هیچ‌کس مثل تو مال اینجا نیست؛ هفت پاره‌ی از تبعید و تنهایی

3 ساعت قبل
زمان مطالعه 4 دقیقه

کتاب هیچ‌کس مثل تو مال این جا نیست (No One Belongs Here More Than You)، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است که اولین بار در سال ۲۰۰۵ چاپ شد. میراندا جولای، تمامی استعدادهای خارق‌العاد‌ه‌ی خود را در خلق این مجموعه‌ی جذاب، روح بخش و پراحساس به کار گرفته و توانسته به لحظات به ظاهر بی‌اهمیت، قدرت و گیرایی به خصوصی ببخشد.

در این داستان‌های دل‌نشین، مواجهه‌ای دوستانه، یک سوءتفاهم و یا آشکار شدن یک موضوع ممکن است دنیای شخصیت‌ها را زیر و رو کند. نویسنده با توانایی و تسلطی مثال زدنی از خصوصیات، منطق و آرزوهای عجیب و غریب حاکم بر زندگی هر یک از شخصیت‌ها پرده برمی‌دارد. کتاب هیچ‌کس مثل تو مال این جا نیست، نخستین اثر میراندا جولای (Miranda July) است که ایده‌هایش را به شکلی فوق‌العاده تازه و هیجان‌انگیز به نگارش درآورده است.

شباهت عجیبی بین کاراکترهای داستان‌ها وجود دارد. کاراکترهایی که شاید زندگی و اطرافیان مختلفی دارند اما گمان می‌کنید شخصیت اصلی همه‌ی داستان‌ها یک شخص است. مانند این که یک بازیگر، نقش‌های مختلفی را در فیلم‌های گوناگون بازی می‌کند؛ یا شبیه اینکه شما می‌خوابید و هر بار در خواب یک زندگی جدید را تجربه می‌کنید. داستان‌ها مملو است از روزمرگی‌هایی که هیچ چیز جدیدی ندارد و همین اهمیت دادن به روزمرگی‌ها و نگاه متفاوت به آن، آن‌ها را جذاب می‌کند. همین تفاوت روزمرگی‌های اشخاص با یکدیگر. همین رفتن به خلوت انسان‌های عادی و این حس کنجکاوی سیر نشدنی نویسنده که آن را به بهترین نحو به شما هم منتقل می‌کند.

این، هنر نویسنده است که رویدادهایی طبیعی و نه چندان مهم که شاید برای خود شما بارها رخ داده باشد را به شکل تجربیاتی تازه ارائه می‌کند که به محض اینکه شروع به خواندن یا شنیدن هر داستان می‌کنید تا آن را تمام نکنید، کتاب را رها نمی‌کنید. حتی داستان‌هایی که به نظر غیرواقعی می‌رسد را آنگونه تعریف می‌کند که در ذهن خود به دنبال ما به ازای آن در زندگی خود می‌گردیم و بعد از مدتی جستجو در می‌یابیم که ما هم این حس را به نحوی دیگر تجربه کرده‌ایم.

این کتاب ۸۸ صفحه بیشتر ندارد و شامل هفت داستان کوتاه است – شامل: تیم شنا، پسر لم کین، پاسیوی مشترک، مرد روی پله‌ها، این آدم، دلخوشی من، ماه‌گرفتگی. اما انگار هر داستان را باید دوبار یا شاید هم بیشتر بخوانیم تا از سروته ماجرا سر دربیاورم. نه اینکه کتاب سخت‌خوانی باشد، بحث بر سر رؤیاپردازی شخصیت‌هاست. گاهی آن‌قدر زیاد می‌شود که خواننده سر درنمی‌آورد که خیال است یا واقعیت. بنابراین مدام در جست‌وجوی سرنخ‌هایی در داستان‌ها هستیم و این باعث می‌شود اصلاً از خواندنش خسته نشویم.

چیزی که در بیشتر داستان‌های میراندا جولای مشهود است، نوعی سردی یا ازهم‌پاشیدگی روابط میان زن و مردِ داستان‌ها است. اما سعی می‌کنند دلشان را به چیزی خوش کنند. برای مثال در بخشی از کتاب زوج داستان که بچه‌ای ندارند، یک سری کارهایی را در طول روز انجام می‌دهند که مخصوص به خودشان است، نظیر خوب غذا خوردن، توجه به بودیسم و دیدگاه‌های خاص:

ساعت هفت صبح بیدار می‌شوم و به خودم می‌گویم این دومین روز از بقیه ی زندگی من است.(کتاب هیچ‌کس مثل تو مال این‌جا نیست – صفحه ۵۹)

کتاب هیچ کس مثل تو مال اینجا نیست روایت‌گر آدم‌هایی با روابطی از جنس روابط امروز مردم آمریکا با هم است؛ این اثر تنهایی‌های کاراکترهایی را فریاد می‌زند. کاراکترهایی که برای فرار از این تنهایی به غوغای درونی خود گریز می‌کنند و با خود دیالوگ دارند. برای خود دنیاهای دیگری ساخته‌اند که در آنجا قوانین خود را دارند. می‌شود از چیزهای کوچک که در دنیای معمولی رنجیدن از آن‌ها غیر معمول است، رنجید. هر کار عجیبی را می‌توانند عملی کنند، حتی می‌توانند در کف آشپزخانه خود آموزش شنا بدهند! علی‌رغم طنز ملیحی که در فضاسازی و کاراکترها دیده می‌شود، کلیت داستان‌ها فضایی جدی دارد. کاراکترها در خیالات خود غوطه‌ور شده ولی هیچ‌گاه از زندگی واقعی خود دور نمی‌شوند.

در انتهای داستان‌ها اتفاق عجیبی رخ نمی‌دهد و داستان هر جایی ممکن است تمام شود و یا به همان منوال ادامه پیدا کند. حتی در بخش‌هایی که داستان‌ها گره پیدا می‌کنند و قرار است هیجان و پیچیدگی به داستان اضافه شود، نویسنده با به درازا کشاندن توصیفات و حاشیه رفتن و یادآوری خاطرات تاکید دوباره‌ای دارد که این داستان‌ها معمولی‌تر از آن چیزی است که فکرش را بکنید. با گذشت زمان و شنیدن چند داستان دیگر، درمی‌یابید که داستان‌ها، داستان آدم‌های تنهاست. تنهایی‌هایی را تعریف و توصیف می‌کند که جنسیت ندارد؛ به همان اندازه که مردانه است، زنانه هم است.

میراندا جولای در سال ۱۹۷۴ در آمریکا متولد شد. او علاوه بر نویسندگی، در موسیقی و سینما هم فعالیت حرفه‌ای دارد. می‌گویند به هر چه دست بزند، طلا می‌شود و ظاهرا بی‌راه هم نمی‌گویند؛ چون وی هم آلبوم‌های موسیقی خوبی داشته، هم فیلم شاهکاری ساخته و هم داستان‌های موفقی به نگارش درآورده است. خلاقیتش شاید کمی رنگ‌وبوی کودکانه داشته باشد؛ اما انگار استعداد غریبی دارد در اینکه واقعیت را از جزییات سوررئال زندگی روزمره بیرون بکشد و تنهایی آدم‌ها را به عجیب‌ترین شکل ممکن نشان بدهد. جولای همیشه دلش می‌خواسته رازهایی از زندگی‌اش را در داستان‌هایش بیاورد و در این مجموعه داستان همین کار را کرده است. او در فیلم «من و تو و همه آن‌هایی که می‌شناسیم» نویسنده، کارگردان و بازیگر بود و توانست در جشنواره‌ی ساندنس جایزه‌ی ویژه‌ی هیات داوران برای ایده‌ی خلاقانه و در جشنواره‌ی کن سال ۲۰۰۵ هم جایزه‌ی دوربین طلایی را از آن خود کند.

در قسمتی از کتاب هیچ‌کس مثل تو مال اینجا نیست می‌خوانیم:

آن‌ها دائم دیدگاه‌هایشان را با هم منطبق می‌کردند تا رشد ماجرا به چشم‌شان نیاید آن‌ها همدیگر را به اندازه‌ای که برنامه‌ریزی کرده بودند دوست نداشتند و بدون هیچ حرفی همدیگر را از این دوست داشتن معاف می‌کردند. اتاق‌های خالی زیادی در خانه‌شان بود که فکر می‌کردند عشق آن‌ها را پر خواهد کرد اما در واقع مجبور شده بودند با کمک هم این اتاق‌ها را با اثاثیه‌ی مدرن دهه‌ی پنجاهی پر کنند. هرمان میلر، جورج نلسن چارلز و ری ایمز آن‌ها دیگر هیچ وقت تنها نبودند و همیشه دوروبرشان شلوغ بود.

داستان‌های بامزه‌ی جلای کار مهم و خاصی انجام می‌دهند. آدم را غافلگیر می‌کنند. بعد هم به شکل بسیار آرام و خاصی از واقعیات روزمره‌ی زندگی فراتر می‌روند. زنی در اتاق نشیمن شنا درس می‌دهد البته چرا که نه؟ جولای باعث می‌شود همه چی به نظرمان خیلی طبیعی بیاید.

نویسنده: قدسیه امینی

لینک کوتاه : https://gowharshadmedia.com/?p=23472
اشتراک گذاری

نظرت را بنویس!

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

نظرات
هنوز نظری وجود ندارد