فرزانه خجندی، بانوی نامدار شعر تاجیکستان در سال ۱۹۶۴ میلادی در خانوادهیی فرهنگی در ولایت خجند زاده شد. خجند و سابقهی عمیق فرهنگیاش برای اهل ادب آشناست؛ شهری شمالی در تاجیکستان که علاوه بر عقبهی فرهنگی دیرپا، همچون شمال ایران و درههای سالنگ، پنجشیر و بامیان افغانستان، تفرجگاه دلخستگان از روزمرهگی نیز است. فرزانه به این ترتیب، در محیطی مساعد برای شاعر شدن و شاعری کردن زاده شد. در ۱۷سالگی بود که بیماری کمخوابی به سراغش آمد، طوری که گاه، روزها و هفتهها خواب با چشمانش آشنا نمیشد و همین بیماری فرصت کمنظیری در اختیارش گذاشت تا با کتابخانهی مادر، پیوند الفت بگیرد. فرزانه خیلی زود با اسطورههای شاهنامه و عشق توفانسای مولوی آشنا شد و با ظرافتهای پیچیدهی بیدل خو گرفت.
این تنها شعرخوانی سطحی یک دختر بچهی نوجوان نبود، او تکههای پازل هویتش را در درون میچید. مادرش که در ادبیات روس صاحبنظر بود، پرندهی دل فرزانه را از پنجرهی خاک تاجیک به بیرون پرواز داد تا با سرشاخههای ادبی غنی روس، همچون یسنین و پوشکین آشنا شود. علی رغم این آشنایی، چه با ادبیات معاصر روس و چه با ادب گنجینهگون پارسی، به جرأت میتوان گفت که فرزانه جز به خود به کسی شبیه نیست.
او در خانواده ای ادیب پرورش یافته است و همسرش نیز از شاعران خوب و نو گرای تاجیکستان می باشد. او نخستین دفتر سرودههایش را در ۲۲سالگی و در سال ۱۹۸۶ میلادی به چاپ سپرد. سرودههای گیرای این دفتر، ظهور شاعری خوش ذوق و دورانساز را به جامعهی ادبیات تاجیکستان نوید میداد. پس از «طلوع خنده ریز»، فرزانه مجموعهی «شبیخون برف» را روانهی بازار نشر کرد؛ کتابی که منتقدان شعر معاصر تاجیک را به یقین رساند که دفتر اول، دولت مستعجل نبوده است.
کتاب بعدی فرزانه که به گونهیی جایگاه او را در شعر معاصر تاجیک تعیین و تثبیت کرد، «پیام نیاکان» بود که اتفاقاً در سال ۱۳۷۵ خورشیدی در تهران منتشر شد. فرزانه را عمدتاً به غزلهایش میشناسند و تشخص شاعریاش را به واسطۀ آن یافته اند هر چند در دیگر قالبها از جمله نیمایی و چهارپاره هم تافتههای جدابافتهیی دارد. غزل فرزانه از آن رو زبانزد شد و او را حتا به نام آرایۀ «فروغ تاجیکان»ملقب کرد که در چند غزل شاخص خصوصاً و در عمده غزلها عموماً فرزانه به کارگیری تعابیر تازه و دخالت دادن همین دنیای واقعی پیرامون به درون غزل – با آمیزهیی از روح همیشه غزل – و فکر و اندیشهی نیمایی را با سرشت قطری خویش در آمیخته و معجونی گیرا و پسندیده به دست مخاطب میدهد. هم فرزانه خود را و هم اهل شعر تاجیکستان فرزانه را فرزند معنوی لایق شیرعلی میدانند. تخلص فرزانه نیز به واسطه فالی که لایق از حافظ میگیرد برای «عنایت خواجه آوا» گزیده شده است. فرزانه در مقالهی «بدرود آفتاب» از ارتباط قلبی و معنویش با استاد خود، لایق شیرعلی قلم زده است. گذشته از این، شعر لایق و فرزانه، اشتراکات فراوانی دارد که شاید عمدهترین آنها، دلسروده بودن و قوت حس در هر دوست.
گاه زبان شعر او آمیختهای از عراقی و هندی میشود و گاه شکوه سبک خراسانی را نیز به یاد میآورد و با این همه از یاد نمیبرد که غزل و زبانش امروزی نیز باشد و از تعابیر و ترکیبهای نو و ساختهی ذهن شاعرانهی او سرشار باشد. این دو بیت در ادامهی همین غزل دلیل این ادعاست:
این حرم شش دره ، پر بود از منظره
چشم که دادی مرا ، ذوق نگاهم بده
در قفس سینه ام ، روزنه ای باز کن
تنگ شد آخر دلم ، رخصت آهم بده…
از جملهی آثار وی میتوان به کتابهای زیر اشاره کرد:
«طلوع خندهریز»، «آیت عشق»، «تا بیکرانهها»، «شبیخون برق»، «برگهای زرین»، «پیام نیاکان»، «قطرهای از مولیان»، «سوز ناتمام».
شاید در بین شاعران نسل نو و جوان تاجیک ، فرزانه خواجهنیا مشهورترین چهرهی ادبی باشد. همیشه این یک اصل نیست که مشهورترینها بهترینها باشند ، اما در مورد فرزانه به شهادت آثار خوب و نوآوریهایش این اصل واقعیت دارد و فرزانه یکی از پر فروغترین چهرههای ادبی معاصر تاجیکستان است.
فرزانه خجندی با ترانهای که در دوران دانشجوییاش سروده بود، ناگهان از یک دختر نوجوان دانشجو به شاعری نامدار تبدیل شد. شاعران بزرگ آن دوران، شاعرانی مانند لایق شیرعلی، بازار صابر و گلرخسار اشعار فرزانه خجندی را پسندیدهاند و او را در میدان شعر تاجیک پذیرفتند.
فصل شکفتن
دریغ فصل شکفتن ، دریغ فصل قیام
که پر شکوفه شدم چون شکوفهی بادام
قطارهها فلج و راه آسمان بسته
نمی رسد به دلم از دل کسی پیغام
دگر به خندهی خورشید ، اعتمادم نیست
که آفتاب چو چشمیست سرد و خون آشام
نمی شود که در آغوش شب پناه آرم
که بی سبب بکشد تیغ برق را ز نیام
به یاد آیدم ایام مست رقصیدن
ز پای کوبی باران به روی صحنه ی بام
خموش باش ، نه حرفی بگو و نه بشنو
که زهر می چکد از هر لبی به جای کلام
کسی به یاد کسی نیست اندر این عرصات
به آنکه یاد مرا می کند سلام ، سلام
اگر چه هیچ نگفتم به غیر بسم الله
تمام شد به همین آیتم ، تمام ، تمام
شعر «گل زردآلو میریزد» از سرودههای فرزانه خجندی که به گلهای زردآلو که در فصل بهار خجند را زینت میدهند نظر دارد و زیبایی و لطافت بهار خجند را در یادها زنده میکند.
فرزانه میگوید که در سرودن چکامه «گل زردآلو میریزد» از رودکی الهام گرفته است. رودکی در یکی از اشعارش میگوید: «به دور لاله بنهاده به زوال». فرزانه به این مصرع از حافظ نیز اشاره میکند که میگوید: «به دور لاله قدح بگیر و بیریا میباش»
گل زردآلو میریزد
سین سلام کیست که دیرسوز میشود
شین شعاع کیست که شفقافروز میشود
ای مایه جوانی دنیا، بدون تو
نه پشت زنجفیلِ فلک، کوژ میشود
بیمژده فرنگیات ای خاوریترین
این وحدت، کلامِ تفرقهآموز میشود
چون جبرئیل باز به جراحیام بیا
کو دلشکاف چون تو، که دلدوز میشود
داد و گرفت دهرربایان گذشتنیست
تنها محبت است که پیروز میشود
امروز هم، همیشه هم،ای از همه عزیز
نوروز با حضور تو نوروز میشود
فرزانه علاوه بر آنکه در تاجیکستان چهرهی مشهوریست و حتی علی رغم اینکه در جوانی جوایز معتبرکشور تاجیکستان را هم به دست آورده است ، شاعری متواضع نیز هست . او در خانوادهای ادیب پرورش یافته است و همسرش نیز از شاعران خوب و نوگرای تاجیکستان می باشد.