برچسب: روانشناسی

6 ماه قبل - 121 بازدید

روانشناسی در زندگی زنان با بیان این واقعیت که اختلالات و آسیب‌های روانی، زنان و مردان، هردو را درگیر می‌کند اما به دلایلی گوناگون که حتما به شرح آن‌ها خواهیم پرداخت، زنان می‌توانند علائم و عوارض یک اختلال و آسیب روانی را به گونه‌ی متفاوت‌تری تجربه کنند. ما به بررسی این علل خواهیم پرداخت اما پیش از آن، به اهمیت آگاهی از این موضوعات می‌پردازیم. زنان به علت سوگیری‌های اجتماعی، جایگاه خانوادگی، رسوم و باورهای نادرست و... آسیب پذیری بیشتری در قبال بیماری‌های روانی از خود نشان می‌دهند. همچنان، آن‌ها با پیش زمینه‌های خانوادگی و اجتماعی نادرست در زمینۀ حفاظت از خودشان نیز به گونه‌های متفاوت‌تری عمل می‌کنند. زنان به لحاظ جایگاه‌شان تحت عنوان نقطۀ عطف یک خانواده، باید از دو جهت به لحاظ مسائل روانی در نظر گرفته شوند: نخست، اینکه آن‌ها به دلیل مسئولیت‌های زیاد همواره تحت فشار قرار می‌گیرند و دوم، اینکه به دلیل افکار اشتباه و مرسوم محیط اطراف‌شان به نیازهای روانی‌شان توجهی صورت نمی‌گیرد  و به نوعی فشار مضاعف بر آن‌ها وارد می‌کند. در اینجا، ما با یک پارادوکس و یا یک تضاد در زندگی آن‌ها روبرو می‌شویم، نوعی استرس اضافه بر سازمان  بر روی دوش تمام آن‌هایی که در جوامعی نابرابر زندگی می‌کنند. این دست فشارها مسئلۀ روان را در مورد این قشر جامعه، برای ما کمی متفاوت‌تر می‌کند که نیازمند توجه بیشتر و مدنظر قراردادن جوانب احتمالی و واقعی موجود  و درک آن‌ها از نقطه نظر زندگی یک زن می‌باشد. هدف ما از بیان واقعیت‌های موجود، بزرگنمایی آسیب‌های وارده به زنان نمی‌باشد بلکه نگاهی واقع بینانه‌تر و گذر از نگاه‌های سرسری به آن‌ها می‌باشد، اینکه با وجود جایگاهی حساس و مهم در شکل‌دهی پیکره‌ی یک خانواده، همواره در معرض آسیب و فشار قرار بگیریم، ابدا برای هیچ کسی آسان نخواهد بود؛ پس زمان آن فرا می‌رسد که نگاهی آگاهانه‌تر و منصفانه‌تر به وضعیت آن‌ها و روحیات‌شان داشته باشیم. ما برای درک مطلب و وضوح بیشتر در ادامه به معرفی برخی تفاوت‌ها بین زنان و مردان می‌پردازیم. زنانه یا مردانه بودن تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که آیا زنان و مردان بجز تفاوت‌های ظاهری و کالبدی، در عملکردهای هوشی تفاوتی دارند یا خیر؟ آیا گمان می‌کنید یکی از این دو جنس به صورت غیر منصفانه قضاوت شده است؟ در مورد ارتباطات اجتماعی و عملکردهای دیگر چطور؟ مردان و زنان بنابر درنظرداشت موقعیت فرهنگی و اجتماعی‌شان دارای تفاوت‌هایی می‌باشند که این نقش و جایگاه‌های اجتماعی و پندارهای قالبی چیزیست که جامعه بر آن‌ها تحمیل می‌کند، قراردادهایی از پیش تعیین شده و پذیرفته شده  که رفتارها، باورها و ارتباطات را در قالب‌های معین بصورت متفاوت ازهم، برای زنان و مردان تعریف می‌کند. اینکه آن‌ها چگونه رفتار کنند، در چه چهارچوبی و چگونه ارتباط برقرار کنند و در چه مسیری رشد کنند. همۀ این‌ها، ارزش‌ها و قراردادهای اجتماعی می‌باشد. شاید بتوان گفت که برخی رفتارها همچون مدیریت، بروز آزادانه‌ی خشم، تسلط بر مذاکرات، رفتارهای مطالبه‌گرانه یا جسارت و همچون رفتارها بیشتر و اغلبا مختص مردان می‌باشد و رفتارهایی همچون ابراز شادی، لبخند زدن، بیان صمیمت، گریه کردن و یا عدم مطالبه‌گری، خاص زنان می‌باشد. به طوری که گمان می‌رود این رفتارها در سرشت زنان و مردان جای گرفته اند و اگر هر یک از این دو جنس خلاف آن رفتار کنند از امتیاز مردانه یا زنانه بودن او کاسته می‌شود. اما زمانی که عمیق‌تر به موضوع نگاه کنیم به جریان متفاوت‌تری پی می‌بریم؛ چیزی همچون عدم دسترسی به موقعیت‌ها، محدودیت‌های عملی و شغلی، عدم توازن در برخوردهای اجتماعی، محدودیت‌ها، فرصت‌ها و تمامی این‌ها باعث شده تا زنان از اعتمادبه‌نفس کمتری در زمینۀ تسلط بر شرایط و محیط شان برخوردار باشند، درحالی‌ که هیچ تفاوتی به لحاظ هوشی و توانایی در عملکردهای ذهنی بین زنان و مردان به ثبت نرسیده است و صرفا با توجه به عوامل و تحریکات محیطی، می‌تواند تمامی این رفتارها شکل بگیرند و تغییر کنند. پس به این نتیجه می‌رسیم که زنانه یا مردانه بودن رفتاری، صرفا به بعد فرهنگی اجتماعی برمی‌گردد و هر آن قواعدی که در باب یکی از این جنسیت‌ها تعریف شود، تنها مسئله‌ی محیطی خواهد بود. زنان و سازگاری اجتماعی زنان در زمینۀ سازگاری اجتماعی و بروز توانمندی‌های‌شان اغلب به عنوان جنس ضعیف‌تر شناخته شده اند اما چیزی که نادیده گرفته شده، عدم مشارکت منظم زنان در مسائل مربوط به جهان، علم، صنعت و مهارت بوده است؛ همۀ آن عواملی که لازمه‌ی رشد فردی می‌باشد، برای مردان قابل دسترس بوده اند. این موضوع که زنان از توانمندی کافی و برابر با مردان برخودار نیستند، نوعی ضعف عملکرد و ضعف هوش را برای آن‌ها یادآور می‌شد؛ چیزی که در واقع وجود نداشت اما بنابر علل محیطی، همچنان وجود هم داشت. با این اوصاف، زنان در طی تاریخ دچار نوعی فقدان اعتمادبه‌نفس بوده اند که این احساس عدم کفایت، آن‌ها را دچار وابستگی، نیازمند بودن و از دست دادن استقلالیت می‌نمود و برای دستیابی به ایده‌آل‌های‌شان در درون خود نقص و عدم باورمندی کافی را می‌یافتند.  امروزه اما نشان داده شده که زنان و مردان از لحاظ هوشی کاملا مشابه هستند و صرفا بعضی تفاوت‌هایی در برخی زمینه‌ها دارند که دلیل برتری یکی بر دیگری نمی‌باشد. ما می‌دانیم که در هر جامعه، رفتارها را بر حسب جنسیت دسته بندی نموده اند و این موضوع گاهی فشاری مضاعف بر ابراز هیجانات درونی افراد وارد می‌کند؛ به طوری که ابراز خشونت و خشم رفتاری مردانه محسوب می‌شود و مردان در مورد ابراز آن، آزادی عملکرد بیشتری دارند،  درحالیکه گریه کردن یا مطالبۀ حس ترحم بیشتر روی رفتار زنان نشانه می‌رود. این تقسیم بندی‌های کلیشه‌ای در قالب ذهن افراد جای گرفته و در صورت بروز رفتاری خلاف انتظار از یکی از این دو جنسیت، قطعا از سوی جامعه به ادامۀ آن ترغیب نخواهند شد. پس لازم به ذکر است تا در تعمیم دادن نوع رفتار و افکار به صورت افراطی محتاطانه‌تر عمل کنیم؛ زنانی که رفتاری مردانه دارند لزوما رفتارهای زنانۀ کمتری نخواهند داشت و همچنان برعکس این موضوع نیز می‌تواند صادق باشد. زنان و سلامت روان در باب این موضوع با یک نگاه کلی خواهیم دریافت که زنان به لحاظ مسائل روانی مستعد آسیب‌های بیشتری هستند که عواملی همچون نقش‌های متعدد خانوادگی و اجتماعی، بار مسئولیت سنگین، محدودیت‌های رفتاری، تاثیر پذیری و غیره  مهر تایید بر این موضوع می‌زنند. با ذکر  این نکته که آسیب‌های روانی، مردان و زنان؛ هردو، را هدف قرار می‌دهد اما بنا بر دلایل ذکر شده، زنان می‌توانند عوارض و علایم را بصورت شدیدتر و برای مدتی طولانی‌تر با خود حمل کنند و این آسیب‌ها خود را در قالب علائم زیر نشان می‌دهد: احساس غم و نا امیدی احساس ناکارآمدی و پوچی عدم انرژی ناتوانی در تمرکز و یادسپاری مسائل اخلال در عملکرد روزانه و شغلی کاهش و یا افزایش غیر طبیعی اشتها کاهش یا افزایش غیرطبیعی خواب گریه های مکرر و بی دلیل خستگی مداوم تحریک پذیری دوری از اجتماع افکار خودکشی این علائم با توجه به مقاومت، پیش زمینه‌های فردی، سبک زندگی، خانواده‌ی حمایت‌گر و سایر عوامل، می‌توانند متفاوت بروز کنند که البته این‌ها فقط برخی علائم کلی جهت خاطر نشان کردن موضوع می‌باشد و ابدا کل مطلب و جریان عظیم سلامت روان را در بر نمی‌گیرد. در کنار آسیب‌های روانی عمومی که بین همۀ افراد ممکن است پیدا و نهان باشد، برخی مشکلات نیز هستند که مخصوصا زنان را در بر می‌گیرند: افسردگی پس از زایمان سندرم پیش از قاعدگی یا (PMS) افسردگی پس از قاعدگی (یائسگی) موارد ذکر شده، از جمله‌ی حالاتی از افسردگی و آشوب‌های هیجانی در زنان می‌باشد که شرایط مدیریت و تسلط بر زندگی زنان را دچار اخلال می‌کند و سطح کیفی عملکردشان را نیز کاهش می‌دهد که در مقالات بعدی به شرح و تفصیل آن‌ها خواهیم پرداخت. نویسنده: مرضیه بهروزی «روانشناس بالینی»

ادامه مطلب