برچسب: مسوولیت

2 هفته قبل - 96 بازدید

هر انسان در طول روز با خود گفت‌وگو می‌کند؛ این گفت‌وگو اغلب بی‌صدا و در ذهن اتفاق می‌افتد و بسیاری حتی متوجه زمان صرف‌شده برای آن نیستند. روان‌شناسان این پدیده را «صدای درونی» می‌نامند. صدای درونی می‌تواند مانند دوستی مهربان در لحظات سخت، دلگرمی‌بخش باشد یا بالعکس، به‌عنوان منتقدی سخت‌گیر و بی‌رحم عمل کند که کوچک‌ترین اشتباه را بزرگ کرده و حس بی‌کفایتی به ما می‌دهد. تأثیر این صدا بر حال روحی ما چنان عمیق است که می‌تواند مسیر یک روز یا حتی یک دوره طولانی زندگی را تغییر دهد. وقتی شکست می‌خوریم، صدای درونی نخستین کسی است که وارد میدان می‌شود. برای برخی می‌گوید: «اشکالی ندارد، تو تلاش کردی، دفعه بعد بهتر می‌شود.» اما برای دیگران سرزنش‌گر است: «دیدی، گفتم نمی‌توانی، همیشه خراب می‌کنی.» تفاوت این دو نوع گفت‌وگو، تفاوت میان امید و ناامیدی است. بسیاری بدون آگاهی سال‌ها با صدای درونی منفی زندگی می‌کنند و آن را حقیقت محض می‌دانند، در حالی که این فقط یک عادت ذهنی نادرست است. منشأ این صدای درونی اغلب به دوران کودکی بازمی‌گردد. لحن والدین، معلمان و حتی هم‌سالان ما در آن سال‌ها به تدریج در ذهن ثبت می‌شود. اگر کودکی مکرراً جملاتی مثل «حواس‌پرتی»، «هیچ‌وقت درست انجام نمی‌دهی» یا «به درد این کار نمی‌خوری» را شنیده باشد، احتمال زیادی وجود دارد که این جملات بعدها به صدای درونی او تبدیل شود. برعکس، کودکی که مورد تشویق، درک و حمایت قرار گرفته باشد، معمولاً با صدای درونی مهربان‌تر بزرگ می‌شود. به همین دلیل، ما بزرگسالان مسئولیت داریم آگاه باشیم که چه می‌گوییم، زیرا کلمات ما می‌توانند در آینده بخشی از ذهنیت فرزندانمان شوند. اثر صدای درونی بر حال روحی در زندگی روزمره بسیار ملموس است. تصور کنید فردی در محل کارش اشتباه کوچکی انجام می‌دهد. اگر صدای درونی‌اش حمایتی باشد، به خودش می‌گوید: «این اشتباه طبیعی است، همه ممکن است چنین چیزی را تجربه کنند، من می‌توانم درستش کنم.» در این حالت، با آرامش بیشتری به رفع مشکل می‌پردازد و اضطرابش کاهش می‌یابد. اما اگر صدای درونی‌اش منفی باشد، بلافاصله شروع به تخریب خود می‌کند: «چه آدم بی‌عرضه‌ای هستم، هیچ‌وقت درست کار نمی‌کنم.» این افکار باعث افزایش اضطراب، کاهش تمرکز و حتی افت عملکرد می‌شوند. ارتباط میان صدای درونی و سلامت روان از نظر علمی نیز اثبات شده است. پژوهش‌های متعددی نشان داده‌اند که خودگویی منفی با افزایش اضطراب، افسردگی و حتی برخی اختلالات روانی مرتبط است. برعکس، افرادی که خودگویی مثبت دارند، نه تنها کمتر دچار استرس می‌شوند، بلکه توانایی بیشتری در حل مسئله، سازگاری با شرایط دشوار و حفظ روابط سالم دارند. بنابراین، کیفیت گفت‌وگوی درونی ما نقش حیاتی در سطح شادی و آرامش روانی ما ایفا می‌کند. سؤال مهم این است که آیا می‌توان صدای درونی خود را تغییر داد؟ خوشبختانه پاسخ مثبت است. اولین قدم، آگاهی یافتن از این صداست. بسیاری از افراد چنان با افکارشان یکی شده‌اند که نمی‌توانند بین خود واقعی و صدای درونی‌شان تمایز قائل شوند. تمرین‌های ساده‌ای مانند نوشتن افکار پس از تجربه یک موقعیت دشوار یا دقت به کلمات تکرارشونده در ذهن می‌تواند به شناخت بهتر صدای درونی و تغییر آن کمک کند. قدم دوم، به چالش کشیدن صدای درونی است. وقتی ذهن می‌گوید: «تو هیچ‌وقت موفق نمی‌شوی»، می‌توانیم از خود بپرسیم: «آیا این حرف واقعاً درست است؟ آیا در گذشته تجربه موفقیتی نداشتم؟» اغلب درمی‌یابیم که صدای درونی بیش از حد سخت‌گیر یا منفی است. به این ترتیب یاد می‌گیریم به جای پذیرش بی‌چون‌وچرای آن، با خود گفت‌وگوی منطقی‌تر و مهربانانه‌تری داشته باشیم. قدم سوم، جایگزین کردن این صدای منفی با جملات مثبت یا واقع‌بینانه است. هر بار که صدای درونی منفی ظاهر می‌شود، می‌توانیم آگاهانه جمله‌ای مثل «این یک تجربه یادگیری بود» به جای «من شکست خوردم» یا «من در حال پیشرفت هستم» به جای «من هرگز خوب نخواهم شد» را در ذهن تکرار کنیم. این روش ساده به مرور ذهن را بازآموزی کرده و صدای درونی مهربان‌تر و مثبت‌تری می‌سازد. البته باید توجه داشت که صدای درونی مثبت به معنای توهم یا انکار واقعیت نیست. کسی که دائماً به خود می‌گوید «همه چیز عالی است» در حالی که مشکلات جدی دارد، به خودش کمک نمی‌کند. هدف، ایجاد تعادل در گفت‌وگو با خود است؛ یعنی واقع‌بینانه اما با مهربانی به خود نگاه کنیم. صدای درونی سالم می‌تواند هم نقاط ضعف را بپذیرد و هم توانایی‌ها و موفقیت‌ها را یادآوری کند. یکی دیگر از روش‌های تقویت صدای درونی مثبت، استفاده از تأییدیه‌های روزانه یا جملات انگیزشی است. اگر هر روز چند جمله ساده مانند «من توانایی تغییر دارم» یا «من شایسته احترام هستم» را با خود تکرار کنیم، به تدریج ذهن این جملات را باور می‌کند. در ابتدا شاید این جملات مصنوعی به نظر برسند، اما استمرار باعث می‌شود بخشی طبیعی از گفت‌وگوی درونی ما شوند و اثر مثبت‌شان را نشان دهند. همچنین، محیط اطراف و افرادی که با آن‌ها ارتباط داریم نقش بسیار مهمی در شکل‌گیری صدای درونی ما دارند. بودن در جمع‌هایی که مکرراً انتقاد می‌کنند یا نگاه منفی دارند، می‌تواند صدای درونی منفی را تقویت کند. برعکس، ارتباط با افرادی که تشویق و حمایت می‌کنند، به ما کمک می‌کند مهربان‌تر با خودمان باشیم. به نوعی می‌توان گفت که ما به تدریج لحن و طرز بیان دیگران را در ذهن خود بازتاب می‌دهیم. سخن پایانی: در نهایت، صدای درونی بخشی جدانشدنی از زندگی ماست که نمی‌توان آن را کاملاً خاموش کرد، اما می‌توان یاد گرفت چگونه آن را تربیت کنیم. این صدا می‌تواند دشمنی سرسخت یا دوستی وفادار باشد. اگر بی‌توجه باشیم، ممکن است به ما آسیب بزند، اما اگر آگاهانه با آن کار کنیم، می‌تواند منبع بزرگی از آرامش، انگیزه و امید شود. تغییر صدای درونی زمان می‌برد، اما ارزشش را دارد؛ چرا که کیفیت این صدا، کیفیت زندگی ما را تعیین می‌کند. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب