از انجمن ملی برای پیشرفت روانکاوی، جایزه‌ی انجمن مطبوعات کاتولیک، جایزه‌ی افتخاری کتاب سال انجمن کتابفروشان آمریکا و جایزه‌ی لیگ نویسندگان کلرادو تعدادی از این افتخارات است. استس همچنین موفق به دریافت مدالی از سوی رئیس‌جمهور برای عدالت اجتماعی شده است.

چارچوب پنجره‌هایی که با لایه‌ای از یخ پوشیده شده، چارچوب پنجره‌هایی که با گلبرگ‌های خیس گوشیده شده، چارچوب پنجره‌هایی که با گرده‌های زرد پوشیده شده، چارچوب پنجره‌هایی که صمغ درختی روی آن انباشته شده است. و پوست خود ما هم چرخه‌های خود را داشت.

نویسنده معتقد است با گذشت زمان، طبیعت غریزی زنانه غارت و به عقب رانده شده است. اما با حفاری‌های گسترده روانشناختی- باستان‌شناسی در ویرانه‌های جهان زیرین زن، می‌توان سرزندگی و شور حیات را در زنان بازیابی کرد. در آنجاست که ما می توانیم عمیق ترین طبیعت زنان را آشکار کنیم و به قدرتی خلاقه دسترسی پیدا کنیم. کلاریسا با بررسی زندگی گرگ‌ها به این نتیجه رسید که زندگی آنان شباهت زیادی به زندگی زنان دارد. گرگ‌های سالم و زن‌های سالم ویژگی‌های مشابهی از قبیل سرزندگی، هشیاری و تحمل و قدرت بالا دارند و هر دو در معرض مزاحمت و تعقیب قرار گرفته، مرعوب شده و به غلط متصف به خون‌خواری شده‌اند. او که خود متعلق به نسل بعد از جنگ جهانی دوم است که در آن با زنان مثل کودکان رفتار می‌شد می‌گوید زنان با وجود تمام ممنوعیت‌ها و محدودیت‌ها از هر ابزار و فضای موجودی از درختان گرفته تا غارها و جنگل‌ها برای آفرینش استفاده می‌کردند. اما زنان در حین پروسه‌ی اجتماعی شدن ارتباط خود را با کهن الگوی زن وحشی و انسجام درونی خود را از دست می‌دهند.

وقتی تماس خود را با روح غریزی‌مان از دست می‌دهیم، حالتی نیمه ویران پیدا می‌کنیم و قدرت‌هایی که وجودشان برای زنانگی طبیعی است، اجازه‌ی رشد و تکامل نمی‌یابند. زن وحشی به معنای سلامت همه‌ی زنان است. بدون او روانشناسی زنان هیچ معنایی ندارد. برخی از نشانه‌های احساسی اختلال در رابطه‌ی زنان به نیروی وحشی روحی احساس خستگی فوق‌العاده، شکنندگی، افسردگی، گیجی، خفگی، فقدان حس نشاط و… است. کلاریسا می‌گوید زن سالم شباهت زیادی با گرگ دارد و برای بررسی این موضوع گاه متوسل به برشمردن صفاتی در زنان می‌شود که از دیدگاه فمینیسم و مطالعات جنس و جنسیت امروز، صفاتی هستند که باید کلیشه‌زدایی شوند. با توجه به زمان نگارش کتاب و هدف آن که تمرین جرات‌ورزی و القای حس قدرتمندی به زنان است از کتاب‌های بسیار مفید در دوره‌ی خود برای کمک به توانمندسازی زنان و شکستن کلیشه‌ها محسوب می‌شود، تا زنان از قالب رایج کلیشه‌های ساکت و محجوب و سربه‌زیر بودن فراروی کنند؛ اما با دیدگاهی امروزی می‌توان برخی از بخش‌های آن را از دیدگاه فمینستی مورد نقد و بررسی قرار داد.

در بخشی از کتاب زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند می‌خوانیم:

ما یک زمان انسانی داریم و یک زمان وحشی. من وقتی بچه بودم در جنگل‌های شمالی، قبل از این که بیاموزم سال چهار فصل دارد، فکر می‌کردم ده‌ها فصل هست. زمان رعدهای شبانه، زمان روشن کردن اجاق، زمان روشن کردن آتش در جنگل، زمان خون روی برف، زمان درختان یخ‌زده، زمان خمیده، زمان درختان گریان، درختان براق، درختان ریشه‌دار، درختانی که فقط قسمت بالایشان تکان می‌خورد، و زمان درختانی که میوه‌هایشان را می‌ریزند.

من فصول برف الماس‌گون، برف مه‌آلود، برف قژقژی و حتی برف کثیف و برف تگرگی را دوست داشتم. زیرا همه‌ی این‌ها بدین معنا بود که زمان شکوفه‌های کنار رودخانه در حال فرارسیدن است. این فصل‌ها همانند مهمانان مهم و مقدسی بودند که هر یک پیشاپیش نشانه‌ی ورود خود را می‌فرستادند. میوه‌های کاجی که باز می‌شود، میوه‌های کاجی که بسته می‌شود، بوی برگی که می‌پوسد، بوی بارانی که می‌آید، موی خشک‌شده، موی سیخ‌شده، موی ضخیم، درهای باز، درهای بسته، درهایی که اصلاً بسته نمی‌شود.

نویسنده: قدسیه امینی

لینک کوتاه : https://gowharshadmedia.com/?p=22161
اشتراک گذاری

نظرت را بنویس!

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

نظرات
هنوز نظری وجود ندارد