فرسودگی روانی یکی از مسائل مهم در زمینهی سلامت روان است که میتواند هر فردی را در هر موقعیتی درگیر کند، اما زنان خانهدار به دلالیل گوناگون در معرض خطر بالاتری قرار دارند. این وضعیت معمولاً به دلیل فشارهای مسمتر روانی، مسوولیتهای سنگین خانوادگی و عدم دریافت حمایت کافی به وجود میآید.
زنان خانهدار در بسیاری از جوامع بهویژه در جوامع سنتی نقشهای متعدد و سنگینی را بر عهده دارند؛ از مراقبت از فرزندان گرفته تا رسیدگی به امور خانه، پختوپز، نظافت و گاهی مراقبت از سالمندانی که با آنها زندگی میکنند. این مسوولیتها اغلب بدون قدرانی، پاداش مناسب و یا حتی استراحت کافی انجام میشود که بهمرورزمان باعث تخلیه انرژی روانی و جسمی میگردد.
یکی از دلایل اصلی فرسودگی روانی در زنان خانهدار نادیده گرفته شدن و یا کوچک شمردن زحمات و تلاشهای بیوقفهی آنها است. در بسیاری از موارد کارهای خانگی بهعنوان وظایف طبیعی زن تلقی میشود و این امر سبب میشود که احساس ارزشمندی و دیده شدن در این زنان کاهش یابد. وقتی فرد احساس کند که زحماتش بینتیجه است و کسی آنها را به رسمیت نمیشناسد بهمرور دچار احساس ناکارآمدی، ناامیدی و خستگی روانی میشود.
عامل دیگر یکنواختی و تکرار روزمرگی در زندگی خانهداری است. نبود تغییرات، چالش یا دستاورد مشخص میتواند احساس رکود ذهنی را در زنان ایجاد کند. زنان خانهدار معمولاً با زمان محدودی برای خود و فرصتهای اندکی برای رشد فردی مواجهاند که این موضوع در بلندمدت موجب کاهش انگیزه، عزتنفس و سرزندگی میشود.
تعارض بین انتظارات فردی و اجتماعی نیز نقش مهمی در بروز افسردگی دارد. بسیاری از زنان خانهدار ممکن است آرزوهایی برای تحصیل، شغل، یا فعالیتهای اجتماعی داشته باشند؛ اما به دلیل شرایط خانوادگی یا فرهنگی ناچارند از این خواستهها صرفنظر کنند. این تضاد میان آنچه میخواند باشد و آنچه که باید باشند منبعی قوی ای برای احساس نارضایتی و استرس است.
نبود حمایتهای اجتماعی و عاطفی نیز این وضعیت را تشدید میکند. وقتی زنان خانهدار احساس کنند که کسی آنها را نمیفهمد و یا درکی از شرایطشان ندارد احساس درماندگی و تنهایی در آنها تقویت میشود. در برخی موارد مردان یا دیگر اعضای خانواده نیز نقش حمایتی ندارند و نیازهای روانی زن را درک نمیکنند.
از نظر روانشناختی نشانههای فرسودگی روانی در زنان خانه میتواند شامل: بیانگیزگی، احساس خستگی مداوم، تحریکپذیری، اضطراب، اختلال در خواب، کاهش تمرکز و حتی علائم افسردگی باشد. این وضعیت میتواند روابط خانوادگی را نیز تحتتأثیر قرار دهد و به تنشهای زناشویی و یا اختلال در تربیت فرزندان منجر شود.
برای مقابله با فرسودگی روانی زنان خانهدار نیاز به رویکردی چندوجهی است. ابتدا باید آگاهی عمومی نسبت به ارزشها و اهمیت فعالیتهای خانهداری افزایش یابد. جامعه، رسانه و خانوادهها باید نقش زنان خانهدار را به رسمیت بشناسند و از آنها قدردانی کنند.
ایجاد فرصتها برای رشد شخصی و اجتماعی زنان خانهدار نیز اهمیت زیادی دارد. شرکت در کلاسهای آموزشی، فعالیتهای هنری، گروههای حمایتی یا حتی کارهای نیمهوقت میتواند به افزایش احساس شادمانی و ارزشمندیشان کمک کند. همچنین تقسیم عادلانه مسوولیتها در خانواده یکی از راههای کاهش تنش و فشار روانی از روی زنان خانهدار است. مردان و فرزندان باید در امور خانه سهیم باشند و نگاههای سنتی در مورد نقش زن و مرد مورد بازنگری قرار گیرد.
در نهایت اگر زن خانهدار دچار علائم شدید فرسودگی روانی شده باشند دریافت کمک حرفهای از روانشناس یا مشاور ضروری است. گاهی گفتگو و کسب راهنمایی از فردی متخصص میتواند به زن و خانواده کمک کند تا احساسات خودشان را درک کرده و راهحلهای بهتری بهجز تنش و تعارض برای مدیریت استرس پیدا کنند و عزتنفس را در خودشان تقویت کنند.
در مجموع فرسودگی روانی در زنان خانهدار بهویژه در جامعهی افغانستان که غرق در نگاهها و افکار سنتی” جایگاه زن در خانه ” است مشکلی بسیار جدی بوده و تعداد زیادی از زنان را از زندگی شاد و عادلانه محروم کرده است. با افزایش آگاهی، حمایت عاطفی و ایجاد فرصتهای رشد برای زنان میتواند سلامت روان آنها را بازیابی کرده و بهبود بخشید و در نهایت موجب ارتقا کیفیت زندگی خانوادهها شد.