کتاب بازی آخر بانو نوشتهی بلقیس سلیمانی دربارهی شخصیتها و مکانهایی است که در طول سالهای دههی شصت متاثر از وقایع سیاسی و اجتماعی بودند. لازم به ذکر است که این رمان در سال ۱۳۸۵ برندهی جایزهی ادبی مهرگان شده است.
در سالهای گذشته ادبیات بیش از هر چیز به رویدادهای اجتماعی و سیاسی واکنش نشان داده است. نویسندگان معاصر با در نظر گرفتن اهمیت زندگی افراد جامعه در دل وقایع سیاسی و بهخصوص تاثیری که نوسانهای اجتماعی بر خانوادهها میگذارند، به نگارش داستانهای مختلف پرداخته و تلاش میکنند با طراحی موقعیتهای داستانی و شخصیتهای متنوع، دیدگاه خود را نیز بیان کنند. کتاب بازی آخر بانو نوشتهی بلقیس سلیمانی از جمله کتابهایی است که با شرح وقایع اجتماعی و سیاسی دههی شصت، مخاطب امروز را با خاطراتی تلخ و شیرین از آن دوران مواجه میسازد. این کتاب با محوریت قرار دادن شخصیت زنی رنجکشیده به خلق موقعیتهای متنوع داستانی میپردازد.
در شرایطی که افراد جامعه با مشکلات متعدد روبهرو هستند، انتخاب راهی درست برای رسیدن به آرزوها و دستیابی به موقعیتی متعادل، تبدیل به موضوعی ارزشمند گشته و تلاش افراد برای ادامهی زندگی متاثر از تصمیمهای مختلف ارزیابی میشود. در این راستا داشتن روحیهی سالم و قدرت مبارزه با مشکلات اهمیت مییابد. این موضوع در ادبیات داستانی و بهخصوص داستانهایی که به توصیف رویدادهای واقعی از زندگی شخصیتها میپردازند، مطرح شده و آثار متعددی در این زمینه به نگارش در آمدهاند. کتاب بازی آخر بانو با لحنی ساده و توصیفهای واقعگرایانه، فراز و نشیب زندگی زنی را بازگو میکند که از روستا به شهر نقل مکان کرده و با مشکلاتی روبهرو میشود. بلقیس سلیمانی در این کتاب از روایتی ساده استفاده کرده و با نگاهی به شرایط زندگی زنان در دههی شصت، به شرح رویدادهایی خواندنی میپردازد.
“بازی آخر بانو” روایت داستان زندگی دختری به نام گل بانو است که در روستا زندگی میکند و موانع زیادی جلوی پایش قرار میگیرد. گل بانو قصد دارد به دانشگاه برود و سرنوشتی را که جامعه، روستا و مادر سرایدار مدرسه و مردهشویش برای او پیشبینی میکنند، تغییر دهد.
او در طی زندگی خود عاشق میشود، خواستگارانش را رد میکند، تن به ازدواجی میدهد که منجر به طلاق میشود و کودکش توسط شوهر سابقش ربوده میشود و تجربههای گوناگونی را پشت سر میگذارد.
در رمان بازی آخر بانو تیپهای مختلف دهه ۱۳۶۰ نقش دارند: مبارز سیاسی چپ، روشنفکر، حاجی بازاری، جوانان خلاق و علاقمند به ادبیات، کارگزار سیاسی دولت و زن بیپناه سرگردان.
بلقیس سلیمانی در رمان بازی آخر بانو شگردی به کار برده است تا آزادی گفتار بیشتری بدست آورد. در پایان کتاب، خواننده متوجه میشود که داستان ساخته و پرداختهی یکی از شاگردان کارگاه نویسندگی راوی است و حاصل جستجوهایی که در مسیر زندگی گل بانو کرده است. بنا براین با وارد کردن عنصر بازی و شک در ماهیت و مسیر تحول پرسناژها، نویسنده فضایی از خیال و حدس در ذهن بوجود میآورد که در آن جوهر رمان نمایان میشود. رفتن گل بانو از روستا و وارد شدن به شهری شلوغ همچون تهران زندگی عجیبی را برای او رقم میزند. بلقیس سلیمانی با طراحی شخصیت گل بانو زندگی زنانی را توصیف میکند که در دههی شصت با مشکلات زیادی روبهرو بودند.
در کتاب بازی آخر بانو علاوه بر شخصیتپردازی و توصیف موقعیتهای داستانی، شرح درونیات شخصیت اصلی نیز به روایت اضافه شده که این ویژگی باعث همراهی بیشتر مخاطب با موضوع اصلی کتاب و همچنین ایجاد همذاتپنداری مناسب با دشواریهای زندگی زنی همچون گل بانو میشود. بلقیس سلیمانی در کتاب حاضر مکانها و شخصیتهای پیرامون گل بانو را نیز با نگاهی واقعگرایانه به روایت اضافه کرده تا تصویری روشن از شرایط اجتماعی و سیاسی دههی شصت به مخاطب ارائه شود.
کتاب بازی آخر بانو شامل گفتوگوهای جذابی است که بازخوانی وقایع را با هیجان همراه میسازد. از طرفی حضور شخصیتهای مختلف در طول روایت باعث ایجاد تنوع در موقعیتهای داستانی شده و شنیدن نظریات مختلف دربارهی وقایع اجتماعی دههی شصت را ممکن میسازد. شخصیت گل بانو طی سفر به تهران با افراد مختلفی مواجه شده و با روحیات آنها آشنا میشود. بلقیس سلیمانی با طراحی این موقعیتهای داستانی تلاش میکند رفتار آدمها و افراد مختلفی را بازگو کند که در شرایط اجتماعی و سیاسی دههی شصت به فعالیتهای متعددی مشغول بودند.
جوایز و افتخارات کتاب بازی آخر بانو
- جایزه ادبی مهرگان در سال ۱۳۸۵
- جایزه ادبی اصفهان در سال ۱۳۸۵
- اعطای نشان درجه یک هنری در سال ۱۳۹۵
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای فارسی مناسب است.
در بخشی از کتاب بازی آخر بانو میخوانیم:
گوشت پاش تو دستم وارفت، مىبریمش خونه ما، روم سیاه آقاى محمدجانى، کباب نمىخوام، به مردهها چه کار داشتین، مردم مسلمان، خان کمک مىخوام دس تنهام، بچهام جنى شده، دختر جوون که، ببندین به بازوش، پیام داستان، چگونه فولاد آبدیده شد، خرمگس، گودش کن، موهاش از کفن بیرون زده، مىآرمشون توى باغ خانم سلطان، امیر آقا ناهار حاضره، چطورى خوشگله، خان این نرینه است باید مرد بسپرتش، پول، پول، مىخوام یه دوکون باز کنم، مردهها از قبرها اومده بودن بیرون، قرصاتو بخور، منیر خانم دسته گلم، مردهها راه افتادن، همه مىخوان برن تو باغچهها، تقدیرم بود، برق گرفتش، برق آسمون، حریق گندمزاران، الله، محمد، لباساى اختر برا گل بانو، حمله هوایى، ننه نترس، شونه چپشو بگیر، دستام بوى لاش مىدن، قبر خدا بیامرز همگل زن داراب اشکافتم،
مردهها راه مىرن، عباسجان با کفنش سوار خرش شده، اى همه مرده، بابام، زیر درخت انار خوابیده با کفنش، چهار تا از یک خونواده تو یه سال، حتما کفنشِ گاز گرفته، اینا چى مىخونن، مرگ را چنان، مىجستیم، شاعر قافیه را، کودکان آدینه را، رو به قبله، گوشت پاشنهاش ور اومد، مىبرمش بیمارستان، فقط بلدن شعر بخونن، دو تا عورتِ دس تنها، داغ به دلشون مىذارم، نمک پروردهایم خان، دفن مىکنم، گرومپ، گرومپ، گرومپ، اگه از سنگ حرف در بیاد، خدایا دختران نباید خاموش بمانند، از ترسشون مىخونن، قبر همگلِ شکافتم، کفنشِ از لاى دندوناش درآوردم، گل بانو خیلى خوشگلىها، امیر آقا خانم سلطان کارتون داره، گل بانو یه ماچ مىدى، خان نرینه رو نباید زن بسپره، گل بانو چرا در میرى، امیر آقا ببخشید مىخوام اتاقتون جارو بزنم، معصیت داره، ماشاالله به این تن و بدن، شما فقط بلدین شعر و بیت بخونین، بعد از این روزت بدین تارى مباد، نیومدى گل بانو، کتابها رو بذارین تو پلاستیک نپوسن، چه باید کرد، خان خاطر جمع، بو، بو مىدم، سرمایه، پسر عمو، گل بانو حرف بزن، حرف بزن، اختر رو از قبر بیرون آوردیم.
نویسنده: قدسیه امینی