یکی از مهمترین نیازهای روانی هر کودک، احساس امنیت است؛ احساسی که به او اجازه میدهد جهان را کاوش کند، با دیگران ارتباط برقرار کند و با اعتمادبهنفس رشد کند. این احساس امنیت تنها از تأمین نیازهای اولیه مانند خانه، غذا یا لباس ناشی نمیشود، بلکه بیش از هر چیز به ثبات عاطفی والدین وابسته است. کودکی که در محیطی با والدینی آرام، متعادل و دارای نظم عاطفی بزرگ میشود، احساس آرامش و اطمینان بیشتری نسبت به زندگی خواهد داشت. اما در مقابل، اگر والدین دچار بیثباتی عاطفی، پرخاشگری یا نوسانات شدید احساسی باشند، کودک درونی پر از اضطراب، ترس و ناامنی تجربه خواهد کرد.
نظم عاطفی به معنای توانایی فرد در شناخت، درک و مدیریت احساسات خود است. والدینی که از این مهارت برخوردارند، میتوانند خشم، ترس یا ناراحتی خود را به شیوهای سالم کنترل کرده و بدون آسیب رساندن به خود یا دیگران، احساساتشان را بهدرستی بیان کنند. هنگامی که پدر یا مادر در موقعیتهای استرسزا آرامش خود را حفظ میکند و واکنشی منطقی و متعادل نشان میدهد، کودک از طریق مشاهده یاد میگیرد که زندگی قابل پیشبینی است و حتی در شرایط دشوار نیز میتوان احساس امنیت داشت.
کودکان از همان بدو تولد، از طریق مشاهده و تقلید، میآموزند که چگونه با احساسات خود مواجه شوند. چهرهی آرام یا نگران والدین، لحن مهربان یا خشمگین آنها، و نحوهی واکنششان به رویدادهای روزمره، همگی به کودک پیامی دربارهی جهان اطراف میدهند. اگر والدین در بیشتر مواقع آرام، مهربان و قابل پیشبینی باشند، کودک یاد میگیرد که دنیا جای امنی است و میتوان به دیگران اعتماد کرد. اما اگر رفتار والدین گاه بسیار محبتآمیز و گاه خشمگین یا بیتوجه باشد، ذهن کودک دچار سردرگمی میشود. او نمیداند در هر لحظه باید چه انتظاری داشته باشد، و این بیثباتی، اضطراب درونی و احساس ناامنی را در او تقویت میکند.
برای مثال، کودکی که در برابر اشتباههایش با فریاد، تهدید یا قهر مواجه میشود، بهتدریج میآموزد که محبت و پذیرش والدین مشروط است؛ یعنی تنها زمانی مورد محبت قرار میگیرد که «خوب» رفتار کند. این تجربه زمینهساز اضطراب جدایی و ترس از طرد شدن میشود. در مقابل، والدینی که حتی هنگام نافرمانی یا اشتباه کودک، آرامش خود را حفظ میکنند و در عین قاطعیت، با احترام و محبت برخورد مینمایند، به فرزند خود این پیام را منتقل میکنند که عشق آنها بیقید و شرط است و اشتباه کردن پایان پذیرش نیست.
نظم عاطفی والدین به این معنا نیست که هرگز عصبانی یا ناراحت نشوند، بلکه یعنی بتوانند احساسات خود را بشناسند، مسئولیت آنها را بپذیرند و به شیوهای سالم بیان کنند. مثلاً بهجای فریاد زدن، بگویند: «الآن خیلی خستهام، اجازه بده چند دقیقه استراحت کنم و بعد صحبت کنیم.» چنین رفتاری به کودک میآموزد که احساسات را میتوان بدون آسیب رساندن یا ترس ابراز کرد. در واقع، والدین با رفتار خود به کودک آموزش میدهند که کنترل احساسات نشانهی ضعف نیست، بلکه نمادی از بلوغ و قدرت درونی است.
تحقیقات روانشناسی نشان دادهاند که نظم عاطفی والدین رابطهای مستقیم با رشد مغزی و هیجانی کودکان دارد. کودکانی که در محیطی آرام و باثبات رشد میکنند، سیستم عصبیشان بهتر توسعه مییابد و در آینده کمتر در معرض اختلالات اضطرابی یا رفتاری قرار میگیرند. مغز کودک در سالهای ابتدایی زندگی، بهطور طبیعی بهدنبال الگوهای تکرارشونده و قابل پیشبینی است. زمانی که واکنشهای والدین منسجم و قابل پیشبینی باشد، مغز کودک احساس امنیت میکند و انرژیاش را صرف یادگیری، خلاقیت و رشد شناختی مینماید. اما در مواجهه با واکنشهای ناپایدار، مغز در وضعیت هشدار باقی میماند و کودک، ناخودآگاه، احساس خطر و ناایمنی میکند.
والدینی که از نظم عاطفی برخوردارند، معمولاً در گفتوگو با کودک از واژههایی آرام، شفاف و قابل درک استفاده میکنند. آنها بهجای سرزنش یا تنبیه، احساسات خود را بهروشنی بیان میکنند و به کودک میآموزند که داشتن احساسات طبیعی است، اما نوع رفتار، انتخابی و قابل کنترل است. این شیوهی ارتباطی، نهتنها به شکلگیری اعتماد و امنیت در رابطهی والد–فرزند کمک میکند، بلکه به کودک یاد میدهد در روابط اجتماعی آیندهی خود نیز واکنشهایی منطقی و سنجیده داشته باشد. چنین کودکانی معمولاً در محیط مدرسه با چالشهای رفتاری کمتری مواجه میشوند، کمتر درگیر درگیری یا انزوا میگردند و روابطی سالمتر و پایدارتری برقرار میکنند.
در مقابل، والدینی که فاقد نظم عاطفی هستند و اغلب دچار انفجارهای هیجانی میشوند، ناخواسته محیطی پرتنش و ناپایدار برای فرزند خود ایجاد میکنند. کودکی که بارها شاهد خشم یا اندوه شدید والدین، بدون توضیح یا دلجویی مناسب است، بهتدریج دچار احساس گناه یا مسئولیتی فراتر از سن خود میشود. او ممکن است تصور کند که رفتار یا حرف خودش باعث ناراحتی والدین شده است. این احساس گناه درونی، در بلندمدت میتواند زمینهساز اضطراب، کاهش اعتمادبهنفس و آسیب در روابط آیندهی کودک شود.
یکی از جنبههای مهم نظم عاطفی، ثبات در واکنشهاست. اگر والدین در برابر یک رفتار مشخص، گاهی با خشم و گاهی با بیتفاوتی واکنش نشان دهند، کودک قادر به درک مرزهای رفتاری نخواهد بود. این بیثباتی، حس پیشبینیپذیری را از بین میبرد و کودک نمیداند چه رفتاری پذیرفتنی و چه رفتاری ناپذیرفتنی است. اما والدینی که واکنشهایشان منظم، قابلپیشبینی و از نظر عاطفی متعادل است، محیطی امن و پایدار برای رشد شخصیت کودک فراهم میکنند.
نظم عاطفی والدین تنها با شناخت خود و تمرین بهدست میآید. بسیاری از والدین، الگوهای بیثباتی هیجانی را از دوران کودکی خود به ارث بردهاند. آگاهی از این الگوها و تلاش برای اصلاح آنها، گامی مهم در پرورش فرزندانی سالمتر است. شرکت در جلسات مشاوره خانواده، مطالعه دربارهی هوش هیجانی و تمرین خودآگاهی میتواند والدین را در این مسیر یاری کند.
احساس امنیت کودک زمانی شکل میگیرد که بداند حتی اگر اشتباه کند یا ناراحت باشد، والدین همچنان او را دوست دارند و رفتارشان قابل پیشبینی است. کودکانی که چنین محیطی را تجربه میکنند، در آینده مهارتهای مدیریت استرس، حل مسئله و برقراری روابط عاطفی سالم را بهتر خواهند آموخت. آنها میفهمند که احساساتشان دشمنشان نیستند، بلکه پیامهایی هستند که باید شنیده و درک شوند.
نظم عاطفی والدین به کودک میآموزد که حتی در دل چالشها، آرامش درونی ممکن است. این نوع تربیت، نسلی از انسانهای متعادل، آرام و خودآگاه میسازد که در روابط خود احترام، درک و مهربانی را حفظ میکنند.
سخن پایانی:
نظم عاطفی والدین یکی از مهمترین عوامل شکلدهندهی احساس امنیت در کودکان است. زمانی که والدین بتوانند احساسات خود را مدیریت کنند و با آرامش واکنش نشان دهند، کودک دنیایی قابلاعتماد و امن را تجربه میکند. چنین محیطی زمینهساز رشد روانی سالم، اعتمادبهنفس بالا و توانایی برقراری روابط پایدار در آینده است. والدینی که خودآگاهی و ثبات عاطفی دارند، بزرگترین هدیه را به فرزندانشان میدهند: احساس امنیت درونی و ایمان به مهربانی زندگی.
نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»